امام در سنگر نماز
(بيانات و خاطرات حضرت امام خمينى (ره ) درباره نماز)

انتشارات ستاد اقامه نماز

- ۱ -


مقدمه

بسمه تعالى

پيمودن راه آسمانى « معنويت » آسان تر از راههاى زمينى نيست . نماز كه پيمودن كرانه هاى وسيع عالم و هم بال شدن با فرشتگان و كروبيان است ، بيش از سفر بر خاك و پيمودن راه زمين نيازمند « راهنما » و « الگو » است .

بهترين اسوه و سرمشق در اين وادى ، گفتار و رفتار اولياء الهى و سالكان راه معنويت و محبت و عشق به خداست . پويندگان مشتاق اين مسير، چشم دل به شيوه و سيره رهيافتگان و واصلان به حق مى دوزند تا چگونه پيمودن اين راه را- كه بى خطر و لغزنده هم نيست - بياموزد و به اسوه ها تاءسى جويند.

يكى از برجسته ترين ، محبوب ترين الگوهاى رفتارى و سير و سلوك معنوى در عصر حاضر، امام خمينى « قدس سره » است . او كه تمام عمر را يكسره در طريق بندگى و اخلاص گام زد و همه هستى خويش را وقف راه خدا و عبوديت او نمود. عشقى ويژه به نماز و نيايش و دعا و تهجد داشت . واپسين لحظات حيات او نيز آميخته با عطر نماز و قرآن بود.

نهضت الهى او كه امت ما را به آزادى رساند و اهل قبله را در جهان . شوكتى دوباره بخشيد، زمينه ساز حيات دين و احياى معنويت و توجه به خدا در اين عصر ماديت و گريز از مذهب بود.امام راحل ، از مصاديق بارز كسانى بود كه به تعبير قرآن كريم « اگر به آنان تمكن و حكومت و قدرت بخشيم ، نماز را بر پاى مى دارند...(1) » . رضوان هميشگى خدا بر روح بلند او باد. كه دمى از خدا جدا نبود و هر چه داشت ، از رهگذر همين پيوند و اتصال ، مبدا قدرت و عظمت بود و هر چه جز ذات الهى و جذبه هاى قدسى ، در نظرش ناچيز و بى جلوه مى نمود.

آنچه پيش رو داريد، آينه اى است شفاف و زلال . كه جايگاه نماز را در سخن و عمل امام نشان مى دهد.(2) سطر سطر اين مجموعه ، مى تواند سرلوحه و سرمشق خودسازى و تهذيب نفس و آراستن چهره جان به زينت معنويت باشد. امام عاشقان و شهيدان ، درباره نماز چه گفت ؟ نماز در نظر او چه موقعيتى داشت ؟ چگونه نماز مى خواند؟ و از نماز چگونه نيرو مى گرفت و زلال مى شد؟

اميد است كه اين دفتر نورانى را كه در برابر ديدگانتان گشوده ايد. با شما از اين رمز و رازها سخن بگويد و لحظات عمر شما را خدايى و با صفا سازد.

اين مجموعه كه با همكارى مشترك معاونت پژوهشى موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (س ) و ستاد مركزى اقامه نماز تهيه و تنظيم شده است ، مشتمل بر 3 فصل مى باشد.

فصل اول به بيان خاطرات اقوام ، دوستان و نزديكان حضرت امام (س ) پيرامون كيفيت و حالت امام در نماز پرداخته شده است . و مباحثى همچون حالت امام در نماز، نماز شب امام ، مصلاى امام ، سفارش به فرزندان و... آورده شده است . لازم به يادآورى است از ميان خاطرات مشابه در يك موضوع به كامل ترين آنها اكتفا شده است و براى رعايت اختصار فقط نام و فاميل گوينده خاطره ذكر شده ولى در انتهاى كتاب همه اين افراد معرفى شده اند. خوانندگان محترم توجه خواهند داشت كه خاطرات همچنانكه از عنوانش معلوم است از نظر انتساب به حضرت امام هموزن مكتوبات و فرمايشات ايشان نيست و از اين نظر نبايد با ديگر بخشهاى اين كتاب كه مستقيما بر گرفته از آثار آن بزرگوار است يكى تلقى شود.

فصل دوم به بيانات و مكتوبات امام پيرامون نماز اختصاص داده شده است و به مباحثى همچون اهميت نماز، نماز جمعه ، وظايف ائمه جمعه و جماعات ، نقش مساجد و... پرداخته شده است . البته از مطالب مطروحه در كتابهاى سر الصلوه و آداب الصلوه مطلبى نقل شده است . و مآخذ كليه مطالب بر حسب شماره مسلسل انتهاى هر مطلب در پايان كتاب موجود است .

فصل سوم شامل معرفى سه كتاب حضرت امام (س ) مى باشد كه اختصاصا به نماز مربوط است اين كتابها عبارتند از كتاب سر الصلوه كه در سال 1318 ه‍.ش تاليف شده و كتاب آداب الصلوه كه در سال 1321 تاليف شده و كتاب الخلل فى الصلوه كه حاصل تدريس ‍ درس خارج فقه امام (س ) در آخرين سالهاى اقامت در نجف اشرف بوده است . بديهى است اين مجموعه قادر نخواهد بود عمق معرفت و ژرفاى انديشه حضرتش را در خصوص اسرار و رموز پرواز در ملكوت و شهود ربوبى كه از محراب نماز حاصل مى شود نشان دهد و طالبان حقيقت آن اسرار را چاره اى جز رجوع به درياى « سر الصلوه » و ديگر مكتوبات آن عارف سالك نيست .

از خداوند متعال مى خواهيم تا حضرت روح الله اين عارف بزرگ جهان اسلام را در جوار انبيا و اوليا در صف صلوه ملكوتيان بارگاهش پذيرا باشد و ما را در پيروى واقعى از آن امام همام توفيق عطا فرمايد.

موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (س )- ستاد مركزى اقامه نماز

فصل اول : خاطرات

وضوى امام

من بارها ناظر وضو گرفتن امام بوده ام و ديده ام كه ايشان در فاصله به جا آوردن اعمال وضو، شير آب را مى بندند و در موقع لازم دوباره باز مى كنند تا مبادا آب اضافى از شير خارج شود. در حالى كه اكثر ما كوچك ترين توجهى به مسئله اسراف نداريم .

به طور مثال ، از زمانى كه جهت وضو نيت مى كنيم ، شير آب باز است تا زمانى كه وضو گرفتنمان تمام شود. امام وقتى مى خواستند وضو بگيرند، دقت زيادى داشتند كه آب كم مصرف كنند. اين مراقبت در جزيى ترين حركاتشان مشاهده مى شد. هميشه قبل از اذان ظهر جمعه ، غسل جمعه مى كردند و هيچ وقت غسل جمعه ايشان ترك نمى شد. هر وقت امام وضو مى گرفتند، تمام جزئيات وضو را رو به قبله انجام مى دادند.

حتى اگر دستشويى رو به قبله نبود، در هر مورد، پس از اينكه يك كف دست آب برمى داشتند، شير را مى بستند و رو به قبله آب را به صورت يا دست مى زدند. حضرت امام ، بر مبناى تعهد و بنا به اعتقاد اسلامى شان ، كوشش مى كردند همان را عمل كنند كه مى فرمودند. مثلا اگر وقت وضو گرفتن به يكى از اعضاى خانواده تذكر مى دادند كه آب را بيش از حد مصرف نكنيد، اين عمل را خودشان دقيقا انجام مى دادند، بنده براى اين نكته شاهد جالبى دارم كه عرض مى كنم . يك مرتبه يكى از دوستان پسرم به او گفته بود كه براى تبرك و تيمن مقدارى از چكيده آب وضوى حضرت امام را به او بدهد تا به عنوان شفا به بيمارى بدهند. پسرم به شوخى به من گفت كه : « پدر! من يك شيشه از چكيده آب وضوى حضرت امام تهيه كرده ام . » من واقعا تعجب كردم . براى اينكه بارها ديده بودم كه وقتى حضرت امام وضو مى گيرند، آن قدر آب روى دستشان مى ريزند كه از دست پايين نريزد. گفتم : « چه كار كردى ؟ » گفت : « يك كاسه گذاشتم زير دست امام ، كه چكيده آب وضو آنجا بريزد. بعد آن آب را ريختم داخل يك شيشه كوچك دارو. » ملاحظه بفرمايد وقتى مى گفتند كه آب نبايد هدر برود، خودشان دقيقا انجام مى دادند و الگويى براى ديگران بودند.
محمود بروجردى

من دو مرتبه وضو گرفتن امام عزيز را ديده ام . درست مثل وضوى پيغمبر اكرم (ص ) كه در اخبار بيانيه ذكر شده است . فقط براى هر يك از صورت و دستها به يك مشت آب مى كردند و با يك مرتبه شستن وضو مى گرفتند.
محمد حسن قديرى

يكى از اين نكات ، نظم زندگى شخصى آن مرد بزرگ بود. نظم در خواندن روزنامه ، نظم در ديدارها، نظم در خواندن نامه ها و حتى نظم در تجديد وضو.
البته اين طور نبود كه شما ناگهان سراغ ايشان را بگيريد و بگويند كه براى تجديد وضو رفته اند. نه ، ساعت خاصى داشت . يادم است يك روز در ساختمان رو به روى بيت امام در پاريس ، با ديگر برادران مشغول پياده كردن نوار بوديم . ناگهان يادم آمد كه بايد بروم ، چون وقت تجديد وضوى حضرت امام بود. فكر كردم كه بايد دستشويى را سركشى كنم تا تميز و مرتب باشد. دوست نداشتم خانه اى كه مسئوليتش با من بود، نامرتب به نظر آيد. برادران گفتند: « اى بابا! مگر ساعت دارد؟ » اما من رفتم و نظافت كردم و اتفاقا همان لحظه هم امام آمدند.
مرضيه حديده چى

امام براى من تعريف مى كردند: توى راه من گفتم كه نماز نخوانده ام ، يك جايى نگهداريد كه من وضو بگيرم . گفتند: « ما اجازه نداريم . » گفتم شما كه مسلح هستيد و من كه اسلحه اى ندارم . به علاوه شما همه با هم هستيد و من يك نفرم ، كارى كه نمى توانم بكنم . گفتند: « ما اجازه نداريم . » فهميدم كه فايده ندارد و اينها نگه نمى دارند. گفتم خوب ، اقلا نگه داريد تا من تيمم كنم . اين را گوش كردند و ماشين را نگه داشتند، اما اجازه پياده شدن به من ندادند. من همين طور كه توى ماشين نشسته بودم ، از توى ماشين خم شدم و دست خود را به زمين زدم و تيمم كردم . نمازى كه خواندم ، پشت به قبله بود. چرا كه از قم به تهران مى رفتيم و قبله در جنوب بود. نماز با تيمم و پشت به قبله و ماشين در حال حركت ! اين طور نماز صبح خود را خواندم . شايد همين دو ركعت نماز من مورد رضاى خدا واقع شود.
فريده مصطفوى

بعد از مدتى ايشان را به عشرت آباد پادگان ولى عصر (ع ) فعلى بردند و امام مى فرمودند: « مى خواستيم وضو بگيريم براى نماز، مسافت زيادى از آن محل ما را مى بردند در جايى دور از پادگان . من آنجا وضو مى گرفتم و برمى گشتم و از من خيلى واهمه داشتند و مقيد بودند سربازان افسران و درجه داران من را مشاهده نكنند. »
صادق خلخالى

روزى در پاريس يكى از آقايان آمدند و گفتند: « آمريكايى ها آمده اند كه مصاحبه اى با امام انجام دهند و اين برنامه مستقيم پخش ‍ مى شود. اگر اين عمل صورت بگيرد، بالطبع ساير كشورهاى اروپايى هم چنين كارى را انجام مى دهند و اين مى تواند براى نشان دادن مواضع و حركت انقلاب موثر باشد. » اتفاقا روز جمعه بود. بنده آمدم خدمت امام و موضوع را عرض كردم . امام فرمودند: « حالا وقت مستحبات - غسل جمعه - است . وقت مصاحبه نيست » . وقتى مستحبات جمع را به جا آوردند، فرمودند: « من براى مصاحبه آماده هستم » .
مرضيه حديده چى

نماز اول وقت

از خصوصيات مهم حضرت امام اين بود كه هميشه نماز را در اول وقت مى خواندند و به نافله اهميت مى دادند. اين خصوصيت از همان آغاز جوانى ، وقتى كه هنوز بيشتر از بيست سال نداشتند، در ايشان وجود داشت . چند تن از دوستان نقل مى كردند: « ما فكر مى كرديم كه خداى ناكرده ايشان از روى تظاهر نماز را اول وقت مى خوانند. به همين خاطر سعى داشتيم كارى كنيم كه اگر اين از روى تظاهر است ، جلوى آن را بگيريم . مدت زيادى در اين فكر بوديم و بارها به طرق مختلف ايشان را امتحان كرديم ، مثلا درست اول وقت نماز، سفره غذا را مى انداختيم و يا وقت رفتن به مسافرت را اول وقت نماز قرار مى داديم . اما ايشان مى فرمودند: « شما غذايتان را بخوريد. من هم نمازم را مى خوانم . هر چه كه بماند من مى خورم . » و يا در موقع مسافرت مى فرمودند: « شما برويد، من هم مى آيم و به شما مى رسم . » مدتها از اين مسئله گذشت و نه تنها ايشان نماز اول وقتشان ترك نشد، بلكه ما را هم واداشتند كه در اول وقت نمازمان را بخوانيم .
محمد عبايى

امام مى فرمودند: « در دوران جوانى ، ما پنجشنبه و جمعه اى بر ما نگذشت مگر اينكه با دوستان جلسه انسى ، تشكيل دهيم و به خارج از قم و بيشتر به سوى جمكران برويم . در فصل برف و باران در خود حجره به برنامه انسى مشغول مى شديم و هنگامى كه صداى موذن به گوش مى رسيد، همگى به نماز مى ايستاديم . »
جعفر سبحانى

مسئله ديگر نماز اول وقت بود كه ايشان خيلى به آن اهميت مى دادند. روايتى از امام جعفر صادق (ع ) نقل مى كردند كه « اگر كسى نمازش را سبك بشمارد، از شفاعتشان محروم مى شود. » من يك بار به ايشان عرض كردم : « سبك شمردن نماز شايد به اين معنى باشد كه شخص نمازش را يك وقت بخواند و يك وقت نمازش را نخواند. » گفتند: نه . اين خلاف شرع است . منظور امام صادق اين بوده است كه وقتى ظهر مى شود و فرد در اول وقت نماز نمى خواند، در واقع به چيز ديگرى رجحان داده است .
محمود بروجردى

امام نسبت به نماز اول وقت خيلى عنايت داشتند. اگر طلبه اى ، كه در درس امام در مسجد اعظم يا مسجد سلماسى شركت مى كرد، پس از درس و در آخر وقت ، براى نماز خواندن بلند مى شد، امام از اينكه او نمازش را تا اين وقت به تاخير انداخته بود، ناراحت مى شدند. توجه ايشان باعث شد كه بنده هم براى خواندن نماز اول وقت تلاش كنم . اين از بركات درس حضرت امام بود.
صادق خلخالى

ايشان به نماز جماعت خيلى اهميت مى دادند و تا آنجا كه ما مى ديديم ، هميشه در نماز جماعت حاضر مى شدند. به نماز اول وقت هم خيلى اهميت مى دادند. يك بار ايشان همراه مرحوم آقا مصطفى (3) به منزل ما تشريف آوردند. ظهر كه شد، نگاهى به فرزندشان كردند و فرمودند: « ظهر است ، بايد نماز بخوانيم . قبله كدام طرف است ؟ » همان جا ايستادند و نماز خواندند.
عباس محفوظى

يك مرتبه نزديكيهاى ظهر از خواب بيدار شده بودند و به من گفتند: « ربابه من امروز دير از خواب بيدار شدم . شما حواست جمع باشد، ساعت يازده و نيم بيايى و مرا از خواب بيدار كنى .» ديگر من هر روز هر چه دستم بود، باز هم فراموش نمى كردم كه بايد آقا را بيدار كنم . تا مى رفتم در آشپزخانه باز مى كردم ، مى ديدم در حال وضو گرفتن هستند و خودم خجالت مى كشيدم . تا رويشان را برمى گرداندند، مى گفتم : « آقا! خودتان گفتيد كه بيايم و بيدارتان كنم . » مى گفتند: « خوب كرديد كه آمديد مرا بيدار كنيد. » تنها همان يك مرتبه اتفاق افتاد كه ايشان ساعت دوازده بيدار شدند. از يازده و نيم تا يك مشغول نماز بودند. از دفتر زياد به من قند و آب مى دادند كه ببرم و تبرك كنم . من هر چه لاى در را باز مى كردم كه براى استخاره بروم پيش ايشان ، يا قند يا آب تبرك كنم ، مى ديدم ايشان در حال نمازند. ايستاده ، نشسته ، خوابيده ، همه اش نماز نافله مى خواندند. ساعت يك بعد از ظهر كه مى شد، (پنج دقيقه اين ور و آن ور نمى شد، مگر اينكه كارى از دفتر برايشان پيش مى آمد يا دكترها كارشان داشتند) ايشان در اتاق اندرونى زير پله ها بودند. بعد برايشان ناهار مى كشيديم و مى برديم و تا ساعت دو بعد از ظهر آنجا بودند. بعد از ساعت دو براى استراحت مى رفتند. ساعت چهار بعد از ظهر نوبت چايشان بود. چند مرتبه كه برايشان چاى بردم ، ايشان خواب بودند و من دلم نمى آمد كه بيدارشان كنم . مى رفتم قدم مى زدم ، بلكه خودشان بيدار شوند؛ مى ديدم بيدار نمى شوند. بعد مجبور مى شدم آهسته آهسته بگويم : « آقا، آقاجان » يكدفعه مى گفت « بله . » مى گفتم : « برايتان چاى آورده ام . ساعت شش الى شش و نيم بعد از ظهر، باز نوبت قدم زدنشان بود. مى آمدند، قدم مى زدند و بعد مى رفتند و مشغول نماز مى شدند. اخبار كه شروع مى شد، به آن گوش مى دادند.
ربابه بافقى

در يكى از جلسه ها كه حضرت آيه الله خامنه اى نيز به عنوان رئيس جمهور وقت در آن شركت داشتند، آقاى هاشمى رفسنجانى به عنوان رئيس مجلس ، فرماندهان سپاه و ديگر نيروها و من به عنوان فرمانده نيروى زمينى نيز حضور داشتيم . جلسه در اتاق كوچك امام تشكيل شده بود. ايشان بر روى مبل نشسته بودند و ما در برابرشان بر روى زمين حلقه زده و نشسته بوديم . نمى دانم كه نوبت گزارش ‍ كدام از ما بود كه امام ناگهان از اتاق خارج شدند. برخورد امام (ره ) براى ما بسيار تكان دهنده بود. فرد گزارش دهنده نتوانست جمله ناتمام خود را تمام كند چرا كه مات و مبهوت مانده بود كه چه بگويد و براى چه كسى بگويد. اولين كسى كه لب به سخن گشود و حرف زد، آقاى هاشمى رفسنجانى بودند. ايشان گفتند: « آقا! كسالتى ايجاد شده است ؟ » حضرت امام با تندى برگشتند و با قاطعيت جواب دادند: « خير، وقت نماز است . » من ناخودآگاه به ساعتم نگاه كردم . افق تهران را از پيش مى دانستم و مى توانم بگويم كه ساعت و وقت بلند شدن امام براى نماز با افق تهران دقيقه اى تفاوت نداشت . در هر صورت اين برخورد امام در ما حال و وضع عجيبى را به وجود آورد. ايشان به طرف سجاده اى كه پهن بود. رفتند. ما از ايشان پرسيديم : « اجازه مى دهيد در محضرتان نماز بخوانيم ؟ » ايشان فرمودند: مخالفتى ندارم . » بعد همه ما به سرعت آماده شديم و با حضرت امام نماز را اقامه كرديم . در آن جلسه جنگى ، دائم سوالهاى بسيارى در ذهن من چرخ مى زد: چرا در جلسه به اين مهمى ، جلسه جنگى ، حضرت امام مى توانند جلسه را قطع كنند و به نماز بروند؟ چرا امام به عنوان ولى امر مسلمين با آن همه علم و دانش ، جلسه به آن مهمى را كه مربوط به مسلمين بود قطع كردند، آن هم به خاطر نماز اول وقت ؟ چگونه حتى به آن سخنگو اجازه ندادند كه حرفهاى آن سخنگو تمام بشود؟ در واقع حالت عبادى امام چنان بود كه نمى توانستند از چند لحظه پيش به سخنان سخنگو توجه داشته باشند.
على صياد شيرازى

به ياد دارم كه به ملاقات ايشان رفته بوديم . آقا نماز ظهرشان را تمام كرده بودند من وارد شدم و گفتم كه عده اى از خانواده شهدا مى خواهند براى دست بوسى خدمت برسند. آقا آمدند و نشستند. كسانى كه در حسينيه بودند به صف شدند تا دست امام را ببوسند در همين حال گريه مى كردند و از مقابل امام رد نمى شدند. ما هم واقعا احساس شرمندگى مى كرديم ، كه اين مزاحمت براى ايشان ايجاد شده و بين دو نمازشان وقفه افتاده است . بالاخره با ناراحتى تصميم گرفتم كه به آنها بگويم رد شوند. يك مرتبه ديدم آقا با خوشرويى رو به من كردند و فرمودند: « خوب حال شما چطور است ؟ نه ، بگذاريد اينها باشند و سعى كردند مرا آرام كنند. »
محمد حسن قديرى

وقتى به جماران رسيديم كه وقت ملاقات امام تمام شده بود و درست سر ظهر بود، ايشان به داخل منزل رفته و براى نماز آماده شده بودند. وقتى براى دوستان مسئول دفتر جريان را تعريف كرديم و گفتيم : « به حضرت امام بگوييد طلبه هاى رزمنده آمده اند و اگر ممكن است آنان را به حضور بپذيريد. » با كمال تعجب ديديم كه گويا ايشان ، نمازشان را به خاطر جبهه و جنگ با عجله خواندند و تشريف آوردند و ضمن ملاقات با طلبه هاى رزمنده سخنرانى تقريبا مفصلى را ايراد فرمودند و اين چيزى نيست جز توجه و عنايت زياد به امر جهاد.
محمد عبايى

دقت امام در خصوص وقت نماز و حق نماز آن قدر چشمگير بود كه پليسهاى فرانسه از روى رفت و آمد ايشان ساعتشان را ميزان مى كردند. شايد اين دقت بر روى وقت نماز براى بيشتر مردم قابل درك نباشد، ولى وقتى انسان به اين درجه مى رسد، يعنى مى تواند به نظاره گرى آسمان و زمين بپردازد، اين امر برايش طبيعى است . هنگامى كه امام به نماز مى ايستادند، احساس مى كردم كه تمام وجودشان ، نماز مى خواند. و وقتى چند نفر از برادرها براى محافظت مى ايستادند، مى فرمودند: « احتياجى نيست . در ساعت نماز بايد نماز خواند. »
مرضيه حديده چى

خضوع و خشوع ايشان به هنگامى كه با خداى خود راز و نياز مى كردند، توصيف ناپذير است . حضرت امام هيچ كارى را بر اقامه نماز اول وقت ارجح نمى دانستند. اين منش بسيار بالاى ايشان از همان جوانى و طلبگى زبانزد كسانى بود كه ايشان را مى شناختند.
على اكبر آشتيانى

پس از فوت آقا بروجردى يك بار در خدمت امام (ره ) به تهران رفتم . حدود يك ساعت به ظهر مانده بود، به منزل آقاى لواسانى كه در امامزاده يحيى بود، رسيدم . ايشان از آنجا كه به مسجد رفته بودند، تشريف نداشتند. در خدمت امام نشسته بودم كه از اندرونى منزل آقاى لواسانى ، دو ليوان فالوده گرمك آوردند. من در مقابل امام به دليل ابهت و عظمت ايشان و احترام بيش از اندازه اى كه برايشان قائل بودم ، خود را مقيد مى كردم كه بسيار منظم بنشينم . امام كه اين جزئيات را بسيار دقيق و سريع درك مى كردند و مى فرمودند: « اگر ناراحتيد، پا شويد و برويد بخوابيد. » به اتاق ديگرى رفتم و در آنجا استراحت كردم . اول ظهر، هنگامى كه موذن اذان مى گفت ، امام ، قدس الله روحه ، در را زدند و فرمودند: « آقاى صانعى ! اول ظهر است . اگر مى خواهيد، نماز بخوانيد. » پا شدم آمدم وضو گرفتم و پشت سر امام به نماز ايستادم . ايشان بسيار مقيد بودند كه نمازشان را در اول وقت بخوانند و آن روز هم با اين كه تازه از راه رسيده بودند و با آقاى لواسانى كه از دوستان صميمى شان بودند، صحبت مى كردند. به قول ما طلبه ها « قعده » هم داشتند، همه اين شرايط را ناديده گرفتند و نماز را اول وقت خواندند.
يوسف صانعى

روزى كه شاه فرار كرد ما پاريس در نوفل لوشاتو بوديم ، پليس فرانسه خيابان اصلى نوفل لوشاتو را بست ، تمام خبرنگاران كشورهاى مختلف آنجا بودند. خبرنگاران خارجى از آفريقا، از آسيا، از اروپا و آمريكا، و شايد 150 دوربين فقط صحبت امام را مستقيم پخش ‍ مى كردند. باور كنيد به تعداد اين جمع ، خبرنگار در آنجا بود، براى اينكه خبر بزرگ ترين حادثه سال را مخابره مى كنند. شاه رفته بود و مى خواستند ببينند كه امام چه تصميمى دارند، امام بر روى صندلى ايستاده بود در كنار خيابان ، تمام دوربينها بر روى امام زوم شده بود امام چند دقيقه صحبت كردند و مسايل خودشان را گفتند. من كنار امام ايستاده بودم . يك مرتبه برگشتند و گفتند: « احمد ظهر شده ؟ » گفتم الان ظهر است . بى درنگ امام گفتند: والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته . شما ببينيد در چه لحظه اى امام صحبتهايشان را تمام كردند. براى اينكه نمازشان را اول وقت بخوانند. يعنى در جائى كه تلويزيونهاى سراسرى كه هر كدام ميليون ها آدم بيننده دارد، C.N.N بود، B.B.C لندن بود، تمام تلويزيونها چه در آمريكا و چه در اروپا بودند. خبرگزاريها همه بودند، آسوشيتدپرس ، يونايتدپرس ، رويتر و تمام خبرنگاران روزنامه ها، مجلات ، راديو - تلويزيون ها در چنين موقعيت حساسى امام حرفشان را قطع كردند و رفتند سراغ نماز.
احمد خمينى

در پاريس امام ساعت سه بعد از نيمه شب ، از خواب برمى خواستند تا به برنامه هاى عبادى خود بپردازند و نيز برخى از اخبار جهان را كه از روزنامه هاى خارجى ترجمه شده بود، بخوانند، صبحانه را ساعت هفت صبح مى خوردند و بعد از صبحانه تا ساعت نه صبح به كارهاى مربوط به مسائل داخل ايران رسيدگى مى كردند. از ساعت نه تا ده صبح كارهاى شخصى مربوط به خودشان را انجام مى دادند. از ده تا دوازده ظهر نيز مصاحبه و ديدارهاى خصوصى داشتند از دوازده ظهر تا دو بعد از ظهر برنامه نماز و نهار بود و بعد از آن يك ساعت استراحت مى كردند. از ساعت سه الى پنج بعد از ظهر به كارهاى مربوط به انقلاب ايران در رابطه با خودشان از قبيل اخبار و نامه هاى رسيده مى پرداختند. از ساعت پنج بعد از ظهر نماز مغرب و عشا و رسيدگى مجدد به مسائل داخلى ايران ادامه پيدا مى كرد تا ساعت نه شب كه موقع شام ايشان بود. بعد از شام تا ساعت يازده به راديوهاى مختلف و اخبارى كه قبلا ضبط شده بود، گوش مى دادند و ساعت يازده مى خوابيدند.
مرضيه حديده چى

آقا هر روز از ساعت دوازده نماز را شروع مى كردند و ساعت يك و پنج دقيقه نمازشان تمام مى شد و ناهار مى خوردند.
عيسى جعفرى

مسئله اى كه حضرت امام خيلى بر آن تاكيد داشتند و حساسيت زيادى در مورد آن به خرج مى دادند، نماز اول وقت بود. اين را پدرم هم نقل مى كردند كه ايشان از همان نوجوانى و جوانى ، اول وقت به نماز مى ايستادند. اگر خاطرتان باشد، اوايل پيروزى انقلاب ، شهيد رجايى عنوان كردند، كه وزارتخانه ها و موسسات دولتى ، نيم ساعت براى فريضه نماز تعطيل باشند. اين مسئله بسيار جالب و آموزنده بود. وقتى اين قضيه از حضرت امام سوال شد، فرمودند: « اگر به وقت و كار كسى لطمه وارد نمى شود، اين كار را انجام بدهيد. »
محمود بروجردى

ساعت ده دقيقه به هشت بود كه آقا را به اتاق سى سى يو آوردند. من بغل گوش امام عرض كردم : « آقا وقت نماز است ، آقاى انصارى بيايد كه وضو بگيريد؟ » آقا با ابرو اشاره اى كردند. دكتر الياسى گفت : « آقا همه حرفها را مى شنوند، ولى نمى توانند جواب بدهند. » آن موقع بود كه ديدم امام با انگشت دست راست اشاره مى كنند، و تصور ما اين بود كه دارند نماز مى خوانند.
مصطفى كفاش زاده

على (4) خيلى به امام علاقه داشت . در مقابل ، آقا هم خيلى به او علاقه مند بودند. روزى نبود كه على امام را نبيند. حتى وقتى كه آقا قبل از ظهر مى خوابيدند، ما مواظب بوديم مبادا برود در بزند و آقا را از خواب بيدار كند. هميشه امام يك ربع به دوازده ، براى نماز بيدار مى شدند و وضو مى گرفتند. يك روز ساعت يك ربع به دوازده شده بود و ما ديديم مثل اينكه امام بيدار نشده اند. گفتم : « على مثل اينكه آقا بيدار نشده اند. » گفت : « برويم تو » گفتم « نه » هر چه گفتم ، او اصرار مى كرد برويم تو. خلاصه ، در را باز كرديم ديديم كه ايشان خوابيده اند. اين بچه خودش را روى آقا انداخت و آقا بيدار شدند. ايشان بدون اينكه كوچك ترين حرفى بزنند يا تقلايى كنند بچه را بغل كردند و در آغوش گرفتند و بنا كردند به بوسيدنش . عادت امام اين بود كه وسط دو نماز، دراز مى كشيدند و ورزش مى كردند و پاهايشان را يك در ميان بالا مى بردند. على هم مى خواست همان كار را بكند، مى خوابيد و مثل امام پاهايش را بالا مى گرفت .
عيسى جعفرى

يك شب قبل از وفاتشان از ساعت ده شب تا پنج صبح در بيمارستان در خدمتشان بودم . چند بار از خواب بيدار شدند و آب طلب كردند. آب ميوه آورديم مى گفتند: آب معمولى بدهيد. آب ميوه ميل نمى كردند. چند بار نيز ساعت و وقت را پرسيدند و مرتب مى گفتند: مواظب باشيد، نكند آفتاب بزند و نمازم قضا شود.
حسين سليمانى

همان روز نماز ظهر و عصرشان را با وضو خواندند. از يك ساعت قبل از ظهر هر كس پيش ايشان مى رفت ، از او مى پرسيدند: « چقدر به ظهر مانده ؟ » و هدفشان همين بود كه در نماز اول وقتشان تاخيرى رخ ندهد. از ساعت سه و نيم بعد از ظهر احساس ‍ اضطراب عجيبى بر همه مستولى شد كار به جايى رسيده بود كه با تلاش بسيار پزشكان پرسنل بيمارستان ، همه منتظر وقوع معجزه اى بوديم . هنگام مغرب ، پزشكان با توجه به اينكه حساسيت ايشان را به نماز مى دانستند، صدايشان كردند و گفتند: « آقا! وقت نماز است . » امام كه از ساعت يك و نيم بعد از ظهر بيهوش شده بودند، نسبت به اين صدا عكس العمل نشان دادند. همه ما شاهد آن بوديم كه ايشان در حالت بيهوشى با حركات دست و ابروها نماز مغرب را به جا آوردند.
فرشته اعرابى

به نماز اول وقت خيلى علاقه داشتند. حتى در آخرين روز، تقريبا ساعت ده شب ، نماز مغرب و عشا را با اشاره خواندند. در حالت بيهوشى بودند كه يكى از پزشكان بالاى سرشان رفت و براى اينكه شايد به وسيله نماز بشود آقا را به هوش آورد، گفت : « آقا! وقت نماز است . » همين كه اين را گفت ، آقا به هوش آمدند و نمازشان را با اشاره دست خواندند. از صبح آن روز هم مرتب از ما سوال مى كردند كه : چقدر به ظهر مانده . چون خودشان ساعت دم دستشان نبود و آن قدر قدرت نداشتند كه به ساعت نگاه كنند؛ يك ربع به يك ربع از ما مى پرسيدند. نه به خاطر اينكه نمازشان قضا نشود، به خاطر اينكه نماز را اول وقت بخوانند.
نعيمه اشراقى

نماز را هميشه اول وقت اقامه مى كردند و اين توصيه را نيز به بچه هاى خود مى كردند. به ياد دارم در ابتداى جنگ ، در حضورشان جلسه اى با بعضى از روسا و مسئولان خارجى و داخلى برگزار شده بود. هنگام اذان ، امام بدون توجه به ديگران برخواستند و نماز اول وقت خود را اقامه كردند و همه نيز به ايشان اقتدا كردند؛ و در همان وقت نه تنها هشت ركعت نماز نافله ظهر را خواندند، بلكه هشت ركعت نماز نافله عصرشان را نيز اقامه كردند. در ايامى كه در بيمارستان بودند، قبل از اذان ظهر مى پرسيدند: « چقدر به اذان ظهر مانده است . » و در نيمه شب نيز مى پرسيدند. « چقدر به اذان صبح مانده است . » تا نمازهاى نافله خود را بخوانند. زمانى هم كه جان به جان آفرين تسليم كردند. آخرين لحظه هاى حياتشان با كلام نماز همراه بود. حتى هنگامى كه به هوش آمدند، اولين جمله اى كه بر زبان راندند، الله اكبر بود.
محمد رضا توسلى

بعد از عمل يكى از دكترها گفت : « آقا چشمشان را باز كرده اند و آقاى انصارى را كه مسئول كارهاى شرعى است ، صدا كردند » . آقاى انصارى به امام گفت : « شما مى خواهيد نماز بخوانيد؟ » امام ابرويشان را تكان دادند. اما به هيچ سوال ديگرى پاسخ نمى دادند، بعد هم دستشان را تكان دادند، معلوم بود كه دارند نماز مى خوانند. اين اواخر مدام نگران نماز اول وقتشان بودند.
زهرا اشراقى

آن روز كه به بيمارستان منتقل شدند، سفارش فرمودند ساعت اقامه نماز ظهر و عصر را به ايشان اطلاع دهند و در مراحل اول نمازشان را خواندند و به صرف غذا پرداختند. يكى از روزها يك دفعه متوجه شدند كه سينى حامل غذا وارد اتاق شد. ايشان پرسيدند: « مگر وقت اقامه نماز فرا رسيده ؟ » حاضران در جوابشان گفتند: « بله ، وقت نماز رسيده است . » امام با نهيبى به حاضران رو كردند و گفتند: « پس چرا مرا بيدار نكرديد؟ » كه در جواب گفته بودند: « به دليل وضع شما نخواستيم بيدارتان كنيم . » و باز ايشان با ناراحتى گفتند: « چرا با من به اين شكلى برخورد مى كنيد؟ غذا را پس ببريد تا من نماز را اقامه سازم . »
مهدى امام جمارانى

ساعت يك ربع به يازده بود كه آقا سوال كردند: « ساعت چند است ؟ » پاسخشان را داديم . فرمودند: « من مى خواهم وضو بگيرم . » عرض كرديم : « چون وقت زيادى به ظهر مانده است يك ساعت استراحت كنيد. » فرمودند: « پس به آقاى انصارى بگوييد ساعت بيست دقيقه به دوازده بيايد كه من مى خواهم وضو بگيرم . » به آقاى انصارى خبر داديم و در همان ساعت خدمت امام رسيديم و امام وضو گرفتند، فرمودند: « مى خواهم نماز بخوانم . » آقاى انصارى گفتند: « آقا مى خواهند نماز نافله بخوانند و فعلا نيازى به مهر نيست . » در هر صورت امام پس از خواندن نافله و نماز ظهر و عصر، همچنان به نماز خواندن (همراه با اذان و اقامه ) و ذكر گفتن ادامه دادند و تقريبا ساعت دو بعد از ظهر بود كه افراد خانواده را طلبيدند و با آنها صحبت كردند. سپس حاج احمد آقا خدمت امام رسيدند. از ساعت دو و نيم به بعد، ديگر صداى ذكر گفتن امام نمى آمد، ولى لبهايشان همچنان حركت مى كرد. ساعت سه و چند دقيقه بعد از ظهر بود و در حالى كه امام ذكر مى گفتند، ناگهان فشار خون ايشان پايين آمد و خيلى سقوط كرد، تا اينكه سكته كردند.
سيد رحيم ميريان

حالت امام در نماز

درست به خاطر دارم كه ماههاى نخست آغاز جنگ بود. دشمن با تمام تجهيزات و مدرنترين سلاحهاى اهدايى شرق و غرب و ورزيده ترين ارتش آموزش ديده خود، حمله وسيعى را به مرزهاى غربى و جنوب كشور اسلامى ما شروع كرده بود و هر روز و هر ساعت خبر ناگوار و وحشتناكى از پيشرويهاى دشمن به گوش مى رسيد، و به راستى كه خواب و خوراك را از همه گرفته بود. به طورى كه ما بسيارى از ساعت روز و شب خود را در دفتر جماران و در پاى دستگاه تلكس مى گذرانديم و هر لحظه مترصد خبر تازه اى بوديم و متاسفانه خبرها هم يكى پس از ديگرى ، همگى مايوس كننده و تاثربار بود. همه در تلاش بودند. چه آنها كه در جبهه و در خط مقدم بودند، و چه آنها كه در پشت جبهه ، نيرو و امكانات بسيج مى كردند. نصيب ما هم در اين ميان ، غم و غصه و اندوه فراوان بود. در يكى از همان روزهاى فراموش نشدنى و غم بار، نزديكى هاى ظهر بود كه تلفن زنگ زد و من كه پاى گوشى بودم ، تلفن را برداشتم و متوجه شدم كه آقاى غرضى (5) است كه آن موقع استاندار خوزستان بودند. پس از سلام و تعارف ، با دلهره و اضطرابى به من گفتند: « فلانى ! اين خبر را فورا به امام بدهيد و پاسخ آن را هم بگيريد و به من بگوييد. خرمشهر سقوط كرده و آبادان هم در خطر سقوط است . تكليف چيست ؟ » براى من كه خود را ضعيف تر از گوينده اين خبر مى دانستم ، روشن است كه شنيدن اين خبر وحشتناك (كه سرانجام آن هم معلوم نبود) چه اضطرابى به وجود آورد و همانگونه بدون عبا و عينك به اتاق بغل دفتر، كه اتاق پذيرايى امام (ره ) بود (و تا همين آخر هم تغيير نكرد و بارها همگى در صفحه تلويزيون ، آن اتاق محقر را ديده ايم ) رفتم و با توجه به همان نظم دقيق زندگى امام (ره ) مى دانستم كه ايشان در آن زمان كه اذان ظهر مى گفتند، سر سجاده نماز و آماده انجام فريضه ظهرند. با همان وضع ، خود را به جلوى سجاده نماز ايشان رساندم ، ديدم مشغول اقامه نمازند. مرا كه با آن وضع ديدند فرمودند: « چه خبر شده است ؟ » من سخنان آقاى غرضى را باز گو كردم و عرض كردم : « گوشى در دست ايشان است و منتظر پاسخ و دستور حضرت عالى هستند. » امام (ره ) طورى كه انگار هيچ مطلب ناگوارى را نشنيده بودند، با همان آرامش و طمانينه هميشگى ، فرمودند: « برويد به ايشان بگوييد جنگ است آقا! جنگ است ! » همين دو جمله را گفتند و به دنبال فصول بعدى اقامه خود رفتند و سپس هم بدون توجه به اينكه من هنوز ايستاده ام ، تكبيره الاحرام گفتند و با طماءنينه نماز ظهر را شروع كردند. من هم برگشتم و به آقاى غرضى گفتم : « آقا فرمودند جنگ است آقا جنگ است ! » ايشان هم ديگر چيزى نگفت و گوشى را بر زمين گذاشت . به راستى هنوز آن منظره و آن آهنگ و آن جملات در گوش من طنين انداز است .
رسولى محلاتى

شامگاهى هنگام نماز مغرب در حياط قديمى ايشان در « يخچال قاضى » (6) با مرحوم حاج شيخ عباس گنجى براى نماز مغرب حاضر شديم . امام رضوان الله عليه به نماز مغرب پرداختند و آن چنان دور از قرائت غليظ، با حضور تمام و در عين حال متوسط نماز خواندند كه ما دو نفر پس از نماز به يكديگر نگريستيم و گفتيم نماز يعنى اين ، يادمان باشد براى اداى حرف از مخارج مثل بعضى ها نباشيم ، ببين اين نماز را!
محمد حسن احمدى

امام (قدس سره ) در برگزارى نماز بسيار ساده و بدون تكلف بود بطورى كه شايد براى افراد عادى و عامى هيچ امر جالب توجهى نداشت ولى براى خواص ، اين نوع سادگى نيز حاكى از عمق عرفان و اخلاص و صفاى عبوديت امام بود.
عميد زنجانى

من شاهد بودم كه حضرت امام (قدس سره ) نماز را با تانى و كوتاه مى خواندند و مقيد بودند كه حتما نماز را اول وقت بخوانند و بسيار ناراحت مى شدند از تاخير نماز از اول وقت .
صادق خلخالى

ما هر چه دقت مى كرديم كه قرائت قرآن را بشنويم با اينكه حمد و سوره نماز مغرب بلند خوانده مى شود كمتر قرائت ايشان را مى شنيديم . خيلى معمولى نماز مى خواندند.
تقويمى

مى توان گفت كه از نظر جنبه هاى اخلاقى و عرفانى ، ويژگى خاصى در ايشان مشاهده مى شد. ايشان تكيه زيادى بر « اسرار الصلاه » مى كردند. به ياد دارم كه به خصوص به كتاب « آداب الصلوه » مرحوم شهيد ثانى توجه زيادى داشتند و مى فرمودند: « بهتر است كه بگوييم اسرار الصلوه » . بيشتر توجه به معنوياتى كه از ابتداى وضو گرفتن - يعنى از هنگامى كه انسان مى خواهد براى وضو گرفتن رو به آب برود - تا پايان نماز داشتند. اين حديث را كه فكر مى كنم از « مصباح الشريعه » باشد، بارها مى گفتند: يكى از ائمه معصوم (ع ) مى فرمايد: « تقدم الى الماء تقدمك الى رحمه الله (7) »

يعنى موقعى كه براى وضو گرفتن به سوى آب مى روى ، در واقع به سوى رحمت خدا مى روى . روى اين جمله خيلى تاكيد داشتند. خلاصه موعظه هاى زيادى داشتند. در ميان طلبه ها، آنهايى كه علاوه بر درس ، به فكر تهذيب اخلاق هم بودند در درس اخلاق امام (ره ) شركت مى كردند.
عباس ايزدى