فصل دوم: آموزگاران و استادان
زير پاى آبشاران
شيخ آقا بزرگ، استادان زيادى ديده است. پيش از آن كه خود باغبان بوستانها
گردد عمرى را با تواضع و فروتنى تا آنجا كهدر توان داشت گلچينى كرده است. او
از هر چمن گلى و از هر باغ ميوهاى چيد تا آنجا رسيد كه كمتر كسى توانسته
استبرسد.خوشبختانه شيخ خود زندگانى استادان و آموزگاران خودش را در جاى جاى
آثارش به رشته تحرير كشيده و ياد و نام آنان رازنده نگهداشته است. حال با
عنايتبه نوشتههاى شيخ، يادكردى از آن نيكمردان و دانشوران را- گرچه گذرا و
مختصر - لازمديده به ترتيب نام مىبريم:
1. شيخ محمد حسين خراسان (درگذشته 1347ق).
شيخ در دائرة المعارف بزرگ رجالى خويش آنگاه كه از دانشمندان قرن چهاردهم
نام مىبرد، بخشى را نيز به اسم او باز كردهو از او چنين ياد مىكند:
«از برترين دانشمندان روزگارش بود... از استادان بزرگش، علامه پرآوازه ميرزا
محمد حسن آشتيانىرا مىتوان نام برد. استاد از آن شاگردان بزرگ علامه آشتيانى
بود كه در جلالت قدر انگشتشمار بودند.پس از آن كه نبوغش در فضيلت و برترى بروز
يافت در «مدرسه مروى» به تدريس روى آورد. من در سال1310ق مقدار زيادى از
«معالم» و «مطول» را - با شركتبيش از بيست دانشجوى فاضل از طلاب مدرسهمروى
- در پيش او خواندم. مقام و مرتبه او در ميان بزرگان، روز به روز زياد مىشد.
چيزى نگذشت كهمورد وثوق همه طبقات مردم گشت و بزودى يكى از علماى آبرومند و از
پيشنمازان مورد اعتماد تهرانشد. خواص و عوام همگى از او استفاده مىبردند.
براى اينكه بتواند همگان را هدايت كند و احكام اسلامرا انتشار دهد به منبر
مىرفت و موعظه مىكرد....» (1) .
2. شيخ محمد باقر تهرانى معروف به معزالدوله.
شيخ آقا بزرگ او را با توصيف «دانشمند فقيه و اديب جليل» مىستايد و در
ادامه مىنويسد:
«در تهران مرجع كارها و مورد وثوق همه مردم بود. مردم براى او مسجدى را
بنيان نهادند كه با نام اوبه اسم «مسجد معز الدوله» شناخته شد. او براى تدريس
اتاق بزرگى در مدرسه مروى داشت. در سال1311ق همانجا پيش او قسمت زيادى از
«مطول» را خواندم.... او در حسن تعبير و سليقه و سلامت ذوقو مهارت در تدريس
مطول و امثال مطول، معروف بود. و از شاگردان علامه ميرزا محمد حسن آشتيانىو
پسرش شيخ على آشتيانى شمرده مىشد.» (2) .
3. شيخ زين العابدين محلاتى.
آقا بزرگ تهرانى از اين استاد با عبارت «عالم فاضل و اديب خطاط» نام مىبرد
و مىنويسد:
«از اهل علم و فضل بود. در «مدرسه صدر» تهران، حجرهاى داشت كه هفتهاى دو
روز براى تعليم خطنسخ در آنجا مىنشست و گرداگردش را جوانان بسيارى كه تازه
مىخواستند اين نوع خط را بياموزند،مىگرفتند. من نيز اندك زمانى را در آنجا
حضور يافتم تا اين فن را از او آموختم. از آثار او كتاب «دعاءالصباح» را
مىتوان نام برد كه در سال 1305ق نوشته و چاپ شده است. در اين كتاب زير هر
سطر،ترجمه فارسى دعا را آورده و سپس ترجمه هر سطر آن در قالب يك رباعى به نظم
كشيده است. اثرىلطيف و كم نظير است و در آخر كتاب رسالهاى را هم به زبان
فارسى در علم تجويد به خط خودش نوشتهاست...» (3) .
4. ميرزا ابراهيم زنجانى (م1351ق).
شيخ پس از آن كه وى را با كلماتى چون «عالم فقيه و رياضى دان با تبحر و حكيم
الهى» توصيف مىكند، در ادامه مىافزايد:
«علوم عقلى را از فيلسوف ميرزا ابوالحسن اصفهانى معروف به جلوه و علوم نقلى
را از علامه ميرزامحمد حسن آشتيانى آموخته بود... اگر چه اين مرد ميان معقول و
منقول را جمع كرده بود اما بيشتر بهرياضيات شهرت يافت زيرا در آن رشته مهارت
داشت تا آنجا كه يگانه مدرس رياضيات خوانده مىشد وبيشتر كسانى كه در آن روزگار
اشتغال به رياضيات داشتند فنون رياضى را از او فراگرفته بودند.
نخست در مدرسه معروف «امام زاده زيد» و سپس در مدرسه منيريه تدرى مىكرد. من
مقدارى ازحساب و هيئت را از محضر او استفاده كردم. گذشته از اينكه استاد در
فنون حكمت كاردان و وارد بود،فقيهى پارسا و شريعتمدار نيز بود.... وى آثار
جالبى دارد كه از آنها است:
شرح مشكلات كتاب «الزبده» شيخ بهائى; حاشيه بر «اصول اقليدس» تا مقاله دهم
آن; ترجمه شرحمشكلات «القانون» نوشته ملك الاطباء شيرازى; رسالهاى در حساب
عقود الانامل... و رسالههاى درلباس مشكوك; شكيات نماز; خمس و...» (4)
.
5. شيخ محمد رضا قارى.
درباره اين شخص تنها همين قدر نوشتهاند كه استاد شيخ آقا بزرگ تهرانى، در
تجويد بوده است و ما هرچه جستجو كرديمخبرى از او نيافتيم و احتمال اينكه همان
ملا رضا قلى قارى، نويسنده تجويد قرآن و هم عصر شيخ آقا بزرگ، باشد
احتمالضعيفى است. (5) .
6. ميرزا محمد قمى.
شيخ آقا بزرگ، نام و زندگانى وى را در رديف «بزرگان بشر در سده چهاردهم»
چنين به تاريخ سپرده است:
«استاد فاضل و عارف، حكيم كامل ميرزا محمود قمى، ساكن تهران از شاگردان بزرگ
ميرزا محمدحسن آشتيانى و اقا محمد رضا حكيم قمشهى و حكيم آقا على مدرس بود. در
مدرسه فخريه معروف بهمدرسه مروى درس مىگفت، من چند ماه در درس او حاضر شده و
«شرح مطالع» را [در منطق] پيش اوخواندم. اسمش عباسى بود كه تغيير داد...»
(6) .
7. حاج شيخ على نورى ايلكانى.
شيخ از اين استادش با اوصاف احترام آميزى چون عالم بسيار دانا و دانشمند
بزرگوار ياد كرده، مىنويسد:
«در مدرسه دانگى مدرس بود. سپس براى تدريس در مدرسه حاج ميرزا حسين خان
قزوينى موسومبه «جامع ناصرى» و معروف به «مدرسه سپهسالار جديد» به عنوان دانش
يار منصوب شد. او يكى ازقطبهاى فضل و از استوانههاى دانش، جامع معقول و منقول
و تهذيب كننده فروع و اصول، بسيار آگاهدر حديث و رجال و تاريخ و ديگر علوم
اسلامى بود... فشرده سخن اينكه او از علماى اعلام و بسيار باجلالت،در ميان خواص
و عوام سرشناس بود.
او از استادان من است و من قبل از هجرتم به عراق، قسمت زيادى از «شرح لمعه»
و مقدارى از «شرحتجريد» و «الدرايه» را در علم حديثشناسى و... پيش ايشان
خواندم.... برادرش شيخ جواد نيز به همراه مادر درس استاد حاضر مىشد و از
دوستان مخصوص من بود. بسيارى از قرآن شريف را حفظ كرده بودماما اجل به اين
دوست ما مهلت نداد و او در جوانى (1318ق) وفات يافت....» (7) .
8. شيخ على نورى.
بايد همان نورى حكمى و غير از نورى ايلكانى باشد. وى از آموزگاران مدرسه
مروى بوده (8) شيخ پيش او رياضيات خواندهاست. (9) .
9. سيد عبدالكريم مدرسى لاهيجى.
شيخ پس از آن كه بيش از سه سطر در تكريم و تعظيم اين استادش قلم مىزند از
اساتيد بزرگ او در نجف مثل شيخ اعظمانصارى و سيد حسين كوه كمرهاى نام مىبرد
و با تكريم تمام از منصب تدريس او در مدرسه مروى ياد مىكند. و در نهايت
نيزگرزارشى را از شاگردى خودش پيش او، چنين به دست مىدهد:
«به خدمتش مشرف شده از دانشش بهرهمند گشتم و در سالهاى 1310 - 1313ق، پيش
از آن كهبه نجف اشرف، مشرف شوم، در حلقات تدريس او در درس «قوانين» و «فصول»
و «رياض» و... حضوريافتم...» (10) .
10. ميرزا محمد تقى گرگانى(م1336ق).
نخست در حوزه قم مشغول تحصيل بود سپس به نجف اشرف كوچيد و زمان زيادى را در
محضر علامه شيخ هادى تهرانىو ميرزا حسين خليلى شاگردى كرد تا اين كه به تهران
بازگشت و آنجا در حالى كه به امامت جماعت و تدريس و... قيام كرده بودمرجع خاص و
عام شد... شيخ در مورد حضورش درحلقه درس و بحث اين استاد مىنويسد:
«در مدرسه سيد محمود جواهرى واقع در تهران، مدرس و محقق بود. پس از سال
1311ق تازهدروسه سطح را شروع كرده بودم كه در درس «مكاسب» و «قوانين» او
حاضر مىشدم...» (11) .
11. سيد محمد تقى تنكابنى (م1327ق).
آقا بزرگ تهرانى از اين استاد نيز به احترام ياد كرده چنين مىنويسد:
«دانشورى بسيار دانا و فقيهى با جلالتبود. در مدرسه مروى تدريس مىكرد.
مقدارى از «قوانين» راپيش او خواندم...» (12) .
12. شيخ محمد تقى نهاوندى.
آقا بزرگ تهرانى پس از آن كه از او و پدرش به بزرگى ياد كرده و برخى از
اساتيد آن دو را نام مىبرد، در ادامه مىافزايد:
«در ابتداء در مدرسه مروى تدريس مىكرد و همانجا بود كه من «معالم» را با
بعضى از طلاب ديگرپيش او خوانديم. او سپس مدرس مدرسه حاج ابى الحسن معمار باشى
شد و به جاى پدرش در مسجداو كه در تكيه دانگى بود نماز جماعت را به پا
مىداشت...» (13) .
13. سيد حسن استرآبادى.
تنها اثرى كه از وى به جا مانده رسالهاى به نام «تركيب تهذيب المنطق» است.
شيخ آقا بزرگ تهرانى يك نسخه از آن رسالهرا در سال 1308ق - يعنى زمانى كه
نوجوانى پانزده ساله بود - براى خودش به خط زيبائى در ضمن مجموعهاى نوشته بود.
اماهنگام مهاجرت به عراق، ماموران دولت ايران به بهانه اينكه اين نسخه از نفايس
است آن را از دستشيخ مىگيرند. تا اينكهدوباره در اواخر عمرش توسط سيد محمد
جزايرى به دستش مىرسد و در ذيل صفحهاى از آن مىنويسد:
«تركيب تهذيب المنطق، تاليف سيد حسن استرآبادى است هموكه استاد من در بعضى
از علومغريبه، و در علم جفر و كيمياء بسيار وارد بود...» (14) .
14. شيخ عباس نهاوندى.
وى استاد شيخ آقا بزرگ در اخلاق (15) و اصول فقه بوده است
(16) و از شاگردان بزرگ شيخ اعظم انصارى و فقيهى پارسا وعابدى زاهد و
واعظى شجاع و غيور بود. در مسجد دانگى به امامت جماعت مىپرداخت و در ماه رمضان
پس از اقامه نماز بهبالاى منبر رفته، سخن حق را با شجاعت و صراحت و بىهيچ ترس
و واهمهاى به گوش مردم مىرسانيد. محقق تهرانى در اينباره مىنويسد:
«هميشه پيش چشمم هست و فراموش نمىكنم كه اين شعر فارسى بيشتر در بالاى منبر
تكرارمىكرد و خطاب به زراندوزان تهران و... داد مىزد:
اى خر تو چه مظهرى كه در كل وجود.
چون نيك نظر كنم تو را مىبينم.
وى حلقهاى درس و بحثى هم داشت كه گروهى از طلاب در آن شركت مىجستند....»
(17) .
15. شيخ عبدالله اصفهانى.
16. سيد محمد تقى قزوينى.
شيخ آقا بزرگ، پيش هريك از اين دو بزرگوار، قسمتى از كتاب رسائل را در علم
اصول خوانده بود. (18) .
در ساحل درياها
بزرگانى كه نامشان را در بخش پيشين زينت دفتر ساختيم همگى از آموزگاران شيخ
در دوره مقدمات و سطوح شمردهمىشوند و شيخ در طول دوازده سالى كه در حوزهاى
عليمه تهران7 مشغول تحصيل بوده پيش آنها كسب كمالو علم كردهاست اما اساتيد
بزرگ شيخ در سطوح بالا و در درسهاى خارج فقه و اصول و حديث و... عبارتند از:
17. محدث نورى (1254 - 1320ق)
اگر بر اين باور باشيم كه انسان براى ارضاى حس كمال جويى خويش هميه دنبال
قهرمانى است كه آروزهاى بزرگش را دراو تحقق يافته بيند، بىگمان در زندگانى شيخ
آقا بزرگ، آن قهرمان حاج ميرزا حسين نورى طبرسى است. محقق تهرانىاستادش نورى
را چنان به بزرگى مىستايد كه بالاتر از آن ديگر قابل تصور نيست، عنايتى كه به
ايشان دارد نسبتبه هيچ يكاز استادانش ندارد، در احياى نام و آثار و
بزرگداشتياد و خاطره او به هيچ وجه كوتاهى نمىكند. سيماى نورانى وى كه بيشتر
بانام «محدث نورى»، «صاحب مستدرك»، «حاجى نورى» و با لقب «خاتمة المحدثين»
شناخته مىشود، در جاى جاى آثار شيخبه چشم مىخورد. اگر هركدام از آثار آقا
بزرگ را كه به بيش از پنچاه جلد مىرسد مطالعه كنيد، خواهيد ديد كه در لابلاى
بيشترآنها نام محدث نورى مىدرخشد. با صراحت مىتوان گفت كه اگر نوشتههاى محقق
تهرانى درباره استادش نورى گردآورىشود خود كتاب بزرگى خواهد شد. (19)
.
از آنجا كه در كتاب «محدث نورى»، روايت نور» بيشتر سخنانى را كه شيخ در
ارتباط خود با استادش نورى نوشته بود،آوردهايم (20) در اينجا تنها
به ترجمه سخنى كه در آنجا نياورده بوديم بسنده مىكنيم. محقق تهرانى پس از آن
كه حكايت ازحديثحيات نورى را با تفصيل و تعظيم و تكريم تمام روايت مىكند در
نهايت هم مىنويسد:
«اين خلاصهاى از احوال استاد و بزرگ ما نورى بود، اگر ديگرى اين شرح حال را
مىنوشت احتمال داشت كه تصور شودزيادهگويى و مبالغه كرده است اما من ننوشتم
مگر مختصرى از آنچه در روزهاى زندگانيم با او از ايشان ديده بودم و خدا خودگواه
استبر آنچه مىگويم: من او را عالمى ديدم كه ربانى و الهى بود.» (21)
.
18. شريعت اصفهانى (1266 - 1339ق)
اسم شريفش ميرزا فتح الله فرزند حاج ميرزا محمد جواد نمازى شيرازى و معروف
به «شيخ الشريعه اصفهانى» است. شيخآقا بزرگ پس از آن كه وى را با عنوانها و
القاب پرمعنى چون: استاد علامه، امام، فقيه فرهيخته و كاردان و محدث خبير
ودريادل، پژوهشگر باريك بين و مدرس; حافظ; واعظ; نسبتشناس، مورخ رجالى، لغوى
اديب و... و... مىستادى، مىنيوسد:
«از ابتداى ورودم به نجف تا ساليان درازى است كه در درس و بحث او شبانه روز،
صبح و عصر حاضرمىشوم. قسمتى از تقريرات او را در مباحث الفاظ و اندكى از مباحث
طهارت را نوشتهام. در سال1320ق وى اجازه نامه مبسوطى را در روايتبرايم صادر
كرد كه موجود است...» (22) .
شيخ در جاى ديگرى از اين استادش چنين ياد مىكند:
«وى - قدس سره - در هر فنى وارد بود. اما در دانش حديثشناسى و رجال، پس از
استاد ما علامهنورى، از همه آن بزرگانى كه من آنان را درك كردم، دست تواناترى
داشت.» (23) .
19. آيت الله سيد محمد كاظم يزدى
محقق تهرانى از اين استاد بزرگش با احترام و تعظيم ويژهاى نام مىبرد و به
تفصيل و توضيح زندگانى مىپردازد كه مااكنون تنها بخشى از آن را به اختصار،
ترجمه مىكنيم:
«سيد و علامه سترگ، حجة الاسلام و آية الله على الانام، سرور و مولاى ما،
سيد محمد كاظم، فرزندسيد جليل عبدالعظيم طباطبايى يزدى كسنوى نجفى - از كسنويه
يكى از روستاهاى يزد - دام ظلهالعالى، مرجع شيعه، حافظ و مرزبان شريعت است.
رياست عامه الهى بر طائفه حقه اماميه او منتهى شد.خدا سايهاش را بر سر مردمان
چه خواص، چه عوام مستدام دارد.» (24) .
سپس از استادان بزرگ و آثار ماندگار او چون عروة الوثقى و... نام برده و به
مناسبتى وى را «پايه پايدار و بنياين با اساسدين» (25) مىخواند
و..
20. آيت الله شيخ محمد طاها نجف (1241 - 1323ق)
او شيخ محمد طاها، فرزند شيخ مهدى...، نوه حاج نجف حكم آبادى تبريزى است از
دانشمندان سرشناس در عصر خويشو مرجع كبيرى بود. محقق تهرانى پس از آن كه از
خاندان پرآوازه «آل نجف» و دانشمندان آنان ياد مىكند از استادان او بويژهشيخ
محسن خنفر هم نام برده، مىنويسد:
«استاد در سال 1320 ق به من اجازه داد كه توسط او از استادش شيخ محسن خنفر
روايتكنم...» (26) .
محقق تهرانى در ادامه، از فرات فضايل و مراتب كمال او در علم و عمل ياد كرده
و از وسعت آگاهى او در علوم دينى و ادبى وتارخى و حكمت و دبيات و اشعار عرب
و... سخن به ميان آورده است. از درجه اجتهاد او سخن گفته و گواهى انديشمندان
بزرگو فقهاى سترگ را بر آن گواهى داده است. از صلاح و تقوا، زهد و عبادت، حسن
خلق و تواضع، سلامت ذات و پاكى جان اونوشته و ار مرجعيت عامه او و زهد و قناعت
و صبر و خويشتن دارى وى و تسليم و رضاى او خبر داده است و آنگاه كه از آثارعلمى
و كتابهاى زياد او نام برده، نوشته است:
«او داراى آثار مهم و علمى است كه از آنهاست كتاب «اتقان المقال فى علم
الرجال»..
پس از آنكه استاد بينايى چشمش را از دست داد گروهى در شبهاى رمضان آن كتاب
را بر اومىخواندند و او تصحيح و تجديد نظر مىكرد و من از كسانى بودم كه براى
قرائت كتاب پيش او حاضرمىشدم...» (27) .
21. سيد مرتضى كشميرى (1268 - 1323ق)
محقق تهرانى براى او مقام خاص و احترام ويژهاى را قائل بود و اين از كلمه
كلمه زندگينامهاى كهمحقق در چندين صفحه براى استاد نوشته استبه وضوح ديده
مىشود. آقا بزرگ تهرانى وى را نخستچنين مىستايد:
«استاد علامه، فقيه عارف، زاهد پارسا، جمال السالكين، زين الموحدين، بسيار
پاكيزه و پاك انديش،راضى و پسنديده، و به بالاترين مراتب تسليم و رضا رسيده
بود. او سرور و استاد و مولاى برتر و با افتخارما سيد مرتضى كشميرى است...».
و بعد از آن كه از ايل و تبار واساتيد و آثار او سخن مىگويد، با تواضع تمام
و با احترام فوق العاده و درخور، ادامه مىدهد:
«اما وصف او در توان من نيست چرا كه وى در مراتب علمى و عملى و مقامات روحى
از همه آنان كهمن ديده و به خدمتشان مشرف شدهام جامعتر مىنمود. او مصداق
حقيقى عالم ربانى، غوطه ور درعلوم مرسوم از فقه و اصول گرفته تا مقدمات آنها
مثل لغت و ساير دانشهاى ادبى، بود. در فقه مجتهدمسلم، در علوم حديث و تفسير
زيرك و حاذق، و در حفظ و حضور ذهن يگانه بود. در كتابشناسى وآگاهى بر فهرستها و
احوال دانشمندان و رجال از اهل اطلاع و آگاه بود. در علوم غريبه مثل علم حروف
واسرارى كه به آنها دست نمىيابد مگر كسى كه خدا وى را از ميان اولياء و
دوستانش برگزيده باشد -خبير بود.
اما سيره عملى او، بايد بگويم در عبادت چنان بود كه بيشتر اهل روزگارش
نمىتوانستند چوناوباشند. بيشتر روزه مىگرفت، اندك مىخوابيد، هميشه با وضو و
در ذكر و فكر و مراقبه بود. بيشتر درانزوا و با مردم كم مىجوشيد. سكوتش بيسار
و سخنش اندك بود. نمازى پرسوز و راز و سجدههاى طور ودراز داشت. به زيارت
حرمهاى اهل بيت عليهم السلام چنان علاقه داشت كه مىتوان گفتبيشترعمرش را در
مشاهد مشرفه سپرى ساخت...
در نهايت پارسايى و خويشتن دارى و زهد و گريز از دنياى فانى به سر مىبرد.
آنگاه كه به من اجازهروايت داد در رواق شريف علوى در نجف اشرف، طرف بالاى سر
مقدس و در شب جمعه، بيشت و پنجمماه محرم 1321 بود. وى داراى كرامتها و مقامات
بود...» (28) .
22. حاج ميرزا حسين خليلى (1230 - 1326ق)
محقق تهرانى ابتداء از استادان بزرگ وى مانند فقيه اكبر شيخ محمد حسن صاحب
جواهر و شيخاعظم انصارى نام مىبرد. از مهارت فوق العاده او در فقه و اصول و
سبك تدريس او در فقه بويژه تفكيكاين دو علم از يكيديگر و آرا و افكار بلند وى
سخن مىگويد. او را داراى مقام عظيمى در تقوا و خويشتندارى دانسته و كثرت نماز
و عبادت، بردبارى و استقامتش در عبادتها و سختىهاى روزگار را دليل برهمين معنى
مىداند. سپس به مقام تدريس او در نجف و مرجعيش در ساير بلاد اسلامى اشاره
مىكند وآنگاه كه از دهها شاگردش نام مىبرد پسردائى خود سيد حسن تهرانى را در
شمار آنها آورده و در نهايتمىنويسد:
«من زمانى را در بحث استاد حضور مىيافتم و همانطور كه در «ذيل مشيخه» خود
يادآور شدهام او بهمن اجازه در نقل حديث داد تا از او روايت كنم...»
(29) .
شيخ همچنان از حسن خلق، سيماى جذاب و سيرت نيكوى او، نيك محضر و كريم النفس
بودن او،سخاوت و كرامت او، و از تلاش و تكاپوى دائمى او مىنويسد و پيش مىرود
تا مىرسد به آنجا كهمىنويسد:
«او از اركان اساسى نهضت مشروطيت و زعيم بزرگ آن بود. در روزهاى سياه
استبداد، محافلايرانيان در مدرسه كبير او تشكيل مىشد. استاد ما آخوند خراسانى
پس از وفات او بود كه به امور انقلابقيام كرد. جلسهاى هم كه در هشتم رجب
1327، براى خلع محمد على شاه قاجار، توسط علماء ترتيبيافت در همان مدرسه
بود... از او آثار نيك و بسيارى به جاى مانده است مثل همان مدرسه بزرگ كه
بهنام «مدرسه قطب» شناخته مىشود و مدرسه ديگرى كه كوچك تر از آن است و
كاروانسراى بزرگى كه درطويريجبراى زوار بنا نهاد و...» (30) .
و هنگامى كه از شخصى عبادى و عرفانى او صحبت مىكند چنين مىنويسد:
«با مسجد كوفه و سهله انس زيادى داشت و عبادت در آن دو مسجد مقدس را وظيفه
خودمىدانست. در عمر خود، اعتكاف در دهه اخير رمضان را در مسجد كوفه ترك نكرد
تا وفات يافت. دربيشتر مواقع مخصوص زيارتى با پاى پياده از نجف به زيارت امام
حسين عليه السلام مىشتافت و بر اينعمل عادت كرده بود. بيشتر در مسجد و در حال
نماز بود. اگر مىخواستى او ببينى يا در ركوع و يا درسجده مىديدى. مواظب بود
كه هر روز زيارت عاشورا را پس از اذان صبح و پيش از طلوع آفتاب (بينالطلوعين)
بخواند و «دعاى سيفى» را كه از اميرالمؤمنين عليه السلام روايتشده، قرائت
كند.... در ايناواخر چشمهايش ضعيف شد تا اينكه كمكم بينايى خود را بكلى از
دست داد. ديگر هيچ كس را نمىديد.از شدت پيرى و طول عمر، نيروى جسمانيش به
تحليل رفته بود اما با وجود آن ضعف مفرط، در محبخدا خالص و قوى و در وظائف
شرعى از عبادت و نماز گرفته تا تلاوت دعاها و قرائت قرآن جدى بودآنچنان جدى كه
حتى بسيارى از جوانان نيرومند هم تحمل آن را نداشتند در نهايت نيز در مسجدسهله
وفات يافت و در نجف ميان مقبرهاى كه خود در كنار مدرسهاش تهيه ديده بود به
خاك سپردهشد...» (31) .
آخوند خراسانى (1255 - 1329ق)
محقق تهرانى از اين استاد بزرگش نيز با تكريم تمام و احترام در خورى ياد
كرده و از او چنين ناممىبرد:
«استاد علامه، امام، حجة الاسلام و آية الله فى الانام، استاد و سرور ما
آخوند ملا محمد كاظم پسر ملاحسين خراسانى نجفى...» (32) .
سپس زندگينامه جامعى را ازو به دست داده كلمه به كلمه وى را مىستايد اما
وقتى به گزارش وفاتاو مىرسد به سختى مىنالد چنان كه گويى در آتش فراق او
مىسوزد و اين از سراپاى عبارتهايى كهبرمىگزيند و تركيبهاى كه به كار مىبرد
به وضوح ديده و شنيده مىشود. شيخ آقا بزرگ، حديثهجران استاد را چنين به روايت
نشسته است:
«در اين چند سال گذشته براى مسلمانان هيچ روزى را ترختر از روز وفات آخوند
نديدم و در جهانپديدهها، هيچ انقلابى بزرگتر و با وحشتتر از آنچه در آن روز
اتفاق افتاد، رخ نداد. مردم را چنان حيران وپريشان ديدم كه گويى از شدت ضجه و
ناله، عقل از سرشان پريده بود. و از فرط ناراحتى از خوردنآشاميدن، بلكه از
زندگى سير شده بودند. در روزهاى عزاى او، از كارها و نوحه و ناله و... چنان شد
كه درايام عاشورا مىشود....» (33) .
شيخ آقا بزرگ پس از آن كه گزارشى را از انقلاب مردم در سوگ او و تشييع و
تدفين او به دستمىدهد. برمىگردد دوباره از مقام علمى او سخن مىگويد از كثرت
شاگردانش، از ادب و اخلاقش، ازهيبت و وقارش ياد مىكند و از فروتنى و تواضع حتى
نسبتبه شاگردانش گزارش مىدهد و... ناگفتهنماند كه شيخ اهتمام خاصى نسبتبه
درسهاى آخوند داشت و تقريرات آخوند را مىنوشت. (34) .
24. آيت الله محمد تقى شيرازى (متوفاى 1338ق)
او مرد قيام و اقدام بود. با اينكه از وفاتش نزديك به يك قرن مىگذرد نام
نيكش همچنان بر ديباچهتارخى معاصر مىدرخشد. حماسه فتواى او كه استقلال عراق
را نتيجه داد از صفحات درخشان درتاريختشيع است. محقق تهرانى از اجتهاد او در
محراب علم و فقه گرفته تا قيام او در سنگر جهاد و مبرازهسخنان سبزى دارد كه در
اين مختصر نمىگنجد. محقق در سه صفحه زندگينامه و غيرت دينى اينغيور مرد بزرگ
را به رشته تحرير كشيده كه ما تنها به ترجمه چند سطرى كه مناسب مقام
استبسندهمىكنيم. ابتداء سخنى را از آيت الله سيد حسن صدر كاظمى - نيوسنده
كتاب وزين تاسيس الشيعه -نقل كرده سپس از حضور با استمرار خود در بحث و درس
رهبر استقلال عراق گزارش مىدهد.
محققتهرانى مىنويسد:
«سرور ما سيد صدر در كتابش تكمة الآمل گفته است: بيستسال با او زندگى كردم
اما لغزش واشتباهى از او نديدم. دوازده سال با او مباحثه كردم ولى جز آراء و
انظار دقيق و افكار و انديشههاى ژرفو تنبيهات ظريف و زيبا از او نديدم و
نشنيدم.
من هم مىگويم: هشتسال در سامراء به بحث او حاضر شدم و شاگردى او را كردم و
صحتسخن سيدصدر را با تاكيد بيشترى ديدم و براى من حقيقت آن سخن آشكار شد به
راستى كه سخن سيد راستبود.... ما از طريق چشم و گوش تحقيق كرديم و ديديم كه
حتى مرجعيت عظمى و مشاغل زياد علمى و...او راز كارهاى مردمى غافل نساخت... او
براى كسب استقلال عراق از هرچه داشت گذشتحتى ازفرزندانش هم چشم پوشى كرد. حاضر
بود خود واولادش را قربانى كند اما مسلمانان را در ذلت و خوارىنبيند...»
(35) .
25. سيد احمد تهرانى كربلائى (متوفاى 1332ق)
همانطور كه از نوشتههاى خود شيخ آقا بزرگ پيدا استبايد گفتشيخ اخلاق عملى
را پيش اينعارف بلند آوازه آموخته و از آتش عشق و اخلاصى كه هميشه در دل او
شعلهور بود. وى هم قبسات يا لااقل قبسى اندوخته بود. مهمتر آن است كه عنان قلم
را به دست كفايتخود شيخ آقا بزرگ بسپاريم تاحديث دلدار را به روايتيار
بشنويم:
«... اخلاقى معروف، دانشور گرانقدر، فقيه كبير، خويشتن دار و پارسا، زاهد و
عابد بود.... وقتى كه بهمن اجازه روايت داد، استادان و مشايخ خود را در
روايتيادآور شد. او در مراتب علم و عمل، سكوت وزهد، ورع و تقوا، شناختخدا و
خوف و خشيت از بارى تعالى، يگانه روزگارش بود. بيشتر طالب خلوتبود تا ظهور و
جلوت، نماز را تا آنجا كه ممكن بود دور از چشم اغيار به پا مىداشت و از
پيشنماز شدنبراى مردم دورى مىجست. بسيار گريه مىكرد. در نماز بويژه در نوافل
شب، از شدت گريه از خود بىخودمىشد. ساليان چندى كه خانه من نزديك خانه او بود
فوز ديدارش را داشتم و در آن مدت كارهايى از اوديدم كه گفتنش به درازا مىكشد.
مادرى داشت كه هميشه در خدمت او مىكوشيد تا اينكه پيش ازمادرش و در حالى كه در
آخر تشهد نماز عصر روز جمعه بود (27 شوال 1332) وفات يافت....» (36)
.
26. آية الله شيخ محمد على چهاردهى رشتى (1252 - 1334ق)
محقق تهرانى از اين استاد بزرگوار هم با اجلال و احترامزيادى ياد كرده و
جايگاه او را در مقامتدريس مىستايد و از اقبال بىنظير طلاب، نسبتبه درس و
بحث او سخن مىگويد. همه دانشورانسطح خوان و معاصر را - به استثناى اشخاصى
انگشتشمار - از شاگردان او مىداند تا اينكه مىنويسد:
«در ابتداى ورودم به نجف،سال 1313ق نزديك به شش ماه، براى خواندن مكاسب در
درس اوحضور يافتم. او از مشايخ روايتى من نيز هست وى با اجازهنامهاى عامى كه
به من داد مرا مجاز ساخت تااز استادش علامه ملا على خليلى روايت كنم...»
(37) .
27. آية الله شيخ آقا رضا تبريزى (1265 - 1331ق)
وى سرحلقه مجلسى بود كه گروهى از فضلاى دانشور و اهل سير و سلوك براى
استفاده از ارشاداتاو، هر روز پيش از نماز مغرب ترتيب مىدادند و محقق تهرانى
از كسانى بود كه در آن مجلس حاضرمىشدند. (38) .
28. شيخ احمد شيرازى، معروف به «شانه ساز»
محقق تهرانى تنها قسمتى از كتاب فصول را در علم اصول پيش او آموخته بود.
(39) .