فيضى از وراى سكوت
(رهنمودها و ارشادات شيخ الفقهاء و العرفا حضرت آيت الله العظمى بهجت )

مسعود دلاور تهرانى

- پى‏نوشت‏ها -


1-نهج البلاغه ، خطبه 192.
2-نهج البلاغه .
3-فريادگر توحيد ص 165.
4-همان منبع .
5-زيرا اين مباحث را در درس خارج فقه و اصول ايراد مى فرمودند.
6-إ ن شاء اللّه تعالى همه اين مباحث بصورت مفصل مطرح خواهد شد.
7-فريادگر توحيد، ص 72.
8-بيانات 6/8/1380
9-امروز دين شما را كامل كردم مائده :3
10-سرپرست و ولى شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده اند...مائده : 55
11-من دو چيز گرانبها از خود به جا مى گذارم ، كتاب خدا و اءهل بيتم ... از پروردگار خواستم كه بين اين دو جمع نمايد و آنها را از هم جدا نسازد، خداوند هم اجابت فرمود. اين حديث در كتب اءهل سنت بصورتهاى متفاوت و به طور متواتر نقل شده است از باب نمونه : كتاب صحيح مسلم ج 7ص 122، كتاب سنن ترمذى ج 5 ص 662
12-قرآن را فقط كسى كه طرف خطاب آن است ، مى فهمد، بحار الانوار ج 24 ص 238 و ج 46 ص 350، الكافى ج 8/311.
13-اگر على نبود عمر هلاك مى شد.
14-پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم نمى ميرد.
15-...آيا اگر او بميرد و يا كشته شود، شما به عقب برمى گرديد؟! (و اسلام را رها كرده به دوران جاهليت و كفر بازگشت خواهيد نمود)... آل عمران : 144
16-هر كسى مرگ را مى چشد،... آل عمران : 185
17-ابن ابى الحديد معتزلى در شرح نهج البلاغة بعد از نقل كلام حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى گويد: اين كلام حضرت امير عليه السلام اشاره به مهدى عليه السلام است كه در آخر الزمان ظهور مى كند و امام زمان عليه السلام نزد اصحاب ما (اءهل تسنن ) در حال حاضر موجود نيست بلكه بعدها موجود مى شود. شرح نهج البلاغة ج 7 ص 94.
18-مقصود حضرت حكيمه خاتون ، عمّه بزرگوار امام حسن عسگرى عليه السلام مى باشدكه هنگام تولد وجود مقدس امام زمان (عج ) در اتاق مشرّف بودند.
19-بعد از اينكه آيه شريفه : واءنذر عشيرتك الا قربين در سال سوم بعثت به حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم نازل شد آن حضرت ، حدود چهل تن از فرزندان عبدالمطلب عليه السلام را در منزلشان جمع كرده و بعد از اطعام ، وقتى حضرت خواستند سخن بگويند ابولهب مجلس را با كلماتى بى ارزش برهم زد، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم سكوت اختيار كردند و از طرفى چون ماءمور به دعوت بودند مجلس ديگرى با همان شرايط و با همان افراد تكرار شد ولى در اين مرتبه پيامبر اجازه سخن به ابولهب نداد و تمام خويشانش را مورد خطاب قرار داده و آنها را به اسلام دعوت فرمودند و بيان داشتند كه هر كسى اين دعوت مرا بپذيرد، برادر و وصى و خليفه من در ميان شما خواهد بود. هيچ كس به اين دعوت پيامبر پاسخ مثبت نداد، مگر حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام كه در آن موقع نوجوانى بيش نبود و سپس پيامبر خدا فرمودند: انّ هذا اءخى و خليفتى فيكم فاسمعوا له واءطيعوه اين وصى و خليفه من در ميان شما است از او فرمان بريد و به گفته و دستورش گوش فرا دهيد.
ابولهب و بعضى از پيرمردان بنى هاشم از جاى خود برخاستند و در حالى كه از س ‍ تمسخر و استهزاء مى خنديدند به ابوطالب گفتند: اين برادر زاده ات به تو امر مى كند كه از كودك خرسالت فرمانبردارى كنى .
ابن واقعه در كتب تاريخ و روايت به حديث يوم الدار معروف است .
تاريخ طبرى ج 2 صفحه 321 319، الكامل فى دالتاريخ ابن اثير ج 2 صفحه 42 41
20-از بيانات امام حسن مجتبى عليه السلام پس از شهادت حضرت اءميرالمؤ منين عليه السلام ، بحار الانوار ج 27، صفحه 217.
21-انشاء اللّه تعالى كيفيت شهادت حضرت در بحثى مستقل مطرح خواهد شد.
22-بيانات 5/8/1380 25/1/1381
23-اءشهد اءن إ له إ لاّ اللّه .
24-منظور وجود مقدس صاحب الا مر والزمان عجل اللّه تعالى فرجه الشريف .
25-كافرتر.
26-به به اى پسر ابيطالب شما امروز (روز غدير خم ) مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤ منى شديد. (در كتب اءهل تسنّن در مورد انتصاب آقا اميرالمؤ منين عليه السلام در روز غدير خم به ولايت و وصايت از طرف رسول خداصلى الله عليه و آله وسلم ، روايات بيشمارى ديده مى شود كه اولين كسانيكه به حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام تبريك گفته و با ايشان مصافحه كردند خليفه اول و دوم بودند، بطوريكه در روايات آنها با تعابيرى همچون طوبى لك هنيئا لك بخ بخ ... تبريك خود را به حضرت عرضه داشتند.
براى آگاهى بيشتر به كتاب شريف الغدير ج 1 ص 267 الى ص 283 مراجعه شود.
27-ايشان در سال 1320 (هق ) در تبريز در يك خانواده از علم و تقوا چشم به جهان گشودند و به اسم عبدالحسين ناميده شدند. به مناسبت شهرت جدّشان به امينى معروف شده بودند.
دروس ابتدائى را همراه با قرآن و نهج البلاغه نزد پدر آموختند. عشق به امام على عليه السلام و علاقه با تحصيلات عالى ايشان را به كوى عشق ،
نجف اشرف هدايت كرد. و در درس بزرگانى چون حضرات آيات سيّد محمد فيروز آبادى و سيّد ابوتراب خوانسارى حاضر شدند.
در آن زمان عراق به دست انگليسى ها افتاده بود كه ايشان در صدد برآمدند تا با ياد شهيدان راه فضيلت ، امّت متفرّق اسلامى را به وحدت و اخوّت دعوت نمايند. از اين رو نگارش كتاب شهداء الفضيلة را كه شح حال صد و سى تن از علماى دين از قرن چهارم تا چهاردهم بود آغاز كردند. علاّمه امينى به عنوان محدّث ، مفسّر، فيلسوف و متكلّم و فقيه دست به تحقيقات دامنه دارى مى زنند و تاءليفات گرانقدرى از خود بجا مى گذارند كه در راءس همه آنها كتاب معروف الغدير است . علاّمه براى تاءليف اين كتاب شريف حدود ده هزار جلد كتاب را مطالعه كرده اند و حدود 30 سال و هر روز حدود 18 ساعت از عمر شريفشان را براى نگارش آن ، صرف كرده اند.
اين كتاب پس از چاپ و در اختيار گرفتن آن در دست عموم مورد استقبال خاص و عام قرار گرفت . ايشان پس از چند سال كتابخانه اى تاءسيس نمودند كه نام آن را مكتبة اميرالمؤ منين عليه السلام گذاشتند. علاّمه وقتى به حرم مطهّر علوى مشرف مى شدند به قدرى مجذوب مقام ولايت و مظلوميت آن حضرت مى شدند كه از خود بيخود شده و با حالت تضرّع و ابتهال شديد وارد حرم مطهر مى شدند. لذا با توجّه به ارادت خاصى كه ايشان نسبت به حضرت داشتند عمده عمر شريفشان را در راه ارادت خاصى كه ايشان نسبت به حضرت داشتند عمده عمر شريفشان را در راه دفاع از حريم ولايت آقا اميرالمؤ منين عليه السلام صرف نمودند. علاّمه در اواخر عمر شريفشان مبتلا به سرطان ستون فقرات شده بودند كه پزشكان علّت آنرا كثرت ممارست در مطالعه و تاءليف ، تشخيص دادند. بيمارى و بسترى شدن ايشان حدود دو سال به طول انجاميد و معالجات خارج از كشور هم مفيد واقع نشد، تا اينكه آيتى از آيات الهى و عاشقى از عاشقان ولايت در سال 1349 (هش ) مقارن با 1390(هق ) در سن 68 سالگى جهان را بدرود گفت . (گلشن ابرار، ص 726).
28-اى پيامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است ، كاملا (به مردم ) برسان ، و اگر نكنى ، رسالت او را انجام نداده اى ...)) مائده : 67
29-حضرات معصومين چشم بيناى خدا و گوش شنواى خدا هستند
قسمتى از زيارت مطلقه آقا اميرالمؤ منين عليه السلام / مفاتيح الجنان و بحار الانوار ج 100 ص 305. و در روايتى حضرت امام رضا (ع ) امر مى كنند به دعا براى حضرت صاحب الامر (عج ) به اين دعا:اللهم ادفع عن وليك و خليفتك وحجتك على خلقك ولسانك المعتبر عنك باذنك ، الناطق بحكمك وعينك الناظر على بريتك وشاهدك على عبادك ...
بحار الانوار ج 95 ص 330
30-آغاز پيدايش شيعه را كه براى اولين بار به شيعه على عليه السلام معروف شدند در همان زمان حيات پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم بايد دانست كه در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم ، سلمان و ابوذر و مقداد و عمار بعنوان شيعه على عليه السلام مشهور شدند.
امّا فرق منسوب به شيعه در زمان ائمه اطهار عليه السلام و بعدها، بوجود آمده اند. كه بسيارى از آنها در طول تايخ از بين رفته و اثرى از آنها باقى نمانده است ، ولى فرق مشهور كه منسوب به شيعه اند عبارتند از:
كيسانيه ، زيديه ، اسماعيليه ، فطحيه (افطحيه )، واقفيه ، خطابيه ، مغيرية ، غلاة .
كه از باب نمونه به بعضى از آنها اشاره مى كنيم :
1 كيسانيه : پس از شهادت امام حسين عليه السلام اكثريت شيعه به امامت حضرت على بن الحسين عليه السلام قائل شدند و اقليتى معروف به كيسانيه پسر سوم حضرت على عليه السلام يعنى محمد بن حنفيه را امام دانستند و معتقد شدند كه او پيشواى چهارم و همان مهدى موعود (عج ) است كه در كوه رضوى غايب شده و روزى ظاهر خواهد شد.
2 زيديه : پيروان زيد شهيد فرزند امام سجاد عليه السلام مى باشند. زيد در سال 121 هق بر خليفه اموى ، هشام بن عبدالملك قيام كرد و گروهى با وى بيعت كردند و در جنگى كه ميان او و كسان خليفه در گرفت كشته شد.
پس از وى فرزندش يحيى بن زيد به جاى وى نشست كه بر خليفه اموى ، وليد بن يزيد قيام كرده و كشته شد، و پس از وى محمّد بن عبداللّه و ابراهيم بن عبداللّه كه بر خليفه عباسى ، منصور دوانقى شوريده و كشته گرديدند، براى امامت برگزيذه شدند.
پس از آن تا مدّتى امور زيديه غير منظم بود تا ناصر اطروش كه از اعقاب برادر زيد بود در خراسان قيام كرد و در اثر تعقيب حكومت به مازندران گريخت و مدّت سيزده سال در آنجا جمع كثيرى را مسلمان كرده و به مذهب زيديه درآورد و به امامت پرداخت . و پس از وى اعقاب او تا مدتى در آن سامان امامت كردند. به عقيده زيديه هر فاطمى نژاد عالم زاهد شجاع كه بعنوان قيام به حق خروج كند مى تواند امام باشد. زيديه در ابتداء حال ، مانند خود زيد، دو خليفه اول (ابوبكر و عمر) را جزو ائمه مى شمردند ولى پس ‍ از چندى جمعى از ايشان نام دو خليفه را از فهرست ائمه برداشتند و حضرت على عليه السلام را امام اول دانستند. بنا به آنچه گفته اند زيديه در اصول مذاق معتزله و در فروع ، فقه ابى حنيفه را دارند.
3 واقفيه : اينها كسانى هستند كه امامت را تا امام موسى كاظم عليه السلام قائل هستند و معتقدند كه ايشان زنده هستند و نمرده اند. و آن حضرت مهدى اين امّت است كه منتظر قيام او هستيم . و قائلند به اينكه آخرين بار كه حضرت به بار الحكومة هارون الرشيد داخل شدند از آنجا خارج نشدند، پس شك در موت ايشان داريم .
4 فطحيه : اينها كسانى هستند كه قائلند به اينكه امامت از امام صادق عليه السلام به پسر ديگرشان عبداللّه افطح رسيد. و او برادر تنى اسماعيل است و بزرگترين فرزند امام صادق عليه السلام بعد از اسماعيل بود و اينها گمان مى كردند كه امامت هميشه به پسر بزرگتر امام مى رسد. عبداللّه افطح بعد از امام صادق عليه السلام هفت سال بيشتر زندگى نكرد و پسرى هم نداشت .
بعضى ها اين فرقه را با منسوب كردن به يكى از رهبرانشان ، عماريه ناميده اند.
5 اسماعيليه : پس از رحلت امام جعفر صادق عليه السلام ، اكثريت شيعيان ، امام موسى كاظم عليه السلام را امام هفتم دانستند و جمعى اسماعيل پسر بزرگ امام ششم را كه در حال حيات پدر بزرگوار خود در گذشته بود امام گرفتند و از اكثريت شيعه جدا شده به نام اسماعيليه معروف شدند. گروه اندكى از پيروان اين مذاهب كه بعدها از ميان رفتند معتقد شدند كه اسماعيل نمرده و خبر مردن او از روى تقيه و از بيم آنكه مبادا دشمنانش قصد جانش كنند اظهار شده است . اين گروه كه به اسماعيليه واقفه معروف بودند، اسمايعل را مهدى موعود مى دانستند و سلسله امامت هفتگانه را به او ختم مى كردند. گروهى ديگر عقيده داشتند كه اسماعيل در حيات پدر ديده از جهان فرو بست ، امّا گفتند كه امامت از او به پسرش محمد رسيد. اينان نيز بر آن بودند كه محمد بن اسماعيل زنده است و قيام او را انتظار مى كشند.
اسماعيليان خود را به نامهاى سبعى ، سباعى ، اسماعيلى ، باطنيه ، اصحاب تعليم ، اصحبا الدعوة الهاديه ، اءهل تاءييد و اءهل تاءويل و غيره مى خواندند.
گزيده اى از كليات علم رجال آية اللّه جعفر سبحانى ص 411 و شيعه در اسلام علامه طباطبائى ص 34 و دائرة المعارف تشيع ج 2 ص 173.
31-اخبارات مختلف امام صادق عليه السلام در مورد بحثشان با عبداللّه بن الحسن در رابطه با خلافت محمّد بن عبداللّه و بنى العباس و همچنين مباحثه امام صادق عليه السلام با ابوحنيفه كه براى اخذ نامه اى از براى اءهل كوفه خدمت امام صادق عليه السلام رسيده بود،در جاى خود ذكر خواهد شد.
32-...كسانى كه با خدا و رسول خدا دشمنى مى ورزند مجادلة : 22.
33-هر امامى كه به چشم ديده نشود، به اندازه يك خردل هم ارزش ندارد.
34-يكى از علماء و مورّخين مشهور اءهل تسنّن .
35-طويل العمر.
36-آنچه كه بنى اميّه در مورد ائمه اطهار عليه السلام انجام دادند، يك دهم عملكرد بنى العباس بر عليه ائمه اطهارعليه السلام نبود.
37-متوكّل ملعون در سال 236 هق ، دستور هدم قبر شريف امام حسين عليه السلام را داد و توسط عامل يهودى اش بنام ديزج يهودى تمام قبر شريف و تا حدود 200 جريب اطراف آنرا با خاك يكسان كرده و به آب بستند و زمينها را شخم زده و زراعت كاشتند حتى صندوق مطهر قبر شريف را هم سوزاندند، قابل توجه اين است كه گاوها و چهارپايان در هنگام شخم زدن به قبر شريف حضرت نزديك نمى شدند و در هنگام آب بستن ، آب در حول قبر به گردش در آمده و از همين رو قسمتى از حرم مطهر سيد الشهدا عليه السلام را حائر مى نامند، يعنى قسمتى كه آب به گردش درآمده و نزديك قبر شريف نمى شده است ، كه در فقه احكام خاصى براى حائر الحسينين بيان شده است كه از آن جمله جواز اتمام نماز براى مسافر مى باشد.
اولين فرد از خلفاء بنى العباس كه دستور به آب بستن و تخريب حرم شريف امام حسين عليه السلام را صادر كرد هارون الرشيد ملعون بود و متوكّل هم دو مرتبه در سال 236 و 247 (هق ) اين دستور را تكرار كرد.
بر گرفته از: الكامل فى التاريخ ابن اثير ج 7 ص 55.
و تتمه منتهى الامال مرحوم شيخ عباس قمى ص 323 الى 327.
38-زمخشرى مذاهب اربعه اءهل سنت را با اءشعارى طعن كرده و مى گويد:
1إ ذا ساءلوا عن مذهبى لم ابح به واءكتمه كتمانه لى اءسلم
2فان حنفيا قلت : قالوا باءننى ابيح الطلا و هو الشراب المحرم
3وإ ن مالكيا قلت : قالوا باءنّنى ابيح لهم اءكل الكلاب وهم هم
4وإ ن شافعيا قلت : قالوا باءنّنى ابيح نكاح البنت والبنت تحرم
5وإ ن حنبليا قلت : قالوا باءنّنى ثقيل حلوليّ بغيض مجسّم
ترجمه :
1 اگر از مذهبم سؤ ال كنند بازگو نمى كنم و آنرا كتمان مى كنم كه كتمانش برايم بهتر و سالم تر است .
2 اگر بگويم من حنفى هستم : بمن مى گويند، آب انگور جوشيده را كه همان شراب حرام است مباح و حلال مى شمرم .
3 و اگر بگويم من مالكى هستم : بمن مى گويند، گوشت سگ را حلال مى دانم در حاليكه ايشان حالشان معلوم است .
4 و اگر بگويم من شافعى هستم : بمن مى گويند، ازدواج با دختر را حلال مى دانم در حاليكه نكاح با دختر حرام است .
5 و اگر بگويم من حنبلى هستم ، بمن مى گويند، خدا را جسم سنگين و در حاليكه الكشاف ج 1، صفحه ، ح ، ترجمه زمخشرى .
39-شيخ عبدالحسين رشتى عالمى بزرگ و فقيهى جليل القدر و فيلسوفى پرهيزگار بود، در سال 1292 (هق ) در كربلا بدنيا آمد ولى اصلة اءهل باربند رشت مى باشند، در 4 سالگى با پدر بزرگوارش از كربلاء به رشت مهاجرت كرده ، و دروس مقدماتى و سطوح عاليه را در رشت خوانده و در سال 1312 به محضر درس شيخ محمد حسن آشتيانى در تهران آمده و از محضر ايشان فقه و اصول را كسب فيض نموده و حكمت و كلام را از شيخ على نورى و شهاب الدين تبريزى ... استفاده نمودند.
و در سال 1323 به نجف اشرف مهاجرت كرده و از اساتيدى همچون آخوند خراسانى و سيد محمد كاظم يزدى و شيخ الشريعه اصفهانى بهره بردند و در سال 1373 (ه.ق ) در نجف اشرف از دنيا رفته و در همانجا به خاك سپرده شدند.
برگرفته از طبقات اعلام الشيعه نقباء البشر فى القرن الرابع عشر قسمت سوم ص 1064 شيخ آغاز بزرگ تهرانى .
40-در كتاب شرح المواقف ، قاضى جرجانى ص 399 دارد كه : قال بعضهم : اءعفونى عن اللحية والفرج وسلونى عما وراءه .
و در كتاب دفع شبهة التشبيه ابن جوزى تحقيق حسن بن على السقاف ص 102 دارد كه لايقال حنبلى للّه الاّ مجسّم .
و در همان كتاب ص 98 دارد كه :
اءخبرنى من اءثق به من مشيختى اءن القاضى اءبايعلى الحنبلى كان اذا ذكر اللّه سبحانه ، يقول : فيما ورد من هذه الظواهر فى صفاته تعالى ... الزمونى ماشئتم فإ نّى اءلتزمه اللحية والعورة .
و در صفحه 100 دارد كه : چشم ، گوش ، دست ، پا، سينه و صورت را براى خدا اثبات مى كنم غير از لحية و عورت .
ابن اثير مى گويد: كه دشنامهايى به ابويعلى الفرّاء داده اند كه با هيچ آبى پاك نمى شود. ابويعلى محمد بن الحسين بن الفرّاء الحنبلى متولد 380 ه.ق و متوفى 458، و منتشر كننده مذهب احمد بوده است كتابى در مورد جسم بودن خداوند دارد كه خيلى عجيب است . الكامل فى التاريخ ابن اثير ج 10/52.
41-فرج ولحيه را هم خداوند در قرآن براى خودش ذكر كرده است !
42-جنس نر مانند جنس ماده نيست ... آل عمران : 36
43-درست و نيكو گفتى و استاد اين مطلب را در كتاب خودش ثبت كرد.
44-بيانات 12/12/1380 روز عيد غدير در حرم مطهر حضرت معصومه (س )
45-...امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خودم را بر شما تمام نمودم و اسلام را بعنوان آيين (جاودان ) شما پذيرفتم ... مائده : 3
46-روز غدير خم
47-همچنانكه هنگام رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم وقتى كه حضرت فرمودند قلم و كاغذ براى من بياوريد، ثانى گفت : حسبنا كتاب اللّه كتاب خدا ما را بس است و يا خوارج در واقعه صفين همان را مى گفتند و در موارد عديده ديگر كه در تاريخ مضبوط است اين كلمه گفته شده است . و به اميد خدا اين موضوع در جلد دوم بصورت مبسوط بحث خواهد شد.
48-آنچه كه مخالف كتاب خدا باشد، من نگفته ام . الكافى : ج 1 صفحه 69، وسائل الشيع : ج 18 صفحه 79 ح 15
49-اءسد الغابة ابن اءثير، ج 4، ص 117 / الغدير، ج 2، ص 175.
50-ناول شدن به بهشت به تحمل ناگواريها پيچيده شده است حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در قسمتى از خطبه فصيح و بليغشان كه در آن خطبه مردم را موعظه كرده و فضائل قرآن كريم را بيان كرده اند مى فرمايند: فانّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله وسلم كان يقول : انّ الجنّة حقت بالمكاره ، وانّ النار حقّت بالشهوات واءعلموا اءنه ما من طاعة اللّه شى ء إ لا ياءتى كره ، و ما من معصية اللّه شى ء الاّ ياءتىّ فى شهوة ...
بهشت به سختيها و آتش جهنم به تبعيت از شهوات و هواى نفس ، پيچيده شده اند بدانيد كه هيچ چيزى از طاعت خدا نيست مگر اينكه انجام آن سخت است و هيچ چيز از معصيت خدا نيست مگر اينكه تابع شهوات و هواى نفس است پس خدا بيامرزد كسى را كه شهوات را از خودش دور كرده و از پيروى هواى نفس جلوگيرى كند زيرا اين نفس فاصله اش از جلوگيرى معاصى بسيار دور است و هميشه بر اثر خواهش نفس به معصيت شوق دارد.
اى بندگان خدا بندانيد: مؤ من شب را به صبح و صبح را به شب نمى رساند مگر اينكه نسبت به نفس خود بدگمان است و هميشه از او عيب جوئى مى كند و هميشه طاعت و عبادت بيشترى از او مى خواهد...
نهج البلاغه خطبه 176، بحار الانوار ج 70 ص 78
51-ثقلين
52-بيانات 28/11/80
53-در كتب اءهل سنت احاديث زيادى از حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم در مورد انتصاب امام و جانشين خود موجود است ، كه اين روايات را به دو دسته مى توان تقسيم كرد.
الف ) رواياتى كه بصورت عمومى ، خلافت و وصايت ائمه اطهار عليه السلام را مطرح مى كند.
ب ) رواياتى كه در آنها اسامى ائمه اطهار عليه السلام يك به يك به صراحت ذكر شده است .
اما دسته اول با تعابيرى همچون جانشينان پيامبر: دوازده امير دوازده خليفه ، دوازده رجل دوازده نقيب به تعداد نقباء بنى اسرائيل ،دوازده امام كه همگى آنها از قريش هستند، مطرح است .
براى نمونه به صحيح بخارى : ج 9 ص 729، ج 8 ص 127، سنن ترمذى ج 3 ص 340، صحيح مسلم ج 3 ص 452، مسند احمد بن حنبل ج 5 ص 92 و 89 رجوع شود.
اما دسته دوم : در كفاية الاثر ابى القاسم الخزاز صفحه 177 و 194، و در ينابيع المودة قندوزى حنفى ج 1 ص 290، ج 2 ص 316، ج 3 ص 291، و فرائد المسمطين ج 3 ص 399. و امثال آنها آمده است .
جالب اين است كه مفسرين و شارحان تفاسير اءهل سنت در تطبيق اين روايات دچار اشتباه و سردرگمى شده و هر كدام به بى راهه اى رفته اند، براى اطلاع به كتاب ائمه عليه السلام و احياء دين علامه سيد مرتضى عسكرى ج 2 ص 65 به بعد رجوع نمائيد

54-بيانات 4/2/79
55-رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم مى فرمايند: آيا شما را خبر دهم به دردها و درمانهايتان ؟
امراض و دردهايتان از گناهان است و درمانتان استغفار مى باشد
بحار الانوار ج 93 ص 282.
56-..و هر كس تقواى پيشه كند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى كند* و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مى دهد، و هر كس بر خدا توكّل كند، كفايت امرش را مى كند، خداوند فرمان خود را به انجام مى رساند، و خدا براى هر چيزى اندازه اى قرار داده است طلاق :2 و3
57-بدترين دشمنان تو نفس امّاره توست كه در وجودت مى باشد. بحار الانوار ج 70ص 64.
58-آنچه كه ما يافتيم اين قضيه در كتاب وقعة صفين نوشته اين مزاحم المنقرى صفحه 306ذكر شده است و مربوط به خالد بن المعمر است كه از سرداران سپاه و اصحاب حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام بوده .
59-هر گاه معاويه را روى منبر من ديديد او را به قتل برسانيد الغدير ج 10/ ص 143.
60-الجامع الصغير جلال الدين السيوطى ج 2 ص 115، شرح نهج البلاغة ابن اءبى الحديد ج 9 صفحه 172، كنز العمال للمتقى الهندى ج 11 ص 601، فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوى ج 4 صفحه 313.
61-حضرت على عليه السلام بهترين مردم است پس هر كسى ابا كند به تحقيق كافر است كنز العمال ج 11/ص 625، سرالسلسلة العلويه لا بى نصر البخارى ص 72، حديث خثيمة لخثيمة بن سليمان الا طرابلسى ص 201
62-بيانات 6/8/1380 28/11/1380
63- و نماز را به پا اريد و زكات را بپردازيد،... بقره : 43
64-... تا زمانى كه زنده ام مرا به نماز و زكات توصيه كرده است . مريم : 31
65-در كتب اءعل تسنن رواياتى دال بر بدعتهاى خليفه دوم وجود دارد بطور مثال : خليفه دوم متعه حج و متعه نساء و گفتن حىّ على خير العمل ... را در اذان ، منع كرد، و تكتف را واجب و بسم اللّه در سوره نماز را حذف كرد كه همه اينها انشاء اللّه در جلد دو، بحث خواهد شد.
66-دست بسينه ايستادن يك نوع عمل است (بدعت ) و در نماز عمل وجود ندارد، وسائل الشيعه آل البيت ج 7 ص 266 ابواب قواطع الصلاة ب 15 ح 4
67-مقصود خانه خدا مى باشد كه بر روى خط استوا كه زمين را به دو نيم تقسيم مى كند واقع است .
68- اما سجود در كليساها از بدعتها است .
69- زمين براى من محل سجده و وسيله پاكى و طهارت قرار داده شده است وسائل الشيعة ج 2 باب 7 از ابواب تيمم ص 970: ح 3 و 4
70- بيانات 3/11/1377.
71-در حديث شريفى از امام صادق عليه السلام آمده است : يقين داشتن به احوال مبداء و معاد، يقينى كه گويا آدم احوال قيامت و اءهوال آن را مى بيند و مشاهده مى كند، اين يقين صاحب خود را به مراتب عاليه و درجات رفيعه و مقامات عجيبه غريبه مى رساند و حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم از عظمت شاءن رو رفعت مكان يقين خبر داد وقتيكه در خمت ذكر ش كه : (انّ عيسى بن مريم عليه السلام كان يمشى على الماء فقال : لوازداد يقينه لمشى فى الهواء) يعنى حضرت عيسى عليه السلام بر روى آب راه مى رفت ، حضرت فرمود كه : اگر يقين عيسى عليه السلام زيادتر بود بر روى هوا هم راه مى رفت . پس اين كلام حضرت دلالت دارد كه مراتب يقين متفاوت است و انبياء با وجود رفعت مرتبه شان در مراتب يقين مختلفند. و همچنانكه انبياء در مراتب يقين مختلفند، مؤ منان نيز در اين مراتب مختلفند. و علامت قوّت و ضعف ايشان در يقين قوّت و ضعف ايشان است در مراتب عبادت و طاعت و تفويض مهمّات به كافى المهمّات . كه هر كه عبادت او بيشتر است و در تفويض كارها به خدا كاملتر است و از هر حول قوه اى تبرّى مى جويد مگر از خدا، يقين او كاملتر است . و علامت ديگر در قوّت و ضعف يقين ، مساوى بودن متقابلات است از وجود و عدم ، حيات و موت ، وسعت و تنگى ، مدح و ذمّ، و عزّت و ذلّت . يعنى همه اينها پيش ‍ او مساوى باشد و از هيچكدام اينها تغييرى در خود نبيند. زيرا كه هر كه يقينش قويست سرچشمه همه اينها را يكى م يبيند و كرده او را عين حكمت و مصلحت مى شمارد.
و هر كه يقينش ضعيف است با خود وسوسه مى كند و مى گويد: اين عالم عالم اسباب است و وجود مسبّب بدون وجود سبب معقول نيست پس بايد از براى تحصيل امور دنيوى سعى كرد و تردّد نمود كه در اين راه هر چه سعى كنى گنجايش دارد و مثابى (ثواب داده خواهى شد)، و همچنين متابعت عادات كردن و گوش به سخن مردم دادن و شنيدن هر چه گويند، و همچنين جمع كردن مال و اسباب و بر روى هم انباشتن از براى احتياط روز پيرى و ناتوانى بايد قبيح نباشد، با وجود آنكه به زبان اقرار و اعتراف دارد كه روزى ده و روزى رسان ، رزاق حقيقى است و از او به بنده نمى رسد مگر آنچه مقدّر است ، و نتيجه سعى و تردّد او در دنيا جز زحمت و تعب چيزى نيست ،
و رزقش را نمى افزايد با وجود اين اعتراف ، باز عمر عزيز خود را صرف امور دنيوى مى كند و خلاف آنچه را كه مى گويد عمل مى كند. چنانكه خداوند عالم در قرآن مجيد فرموده : مردم به زبان چيزى را مى گويند كه در دلهايشان نيست و به آنها اعتقاد ندارند و خداى تعالى داناتر است به آنچه كه ايشان كتمان مى كنند.
هر چند خداوند عالم از روى عطوفت و مهربانى بندگان خود را رخصت داده است در كسب معاش و از براى تحصيل معاش تردّد نمودن ، امّا اين رخصت مشروط است به چند شرط:
يكى آنكه به سبب تردّد براى تحصيل معاش ، از حدود الهى تعدّى نكنند و فرائض و سنن را ترك ننمايند.
دوم آنكه از راه توكّل انحراف نورزند و حرص زيادتى به كار نبرند و به قدر كفاف اكتفا نمايند. و اما اگر به اين شرايط عمل نكنند بلاشك از جمله هالكين خواهند بود و در سلك منافقين و كاذبين خواهند بود.
و هر كه در كسب ، توكل ندارد پس بدست نخواهد آورد از كسب مگر حرام و شبهه را.
و نشانه كاسب متوكل آن است كه آنچه از كسب به هم رساند با وجود احتياج و گرسنگى در راه خدا صرف كند و از براى آخرت ذخيره نمايد و براى خود نگه ندارد.
كسى در كسب ماءذون و مرخّص است كه به دست كسبكند و به دل متوكّل باشد و اگر از كسب مال بسيار به هم رساند نرظ و تصرّف او در آن مال به امانت باشد و تصوّر كند كه مال ديگريست كه به او به امانت سپرده اند و بودن و نبودن آن نزد او مساوى باشد، اگر ذخيره كند از براى خدا ذخيره كند و اگر صرف كند در مصارف خير صرف كند. و منع و بخشش او براى خدا باشد.
بحار الانوار ج 67 ص 179 مستدرك الوسائل ج 11 ص 199.
72-مرحوم علامه طباطبائى صاخب تفسير الميزان .
73-بيانات 19/7/1379
74- در روايايتى ابراهيم بن هاشم مى گويد: در موسم حج در موقف عرفات عبداللّه بن جندب را ديدم و من كسى را نيكوتر از او در انجام عبادات در آن موقف شريف نديدم دستانش را به طرف آسمان دراز كرده بود و اشكهايش جارى شده و به روى زمين مى ريخت . من به او نزديك شده و گفتم كه : كسى را در اين موقف بهتر از تو در حال عبادت نديدم .
او گفت : به خدا قسم من دعا نمى كردم مگر براى برادران مؤ منم ، و اين هم بخاطر آن است كه از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام شنيدم كه حضرت مى فرمودند: كسيكه در پشت سر برادر مؤ منش دعا بكند ندائى رحمانى از عرش به صدا در مى آيد كه صد هزار برابر اين دعا براى تو خواهد بود و من كراهت دارم از اينكه اين صد هزار دعاى ملائك را كه در حق من است و دعاى آنها به اجابت مى رسد رها كرده و دعايى به تنهايى براى خودم بكنم كه نمى دانم به اجابت مى رسد يا نمى رسد.
وسائل الشيعه ج 10، باب 17، حديث 1 ص 20.
75-رضى الدين سيّد على در سال 589 (هق ) در خانواده اى دانشپرور در حلّه چشم به جهان گشود پدر ايشان نوه دخترى شيخ طوسى بود و ملقب شدن ايشان به ابن طاووس بهجت اين است كه جد اءعلى ايشان محمد بن اسحاق داراى صورتى جميل بود ولى پاهايى غير متناسب با صورتش داشت ، لذا ملقب به طاووس گرديد.
از محضر اساتيد شهره آن زمان بهره كافى برد. اندك اندك آوازه شهرت ايشان در سراسر عراق پيچيد و آن دانشور فرزانه به خواهش شيعيان بغداد رهسپار آن سامان شد.
خليفه آن زمان (مستنصر) پستهاى مختلفى را در دربار به رضى الدين پيشنهاد داده و ايشان را تحت فشار قرار اده بود كه مسئوليتى را بپذيرد، اما سيد از پذيرش آن امتناع مى ورزيد.
تا اينكه خليفه گفت : با ما همكارى نمى كنى در حاليكه سيد مرتضى و سيد رضى در حكومت وارد شده ، مقام پذيرفتند. آيا آنها را معذور مى دانى يا ستمگر مى شمرى ؟ بى ترديد معذور مى دانى ! پس تو نيز معذورى .
رضى الدين گفت : آنها در روزگار آل بويه كه ملوكى شيعه بودند، مى زيستند.
آن حكومت در برابر حكومتهاى مخالف تشيّع قرار داشت ،بدين جهات ورودشان به كارهاى دولتى با خشنودى خدا همراه بود. فشارهاى مستنصر با پيشنهاد وزارت ادامه يافت تا اينكه ديگر آن بزرگوار تاب ماندن در سرزمين دامهاى شيطانى را نداشت ، بنابراين پس از پانزده سال به سمت زادگاهش رهسپار شد. علماى زيادى از محضر اين بزرگوار بهره مند شدند كه از آن ميان مى توان علاّمه حلّى و پدر بزرگوارش و شيخ تقى الدين حسن بن داود حلّى و فرزندان بزرگوار خود ايشان و فرزند برادرشان را نام برد. ايشان در سالهاى پايانى عمر شريف خود در نجف و كربلا و سامّرا ساكن شدند و سرانجام در سال 664 (هق ) روان پاكش به آسمان پر كشيد و در حرم آقا اميرالمؤ منين عليه السلام بخاك سپرده شدند.
معروف است كه سيد بن طاووس داراى كرامات بسيارى بوده و چندين بار به خدمت امام زمان (عج ) مشرف گرديده اند. گلشن ابرار ص 112

76-سيد بن طاووس در كتاب اقبال الاعمال در بخش فضائل شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان مى فرمايد: در شب مباركى از ماه رمضان بودم و در سحر براى كسانيكه بطور معمول انسان دوست داد براى آنها دعا كند و همينطور براى خودم دعا مى كردم كه ناگاه به فكرم رسيد كه سزاوار است ابتدا براى كسانيكه منكر ربوبيت الهى و نعمات او هستند و حريم الهى را خفيف مى شمرند دعا شود، به اينگونه كه بخواهيم از آن گمراهى كه در آن هستند خارج شده و هدايت شوند. زيرا كه جنايت و ناسپاسى آنها نسبت به خدا و رسول (ص ) بدتر و شديدتر از ناسپاسى عارفان به خدا و رسول (ص ) است . پس اقتضاى بزرگداشت مقام الهى و همچنين مقام رسولش (ص ) و برپا داشتن حقوق الهى اين است كه ابتدا براى هدايت كسانيكه بيشتر متضرّر شده اند و بيشتر در خطر قرار دارند دعا شود و از خدا بخواهيم آنها را از اين كفر و الحاد و فساد خارج نمايد.
77-بيانات 26/7/1378
78-آنچه خداوند براى شما باقى گذارده برايتان بهتر است هود:86.
79-گوش دادن .
80-اذيت كردن
81-خداوند، شما را بخاطر سوگندهاى لغوتان مؤ اخذه نمى كند. بقره :225.
82-اين دو بر مردان امت من حرام هستند.
83-7و8 بگو: چه كسى زينتهاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده ، و روزيهاى پاكيزه را حرام كرده است ؟ بگو: اينها در زندگى دنيا، براى كسانى است كه ايمان آورده اند (اگر چه ديگران نيز با آنها مشاركت دارند، ولى ) در قيامت خالص (براى مؤ منان ) خواهد بود... اعراف : 32.
84-بناها، ساختمانها.
85-بيانات 28/11/1380
86-وسائل الشيعة ج 6 ص 257 / حديث 8، در روايات متعددى از حضرات معصومين عليه السلام آثار پرداخت حقوق الهى شمرده شده است كه از جمله اينكه ، موجب بركت ، نزول رزق ، زيادتى مال و... مى باشد. جهت اطلاع بيشتر به وسائل الشيعة ج 6، اءبواب صدقه ، باب 1 ص 250 الى 255 رجوع شود.
87-سيد محمد باقر موسوى شفتى رشتى گيلانى . متولد سال 1175 (هق ) و متوفاى سال 1260 (ه.ق ) در اصفهان . در اوايل جوانى جهت كسب معارف الهيه به عراق مهاجرت كرده و در نزد اساتيدى همچون سيد بحر العلوم (در نجف اشرف )، صاحب رياض (در كربلاء) و صاحب المحصول (در كاظمين ) بهره بردند. و پس از اخذ درجه اجتهاد به اصفهان مهاجرت نموده و رياست علمى آن شهر و اطراف آنرا بعهده گرفتند و بعلت مقبوليت عامه ، بسيار مبسوط اليد بودند بطورى كه حدود شرعيه را در آن سامان اقامه مى كرده اند.
(برگزيده از اعيان الشيعه ج 9 ص 188.)
88-بيانات 21/2/1378 28/11/1380
89-با صدقه دادن خواستار نازل شدن روزى خود باشيد، وسائل الشيعه ج 6 ص 258 ح 13 و 16.
90-حضرت استاد اين قسمت از بياناتشان را با خنده بيان مى كردند.
91-بيانات 14/8/1380.
92-سيد محمد كاظم طباطبائى حسنى يزدى معروف به صاحب العروة متولد 1247 (هق ) روستاى كيسنويه يزد.
دانشمندى فقيه ، اصولى ، پژوهشگر، دقيق ، و در زمان خودشان رياست حوزه هاى علميه را بر عهده داشتند.
دروس مقدماتى و سطح را در يزد و اصفهان نزد اساتيد آن سامان به پايان رسانيدند و در سال 1281 (هق ) براى ادامه تحصيل به نجف اشرف مهاجرت كردند. و دروس ‍ سطح را از محضر اساتيدى همچون ، شيخ محمد باقر اصفهانى و شيخ محمد جعفر آبادى استفاده كرده و دروس خارج را از محضر علمائى چون شيخ مهدى جعفرى و شيخ راضى نجفى و ميرزاى شيرازى كسب فيض نمودند.
امامت جماعت صحن شريف حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام را بعهده داشته و جمعيت بسيارى به ايشان اقتدا مى نموده اند.
در محضر تدريس ايشان بيش از 200 نفر از طلاب شركت داشته اند.
مشهورترين تاءليفات ايشان كتاب شريف عروة الوثقى در احكام است كه ، براى تقليد مقلدين فروع بسيارى از ابواب مختلف فقه را در آن گرد آورده است . ايشان در سال 1337 (هق ) در نجف اشرف وفات نمودند.
(برگزيده از اعيان الشيعه ج 10 ص 43.)
93-جسر بغداد، در منتهى اليه بغداد و در بين بغداد و كاظمين است و كسانى كه بخواهند به كاظمين بروند از آن عبور مى كنند.
94-بيانات 16/2/1380.
95-شيخ عبدالكريم حائرى يزدى ، به سال 1276 در مهرجرد يزد ديده به جهان گشود اوائل تحصيل را در يزد گذراند و سپس به سامراء مهاجرت كرده و نزد اساتيدى همچون ميرزا ابراهيم شيروانى ، شيخ فضل اللّه نورى دروس سطح را فرا گرفت ، و از محضر سيد محمد فشاركى در درس خارج كسب فيض نمود و سپس به نجف اشرف مهاجرت كرده و از مرحوم آخوند خراسانى استفاده برد.
بعد از نائل آمدن به درجه اجتهاد و برقرارى كرسى تدريس با اصرار جماعتى از طلاب تصميم به مهاجرت موقتى به ايران و تدريس در آن بلاد را گرفت .
در اثناى جنگ جهانى اول به سلطان آباد آمده و متصدى امر تدريس براى طلاب شد و بسيار از طلاب (همچون آيت اللّه العظمى امام خمينى ، آيت اللّه اراكى و...) از ايشان استفاده نمودند، سپس براى زيارت بمدت كمى به مشهد مقدس رضوى رفته و از آنجا براى زيارت به شهر مقدس قم مشرف شد. در آنجا جماعتى از طلاب و عامه مردم از ايشان تقاضاى اقامت دائمى و احياء حوزه علميه مقدسه قم را نمودند و ايشان هم اجابت كرده و طلاب از هر ناحيه اى براى كسب علوم دينيه به قم مهاجرت نمودند و ايشان به امر تعليم و تربيت آنها مى پرداختند. و بدينوسيله حوزه علميه قم را تاءسيس و احياء نمودند و رياست حوزه هاى علميه ايران منحصر به ايشان شد.
مرحوم سيد محسن امين مؤ لف كتاب اعيان الشيعه مى فرمايد: در مدت اقامتم در قم ايشان را فردى كامل العقل ، عالم ، فقيه ، صاحب فضل و كياست ديدم و از ايشان هر گاه سؤ ال مى شد تا در مورد آن بطور كامل فكر و تاءمل نمى كردند سخنى بيان نمى داشتند. آيت اللّه حائرى پس از عمرى تلاش و تحمل رنج و مشقت در 81 سالگى به سال (1315 هق ) به ديار ابدى شتافت و در جوار مرقد قدسى حضرت معصومه (س ) به آغوش خاك سپرده شد.
جالب اينكه بعضى ها اسم ايشان (حاجى شيخ عبدالكريم يزدى ) را به حساب جمل حساب كرده و با عدد سال تاءسيس حوزه علميه قم (سال 1340 هق ) مطابق يافته اند.
برگزيده از اعيان الشيعه ج 8 ص 42
الكلام يجرّ الكلام ج 1 ص 106.
96-بيانات 27/1/1380 29/7/1380.
97-سيد محمد باقر اصفهانى گنجى (1255 1335 ق گنجه ) فرزند سيد حسين (معروف به مجتهد) از علماء و مراجع تقليد شيعه در گنجه است . كه پس از فرا گرفتن مقدمات متداوله و قسمتى از سطوح در نزد پدرش سيد حسين مجتهد و فضلاى گنجه به قزوين رفت و در مدرسه صالحيه معقول و فقه و اصول را از محضر درس ميرزا عبدالوهاب بزغانى (م 1294 ق ) فرا گرفت ، سپس به عراق هجرت كرد و كربلا را مسكن خود قرار داد و مدارج عالى اجتهاد را نزد ميرزا علينقى بزغانى (م 1320 ق ) و شيخ زين العابدين مازندرانى (م 1309 ق ) پيمود و اصول و فلسفه را از حوزه درس ‍ علامه بزغانى (م 1310 ق ) استفاده كرد. در شعر غيبى تخلص مى كرد و اشعار بسيارى در رثاى سيد الشهداء 7 سروده است وى از بنى اءعمام مرجع تقليد زعيم معروف شيعه سيد ابوالحسن اصفهانى (م 1365 ق ) است . سپس به موطن خود گنجه بازگشت و متصدى تدريس و فتوى شد و از مراجع تقليد شيعيان گنجه و تمامى نواحى آن سامان شد. دائرة المعارف تشيع ج 2 ص 227.
98-بيانات 29/7/1380
99-شيخ محمد حسن بن باقر نجفى معروف به صاحب جواهر متولد 1200 (هق ) و متوفى 1266 (ه.ق ) در نجف اشرف ، فقيه مشهور اماميه و عالم بزرگ و مدرّس علماء بزرگ مى باشد.
از محضر اساتيدى همچون شيخ جعفر الغطاء و پسرشان شيخ موسى و صاحب مفتاح الكرامة بهره برده اند. در نيمه دوم قرن 13 هجرى رياست جهان تشيع بدست ايشان بوده و مرجع همه بلاد اسلامى بوده اند.
مشهورترين اثر و تاءليف ايشان كتاب شريف جواهر الكلام فى شرح شرائع الاسلام مى باشد كه در جهان اسلام تا كنون مانند آن در فقه تاءليف نشده است . حتى از بعضى از علماء حكايت مى كنند كه فرموده بودند: اگر مورخين بخواهند حوادث عجيبه زمان ايشان را ثبت كنند، حادثه اى عجيبتر از تصنيف و تاءليف جواهر الكلام پيدا نمى كنند.
تاءليف اين كتاب مدت 32 سال (از 25 سالگى تا 57 سالگى ) به طول انجاميد.
گزيده اى از اعيان الشيعه ج 9 ص 149 و گلشن ابرار ص 356.
100-شيخ عبدالحسين طهرانى ملقب به شيخ العراقين دانشمندى توانا، فقيه ، اصولى ، رجالى ، ادبى و حافظ اشعار بسيارى در زبان عربى بود.
در ابتداى طلبگى براى اخذ معارف الهيه از تهران به نجف اشرف مهاجرت كرده و از اساتيدى همچون شيخ مشكور حولاوى و صاحب جواهر كسب فيض نمودند. بعد از اتمام دروس و اخذ اجازه و اجتهاد از اساتيدش به تهران مراجعت كرده و در بين مردم و سردمداران حكومت مقبوليت تمام پيدا كردند سپس در سال 1280 (ه.ق ) به عراق مهاجرت كرده و مشغول احداث و تجديد بناهاى مشاهد مشفه كربلاء، كاظمين و سامراء گرديد.
بطورى كه توسعه حرم حضرت سيدالشهداء عليه السلام و تذهيب و تزيين قبه سامرا توسط ايشان انجام گرفت .
ايشان بعد از اينكه از عمر شريفشان بيش از 60 سال مى گذشت در سال 1286 (ه.ق ) در كاظمين وفات نموده و سپس به كربلاء انتقال داده شده و در سمت چپ صحن شريف امام حسين عليه السلام به خاك سپرده شدند.
(گزيده اى از اعيان الشيعه ج 7 ص 438 چاپ دار التعارف للمطبوعات بيروت ).
101-حضرت آية اللّه العظمى شبيرى زنجانى مى فرمودند مرحوم صاحب جواهر قبل از مباحثه اش فرموده بود: يك چيزى را مى خواستم تذكر بدهم . عمومى شاه ايران گفته شيخ محمد حسن نجفى (معروف به صاحب جواهر) خمى دارد، خم اجتهاد. طلبه ها را در آن مى اندازد و در مى آورد مجتهد مى شوند و سپس به ايران مى فرستند.
صاحب جواهر فرموده بود كه : خواستم دفع سوء تفاهم شود اينهايى كه من به ايران فرستاده ام به آنها اجازه اجتهاد نداده ام بلكه اجازه قضاوت داده ام و من در قضاوت اجتهاد را شرط نمى دانم . من فقط چهار نفر را مجتهد مى دانم . شيخ عبدالحسين تهرانى ، حاج ملا على كنى ، شيخ عبدالرحيم بروجرودى و شيخ عبداللّه نعمت لبنانى بروجردى .
102-مسجد معروف متوكل در كنار برج بزرگ ملويه در شهر سامرا قرار دارد كه متوكل ملعون آن را بنا كرد تا افكار عموم را نسبت به تخريب حرم سيد الشهداءعليه السلام توسط خود تحت الشعاع قرار دهد و جالب اين است كه از همان زمان تا كنون مسجد متروكه مانده است و هيچ گونه نماز و عبادتى در آنجا اقامه نمى شود.
103-بيانات 29/7/1380
104-نقيب : سرپرست گروه ، معاون يا نايب كلانتر، اشاف / لغت نامه دكتر محمد معين ، ج 4، ص 4798، سردمدار، سردسته ، رئيس بزرگتر، فرمانده سپاه / لغت نامه دهخدا، ج 13، ص 20054، انتشارات دانشگاه تهران .
105-مرز، ناحيه مرزى
106-ناسزا گفتن ، لعن كردن
107-بيانات 4/3/1381.
108-زمانى كه ايشان از طرف خليفه سوم به بيابانهاى ربذه تبعيد شده بودند.
109-مرحوم شيخ ابوالقاسم قمى ، دانشمندى فاضل ، پژوهشگر، فقيه ، اصولى ، باتقوا، زاهد، مشهور به فضل و گستردگى اطلاعات و دقت نظر بود... او از خدمت استادانى مانند شيخ محمد جواد قمى ، شيخ ميرزا حسين تهرانى نجفى ، حاج آقا رضا همدانى (صاحب العروة الوثقى ) و... بهره برد.
اعيان الشيعة (ج 2 ص 410) (شماره 874) مرحوم سيد محسن امين .
ايشان از اجله علماى قم بود. عملا مورد قبول عامه بود. خواص و عوام همه تصديقش ‍ مى كردند. همواره مشغول بود يا درس مى گفت يا مطالعه مى كرد يا در مطلب علمى فكر مى نمود يا با طرفى كه پيدا مى كرد به بحث و مذاكره علمى مشغول مى شد و غالبا كتابى در زير بغلش بود به هر جا كه مى رسيد اگر مجلس مقتضى مذاكره علمى بود فورى مسئله اى را طرح كرده ، مشغول تبادل افكار مى شد و الا كتاب از زير بغل بيرون آورده ، به مطالعه مشغول مى گرديد حتّى در عصر روزهاى چهارشنبه كه در منزل خود مجلس ذكر مصيبت منعقد مى كرد در عين حالى كه حاضرين مشغول صرف چاى و قليان بودند او در يك گوشه مانند هر روز به تدريس و افاده علم اشتغال داشت فكر روشن و نظر دقيقى را دارا بود مطلبى را كه بين فضلا القاء مى كرد، مادامى كه اطراف و جوانب آن را با نظر عميق تحت مطالعه نياورده ، و وزن آن را كاملا بدست نياورده بود القاء نمى كرد.
در ورع و تقوا نمونه گذشتگان بود و در عرفيات نيز بى نهايت دقيق بود به هر كارى كه وارد مى شد با كمال سنگينى و متانت قدم مى گذاشت و ذره اى در وى آثار منيت نبود.
بارى آن مرحوم روز جمعه يازدهم ماه جمادى الثانى سال 1353 هق از دنيا رحلت كرد (و در نزديكى قبر مرحوم آقا شيخ عبدالكريم حائرى ، دفن شدند) و تا يكماه در قم مجالس ترحيم شبانه روز براى ايشان منعقد مى گرديد.
به نقل از الكلام يجرّ الكلام (مرحوم آية اللّه حاج سيد احمد زنجانى ج 2 ص 131).
110-بكتاش : بزرگ ايل و خاندان ، نام مردى بوده از اءهل خراسان صاحب كمالات نفسانى و روحانى و در بلاد روم با عثمان بك ، جد سلاطين سلسله عثمانيه رابطه داشته است . لغت نامه دهخدا ج 3 ص 4263 انتشارات دانشگاه تهران .
111-خدايا مرا با عثمان كه داراى دو گونه روشنائى است محشور بگردان .
112-تو همان كسى هستى كه آمين گفتى .
113-خدا رحمت كند تو را كه دعاى برادر مؤ منت را با آمين گفتن در پشت سرش بالا بردى .
114-بيانات 8/10/1380.
115-آيا صدقه است يا زكاة ؟ اين هر دو بر ما اءهل بيت عليه السلام حرام است .
116-نه اين است و نه آن ، بلكه هديه است .
117-ظاهرا قباله اى را آورده بود كه ايشان مهر و تاءييد كند.
118-بيانات 28/11/1380
119-ناسزا.
120-در روايات مختلف مساجد مباركه و مساجد ملعونه در كوفه اينگونه ذكر شده است .
مساجد مباركه :
1 مسجد غنى (كه آنرا فرد مؤ منى ، در بهترين جاى زمين ساخته و بقعه و مكان آن پاكيزه است )
2 مسجد جعفى
3 مسجد ابن ظفر (بنى ظفر يا مسجد سهله كه در روايت است : خداوند پيامبرى را مبعوث نمى كند، مگر اينكه تمثال صورت او در اين مسجد مى باشد و خشتهاى آن از سنگ خضراء است )
4 مسجد حمراء (كه همان مسجد پيامبر الهى حضرت يونس بن متى عليه السلام است )
مساجد ملعونة :
1 مسجد اءشعث بن قيس الكندى
2 مسجد جرير ابن عبداللّه الجبلى
3 مسجد شبث ابن ربعى
4 مسجد سماك بن محزمة (كه بر روى قبر يكى از فراعنة ساحته شده است )
5 مسجد ثقيف
كه در روايتى از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه حضرت مى فرمايند: چهار مسجد، مسجد اءشعث ، مسجد جرير، مسجد سماك ، و مسجد شبث ابن ربعى ، در كوفه به شادباش كشته شدن امام حسين عليه السلام تجديد بنا شده اند.
(مستدرك الوسائل ج 3 باب 34 صفحه 396 حديث 1، وسائل الشيعة ج 3 باب 43 ص 52 ح 2.)
121-بيانات 4/3/1381
122-خنك كننده .
123-خربزه ، خيار، كدو.
124-مقصود مرحوم شيخ مرتضى انصارى است . شيخ مرتضى انصارى (دزفول 1214 نجف 1281 ق ) فرزند محمد امين ، از مشاهير علماى شيعه ، نسبش به جابر بن عبداللّه انصارى (م 78ق ) از صحابه صلى الله عليه و آله وسلم مى رسد و بيشتر اعضاى خاندانش عالمان دين بودند. مقدمات علوم را در زادگاهش نزد پدر و عمش شيخ حسين انصارى فرا گرفت . در 1232 ق رهسپار عراق گرديد و چهار سال در كربلا از محضر درس سيد مجاهد (م 1242 ق ) و شريف العلماى مازندرانى (م 1245 ق ) بهره مند گرديد، در سال 1236 ق به دزفول بازگشت ، اما يكسال بعد به كربلا رفت و بار ديگر به فراگيرى علوم دينى در خدمت شريف العلماء پرداخت . پس از گذشت يكسال عازم نجف اشف گرديد و به حلقه شاگردان شيخ موسى كاشف الغطاء (م 1242 ق ) پيوست . در 1240 ق شيخ پس از آمدن به زادگاهش رهسپار يارت مشهد گرديد و بر سر راهش به مشهد از حوزه هاى علمى شهرهاى بروجرد، اصفهان و كاشان ديدن كرد. وى مدت چهار سال در كاشان توقف نمود و در خدمت ملا احمد نراقى (م 1244 ق ) به تكميل معلومات خود پرداخت . پس از گرفتن اجازه روايت و اجتهاد از مرحوم نراقى رهسپار مشهد گرديد و پس از پنج ماه توقف در اين شهر به تهران و از آنجا به زادگاهش ‍ دزفول آمد. شيخ در دزفول بساط تدريس گسترد و در راءس حوزه علميه اين شهر قرار گرفت . در سال 1352 يا 1353 ق براى هميشه به عتبات رفت و يك چندى در نجف در مجلس درس شيخ على بن شيخ جعفر كاشف الغطاء (م 1253 ق ) حاضر شد.
پس از يكسال شيخ مستقلا به تدريس و تصنيف روى آورد و پس از درگذشت شيخ محمد حسن اصفهانى (نجفى ) معروف به صاحب جواهر (1266 ق ) بزرگترين مجتهد شيعه گرديد و به مقام مرجع كل رسيد و مدت پانزده سال پيشواى دينى تمام شيعيان شد.
شيخ انصارى يكى از برجسته ترين نوابغ فقهى شيعه و مبتكر علم اصول جديد به شمار مى آيد. دانش شيخ در علوم چندان زياد بود كه او را خاتم الفقهاء والمجتهدين لقب داده اند. شيخ زندگى بسيار زاهدانه و ساده اى داشت و وقتى درگذشت دو دخترش ‍ كه تنها فرزندان وى بودند چندان توانائى مالى نداشتند كه براى ايشان مراسم سوگوارى برپا دارند و گويند كه تمامى ماترك وى برابر هفده تومان ايرانى بوده و معادل همان مقدار نيز به ديگران بدهكار بوده است .
وى علم اصول و فقه را وارد مرحله تازه اى كرد و در هر دو زمينه ابتكارات بى سابقه دارد. مرحوم شيخ هر بامداد در مسجد جامع هندى به تدريس فقه و اصول مى پرداخت و نزديك به 400 طالب علم در مجلس او حاضر مى شدند و بسيارى از شاگردان او كه شمار آنها را تا 500 تن دانسته اند بعدها خود عالمى بزرگ و مجتهدى مسلم گرديده اند.
معروفترين شاگردان شيخ عبارتند از: ميرزا محمد حسن شيرازى (م 1312 ق )، شيخ جعفر شوشترى (م 1303ق )، ميرزا حبيب اللّه رشتى (م 1312 ق )، آخوند خراسانى (م 1329 ق )، محمد حسن آشتيانى (م 1319 ق ) و شيخ هادى تهرانى (م 1312ق ).
شيخ انصارى بيش از 30 كتاب و رساله نوشته كه مهمترين آنها عبارتند از مكاسب در فقه و فرائد الاصول در علم اصول .
دائرة المعارف تشيع ج 2 ص 557 و 558.
125-بيانات 25/2/1378
126-شيخ زين العابدين مازندرانى ، متولد1227(هق ) شيخ الفقهاء و المجتهدين ، يكى از مراجع عابد و زاهد و بسيار مراقب در انجام اعمال مستحبه .
از اساتيدى همچون سيد ابراهيم قزوينى و صاحب جواهر بهره بردند. بعد از اتمام تحصيل و كسب درجه اجتهاد كربلاء را موطن خود قرار داده و تا اواخر عمر شريفشان با كهولت سن بسيار از تدريس و استنساخ كتب خطى دريغ نمى ورزيدند.
ايشان بعد از قريب 82 سال كه از عمر شريفشان مى گذشت در سال 1309(هق ) در كربلاء رحلت كرده و در باب صحن شريف امام حسين عليه السلام بخاك سپرده گرديدند.
(برگزيده از اعيان الشيعة ج 7 ص 167 چاپ التعارف بيروت )
127-سيد محمد حسن حسينى شيرازى معروف به ميرازى شيرازى در سال 1230 در شيراز متولد شدند. او فقيهى آگاه ، پژوهشگر، دقيق ، باتقوى و پرهيزكار بود و رياست دينى مردم و مسلمانان را بعهده داشت . داراى حسن نظرى صائب ، حسن تدبير، سعه صدر، اخلاقى كريمانه و الهى ، باهوش و حافظه اى قوى بود، با اينكه در عصر ايشان بزرگانى از مراجع همچون آخوند خراسانى ، ملا محمد شربيانى ، سيد كاظم يزدى ، آقا رضا همدانى و... بودند ولى مردم از ايشان تقليد مى كردند.
دروس مقدمات و سطح را در شيراز و اصفهان تمام كرده و در سال 1259 (هق ) به نجف اشرف براى ادامه تحصيل مهاجرت كردند و از محضر اساتيدى همچون صاحب جواهر و شيخ انصارى استفاده نمودند.
بعد از رحلت مرحوم شيخ انصارى ، شاگردان ايشان در منزل ميرزا حبيب اللّه رشتى جمع شدند و ميرزا حسن آشتيانى فرموده بودند كه همگى طلاب و تلاميذ مرحوم شيخ اتفاق دارند كه ميرزاى شيرازى زعامت و رياست حوزه و تشيع را بعهده گيرند.
در سال 1287(هق ) كه ناصر الدين شاه قاجار براى زيارت به عتبات مقدسه رفته بود، در هر شهرى كه وارد مى شد(كربلا، بغداد...) علماء به استقبال او مى رفتند و او در حالى كه سوار بر اسب بود از كنار آنها مى گذشت ، ولى در نجف اشرف ميرزاى شيرازى به استقبال او نرفت . شاه ايران باى ايشان مبلغى پول فرستاد ولى ايشان قبول نكردند. به همين جهت وزير خود حسن خان را فرستاد كه ميرزا هم به استقبال او بيايد. به همين جهت وزير خود حسن خان را فرستاد كه ميرزا هم به استقبال او بيايد، ولى ايشان قبول نكردند، حسن خان گفت : كه اجازه بدهيد شاه ايران به ملاقات شما بيايد، باز هم ايشان قبول نكردند و فرموده بودند كه من مال و خادمى ندارم تا از شاه و اطرافيانش پذيرائى كنم .
بعد از اباء ايشان ، پيشنهاد داده بود كه زمانى كه شما به حرم علوى مشرف مى شويد، شاه خدمتتان برسد، ايشان مانع نشدند. و وقتى كه ايشان به زيارت مشرف مى شوند، شاه با اطرافيانش با ايشان مصافحه كرده و مى گويد:شما زيارت بكنيد ما هم با شما زيارت مى كنيم و بعد از اتمام زيارت ايشان به منزل خودشان برگشته بودند. از اقدامات سياسى ايشان تحريم تنباكو بر عليه استعمار انگليس را مى توان نام برد. بالاخره ايشان در سال 1312 هق در سن 82 سالگى در سامراء وفات كردند و سپس به نجف اشرف منتقل شده و داخل صحن علوى (نزديك باب طوسى ) بخاك سپرده گرديدند.
(برگزيده از اعيان الشيعة ج 5 ص 304).
128-قطيفه : جامه پرزدار (روانداز).
129-بيانات 4/12/1378 8014/13801/3/1378 4/7/1378
130-اءسد اللغابة ج 2 ص 164 و 163، ربيع بن زياد بن الربيع الحارث عامل معاوية در خراسان بود.
131-ربيع بن خثيم : ابو زيد اسدى ثورى تميم كوفى ، از تابعين مشهور محدث و مفسر و از زهّاد ثمانية به شمار مى آيد وى از اصحاب اميرالمؤ منين على عليه السلام بود و از شاگردان عبداللّه بن مسعود محسوب مى شود.
عده اى او را عارف و زاهد وارسته مى دانند و از پارسايى او حكايتهايى نقل كرده اند از جمله اينكه : در داخل منزل خود قبرى كنده بود و هر گاه در دل خود قساوتى احساس ‍ مى كرد به آن قبر داخل مى شد و پس از مجسم كردن حالات بعد از مرگ آيه رب ارجعون لعلى اءعمل صلحا فيما تركت (مؤ منون : 99) را مكرر مى خواند، آنگاه به خود مى گفت : اى ربيع تو را بازگردانديم اينك عمل كن .
(بحار الانوار: 68/1923).
در مورد خطبه حضرت امير عليه السلام و فوت همام بن عبادة بن خثيم برادر زاده ربيع بن خثيم ، آمده است : بعد از فوت همام ، ربيع گريه كرد و گفت : چه زود موعظه شما به برادر زاده ام اثر گذاشت و اى كاش من به جاى او بودم . (دائرة المعارف تشيّع ج 8 ص 149).
زهاد ثمانية : (زاهدان هشتگانه ): ربيع بن خثيم ، هرير بن حيّان عبدى ، اويس قرنى ، عامر بن عبد قيس ، عبداللّه بن ثوب ، مسروق بن اءجدع ، حسن بصرى و اسود بن يزيد يا بريد يا برير (على اختلاف النسخ )
كه چهار تن اولى حقا و صدقا از زهاد و اتقياء و از اصحاب حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام و چهار تن ديگر باطل و از زهاد اشقيا و مخالف آن حضرت و به قولى از طرفداران معاويه و زهد ظاهرى و ورع ايشان صرفا از راه تدليس و تلبيس و شيطنت و مردم فريبى بوده است (دائرة المعارف تشيع ج 8 ص 549)
132-بيانات 5/3/1381
133-شرح الاخبار، ج 2 ص 153 للقاضى النعمان المغربى (معروف به فاضل نعمان ).
134-بيانات 25/7/1378 4/7/1378 19/2/1378
135-بدانيد هر گونه غنيمتى بدست آوريد، خمس آن براى خدا، و براى پيامبر، و براى نزديكان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه است ... انفال : 41
136-جهت اطلاعات بيشتر به الغدير ج 8 ص 236 الى ص 288 مراجعه شود.
137-جهت اطلاعات بيشتر به الغدير ج 8 ص 236 الى ص 288 مراجعه شود.
138-هر آينه بنى اميه را بر آنان مقدم مى كنم .
139-مقصود حكم بن عاص است (طريد: طرد شده ) علامه امينى در كتاب الغدير در مورد حكم بن العاص با استفاده از منابع اءهل سنت چنين مى نويسند: و يكى از همسايگان پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم در مكه بود و بيشترين عداوت و دشمنى و ايذاء را نسبت به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم اعمال مى كرد، و بعد از فتح مكه او و پسرش (مروان ) مسلمان شدند، هر گاه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم سخنرانى مى كردند يا در كوچه و خيابان راه مى رفتند با چشم و گوش و بينى و انگشتانش به حالت استهزاء اشاره ... به پيامب اكرم صلى الله عليه و آله وسلم مى كرد و حتى پيامبر او را يك وقت نفرين كرد كه به همان حالت بماند و او تا آخر عمرش ارتعاش در چشم و... داشت و با همان حالت مرد.
و او از حركات و رفتار تمسخر آميزش نسبت به پيامبر در مدينه هم دست بر نمى داشت تا اينكه يك روز پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم او و پسرش را از مدينه طرد كرده و آنها را به طائف تبعيد نمودند.
آنها در زمان خليفه اول و دوم هم در طائف بودند ولى خليفه سوم آنها را از طائف به مدينه آورد و جزء نزديكان درگاهش قرار داد.
براى آگاهى بيشتر به الغدير ج 8 ص 242 الى 250 مراجعه شود.

140-غنائم را جمع مى كنم ، سپس به راءى خودم هر طور خواستم بذل و بخش ‍ مى كنم .
141-چيزهاى پوچ و بيهوده .
142-بيانات 21/8/1379 7/11/137916/2/1380
143-جهت اطلاعات بيشتر به الغدير ج 8 مراجعه شود.
144-از جمله كلمات حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام است كه در مورد مروان بن حكم فرموده اند، زمانيكه مروان در جنگ جمل اسير شد، امام حسن و امام حسين عليه السلام را نزد اميرالمؤ منين عليه السلام شفيع قرار داد، پس آن دو امام عرض كردند: يا اميرالمؤ منين عليه السلام مروان با شما بيعت مى كند حضرت او را رها مرده و فرمودند: آيا مروان نبود كه بعد از قتل عثمان با من بيعت كرد و در جنگ جمل شركت نمود؟
مرا به بيعت او نيازى نيست ، زيرا دست او براى بيعت مانند دست دادن يهودى است اگر بدست خود با من بيعت كند، هر آينه با پشتش مكر و حيله بكار مى بندد (كنايه از مكر و حيله مخفى است ) آگاه باشيد (انّ له امرة ...) و امارت و حكومتى بسيار كوتاه مانند ليسيدن سگ بينى اش را خواهد داشت (اين بيان از يك پيش بينى حضرت خبر مى دهد زيرا مروان حدود 4 ماه بيشتر حكومت نكرد) او پدر چهار رئيس است (مروان 4 فرزند داشت عبدالملك كه بعد از او خليفه شد، عبدالعزيز والى مصر، بشير والى عراق ، محمد والى جزيره و يا مراد فرزندان عبدالملك كه بعد از او خليفه شدند (وليد، سليمان و عمر بن عبدالعزيز...) و بزودى امت اسلامى از مروان و فرزندانش روز سرخى را خواهد ديد. نهج البلاغه ، خطب حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام شماره 73.
145-ابن كثير از اءبى قبيل نقل مى كند كه ابن وهب خبر داد كه روزى نزد معاويه بن ابى سفيان بودم كه در اين هنگام مروان حكم وارد مجلس شد و با معاويه در رابطه با حاجات خودش صحبت كرد و گفت : يا اءميرالمؤ منين حوائج مرا برآورده كن (فواللّه انّ مؤ ونتى لعظيمة وانّى لابوعشرة وعمّ عشرة واءخو عشرة )، به خدا قسم مؤ ونه من زياد است . من پدر ده فرزند و عموى ده نفر و برادر ده نفر مى باشم . (البداية و النهاية ابن كثير ج 6 ص 272)
146-واقعه حرّد: در سال 63(هق ) اتفاق افتاد و جريان از اين قرار است : مردم مدينة از رفتار و ظلم اءموبين و كارهاى خلاف شرع آشكار آنها به ستوه آمده ، و بر عليه عثمان بن محمد بن اءبى سفيان عامل و كارگزار يزيد در مدينه قيام كرده و بنى اميه را در مدينه محاصره كردند و با عبداللّه بن حنظله (غسيل الملائك ) بيعت كردند.
بنى اءميه به همراه كسانشان كه حدود هزار نفر بودند در منزل مروان بن حكم جمع شده و به يزيد نامه نوشته و از او استمداد خواستند.
يزيد هم مسلم بن عقبه مرّى را به همراه حصين بن نمير سكونى با سپاهى عازم مدينه كرد و به آنها دستور داد كه تا 3 روز مردم مدينه را به اطاعت فرا بخوانيد اگر اجابت نكردند با آنان بجنگيد و اگر پيروز شديد، اموال مردم شهر تا 3 روز بر شما حلال باشد و بعد از 3 روز، ديگر كارى به آنها نداشته باشيد. مردم مدينه به محض اطلاع از اعزام سپاه شام به آن شهر، اطراف مدينة را خندق كندند. سپاه شام در بيرون مدينه به فاصله يك ميل از مسجد الرسول صلى الله عليه و آله وسلم ايستادند و تا 3 روز مردم مدينة را به اطاعت از يزيد فرا خواندند، بعد از عدم اجابت آنها، با حيله و نقشه مروان بن حكم از ناحيه حرّة كه منطقه اى سنگلاخ و صعب العبور بود، به مدينة الرسول صلى الله عليه و آله وسلم حمله كردند (الف ) و بهيچوجه احترام حرم رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را نكرده با اسبان خود وارد روضه منوره شده و جولان دادند و آن قدر از مردم مدينة را كشتند كه روضه و مسجد پر از خون شد.
آنها در اين حمله از هيچ جنايتى فروگذار نكردند، بطورى كه تمام اموال مردم را به يغما برده ، صدها نفر از زنان بى شوهر را بى عفت كرده ، بطورى كه هزاران زن بعد از اين واقعه زنا متولد كردند و آنها مشهور به اولاد الحرّة شدند، و تعداد مقتولين را حدود ده هزار ذكر نموده اند و...(ب )
(الف ) كامل ابن اثير ج 4 صفحه 111 الى 120 و تاريخ طبرى ج 7 صفحه 14 11.
(ب ) تتمه منتهى الامال شيخ عباس قمى ص 64 58
147-بيانات 4/7/1378
148-او كسى است كه سب حضرت اميرالمؤ منين عليهم السلام را در منابر و خطبه هاى جمعه و... بعد از حدود 80 سال منع كرد.
149-ظاهرا، قتيبة بن مسلم مى باشد، كامل ابن اثير ج 5 ص 20 12، وقايع سال 76 (هق )
150-بيانات 3/2/1380
151-بيانات 4/2/138028/1/1380
152-رزق و روزى اءهل علم را ضمانت كردم .
153-يكى از نزديكان حضرت آية اللّه العظمى بهجت مى فرمودند: حضرت آيا در تاريخ 16/3/78 اين قضيه را به بنده فرمودند و اشاره كردند به اينكه قضيه مربوط به آقاى شمس شاكس قفقازى مى باشد كه حجره شان پشت حجره ما در نجف اشرف بود و ما مباحث ايشان را مى شنيديم . و ظاهرا بزرگانى همچون آية اللّه العظمى خوئى 4 از محضر ايشان استفاده برده اند. در دنباله آقا فرمودند:لذا توصيه من به آقازاده هايى كه به مقامات پدر نرسيده اند اين است كه اشتغال به تدريس داشته باشند.

154-شيخ محمد تقى اصفهانى معروف به آقا و آقا نجفى (آقا نجفى اصفهانى ) متوفى 1332 هق ، از مراجع و علماى اصفهان بوده و در آن بلاد نفوذ كلام داشته و احكام و قوانين الهى را اجراء و حكومت شرعيه اى تشكيل داده بوده ، ايشان از اساتيد و مراجعى همچون ميرزا محمد حسن شيرازى ، شيخ مهدى آل شيخ جعفر نجفى ، و شيخ راضى نجفى بهره برده اند.
155-سيد شمس الدين محمد بن على بن الحسين بن ابى الحسن الموسوى العاملى الجبعى معروف به صاحب المدارك متولد سال 946 هق ، و متوفى 1009 هق )
او فردى دانشكند، فاضل ، دانش پژوه ، دقيق ، زاهد، عابد، جليل القدر داراى منزلتى عظيم بوده است .
او خواهر زاده صاحب معالم مى باشد.
از تاءليفات وى مى توان مدارك الاحكام در شرح شرائع الاسلام و نهاية المرام در شرح مختصر شرائع الاسلام را نام برد. (برگرفته از اعيان الشيعه ج 10، ص 6)
156-شيخ جمال الدين اءبو منصور حسن صاحب المعالم ابن شهيد ثانى (متولد سال 959 هق و متوفى 1011 ه.ق در جبع )
دانشمندى فاضل ، دانش پژوه ، محقق و فقيهى چيره دست ، اديب ، شاعر، زاهد عابد و جليل القدر. در زمان خودش آشناتر از همه فقهاء به فقه و حديث و رجال بوده است . صاحب رياض العلماء مى فرمايد: او فقيهى جليل القدر و محدّث و اصولى كاملى است . داراى نفسى پاك و مكارم و اخلاقى الهى بوده . و او مصداق كلام پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم است كه مى فرمايند: الولد سر اءبيه بلكه شايد بتوان گفت او از پدر بزرگوارش هم اعلم بوده است . از معروفترين تاءليفات وى كتاب معالم الاصول را مى توان نام برد.
برگزيده از اءعيان الشيعه ج 5 ص 92
157-بيانات 8/2/1380
158-لذّت كريمان در طعام دادن و لذّت لئيمان در طعام خوردن است .
159-بيانات 16/2/1380
160-بيانات 22/1/1380
161-نهج البلاغه / كلمات قصار / شماره 419
162-قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله وسلم ، من اءصبح فى سربه ، معافى فى بدنه ، وعنده قوت يومه فكأ نّما حيزت له الدنيا بحذافيرها. (بحار الانوار ج 72 ص 69) يا در روايت ديگر است :...فكاءنّما خيرت له الدنيا. (بحار الانوار ج 72 ص 659
وجود مقدس رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم مى فرمايند: كسى كه صبح كند و شب را به روز آورد، و در بدنش صحت و سلامتى داشته باشد و در زندگى اش ‍ مطمئن و از شر مردم (و سلطان جائر) در ايمنى بوده و در عين حال غذاى آن روز را داشته باشد، مانند اين است كه دنيا با تمام جوانب و اطرافش براى او مهيا و آماده شده است

163-بيانات 26/1/138027/1/1380
164-اى مردم شما (همگى ) نيازمند به خداييد، تنها خداوند است كه بى نياز و شايسته هر گونه حمد و ستايش است . فاطر: 15
165-در امور دنيوى به پائين دست خود نگاه كن و به بالا دست خود منگر بحار الانوار ج 70/319(البته اين روايت در بحار از حضرت صادق عليه السلام نقل شده است ).
166-شكر مرا به جاى آور تا نعمتت افزون گردد.
167-(اگر شكر گزار باشيد هر آينه رزق را بر شما افزون مى كنم ) ابراهيم :7
168-نزديك است كه فقر كفر باشد / وسائل الشيعة ج 11 باب 55 از ابواب جهاد النفس ‍ ح 4 / ص 293.
169-چنين نيست (كه شما مى پنداريد)بيقن انسان طغيان مى كند* از اينكه خود را بى نياز ببيند. علق : 7 و 6
170-بيانات 27/1/1380
171-پروردگارا مرا در برابر خودت خوار و ذليل گردان و در پيش خلق عزيزم گردان .
صحيفه سجّاديه ص 228
172-امام صادق عليه السلام نقل مى فرمايند: به همراه پدر بزرگوارم از مدينه به طرف مكه مشرّف بوديم كه در بين راه مردى كه زنجيرى در گردن داشت و طرف ديگر زنجير در دست فردى بود، خدمت پدرم رسيد و عرض كرد: مرا سيراب كن . آن فرد زنجير بدست گفت : سيراب نمى شود، خداوند سيرابت نكند.
سپس به پدرم عرض كردم : اين شخص كه بود؟ حضرت فرمود: معاوية بن ابى سفيان .
بحار الانوار ج 6 ص 247 روايت 83 و 84
در روايت ديگرى يحيى بن ام الطوايل نق مى كند: من امام سجّاد عليه السلام را از مدينه تا مكّه همراهى مى كردم كه در بين راه مرد سياه چهره اى كه در گردنش زنجيرى بود و طرف ديگر زنجير در دست فردى بود، خدمت حضرت رسيد و عرض كرد: يا على بن الحسين (ع ) اسقنى . اما حضرت به او اعتنائى نكرد و سرش را پائين انداخت و استرش را به حركت درآورد. ان فرد زنجير به دست به او گفت : سيراب نمى شودى ، خدا سيرابت نكند.
پس از لحظاتى حضرت به من فرمود: اى يحيى چه ديدى ؟ و من آنچه را ديده بودم عرض كردم . حضرت فرمود: او معاوية بن ابى سفيان لعنة اللّه عليه بود
بحار الانوار ج 6 ص 248 روايت 86
173-بيانات 8/2/1380.
174-از شدت خويشتن دارى ، افراد ناآگاه آنها را بى نياز مى پندارند... بقره : 273
175-علمى است كه به واسطه آن شخص مى تواند مس يا آهن را به طلا تبديل نمايد، اكسير حيات (علم و عملى كه انسان را به كمال حقيقى مى رساند. (بسيارى از بزرگان قائلند كه علم كيمياى حقيقى همان محبت و ولايت حضرات معصومين (ع ) مى باشد)
176-ملا محمد كاشانى معروف به آخوند كاشى (كاشان 1250 ق اصفهان 1333 ق ) مدرس فلسفه ، پس از تحصيل مقدمات در زادگاهش كاشان ، به اصفهان رفت و حكمت و فلسفه را نزد آقا ميرزا حسن فرزند آخوند نورى و آقا محمد رضا قمشه اى آموخت و در علوم عقليه به كمال رسيد.
سراسر عمرش را در مدرسه جده كوچك و مدرسه صدر اصفهان به تدريس علوم به سر آورد، سكونتش نيز در همان مدرسه بود. به تجرد مى زييست و هرگز ازدواج نكرد، از وى حالات عجيب ظاهر شده است . آخوند كاشانى شاگردان بسيارى پرورش داده كه از آن جمله اند: آقا نجفى قوچانى ، حاج آقا رحيم ارباب ، آيت اللّه بروجردى ، آقا ضياء الدين عراقى و بسيارى ديگر. دائرة المعارف تشيع ج 1 ص 15.
177-سيد ابوالحسن اصفهانى در سال 1284 (هق ) در روستاى مديسه اصفهان پا به عرصه وجود نهاد. دروس ابتدايى را در روستاى خود و پس از آن در اصفهان از محضر اساتيدى همچون آية اللّه كلباسى ، آية اللّه چهار سوقى ، آية اللّه درچه اى و آية اللّه جهانگير خان قشقايى استفاده كرد. در سال 1307 هق رهسپار عراق گرديد و از محضر بزرگانى چون آيات عظام : ميرزا محمد حسين شيرازى ، ميرزا حبيب اللّه رشتى ، سيد محمد كاظم يزدى ، آخوند خراسانى و... استفاده زياد برد.
ايشان يكى از اعلام دين و مرجع اعظم مسلمين بودند و رياست حوزه علميه دينيه نجف اشرف در زمان خودشان با ايشان بود.
مشهورترين اثر ايشان كتاب جامعى در فقه به نام وسيلة النجاة مى باشد.
در سال 1365 (ه.ق ) در سن 81 سالگى دار فانى را وداع گفت . پيكر ايشان را از كاظمين به نجف منتقل كرده و تشييع جنازه بزرگى براى ايشان كردند كه تا آن زمان تشييعى مثل آن در بغداد و كربلا و نجف اشرف اتفاق نيفتاده بود. بازار تهران هم 3 روز براى ايشان تعطيل شد و مجالس فاتحه زيادى براى ايشان منعقد گرديد. در ماتم ايشان يهودى و نصارى هم اظهار همدردى كردند.
(برگزيده از اعيان الشيعه ج 2 ص 323 گلشن ابرار ص 585)
178-سيد حسين بروجردى در سال 1292(هق ) در بروجرد چشم به جهان گشودند.
دروس سطح را در همانجا گذرانيدند و سپس براى ادامه تحصيل به اصفهان عزيمت كردند و از محضر اساتيدى چون آقا سيد محمد باقر درچه اى ، ملا محمد كاشى ، سيد محمد تقى مدرس و ميرزا جهانگجير قشقايى بهره برد.
در سال 1320 در سن 28 سالگى به نجف اشرف مشرّف شدند و در مجلس درس ‍ بزرگانى چون آخوند خراسانى ، پس از خشت سال به بروجرد بازگشتند. پس از مدّتى قصد مراجعت به نجف اشرف را داشتند كه با شنيدن خبر رحلت آخوند خراسانى استاد معظم ايشان ، از اين امر منصرف شدند. در اين زمان مرتب بر تعداد مقلّدين ايشان افزوده مى شد. ايشان شديدا عليه بهائيت و عوامل كفر مبارزه داشتند.
پس از چندى براى زيارت عازم حجاز و نجف اشرف شدند كه بازگشت ايشان به ايران همزمان با اوج گيرى اعتراضهاى مؤ منان عليه رضاخان و هجرت اعتراض آميز روحانيون كشور به قم شده بود. مزدوران دربار كه از پيوستن ايشان به مهاجران و رساندن پيام مراجع نجف به معترضان مى هراسيدند و در مرز قضر شيرين ايشان را دستگير كرده و به پايتخت بردند.
رضاخان براى اينكه ايشان را در مقابل شيخ عبدالكريم حائرى قرار دهند با ايشان ملاطفت كردند اما با سرسختى ايشان مواجه شده و از اين كار نتيجه اى نگرفت .
با رحلت مرجع بزرگوار حضرت آية اللّه العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى ، مرجعيت اين گوهر يگانه فراگير شد. حضور ايشان حوزه قم را كه زير ضربات رضاخان ناتوان شده بود جانى تازه بخشيد. و ايشان به اصلاحات اساسى دست زدند.
يكى از نكات مهم و قابل توجه در شخصيت ايشان جامعيت علمى آن بزرگوار بود كه در هر زمينه اى از علوم به اندازه اى آگاهى داشتند كه موجب شگفتى صاحب نظران مى شد.
سرانجام در سال 1380 (هق ) برابر با 1340 (هش ) در اثر بيمارى در سن 93 سالگى براى هميشه چشم از جهان فرو بسته و در مسجد اعظم قم كه خود بنياد نهاده بودند به خاك سپرده شدند.
(گلشن ابرار ص 662).
179-سيد جمال الدين گلپايگانى در سال 1296 (هق ) در قريه سعيد آباد گلپايگان متولد و در سال 1377 (ه.ق ) در نجف اشرف وفات نمودند.
از اساتيدى همچون مرحوم آخوند خراسانى ، آخوند ملا على نهاوندى ، سيد محمد كاظم يزدى و ميرزا حسين نائينى بهره برده اند.
بسيارى از طلاب از ايشان استفاده كرده و به درجه اجتهاد رسيده اند.
(برگزيده از اعيان الشيعه ج 4 ص 206)
180-بيانات 4/2/1380
181-ظاهرا شيخ عبدالكريم حائرى باشد.
182-سيد محمد تقى خوانسارى فرزند علامه سيد اسداللّه در ماه مبارك رمضان سال 1267 (هق ) در خانواده اى روحانى در خوانسار چشم به جهان گشودند. پايه هاى مقدماتى علوم اسلامى را تا هفده سالگى در خوانسار آموختند و براى تكميل اندوخته ها رهسپار حوزه نجف اشرف شدند و از محضر بزرگانى چون آخوند خراسانى ، سيد محمد كاظم طباطبايى يزدى ، آقا ضياء عراقى و آيه اللّه نائينى بهره مند شدند. با شروع جنگ جهانى اول و به تصرف درآمدن بصره و حوالى آن تحت سيطره انگليس و صدور فتواى جهاد از طرف مراجع ، آية اللّه خوانسارى كه در سنين جواتى بودند خود را به صفوف مقدم جبهه رسانيدند و پس از مدتى مبارزه به اسارت درآمدند و به سنگاپور منتقل شدند. و ايشان در اين مدت علاوه بر تدريس منطق و حكمت در اسارتگاه خود نيز به يادگيرى زبان انگليسى پرداختند. و عاقبت پس از گذشت چهار سال تحمل رنج اسارت آزاد گشته و به خوانسار بازگشتند.
پس از رحلت آية اللّه حائرى ، ايشان و دو تن ديگر از ياران آن بزرگ مرد يعنى آية اللّه صدر و آية اللّه حجّت عهده دار رهبرى دينى و متصدّى مسؤ وليت حوزه شدند.
در پى نمايان شدن چهره معنوى آية اللّه خوانسارى برقرارى نماز جماعت فيضيه به ايشان واگذار شد و در غيبت ايشان امام خمينى (ره ) اقامه نماز مى كردند.
با حضور متقين در ايران در سال 1323 خشكسالى شهر قم را فرا گرفت و اهالى قم چاره را در خواندن نماز باران ديدند. از اين روى راهى خانه هاى آقايان صدر و حجت و خوانسارى شدند. آن دو بزرگوار امتناع ورزيدند اما آقاى خوانسارى نتوانستند جواب نه بگويند. اطلاعيه هايى در سطح شهر نصب گرديد كه اية اللّه خوانسارى در روز جمعه نماز استسقا خواهند خواند. در روز موعود حدود 23 ساكنان شهر به سمت مصلا حركت كردند. نماز خوانده شد اما اثرى از اجابت ديده نشد. آيت اللّه خوانسارى روز بعد پس از پايان درس با شاگردانش به خارج شهر رفته و نماز باران ديگرى خواندند. غروب روز يكشنبه آسمان سرخ شد و عليرغم گزارش هواشناسان غربى كه گفته بودند بارشى روى نخواهد داد، آن شب باران مفصلى باريد كه تا آن وقت چنين بارشى را كسى سراغ نداشت و خبر اين حادثه شگفت آور به جهان مخابره شد.
ايشان در فعاليتهاى اجتماعى و سياسى همچون مبارزه عليه كشف حجاب ، ملى شدن صنعت نفت و كمك به مردم فلسطين با فتاواى كوبنده خود همراه با آية اللّه سيد حسين قمى و آية اللّه كاشانى پيشگام مبارزات بودند.
سرانجام در يكى از روزهاى سال 1371 (ه.ق ) در حاليكه براى برپايى نماز به مسجد مى رفتند در بين راه دچار حمله قلبى شدند و نداى حق را لبيك گفته و به سراى باقى شتافتند. قبر ايشان اينك در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه (س ) قرار دارد. (برگرفته از گلشن ابرار، ص 617).
183-ملا محمد كاظم خراسانى (1255 1329 ق )، فقيه ، اصولى و مرجع تقليد شيعه و رهبر سياسى عصر مشروطيت بود، وى دى شهر مشهد زاده شد و در آغاز علوم مقدماتى را فرا گرفت ، در سال 1277 ق مشهد را به قصد سبزوار ترك كرد، در آنجا چند ماهى در نزد حاج ملا هادى سبزوارى فلسفه خواند، سپس به تهران سفر دو نزد ملاحسين خويى و ميرزا ابوالحسن جلوه به تحصيل فلسفه ادامه داد، در سال 1279 راهى نجف شد و تا زمان درگذشت شيخ انصارى (1281 ق ) يعنى مدت 2 سال و چند ماه ، از درس فقه و اصول او استفاده كرد. پس از وفات شيخ انصارى در دمحضر ميرزا محمد حسن شيرازى به تعلم فقه و اصول پرداخت .
از درس استادان ديگرى مانند سيد على شوشترى ، شيخ راضى نجفى و سيد مهدى قزوينى نيز بهره گرفت .
در 1291 ق كه ميرزاى شيرازى از نجف به سامرا رفت و در آنجا به تدريس پرداخت ، آخوند نيز مانند بسيارى از شاگردان استاد مدتى در سامرا ماندگار شد، اما پس از چندى به توصيه ميرزا به نجف بازگشت و كار تدريس را آغاز كرد.
ميرزاى شيرازى آخوند را به فضل مى ستود و طلاب را به استفاده از درس او تشويق مى كرد، پس از درگذشت ميرزا، حوزه سامرا از رونق افتاد و همه نظرها بار ديگر به سوى حوزه نجف و زعيم آن معطوف شد. آخوند خراسانى به عنوان جانشين ميرزاى شيرازى و بزرگترين مرجع تقليد عالم شيعه مشخص گرديد.
علماء و طلاب از همه نقاط جهان تشيع به سوى نجف روى آوردند و در مجلس درس ‍ او شركت كردند، به ويژه تعداد شركت كنندگان در درس اصول او بقدرى زياد بود كه تا آن زمان مانند آن شنيده نشده بود. اين تعداد را در آخرين دوره درس اصول آخوند از 1200 تا 2200 تن گفته اند. (دائرة المعارف بزرگ اسلامى ج 1 ص 151 و 152)
مرحوم آخوند در خراسان از بنيانگذاران و پشتيابان اصلى انقلاب مشروطيت بود، مجاهدات بى دريغ او به ويژه ، پس از استبداد صغير از عوامل مؤ ثر خلع محمد على ميرزا سلطنت و استقرار مشروطيت بود. پس از ورود سربازان روسى به ايران و اشغال آذربايجان و گيلان آخوند خراسانى براى مقابله با تجاوز بيگانگان دستور جهاد داد و خود قصد آمدن به ايران كرد كه بناگاه در 20 ذى الحجة 1329 در نجف درگذشت .
(دائرة المعارف تشيع ج 1 ص 14).
184-البته بعضى از مورخين نظرشان بر اين است كه مرحوم آخوند بعد از اطلاع از اينكه سران مشروطه منحرف شده و نامه اى كه از ايشان گرفته اند مورد سوء استفاده واقع شده و مرحوم شيخ فضل اللّه به شهادت رسيده اند، بسيار متاءثر و متاءلم گرديد، بهمين جهت براى مقابله با سوءاستفاده كنندگان و بيگانگان (قواى روسيه ) قصد عزيمت به ايران را كرده بود كه ناگهان در 20 ذى الحجة 1329 در نجف اشرف درگذشت .
185-بيانات 4/2/1380
186-بيانات 9/2/1380
187-ابوالحسن محمد بن الحسين موسوى معروف به سيد رضى يا شريف رضى (359 406 ه.ق ) از نوادگان مجاب فرزند امام موسى كاظم عليه السلام مى باشد.
وى در يك خانواده علم و فضل و تقوا پرورش يافته ، بطوريكه مادر ايشان از نوادگان امام زين العابدين عليه السلام بوده و زنى دانشمند و فاضله و دوستدار علم و مورد احترام دانشمندان و فقهاء بوده است . برادر بزرگوار سيّد رضى ، فقيه و دانشمند مشهور شيعه سيّد مرتضى )علم الهدى ) مى باشد.
سيد رضى اديب و دانشمند و از شاعران پر آوازه جهان اسلام بوده و در شعر، نويسندگى نثر، و علوم بلاغت استادى بى مانند بودند.
مهمترين اثر ايشان مجموعه كلمات حكمت آميز آقا اميرالمؤ منين عليه السلام موسوم به نهج البلاغه مى باشد.
(برگزيده از دائرة المعارف تشيع ج 8 ص 278).
188-بيانات 26/1/1381
189-فاضل اردكانى (1215 1305 ق )
شيخ مولى حسين فرزند اسماعيل بن ابى طالب ، مشهور به فاضل اردكانى و اردكانى حائرى ، از مجتهدان شيعه در مطلع قرن چهاردهم هجرى بوده است . مقدمات سطوح عاليه را نزد عمويش ملا محمد تقى اردكانى آموخت ، سپس به قزوين رفت ، مدارج عالى اجتهاد را در قزوين نزد شهيد ثالث دو ملا محمد صالح برغانى پيمود و حكمت و فلسفه را از مجلس درس ملا آقاى حكمى استفاده كرد و بعد كربلا را مسكن دائمى خويش قرار داد و به حوزه درس شريف العلماء ملحق گشت . او از مراجع تقليد عصر خود بود و جمعى كثير از علماء اماميه در حوزه درس وى تربيت يافتند از آن جمله ميرزا محمد تقى شيرازى رهبر انقلاب عراق عليه انگليسها و ديگران . از آثار وى تقريرات اصول از درس عمومى خود و كتاب متاجر و تقريرات درس استادش شريف العلماء و شرح نتايج الافكار استادش صاحب ضوابط و تعليقات حواشى بر كتاب الرياض ، الطهارة و كتاب الصلاة مى باشد. (دائرة المعارف تشيع ج 2 ص 68.)
190-يكى از مباحث مهم اصولى است كه فروعات فقهى بر آن مترتّب است ودر دروس سطح و خارج مورد دقت و نقد و بررسى واقع مى گردد.
191-معروف است كه مرحوم فاضل اردكانى با آن عظمت و مقام علمى ، در بين مردم مى رفته و آنها را ارشاد مى كرده است . حتى به قهوه خانه ها و مكان هاى ديگر مى رفته و افراد جاهل و... را ارشاد و هدايت مى كرده است .
البته به خاطر اين عملشان عده اى ايشان را مذمّت مى كردند. اما ايشان معتقد بودند كه به وظيفه شرعى خود عمل مى كنند حتى در اين راستا نقل مى كنند حرفهاى درشتى هم به بعضى ها مى گفته است .
يكى از اساتيد بزرگوار از قول حضرت آية اللّه العظمى بهجت (حفظه اللّه ) نقل مى كردند كه ايشان مى فرمودند: مرحوم فاضل اردكانى با اين حرفها افراد مختلف را آدم مى كردند، البته در سرجايش ما هم بلد هستيم ولى نمى گوييم جون ايشان ماءمور و ماءذون بوده است .
192-بيانات 22/10/1380
193-ميرزا ابوالقاسم قمى (صاحب قوانين ) معروف به ميرزاى قمى فرزند محمد جسن گيلانى شفتى رشتى در سال 1150 (ه.ق ) در جابلاق چشم به جهان گشود و در سال 1231 (ه.ق ) در شهر مقدس قم دار فانى را وداع گفت و در قبرستان شيخان اين شهر به خاك سپرده شد.
مرحوم ميرزا ابوالقاسم قمى دانشمندى مجتهد، محقق ، پژوهشگر، دقيق ، فقيه و اصولى و از علماء بزرگ زمان خود بوده است .
از خدمت استادانى چون پدر بزرگوارشان و سيد حسين خوانسارى ، على آقا بهبهانى ، شيخ محمد مهدى فتونى عاملى و آقا محمد باقر هزار جريبى نجفى بهره برد.
و از شاگردان وى شيخ اسداللّه تُسترى (صاحب المقابيس ) و سيد محسن اعرجى (صاحب المحصول ) و كرباسى (صاحب اشارات ) و سيد عبداللّه شبر را مى توان نام برد.
از مشهورترين تاءليفات وى كتاب القوانين در علم اصول را مى توان نام برد.
(برگزيده از اعيان الشيعه ج 4 ص 413411.)
194-كيسه هزينه و پول كه به كمر مى بندند.
195-بيانات 16/8/1380 به مناسبت حلول ماه مبارك رمضان
196-سيد مهدى قزوينى نجفى حلّى در نجف اشف از اساتيدى همچون شيخ موسى ، شيخ على و شيخ حسن كاشف العظماء و سيد باقر و سيد على و سيد محمد تقى قزوينى بهره علمى برده اند.
داراى حافظه اى بسيار ثوى بوده ، بطورى كه هر چه را مى ديده و مى شنيده از نثر و نظم فراموش نمى كرده است .
بسيار عادت به مطالعه داشته است ، بطورى كه مى فرموده است ، هر كتابى را كه قبلا نديده و نخوانده باشم از خودم جدا نمى كنم تا آنرا مطالعه كنم . و در 18 ربيع الاول سال 1300 فوت نموده اند.
(برگزيده از اعيان الشيعة ج 10 ص 145.)
197-شيخ محمد كاظم ازرى بغدادى (كاظم بن محمد 1143 1211) از شعراى شيعى عراق در نيمه دوم سده دوازدهم و اوايل سده سيزدهم بوده خاندانش هم كه اءهل فضل بودند مدتها پيش از تولد او در بغداد سكونت گزيده و در اين شهر آوازه اى بلند داشتند.
تا هفت سالگى زمينگير بود و پس از آن بود كه راه رفتن آموخت . در كودكى علوم عربى و اندكى فقه و اصول را فراگرفت ...ازرى مردى جليل القدر و بزرگوار بوده و طريق اخلاص و عقيدت به حضرت رسالت و خانواده نبوت و آل عصمت را با قدم صدق و حقيقت مى پيمود.
مردم از اشعارش استقبال فراوانى مى كردند و علماء شيعه عراق از جمله سيد بحرالعلوم (م 1212 ق ) به او و اشعارش ارج مى نهادند. از جمله اشعار او قصيده هائيه (ازريه ) معروفى است كه در مدح و منقبت ائمه اطهار عليه السلام سروده است . اين قصيده در اصل بيش از هزار بيت بوده اما مقدارى از آن از ميان رفته و اكنون كمتر از ششصد بيت آن در دست است .(دائرة المعارف تشيع ج 2 ص 88).
198-بيانات 1/3/1379 به مناسبت ايّام تبليغ آخر ماه صفر
199-بحار الانوار ج 1 ص 216 در روايت شريفى امام صادق (ع ) از رسول خدا (ص ) نقل مى فرمايند كه به حضرت اميرالمؤ منين (ع ) فرمودند: هدايت شدن بنده اى از بندگان خدا بوسيله تو بهتر است براى تو از آنچه كه آفتاب بر او بتابد از مشرق تا مغرب زمين .
200-..هر كس انسانى را از مرگ رهايى بخشد، چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است .. مائده : 32
201-بيانات 22/2/80
202-بيانات 3/10/138025/1/1381.
203-مردم بندگان احسانند.
204-امام صادق عليه السلام در روايت شريفى مى فرمايند:...رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمودند: اى على اگر خداوند بنده اى از بندگانش را به وسيله تو هدايت كند، اين كار براى تو بهتر از هر چيزى است كه آفتاب از شرق يا غرب زمين بر آن بتابد. (بحار الانوار، ج 1، ص 216).
205-حيله شرعى .
206-در تاريخ 8/7/80 حضرت آية اللّه العظمى بهجت حدود يكساعت زودتر از مقرر براى تدريس به مسجد تشريف آورده بودند. سؤ الاتى در خدمت ايشان مطرح شد، و معظم له جوابهائى بيان داشته اند كه در اين اوراق مسطور شده است .
207-يكى از بدعتهايى كه خليفه دوم در اسلام گذاشت ، اين بود كه ((حىّ على خير العمل )) را از اذان حذف و ((الصلاة خيرٌ من النوم )) را جايگزين كرد. بحث بدعتهاى خليفه دوم در جلد دوم اين مجموعه انشاء اللّه تعالى خواهد آمد.
208-آيا نديدى پروردگارت با فيل سواران 0لشكر ابرهه كه براى نابودى كعبه آمده بودند) چه كرد؟* آيا نقشه آنها را در ضلالت و تباهى قرار نداد#... سوره فيل : آيات اول تا آخر.
209-مشهور مذاهب اءهل تسنن عبارتند از:
الف :مذهب حنفى
منسوب به نعمان به ثابت بن زوطى معروف به ابو حنفية (متولد سال 80 ه.ق ) نساياكابل ، و متوفى سال 150 هق در بغداد)
او رهبر مذهبى اءهل تسنن در عراق (كوفه ) بود. و در زمان امام صادق عليه السلام زندگى مى كرد. و پايه گذار مبانى فقهى قياس ، استحسان و... در استنباط احكام الهى مى باشد و در همين رابطه امام صادق عليه السلام در دفعات متعدده با او مناظراتى داشته و نظريه فقهى او را مورد ايراد و اشكال قرار داده اند (و حضرت آيت اللّه العظمى بهجت به بعضى از آنها متعرض شده اند كه انشاء اللّه تعالى در مجلدات بعدى متذكر مى شويم )
از شاگردان مهم او ابويوسف ، محمد بن حسن شيبانى و زفربن هذيل و حسن بن زياد اللؤ لؤ ى را مى توان نام برد.
ابويوسف يعقوب بن ابراهيم بن حبيب بن خنيس بن سعد الانصارى متوفى 182 ه.ق مى باشد و او اولين كسى است كه معروف به قاضى القضاة شد (قاضى القضاة سه تن از خلفاء بنى العباس ، مهدى ، هادى و رشد).
و ديگر شاگرد معروف ابوحنيفة ، محمد بن سحن شيبانى (متولد132 هق و متوفى 189 هق ) مى باشد كه در كوفه و تحت سلطنت عباسيون زندگى مى كرده است .
وى بخاطر جوانى مدت كمى ابوحنيفه را درك كرده است و بيشترين مراحل درسى خود را نزد ابويوسف گذرانده است .
بيشترين سهم را در ترويج مذهب حنيفه ، ابويوسف و شيبانى بر عهده داشته اند.
امام صادق و المذاهب الاربعة ج 1 ص 162 و 161 نوشته اسد حيدر
ب ) مذعب حنبلى
منسوب به احمد به محمد بن حنبل متولد 164 هق و متوفى 241 هق بغداد مى باشد. مذهب حنبلى در بغداد بوجود آمده و رشد و نمو پيدا كرد و به علت اينكه از بقيه مذاهب اربعه اءهل سنت متاءخرتر بوجود آمد، مثل آنها انتشار پيدا نكرده و در حدود قرن هفتم در مصر ترويج شد.
امام صادق والمذاهب الاربعه ج 1 ص 169
ج ) مذهب شافعى
منسوب به محمد بن ادريس بن عباس بن شافع بن السائب (متولد 15 هق و متوفى 198 هق ) اصل ظهور آنها در مصر بوده و سپس اصحاب شافعى در بغداد، خراسان ، آفريقا و اندلس (حدود سال 300 هق ) مذهب او را ترويج دادند.
بيشترين زمان شهرت و شوكت آنها در عهد دولت ايوبية بوده كه آنها شافعى مذهب بودند و او را ترويج مى دادند.
زمانى كه شيعيان و فاطميون در مصر حكومت داشتند، و دانشگاه الازهر (جامع الازهر) را بوجود آورده بودند، با روى كار آمدن شافعيون (صلاح الدين و...) كرسى تدريس شيعه در آن دانشگاه تعطيل و مذهب شافعى ، حنفى و مالكى ترويج پيدا كردند. امام صادق عليه السلام والمذاهب الاربعة ج 1 ص 168
د) مذهب مالكى
منسوب به مالك بن اءنس بن مالك بن اءبى عامر الاصبحى است (متولد 93 هق و متوفى 179 هق ) ظهور و بروز مالك در مدينة بوده و هميشه بين او و طرفدارانش از يك طرف و ابوحنفيه و طرفدارانش از طرف ديگر اختلاف بوده است امام صادق والمذاهب الاربعة ج 1 ص 164 و 163.
210-در سال 1259 (هق ) در روستاى لاشك مازندران در خانواده اى مذهبى چشم به جهان گشودند. تحصيلات ابتدائيشان را در مازندران و پس از آن در تهران گذراندند. سپس براى ادامه دروس عالى به حوزه نجف اشرف مهاجرت كرده و از محضر اساتيدى چون ميرزا حبيب اللّه رشتى و شيخ راضى و ميرزاى شيرازى بزرگ كسب فيض و معرفت كردند.
موقعيت حساس سياسى و اجتماعى ايران موجب شد تا شيخ فضل اللّه با اشاره ميرزاى شيرازى و براى هدايت و پيشوايى جامعه ايران در سال 1303 (ه.ق ) روانه تهران شوند. شيخ پس از مهاجرت به اقامه جماعت و تاءليف و تدريس پرداختند كه از شاگردان ايشان مى توان شيخ عبدالكريم حائرى ، حاج آقا حسين قمى ، آقا سيد محمود مرعشى (پدر آية اللّه مرعشى نجفى )، ميرزا ابوالقاسم قمى و... را نام برد.
شيخ فضل اللّه در نهضت تنباكو نقش فعالى داشت و در تهران به عنوان نماينده ميرزاى شيرازى مورد توجه بود. با به حكومت رسيدن مظفر الدين شاه اوضاع كشور آشفته شد و مردم شروع به مبارزاتى عليه حكومت كردند و در اين بين انجمنهايى باى هدايت مبارزات تشكيل شد كه مهم ترين آنها بوسيله آية اللّه طباطبائى اداره مى شد. در همين زمان عكسى از يك مسيوى بلژيكى با لباس روحانيت پخش شد كه همين موضوع موجب تظاهرات و تحصّنهائى در شهرهاى مختلف شد. آية اللّه طباطبائى و آية اللّه بهبهانى به انانپيوستند و همراه با مردم به حرم حضرت عبدالعظيم عليه السلام پناهنده شدند و در آنجا خواسته هاى خود را كه مهم ترين آنها اجراى قوانين اسلامى وايجاد عدالتخانه بود به اطلاع شاه رساندند. آية اللّه طباطبائى و آية اللّه بهبهانى از شيخ فضل اللّه درخواست همكارى كردند و ايشان پذيرفتند به شرطى كه مقصود اسلام و شرع باشد.
با هجرت عالمان و روحانيون به قم موقعيت مناسبى براى دولت استعمارگر انگليس به وجود آمد تا در نهضت رخنه كند. آنها با پخش شايعه حمله دولت به مردم ، زمينه را براى تحصن مردم در سفارتخانه شان آماده كردند. نهضت عدالتخانه كه ريشه اى اسلامى داشت از اين مرحله زنگ غربى به خود گرفت و كم كم زمزمه حكومت مشروطه ب سر زبانها افتاد و درخواست ايجاد عدالتخانه جايش را به تشكيل مجلس شوراى ملّى داد و روشنفكران غربزده و فراماسونهاى وابسته جزء رهبران اصلى آن درآمدند. با تشكيل مجلس شوراى ملّى روحانيون و در راءس آنها شيخ فضل اللّه خواهان قانونى بودند كه بر پايه اسلام و شريعت باشد و روشنفكران و فراماسونها قانون كشورهاى غربى را خواستار بودند. و اين سرآغاز تفرقه بين دسته هاى مبارزان بود. و البته اكثريت مجلس با فراماسونها بود و حرف آنها پيش تر بود. در اين ميان روحانيان و عالمان بزرگ حوزه علميه نجف يعنى آيات عظام آخوند خراسانى ، شيخ عبداللّه مازندرانى و ميرزا حسين تهرانى با اطلاعات نادرستى كه از طرف مشروطه خواهان به آنها مى رسيد به حمايت از مشروطه برخاستند.
در اين بين به اسم آزادى مطبوعات هر توهينى كه خواستند به دين و ائمه معصومين عليهم السلام كردند. شيخ پيشنهاد داد تا عنوان حكومت ، مشروطه مشروعه باشد و براى اينكه پيامبر خود را بهتر برساند با همراهانش در حرم حضرت عبدالعظيم متحصّن شدند اما پس از مدّتى با مكر دشمنان متفرق شدند. پس از مدتى توطئه قتل شيخ طرح ريزى شد و شيخ مورد حمله مسلحانه قرار گرفت و مجروح گرديد.
روز به روز قدرت مشروطه خواهان افزوده شد تا آنجا كه براى انتقام از شيخ فضل اللّه به خانه وى حمله كردند و شيخ را به شهربانى بردند و پس از چند روز براى محاكمه ايشان را به عمارت گلستان بردند و حكم به دار آويخته شدن شيخ را صادر كردند.
بساط دار و مقدّمات اعدام از شب قبل در ميدان توپخانه فراهم شده بود. هنگامى كه آقا به طرف ميدان توپخانه مى رفتند نگاهى به جمعيت و بعد رو به آسمان كردند و گفتند: اءفوض اءمرى الى اللّه ان اللّه بصير بالعباد. شيخ در آخرين لحظات با مردم اتمام حجت كرده و با شجاعت و شهامت كم نظيرى سخنان كوبنده اى ايراد كردند. ايشان در پاى دار چنان شجاع بودند كه گويى دار از هيبت و عظمت ايشات مى لرزيد.
قبل از اينكه ريسمان دار را به گردن شيخ بيندازند يكى از مشروطه خواهان براى ايشان پيغام آورد كه شما مشروطه را امضاء كنيد و خود را از كشتن رها سازيد. شيخ فرمودند: من ديشب پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم را در خواب ديدم كه به من فرمود فردا شب مهمان من هستى . پس من چنين امضايى نخواهم كرد. و بدين گونه شيخ در سال 1327 (هق ) سر به دار شدند و مشروطه طلبان شادى كردند. اما به همين هم بسنده نكردند و به جسد شريف هم كه در حياط شهربانى بود حمله كردند.
ابتدا از تحويل جسد به خانواده شيخ جلوگيرى كردند و بعد از مدتى جسد را تحويل دادند. خانواده شان جسد را در خانه مخفى كرده ، پس از حدود هيجده ماه آن را به قم بردند و در يكى از حجره هاى صحن مطهر حرم حضرت معصومه (س ) به خاك سپردند. (گلشن ابرار، ص 419).
211-ميرزا محمد تقى شيرازى در سال 1258 (هق ) در شيراز به دنيا آمد. براى فراگيرى علوم دينى به كربلا رفت و از محضر اساتيدى چون سيد على نقى طباطبائى و فاضل اردكانى و ميرزا محمد حسن شيرازى بهره برد. ايشان پس از وفات سيد محمد كاظم يزدى مرجع تقليد شيعيان جهان شدند.
ميرزا گر چه در سن كهولت (80 سالگى ) بود لكن صريح و قاطعانه و آشكار عليه انگلستان موضع گيرى مى كرد بطوريكه انقلاب سال 1920 ميلادى عراق بر ضد انگلستان مرهون مبارزات و فتواهاى كوبنده ايشان است .
قسمتى از فتواى دفاعيه كه مجوّزى رسمى براى نهضت مسلحانه مردم عراق بود به اين شرح است : مطالبه حقوق بر عراقيان واجب است . و بر آنان واجب است در ضمن درخواستهاى خويش رعايت آرامش و امنيت را بنمايند و در صورتيكه انگلستان از پذيرش درخواستهايشان خوددارى ورزد، جايز است به قوه دفاعى متوسل شوند.
از شاگردان ايشان مى توان آيات شيخ آقا بزرگ تهرانى ، شيخ عبدالكريم حائرى (مؤ سس حوزه علميه قم )، شخ محمد على شاه آبادى ، سد شهاب الدين مرعشى نجفى و سيد جمال الدين موسوى گلپايگانى را نام برد.
ميرزا در بحبوحه انقلاب عراق در سال 1338 (هق ) ناگهان دعوت حق را لبيك گفت و پيكر پاك او در صحن مطهر امام حسين عليه السلام به خاك سپرده شد.
(گلشن ابرار ص 451).
212-آخوند ملافتحعلى عراقى (اراكى ، سلطان آبادى ) از عرفا و اخلاقيون ، درس ‍ صاحب جواهر را درك كرده و ولادت او بايد حدود 1240 ه.ق باشد. وى نزد صاحب جواهر، شيخ انصارى و ميرزاى شيرازى درس خواند و چون ميرزا عزم اقامت در سامرا نمود، وى نيز در سال 1292 ق به سامرا رفت و تا مرگ ميرزاى شيرازى در سال 1312 هق همدم او بود، آنگاه به كربلا مهاجرت كرد و در همانجا در سال 1318 ق درگذشت . از شاگردان و اصحاب وى : حاجى ميرزا حسين نورى صاحب مستدرك الوسائل ، آقا سيد ابوالقاسم دهكردى صاحب وسيله ، سيد عبد اللّه قزوينى (كه به فرمان آخوند نوشته هاى خود را در آب انداخت ) و آقا بزرگ ساوجى و ظاهرا آخوند نهاوندى را مى توان نام برد.
آخوند ملافتحعلى عارفى وارسته بود، گفتار و كردارش يكى بود از او جز به نيكى ياد نكرده اند. دائرة المعارف تشيع ج 1، ص 18.
سيد محسن امين در اعيان الشيعه مى فرمايند: ملا فتحعلى سلطان آبادى ، عالم جليل ، مفسّر، متقى ، باورع ، محدّث و صاحب كرامات باهره است ... از هر كرامتى ، بالاترينش ‍ را در خود جمع كرده است ، هر فضيلت و خصلت خوبى را دارد. در سفر و خضر، شب و روز، آسايش و سختى ، هيچ مكروه و مرجوحى از او ديده نشده است . تمام خصلتهاى خطبه همّام آقا اميرالمؤ منين (ع ) را دارا مى باشد. اخبارات و آيات دقيقى را مطرح مى كرده كه عقول از آنها تعجب داشته است . برگزيده از اعيان الشيعة ج 8 ص 392
213-در سال 1296 (ه.ق ) در خانواده اى ديندار در كاظمين چشم به جهان گشودند. ايشان توانستند با توسّل به حضرت موسى بن جعفر عليه السلام رضايت پدر را براى تحصيل علوم دينيه به دست آورند و راهى نجف اشرف شدند. از اساتيد ايشان مى توان از آية اللّه فشاركى ، آخوند خراسانى ، حكيم محمد باقر اصطهباناتى شيرازى و حاج آقا رضا همدانى و... نام برد. آثار علمى فراوانى از ايشان به جا مانده كه از جمله آنها نهاية الدراية مى باشد.
مكتب علامه غروى را چه در علم اصول و فقه و چه در حكمت و فلسفه بايد از مكتبهاى بسيار پر بركت شيعه به حساب آورد، بطوريكه حدود صد و پنجاه بزرگوار افتخار شاگردى ايشان را داشته اند از جمله آية اللّه كوه كمرى ، آية اللّه بروجردى ، آية اللّه ميلانى ، آية اللّه خوئى ، آية اللّه بهجت ، علامه طباطبائى ، شيخ محمد رضا مظفرو...
سرانجام در سال 1361 (هق ) از فراز بارگاه قدس علوى خبر وفات بزرگ استاد نجف به گوش همگان رسيد و در همان استان مقدس در مقبره كوچكى در كنار مقبره علامه حلّى به خاك سپرده شدند.
قابل ذكر مى باشد كه حضرت آية اللّه العظمى بهجت از محضر آية اللّه غروى اصفهانى بهره هاى علمى و معنوى بسيارى برده اند بطوريكه مبانى فقهى و اصولى ايشان بسيار نزديك به مبانى استادشان مى باشد.(گلشن ابرار، ص 576).
214-مائده 38.
215-نور 2.
216-اى ابا عبداللّه آيا من مرده ام .
217-اين پرسش و پاسخ مربوط به جلسه مورخه 8/7/80 مى باشد.
218-در روايتى از امام صادق (ع ) آمده است : رسول اكرم (ص ) فرمودند: ليس شى ء اءسرع اجابة من دعوة غائب لغائب چيزى به اجابت نزديك تر از دعاى فرد غائب براى فرد غائب ديگرى نيست . وسائ الشيعة ج 4 ص 1146 ح 4
219-آنها (ائمه اطهار (ع )) چشم بيناى خدا و گوش شنواى خدا هستند قسميت از زيارت مطلقه آقا اميرالمؤ منين (ع ) / بحار الانوار ج 100 ص 305
220-در تاريخ 18/7/1381 مشابه همين سؤ ال را در مورد اختلاف بين پدر و پسر خدمت حضرت آيت اللّه العظمى بهجت عرض كردم و ايشان همين بيانات را فرمودند، علاوه بر آن فرمودند: آشنايان از طرفين جمع شده و اصلاح ذات البين نمايند.