نقش نماز در شخصيت جوانان

مصطفى خليلى

- ۱۱ -


وقتى كه همه موجودات خدا را ستايش كنند و ربّ خويش را تسبيح نمايند انسان كه اشرف مخلوقات است بايد بهتر و بيشتر خداى خويش را مورد پرستش قرار دهد و در غير اينصورت كه انسان از ستايش و حمد پروردگارش سرباز زند و نماز كه بهترين الگو و نشانه حمد الهى است را ترك نمايد از آن حيث كه حيوانات مشغول عبادتند و او از عبادت روى برگرداند قطعاً حيوانات را بر او امتياز است و او از حيوانات پستتر خواهد بود. اينكه در متون دينى وارد شده اگر آدمى به جهت انسانى خويش سوق داده شود از فرشتگان برتر خواهد بود ولى هرگاه به جنبه حيوانى جهت داده شود از هر حيوانى پستتر، سرِّش در عبوديت و بندگى و ستايش حق است كه الگوى كامل آن در نماز نهفته است. يعنى اگر اهل عبوديت و بندگى (اهل نماز) باشد به مقامى مىرسد كه مسجود ملائكه قرار مىگيرد ولى اگر از عبادت غافل گردد حيوانات بر او سبقت مىگيرند.

پس آدمى اگر اهل بندگى باشد مصداق آيه ولقد كرمنا بنى آدم وحملناهم فى البرّ والبحر.

«و بتحقيق كرامت بخشيديم فرزندان آدم را و آنها را درخشكى و دريا حمل كرديم»(1).

قرار مىگيرد ولى اگر از وصف عبوديت فاصله بگيرد مصداق آيه ولقد ذَرَأنا لجهنم كثيراً من الجن والانس لهم قلوبٌ لايفقهون بِها وَلَهُمْ اَعْيُنٌ لايُبصرون بها ولهم اذانٌ لايسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون.

«بتحقيق ما بسيارى آدميان و اجنه را براى جهنم آفريديم آنان كه داراى قلوب هستند ولى بواسطه آن درك نمىكنند. داراى چشمهائى مىباشند كه نمىبينند و گوشهائى كه نمىشنوند ايشان همانند چارپايانند بلكه گمراهتر از چارپايان، آنان افراد بىخبر و غافلى مىباشند»(2).

قرار خواهد گرفت. پس اگر قبلاً رواياتى را بيان كرديم كه معيار ايمان و كفر و توحيد و شرك را نماز دانستهاند از تحليل و بررسى آيات مزبور اين نكته بدست مىآيد كه معيار و ملاك مقام انسان و حيوان و فاصله بين انسانيت و حيوانيت نماز است. رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) در سخنى بسيار زيبا همين مطلب را چنين تشريح فرمودهاند:

يقول الكلب الحمد لله الذى خلقنى كلباً ولم يَخْلُقنى خنزيراً.

ويقول الخنزير الحمد لله الذى خلقنى خنزيراً ولم يخلقنى كافراً.

ويقول الكافرُ الحمد لله الذى خلقتنى كافراً ولم يجعلنى منافقاً.

والمنافق يقول الحمد لله الذى خلقتنى منافقاً ولم يخلقنى تارك الصلاة.

«سگ مىگويد خدا را شكر مىكنم كه مرا سگ آفريد و خوك خلق نكرد و خوك گويد خدا را سپاس مىگويم كه مرا خوك خلق كرد و كافر نيافريد و كافر مىگويد خداى را ستايش مىكنم كه مرا كافر خلق كرد و منافق قرار نداد و انسان منافق مىگويد خداى را سپاس مىگويم كه مرا منافق خلق كرد و بىنماز نيافريد»(3).

تفسير حديث پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) درباره بىنماز

انيكه مقصود پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از اين روايت چه بوده و چگونه اين كلام رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) قابل توجيه مىباشد نياز به توضيح و تفسير دارد كه بصورت خلاصه بيان مىشود.

تقدم هر كدام از اين فرازهاى حديث بسيار حساب شده و دقيق بيان شده است يعنى تقدم سگ بر خوك و خوك بر كافر و كافر بر منافق و منافق بر تارك الصلاه بخاطر برترى و امتيازى است كه هر كدام بر ديگرى دارد. يعنى ترتيب هر كدام به جهت امتيازاتشان مىباشد والاّ رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) مىتوانستند اين ترتيب را رعايت نفرمايند. اينكه سگ مىگويد خدا را شاكرم كه مرا خوك خلق نكرده است و يا خوك با زبان حيوانى خويش مىگويد اينكه خدا مرا كافر نيافريده است او را شاكرم و كافر چون منافق نشده خدا را سپاس مىگويد و نيز منافق به نفاق خود راضى شده كه بىنماز نباشد هر چند كه بىنماز واقعى است نه ظاهرى. بايد سرّى در اين جملات نهفته باشد كه ما به برخى از آن اسرار اشاره مىكنيم.

1 ـ برترى سگ بر خوك:

تحقيقات علمى انديشمندان و دانشمندان زيست شناسى نشان مىدهد كه سگ را بر خوك امتيازى است و در سگ خصوصيات و ويژگىهايى است كه در كمتر حيوانى وجوددارد و از آن طرف براى خوك صفات پستى است كه در كمتر حيوانى بچشم مىخورد.

گفته مىشود كه سگها داراى نژادهاى مختلفى مىباشند بهترين نوع آن، سگ شكارى است. برخى از سگها اگر در خانهاى راحت نباشند ممكن است خانواده ديگرى براى خود انتخاب كنند يا خود را بهتر بسازند كه مورد توجه بيشتر قرار گيرند. هرگز يك سگ به سگ ديگر يا توله سگ حمله نمىكند(4).

كمال الدين دميرى در كتاب حيات الحيوان در باب اوصاف سگ ضمن تعريف و تمجيد از امانتدارى و برخى صفات پسنديدهاش چنين مىگويد: «كلب (سگ) حيوان معروفى است و چه بسا به مرد كلب و به زن كلبه گفته شد كه جمع آن كلاب است و كلاب اسم مردى از اجداد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است. سگ حيوان بسيار وفادار و زحمتكشى است و درّندگى از او بدور مىباشد چون اگر وحشىگرى و درنده خويى در او وجودداشت با انسانها اُنس و الفت نمىگرفت.

اين حيوان هوشيارترين و بيدارترين موجود است در وقت نياز به خواب و خستگى و غالباً روز هنگامى كه انسان نياز به حفظ و حراست او ندارد مىخوابد. گرسنه مىشود ولى نمىخورد و تشنه مىشود ولى آب نمىنوشد يعنى تحمل گرسنگى و تشنگى را دارد»(5).

پس وصف وفادارى، امانتدارى، سخت كوشى، بيدارى در وقت خواب، تحمّل در مقابل گرسنگى و تشنگى از اوصاف پسنديده و نيكوئى مىباشند كه اين صفات نه تنها در ميان حيوانات ديگر مشاهده نمىشود بلكه در ميان بسيارى از انسانها هم به چشم نمىخورند.

پس بايد برخى از خصائص و ويژگىهاى انسانى را كه در ميان روابط اجتماعى ناپيداست در ميان سگها جستجو نمود.

بسيار زيبا فرمودهاند آن استاد فرزانه و بزرگوار كه: اگر فردى امانتدار خوبى بود تازه يك سگ تعليم ديده خوبى شده است پس براى انسان جاى افتخار نيست كه يك امانتدار خوبى شده است چون مقام او بسى بالاتر و برتر از اين است.

بنابر اين جا دارد كه سگ حمد و شكر الهى را بجا آورد كه خداوند او را سگ آفريد نه موجود ديگر، و امّا اينكه چرا خدا را شكر نمود كه خوك خلق نشد سرّش اين است كه در خوك بر خلاف اوصافى كه براى سگ بيان شد، صفات زشت و رذيلهاى وجوددارد كه برخى از اين صفات در كتابهاى مربوطه مذكور است.

پليدى و زشتى اين حيوان در ميان ساير حيوانات بيش از همه است و فريبكارى و دغلبازى او را بالاتر از روباه دانستهاند.

در حيات الحيوان دميرى چنين آمده است: «خوك بر دو قسم است. خوك آبى (بحرى) و خوك خشكى، خوك غير دريايى (خشكى) قابل تربيت نمىباشد. مارها را مىخورد در حاليكه سم مار در او تأثير نمىگذارد و اين حيوان نيرنگ بازتر از روباه مىباشد»(6).

رعايت برخى از مسائل جنسى كه در حيوانات يك امر غريزى است در اين حيوان كمتر به چشم مىخورد و به همين خاطر خوك به بىبند و بارى جنسى مشهور است. در گذشته وقتى كسى را مىخواستند نسبت زنا زاده دهند به خوك نسبت مىدادند. و به همين خاطر برخى از اهل تفسير گفتهاند كه:

زمانى كه يهوديها در مقابل حضرت عيسى مسيح(عليه السلام) قرار مىگرفتند چون حضرت عيسى پدر نداشت و بدون پدر از حضرت مريم(عليه السلام) متولّد گرديد او را قذف مىنمودند يعنى نسبت زشت و ناروا مىدادند كه حضرت(عليه السلام) آنان را نفرين كرد و با نفرين حضرت عيسى(عليه السلام) آنان به صورت خوك درآمدند. كه بعداً يهوديها تصميم به قتل او گرفتند.

در عجايب المخلوقات چنين آمده است كه: «خوك حيوان بسيار خشمگين و پر هيجانى است كه دشمنى سرسختى با جنس ماده دارد خشم و عصبانيت او بيش از حيوانات ديگر است علامت خشم او بالا بردن سر و تغيير صداى او مىباشد»(7).

بخاطر نجاست و پليدى زياد اين حيوان همه فقهاى شيعه و سنى بر حرمت گوشتش اتفاق و اجماع دارند. و همه گفتهاند كه خوردن گوشت خوك حرام و نجس است.

قُرطبى در تفسيرش در سوره بقره به اين نكته اشاره فرمودند و نيز گفته شد كه حال اين حيوان بدتر از سگ مىباشد چون هيچگونه بهره بردارى از او جايز نيست بر خلاف سگ كه مىتوان از او استفادههاى زيادى نمود. در كشتن خوك برخى گفتهاند مستحب است ولى برخى ديگر كشتن خوك را واجب دانستهاند و آنقدر پليدى و نجاستش زياد است كه اگر كسى دستش به اين حيوان برسد بايد هفت بار بشويد»(8).

شايد به خاطر همين پليدىاش باشد كه در اسلام اين همه تأكيد بر منع و حرمت خوردن گوشت خوك شده است.

2 ـ برترى خوك بر كافر:

با وجود همه اوصاف زشت در خوك، او خدا را سپاس مىگويد كه وى را كافر خلق نكرد و اين دعاى خوك در نظام تكوين نشانه پستى كافر بر خوك مىباشد.

اين سئوال مطرح است كه چگونه مىشود خوك بر كافر برترى داشته باشد در حاليكه كافر انسان است و خوك حيوان و طبيعت انسانى بالاتر از حيوان است؟ پاسخ اين سئوال بسيار روشن است و آن اين است كه انسان با فطرت انسانى و صاحب عقل و انديشه آفريده شد ولى حيوان بدون فطرت و عقل، بلكه با غرايز حيوانى خلق شد. امّا با توجه به اين نكته حيوان بر مبناى غرايز حيوانى در مقابل حقيقت هستى تسليم است و با زبان حيوانى خويش خدا را تسبيح مىگويد چنانچه قرآن مىفرمايد: يُسبّحُ ِللهِ مافى السموات والارض. «آنچه در آسمانها و زمين هستند خدا را تسبيح مىگويد»(9).

وليكن انسان با داشتن عقل و انديشه و دارا بودن فطرت حقيقت جويى، به جايى مىرسد كه همه حقايق هستى و حقيقت مطلقه (خداوند) را منكر مىگردد و بر روى همه آنها پوشش مىگذارد و كفر را پيشه خود مىسازد در اين صورت است كه بدتر از چهارپايان مىگردد و اينجاست كه خوك و ساير حيوانات با تسبيح خود در مقابل حقيقت هستى از انسان كافر كه حاضر نيست حمد خدا را گفته و تسبيح و تقديس او را نمايد تقدم و برترى مىجويند.

3 ـ برترى و امتياز كافر بر منافق:

كفار كسانى هستند كه برروى حقايق هستى پوشش گذاشته و خداى خود را منكر شدهاند. عقيده و عملشان همين است كه خود اظهار مىنمايند و ظاهر و باطنشان همين است نه خدا را قبول دارند و نه تابع دستورات و تعاليم اويند. هر چند كه اين مرام و مسلك باطلى است كه اينها پيش گرفتهاند و ليكن در مقابل آنان كه شهامت اظهار عقيده خود را ندارند و دو چهره براى خود اختيار نمودهاند بهترند. به هر حال كافر يك چهره دارد و آن چهره كفر است ولى بدتر از او كسانى هستند كه داراى دو چهرهاند يك چهره ظاهر و يك چهره باطن.

كسى كه در باطن كافر است و در ظاهر مسلمان و اينقدر شجاعت در او نيست كه باطنش را ظاهر سازد و يقولون بافواههم ماليس فى قلوبهم «يعنى با زبانشان چيزهايى مىگويند كه در قلبهايشان نيست»(10).

مرحوم طبرسى در وجه تسميه منافق مىفرمايند: «منافق بسوى مؤمن با ايمان خارج مىشود و به سوى كافر با كفر يا اينكه از ايمان به طرف كفر خارج مىشود، نَفَقْ سوراخ و نقبى است در زير زمين كه درب ديگرى براى خروج دارد. موش صحرايى يا راسو دولانه مىسازد يكى بنام نافقاء كه آن را مخفى مىدارد و ديگرى بنام قاصعاء كه آشكار است. وقتى دشمن به او حمله مىبرد در قاصعاء وارد نافقاء شده و از آن خارج مىشود»(11). و منافق را از آن جهت منافق گويند كه از سوراخ ايمان وارد و از سوراخ كفر خارج مىشود و منافق بدتر از كافر است و عذابش شديدتر و سختتر از اوست چون او پلى براى كافر است. اِنَّ المنافقين فى الدرك الاسفل من النّار. «براستى كه منافقين در پستترين دركات از آتش جهنّم قرار دارند»(12).

چرا عذابشان سختتر است چون مذبذبين بين ذلك لا الى هؤلاء ولا الى هؤلاء.

«آنان افراد بىهدفى مىباشند نه متمايل به اينها (مؤمنان) هستند و نه به آنها (كفار) تمايل دارند»(13).

4 ـ امتياز و برترى منافق بر تارك الصلاه:

با وجود نهايت پستى كه براى سگ و خوك و كافر و منافق بيان شد چگونه مىشود كه بىنماز از همه اين اصناف چهارگانه بدتر باشد خصوصاً از منافق كه بدترين افراد در ميان نوع آدمى است؟ پاسخ آن است كه منافق حداقل كارى كه انجام مىدهد اين است كه ظاهر خود را حفظ مىكند و اظهار حقانيت مىنمايد ولى فرد بىنماز با اينكه خود را مسلمان مىداند نمازش را كه اولين ركن مسلمانى است ترك نموده و با توجه به آگاهى و معرفتى كه از خداوند و بركات و نعمات او دارد، حاضر نيست كه در مقابل آن همه نعمات اعطا شده شكر گزارى نموده و در برابر آفريدگار خويش سر تعظيم فرود آورد و اين در حالى است كه همه مخلوقات نظام هستى به نوعى تسبيحگوى حقند و در مقابل عظمت خالق خويش كُرنش مىنمايند.

راستى اگر كسى با معرفت اسلام را پذيرفته باشد و در عين حال نماز كه اساسىترين پايه اسلام است را كنار بگذارد از اسلام چه بهره و نصيبى دارد؟ مگر اينكه از مبانى اسلام آگاه نبوده و به جايگاه نماز در اسلام آشنايى نداشته باشد كه در چنين صورتى مسئله قابل توجيه است.

پس اگر چنانچه كسى با بصيرت و آگاهى اسلام را پذيرفته باشد و نيز درايت كافى از تعاليم و احكام خصوصاً عمل عبادى نماز داشته باشد و با اين وصف نمازش را ترك نموده و در صف تاركين صلاه (بىنمازان) قرارگيرد ترديدى نيست كه وضعش در دنيا و آخرت از كفار و منافقين و ساير حيوانات بدتر خواهد بود.

پس مىتوان گفت كه منافق بدتر از كافر و كافر بدتر از خوك و خوك بدتر از سگ و بىنماز بدتر از همه اينهاست. البته با توجه به توضيحاتى كه بيان شد يعنى فرد آگاهانه و عالمانه و از روى عمد و عناد نمازش را ترك نمايد نه از روى غفلت و جهالت كه غافلين و جاهلين را حكم ديگرى است.

فصل ششم :

موانع كمال نماز

در اين بخش مىخواهيم موانعى را بر شماريم كه در قبولى يا كمال نماز دخيل مىباشند و نمىگذارند كه آثار واقعى نماز در زندگى نمازگزار ظاهر گردد. هر چند كه در مباحث گذشته در اين زمينه مطالبى گفته شد وليكن به جهت اهميت موضوع، موانع اصلى را به تفصيل در اينجا بيان مىنمائيم.

با سير اجمالى در آيات و روايات چنين بدست مىآيد كه اين موانع دو دستهاند ومىتوان آنها را به دو قسمت كاملاً جداگانه تقسيم بندى نمود. يك قسم از آنها جزء موانع درونى مىباشند كه در حال اقامه نماز بايد بدان توجه داشت و سعى در رفع آن نمود و قسم ديگر موانع بيرونى هستند كه به عملكرد و رفتار نمازگزار بر مىگردد. قسم اوّل كه عبارت بود از عدم حضورقلب، اكتفا بهظاهر نماز، سبك شمردن نماز و عدم مداومت در نماز، قبلاً بيان شد و امّا بخش ديگر آن كه موانع بيرونى مىباشند بسيار حائز اهميت بوده كه در اين فصل به آنها پرداخته و سعى مىشود كه با بضاعت اندك علمى توضيحاتى را در ذيل هر كدام، بيان نمائيم.

اهم آن موانع بيرونى عبارتند از:

1 ـ شرب خمر

نوشيدن خمر و هر مادهاى كه زوال عقل را در پى داشته باشد و يا انسان را از حالت تعادل خارج نمايد موجب نقص عبادات و عدم قبولى نماز مىشود. خداوند در چند جاى قرآن كريم انسانهاى مست را از نماز خواندن نهى فرموده است. در سوره مباركه نساء آيه 43 فرموده: يا ايها الذين آمنوا لاتقربوا الصلاه وانتم سكارى. «اى كسانى كه ايمان آوردهايد در حاليكه مست هستيد به نماز نزديك نشويد».

يعنى فرد مست نمازش مقبول حق نبوده و داراى اثر نيست چونكه او نمىداند در حال نماز چه مىگويد و با چه كسى در حال راز و نياز است.

اصولاً افراد مست نه تنها نمازشان در درگاه حق آثار كمال را دارا نيست بلكه ساير عبادات و اعمال دينىشان با اشكال مواجه است. چون كسانى كه به نهى الهى و معصيت خداوند تن مىدهند تمايلى به واجبات و تعاليم دينى ندارند و تدريجاً از ياد خداوند غافل مىگردند و شيطان ذكر و ياد خداوند را از قلبشان بيرون مىبرد. چنانچه در قرآن فرموده است: انّما يريد الشيطان اَنْ يُوقع بينكم العداوة والبغضاء فى الخمر والميسر ويصدكم عن ذكر الله و عن الصلاه فهل انتم منتهون.

«شيطان مىخواهد در ميان شما به وسيله شراب و قمار، عداوت ايجاد كرده و شما

را از ذكر خدا و نماز بازدارد آيا (با اين همه زيان و فساد و با اين نهى اكيد) خوددارى خواهيد كرد؟»(14).

در شدّت مذمّت نوشيدن شراب امام باقر(عليه السلام) فرمودهاند: «كسى كه شراب بنوشد و مست گردد تا چهل روز نمازش قبول نيست پس اگر نمازى را كه در اين روزها ترك كند عقاب و كيفرى چند برابر خواهد داشت»(15).

از ظاهر كلام امام پيداست كه مراد از عدم قبول نماز در حال مستى، عدم كمال است يعنى اينكه نماز قبول واقع مىشود ولى شرط كمال را دارا نمىباشد. چون فرمودهاند كه اگر نماز نخواند عقاب او چند برابر است و اين سخن بدان معناست كه نوشيدن شراب يك معصيت است كه عذاب و عقاب خود را دارد و ترك نماز معصيت ديگر كه عذاب جداگانهاى دارد.

پس اگر از نماز در حال مستى نهى شده بخاطر آن است كه اقامه نماز در چنين حالتى تأثير ندارد و آثار كمال بر او مترتب نمىگردد. چنانچه در روايت ديگر از امام باقر(عليه السلام) رسيده است كه فرمودند:

«گناهى بدتر از شرب خمر نيست و شرابخوار در حال مستى نماز واجب را رها و با مادر و خواهر و دخترش همبستر مىشود زيرا او در آن حال انديشه خود را از دست داده است»(16).

و شايد به خاطر شدّت حرمت و نجاست خمر باشد كه بسيارى از فقها فتوا دادهاند به اينكه اگر بر كسى عطش و تشنگى فشار آورد و جز شراب، هيچ نوشيدنى در دسترس نداشته باشد كه عطش خويش را برطرف سازد. نوشيدن بول انسانى بر شراب ترجيح دارد.

بنابر اين انسان شراب خوار، اگر اهل نماز هم باشد نبايد مترصد اين باشد كه آثار نماز در زندگيش ظاهر گردد.

2 ـ خوددارى از بول در حال نماز

از جمله عواملى كه موجب عدم كمال نماز است و باعث مىشود كه نماز در روح نمازگزار اثر نبخشيده و تأثير تكاملى نداشته باشد خوددارى از بول و باد معده است. چنانچه در رسالههاى عمليه مراجع تقليد آن را از مكروهات در نماز دانستهاند يعنى بهتر است كه در اين حالت فرد قيام به نماز نكند. در روايتى از امام صادق(عليه السلام) وارد شده است كه فرمودهاند: لا صلاةَ لحاقِن وَلا حاقب. «كسى كه در حال خوددارى از بول يا باد معده نماز بخواند نمازش كامل نيست»(17).

البته اين شايد بدان جهت باشد كه شخص نمازگزار در چنين حالتى فاقد تمركز حواس بوده و به فكر نمازش نيست. كسى كه در حال عمل عبادى توجه بدان نداشته باشد و نداند كه مشغول چه كارى مىباشد مسلّم است كه آثار و نتايج آن را نيز نخواهد ديد.

3 ـ پرخورى باعث كسالت از اقامه نماز است

درباره پرخورى، در دين اسلام مذمّتهاى زيادى رفته است. پرخوردن مضرات بسيارى در پى دارد كه يكى از آنها، زيان به عبادت و نماز است. كسى كه با شكم پر قيام به نماز نمايد از نمازش چندان بهرهاى نمىبرد و نمازش به او سودى نمىبخشد چون بدون نشاط و شادابى بلكه با كسالت و بىحالى به خداوند توجه كرده است و چنين شخصى از عبادتش چندان طرْفى نبندد و به عمق و حقيقت عبادت نرسد به همين خاطر او را در ملكوت آسمانها راهى نيست چنانچه ابن عباس از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت كرد كه فرمودند: لايدْخُل ملكوت السماءِ مَنْ مَلاء بَطنُهُ. «كسى كه شكمش پر باشد وارد ملكوت آسمان نشود»(18).

حكيمى گفته است كه علم و حكمت را در گرسنگى نهادهاند و جهل و معصيت را در سيرى و انسانهاى مؤمن در دين و دنيا سودمندتر از گرسنگى نديدهاند و طالب آخرت را چيزى زيانكارتر از پرخوردن نباشد.

ابوطالب مكى گويد: مَثَل شكم مَثَل طبل است آواز آن به اين خوش است كه سبك و تنگ و تهى است پس چون شكم خالى باشد تلاوت خوشتر و قيام براى خدا طولانىتر و خواب اندك باشد.

ظاهراً روايت از معصوم است كه فرمودهاند: اوّل بدعتى كه پس از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) گذاشته شد سيرى بود و چون شكم مردمان سير شد نفس آنها سركشى كرده و به سوى دنيا متمايل شد(19).

در كم خورى منافعى نهفته است كه در پرخورى هيچ يك از آن منافع وجود ندارد. دورى از خداوند، كسالت در عبادت، مردن دل، قساوت قلب، پليدى باطن و بيمارى جسم همه از آثار زيانبار پرخورى است كه بر هر عاقل و عالمى شايسته است از آن بپرهيزد تا اين همه ضرر و زيان را متوجه خود نسازد. از رسولخاتم(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت است كه: الفكر نصفُ العبادةِ وقلّةُ الطعامِ هِىَ العبادةُ. «تفكر نصف عبادت است و كم خورى عبادت است»(20).

و كلام گوهر بار على(عليه السلام) اين است كه: «از پرخورى دورى كنيد كه موجب قساوت قلب و باعث كسالت از اقامه نماز و سبب تباهى بدن است»(21). و مىدانيم كه نماز با كسالت نماز منافقان است نه مؤمنان(22).

4 ـ ريا و خودنمايى در نماز

قبلاً به اين نكته اشاره شد كه شرط كمال و صحت نماز، حضور قلب و اخلاص است و آن كس كه شائبه ريا در نمازش باشد، نماز او مقبول حق قرار نمىگيرد. چون اقامه چنين نمازى براى خدا نخواهد بود و هر عملى كه اغراض و اهداف غير الهى در آن باشد در راستاى همان هدف پذيرفته است. امّا نزد بارگاه الهى پذيرشى براى آن نيستدر حديث از امام صادق(عليه السلام) رسيده است كه فرمودند: «چون روز قيامت فرارسد بندهاى را مىآورند كه اهل نماز بوده و خود نيز چنين ادعا مىكند به وى مىگويند: تو بدان جهت نمازگزاردى كه تو را مدح و ستايش كنند پس به ملائكه دستور مىرسد او را به سوى آتش ببرند»(23).

چون نماز فرمان الهى است و نشانه ستايش عبد به معبود مىباشد اگر براى غير خالق و معبود اقامه گردد خود نوعى شرك نيز محسوب مىشود چون عملى كه بايد براى خدا انجام گيرد در غايت و هدف آن غير خدا هم دخيل بوده است. و حتى اگر غير خدا نبود آن عمل انجام نمىگرفت و به همين خاطر نمازگزارى كه نمازش را براى نشان دادن خود به مردم و يا ستايش و مدح ديگران اقامه نمايد مشرك تلقى شده است. چنانچه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودهاند: مَنْ صلّى صلاةً يُرائى بها فَقَدْ اَشْرك. «كسى كه براى خود نمايى نماز بخواند مشرك است»(24).

نه تنها رياء در حال نماز شرك به خداست بلكه ريا و خودنمايى در هر عملى شرك محسوب مىگردد چون هر نوع ريا و خود نمائى داراى دو جهت است كه هر دو جهت آن منجر به شرك مىشود. ريا يا بدان معنى مىباشد كه انسان شأن و عظمت الهى را چنان كوچك نموده كه در عرض مخلوقات او قرار داده و يا بدان معناست كه خود يا ديگران را به عظمت خالق بالا برده است.

پى‏نوشتها:‌


1 . سوره مباركه اسراء، آيه 70.
2 . سوره مباركه اعراف، آيه 179.
3 . جامع الاخبار، ص71 حديث آخر.
4 . قرآن و طبيعت، شماره 10 ص5.
5 . حيات الحيوان الكبرى، ج2 ص278.
6 . حيات الحيوان، ج1 ص303.
7 . حاشيه حيات الحيوان، ج2 حرف خ.
8 . حيات الحيوان، ج1 ص305.
9 . سوره مباركه جمعه، آيه 1.
10 . سوره مباركه آل عمران، آيه 167. و سوره مباركه فتح، آيه 12.
11 . قاموس قرآن، ج7 ص98.
12 . سوره مباركه نساء، آيه 145.
13 . سوره مباركه نساء، آيه 143.
14 . سوره مباركه مائده، آيه 91.
15 . ثواب الاعمال، ص551.
16 . وسائل الشيعه، ج17 ص250.
17 . المحجة البيضاء، ج1 ص254.
18 . احياء العلوم، ج3 ص171.
19 . احياء العلوم، ج3 ص171.
20 . احياء العلوم، ج3 ص171.
21 . غرر الحكم، ص80.
22 . سوره مباركه نساء، آيه 142. و سوره مباركه توبه، آيه 54.
23 . بحار الانوار، ج62 ص301.
24 . بحار الانوار، ج67 ص222.