امام در سنگر نماز
(بيانات و خاطرات حضرت امام خمينى (ره ) درباره نماز)

انتشارات ستاد اقامه نماز

- ۲ -


ما بارها وارد اتاق مى شديم و آقا را در نماز جماعت مى ديديم در جماران ، نجف ، تهران و قم و هيچگاه با يكديگر هيچ فرقى نداشت نماز خود را نه يك كلمه زيادتر مى كردند نه يك كلمه كمتر، هيچ فرقى نمى گذاشتند يعنى نمازى كه در جماران مى خواندند يك كلمه هم اضافه نمى كردند. به خاطر اينكه جمعيت هست حالا تندتر بخوانند، يا يواش تر كنند، كمتر يا بيشتر شود هيچ فرقى نمى كرد. در نجف ، قم و تهران كه بودند نمازهايى كه در خانه مى خواندند به همان صورت بود. يعنى قديم سه مرتبه « سبحان ربى العظيم و بحمده » مى گفتند اين اواخر سه تا « سبحان الله » مى گفتند. قديم قنوت را « لا اله الا الله الحليم الكريم ... » مى خواندند. اين اواخر « ربنا آتنا فى الدنيا حسنه ...(8) » مى گفتند. هيچ فرقى نداشت آنجا كه صلوات مى فرستادند. باز هم صلوات مى فرستادند.
مسيح بروجردى

در چهره دژخيمانى كه قائد اسلام را به تهران مى بردند(9) اضطراب و نگرانى و رعب و وحشت به خوبى هويدا بود. قائد بزرگ در مقام دلدارى آنان اظهار داشت : « اين قدر وحشت زده نباشيد، در وسط اين بيابان كسى نيست كه قصد تعرض نسبت به شما را داشته باشد. چند دقيقه اى ماشين را براى اداى نماز متوقف سازيد. شما هم نماز بخوانيد. شما ارتش كشور اسلامى هستيد؛ از بودجه اسلام ارتزاق مى كنيد و واجب است كه به احكام و فرامين اسلام پايبند باشيد! » سرانجام بر اثر فشار و اصرار بيش از حد ايشان ، حاضر شدند كه براى چند لحظه اى ماشين را نگه دارند تا ايشان فقط تيمم نمايند.
حميد روحانى

اوايل جنگ بود كه ناگهان صداى ضد هوايى به گوش ما رسيد. و چون تا آن روز با صداى ضد هوايى آشنايى نداشتيم ، احساس كرديم كه هر صدا به منزله انفجار يك بمب است و سراسيمه به اتاق امام رفتيم . ولى امام در ايوان اتاق مشغول نماز خواندن بودند. گويى اصلا صدايى نشنيده بودند و اصلا متوجه ورود ما به اتاق نشدند. ما كه هيجان زده و از يك طرف نگران امام بوديم با ديدن حالت امام ، احساس آرامش كرديم .
عاطفه اشراقى

يكى از پزشكان قم نقل مى كرد: « هنگامى كه خبر دادند امام دچار ناراحتى قلبى شده اند، خودم را به بالين ايشان رساندم و فشار خونشان را گرفتم . فشار سنج عدد پنج را نشان مى داد و اين از نظر پزشكى خيلى خطرناك بود. كارهاى اوليه را انجام دادم و پس از دو ساعت كه وضع قدرى بهتر شده بود و در عين حال ، هنوز خطرناك بود كه حركت كنند، ديدم ايشان آماده حركت شده اند. عرض ‍ كردم آقا جان ! چرا برخاستيد؟ فرمودند: « نماز! » عرض كردم شما در فقه مجتهديد و من در طب ! حركت كردن براى شما به فتواى من حرام است ! بهتر است خوابيده نماز بخوانيد. ايشان نيز با دقت به نظر من عمل فرمودند. »
فاطمه طباطبايى

آداب و مستحبات

حضرت امام براى نماز، تميزترين جامه ها را بر تن مى كردند. ايشان ، بعد از تطهير و گرفتن وضو، ريش مبارك خود را شانه مى كرد؛ عطر مى زدند و بعد از گذاشتن عمامه بر سرشان ، به نماز مى ايستادند. حضرت امام ، حتى در هنگام بيمارى و در عين خونريزى و با وجود زخم بزرگ شكم ، در موقع نماز، تميزترين جامه ها را كه بدون آلودگى بود بر تن مى كردند.
كلانتر معتمدى

يك بار يك روستايى گفته بود: « يكى از لباسهاى امام را كه ايشان در آن نماز خوانده باشند، مى خواهم . » و طورى اصرار كرده بود و به عهده من گذاشته بود كه من خجالت مى كشيدم به امام بگويم ولى ناچار شدم بگويم . يك بار كه خدمت امام بودم ، كارم كه تمام شد، عرض كردم : « آقا يك مسئله ديگر است كه من عرض مى كنم ، هر طور نظرتان است عمل كنيد. بنده خدايى گفته است يك لباس شما را مى خواهد كه با آن نماز خوانده ايد. عبا يا هر چه باشد. » همين كه حرف زدم ، ديدم امام با تبسم و نهايت خوشرويى فرمودند: « اشكالى ندارد. » صدا كردند و گفتند: « آن عبا را بياوريد. » من واقعا تعجب كردم كه اين شخصيت ، با اين عظمت ، در برابر درخواست يكى از مردم معمولى يكى از روستاهاى اطراف اصفهان ، با نهايت خوشرويى بلافاصله آن عبا را دادند. وقتى از محضرشان خارج شدم ، بيشتر آقايان ، به خصوص محافظان ، طمع كردند! وقتى جريان را گفتم ، همگان با تعجب اظهار خرسندى كردند.
محمد يزدى

به نماز اول وقت خيلى مقيد بودند، در اوج اشتغالات و گرفتاريها، به نماز اول وقت مقيد بودند. يادم است روزى كه سران كشورهاى اسلامى براى قضيه صلح ايران و عراق به خدمتشان آمده بودند. وسط جلسه بود كه اذان ظهر گفته شد. امام بلند شدند، فرمودند: « من مى خواهم نماز بخوانم » . چون مقيد بودند به هنگام نماز خود را با عطر و ادوكلن خوشبو كنند، در همان جلسه به من اشاره كردند: « ادوكلن من را بياور! » پس از ادوكلن زدن به نماز ايستاد و ديگران هم پشت سر ايشان نماز جماعت خواندند. اين اواخر كه ايشان را به بيمارستان برده بودند، مرتب از وقت نماز سوال مى كردند، تا اينكه نماز اول وقتشان فوت نشود.
محمد رضا توسلى

يك روز امام فرمودند كه بيائيد و اين فرش را از اينجا جمع كنيد چون روى اين فرش نقش و صورت حيوانات افتاده و نماز خواندن در اتاقى كه در آن تصويرى از حيوان يا انسان باشد مكروه است .
محمد على انصارى

جالب بود كه امام هميشه موقع نماز عطر و بوى خوش مصرف مى كردند و شايد بدون بوى خوش سر نماز نايستاده باشند. حتى در نجف هم كه نماز شب را روى پشت بام مى خواندند، در همان پشت بام نيز يك شيشه عطر داشتند.
محمود بروجردى

حضرت امام اول وقت به نماز مى ايستادند و با خشوع و حضور قلب ، نماز خود را برگزار مى كردند. قبل از فرا رسيدن وقت نماز، حضرت به تلاوت قرآن كريم مى پرداختند و پس از برگزار كردن نماز مغرب و عشا به داخل حياط منزل رفته و رو به قبله مى ايستادند. سپس در حالى كه با انگشت به طرف قبله اشاره مى كردند، حدود پنج دقيقه دعايى را زير لب زمزمه مى كردند.
على اكبر آشتيانى

مطلبى را از يكى از بستگانمان كه از متدينان و علماى بزرگ حوزه علميه بود نقل مى كنم . ايشان مى گفت : « دعايى است كه خواندنش ‍ بعد از نماز صبح مستحب است . آن دعا سلام به انبيا و ملائكه است . من حدود بيست و چهار سال است كه اين تعقيبات را مى خوانم . بيست و چهار سال قبل ، حاج آقا روح الله خمينى به من فرمودند: « فلانى ! به اين دعا مداومت كن كه من سالهاست كه اين دعا را مى خوانم . » يعنى آن آقا بيست و چهار سال بود كه مرتب اين دعا را مى خواند و مى گفت بيست و چهار سال قبل ، آقاى خمينى به من فرمودند كه اين دعا را بخوانيد. »
احمد صابرى

خاطره اى از آن بزرگوار دارم كه هيچ گاه از يادم نمى رود. ساليانى پيش در صف سوم نماز جماعت مرحوم آيت الله محمد تقى خوانسارى در خدمت ايشان نشسته بودم . نيمه شعبان بود. دعايى مخصوص اين شب نقل شده است . اين دعا در « مفاتيح الجنان » نيست ولى دعايى است كه سينه به سينه نقل شده است و بعد از نماز مغرب و عشا، قبل از تكلم ، بايد بيست و يك مرتبه خوانده شود. اين دعا، چند سطر بيشتر نيست . من شروع كردم به خواندن اين دعا. از روى كاغذ مى خواندم . ايشان فرمودند: « فلانى چه مى خوانى ؟ » من چون نمى خواستم حرفى بزنم ، كاغذ را به ايشان نشان دادم . ايشان فرمودند: « بلند بخوان تا من هم بخوانم . » با هم آن دعا را خوانديم .
مجتبى عراقى

امام به نافله ها خيلى مقيدند. من نمى دانم از آقايان ديگر، كسى را داريم كه تا اين اندازه ملتزم به نافله ها باشند يا نه . نافله هاى ظهر، چهار نماز دو ركعتى است . ظهر كه خدمت ايشان مى رويم ، آقا در حال خواندن نافله هاى ظهرند. قبل از ظهر هم اگر نتوانند نماز را نشسته بخواند و به سجده بروند، در حركت مى خوانند، چون نافله ها را مى توان در حركت هم خواند. نافله هاى عصر چهار نماز دو ركعتى است كه مقيدند آنها را هم بخوانند. آن زمان كه سالم تر بودند، نافله ها را ايستاده مى خواندند. ولى حالا گاهى هنگام راه رفتن مى خوانند.
حسن ثقفى

چيزى كه براى ما خاطره شده است ، اين است كه در ماه مبارك رمضان در فصل گرماى نجف اشرف ، ايشان براى نماز جماعت ظهر و عصر با زبان روزه به مدرسه مرحوم آيت الله بروجردى تشريف مى آوردند و هر روز، اول هشت ركعت نماز نافله را مى خواندند و بعد نماز ظهر را با اذان و اقامه به طورى نسبتا طولانى مى خواندند و بعد از تعقيب ، هشت ركعت نافله عصر را مى خواندند. و بعد نماز عصر را با اذان و اقامه مانند نماز ظهر مى خواندند و بعد از تعقيب ، تشريف مى بردند.
محمد حسن قديرى

امام با همه اشتغالاتى كه داشتند، به انجام مستحبات ، به ويژه خواندن قرآن ، دعا و نماز اول وقت ، اهميت مى دادند. امام هر روز، سه تا پنج مرتبه قرآن مى خواندند. در ماه مبارك رمضان ، سه بار قرآن را ختم مى كردند و شايد كسى باور نكند كه ايشان در جايگاه يك رهبر انقلابى و سياسى ، اكثر دعاهاى « مفاتيح الجنان » را خوانده باشند! يادم است يك وقت امام از من مفاتيح خط درشت خواستند. براى ايشان تهيه كردم . يك روز مانده بود به فوت ايشان كه يكى از خانمها به من گفتند: « بياييد بالاى سر امام نماز بخوانيد. » من هم دعاى عديله را خواندم . يك وقت متوجه شدم امام در يك جاى مفاتيح نشانه اى گذاشته اند. نگاه كردم ديدم دعاى عهد حضرت مهدى (عج ) است كه چون مستحب است چهل روز خوانده شود، ايشان روى كاغذ تاريخ شروع را از هشتم شوال مرقوم فرموده بودند و تا آن روز خوانده بودند! تا اين اندازه امام به دعاها، آن هم با انجام خصوصيات و شرايط مقيد بودند. همچنين دعاى كميل را مى خواندند.
محمد رضا توسلى

حدود دو سه ماه قبل از ارتحال امام خدمتشان رسيديم . ايشان مشغول اداى نماز بودند. ما در اتاق استراحت و عبادت امام به حضورشان رسيديم . ساعت يك بعد از ظهر بود و امام در حال نماز. من از حاج احمد آقا پرسيدم : وقت اذان گذشته است ، چطور امام اين موقع نماز را به جا مى آورند؟ حاج احمد آقا در پاسخ گفتند: « امام در حال به جا آوردن مستحبات نماز هستند. »
محسن رضايى

نافله ها را نيز كه بيشتر افراد نشسته مى خواندند، حضرت امام ايستاده مى خواندند. از اين رو ما كه چهل - پنجاه سال از ايشان كوچك تر بوديم ، در مقابلشان شرم داشتيم كه نشسته نافله ها را بخوانيم .
موسوى بجنوردى

هنگامى كه امام را از اتاق بيهوشى بيرون آوردند، ديدم لبهاى امام تكان خورد. به دكتر گفتم : « نگاه كنيد ظاهرا امام دارد ذكر مى گويند. » دكتر گفت : «چون دندان در دهان امام نيست ، لبها قدرت ندارد و به همين دليل لرزش دارند. » من با دقت از زير ماسك اكسيژن نگاه كردم ، ديدم زبان مبارك امام نيز تكان مى خورد. اينجا بود كه همه يقين كرديم امام در آن حال استثنايى هم از ياد و ذكر خدا غافل نيست . روز آخر، ساعت هشت تا ده صبح ، دو - سه بار متوجه شدم كه امام شهادتين را بر لب جارى مى كنند. در اين مواقع من وحشت مى كردم ، نزديك مى رفتم مى ديدم ايشان در حال خواندن اذان و اقامه براى نمازند. گويا حتى براى نماز مستحبى هم اذان و اقامه مى گفتند يا ذكر ديگرى بود كه ما درست متوجه نمى شديم . بعد از ظهر با اينكه حالشان رو به وخامت گراييده بود، باز هم لحظه اى از ياد خدا و نماز خواندن غفلت نمى كردند. خلاصه امام چه در ايام معمولى زندگى و چه در ساعتهاى بيمارى و شدت ، هميشه به ياد خدا بودند.
احمد بهاءالدينى

ظهر روز آخر حضرت امام با ديدن ما تا خواستند صحبتى بكنند نتوانستند. فقط همين قدر گفتند: « چراغها را خاموش كنيد. مرا تنها بگذاريد. » گويى مى خواستند با خداى خودشان راز و نياز كنند.
زهرا اشراقى

نافله نماز مغرب را دو تا دو ركعتى مى خواندند و نافله عشاء را بعد از فريضه عشاء مى خواندند نماز غفيله را هم جدا از نافله مغرب مى خواندند. چيزى كه در ذهن من بود، شنيده بودم آقاى بروجردى نظرشان اين بود كه نماز غفيله با نافله مغرب (دو ركعت دوم نافله مغرب ) يكى هست و اين را از آقا پرسيدم ، آقا فرمودند: « آقاى بروجردى را يادم نيست ، ولى آقاى حكيم هم يك همچنين نظرى دارند. نه ، به عقيده من اينها دو تا است و از هم جدا است » . خود امام ، اول 4 ركعت نافله مغرب را مى خواندند و بعد هم نماز غفيله را ادا مى كردند. از آقا پرسيدم : اگر فرصت نباشد چى ؟ فرمودند: «اگر فرصت نباشد خوب يكى بخوانند، يعنى نيت نافله مغرب بكنند و به صورت غفيله بخوانند » . نكته ديگر اينكه ايشان در نوافلى كه انجام مى دادند بعضى از مستحبات را رعايت مى كردند، در نماز نافله و در فرايض هم همين طور است كه « اعوذ بالله من الشيطان الرجيم » بعد از شروع نماز و قبل از سوره حمد مستحب است . ايشان اين مستحب را خيلى مقيد بودند هم در نماز فريضه و هم در نماز نافله ، يا قنوت در نماز فريضه هم خيلى مستحب موكد است . اما در نماز نافله اصلا همچنين چيزى نيست و در نوافل سوره توحيد اصلا شرط صحت نيست و مى شود حذف كرد. اما چون مقيد بودند مى خواندند. ايشان نماز نافله را بعد از نماز فريضه مى خواندند و معمولا برنامه خودشان را به هم نمى زدند. نماز نافله مغرب را بين دو نماز مى خواندند. اما گاهى از اوقات مى فرمودند: من نافله را بخوانم يا اجازه مى گرفتند، اگر گاهى اوقات مثلا: بابا(10) و يا خانم (11) و يا... پشت سرشان نماز مى خواندند، بيشتر خانم و يا چند نفر ديگر من ديده بودم . آقا مى فرمودند: « من يك چند ركعت نماز نافله بخوانم » . اين به نوعى اجازه بود و گاهى اوقات هم براى رعايت حال مامومين ، نافله ظهر را كه بايد قبل از نماز ظهر خوانده بشود يا نافله عصر را كه بايد قبل از عصر خوانده شود اينها را به بعد از نماز مى انداختند و يا همه را به قبل از فريضه نماز مى انداختند. نافله عصر را كه بين نماز ظهر و عصر بايد خوانده مى شد مى انداختند بعد از نماز عصر كه معطل نكنند، بين نماز ظهر و عصر.
مسيح بروجردى

من و حضرت امام روى پشت بام مى خوابيديم . خدا مى داند كه بارها اتفاق مى افتاد كه من هنوز به خواب نرفته بودم كه ايشان براى نماز شب بلند مى شدند، وضو مى گرفتند به خودشان عطر مى زدند و به نماز مى ايستادند و استغاثه مى كردند. من هم گوش مى كردم و تماشا مى كردم تا وقت اذان صبح مى شد و ايشان نماز صبح و دعاهايشان را مى خواندند و تا دميدن آفتاب ، كمى استراحت مى كردند.
محمود بروجردى

امام خودشان در تاريكى به نماز مى ايستاده ، اگر چراغى اضافى روشن بود به شدت ناراحت مى شدند، گويى عذاب گناهان را به چشم خويش مى ديدند.
عاطفه اشراقى

تعقيبات نمازى كه آقا- حالا من اين دو و سه سال اخير را ميدانم قبل از آن را اطلاع ندارم - بعد از نماز مى خواندند، تعقيبات مشترك ايشان بعد از اينكه سلام نماز را مى دادند و سه تكبير آخر نماز را مى گفتند شروع به تسبيحات حضرت زهرا (س ) (34 الله اكبر، 33 الحمد لله ، 33 سبحان الله ) مى كردند و بعد مى فرمودند: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم ، بسم الله الرحمن الرحيم ، الحمد لله ... و لا الضالين تا آخر سوره حمد مى خواندند. بعد آيت الكرسى (12) الله لا اله الا هو... و هو العلى العظيم را تا اين آيه مى خواندند بعد آيه شهد الله انه لا اله اله هو و الملائكه و اولو العلم ... و هو العريز الحكيم .(13) و قل اللهم مالك الملك .... انك على كل شى ء القدير(14) و تولج اليل فى النهار... بغير حساب .(15) و استغفر الله الذى لا اله الا هو، ذوالجلال و الاكرام و اتوب اليه (16) را مى خواندند. اينها تعقيبات مشترك ايشان بود. من تعقيبات نماز صبح ايشان را نديدم . ولى اين تعقيبات مشترك ايشان بود. بعد از نماز مغرب هفت مرتبه مى گفتند: بسم الله الرحمن الرحيم لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم (17) يكبار امام به من فرمودند: «برو بيرون توى ايوان ، ببين ماه را مى بينى » . حالا در جماران كه همه اش ‍ درخت است و « ديد ندارد » آمدم بيرون نگاه كردم ، آنجا كه ظاهرا ماه بايد مى بود، هر چه نگاه كردم ماه پيدا نبود. شب اول ماه بود. عرض كردم : آقا، نه . نماز مغرب بود. در ذهنم اين است كه (گويا) مى خواستند نماز اول وقت را بخوانند ولى من چيزى نديدم ايشان به اين چيزها مقيد بودند.
مسيح بروجردى

حضرت امام قبل و بعد از هر نمازى مثلا قبل از نماز صبح و بعد از آن قبل از نماز مغرب و قبل از نماز عشاء و بعد از نماز عشاء و قبل از نماز ظهر و قبل از نماز عصر و بعد از نماز عصر و جمعا هشت بار، عرض ارادت نسبت به سيد الشهدا (ع ) مى كردند.
احمد بهاءالدينى

نماز جماعت

در روز وفات امام صادق (ع )(18) مجلسى در منزل امام برپا شده بود. امام نيز شخصا در مجلس حضور داشت ناگهان با شيون و شعار و زارى عده اى از زخمى شدگان فيضيه را به منزل امام آوردند... بعضى ها به اين فكر افتادند كه درب خانه بسته شود و گويا اين حرف از ناحيه فرزند امام (19) زده شد كه غضب سنگينى امام را فراگرفت و با فرياد گفت : « درب خانه بايد باز باشد، مصطفى بيرون رود. » پس از آن امام خطاب به حاضرين و اطرافيان دستور برپا داشتن نماز داد و گفت : « چه بهر است برپا خيزيم و نماز بگذاريم ، كه اگر دژخيمان حمله كردند، ما در حال نماز باشيم و به فوز بزرگ نائل شويم و در حال رفتن به درگاه خداوند ما را مورد هجوم قرار دهند، اين بزرگ ترين رسوايى براى آنان و برترين موفقيت براى ماست . » كلماتى به اين مضمون امام گفتند و نماز بر پا شد.
غلامحسين احمدى

وقتى از نجف به سوى مرز كويت حركت كرديم در بين راه نزديك ظهر بود كه در مقابل يك مسجد توقف كرديم . ما مى خواستيم نماز بخوانيم ، امام فرمودند: « آيا اين مسجد، امام جماعت دارد يا خير؟ » گفتند دارد. امام گفتند: «اگر امام جماعت دارد، بايد بايستيد پشت سرش نماز بخوانيد، يا تا ظهر نشده از اينجا برويم و اگر ظهر شد و خواستيد نماز را فرادا بخوانيد، درست نيست . » ما هم به طرف مرز حركت كرديم و نماز را در آنجا خوانديم . به مرز عراق كه رسيديم ، برادران رفتند كه گذرنامه ها را مهر خروج بزنند. در همان حال امام مى خواستند نماز بخوانند. در دفتر مديريت گمرك نشسته بوديم كه ناگهان چشم امام به عكس بزرگى از صدام افتاد كه روى ديوار نصب كرده بودند. فورا بيرون آمدند و گفتند: « براى نماز خواندن به جاى ديگرى برويم . »
محمد رضا ناصرى

از جمله ابعاد شخصيت امام ، رضوان الله تعالى عليه ، مراقبت بر حضور در نماز جماعت بود و به مناسبت اينكه مرحوم آيت الله محمد تقى خوانسارى ، يكى از مراجع بسيار بزرگ بود و از حيث علم و عمل نمونه بود و سابقه مبارزاتى ايشان هم معروف بود و در جنگ مسلمانهاى عراق عليه انگليسيها هم شركت كرده بود؛ حضرت امام ، رضوان الله تعالى عليه ، مرتب در نماز ايشان شركت مى جستند. اين كه مى گويم مرتب شركت مى كردند، از روى دقت مى گويم ، نه از روى مسامحه .
عزالدين زنجانى

حاج آقا مصطفى و پدرشان ، در مراسم نماز جماعت ظهر و عصر مدرسه فيضيه ، پشت سر آقاى سيد احمد(20) نماز مى خواندند. شب ها هم پشت سر آقاى سيد محمد تقى خوانسارى مى آمدند. گاهى هم كه هوا سرد بود و آقاى خوانسارى مريض ‍ بودند، امام امامت مى كردند.
صادق خلخالى

حضرت امام به انجام نماز جماعت بسيار مقيد بودند و همواره در آن شركت مى كردند. چه به صورت ماموم ، در زمانى كه بزرگانى چون مرحوم آقاى خوانسارى نماز اقامه مى كردند و امام به نماز ايشان تشريف مى بردند و چه به عنوان امام . به گونه اى كه در دوران مبارزه ، نماز جماعت جزو برنامه هاى ايشان قرار داشت و بيشتر وقت ها در همان منزل شخصى امام مخصوصا موقع مغرب و عشا نماز جماعت به امامت ايشان تشكيل مى شود. افراد مومن و فاضل نيز از موقعيت كمال استفاده را كرده ، فضاى منزل امام را با حضور خود پر مى كردند.
فاضل لنكرانى

يكى از علماى بزرگ كه مورد وثوق و اعتماد كامل است ، مى گفتند امام يكى از تابستانها كه در تهران بودند، آيت الله العظمى سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى ، كه از فقها و حكماى بزرگ بودند در تهران بودند و امام در درس ايشان شركت مى كردند. ايشان در مسجد جمعه تهران نماز مغرب و عشا را به جماعت اقامه مى كردند، اما منظم نمى آمدند. امام چون مقيد به نظم بودند، روزى كه آقاى رفيعى دير كردند، برخاستند و به آنها كه در آن نماز جماعت شركت مى كردند، گفتند: « بياييد با هم به آقا بگوييم مرتب بيايند. اين جورى كه ايشان غير مرتب مى آيند، وقت بسيارى از مردم تضييع مى شود. همه ما با هم به آقا بگوييم كه مرتب تشريف بياورند » . بعد آقا تشريف آوردند و نماز را شروع كردند. نماز كه خوانده شد، يك نفر به آقا گفت : «سيد جوانى به مردم مى گفت كه به آقا بگوييم مرتب بيايند. تقريبا نسبت به نامرتب آمدن شما اعتراض داشت . » آقاى رفيعى فرمودند: « آن سيد كه بود؟ » در آن حال ، امام طرف ديگرى نماز مى خواندند. آن شخص ، امام را نشان داد. تا ايشان چشمشان به امام افتاد، فرمودند: « ايشان حاج آقا روح الله هستند. مردى بسيار فاضل و وارسته و بسيار باتقوا و منظم و مهذبند. اگر يك وقت من دير آمدم ، ايشان را جلو بيندازيد كه به جاى من نماز بخواند. حق با ايشان است . »
ريحان الله نخعى

يكى از ائمه جماعات قم ، در مورد مسائل سياسى يا احيانا فلسفى ، با ايشان مخالف بود. حضرت امام ، گاه و بى گاه به نمازشان مى رفتند و به او اقتدا مى كردند. خدا شاهد است كه هيچ قصدى در كار نبود. خود ايشان مى فرمودند: « فلانى سليقه اش با من جور در نمى آيد. اگر او اشتباه كرده باشد، من كه در كارم اشتباه نكرده ام ، چرا نبايد در نماز او شركت كنم ؟ »
مجتبى عراقى

امام روزهاى جمعه مى رفتند مسجد سبز(21) به اصطلاح مسجد كبود، البته مسجد ديگرى هم بود كه امام آنجا هم مى رفتند.
صادق خلخالى

در هنگام حضور در نمازهاى جماعت مسلمانان ، عملا اين نكته را مى فهماندند كه آقايان بايد جماعت را حفظ كنند و طورى نباشد كه خداى نخواسته ، كسى يا كسانى دور از جماعت خوانده شوند. به همين دليل ، هر روز مدتى قبل از شروع نماز جماعت حاضر مى شدند و به انتظار مى نشستند. با آنكه خودشان مقام مقتدايى داشتند، به ديگران اقتدا مى كردند. در همين فرصت كوتاه بعضى از آقايان از شمع وجودشان فيض مى بردند.
عبدالكريم حق شناس

مطلب ديگر، مراقبت و مواظبت ايشان درباره نماز و جماعات و زيارات بود. من در مدرسه فيضيه و دارالشفاء بودم و منزل ايشان ، همين خانه فعلى (كه الان اخوى شان ، آقاى پسنديده ، در آن سكونت دارند) بود. اغلب موقع ظهر مى ديدم كه در مدرسه فيضيه به نماز جماعت حاضر مى شدند و پشت سر مرحوم آقاى زنجانى (22) نماز مى خواندند و هر وقت هم آقاى زنجانى نبودند، ايشان نماز مى خواندند. حتى وقتى تابستان بود و هوا خيلى گرم ، نماز جماعت ايشان ترك نمى شد. زمانى هم كه در صحن بزرگ تدريس ‍ مى فرمودند، هر روز بعد از درس به حرم مطهر حضرت معصومه (س ) مشرف مى شدند و اين براى هر طلبه اى ممكن نبود. حتى من سراغ ندارم كه مراجع بزرگ هم هر روز به زيارت حضرت معصومه (س ) مشرف شوند.
احمد صابرى

به ياد دارم پس از پايان درس نماز جمعه آيت الله العظمى سيد محمد تقى خوانسارى كه امام و آيه الله العظمى اراكى هم شركت مى كردند. آقاى سيد محمد تقى خوانسارى اعلام كردند كه : « از اين پس نماز جمعه اقامه مى كنم هر كس خواست شركت كند. » و نماز جمعه را در مسجد امام حسن عسكرى (ع ) اقامه كردند. نمازهاى ديگر هم تعطيل شد. حضرت امام (ره )، از كسانى بودند كه مقيد بودند در اين نماز شركت كنند.
حسين بدلا

مسئله تفحص و پرس و جوى امام مهم است . يعنى وقتى كه به انسان مى رسند، مى پرسند: « فلان جا چه اتفاقى افتاد؟ در محيط شما امام جماعت كيست ؟ جلسات دينى وجود دارد يا نه ؟ در محل شما مدرس خوب كيست ؟ » مثلا وقتى دو نفر بر ايشان وارد مى شوند كه آقا يكى از آنها را نمى شناسند، آهسته مى پرسند: « آن آقا كيست ؟ » در صورتى كه شايد چندين سال شخصى به مسجد بيايد ولى ما اصلا اسمش را هم ندانيم . اما اگر غريبه اى بر ايشان وارد شوند، ايشان مى پرسند: « آن آقا كه بود؟ »
حسن ثقفى

امام مى فرمودند: « در دوران رضاخان من از يكى از ائمه جماعت سئوال كردم كه اگر يك روز رضاخان لباسها را ممنوع كند و اجازه پوشيدن لباس روحانى به شما ندهد، چه كار مى كنيد؟ » او گفت ما توى منزل مى نشينيم و جايى نمى رويم . گفتم : «من اگر پيش نماز بودم و رضاخان لباس را ممنوع مى كرد، همان روز با لباس تغيير يافته به مسجد مى آمدم و به اجتماع مى رفتم . نبايد اجتماع را رها كرد و از مردم دور بود. »
حميد روحانى

در راديو و تلويزيون ، هر هفته - به ويژه در زمان جنگ - به برپايى نماز جمعه اشاره مى شد. گاهى اوقات فيلم هايى از چگونگى برپايى نماز جمعه نيز به نمايش گذاشته مى شد. چندى پيش از ملاقاتم با امام براى مدت يك ماه به علت كسالت به مسافرت رفته بودم و نماز جمعه را اقامه نمى كردم . وقتى از مسافرت بازگشتم ، به همراه ائمه جمعه استان خوزستان به حضور حضرت امام خمينى (س ) رسيديم . وقتى براى خداحافظى و دست بوسى به خدمت ايشان رفتم ، فرمودند: شما چند روزى است كه در آبادان نيستيد، كجا بوديد؟ اين هم يكى ديگر از جلوه هاى دقت ايشان است . من خدا را بسيار شكر كردم از اينكه رهبرى داريم كه دقت او به حدى است كه با گوش دادن به اخبار تلويزيون از غيبت يك امام جمعه آگاه شده اند و توضيح مى خواهند.
غلامحسين جمى

تا قبل از پانزده خرداد، هر وقت اهل بازار تهران خدمت آيت الله العظمى بروجردى مى آمدند و امام جماعت مى خواستند، ايشان مى فرمودند: « اگر حاج آقا روح الله امامت آن مسجد را قبول كنند، ايشان بهترين هستند. » ولى وقتى مى آمدند خدمت حضرت امام ، ايشان قبول نمى كردند و مى گفتند: « من مى خواهم طلبه باشم و درس بخوانم و درس بدهم . »
فريده مصطفوى

در نجف امام نماز ظهر را در منزلشان مى خواندند و به مسجد نمى رفتند. مسجدى در نزديك منزل امام بود كه معروف به مسجد تركها بود ولى آن طور كه نقل مى كنند، مسجدى بود كه شيخ انصارى ، رحمه الله عليه ، در آن نماز مى خواندند و درس مى گفتند و به آن مدرسه شيخ هم مى گفتند. در اين مسجد مرحوم بحر العلوم كه يكى از علماى نجف بود، نماز مى خواندند و چون ديگر ايشان مريض شده بودند و براى نماز به مسجد نمى رفتند، هر چه مى آمدند خدمت امام كه ايشان در اين مسجد نماز بخوانند، اخلاق امام و بزرگوارى شان اجازه نمى داد و قبول نمى كردند. ايشان خودش پيك فرستاد. ما او را مى شناختيم ، مردى بزرگوار و از علماى حوزه بود. خداوند انشاء الله او را رحمت كند و ما را بيامرزد. علماى ديگر هم آمدند اما امام قبول نمى كردند. تا اينكه خود آن بنده خدا با آن كهولت سنشان خدمت امام آمدند. گفتند كه : « اگر شما نياييد، من نماز نمى خوانم . » تا اينكه امام قبول كردند. بعضى از علماى آنجا مى خواستند از امام تجليلى شود. عده اى آمدند خدمت امام كه ايشان را به مسجد ببرند. اين مقدمه تشريفات بود. من كه خدمت امام بودم ، متوجه اين مسئله نشدم و نفهميدم يعنى چه . ولى امام با آن فراست خدادادى كه داشتند، در يافتند كه قضيه چيست . امام فرمودند: « برويد، من خودم مى آيم . » و قبول نكردند كه دو- سه نفر از علما ملازم ايشان باشند و امام را با تشريفات ببرند، و آنها را بيرون كردند. ولى چون من در منزلشان بودم و خادمشان بودم ، همراهشان رفتم .
عبدالعلى قرهى

آن روز(23) ما فكر كرديم كه امام به نماز جماعت نمى روند، ولى ديديم كه امام سر وقت به نماز جماعت رفتند.
محمد رضا ناصرى

حضرت امام وقتى به نجف مشرف شدند، به تقاضاى طلبه ها و متصديان ذى ربط براى نماز جماعت به مدرسه مرحوم آقاى بروجردى تشريف مى آوردند. در آن زمان ، من از طلبه هاى آن مدرسه بودم . با آمدن امام شور و شوق عجيبى در طلبه هاى مدرسه پيدا شده بود. به حدى كه قرآن آريا مهر را كه در آن زمان به كتابخانه مدرسه داده بودند، به زحمت از كتابخانه گرفتند و به كنسولگرى ايران در كربلا برده و باز پس دادند. يادم مى آيد كه به كنسول گفتند: « طلبه ها اين قرآن را نخواستند » كنسول با تعجب پرسيده بود: « اين قرآن را نخواستند؟! » گفته بودند: « بله ، اين قرآن را نخواستند » كنسول جواب داده بود: « پس براى آنها تورات مى فرستيم . » به او گفته بودند: « تورات از شماست ، براى ما مى فرستيد؟ » در هر صورت ، در قبال اين كار، طلبه ها مورد لطف و احترام خاص امام (ره ) قرار گرفتند. به وجود اينكه طلبه ها اين قدر خوشوقت بودند، كسى از اهل حل و عقد خدمت امام عرض كرده بود: « نماز شما در مدرسه ، براى بعضى از طلبه ها اسباب زحمت است . » پس از صحبت اين آقا، امام ديگر براى نماز به مدرسه تشريف نياوردند، انگار منتظر چنين صحبتى بوده باشند. از طرف ديگر، طلبه هاى مدرسه فكر كردند كه شايد مانعى موقتى براى تشريف فرمايى ايشان پيدا شده است . چون آن روزها ايام مبارك ماه رمضان پيش آمد، اين طور هم گفته شد كه چون امام روزه مى گيرند، ممكن است حال آمدن به مدرسه را نداشته باشند. به همين دليل همه طلبه ها صبر كردند تا ماه مبارك رمضان تمام شد، اما باز هم امام تشريف نياوردند. بالاخره طلبه ها به خدمت امام رسيدند و با تحقيق معلوم شد كه ماجرا از كدام قرار است و اينكه حضرت امام از گفته آن شخص احتمال مى دهند كه براى يكى از ساكنان مدرسه مزاحمت ايجاد شده است . سر انجام بعد از اينكه طلبه ها متعهد شدند كه جانماز خود را طورى و جايى بيندازند كه مقابل حجره هيچ طلبه اى نباشد و مانع از رفت و آمد طلبه ها به حجره هايشان نشوند، امام قبول كردند. يادم مى آيد كه امام به طلبه ها فرمودند: من عادت به اينكه نماز جماعت بروم ، ندارم . قم هم كه بودم در منزل نماز جماعت مى خواندم و حاضر نيستم كه حتى براى يك نفر مزاحمت داشته باشم . ولى طلبه ها با اصرا زياد گفتند: « ساكنان مدرسه كسى غير از ما نيست . و ما از شما تقاضا داريم كه به مدرسه تشريف بياوريد و در آنجا نماز جماعت بخوانيد. » نزديك غروب بود، طلبه ها هم آمده بودند كه امام را براى نماز ببرند. امام هم قبول كردند، ولى گفتند: « برويد، من با اين آقا مى آيم . »
محمد حسن قديرى

در اولين دفعه اى كه امام پس از تبعيد به عراق ، وارد كربلا شدند يكى از آقايان كه در صحن سيدالشهدا نماز مى خواندند، جاى نمازشان را به حضرت امام دادند. اين امر براى ما بسيار جالب و خوشحال كننده بود. آن يك هفته اى كه امام در كربلا بودند(24)، نماز جماعت با شكوهى در صحن امام حسين (ع ) برگزار مى شد.
عميد زنجانى

در ماه رمضان در هواى پنجاه درجه گرماى نجف با آن سن و سال و ضعف مفرط، روزى هجده ساعت روزه مى گرفتند و تا نماز مغرب و عشا را همراه با نافله ها به جا نمى آوردند، افطار نمى كردند. اما امام ، در غروب روزى كه متوجه شدند كه رژيم فاشيستى بعث عراق مى خواهد چند نفر از مردم بى گناه عراق از جمله مرحوم قپانچى و بصراوى را به جوخه اعدام بسپارد، نه تنها نماز جماعت را تعطيل كرد، بلكه از به جا آوردن نماز اول وقت نيز صرف نظر كردند. پس از آن فرماندار نجف و ديگر مقامات دولتى را به حضور طلبيدند تا بتوانند جان چند نفر مسلمان را از خطر مرگ نجات دهند.
حميد روحانى

در نماز جماعت ، ايشان رعايت مامومين را مى كردند. نمازهايشان را با تواضع و خيلى سريع مى خواندند.
على تيمورى

زمانى كه امام در منزلى در قيطريه تهران تحت نظر بودند، تازه تكليف نمازم بود. با خانواده رفته بوديم ديدار امام در قيطريه ، منزل حاج آقا روغنى ، كمى دير رسيده بوديم و آقا مشغول نماز مغرب و عشاء بودند، همه از كارگر و صاحبخانه و مهمان ايستاده بودند به نماز. هيچكس نماز جماعت آقا را از دست نمى داد همه با عجله خود را به نماز رساندند. من بچه بودم ، عقلم نمى رسيد. تا وضو گرفتم و آمدم آقا سجده ركعت اول را تمام كرده بودند. من به غلط قامت بستم و به نماز ايستادم و مادرم اشاره كردند كه نمازت درست نيست ، ولى من كار خودم را ادامه دادم . بعد از نماز مغرب مادرم گفت نمازت درست نبود و بايد نماز مغرب را دوباره بخوانى و براى عشاء پشت آقا قامت ببندى . من ناراحت شدم و گريه و زارى كردم و رفتم خدمت آقا. ايشان داشتند دعاى بين دو نماز را مى خواندند، مادرم سلام و عليك كردند و گفتند ما هر چه به اين بچه مى گوييم قبول نمى كند كه نمازش درست نبوده فكر مى كند كه شمائيد كه بايد قبول كنيد. ميگه آقا منو ببيند قبول مى كند، جمعيت دور و بر آقا نشسته بودند مادرم به من مى گفتند آقا را خسته نكن بلند شو ولى امام گفتند: « من بايد براى او توضيح بدهم تا متوجه بشود قضيه چيست . » شايد حدود يك ربع تا بيست دقيقه همه آقايان و افراد منتظر آقا بودند و ايشان داشتند براى من توضيح مى دادند كه نماز بايد به چه صورت باشد و دقت بكن و غيره كه من هنوز هم هر وقت به نماز جماعت مى ايستم يادم مى آيد. امام خيلى راحت توضيح مى دادند و گفتند: « آن من نيستم كه بايد قبول كنم او كس ‍ ديگرى است كه بايد قبول كند. تو به ياد خدا باش نه من . »
مريم پسنديده

حضرت امام در طول مدتى كه در نجف اشرف اقامت داشتند. سالى چند بار به مناسبت زيارتهاى مخصوصه امام حسين (ع ) به كربلا مشرف مى شدند و در منزل محقرى كه يكى از اهالى كويت در اختيار آن حضرت قرار داده بود، سكونت مى گزيدند. در كربلا وقت غروب بيشتر در حسينيه مرحوم آيت الله بروجردى و ظهرها در همان منزل نماز جماعت به امامت حضرت امام اقامه مى شد. نماز جماعت منزل اكثرا با شركت جمع معدودى از دوستان در اطاق بيرونى و گاهى هم كه جمعيت زياد مى شد در حياط منزل برگزار مى گرديد. مساحت حياط حدود 7 * 7 متر بود. فرش به اندازه كافى نبود و افراد عباهايشان را تا مى كردند و به عنوان سجاده و زير انداز روى آن به نماز مى ايستادند. وقتى حضرت امام از اطاق اندرونى ، از نقطه اى پشت به قبله براى اقامه نماز وارد حياط مى شدند. بايد براى رسيدن به جلوى جمعيت از ميان صفوف نماز جماعت عبور كنند، تمام افراد حاضر بى گمان افتخار مى كردند كه عبايشان با قدم مبارك امام متبرك شود و على القاعده معظم له نيز به اين نكته واقف بودند. با اين حال هنگام عبور، چه از پشت صفوف كه كفشها بود و چه در مسير كه عباها پهن بود. حضرت امام با حركت زيگزاكى و برداشتن گامهاى كوتاه و بلند با دقت سعى مى كردند كه به هيچ وجه پايشان را نه روى كفشها بگذارند و نه روى عباهاى ديگران و بدين گونه عملا رعايت دقيق حق الناس را به مقلدين خود مى آموختند.
عبدالعلى قرهى

روزى در نجف اشرف امام خمينى براى برگزارى نماز جماعت خواستند وارد اطاق بيرونى شوند. كفش كن اطاق از كفشهاى مردمى كه براى شركت در نماز جماعت آنجا گرد آمده بودند، انباشته شده بود بطوريكه جاى پا گذاشتن نبود. ما و ديگر روحانيون و بسيارى از فضلا بدون توجه پا روى كفشهاى مردم مى گذاشتيم و رد مى شديم و جز اين چاره اى نبود. امام وقتى به كفش كن رسيد و آن وضع را ديد توقف كرد و از پا گذاشتن روى كفش مردم خوددارى ورزيد. دستور داد كفشها را از سر راه جمع كنند و راه را باز نمايند. تازه خيلى از ما متوجه شديم كه پا گذاشتن روى كفش مردم تصرف در مال غير است و خالى از اشكال نيست البته ما در اينگونه موارد خود را دلخوش مى كنيم كه انشاء الله صاحبان اين كفشها به اين مقدار رضايت دارند. ليكن رهبر انقلاب دقيق تر و عميق تر و باريك بين تر از آن است كه ما فكر مى كنيم چه آنكه به « عقبات » و مكافات روز جزا باور دارد.
حميد روحانى