نقش نماز در شخصيت جوانان

مصطفى خليلى

- ۲ -


ياد و ذكر خدا مايه آرامش دلها

انسان موجودى است كه در زندگى خود، خواه نا خواه با اضطرابات و نگرانىهايى روبروست. گاهى اين نگرانىها براى برخى محدود به مسائل مادى است و گاهى از اين حد گذشته و جنبه غير مادى و معنوى هم پيدا مىكند. اين حالت گاهى برخى از انسانها را چنان به خود مشغول مىدارد كه تمام عمرشان را در بر مىگيرد و با همان حالت از دنيا مىروند و در برخى ديگر، مدّتى از حياتشان را اشغال و زمانى سر بلند مىكنند كه مدت زيادى از عمرشان سپرى شده است. امّا عدهاى از افراد آگاه با تدبير خاص جلوى اين حالات درونى خود را گرفته و نا آرامى درونى خود را آرامش مىبخشند.

براى همه ما اين نكته حائز اهميت بسيارى است كه بدانيم عامل اين آرامش چيست و چگونه آن اضطراب به طمأنينه تبديل شده و آرامش تضمين و تأمين مىگردد.

آرى خداوند با يك جمله كوتاه و مختصر پاسخ اين سؤال را دادهاند كه «بدانيد با ياد خدا دلها آرام مىگيرد».

امّا بايد گفت كه اين كلام الهى براى بسيارى از افراد حتى تحصيل كردههاى ما شايد مبهم بوده و تفسير آن روشن نيست. علامه طباطبائى(رحمه الله)صاحب تفسير ارزشمند الميزان در تبيين و تفسير اين آيه مىفرمايند: «در اين آيه و كلام الهى تذكر و توجهى براى مردم است كه قلبها را متوجه و متمايل به ياد و ذكر او سازند. زيرا هيچ تلاش و همتى براى انسان در زندگيش نيست مگر براى رسيدن به سعادت و نعمت و هيچ ترسى ندارد مگر ترس از افتادن در بدبختى و سختى و شقاوت و خداوند تنها سبب و يگانه عاملى است كه امور خير در دست اوست و نيز همه خوبىها به او بر مىگردد. و او قادر بر بندگان و ضامن سعادت ايشان است. پس توجه و اعتماد و اتصال به او موجب نشاط و شادابى و كمال مطلوب است. پس قلبها به ياد او از نگرانىها و اضطرابات مطمئن مىشوند و تسكين مىيابند»(1).

در روايت وارد شده است كه وقتى اين آيه (آيه 28 سوره رعد) نازل شد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به اصحابش فرمود آيا مىدانيد معنى اين آيه چيست؟ اصحاب گفتند خدا و رسولش بهتر مىدانند. فرمود: «كسى كه خدا و رسول او و اصحاب پيامبر را دوست بدارد». و در روايت ديگر دارد كه خدا و رسول و اهل بيت و پيروان و شيعيان ما را دوست داشته باشد»(2).

نماز بارزترين مصداق ذكر خدا

ذكر در لغت به معناى حفظ مطالب و معارف آمده با اين فرق كه حفظ به معناى بدست آوردن در ابتداى امر گفته مىشود و ذكر به ادامه و حاضر داشتن آن. كه آن حضور گاهى قلبى است و گاهى قولى و به همين خاطر ذكر را به دو قسم قلبى و زبانى تقسيم كردهاند(3).

و امّا مصداق ذكر: براى ذكر افراد و مصاديق زيادى در قرآن و سنت بيان شده است ولى آنچه از فحص و بررسى در آيات و روايات بدست مىآيد اين است كه نماز، فرد واقعى و مصداق حقيقى ذكر الهى است چون نماز دستورى است كه در همه شرايع و اديان الهى جزء فرائض و واجبات بوده است و خداوند در قرآن كريم تصريح كرده است كه مراد از ذكر الهى، نماز است.

اَقِم الصلاة لذكرى «نماز را بپا دار تا به ياد من باشى»(4). و در آيه ديگر مىفرمايد: ولذكر الله أكبر «نماز بزرگترين ذكر الهى است»(5).

اينكه نماز را برترين مصداق ذكر خدا ياد كرده شايد بدين جهت باشد كه در حال قيام به نماز، نفس آدمى در اثر توجه به مبدأ اعلى و خالق يكتا از اضطراب درونى دور شده و سختىها و ناملايمات را از ياد مىبرد. و شايد وجه كمك گرفتن از نماز در آيه استعينوا بالصبر والصلاة «يعنى از صبر و نماز استعانت بجوئيد»(6) همين باشد. در تفسير آيه 91 سوره مباركه مائده «انّما يريد الشّيطان أن يُوقعَ بينكم العداوةَ والبغضا فى الخمر والميسر ويصدّكم عن ذكر الله وعن الصّلاة فهل أنتم منتهون» «شيطان مىخواهد در ميان شما به وسيله شراب و قمار عداوت ايجاد كند و شما را از ذكر خدا و نماز بازدارد آيا خوددارى خواهيد كرد». گفته شد كه: «به اين دليل خداوند در اين آيه نماز را جداى از ذكر خدا اسم برد ـ با توجه به اينكه نماز هم ذكر خداست ـ كه نماز فرد كامل از ذكر الهى است و خداوند اهتمام بيشترى به امر آن دارد و در روايت صحيح هم وارد شده كه نماز پايه و ستون دين است»(7). و نيز از كلمه «موقوت» در آيه 103 سوره مباركه نساء كه فرمود: انّ الصلاة كانت على المؤمنين موقوتاً. «استفاده مىكنند كه وقت در نماز كنايه از ثبات و تغيير ناپذير بودن اين فريضه الهى است يعنى نماز يك فريضه ثابتى است كه در هيچ حال ساقط نمىشود و هرگز تبديل به چيز ديگر نمىگردد آنطور كه مثلاً روزه در مقام اضطرار تبديل به فديه مىشود»(8).

بنابر اين كمترين ترديد در اين مطلب روا نيست كه ياد خدا آرام بخش دلها از همه يأسها و ناآرامىها بوده و نماز روشنترين مصداق و فرد اكمل از ذكر الهى است.

نتيجه اينكه نماز تنها عامل بازدارنده از همه لغزشها و تنها تكيه گاه امن و مأمن مستحكم براى انسانها خصوصاً جوانان است كه هرگز نفس خويش را از افتادن در مهلكه حوادث مصون نمىبينند و شايد به همين سبب باشد كه در كتاب آسمانى قرآن كمتر عبادتى چون نماز مورد اهميت قرار گرفته است تا آنجا كه حدود صد و چهارده مورد اين كلمه در قرآن بكار رفته و در پانزده مورد امر به آن شده است. و در صدق و درستى ادعاى ما همين بس كه جوانى از انصار نماز را با پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بجا مىآورد و با اين وصف آلوده به گناهان زشتى نيز بود. اين مطلب را به عرض پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) رساندند. حضرت فرمود:

انّ الصلاةً تناهُ يوماً «نمازش او را روزى از اين اعمال پاك مىكند»(9).

آيا نماز انسان را از زشتى باز مىدارد؟

چنانچه گفته شد نماز انسان را از اعمال زشت باز مىدارد و در قرآن و سنّت عامل دورى انسان از فحشا و منكرات شمرده شده است. با اين توصيف كه نماز، تنها ذكر الهى باشد كه اين همه اثر داشته باشد جاى اين سئوال است كه: پس چرا بسيارى از افراد خصوصاً جوانان با اينكه اهل نمازند چنين آثارى در زندگىشان مشهود نيست؟ اگر قرآن مىفرمايد: اِنّ الصلاةَ تنهى عنِ الفحشاء والمنكر «همانا نماز از فحشا و زشتى دور مىكند»(10).

پس چرا بسيارى از افراد نماز مىخوانند ولى دامان آنان به گناهان و زشتىها آلوده است؟

اگر آثار نماز، نورانيت قلب و طهارت باطن باشد چگونه قلب پاك و طاهر، آلودگى و پليدى را پذيراست؟

در پاسخگويى به اين سئوال عالمان دينى و مفسران، اقوال متعددى را بيان داشتهاند كه به صورت فشرده بيان مىشود.

1 ـ برخى از ايشان در مقام جواب به اين اشكال، در مفهوم و معناى نماز، دقيق شدهاند و گفتهاند كه منظور از نماز در اين آيه كه مىفرمايد: «نماز بخوان همانا نماز تو را از فحشاء و منكرات دور مىسازد» به معناى دعاست و مراد دعوت كردن و تشويق نمودن مردم است به امر الهى و معنى آيه اين است كه: قيام كن به دعوت كردن مردم به سوى دستورات الهى كه اين دستور الهى مردم را از فحشاء و منكرات دور مىسازد. اين قول صحيح نيست چون با ظاهر آيه سازگار نيست.

2 ـ بعضى ديگر قولشان اين است كه: قسمى از نمازها داراى چنين آثارى مىباشند امّا همه نمازها چنين انعكاس و بازتابى ندارند.

3 ـ عدهاى از مفسرين جواب دادهاند به اينكه: نمازگزار مادام كه مشغول نماز است اثر دورى از گناه در او ايجاد شده و بعد از اقامه نماز اين اثر و فايده مترتب نيست. يعنى اثر نماز كه دورى از منكرات و زشتىها باشد مقطعى و زود گذر است.

4 ـ جواب ديگرى كه داده شد اين است كه: نماز مثل يك انسان به نماز گزار گويد از فحشاء و زشتى دورى و اجتناب كن و ليكن لازمه نهى از گناه و زشتى اين نيست كه مخاطب در مقام عمل مجبور به ترك يا دورى باشد. نهى نماز از نهى خداوند متعال كه بزرگتر نيست. نهى خداوند موجب ترك از زشتى نمىگردد تا چه رسد به نهى نماز.

5 ـ برخى ديگر از مفسرين در دفع اشكال مزبور گفتهاند: نماز را براى اين مىخوانند كه به ياد خدا بيفتند چنانچه خداوند فرمود: اَقِمِ الصلاة لذكرى «نماز را براى ياد و ذكر من بپا دار». و كسى كه به ياد خدا باشد قطعاً كارها و اعمالى كه مورد رضاى خدا نباشد انجام نمىدهد. و اگر كسى را مىبينيم كه نماز مىخواند باز دست به گناه مىزند او اگر نماز نخواند يقيناً گناه و معصيت بيشترى خواهد كرد. و نماز همين مقدار در او تأثير گذاشته كه گناه و معصيت او را كمتر نمايد(11).

6 ـ قول آخر سخن علامه طباطبائى(رحمه الله) است كه به نظر مىرسد مستدلترين پاسخ به اين اشكال باشد. ايشان ضمن ردّ و كافى نبودن اقوال و پاسخهاى مزبور چنين مىفرمايند: «آنچه از ظاهر آيات نماز بر مىآيد اين است كه اگر دستور دادهاند به اينكه مردم نماز بخوانند براى اين بوده كه نماز آنان را از فسق و فجور باز مىدارد. و اين تعليل مىفهماند كه نماز عملى است عبادى كه انجام آن صفتى در روح پديد مىآورد كه آن صفت به اصطلاح، پليسى است غيبى و صاحبش را از فحشاء و زشتى دور مىسازد و قلب و دلش از معاصى و منكرات پاك مىگردد. پس اثر طبيعى نماز اجتناب از معاصى است به نحو اقتضاء نه علت تامه دورى باشد. يعنى اين اثر در همه نماز گزاران وجوددارد امّا به نحو اقتضاء نه به نحو عليت. پس اينكه گفته شد در بعضى افراد و مصاديق نماز اين اثر مطرح است نه در همه نمازها صحيح نيست. و يا اينكه گفته شود اثرش فقط در حال نماز است نيز قول درسى نيست بلكه اثرش دائمى و هميشگى است و همينطور اقوال ديگر با اين استدلال طرح مىگردند و رد مىشوند پس نماز اين اثر بازدارندگى را در زندگى نمازگزار بصورت مطلق ايجاد مىكند يعنى هم اين اثر كلّى است و هم دائمى. امّا در حدّ اقتضاء نه در حد علّت تامه. وقتى اقتضائى شد موانع بايد برطرف گردند تا اثر ظاهر گردد»(12).

پس تخلف آثار دورى و پاكى از رذايل اخلاقى در نماز، زمانى است كه موانعى بر سر راه آن بوده باشد. كه آن موانع جلوى تأثيرش را سد كرده است.

بنابر اين هر گاه بر درخت نماز، بار و ثمرى ننشست كه نمازگزار از آن بهرهگيرد بدون ترديد موانعى در آن دخيلاند كه نخست بايد آن موانع را شناخت سپس در رفع آن بايد كوشا بود.

در واقع پاسخ صحيح از ميان پاسخهاى ششگانه همين قول آخر است و مطالعه در زندگى قائمين و تاركين به نماز مؤيد همين قول است. چون آنانكه به نماز اهميت مىدهند نسبت به حلال و حرام الهى مقيدند و كسانى كه نسبت به نماز اهميت كمترى قائلند به همان اندازه در مقابل گناهان، حساسيت كمترى از خود نشان مىدهند.

آفات و موانع آثار نماز

چنانچه در اين بخش روشن شد وجود موانع، عامل اصلى عدم ترتب آثار در زندگى نمازگزار است و گفته شد كه آنچه مهم است شناسائى و معرفت آن موانع مىباشد. لذا در اين قسمت از بحث به اهمّ آن آفات و موانع اشاره مىشود تا شايد با شناخت آن در رفع آنها بكوشيم و آثار نماز را در زندگى و حيات خويش لمس نمائيم. وامّا مهمترين آفات عبارتند از:

الف ـ اكتفا به صورت و ظاهر نماز:

تكيه كردن به صورت نماز و اعتماد به هيأت ظاهر آن، بدون معرفت عقلى و قلبى به اذكار و اوراد و روح و حقيقت نماز، يكى از عوامل مهم عدم تأثير گذارى آن است. همانطور كه قبلاً گفته شد مفهوم نماز و حقيقت آن، در ظاهرش خلاصه نمىشود بلكه نماز علاوه بر صورت و ظاهر داراى سيرت و باطن نيز هست يعنى حقيقت نماز بسى گستردهتر از تصور عدهاى است كه آن را در حركات ظاهرى محدود دانسته و به همان هيأت صورى تمسك و تشبث جستهاند، آثار نماز به حقيقت و روح آن پيوند و گره خورده است و براى دسترسى و وصول به آن فوايد و آثار چارهاى جز نفوذ به باطن و قيام به حقيقت آن نيست و در واقع ذكر بودن نماز هم به همين معناست. امّا اينكه حقيقت و باطن نماز چيست؟ گفته شد كه حضور قلب، فهم معناى اذكار، تعظيم در مقابل عظمت الهى و هيبت و عزت آن ذات ربوبى، رجاء و اميدوارى از او، اعتراف و اقرار به بىمقدارى و ناچيز بودن خويش از معانى باطنيه و مفاهيم كامله نماز است(13). چنانچه از امام رضا(عليه السلام) در اين باب سئوال شد فرمودند: «علّت تشريع نماز اين است كه توجه و اقرار به ربوبيت پروردگار است و مبارزه با شرك و بت پرستى و قيام در پيشگاه خداوند در نهايت خضوع و نهايت تواضع و اعتراف به گناهان و تقاضاى بخشش از معاصى گذشته و تعظيم پروردگار»(14).

بنابر اين توقع دست يابى به همه آثار مفيده كه موجب صفاى باطن و جلاى دل و دورى بنده از قاذورات و پليدىهاى اخلاقى مىگردد با صرف انجام حركات ظاهريه، انتظارى غير منطقى و عقلى مىنمايد چون اكتفا به ظاهر و غفلت از اينكه چه مىگويد و با كه سخن مىگويد و چه مىخواهد و حمد و ثنائى كه بر زبان مىآورد چه معنايى در بردارد چيزى از آثار نماز را بر نمىتابد. اينگونه نمازگزاران مصداق بارز كلام عتاب آلود خداوند مىباشند كه فرمود: فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون. «اى واى بر نمازگزاران كه دل از ياد خدا غافل دارند»(15).

و يا اينكه رسول گراميش فرمود: هر كس كه نداند و نفهمد كه در نماز چه مىگويد نقصان كرده است.

پس آنچه كه به نماز معنى مىبخشد حركات ظاهريه آن نيست بلكه آن روح نماز است كه فرد نمازگزار را تعالى و كمال مىبخشد. بارى اينكه نماز چون جميع عبادات داراى قشر و صورت و لب و حقيقتى است.

«مادام كه انسان صورت انسان و انسان صورى است نماز او نيز صورى و صورت نماز است و فايده آن نماز، صحّت و اجزاء صورى فقهى است در صورتى كه قيام به جميع اجزاء و شرايط آن كند. ولى مقبول در گاه و پسند خاطر نيست. و اگر از مرتبه ظاهر به باطن و از صورت به معنى پى برد نماز او حقيقت پيدا مىكند پس بر مؤمن به حق و حقيقت و سالك الى الله به قدم معرفت لازم است كه خود را براى اين سفر معنوى و معراج ايمانى مهيا كند و عوائق و موانع سير و سفر را از خود دور سازد»(16).

ب ـ عدم اخلاص و حضور قلب:

يكى ديگر از عواملى كه موجب مىشود تا نماز تأثيرى در حيات نمازگزار نگذارد و او را در قوس صعود سير ندهد فقدان خلوص و نبود حضور قلب و خشوع باطن است.

اينكه نماز را «ذكر الله» ناميدهاند شايد وجهش اين باشد كه ذكر الله يعنى استحضار ياد خدا در دل كه ملازم كمال و سعادت دو سرا و مفتاح فلاح است. ملاك و ميزان هر عملى در خلوص و حضور است و با توجه به همين نكته است كه امام العارفين و سيد السالكين على(عليه السلام) فرمودهاند:

«همانا دو نفر از امت من به نماز مىايستند و ركوع و سجودشان يكى است و حال آنكه مابين آنها مثل مابين زمين و آسمان است»(17).

اگر سئوال شود كه معناى حضور قلب چيست؟ مستفاد از كلام بزرگان و اولياى دين اين است كه: «حضور قلب يعنى فارغ ساختن دل از همه براى عملى كه به آن مشغول است تا اينكه بداند كه چه مىكند و چه مىگويد و تمركز فكر و اقبال به نماز داشته باشد و اين را خشوع دل نيز مىگويند يعنى جميع حواس را متوجه نماز سازد و به جز معبود در دل او چيزى نگذرد و ديگرى خشوع جوارح است كه اعمال ظاهرى نماز گزار است»(18).

وحضور قلب يعنى پرستش و عبادت خداى به نحوى كه گويا تو او را مىبينى و قلب تو تجلىگاه اوست و حداقل مراتب آن اينكه فهم كنى كه اگر تو او را نمىبينى او تو را مىبيند. اعبد الله كانك تراه وإن لم تكن تراه فإنَّه يراك»(19).

از حضرت موسى(عليه السلام) روايت شده كه از جانب خدا بر او وحى شد اى موسى چون مرا ياد كنى ياد كن و اعضاى تو مضطرب و لرزان باشد و در وقت ياد من خاشع و با وقار باش و چون مرا ياد كنى زبان خود را در عقب دل خود بدار يعنى اوّل به دل ياد كن و بعد به زبان و چون در حضور من بايستى بايست مانند بنده ذليل و مناجات كن با من با دل ترسناك و زبانى راستگو. و از امام باقر(عليه السلام) حديث شده است كه: نمازهاى بندهگاهى نصف آن بالا مىرود و گاهى ثلث آن و گاهى ربع آن و گاهى همه آن و بالا نمىرود مگر آنچه دل او رو به آن آورد و امر به نافله شده تا نقصانى كه به جهت عدم حضور قلب در نماز به هم رسد تمام كند. و اين سخن و كلام عرشى امير المؤمنين(عليه السلام) است كه: «خوشا به حال آن كس كه خالص كند براى خدا عبادت و دعا را و مشغول نشود قلبش به آن چيزى كه چشمش مىبيند و فراموش نكند ذكر خدا را بواسطه آن چيزهايى كه گوشش مىشنود و محزون نشود دلش به آن چه كه به غير عطا شده است».

و در سيره سيد الساجدين امام زين العابدين(عليه السلام) آوردهاند كه ابو حمزه ثمالى گويد امام(عليه السلام) را ديدم كه نماز مىگذارد و رداى مباركش از كتف او افتاد او درست نكرد تا از نماز فارغ شد من آن را به حضرت عرض كردم فرمودند آيا مىدانى در خدمت كه بودم بدرستى كه نماز به درجه قبول نمىرسد مگر به قدرى كه دل متوجه او باشد»(20).

بنابر اين مستفاد از اخبار و روايات اين است كه نماز بدون خلوص و حضور اگر چه مقبول حق است و از حيث فقهى رفع تكليف مىكند ولى چنين نمازى محرك انسان در طريق وصول و مسير عروج نيست. يعنى اگر كسى نماز بدون حضور قلب اقامه كند به تكليف خود عامل بوده و به همين جهت عقاب و عذاب تارك الصلاه بر او مترتب نيست و به همين دليل به حكم فقهى مهر صحت بر او مىخورد و ليكن اثر چنين نمازى به همين مقدار است كه فارق ميان او و تارك الصلاه است.

پس معلوم شد كه اگر نماز ما آن همه تأثير معنوى و عرفانى را كه در روايات آمده ندارد گيرش در كجاست. رادع و مانع اصلى اين است كه دل به نماز نمىدهيم. اكثر ما راضى هستيم به اينكه نمازى خوانده باشيم تا در زمره سركشان و طاغيان قرار نگيريم و اين نكته را از آن جهت گوئيم كه وقتى به نماز ايستيم بسيارى از كارهاى فراموش شده در اذهان زنده مىشود. تو گوئى نماز كليد خاطرات و رمز بازگشائى اوهام و خيالات است. در غالب نمازهاى ما اين كلام امام خمينى(رحمه الله)صادق است كه:

«نماز كليد دكان يا چركه حساب يا اوراق كتاب و يا فرصتى براى مشغول شدن به افكار متشتته و خواطر شيطانيه ماست»(21).

«يكى از بزرگان ابتدا به جوالبافى اشتغال داشته است و روزى يك جوال مىبافت و آخر هفته حساب مىكرد و مزد شاگردهايش را مىپرداخت. روزى به هنگام حساب يك جوال از قلم افتاد آنچه فكر كردند كه آن را به چه كسى دادهاند به خاطرشان نيامد. غروب نزديك بود و استاد نماز نخوانده بود مشغول نماز شد و در نماز به خاطرش آمد كه آن جوال را به چه كسى داده است. پس از اتمام نماز شاگردش را خواسته و به او گفت جوال را به فلانى دادهايم. شاگردش گفت: استاد! تو نماز مىخواندى يا جوال پيدا مىكردى؟ استاد از اين واقعه متنبّه شد و مشغول اصلاح خود و قلب خود گرديد»(22).

و نيز در همين باب در شرح حال سيد رضى و سيد مرتضى علم الهدى دو برادرى كه از شاگردان وارسته شيخ مفيد(رحمه الله) بودهاند آوردهاند كه سيد رضى به برادر بزرگ خود سيد مرتضى در نماز جماعت اقتدا نمىكرد برادر بزرگتر به نزد مادر شكايت برد و مادر سيد رضى را نصيحت كرد سيد رضى به توصيه مادر به مسجد برادر آمد و به او اقتدا كرد. امّا در اثناء نماز، نمازش را تمام كرد و از مسجد بيرون رفت، سيد مرتضى نزد مادر آمد و گفت سيد رضى آنچه امروز كرد بدتر از پيش بود مادر ماجرا را از سيد رضى جويا شد. سيد رضى در جواب گفت: در اثناء نماز ديدم كه برادرم در خون حيض غرق است به ناچار نماز را شكستم چون كه طهارت شرط صحت نماز است، مادر شرح حال را با سيد مرتضى در ميان گذاشت سيد گفت راست مىگويد زيرا در مسير رفتن به مسجد زنى درباره احكام خون حيض از من سؤال كرد به او پاسخ دادم. امّا در اثناء نماز به اين انديشه افتادم كه جوابى كه دادم درست بود يا اشتباه»(23).

پس علم و آگاهى به اين نكته بر همه خصوصاً بر جوانان كه داراى قلبى پاك و باطنى صاف مىباشند لازم است كه حضور قلب و اخلاص هر چند كه شرط صحت نماز نيست ولى شرط كمال آن است و بايد اين مانع كه خواطر غير الهى و شيطانى در حال نماز است را از بين برده و نمازى با خلوص و حضور قلب بخوانند تا نمازشان آنها را از عالم مُلك به ملكوت پرواز دهد كه الصلاه معراج المؤمن.

پى‏نوشتها:‌


1 . الميزان فى تفسير القرآن، ج11 ص358.
2 . الميزان فى تفسير القرآن، ج11 ص370.
3 . مفردات الفاظ القرآن، ص181.
4 . سوره مباركه طه، آيه 14.
5 . سوره مباركه عنكبوت، آيه 45.
6 . سوره مباركه بقره، آيه 45.
7 . الميزان، ج6 ص123 چاپ بيروت (دوره بيست جلدى).
8 . الميزان، ج5 ص65 چاپ بيروت.
9 . مرحوم طبرسى ـ تفسير مجمع البيان ـ ، ج7 ص447.
10 . سوره مباركه عنكبوت، آيه 45.
11 . تفسير الميزان، ج16 ص138.
12 . الميزان، ج16 ص139.
13 . مرحوم نراقى ـ معراج السعادة ـ ، ص666.
14 . وسائل الشيعه، ج3 ص4.
15 . سوره مباركه ماعون، آيه 6 ـ 5.
16 . امام خمينى ـ سر الصلاة ـ ، ص22.
17 . بحار الانوار، ج81 ص249.
18 . رك: معراج السعاده، ص666.
19 . بحار الانوار، ج25 ص204 روايت 16 باب 6.
20 . رك: سر الصلاه (امام خمينى)، ص36. معراج السعاده، ص668 به بعد.
21 . سر الصلاه، ص48.
22 . نشان از بىنشانها، ص323.
23 . نشان از بىنشانها، ص323.