فصل سوم: راويان و ياوران
راويان و ياوران
از آن روز كه رحمت عالميان حضرت محمد مصطفى آخرين پيام آور آسمانى دعوت حق
را لبيكگفتخفاشان خاكى در غياب خورشيد تا راه آسمان را بسته ديدند، زمين و
زمان را با روز و زر و تزوير بهروز سياه نشاندند. آنها گفتند قرآن ما را بس
است و كسى حق ندارد از سخنان پيامبر(ص) چيزى بگويديا بنويسد. مىخواستند با اين
توطئه حساب شده از فروغ دل افروز قرآن تا مىتوانند بكاهند بلكهبتوانند غدير
قرآن را خشك ساخته و روز مباهله آل قرآن را از چشم تاريخ دور سازند. به همين
غرض بودكه نوشتن و روايت كردن حديث قدغن شد.
و از اينجا بود كه راويان نور در زير رواق روايت، قيام غربت را قنوت ايمان
بستند و از مسند تدريسگرفته تا سنگر سجاده همه جا با اخلاص و توكل، تسبيح تشيع
را به روايت نشستند. روايتگران نور تنهاناقلان اخبار و راويان آثار نبودند كه
بيش از همه نخستحاملان اسرار و راز داران نور بودند. آنان تاطرفرا از نظر فهم
و فقه، و از جهت وثاقت و صداقتبه دقت نمىسنجيدند و به پيوند او با جهان
ماوراى مادهباور نمىداشتند اسرار و رموز آل عدالت عليهم السلام را به او
نمىآموختند. اين فرشتگان فرهنگفاطمى براى پرواز دو بال تقوا و تقيه را اصل
ريشهاى و شرط اساسى مىدانستند و كسى را كه از اين دوبال پرواز محروم بود،
رخصت پر كشيدن در آسمان روايت و حديث را به او نمىدادند آنان با همانشهاب
ثاقب كه گاهى «تقيه» وگاه ديگر «تولا و تبرى» ناميده مىشد دست رد بر سينه
نامحرم مىزدند وبراى اطمينان از صافى آسمان روايت، روايتگران را با دقت و
احتياط مىآزمودند.
و چنين بود كه اجازه روايت و دانش درايت، علم رجال و فقه الحديثيكى پس از
ديگرى ضرورىديده شد و هزاران اجازه نامه و صدها كتاب در اجازه و اجازات، در
فرهنگ مسلمانان بويژه دوستان آلعلى عليهم السلام پيدا شد و به فرهنگ اسلامى
غناى بيشترى بخشيد. اكنون صفحه صفحه آنها بهعنوان سند و مدرك، در طاق تاريخ
مىدرخشد وصد البته اين كار آسانى نبوده و نيست. تنها خدامىداند كه ابوذرها و
ابن مسعودها و . . . چه رنجها و شكنجهها در اين راه چشيدند و چه ميثم تمارها
كهبر سر اين اسرار بر سر دار رفتند. تسبيح بلند راويان نور وسلسله سر بداران
هميشه در طول تاريخ تشيعپا به پاى هم بيش رفته تا به عصر ما رسيده است . . .
حال اگر محدث نورى را - از اين طرف - سر سلسله آن نوريان و محقق تهرانى را
نزديكترين دانهدرخشان از آن تسبيح بدانيم به هيچ وجه اغراق نخواهد بود. شيخ
آقا بزرگ هم نخستين اجازه روايتى رادر حالى كه جوان بود از دست پر بركت محدث
نورى گرفت و به اين طريق محكم و مستقيم به سلسلهراويان نور پيوست (1)
. شگفت اين كه بعدها شيخ آقا بزرگ خود براى هر كس كه اجازه نامهاى نوشت
نامنورى را نوربخش نوشته خويش ساخت و اكنون با مطالعه آنها مىبينيم كه از او
با عناوينى چون «اولمشايخى»، «آيت الله علامه» خاتمة المجتهدين و
المحدثين»، «مولانا الاجل»و «المبرى من كل شين» ناممىبرد (2) .
حال كه صحبت از راويان نور و اساتيد شيخ در روايت است ما نيز به تبع شيخ،
اول از همه از محدثنورى نام مىبريم تا سلسله مراتب را حفظ كرده باشيم.
بزرگانى كه به محقق تهرانى اجازه در نقل حديثوروايت دادهاند دو دستهاند
گروهى از علماى شيعه و گروهى از عالمان سنى هستند به اين ترتيب :
از علماى شيعه
1. محدث نورى، قطب درخشان در دايره روايت و درايت در صد سال اخير.
2. آيت الله سيد حسن صدر كاظمى (م 1354 ق) نويسنده كتاب تاسيس الشيعه لعلوم
الاسلام (3) .
3. شيخ محمد صالح آل طعان بحرانى (1284 - 1333 ق)، اجازه ايشان به صورت
«مدبجه» است (4) .
4. شيخ على خاقانى (م 1334 ق) در تاريخ 1330 ق صدور يافته است.
5. سيد محمد على شاه عبدالعظيمى (1258 - 1334 ق) در تاريخ 17 جمادى الثانى
1329 نوشتهشده است.
6. شيخ موسى بن جعفر كرمانشاهى.
7. سيد ابوتراب خوانسارى (1271 - 1346 ق).
8. شيخ على كاشف الغطاء ( م1350 ق) پدر مصلح نامدار شيخ محمد حسين كاشف
الغطاء (5) .
9. ملا على نهاوندى، نويسنده تشريح الاصول .
10. شيخ محمد طاها نجف.
11. سيد مرتضى كشميرى.
12. حاج ميرزا حسين خليلى.
13. آخوند محمد كاظم خراسانى.
14. سيد احمد تهرانى كربلايى.
15. ميرزا محمد على مدرسى رشتى.
16. شيخ الشريعه اصفهانى (6) .
17. سيد ناصر حسين لكهنوى، فرزند علامه مجاهد ميرحامد حسين هندى (7)
در سال 1339 ق.
18. علامه سيد عبدالحسين شرف الدين عاملى، به صورت «مدبجه» (8)
.
از علماى عامه
شيخ آقا بزرگ علاوه بر علماى شيعه از علماى عامه و دانشمندان سنى مذهب هم
اجازه در نقلحديث داشته است كه چند نفر زير نام برده مىشوند :
1. شيخ محمد على ازهرى مكى، از علماى مالكى مذهب و رئيس مدرسين مسجد الحرام
در مكه.
2. شيخ عبدالوهاب شافعى، امام جماعت مسجد الحرام.
3. شيخ ابراهيم بن احمد حمدى، از عالمان شهر مدينه.
4. شيخ عبدالقادر خطيب طرابلسى، مدرس حرم شريف.
5. شيخ عبدالرحمن عليش حنفى، از مدرسين جامع الازهر و امام جماعت در مسجد
«راس الحسينعليه السلام» در مصر، قاهره (9) .
طبقه پس از شيخ
محقق تهرانى براى اجازه گرفتن و اجازه دادن اهميت زيادى قائل بود و به همين
دليل بسيارى ازبزرگان معاصر يا در سلسله مشايخ روايتى وى شمرده مىشوند و يا از
كسانى هستند كه از او اجازهدريافت كردهاند. تا آنجا كه گفته مىشود :
«او استاد مطلق محدثان شيعه بود و بيش از دو هزار اجازه در روايتحديث از او
صادر شد . . .» (10) .
حال به عنوان نمونه برخى از آن بزرگان را نام برده و تا آنجا كه امكان
داشتبه تاريخ صدور بعضىاجازهها هم اشارتى مىكنيم :
1. آيت الله حاج آقا حسين طباطبايى بروجردى.
2. علامه شيخ عبدالحسين امينى تبريزى، اجازه آيت الله امينى مفصل بوده و به
اسم «مسندالامين» ناميده شده است.
3. مصلح نامدار سيد عبدالحسين شرف الدين عاملى به صورت مدبجه.
4. آيت الله سيد عبدالهادى شيرازى.
5. علامه سيد هبة الدين شهرستانى.
6. شيخ محمد مهدى شرف الدين شوشترى، وى دو اجازه از محقق تهرانى داشته
استيكى مفصلو گسترده به تاريخ محرم 1356 و ديگرى مختصر و به تاريخ محرم 1357
ق.
7. شيخ مجم الدين عسكرى، به تاريخ صفر 1372 بوده و به نام «ذيل المشيخه»
خوانده مىشود.
8. سيد على مدد قائنى.
9. شيخ محمد رضا آل ياسين، دائى شهيد آيت الله سيد محمد باقر صدر.
10. سيد مصطفى صفايى خوانسارى، در روز شنبه سال 1372، 20 ذى قعده.
11. سيد محمد بن جمال الدين هاشمى گلپايگانى، دوم ربيع الاول 1360.
12. شيخ محمد حسن مظفر نويسنده اثر پربارى چون «دلائل الصدق»و . . .
13. شيخ عبدالحسين حلى.
14. سيد محمد جواد طباطبايى تبريزى.
15. ميرزا محمد مجاهدى تبريزى، 22 محرم 1367.
16. سيد على سيستانى، سال 1381 ق.
17. شيخ محمد بن اسماعيل غروى قزوينى، با دو اجازهنامه.
18. شيخ عبداللطيف بن عباس حلى تنكابنى. نيمه شعبان 1385.
19. سيد محمد على روضاتى اصفهانى، داراى سه اجازه به تاريخ 1366 و 4 جمادى
الاولى 1374 وربيع الثانى 1382.
20. شيخ محمد سماكة الحلى، روز جمعه 15 ذى قعده 1381.
21. سيد محمود حسينى مرعشى نجفى.
22. آيت الله محمد هادى ميلانى.
23. ميرزا حيدر قلى سردار كابلى.
24. شيخ مرتضى حائرى يزدى، شب پنجشنبه، 15 ربيع الثانى 1382.
25. علامه اديب ميرزا محمد على اردوبادى، اجازه مفصل و آكنده از فوائده علمى
بسيارى است.
26. ميرزا محمد على مدرس خيابانى.
27. شيخ جعفر محبوبه نجفى، در محرم 1357.
28. شيخ ابوالقاسم نورانى سدهى، سال 1370 ق.
29. سيد احمد موسوى معروف به مستنبط.
30. شيخ عبدالحسين فقيهى رشتى.
31. شيخ مرتضى مدرس گلپايگانى.
32. شيخ ابوالحسن فقيهى رشتى.
33. سيد محمد مفتى الشيعه اردبيلى، روز دوشنبه، 21 ربيع الاول 1385.
34. شيخ حسين مقدس مشهدى، شى سه شنبه 29 رمضان 1365.
35. سيد محمد صادق بحرالعلوم.
36. سيد على نقى لكهنوى.
37. استاد سيد احمد حسينى اشكورى.
39. شيخ جمال الدين نائينى، سال 1363ق.
40. سيد جلال الدين محدث ارموى.
41. سيد عبدالرزاق مقرم.
42. شيخ محمد رضا طبسى.
43. سيد عبدالله برهان سبزوارى در حرم حضرت عسكريين عليهماالسلام (سامراء)
صدور يافتهاست.
44. سيد ضياء الدين علامه اصفهانى، ذى قعده 1377.
45. شيخ ذبيح الله محلاتى عسكرى.
46. شيخ عباس تهرانى.
47. سيد على اصغر ميلانى، 12 ذى حجه 1387.
49. شيخ محمد ابراهيم انصارى اراكى، سال 1381ق.
50. دكتر حسين على محفوظ.
51. شيخ محمد باقر ساعدى خراسانى.
52. استاد عبدالرحيم محمد على نجفى نويسنده كتاب «شيخ الباحثين» با دو
اجازه يكى به تاريخروز دحوالارض سال 1386 و ديگرى در روز 22 محرم 1387.
53. استاد محمد رضا حكيمى نويسنده كتاب «شيخ آقا بزرگ تهرانى» در روز 15
رجب 1383.
54. شيخ محمد سماوى تنكابنى با دو اجازه، نخست در آخر ماه ربيع الاول 1383 و
سپس درسيزدهم رجب 1386.
55. سيد فخرالدين امامت كاشانى.
56. شيخ محمد حسين دولات آبادى اصفهانى در 12 جمادى الثانى 1373.
57. شيخ محمد ابراهيم انصارى زنجانى، شب سهشنبه 17 صفر 1386.
58. شيخ بزرگوار ما، استاد علامه سيد عبدالعزيز طباطبايى يزدى(ره)، به تاريخ
چهارم صفر 1371.
59. سيد فخرالدين موسوى اردبيلى، با دو اجازه، نخست در نيمه شعبان 1380 و
سپس در چهارمذى حجه سال 1383.
60. سيد محمد مشكاة بيرجندى، صفر 1362.
61. سيد عبدالمجيد شمس الدين حسينى كابلى، روز پنجشنبه 25 ذى قعده 1380
(11) .
62. سيد محمد على موحد ابطحى. (12) .
63. استاد و شيخ بزرگوار ما، شيخ غلامرضا عرفانيان يزدى خراسانى دام ظله، به
تاريخ روز جمعه نهمربيع الاول 1385.
64. مفسر كبير علامه سيد محمد حسين طباطبايى نويسنده تفسير بزرگ الميزان.
65. آيت الله شيخ لطف الله صافى گلپايگانى.
66 مبارز نستوه استاد سيد هادى خسروشاهى.
67. حجة الاسلام حاج شيخ محمد على معروف به مدرس افغانى نويسنده شرح سيوطى
بنام«المكررات».
68. استاد سيد مرتضى نجومى حسينى به تاريخ شب جمعه شب عيد غدير خم سال 1380.
69. استاد سيد هاشم رسولى محلاتى، با دو اجازه، نخست در پنجم شوال 1381 و
سپس به صورتمفصل در روز عيد غدير، 1387. (13) .
70. آيت الله سيد شهاب الدين مرعشى نجفى.
71. آيت الله سيد عبدالله شيرازى.
72. علامه سيد محمود موسوى دهسرخى اصفهانى. (14) .
73. آيت الله شيخ احمد انصارى قمى.
74. حاج شيخ محمود انصارى قمى (15) .
75. استاد شيخ كاظم مدير شانهچى.
76. نويسنده پركار حسين عمادزاده اصفهانى.
77. دانشمند فقيه سيد مصلح الدين مهدوى.
78.آيت الله شيخ احمد سبط الشيخ. (16) .
79. محقق ژرف انديش، علامه شيخ محمد تقى شوشترى. (17) .
80. آيت الله سيد موسى شبيرى زنجانى. (18) .
81. استاد شيخ عبدالجبار اعظمى، نويسنده «موجز تفسير القرآن الكريم».
(19) .
82. استاد محمد واعظ زاده خراسانى. (20) .
اكنون براى نمونه متن اجازه يا يكى از اجازههايى را كه محقق تهرانى براى
شاگرد بسيار نزديك و يارهمگام و ياور سخت كوش خود در وادى تلاش و تحقيق - يعنى
استاد علامه سيد عبدالعزيز طباطبايىيزدى(ره) - نوشته استبه فارسى ترجمه كرده
و در اينجا مىآوريم:
از سورههاى وصل
بسم الله الرحمن الرحيم.
«حمد و سپاس تنها خدا را كه پروردگار جهانيان است و درورد و سلام بر پيامبر
ما محمد، ختم كنندهپيامبران و نقصى را از ساحتشان دور ساخته و با تطهير ويژه
خويش پاك و مطهرشان گردانيدهاست. امابعد، سيد سعيد و نيكمرد دلسوخته، سيد عزيز
الله از من اجازه خواست. او فرزند سيد جواد و او هم فرزندسيد بزرگوار سيد
اسماعيل است همو كه پسرعمو و داماد و شاگرد ارشد آيت الله سيد محمد
كاظمطباطبايى يزدى بود. خدا جايگاه همه آنان را پاك و گرامى دارد و بر توفيق
اين مرد كه جانشين همهآنهاستبيفزايد و همانندان او را در ميان فرزندان علماء
زياد كند. از آنجا كه وى را براى آن كار [نقل وتحمل حديث و روايت] سزاوار بلكه
بالاتر از آن يافتم به او اجازه دادم تا روايت كند از هر آنچه كه روايتكردنش
براى من صحيح است و از همه آنان كه از ميان نام بردهام وهمچنين از همه آنان كه
در «ذيل المشيخه» (22) ياد شدهاند. پس او - دامتبركاته - را
مىسزد كه توسطمن از همه آنان به هر كسى كه خواست و پسنديده ديد روايت كند. به
شرط اين كه در نقل كردن روايت،بلكه در هر حال، احتياط را رعايت كند و مرا بويژه
در خلوتهاى خويش دعا كند ان شاء الله. اين اجازه را بازبان خود انشاء كرده و با
انگشتان خودم نوشتم و من همان فقير و فانى هستم كه آقا بزرگ تهرانىخوانده
مىشود و تاريخ تحرير اين اجازه چهارم ماه صفر الخير و الظفر، به سال 1371 بود.
محل مهر مبارك».
شاخههاى نزديك
بسيارى از بزرگان كه به دريافت اجازه از شيخ بزرگ، توفيق يافتهاند خود نيز
به بعضى از پژوهشگرانو روايتگران معاصر اجازه دادهاند و به اصطلاح از «مشايخ
روايتى» محسوب مىشوند. در اين ميان برخىمانند شيخ بزرگوا ما در روايت مرحوم
آيت الله علامه سيد عبدالعزيز طباطبايى يزدى قدس سره داراىجايگاه ويژهاى بوده
و از حلقههاى درخشان اين تسبيح شمرده مىشوند حال براى اينكه رشته اينتسبيح
گسيخته نگردد و هم به اين اميد كه شاخههاى آن شجره هميشه سبز همچنان سرسبز و
پربارباقى بماند اشارهاى به بعضى از نزديكترين شاخههامىكنيم و تنها از كسانى
نام مىبريم كه توسط علامهطباطبايى يزدى از شيخ آقا بزرگ تهرانى روايت مىكنند
و آنان تا آنجا كه مىدانيم عبارتند از:
1. سيد ابراهيم علوى تبريزى.
2. شيخ ابوالفضل حافظيان.
3. سيد احمد موسوى حجازى گلپايگانى.
4. شيخ امين الله كاظمى.
5. عبدالجبتار رفاعى.
6. شيخ على اصغر مرورايد خراسانى.
7. ماجد غرباوى ابوصادق.
8. شيخ مرتضى فرج پور خويى.
9. سيد محمد اختر رضوى.
10. سيد هاشم ناجى جزايرى.
11. شيخ فارس حسون تبريزيان.
12. محمد صحتى سردرودى (23) .
پىنوشتها:
1) نقباء، ج 2، ص 555.
2) كيهان فرهنگى، سال سوم، شماره 12، ص 6 و نيز فصل آخر همين دفتر بخش
اسناد.
3) اجازه نامه آيت الله صدر در سال 1330 ق صدر يافته و بيش از سه هزار سطر
است. ر كنقبا، ج اول، ص 449.
4) مدبجه به اجازهاى گفته مىشود كه دو نفر به يكديگر اجازه دادهباشند.
5) الذريعه، ج 20، مقدمه.
6) همانطور كه درفصل استادان شيخ گذشتبسيارى از اين بزرگان علاوه بر مشايخ
اجازتى شيخ، اساتيد وى هم بودهاند.
7) الذريعه، ج اول، مقدمه; مصفى المقال، مقدمه، چاپ دوم، بيروت 1407 ق;
همان، ص 319. 490، چاپ اول، 1337 ش، 1378 ق،تهران.
8) المسلسلات، ج 2، ص 323.
9) الهادى، سال چهارم، شماره چهارم، ص 76، 1396 ق شيخ الباحثين، ص 22.
10) الشيخ آغا بزرگ الطهرانى فقيه العلم و الادب، احمد عبدالله هيتى، ص 9.
11) يادداشتهاى استاد سيد احمد حسينى اشكورى دام ظله.
12) المسلسلات، ج2، ص582.
13) علاوه بر دست نوشتههاى استاد اشكورى در خصوص دارندگان اجازه از شيخ، از
اين منابع نيز سود جستيم: مجله الهادى، سال چهارم،شماره چهارم، ص76; فصلنامه
تاريخ و فرهنگ معاصر، س اول، ش اول، ص37; كيهان فرهنگى، س2، ش2، ص9; س3،
ش7،ص43; س3، ش11، ص26 - 25; س3، ش12، ص6 - 7 - 9 - 10، در مدرك اخير
علاوه بر متن هردو اجازه دو نامه ديگرى هم ازمحقق تهرانى خطاب به استاد رسولى
محلاتى چاپ شده است.
14) نور علم، دوره چهارم، شماره دوم [38] ص38.
15) مجله مشكوة، شماره32، پاييز 1370، ص78.
16) كيهان فرهنگى، س4، ش5، ص8; س7، ش3، ص50; آينه پژوهش، ش32، ص112;
ش33، ص144.
17) محقق شوشترى، قاموس پژوهش، با همين قلم در ضمن كتابهاى «ديدار با
ابرار».
18) يادنامه علامه امينى، چاپ دوم، 1361ش، ص72.
19) الشيخ آغاز بزرگ الطهرانى فقيه العلم و الادب، ص4، به نقل از جلد اول
همان تفسير، مقدمه.
20) هزاره شيخ طوسى، ج1، ص32.
21) اشاره به كتاب الاسناد المصفى يكى از آثار محقق تهرانى است كه اين اجازه
نامه در خاتمه آن نوشته شده است.
22) منظور كتاب ديگرى است كه در تكميل كتاب فوق نوشته است.
23) استاد طباطبايى قدس سره اين اجازه را بهتاريخ چهارم شعبان، سال 1416ق در
خانه خودش كه ملجا و پناهگاه پژوهشگران بود،اعطاء كردند و در ذيل اجازهاى كه
شيخ آقا بزرگ تهرانى در آخرين صفه الاسناد المصفى براى ايشان مرقوم كرده بودند
براى اين حقير،راقم سطور، مرقوم فرمودند. خدا روحش را شاد گرداند كه به راستى
«ملجاء المحققين» بود.