3 - تمسك به ثقلين
( 44)
تمام تشريعات از اول دين تا
آخر آن براى يك كلمه است و آن بندگى خداست و نبايد آنى از
اين كلمه غفلت كنيم .
كار بندگى به جايى مى رسد كه مى فرمايد:
ولا فرق بينك و بينهم الاّ انّهم
عبادك
هر كدام از ما به انبياء و اوصياء و صىّ وقت (عج ) شبيه تر
باشيم به هدف نزديك هستيم و هر كدام از اين وصايت و از اين
يادگار كه ثقلين باشند دورتر باشيم از خدا دورتريم و هر چه
به اين دو ثقل كه قرآن و عترت است نزديكتر باشيم به خدا و
هدف خلقت نزديك تريم .
ما نبايد خيال كنيم كه توانائى اتكاء به افكار و آراء
خودمان را داريم . كسانيكه به اين ثقلين اعتماد و تمسك
ندارند از هدف خلقت كه همان بندگى خداست دور هستند.
كسانى كه مى گويند: ما قرآن را مى
خواهيم ولى عترت را نمى خواهيم در واقع قرآن را هم
نمى خواهند.
در قرآن آمده است : اليوم اءكملت
لكم دينكم و اءتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسم دينا(
45)
چه چيزى خصوصيّت دارد كه آن موجب اكمال است ، و چه چيزى
سبب اكمال اسلام است ؟
هميشه اسلام دين مرضى خداست . پس امروز(
46) روز تكميل و اكمال اين دين است و تمام رضاى
خدا در اين مى باشد وگر كسى هم بگويد من عترت را مى خواهم
و قرآن را نمى خواهم ، در واقع عترت را نمى خواهد و عترت
را ندارد.
عترت و قرآن شى ء واحدند. عترت شارح (احكام ...) قرآن براى
ما است و قرآن شارح (تعليمات ...) عترت است و ما نمى
توانيم با تمسك به يكى از تمسك به ديگرى مستغنى شويم .
اگر كسى بگويد: كتاب خدا ما را بس
است
( 47) اين به معناى اينست كه كتاب خدا از
كتاب خدا كفايت مى كند! آيا مى شود يك هم چنين چيزى را گفت
؟!
و اگر كسى هم بگويد: نه خير عترت
براى ما كافى است ، به قرآن كارى نداريم اين فرد در
واقع با عترت كارى ندارد زيرا عترت اول و آخرش قرآن است
، متشابهات قرآن برگشت به عترت مى كند و تعليمات از عترت
برگشت به قرآن دارد.
به طورى كه حضرات معصومين در روايات فرموده اند:
ما خالف كتاب اللّه لم اءقله ...(
48)
بالاخره ما بايد در اعتقادات و اعمال ، چه عمل شخصى مان و
يا عمل نوعى و اجتماعى مان و در عباداتمان از تحصيل رضايت
خدا لحظه اى غافل نشويم و مسامحه نكنيم . كه اگر مسامحه
بكنيم در همان آن خاسر و زيانكار شده ايم . اين مطلب كى
براى مردم معلوم شود؟ ممكن است طول بكشد، اما در واقع و
نفس امر همان آنى كه ما خودمان را از ثقلين دور كنيم ، از
خدا خود را دور كرده ايم پس قهرا براى رسيدن به خدا بايد
به همين وسائل يعنى مقربين درگاه الهى متوسل شويم .
الا قرب فالا قرب تا برسد به
امام زمان (صلوات اللّه عليه ).
بايد بدانيم كه مطلب فقط يكى است و آن بندگى خداست و بندگى
خدا در طاعت خداست و طاعت خدا در ترك معصيت خدا در
اعتقادات و در عمل است . به طورى كه ما جز طاعت خدا و يا
چيزى كه بوجود آورنده طاعت خداست مثل عقايد و تفكرات حقّه
، و يا چيزى كه طاعت خداوند بوجود آورنده آنهاست مثل دور
شدن از محرمات الهيه از قبيل كبر و حسد و... نداشته باشيم
.
طاعت خدا چيزى جز طاعت نمى آورد و طاعت جز از طاعت به وجود
نمى آيد. ما بايد به اين معنا معتقد باشيم .
مبادا كه آنى غفلت كنيم كه در همان آن گرگها آماده هستند.
عالم غفلت عالم مهيّا شدن براى شياطين انس و جن است .
پس قهرا ما بايد از خدا بخواهيم كه ما را آن به ان از جميع
آفات و بلّيات معنويه و صوريه ، ظاهريه و باطنيه ، دنيويه
و اخرويه سالم و محفوظ بدارد. از سعادت محروم نباشيم و در
آن روز واپسين از تمامى عمر خودمان پشيمان نباشيم .
مطلبى از عمروعاص ملعون نقل شده همان كسى كه اين همه كارها
را كرد، تا به روز قيامت راه را برگرداند، سرچشمه را خون
آلود و زهر آلود كرد بطوريكه بشر تا آخر مبتلا به اين بلا
باشد مگر آنكه ظهور ولى مطلق (عج ) آنرا جبران كند در همان
آخر حياتش انگشت خود را به دندان گرفت و به آن حال هم وفات
كرد و گفت : اگر من به حقوق و حدود
خودم قانع مى شدم اين همه بلاها بر سر خودم و بر سر بشريت
تا روز قيامت نمى آوردم
( 49)
من اين مطلب را از كسى ديگر نشنيده ام و در كتابى هم نديده
ام حتّى از كسانيكه راه اءهل بيت صلى الله عليه و آله وسلم
را نرفته و عملى نكرده اند بلكه ضد آنرا طى كرده اند.
خدا ما را حفظ كند تا كارى نكنيم كه آخر كار پشيمان شويم .
كارى نكنيم كه آخرش دست خالى برويم . كارى نكنيم كه براى
خوشحالى چند روزه دنيا از آن هدف اصلى كه تمام انبياء و
اوصياء به آن هدف دعوت مى كنند، غافل باشيم .
اگر به شما بگويند: يكى از اين دو را انتخاب كنيد، يا يك
مقدار سختى امروز را تحمل كنيد (حفّت الجنة بالمكاره )(
50) و تا ابد خوشحال باشيد و يا خوشحالى چند
روزه دنيا را ترجيح دهيد هيچ عاقلى نمى گويد: من خوشحالى
امروز را بر خوشحالى اءبدى ترجيح مى دهم .
قهرا ما بايد از اين وسائطى
( 51) كه بين ما و بين مبداء اءجل و اءعزّ
هستند هيچوقت دور نباشيم .
الحمدللّه الّذى جعلنا من التمسّكين بولاية اءمير المؤ
منين عليه السلام والا ئمّة الا طهار عليه السلام من
ذريّته .
4 - حقانيت تشيع
( 52)
براى اثبات حقانيت تشيّع ، روايات اءهل تسنن كفايت
مى كند. و اين از واضحات است . روايات معتبره پيش اءهل سنت
براى اثبات تشيع به قدرى زياد است كه ديگر نيازى به مراجعه
به منابع تشيّع نيست .
يادم مى آيد زمانى رواياتى را به اين مضمون
الائمّة بعدى اثنا عشر، تسعة منهم
من ولد الحسين عليه السلام ، تاسعهم المهدى (عج )
بطوريكه در بسيارى از اين روايات اسم آن تسعه را هم ذكر
كرده است از منابع اءهل تسنن يادداشت مى كردم نظرم هست
بيست روايت از آنها را ضبط كردم با توجه به اينكه هيچكدام
از اين بيست روايت از نظر سندى با ديگرى هيچگونه تداخلى
نداشت . و اين روايات به بيست نفر از صحابى رسول اللّه صلى
الله عليه و آله وسلم منتهى مى شوند، كه حضرت على عليه
السلام جزء اين صحابه نيست و در بين آنها نياورده اند.
حتّى ابوبكر، عمر، عثمان و... جزء همان صحابه ناقلين در
اين روايات هستند. و در واقع اين روايات پيش آنها متواتر
است ، زيرا تواتر در نزد اءهل سنت نسبت به شيعه خيلى
آسانتر ثابت و حاصل مى شود. حتّى اگر كسى از شيعيان بگويد:
براى اثبات حقانيت تشيع فقط روايات واضحه از منابع و مصادر
اءهل تسنن تمسك كرده ام ، ابدا گزاف نگفته است .(
53)
5 - اصلاح نفس تنها راه نجات است
( 54)
ما بايد فكر كنيم و ببينيم كه اين همه گرفتاريهاى
داخلى و خارجى براى چه پيش مى آيد و ما چه كار كرده ايم كه
به اين همه بلاها مبتلا مى شويم ؟ و در رفع اينگونه
ابتلائات چه بايد بكنيم ؟
فكر اين را بايد بكنيم كه آخر ما چه كار كرده ايم كه بى
سرپرست مانده ايم ؟
جهت و علّت اين است كه ما خودمان را اصلاح نكرده ايم و نمى
كنيم و نخواهيم كرد و حاضر هم نيستيم خودمان را اصلاح كنيم
.
اگر ما خودمان را اصلاح مى كرديم به اين بلاها مبتلا نمى
شديم .
حضرت نبى اكرم صلى الله عليه و آله وسلم فرمودند:
اءلااءخبركم بدائكم و دوائكم ،
دائكم الذنوب و دوائكم الاستغفار(
55) ما مى خواهيم هر كارى دلمان مى خواهد بكنيم
، به نزديكانمان ، به دوستانمان هر كارى مى خواهيم بكنيم ،
امّا ديگران ، دشمنان ، حق ندارند به ما اسائه اى بكنند.
ما اگر خودمان را اصلاح كنيم ، خداوند كافى و هادى است .
ما نمى خواهيم خودمان را درست كنيم ، آنوقت نمى خواهيم از
ديگران آزار ببينيم .
آنهائيكه طبعشان آزار رساندن هست كار خودشان را مى كنند،
مگر اينكه يك كافى و يك حافظ از شر و آزار آنها جلوگيرى
بكند.
ما اگر به راه بوديم و در راه مى رفتيم چه كسى اميرالمؤ
منين عليه السلام را مى كشت ؟ چه كسى امام حسين عليه
السلام را مى كشت ؟ چه كسى همين امام حىّ حاضر را كه هزار
سال است از ديده ها غايب است ، مغلول اليدين مى كرد؟
ما خود حاضر نيستيم خودمان را اصلاح كنيم كه اگر خود را
اصلاح كنيم به تدريج همه بشريت اصلاح مى شود.
ما مى خواهيم اگر دلمان خواست دروغ بگوئيم ، امّا كسى حق
نداشته باشد به ما دروغ بگويد.
ما به خوبان و دوستان خودمان آزار و اذيت بكنيم امّا بدها
حق ندارند به ما ايذاء بكنند.
انسان اگر با خدا بسازد، خداوند كار را درست مى كند.
چرا در خلوت و جلوت هر چه دلت مى خواهد مى كنى ؟ مگر
خداوند نمى فرمايد: و من يتق اللّه
يجعل له مخرجا* و يرزقه من حيث لايحتسب و من يتوكل على
اللّه فهو حسبه ان اللّه بلغ اءمره ى قد جعل اللّه لكل شى
ء قدرا؟(
56)
آيا مى شود ما با خدا نباشيم و در عين حال خداوند در امور
داخلى و خارجى ، جزئى و كلى يار ما باشد؟!
پس هيچ چاره اى در گرفتاريهاى دنيوى و اخروى ، داخلى و
خارجى نيست جز بوسيله خدائى بودن و با خدا بودن و با
خدائيها معيت داشتن و از آنها تبعيّت كردن .
ما اگر از انبياء و اوصياء عليه السلام دور شويم ، گرگهاى
داخل و خارج بلافاصله ما را مى خورند.
اگر ما خدا ترس باشيم ، كسانيكه اصلا ما را نمى شناسند كه
ما چه كسى و چه كاره هستيم ، از ما مى ترسند. هراس دارند
كارى بكنند كه ما بر آنها غضبناك شويم .
زيرا اگر ما با خدا باشيم ديگر غضب ما غضب خداست .
طايفه اى از اجنّه در روز عاشورا به حضرت سيدالشهداء عليه
السلام عرض كردند: اگر شما اذن
بدهيد، همين حالا پيش از آنكه شما را جايتان حركت كنيد همه
دشمنانتان را هلاك مى كنيم
حضرت فرمودند: واللّه قدرت من از
قدرت شما بيشتر است .حضرت كسى است كه اسم اعظم را مى داند
لكن اگر من كشته نشوم اين مردمى كه اينگونه هستند به چه
وسيله اى امتحان شوند؟
دنيا منزلگاه امتحان است . شما بايد در اين فكر باشيد كه
خودتان را اصلاح كنيد، و بين خودتان و خدايتان مانعى پيدا
نشود.
كه اگر شما خودتان را اصلاح كرديد و موانعى كه بين خودتان
و بين خدا و انبياء و اولياء هست از بين برديد، خداوند بين
شما و خلق را اصلاح مى كند.
خودمان و پيشينيانمان در ثقيفه و جلوتر از آن ، در آن حجره
و پيش از آن ، كار را به جائى رسانديم كه اكنون وجب به وجب
با هم دشمنيم . همه اين كارها كار خودمان است . والاّ چرا
مسلمانها بايد با هم دشمن باشند تا چه رسد به اينكه انتظار
داشته باشيم غير مسلمانها با مسلمانها دشمنى نكنند؟!
همه را مى بينيم كار خودمان است . ما بايد از كارهايمان
توبه كنيم و خودمان را اصلاح كنيم .
هيچ چيز اصلح از اين نيست كه ما بايد خودمان را اصلاح كنيم
.
بايد توبه و تضرّع به آن باب عالى و اءعلى كنيم ، بايد
بسوى او برويم تا خداوند ما را نجات بدهد، اوّل از شرّ
خودمان و داخله خودمان ، سپس از شرّ خارجيها.
اءعدى عدوّك نفسك الّتى بين جنبيك
( 57)
اين شهوات و غضبهاى بيجا، همه از جنود شياطين و كفّارند،
كه اينها در داخل خودم آدم هست . حالا كه كار را به اينجا
رسانديم خودمان مى دانيم كه دوايش استغفار است . امّا آيا
استغفار مى كنيم ؟!
چاره اى نيست جز اينكه بايد بسوى خدا برويم . اگر بسوى خدا
نرفتيم ، موانع اگر هم رفع شود، موقتا رفع مى شود، براى
هميشه رفع نمى شود.
بايد بدانيم كه علاج ما درهمه مراحل بطوريكه از آن مستغنى
نخواهيم بود و بدون آن مشكل كار ما تمام نخواهد شد اصلاح
نفس است .
با اعتراف به اينكه عمل از خودمان است ، كه به سرمان آمده
و مى آيد، و با اعتراف به اينكه تا خودمان را اصلاح نكنيم
و با خدا و با نمايندگان خدا ارتباط نداشته باشيم ، كارمان
درست نمى شود، ديگر با امروز فردا و پس فردا انداختن ،
كار درست نمى شود.
تا رابطه ما با ولى امر امام زمان (عج ) قوى نشود كار ما
درست نخواهد شد. و قوّت رابطه ما با ولى امر (عج ) هم در
اصلاح نفس است .
آيا واقعا تا خودمان را اصلاح نكنيم كار درست مى شود؟
آيا تا در عالم ، راشى و مرتشى هست كار اصلاح مى شود؟
خوارزمى از مورّخين اءهل سنّت نوشته است :
يك نفر از رؤ ساى سپاه اميرالمؤ
منين عليه السلام در صفّين به نزديكى خيمه معاوية بن ابن
سفيان لعنة اللّه رسيد، بطوريكه كشتن معاويه تا چه رسد
دستگير كردن او، برايش مثل آب خوردن بود در اين نقل
خوارزمى اسمى از مالك اشتر نمى برد و قضيه مربوط به يكى
ديگر از سرداران سپاه حضرت امير عليه السلام است
( 58) در همين حال معاويه به اين فرمانده
پيغام مى فرستد كه : ما اعتراف داريم كه تو بر ما غالب شدى
، امّا بگويم ، كه اگر عقب نشينى كنى ، حكومت خراسان با تو
است
اين بدبخت شقى عقب نشينى كرد، او
خراسان را مى خواست ، درست مانند عمر سعد كه حكومت
رى را مى خواست ، و آخر سر هم به هيچ چيزى نرسيد.
اين بدبخت شقى دين خودش را به دنيا فروخت و پيش از آنكه
ملك خراسان به دست معاويه بيفتد، به درك واصل شد و به اين
سردار هيچ چيزى نرسيد، نه به خراسان و نه به بهشت ، بلكه
جهنم را هم خريد، مثل عمر بن سعد
خسر الدنيا والاخرة شد.
آيا تا خودمان را اصلاح نكنيم مى توانيم جامعه را اصلاح
بكنيم ؟!
تو اگر خودت را اصلاح نكنى ، در آخرِ كار، كارِ خودن را مى
كنى . همان آخر كار يك كلمه زير گوشت مى گويند، مى گويند
فلان قدر بطورى كه در خواب
هم نديده باشى .
آيا مى شود بدون اصلاح خود، كارمان را تمام بكنيم ؟
مملكتى كه در آن ، جاسوس يا رشوه خوار و رشوه ده واسطه
باشد، آيا ممكن است كس بگويد برويم اصلاح بكنيم ؟!
محال است ، بدتر مى كنيم .
بالاخره راه رهائى منحصر به اينستكه ما خودمان را اصلاح
كنيم ، والاّ مگر در ايران پهلوى رشوه نخورد؟
آيا ايران را به او ندادند به شرط اينكه او نوكرشان باشد؟
مگر تركيه را به مصطفى كمال ندادند به شرط اينكه براى آنها
نوكرى كند و مستعمرات را در اختيار كفّار بگذارد؟ و يا آن
يكى در حجاز، مگر حجاز را به عنوان رشوه به او ندادند و
گفتند هر چه ما مى خواهيم تو گوش كن ؟!
كار ما هم همين است . آيا آنها از جهنم آمده بودند و ما از
بهشت ؟ ما بايد از خودمان هم بترسيم .
الحمدللّه تا حالا چنين قضايايى پيش نيامده كه مثلا به ما
بگويند به تو يك چيزى مى دهيم ، كه ما چنين چيزى را در
خواب هم نمى بينيم .
البتّه آنها بلدند چه جورى چيزى از ما بگيرند، و چند برابر
آنرا مى گيرند.
بالاخره ممكن نيست بدون اصلاح نفس كارى پيش برود، و براى
جامعه مان كارى بكنيم . همان رفيق نيمه راه خواهيم بود. در
وقتش با هم خداحافظى مى كنيم .
حالا اصلاح فعلى ما در چيست ؟
به بازگشت و توبه (استغفار) از كارهايى كه خودمان مى دانيم
در داخل و يا در خارج انجام مى دهيم .
با خارجيها ارتباط پيدا مى كنيم ، ارتباطى كه به نفع
آنهاست نه ارتباطى كه به نفع ما باشد. والاّ با اين
قرآن واضح و اءشباه آن
صحيفه سجاديه و
نهج البلاغه كه ما داريم اگر
ديوار از طرف خدا ماءذون بود حرف ما را تصديق مى كرد چطور
شده با اين وجود ما اينجا مانده ايم ، دست گدايى به يك عده
و حوش ، حيوانات ، درنده ها، دراز مى كنيم ، و ميل داريم
به ما قرض بدهند؟
پس اين كارها، كارهايى است كه خودمان كرده ايم و در آينده
جز اينكه ديگر اين كارها را نكنيم . تدبير و چاره ديگرى
نيست . بايد خودمان را بشناسيم و نگذاريم دشمن از طريق
داخله ما وارد شود و بر عليه ما كارهايى بكند.
بالاخره بايد به همديگر معرفى بكنيم كه فلانى رفيق است ،
فلانى بالفعل رفيق است امّا تا كى ، معلوم نيست . خدا
ميداند تا چه باشد، تا چقدر به ما نفع بدهد، تا چقدر ما را
اشباع كند، تا چقدر ما راه ، ميل ما را، نفسانيت ما را
ابقاء بكند.
براى دين و براى خدا نگران باشد و بترس ، و با كسيكه او را
نمى شناسى همراهى نكن ، كاملا دور خودت را حفظ كن .
يك آقائى (خرم آبادى بود) گفت : يك نفر در بازار تهران پيش
او آمد كه آقا اين (مثلا) ده تومانى را خورد كن .
گفت : من كيفم را درآوردم ديدم فقط ده تومان پول دارم .
گفتم : ببين آقا من توى كيفم همه اش
يك ده تومانى است ، من خورد ندارم به شما بدهم .
اين آقا مى گفت اين شخص جلوى چشم من جورى پولهاى مرا از
توى كيف من درآورد و رفت كه من متحيّر ماندم كه اين شخص چه
جورى پولها را برد؟! آيا سحر كرد؟ چه جورى برد؟! نفهميدم .
آن آقا مى گفت : حالا هر كس از من سؤ الى بكند تمام اطرافم
را خيلى خوب نگاه مى كنم هر كس از من سؤ الى بكند تمام
اطاقم را خيلى خوب نگاه مى كنم و عبايم را هم جمع مى كنم
بعد جواب مى دهم .
حالا ما اين همه قضايا را مى بينيم باز هم از كسى نمى
ترسيم !
آيا توكّل ما بر خدا زياد است يا قوّت ايمان ما زياد است و
بگوئيم كسى نمى تواند ما را گول بزند؟!!
بايد بدانيد از طريق دوستان شما به شما نزديك مى شوند و
مواصلت كى كنند نه از راه دشمنانتان .
بالاخره بايد هميت كارها را بكنيم تا در بين خودمان
اختلاطى نشود، آب آلوده نشود تا ماهيها گرفته بشود. در بين
خودمان فساد از اين بالاتر نرود.
مطلب دوم آنكه :
در خلوتمان با خدا، در تضرّعاتمان و توبه مان ، در
نمازهايمان و عباداتمان ، دعاها خصوصا دعاى شريف
عظم البلاء وبرح الخفاء را
بخوانيم و از خدا بخواهيم صاحب كار را برساند و با او
باشيم و حالا اگر خداوند حضرت را رساند كه رساند وإ لاّ از
كنار حضرت و از رضاى او دور نرويم .
حضرت حرفهايى را كه ما به همديگر مى زنيم مى شنوند و مى
دانند. ايشان عين اللّه الناظرة
واءذنه الواعية مى باشند. جلوتر از ما حرفهاى ما را
مى شنوند. بلكه خودمان كه حرف مى زنيم ، اين صدا ازلب تا
به گوش برسد فاصله اى دارد، حضرت جلوتر از اين فاصله حرف
خودمان را مى شنود.
آنوقت آيا ما مى توانيم كارى كنيم كه حضرت متوجّه نشود و
نداند؟
نقل كرده اند: دو نفر بودائى بودند و با اينكه در دينشان
عقد ازدواجى وجود دارد، با هم وعده فحشاء كردند و گفتند
بايد يك مكان خلوتى پيدا كنيم ، و يك خانه اى هم پيدا
كردند.
و در اين خانه هم يك اتاقى پيدا كردند كه اگر فرضا كسى
داخل خانه شود، نتواند داخل اين اتاق بشود، يكى از آنها
فهميد در اين اتاق بتى هست ، جامه اى بداشت و روى آن
انداخت كه مثلا بت قضاياى آنها را نبيند. خداى دروغى نبيند
كه دارند چكار مى كنند.
آيا ما مى توانيم از خداى حقيقى كارهايمان را مخفى كنيم ،
بطوريكه كارهايمان را نبيند و نداند كه چه انجام داديم ؟
گاهى مى آيند به انسان مى گويند: چيزى نيست ، يك نوشته اى
را اجازا بده ما امضاء بكنيم لازم نيست شما زحمت بكشيد و
امضاء بكنيد. همينكه شما اذن بدهيد ما از جانب شما امضاء
بكنيم كافى است و كار تمام است . اين هم فردش ، آهم بهايش
، آن هم ...!!
بالاخره نمى توانيم اعمال خودمان را از خدا مخفى كنيم ، او
قادر است ، ناظر است ، عليم است ، حكيم است . تا با او
نسازيم كارتان درست نمى شود.
حالا چه كار بكنيم ؟
خودمان از خودمان بترسيم تا چه رسد از ديگران ، به جهت
اينكه ما چه مى دانيم به ما چه مى گويند بالاخره بادى
خودمان از خودمان در محافظت باشيم . خوب ملتفت باشيم كه از
خودمان اغوا و تهديد و تطميع نشويم .
وقتيكه همه اين مطالب احراز شد، بين خودمان و خدايمان در
خلوات از تضّعات ، از إ نابه و از توبه و از طلب توبه ، و
طلب توفيق به توبه ، دست برنداريم .
از خدا مى خواهيم توسط انبياء عليه السلام و وصىّ حاضرش
(عج ) كه در پيش عارفين حاضر است ، كه ما را از خدائى بودن
و از خدائيان و از وسائط امداد خدا، منحرف نكند، بصير و
بينا بكند. خودشناس باشيم ، خوديها را بشناسيم ، خدائيها
را بشناسيم ، آن وقت خلاف اينها هم شناخته مى شوند.
6 - كرامت شيعه
از كرامت شيعه اينكه اكثر رواياتى كه در فضيلت اءهل
بيت عليه السلام به ما رسيده بلكه همگى آنها در كتب عامّه
آمده است . و ما براى اثبات خلافت اوصياء هيچ نيازى به
روايات خاصّه (شيعى ) نداريم .
خود عامه روايت كرده اند كه حضرت رسول اللّه صلى الله عليه
و آله وسلم فرموده اند:
اذا راءيتم على منبرى فاقتلوه
( 59) بعد به رواى مى گويند مگر خودت اين
روايت را نشنيدى و خودت روايت نمى كردى ؟ در جواب گفت :
بله شنيدم . خوب آن كار را نكرديم ، تا اين همه بلاها بر
سرمان آمد.
به تازگى در كتب خود عامه ديدم كه روايت كرده اند:
الصديقون ثلاثة : مؤ من آل فرعون
الّذى قال : اءتقتلون رجلا اءن يقو
ربّى ، مؤ من آل ياسين الّذى :
يا قوم اتّبعوا المرسلين ، و
علىّ عليه السلام و هو اءفضلهم (اءفضل الثلاثة ).(
60)
پس صديق و فاروق ديگر كيانند؟ فراموش شد ديگر؟!!
صدّيقين سه نفرند و سومى كه على عليه السلام باشد افضل اين
سه نفر است . آن وقت ممكن است كه ديگرى صديق باشد؟!
بلى مى شود گفت اين كرامتى است براى شيعه اينكه روايات فضل
حضرت على عليه السلام از طريق خود عامه نقل شده است مثل
اين روايت : على عليه السلام خير
البشر فمن اءبى فقد كفر(
61) همين روايت از طرق و روايات خود آنها
و در كتابهاى خود عامه نقل شده است .
7 - سلب توفيق نصارى از حقيقت عبادت
و بندگى
( 62)
عبادت دو گونه اند:
يكى عبادتى است كه به آن امر تعلّق گرفته است و ديگر عبادت
ذاتى است .
عبادت امرى مثل واءقيموا الصلوة و
ءاتوا الزكوة
( 63) . در واقع خود اين آيه شريفه قرآن
مرز بين اسلام و كفر است . خداوند يك چيزى را مى گويد كه
بت پرستها و كفّار ابدا اين چيزها را ندارند.
بله ، متديّنين از اديان الهى ولو به دين يهود و نصارى ،
صلاة و زكاة دارند اءو صنى بالصلوة
والزكوة ما دمت حيا(
64) . منتها در خصوصيت و كيفيت عمل ، با
مااختلاف دارند.
عبادات ذاتى مانند ركوع و سجود و قيام البته قيام وصولى
همانند وصول عبد پيش مولاى خويش اين اعمال تعظيم ذاتى است
و محتاج به امر نيست . ولذا پيش ملوك دست به سينه مى
ايستادند، چنانكه آن خليفه هم گفت :
چه بهتر كه ما هم اين كار را بكنيم و پيش خدا دست به سينه
بايستيم
( 65)
البته اگر از آنهائى نباشيم كه دست به سينه مى ايستند و
طرف را با پا لگد مى زنند و دور مى كنند!؟
از مفاخر اسلام اين كه نماز مشتمل بر عبادات خالصانه
وجدانى ذاتى است . عرض كرديم قيامش تعظيم ذاتى است و نياز
به دست به سينه ايستادن نيست . بلكه در روايت آمده است كه
التّكتّف عمل وليس فى الصلاة عمل
( 66) بعد از قيام ، فرد نمازگزار به سوى
منتصف الدائرة
( 67) ركوع و خضوع مى كند. همين خضوع و
ركوعى است كه مردم در مقام تعظيم نسبت به مخدومين خودشان
انجام مى دهند، منتهى طبق حدّى كه در شرع مقرّر است . مثلا
زن بايد كمتر و مرد بيشتر خم شود و سرش را پائين بياورد.
بعد از ركوع نماز گزار به سجده مى رود و اين سجده غايت
خضوع است . يعنى ما هيچ و در پيش تو خاك هستيم . اين هم از
مفاخر اسلام است .
بلكه در محروم بودن نصارى از روح صلاة و از اعظم اجزاء
صلاة ، اين بس كه شنيده ام در انجيلها نوشته اند:
و اما السجود فى الكنائس فمن البدع
.(
68)
و شيده ام كه نماز آنها همين شبه ركوع است ، ولى ديگر سجود
انجام نمى دهند.
سجود را كه اعظم عبادات صلاتيه است مى گويند بدعت است .
الحمدللّه اين از .اضحات و از مطالب آشكار است . از مردم
بپرسيد حتّى از كسانيكه مشركند كه چگونه به سلاطين و ملوك
خودشان تعظيم مى كنند، غايت خضوعشان همين به خاك افتادن
است .
الحمد للّه بفضل خدا پروردگار عالميان ، مسلمانان به يك
عبادت ذاتى مفتخرند كه غير مسلمانان از آن محرومند.
اين سجودى كه همه دينداران مى دانند كه سجده از خوف خدا،
طريقه تمام انبياء بوده است ، و تمام انبياء آنرا انجام مى
دادند.
امّا نصارى مى گويند: خير اءمّا
السجود فى الكنائس فمن البدع يا اينكه مى گويند:
نماز را باى در كليسا خواند، و ديگر به
جعلت لى الا رض مسجدا وطهورا(
69) كار ندارند.
حتّى مى شود گفت : آن دسته عباداتى كه ذاتى نيستند و امر
دارند، آنها را هم مى توان به عبادات ذاتيه ارجاع داد.
8 - آثار يقين
( 70)
يقين چگونه حاصل مى شود؟
حضرت آية اللّه العظمى بهجت فرمودند:
به اسباب آن كه علم و عمل باشد،
عمومات آن را هم مى دانيم . در مورد حضرت مسيح عليه
السلام آمده است : لوازداد يقينه
لمشى فى الهواء كما مشى على الماء(
71)
در نجف اشرف ما استادى داشتيم و آقاى طباطبايى
( 72) هم پاى درس ايشان بودند، ايشان مى
فرمودند: كسى نديده است كه او سوار ماشين شود (براى رفتن
به كربلا) ما تعجب كرديم ، گفتيم :
اين همه سال با هم بوديم و با هم
وارد مشاهد مشرفه مى شديم و اعمال را انجام مى داديم ولى
متوجه به ين معنا نبوديم .
يك وقت از پسرشان سؤ ال كرديم كه :
آيا ديده ايد پدرتان سوار ماشين شوند؟
فرمودند: خير، ما در اين اواخر مى
خواستيم ماشين تهيه كنيم و ايشان اولين فردى باشند كه آنرا
متبرك كنند ولى نشد. ولى ديديم كه سوار كشتى مى شدند.
حضرت آية اللّه العظمى بهجت فرمودند: از كوفه تا طويريج با
كشتى 3 ساعت راه است و در يك روز امكان ندارد فردى با كشتى
برود و برگردد و در عين حال اعمال عبادى حرم مطهّر سيد
الشهداء عليه السلام را انجام بدهد. علاوه بر اين از
طويريج تا كربلا كيلومترها راه است !
9 - عا براى مؤ منين
( 73)
اگر انسان راستى راستى براى مؤ منين و مؤ منات دعا
كند و براى خودش دعا نكند، ملك براى او دعا مى كند.
اگر كسى براى خودش دعا بكند، ممكن است به دليل وجود موانع
ونبودن شرايط دعا، به اجابت نرسد، ولى اگر ملك دعا بكند در
دعاى او شرايط لحاظ نمى شود و موانع نيست ، حتما به
استجابت مى رسد(
74)
دعا براى اءهل ايمان و كسانى كه در حكم اءهل ايمان هستند،
دعا بر قائد اعظم (عج )، ولىّ مطلق و منجى عصر است ، دعا
براى ايشان ، دعا براى همه بشريت است .
دعا براى كفار آنها را از مخلّد بودن در نار جهنم نجات مى
دهد
مرحوم سيد بن طاووس
( 75) فرموده اند:
در شب قدر دعا كردن براى كفار اولى است ، چون خدا مى خواهد
آنها را از خلود در نار نجات دهد.(
76) براى دوستان خدا و دوستان دوستان خدا دعا
كنيد.
10 - راه حلال و راه حرام در لذتهاى
مادى
( 77)
خداوند تبارك و تعالى در هر چيزى مقدارى را به خودش
و مقدارى را به بندگانش اختصاص داده است .
بقيت اللّه خير لكم
( 78) شايد عام باشد. خداوند تبارك و تعالى
در هر جايى مقدارى از چيزى را براى مردم باقى گذاشته و
مقدارى ديگر را به خودش اختصاص داده است .
در استماع
( 79) ، غنا را حرام كرده است ، اما غير
غنا مانند تحسين صوت و... مانعى ندارد.
در تكلم ، غيبت ، تهمت ، ايذاء(
80) و... نبايد باشد. مكلّف از آنها محروم است
اما بقيه و غير اينها هر چه مى خواهد بگويد. حتّى اگر
انسان بخواهد لغويات را هم بگويد معاقب نمى شود، بلكه اگر
گفتن اين لغويات باعث شود كه واجبى از انسان ترك شود، تنها
بر ترك واجب معاقب است .
لا يؤ اخذكم اللّه باللغو فى
اءيمنكم
( 81) تا چه رسد به غير اءيمان .
لباس حرير و لباس طلا هذان محرّمان
على ذكور اءمتى
( 82) .
اصلا كار خدا نيست كه يك جنس و يك نصف از بندگانش را از
لذّت بردن محروم كند. مثلا زنا كه اينهمه گناه عظيم و زشت
است ولى در مقابل اگر انسان هزار مملوك و هزار همسر
انقطاعى و چهار همسر دائم داشته باشد، همه مباح و حلال است
.
كار خدا و سنّتش در تمام تكاليف اينگونه است به طورى كه
انسان از لذتهاى دنيوى مطلقا محروم نيست
منحرم زينة اللّه التى اءخرج لعباده
ى والطيبت من الرزق
( 83) اما در آخرت همين طيبات مخصوص به
اءهل ايمان است . قل هى للذين
ءامنوا فى الحيوة الدنيا خالصة يوم القيمة
كار به جايى رسيده كه خداوند تعالى در احاديث قدسيه مى
فرمايند: اگر هم و غم مؤ منين را
ملاحظه نمى كردم و آنها دلگير نمى شدند ابنيه
( 84) كفار را يك خشتش را از طلا و يك خشتش
را از نقره قرار مى دادم چون آنها مصالحه كرده اند عاقبت و
سعادت ابديه دائميه را به همين دنيا.
كفّار و اءهل دنيا مى گويند: اين
دنيا را درست بكن هر چه شد شد.
11 - آثار پرداخت خمس و زكات
( 85)
پرداختن زكات (و خمس ) از آن معانى ظريف و لطيفى
است كه فقط اءهل اسرار آن را مى فهمند.
در روايت آمده است : پرداخت زكات
موجب نمو مال است
( 86) و حال اينكه به ظاهر مال را كمتر مى
كند، عدد كمتر مى شود، مگر مى شود ما بگوييم : حساب بلد
نيستيم ؟
ولى در روايت مى گويد: مال را بيشتر
مى كند
بايد صبر كرد و ديد كه عاقبت مالى كه حقوق الهى آن را
پرداخت كرده اند چه مى شود و عاقبت آن مال ديگر كه حقوق
واجبه آن پرداخت نشده است چه مى شود؟
مثلا مى گويند: پرداخت زكات نقص مال است ولى مال را تهذيب
مى كند. همان طورى كه با زدن شاخ و برگ اضافى درختان ثمره
آنها بهتر و بيشتر مى شود، زكات هم ، همينگونه است .
مرحوم كلباسى از سهم امام (عج ) و امثال آن استفاده نمى
كرد، بلكه از طريق تجارت زندگى خود را مى چرخاند، و در
دادن سهم امام (عج ) به ديگران هم خيلى خيلى با احتياط بود
بر عكس مرحوم حجة الاسلام سيد شفتى
( 87) .
به مرحوم كلباسى خبر دادند كه مال التجاره شما در فلان
كشتى بود و در فلان جا طوفان شد و كشتى غرق شد و مال شما
هم در كشتى از بين رفت .
ايشان فرمود: مال من غرق نمى شود به
جهت اينكه حقوقش را پرداخت كرده ام .
گفتند: كار از كار گذشته است ، خبر
صحيح آمده كه كشتى غرق شده و مال شما هم در داخل همان كشتى
بوده ، شما مى گوييد: خير، حقوقش را داده ام و غرق نمى
شود..؟!
ايشان فرمودند: همان كه گفتم ، مال
من غرق نمى شود، حقوقش را داده ام .
بعد از مدتها خبر آوردند كه : ابراهيم نامى ، مال او محفوظ
مانده است .
ايشان فرمود: نگفتم حقوقش را داده
ام و مال من از بين نمى رود.
در زمانى هم كه ما در نجف اشرف مشرّف بوديم ، مشابه اين
قضيه براى يك تاجرى اتفاق افتاد. اين تاجر عادتش اين بود
كه تجارتش را در سال يك هفته تعطيل مى كرد و تمامى بود و
نبودش را حساب مى كرد و خمس آن را به يكى از مراجع نجف
پرداخت مى كرد و بعد از ان ، تجارتخانه خود را باز مى كرد
و مشغول به كار مى شد.
در يك سالى ، مقدارى شكر از طريق بصره براى يك جايى
فرستاده بود، نمى دانم براى خود بصره بوده يا براى جاى
ديگر.
براى ايشان خبر مى آورند كه فلان كشتى غرق شده و شكرهاى
ايشان هم داخل كشتى بوده و همه اموال كشتى از بين رفته است
. تجار نجف كه در آن كشتى مالى داشته اند همه مى روند براى
تماشا و براى اينكه ببينند آيا راهى براى جلوگيرى از تلف
اموالشان هست ، و يا چيزى از اموالشان باقى مانده است كه
استفاده كنند، و آيا اصلا قضيه صحت دارد يا خير؟ و امثال
اينها.
بعد از آنكه به بصره مى رسند مى بينند كه مطلب صحيح است و
كشتى با تمام اموال غرق و تلف شده است . فقط مال اين تاجر
نجفى كه ظاهرا 50 كيسه شكر بوده است سالم مانده است ، آن
هم به اين صورت كه گويا كسى آمده و تمام اين 50 كيسه را
يكى يكى برداشته و همه را دركنار شط مرتب روى هم چيده است
!
مقصود اينكه پرداخت حقوق الهى سبب نمو مال و تهذيب آن است
و اگر كسى اين كار را بكند مالش ترقى كرده و زياد مى شود.
12 - بركات پرداخت زكات و خواندن
نماز(
88)
پرداخت زكات و خمس سبب تنميه و مبارك بودن مال است
و اينكه شارع مقدس مى فرمايد: زكات
و خمس بدهيد به خاطر اين است كه مى داند عينكهاى ما
آلوده است و ما نمى توانيم تشخيص بدهيم كه پرداخت اينگونه
حقوق الهى مبارك كردن مال است . مى دانيم كه خداوند تبارك
و تعالى از روى لطف و احسان فرموده است زكات بدهيد. با
پرداختن زكات و امثال اينها مال زياد مى شود و مبارك مى
شود. استنزلوا الرزق بالصدقة
( 89)
بالوجدان فرد كيسه اش را دارد خالى مى كند ولى شارع مقدس
مى فرمايند كه : دارى كيسه ات را پر
ميكنى !
زيرا ما نمى فهميم كه فردا چه مى شود، فردا اگر يك ريال هم
نصيحت شود از ده ريال امروز براى تو مبارك تر است .
همچنين صرف اوقات در نمازهاى پنجگانه سبب بركت است ، افراد
در كارخانه ها و كارگاهها اين قدر كار مى كنند بجائى نمى
رسند. اروپاييها براى كار كردن از اين شهر به آن شهر مى
روند و براى هر ساعتشان مقدار زيادى حقوق مى گيرند، آن وقت
آنها به ما مى گويند: شما مسلمانها
مى گوييد نماز را بايد در پنج وقت خواند خوب همه
اين نمازها را در 20 دقيقه جمع كرده وقتى كه منزل رفتيد
بخوانيد، چرا نماز مزاحم وقت كار بشود كه تمام اوقات كار
استفاده هاى مالى بسيار دارد؟!
ليكن چه كار كنيم مثل يك بچه اى كه از جايى خبر ندارد چطور
به او بفهمانيم اگر اين دواى تلخ را بخورى صحّت و عافيت در
آن است . اين نقص فعلى محسوس موجب ازدياد است سبب تنزيل و
استنزال رزق است .
بالاخره وقتى اينها را ما ملاحظه مى كنيم مى فهميم كه شارع
مقدس با واجب كردن واجبات بر ما منّت گذاشته است . نه
اينكه ما مستحق آن بوده و طلبكار باشيم . آرى شارع به
واسطه اين آثار بر ما خيلى منّت گذاشته است . اصلا آنچه كه
از مقامات معنوى نصيب انسان مى شود با آنچه كه از او به
واسطه صرف وقت يا خالى شدن كيسه فوت مى شود قابل قياس
نيست .
ما چه مى دانيم ، شايد نماز بجز تاءثير در روح در چيزهاى
ديگر نيز تاءثيراتى داشته باشد. يكى از دوستان ما مى گفت :
دكتر به من گفته است ورزش بكنيد ولو به زياد نماز خواندن ،
اين هم ورزشى است .(
90)
اين هم يكى از فوائد من حيث لايحتسب است .
پنج نوبت نماز خواندن در روز واجب شده است و چقدر براى
امراض نافع و سودمند است . حتّى بعضيها گفته اند سر درد
داشتيم ، نماز خوانديم رفع شد.
13 - نجات شيعه گرفتار(
91)
در زمانى كه ما در نجف اشرف مشرّف بوديم ، يادم مى
آيد كه مرحوم آقا شيخ محمد حسين كاشف العظاء منبر رفت و
خطاب به آنهائى كه در عيد الزهراء عليه السلام مجالس
آنچنانى برگزار مى كردند كه با شؤ ونات مناسبت نداشت
فرمود: حضرت زهراعليه السلام از شما
برى ء است اين چه كارى است كه شما داريد انجام مى دهيد؟!
با اين همه آنها دست از كارهايشان بر نمى داشتند و از نصف
شب به بعد مى آمدند و كارهاى عجيب و غريبى انجام مى دادند.
در زمان مرحوم آقا سيد محمد كاظم يزدى
( 92) ، دو نفر كاسب بوده اند كه بين هم
كارهاى تجارتى و معاملاتى داشته اند، يكى در نجف اشرف مى
زيسته و شيعه بوده ، ديگرى سنى و در بغداد زندگى مى كرده
است .
يك روزى رفيق بغدادى به نجف مى آيد و اتفاقا با شب عيد
الزهراعليه السلام مصادف بوده است . رفيق نجفى او را به
يكى از اين مجالس مى برد، كاسب بغدادى كه سنى بوده ، وقتى
وارد مجلس مى شود مى بيند يك مجسمه اى درست كرده اند و در
شكمش يك چيزى قرار داده و جاسازى كرده اند، سپس يك نفر در
شكم مجسمه چيزى فرو كرد و شيره هايى شبيه خون كه در آن
تعبيه كرده بودند خارج شد. رفيق بغدادى از اين مجلس
بسيار ناراحت مى شود و تصميم بر انتقام مى گيرد.
بعد از مدتى آن رفيق نجفى براى كار و معامله به بغداد مى
رود و مى خواسته پيش همان رفيق بغداديش برود. در بين راه
يكى از دوستان خود را مى بيند كه از سادات بوده ، او مكبّر
نماز جماعت مرحوم آقا سيد محمد كاظم يزدى و فردى بسيار قوى
و تنومند بوده است .
سيد مكبر مى گويد كه من امروز با شما مى آيم . مرد نجفى مى
گويد: رفيق بغدادى از ما نيست ،
علاوه بر اين من اجازه ندارم كه تو را با خودم ببرم
.
ولى سيد خيلى اصرار مى كند، او هم ناچار او را با خودش
مى برد.
نزديك غروب آفتاب به خانه تاجر بغدادى مى رسند. هنگام ورود
به خانه متوجه مى شوند كه بيرون منزل عده اى نشسته اند.
(منزل نزديك به شط دجله و مُشرف به آن بود).
آن دو نفر در اتاق نشسته بودند، كه مى بينند رفيق بغدادى
به درون اندرونى مى رود و هر بار يك چيزى با خود مى آورد،
بند و طناب و اسباب ديگر.
در همين بين هم مى گويد: شما بوديد
كه آن شب آن كارها را مى كرديد، خنجر به شكمش مى زديد كه
يعنى اين همان است ، الان معلومتان مى كنم . در
اتاق را هم بسته است در اتاق فقط يك پنجره اى هست كه مُشرف
به شط است . بالاخره مرد نجفى مى فهمد كه رفيق بغدادى مى
دانسته است كه او امشب به اينجا مى آيد و وسائل كشتن او را
مهيا كرده است .
و آن چند نفر هم كه در بيرون منزل نشسته بودند براى همين
منظور آمده اند، خلاصه آنها يقين كردند كه او قصد كشتن
آنها را دارد.
سيد مكتبر مى گويد: اين بار كه او
داخل اتاق آمد، من او را مى گيرم و از پنجره توى شط مى
اندازم .
يك بار ديگر كه ميايد تا چيز ديگرى از وسائل را بياورد، آن
سيد تنومند او را محكم مى گيرد و دست و پايش را جمع كرده و
در شط مى اندازد.
آنهائى هم كه دم در خانه منتظر بودند، بخيال اينكه كار
ديگر تمام شده است پراكنده مى شوند و مى روند.
مرد نجفى و سيد در را باز مى كنند و از منزل خارج مى شوند
تا به نزديكى جسر بغداد(
93) مى رسند.
در همين هنگام يك بلمچى از آن دور آنها را صدا مى زند،
آنها مى بينند كه بلمچى در اينجا منتظر آنها بوده است تا
از طريق رودخانه آنها را به كاظمين ببرد، تا از طريق پل كه
راه دورتر مى شود، نروند.
مى پرسند: شما چطور اينجا آمديد، چه
كسى شما را فرستاده است ؟!
بلمچى جواب مى دهد:من در خواب ديدم
كه حضرت موسى بن جعفر عليه السلام به من فرمودند كه : برو
در كنار جسر بغداد و اسم حسين را صدا بزن و او و دوستش را
سوار كن و بياور بطرف كاظمين .
14 - نقش عزادارى سيدالشهداء عليه
السلام در بقاء مذهب
( 94)
در زمان مرحوم شيخ عبدالكريم حائرى
( 95) به ايشان عرض مى كنند: كه رضاخان مى
خواهد روضه خوانى را ممنوع كند البته اين كار را هم كرد
روضه خوانى مخفيانه صورت مى گرفت . منبريها بدون عمّامه و
عبا براى روضه خوانى مى رفتند، آنهم چه روضه اى ، براى
اينكه كسى نفهمد، يك پرده ضخيمى از فرش جلوى در نصب مى
كردند بطوريكه كسى نتواند به راحتى داخل آنجا شود. و مجلس
روضه هم در زيرزمين برگزار مى شد.
فردى از اءهل مجلس گفته بود: روضه خواندن يك امر مستحبى
است ، اينكه واجب نيست ؟!
مرحوم شيخ عبدالكريم كه از عملكرد رضاخان خيلى ناراحت شده
بود، اين گفته را كه از آن فرد مى شنوند مى فرمايند:
بله ، يك امر مستحبى است كه هزار
واجب در درون آن است .
بله در ضمن همين مستحب ، مساءله مى گويند و مهمتر از آن
احياء تشيع است ، احياء مذهب حقه است . با اءهل بين عليه
السلام بودن و بر عليه دشمنان آنها بودن است . اين خودش
دين است هل الدّين الاّ الحبّ
والبغض ؟!.
در شوروى سابق كه قريب هفتاد سال در لامذهبى و بى دينى
زندگى مى كردند بطوريكه اصلا واجبات مهمه را نمى دانستند،
حتّى الان هم نمى دانند كه بايد افرادى بروند آنجا و به
آنها واضحات از واجبات را تعليم بكنند و بالاخره حكومت
كمونيستى براى از بين بردن دين هر كارى كرد ولكن در منطقه
قفقاز و مناطق ديگر در ماه محرم همين عزادارى سيد الشهداء
عليه السلام را حفظ كرده اند و بلد هستند و آخرين اثرى كه
از شيعه در آن مناطق باقى مانده همين عزادارى سيد الشهداء
عليه السلام است كه در عاشورا از آنها ترك نشده است و حفظ
همين معنا، بسيارى از چيزهاى ديگر را نيز به دنبال خود مى
آورد.
15 - بزرگداشت غديره و اطعام اغنياء
در ان روز(
96)
مذهب تشيع ، حقيقت دين است . مى دانيم كه زنده نگاه
داشتن غدير خم ترويجى از براى دين است .
كسى گفت : در وقف نامه يكى از موقوفات آستان قدس رضوى آمده
است كه بايد در روز عيد غدير فلان عده ، جمعيت زيادى را
دعوت كنيد و از منابع اين موقوفه ، آنها را ضيافت كنيد،
شيرينى و غذا و امثال اينها بدهيد. به شرط اينكه اين جمعيت
غنى باشند، فقير نباشند.
ظاهرا از يكى از مراجع سؤ ال كرده بودند كه آيا اين شرط
لازم الوفا است يا نه ؟
ايشان هم فرموده بودند، بله اين شرط لازم الوفاء است .
يعنى ، اين مسئله اينقدر مهم است و اين كشف مى كند از
اهميت دوستى با اميرالمؤ منين عليه السلام و اءهل بيت عليه
السلام چون هميشه و در همه جا فقراء را اطعام مى كنند ولى
براى اين هدف (مطلوب ) مهم (حب اءهل بيت عليه السلام و
اميرالمؤ منين عليه السلام ) به اغنياء اطعام مى دهند.
در روز غدير متمولين و ثروتمندان قوم را دعوت كردن و اكرام
و احسان آنها، خودش تعظيمى از تعظيم هاى آن غايت است .
يعنى براى شرافت اين روز حتّى همه شما را هم اكرام مى كنيم
، و چه بسا براى آنها يك تشريفات فوق العاده اى هم قائل
شده باشند.
خلاصه ، گاهى هم مى شود براى يك امرى اغنياء را جمع بكنيم
و اين خودش تجليل و تعظيم آن امر است . گفته اند مرحوم آقا
سيد محمد باقر(
97) در اصفهان چند كيسه يك تومانى در مسجد
خودشان (مسجد سيد) گذاشته بودند در آن زمان يك تومان خيلى
ارزش داشته است و قرار گذاشته بودند كه در روز غدير هر كس
از فلان در وارد شود و از فلان در خارج شود (بطوريكه تكرار
نشود) به هر كدام يك تومان بدهند. بالاخره در آخر روز
شمارش كرده بودند، ديده بودند كه ايشان 20 هزار تومان آن
زمان را، براى غدير پرداخت كرده است .
خرج كردن براى مصالح خصوصا مصالحى كه اءهل مذهب حقه تشخيص
بدهند، مثل روضه خوانى ها، مجالس مداحى و مجالس عيد و
امثال آن ، ترويج و تعظيم مذهب است .
و لذا خواستند با شيعه مقابله كنند، تصميم گرفتند عشره
عاشورا را به عشره فاروقيه تبديل كنند.
فهميده بودند كه دهه محرم چه كارهائى مى كند، تا جائيكه در
همين روز عاشورا چه بسا افرادى داخل در اسلام بلكه داخل در
مذهب هم مى شدند، به همين جهت با عاشورا مقابله مى كردند.