امام جماعت و مردم
در شكل دهى و نظام بخشى نهادهاى مختلف جامعه، حكومتها، گروها و احزاب، مردم و
مردمدارى جايگاه اصلى رإ؛طٍطٍَ به خود اختصاص مىدهد.
مرورى در زندگانى رهبران و مصلحان موفق جهان نشان مىدهد: بزرگترين ويژگى آنها
ارتباط مستقيم و همراهى با مردم بوده است و يكى از شاخصههاى قدرت؛ امكان اداره،
سازماندهى و بسيج مردم است.
اگر حضرت امام خمينىقدس
سرهتوانست يك انقلاب عظيم را
سازماندهى كند و در زمانى كوتاه، توفانى را سرتاسر جهان ايجاد كند بخش عظيم اين
موفقيت مرهون پيوند عميق و رابطه گسترده امام و امت بود.
حضرت امامقدس
سرهعاشق مردم بود و از رهگذر
مردم با جهانيان سخن مىگفت. پايگاه و جايگاه اصلى ايشان قلبها و دلهاى مردم بود و
از طريق تسخير موفق شد حكومت طاغوت و شاه را سرنگون كند. ايشان تا آخرين لحظههاى
عمر مباركشان از مردم سخن مىگفت. در حقيقت آنچه باعث شد پايه و اساس قانون اساسى و
مشروعيت حكومت، بر آراى مردم استوار شود، هدايت و راهنمايى ايشان بود.
بنابراين حفظ و اداره مساجد و مراكز اسلامى و دينى مانند ديگر واحدها و نهادها
اجتماعى منوط به جلب و جذب مردم و حضور مشتاقانه آنهاست.
تاريخ و فرهنگ اسلام و گواهى بر جايگاه رفيع و خواست مردم و تصميم گيريهاى اساسى
است و هر گاه مردم براى امر خيرى گام به پيش گذاشتهاند بزرگان دين از آن استقبال و
تا پاى جان ايستادگى كردهاند.
زمانى كه على (عليه السلام) تصميم به سكونت مىگيرد و از حكومت ظاهرى كنارهگيرى
مىكند، مردم به سراغ ايشان مىآيند و بر پذيرفتن حكومت اصرار مىكنند، ولى امام
سرباز مىزنند تا كار به جايى مىرسد كه امام به خاطر حضور مردم احساس تكليف جديد
مىكنند و اين موضع را به طور صريح اعلام مىنمايند:
لولا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر...
(105).
اگر مردم گرد نمىآمدند و حجت الهى به خاطر حضور مردم بر من تمام نمىشد، هرگز
حكومت را نمىپذيرفتم.
در جنگ صفين چون آراى مردم متشتت شد و حق و باطل در هم آميخت، على (عليه السلام) به
حكميت تن در داد.
امام حسن (عليه السلام) وقتى با غفلت و جهالت مردم عصر خود مواجه و از اصلاح آنها
مايوس شد به خاطر جان مسلمانان و فراهم كردن زمينههاى قيام؛ آگاهانه به صلح با
معاويه تن در داد.
امام حسين (عليه السلام) چون با درخواست مردم كوفه مواجه شد، بىتفاوتى و سكوت را
بر خود جايز نشمرد و با علم به شهادت روبه سوى كوفه گذاشت و ساير امامان معصوم
(عليه السلام) همواره بر اين نكته تاكيد داشتهاند كه اگر ياورى مىداشتند قيام
مىكردند.
امام دوازدهم حضرت مهدى (عليه السلام) چون كار را ناتمام ديدند و از سوى ديگر ياورى
را نداشتند به امر خداوند، غايب شدند و تا زمانى كه امر خداوند صادر نشود و زمينه
لازم در مردم پديد نيايد، در پرده غيبت باقى خواهند ماند.
موارد فوق نقش اساسى حضور و يا عدم حضور مردم در صحنههاى مختلف سياسى، اجتماعى و
از طرفى جايگاه مسؤوليتى امام جماعت را در بها دادن، جذب و سازماندهى مردم نشان
داد.
مردم، شاهرگ حيات امام در تمامى صحنهها هستند و بدون ماموم، امام معنايى ندارد،
امام بايد در خدمت مردم باشد و چون پدرى مهربان براى ارتقاء و تعالى امت خود تلاش
كند.
بر همين اساس فلسفه وجودى عالمان دين، آن است كه احكام شرء را فرا گيرند، سپس به
هدايت و انذار مردم بپردازند، دردهاى انسانى را بشناسد، واقعيتهاى جامعه را درك و
لمس كنند، آن گاه دست به اقدام زنند و در كنار هر حادثه و واقعهاى مردم را يارى
دهند و راه بنمايند.
به گفته شهيد آيت الله دكتربهشتى:
... مردم ما، بخواهيم يا نخواهيم از روحانى محلشان انتظار دارند كه اگر گرهاى در
كارشان پيدا مىشود، قدم بگذارد جلو و گره گشايى كند، مشكل پيدا مىشود، حل كند...
اينها از خصلتهاى اساسى يك روحانى است
(106).
مردم، روحانيون را امين خود و يار ستمديدگان مىشمرند به همين دليل انتظار دارند كه
روحانى با چهره باز به درد دل آنان گوش فرا دهد و گروهى از كارشان بگشايد. در اين
زمان كه تصور مىكنند روحانيون بر انجام امور توانايند، اين توقع شدت يافته است.
مردم با راستى و تعهدى كه از اهل علم سراغ دارند، از درون جان، به آنان عشق
مىورزند و اعتماد مىكنند. اين اعتماد، گوهر گرانبهايى است كه روحانيت بايد آن را
به مقصود از مردمدارى روحانيون، آن است كه آنان تكيه گاه محرومان و مستضعفان باشند،
منافع عامه و توده مردم را بر منافع خاصه، پيشى بدارند، خود را به زندگى مردم نزديك
بسازند و از اين را0، محبوبيت مردمى خويش را دوام بخشند.
امام امت اين حقيقت را اين گونه ترسيم مىكند:
خصوصيات بزرگى چون قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگى به قدرتها و
مهمتر از همه، احساس مسؤوليت در برابر تودهها، روحانيت را زنده و پايدار و محبوب
ساخته است
(107).
سيره پيشينيان حوزهها بر اين بوده است كه در كنار تعليم تربيت، به روحيه مردمى و
برخوردهاى اجتماعى حوزويان نيز توجه داشتهاند. اهميت مردم دارى را كمتر از ارزش
فراگيرى علم و دانش براى آنان نمىدانستهاند، از جمله درباره دقتميرزاى
شيرازى بزرگدر اين باب
گفتهاند:
يكى از شاگردان ميرزاى شيرازى بزرگ، كه عازم ايران بود، از ايشان در خواست اجازه
اجتهاد كرد. ميرزا به ايشان فرمودند: اگر چه شما ملا و مجتهد هستيد، ولى اخلاق خوب
و مردمدارى نداريد، به اين لحاظ، اين اجازه به نفع شما نيست
(108).
امام صادق (عليه السلام) فرمودند:
قال الله عزوجل: الخلق عيالى، فاحبهم الى الطفهم بهم، و اسعاهم فى حوائجهم
(109).
خداوند بزرگ فرمود: مردم نان خور من محسوب مىشوند و كسى نزد من گراميتر است كه
نسبت به آنها مهربانتر باشد و در رفع مشكلاتشان بيشتر بكوشد.
از پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) سئوال كردند: چه كسى نزد خداوند عزيزتر است؟
جواب داد:
انفع الناس للناس
(110).
كسى كه نفع او براى انسانها بيشتر باشد.
مفهوم مردم دارى
مردم دارى، برداشتى است از عنوانهاى مانند: جاذبه، الفت، حسن معاشرت، مواسات،
مخالطه، مرابطه و... كه هر يك به گونهاى اشاره به عزيز داشتن مردم و جذب و رفتار
شايسته با آنان دارد.
مردم دارى، روحيه و خصلتى است شايسته، پسنديده و ارزشمند. دارندگان اين روحيه و
خصلت، به مردم عشق مىورزند و هم و غم خود را صرف هدايت آنها و رفع مشكلات مادى و
معنوى آنان مىكنند. وقتى چنين ارتباطى از سوى امام و ماموم ايجاد شد، مردم نيز
دلگرم مىشوند و به شوق مىآيند و مىكوشند امكانات خود را براحتى براى رفع حوايج
مومنان در اختيار امام قرار دهند و در نتيجه مسجد به محفل انس، شفقت و مهربانى
تبديل مىشود.
نكته قابل توجه اين است كه برخى از افراد، مردم دارى را با مردم زدگى و با بهره
برداريهاى بيجا از آنان براى اغراض سياسى خود اشتباه مىگيرند؛ لذا مردم دارى اين
نيست كه مردم براى تحكيم پايههاى حكومت و موقعيت اجتماعى افراد بهانه شوند، يا
منظور از آن اين نيست كه هر گونه سازش و محبت را، گر چه به قيمت از دست دادن ايده و
عقيده، مردم دارى بناميم، زيرا همان گونه كه مردم فريبى در قالب مردم دارى محكوم و
ضد ارزش است. مردم دارى و مردم زدگى نيز، اگر با نام مردم دارى باشد، ناپسند و
نكوهيده است.
معناى مردم دارى و به اصطلاح امروز اجتماعى
بودن آن نيست كه انسان هدفدار و مسلكى
كند و با همه افكار و انديشهها كنار آيد؛ زيرا انسان هدفدار و مسلكى داراى فكر و
ايده است و ناگزير چنين انسانى، يك رو، قاطع و صريح است و در نتيجه از دورويى و
چابلوسى و... به دور است؛ از اين روى، گروهى با او دوست مىشوند و گروهى دشمن. برخى
به سوى او جذب مىشوند و برخى با او مىستيزند و طرد مىشوند. بنابراين، مفهوم مردم
دارى، غير از مفهوم سازشكارى و مانند آن است. مردم دارى بار مثبت و ارزشى است و فرق
است بين انسان كه روحيه مردمى و نوع دوستى دارد كسى كه مردم را وسيله گرايشها و
غرضها شخصى قرار داده و آنان را مىفريبد
(111).
هر چند بايد بين مردم دارى و مردم زدگى تفاوت فايل شد، ولى امام جماعت چون بر مسند
پدرى و امامت تكيه زده است؛ اگر حتى بر عدم صلاحيت فردى كه در نماز جماعت حاضر
مىشود ظن قوى پيدا كند، حق ندارد كه با او بر خورد منفى كند،، چه بسا براى توبه
آمده باشد؛ انبيا و ائمه معصومين (عليه السلام) علم غيب داشتند ولى از آن در
برخوردهاى عادى استفاده نمىكردند و به مردم عشق مىورزيدند و شب و روز به فكر آنها
بودند.
خداوند به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مىفرمايد:
فلعللك باخع نفسك على آثار هم
(112).
اى رسول من! نزديك است كه در غم مردم هلاك شوى و قالب تهى كنى.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) خود را در غم و درد مردم شريك مىداند و هر صبح
و شام براى آنها دعا مىكند، از دنيا به كمترين آن قناعت مىكند و وجود مباركش را
در جنگها، در صحراهاى سوزان حجاز و در برخورد با دشمنان بى رحم به خطر مىاندازد و
با مؤمنان در اوج رافت و عطوفت و گذشت رفتار مىكند.
عزيز عليه ما عنتم، حريص عليكم بالمومنين روف رحيم
(113).
از فرط محبت و نوع پرورى، فقر و پريشانى و جهل و فلاكت شما بر او سخت مىآيد و بر
آسايش و نجات شما بسيار حريص و به مومنان رئوف و مهربان است.
ارزش مردم دارى
در منابع دينى، به تعبيراتى بر خورد مىكنيم كه هر يك به گونهاى اهميت و ارزش مردم
دارى را مىنمايانند و بدان تشويق مىكنند و از سوى ديگر مردم گريزى، بى مهرى نسبت
به همنوعان و فرو رفتن در لاك خود و گريختن از اجتماع را مورد نكوهش قرار مىدهند.
على (عليه السلام) مىفرمايند:
اعجز الناس من عجز عن الاخوان و اعجز منه من ضيع من ظفر به منهم
(114)
نا تواناترين مردم، كسى است كه توان به دست آوردن دوست ندارد و ناتوانتر از او كسى
است كه دوستى به دست آرد و او را از دست دهد.
انسانهاى مردم دار، مانند خورشيد بر نيك و بد مىتابند و همانند ياران بر سرزمين
دلها مىبارند؛ جويبارى هستند كه در مسير زندگى خويش، همگان از آن بهرهمند
مىشوند؛ از قدم و قلمشان، جز رحمت و مهربانى نمىپراكنند؛ از زبانشان جز نيكى و
محبت شنيده نمىشود؛ الفت ديگران را در دل دارند و در روابط اجتماعى مظهر لطف و
رحمانيت خداوندند؛ نيكى سيرتانى هستند كه از ژرفاى وجودشان به مردم عشق مىورزند و
با آنان مىجوشند.
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
خياركم احسنكم اخلاقا الذين يالفون و يولفون
(115)
بر گزيدهترين شما خوشخوترين شمايند؛ آنان كه با ديگران انس مىگيرند و ديگران نيز
با آنان مأنوس مىشوند.
در سلسله ارزشها، الفت و مردم دوستى جايگاه ويژهاى دارد، تا آن جا كه انسان بدون
اين روحيه، از نظر اسلام از شمار مومنان راستين بيرون است:
خير المومين من كان مالفه للمومنين و لا خير فيمن لا يالف و لا يولف
(116)
بهترين مومنان كسانى هستند كه به مومنان انس ورزند مومنى كه چنين نباشد، در او خير
و صلاحى نيست.
خير و صالح جامعه، در گرو دگر خواهى و نوع دوستى است؛ نعمتى كه هيچ گاه نبايد از آن
غفلت كرد و آن را به فراموشى سپرد، بلكه بايد همواره تابلو راه و مد نظر باشد.
و اذكروا نعمته الله عليكم اذا كنتم اعداء فالف بين قلوبكم فا صبحكتم بنعمته اخوان
(117)
و نعمت خدا بر خويشتن به ياد آريد، آن گاه كه دشمن يكديگر بوديد و دلهايتان را به
هم الفت بخشيد، تا در پرتو نعمتش برادر شديد.
پيوند زدن دلها، نزديك ساختن انديشهها و تسخير قلوب انسانها كار آسانى نيست.
آنكه مىكوشد تا مردم را در صحنههاى سياسى، اجتماعى و فرهنگى كه دارد و از
پراكندگى و تكروى به وحدت و جمع انديشى بكشاند، كار بزرگى انجام مىدهد.
ازله الرواسى اسهل من تاليف القلوب المتنافره
(118)
كندن كوههاى استوار، آسانتر از پيوند دادن دلهاى از هم جداست.
در شرايطى كه همه افكار يكسان نيست، روحيههاى افراد متفاوت و گوناگون است،
زمينههاى روحى اشخاص در حالتهاى مختلف آمادگيهاى گوناگون دارد، گاهى اقبال و پذيرش
دارد و گاهى ادبار و روگردانى، الفت و مهرورزى زمينه اقبال و رو آورى را نسبت به
همديگر فراهم مىسازد:
قلوب الرجال وحشيته فمن تالفها اقبلت عليه
(119)
دلهاى مردم رمندهاند، هر كه آنها را به خود خو داد، روى به آنها نهاد.
بدين سان، معلوم مىشود در شمارش ارزشها اخلاقى مهرورزى و مردم دارى، سنگ زيرين و
گام نخستين است و در معارف و فرهنگ اسلام نيز، نخستين و آخرين سفارش همين موضوع
بوده است.
على (عليه السلام) در آخرين لحظههاى زندگى به فرزندانش وصيت كرد:
يا بنى عاشورا الناس عشره ان غبتم حنوا اليكم و ان فقدتم بكوا عليكم
(120)
فرزندانم! با مردم به گونهاى رفتار كنيد كه اگر زنده باشيد مشتاق ديدار شما باشند
و اگر مرديد برايتان گريه كنند
(121).
از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است كه:
ما عبد الله بشىء احب الى الله من ادخال السرور على المومن
(122)
هيچ عبادتى نزد خداوند محبوبتر از خوشحال كردن مومن نيست.
خداوند، از ميان همه عبادتها، رياضتها، جهادها ايجاد سرور نشاط را در خانه يك مومن
بر گزيده است و اين انتخاب براى عظمت و احترامى است كه براى انسانها به خصوص مومن
قايل است چرا كه حرمت او را حتى از كعبه بالاتر دانسته است.
به فرمايش امام صادق (عليه السلام):
المومن اعظم حرمه من الكعبه
(123)
حرمت مؤمن از كعبه بالاتر است.
همچنين پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
المومن اكرم على الله من ملائكته المربين
(124).
ارزش مومن نزد خداوند از فرشتگان مقرب بالاتر است.
اين احاديث و دهها و روايت ديگر، بيان كننده جايگاه و اهميت مردم و بخصوص مومنان
است و وظيفه آنان را در مناسبات اجتماعى سنگينتر مىكند و نشان مىدهد كه همان
اندازه كه جلب و جذب آنها باعث خشنودى پروردگار است، طرد و دفع آنان موجب خشم و غضب
خداوند مىشود. لذا آگاهى و تلاش براى دستيابى به رهها و شيوههاى مردم دارى ضرورى
است.
آداب و شاخصههاى مردم دارى
اداره مردم و مردم دارى از كارهاى بسيار سخت است. مهمترين بحث روانشناسى تربيتى و
مديريت در سدههاى اخير موضوع مردم دارى، رفتار سازمانى و منابع نيروى انسانى است.
از جمله دلايلى كه كارهاى مردم دارى را مشكل ساخته است مردم شناسى است. چون هر گروه
و صنف براى خود راه و رسمى دارند. و با هر كسى بايد با زبان، فرهنگ و ذوق او برخورد
كرد. به همين دليل بايد پيش از هر چيز روحيات، جايگاه اجتماعى، سطح تحصيلات، وضعيت
معشيت و ديدگاههاى سياسى، اجتماعى مامون بخوبى مورد شناسايى دقيق قرار گيرد و با
آنان به فراخور روحيه و شرايطشان برخورد شود. با احترامها كه به سبب مراعات نكردن
شرايط، بى احترامى تلقى مىشود.
آنچه در پى خواهد آمد بخشى از اصول و روشهاى عمومى است كه به آن توصيه شده و با
رعايت شرايط خاص در مسير مردم دارى بايد به كار برده شود.
احسان
احسان، عبارت از نيكى و خير رساندن به ديگران، بدون انتظار پاداش متقابل است. اين
فضيلت اخلاقى و انسانى يكى از كارآمدترين و جذابترين فضايل براى جذب مردم و نشاط
بخشيدن به فضاى معنوى مساجد و محافل دينى است. چه بسا در جامعه، عدالت و عفو كار
ساز نباشد و مشكلات را به سامان نرساند، ولى احسان، كار گشا شود.
خداوند در قرآن كريم، ضمن فرمان به عدالت، به احسان نيز دستور مىدهد:
ان الله يامر بالعدل و الاحسان...
(125).
در جاى ديگر در شمارش ويژگيهاى تقوا پيشگان و پرهيزكاران مىفرمايد:
... والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين
(126).
... و فرو خوردگان و در گذرندگان از مردم خداوند نيكوكاران را دوست مىدارد.
اين دو آيه نشان مىدهد كه احسان، مرحله بالاترى از عدل و عفو است.
در معناى احسان، نوعى گذشت و ايثار نهفته است، يعنى علاوه بر مراعات عدالت در همه
زمينههاى و گذشت و چشم پوشى، در خيلى از موارد بايد با مردم از راه احسان برخورد
كرد، با اين توضيح كه عفو، يعنى مقابله نكردن با بدى و عدل يعنى هر كسى را به او
دادن، در حالى كه احسان، يعنى بخشش بيش از اسحاق به افراد و گرفتن كمتر از ميزان از
آنان احسان نه تنها در حق مومنان فضيلت و ارزش است، بلكه به مخالفان و دشمنان نيز،
توصيه و سفارش شده است:
و لا تستوى الحسنه و لا السيئه با التى هى احسن فاذا الذى بينك و بينه عداوه كانه
ولى حميم
(127).
خوبى و بدى برابر نيستند. همواره به نيكوترين وجهى پاسخ ده، تاكسى كه ميان تو و او
دشمنى است، چون دوست با تو مهربان شود.
احسان، زمينه ساز محبت و جذب انسانهاست، گاهى با قدرت و سلاح نمىتوان كسى را رام
كرد، اما با نيكى و احسان مىتوان او را به راه آورد.
در اصل، انسان بنده احسان است:الانسان
عبد الاحسان
(128)و
رمز تسخير قلبها و تاليف دلها احسان است:بالاحسان
تملك القلوب
(129)بديهى
است اگر كسى به ديگرى احسان كند، عواطف او را متوجه خود مىسازد و نمىتوان اين
واقعيت را انكار كرد.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
ان الله جعل قلوب عباده على حب من احسن اليها و بغض من اساء اليه
(130).
خداوند دلها را در تسخير محبت كسى قرار داده كه به او نيكى كند و بر بغض و كينه كسى
قرار داده است كه به او بدى كند.
كارايى احسان در اجتماع، از بسيارى قوانين دست و پاگير بيشتر است. اگر كسى بخواهد
فقط به انجام دادن وظيفه قانونى و ادارى خود بسنده كند، خيلى از كارها به زمين
مىماند و بسيارى از مشكلات حل نمىشود. اما با روش احسان و نيكى كردن به مردم،
بسيارى از نابسامانيها به سامان مىرسد.
امام على (عليه السلام) بهعبد
الله بن عباسفرمانرواى بصره كه
در آن زمان دچار فتنهها و آشوبها شد بود دستور دادند:
فحادث اهلها با الاحسان اليهم
(131).
پس مردم آن سامان را با نيكويى كردن به ايشان خرم و شادگردان.
در نظام ارزشى اسلام، بر اين نكته مهم تكيه شده است كه در روابط اجتماعى از شيوه
احسان استفاده شود. قرآن مجيد مىفرمايد:
قولوا للناس حسن
(132).
و به آدميان سخن به نيكى بگوييد.
و در جاى ديگر مىفرمايد:
... احسن كما احسن الله اليك
(133).
همچنان كه خدا به تو نيكى كرده، نيكى كن.
يكى از نامهاى پروردگارمحسناست
و در بسيارى از دعاها با اين نام مبارك خوانده مىشود.
احسان شاخههاى گوناگونى و مصاديق فراوان دارد. معناى آن در بعد فكرى و فرهنگى،
هدايت كردن، در بعد اقتصادى بخشش، وام دادن و انفاق و در بعد انسانى و عاطفى،
مواسات، محبت، همراهى و همدردى داشتن است.
در حدود سال 1360 هجرى شمسى شخصى به محضر حضرت آيت الله العظمىنجفى
مرعشىوارد شد و در گفت و گوها،
عرض كرد: جمعى از دوستان در كردستان و سيستان و بلوچستان به خدمتگزارى اشتغال
دارند؛ با توجه به تجربههاى طولانى حضرت عالى در امر تبليغ و ارشاد، توصيه شما
ايشان جهت جذب افراد چيست؟ و براى موفقيت بيشتر آنان، بايد از چه شيوه و ابزارى
بهره برد؟ ايشان سه بار فرمودند: احسان، احسان، احسان!
خوشرويى
خوشخويى، خوشرويى و به تعبير رواياتبشاشت،طلاقت
وجهووجه
منبسطاز عوامل اساسى جذب به
شمار مىرود. انسان با حسن خلق و روى گشاده مىتواند بذر محبت و دوستى را در سرزمين
دلها بيفشاند و عواطف و احساسات انسانها را درو كند.
به حسن خلق توان كرد صيد اهل نظر |
|
به آب و دانه بگيرند مرغ دانا را |
البشاشه حباله الموده
(134).
گشاده رويى دام دوستى است.
براى كاميابى در معاشرت، حسن خلق، نخستين شرط است. هيچ صفتى نمىتواند به اندازه آن
عواطف ديگران را بر انگيزد و اين امر براى همگان ممكن و شدنى است. رسول خدا(صلى
الله عليه و آله و سلم) مىفرمايد:
شما كه نمىتوانيد با ثروت خود دل همه مردم را به دست آوريد، پس با روى گشاده و حسن
خلق با آنان رفتار كنيد.
راز محبوبيت در گرو خوش خلقى است و رمز يگانگى در پرتو خوشرويى. آنكه در رفتارش با
ديگران خوش برخورد است، همچون آهنربايى است كه فلز وجود انسانها را به سوى خود
مىكشاند و پراكندهها را به هم متصل مىسازد؛ از اين روى، هيچ گاه، احساس تنهايى
نمىكند.
آن كه خوش خلق باشد، دوستان فراوانى خواهد داشت و ديگران نيز، با او انس و محبت
مىگيرد.
از بررسى زندگى پيامبر، بويژه پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه
(عليه السلام) چنين استفاده استنباط مىشود كه آن بزرگواران، براى رسيدن به هدفهاى
تربيتى خود، از اخلاق اجتماعى و اصول انسانى و حسن خلق، بهره مىگرفتهاند.
شيوه رفتار آنان با مردم، چنان بود كه در ژرفاى جان مردم نفوذ مىيافتند و بسرعت
آنان را به سوى هدفهاى خود جلب و جذب مىكردند. قرآن با روشنى مىفرمايد:
به سبب رحمت الهى است كه نسبت به مردم نرم خو شدهاى كه اگر خشن و سنگدل بودى، از
اطراف تو پراكنده مىشدند.
حسن خلق و رفتار نيك پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) زمينهاى شد براى نفوذ كلام
و پيامش در دلها. او آغوش محبت خود را به روى همگان مىگشود و همه را مورد لطف و
عنايت خويش قرار مىداد، از اين رو، يكى از مهمترين علل و عوامل پيشرفت اسلام را در
آغاز كار، اخلاق نيكو و رفتار انسانى آن حضرت شمردهاند.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم)، در عين صلابت و شدت در مسايل اصولى، در
مسايل شخصى و فردى نهايت نرمى و مهربانى را از خود نشان مىداد، به همين سبب،
خداوند در قرآن مجيد خلق نيك او را ستوده و از آن به عظمت ياد كرده است:
به همين دليل خداوند، پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) را سر مشق ديگران
قرار داد
(139).
هر كسى ميل دارد به مقام قرب الهى برسد، بايد از روشها و شيوههايى بهره جويد كه
رسول الله(صلى الله عليه و آله و سلم) استفاده مىكرد.
گاهى در برخورد و معاشرت با مردم، شرايطى پيش مىآيد كه زمينه خشم و غضب را فراهم
مىكند. در چنين شرايطى، به نيروى كنترل كنندهاى نياز است كه جلو بازتابهاى تند را
بگيرد و آدمى را از پيامدهاى ناگوار غضب مصون دارد. آنچه مىتواند انسان را در آن
حالت هيجانى حفظ كند و شعلههاى خشم او را فرو نشاند، بردبارى است. بردبارى از
ارادهاى محكم و عزمى راسخ بر مىخيزد. براى دستيابى به فضيلت حلم، بايد ازتحلمآغاز
كرد كه مقدمه رسيدن به حلم است. يعنى با فرو بردن خشم (كظم غيظ) و تحمل تلخى آن،
مىتواند به شهد گواراى بردبارى رسيد
(141).
اگر بردبار نيستى، خود را به بردبارى وادار، چه كمند كسانى كه خود را همانند مردمى
كند و از جمله آنان نشوند.
ارتباط بردبارى با مردم دارى، كاملا روشن است، بردبارى عامل جذب و مايه محبوبيت در
اجتماع است. نخستين ثمرهاى كه فرد بردبار، از اين فضيلت انسانى دريافت مىكند،
پشتيبانى مردمى است. مردم، در همه صحنهها به يارى او مىشتابند، على (عليه السلام)
در اين باره مىفرمايد:
نخستين دستاورد بردبار از بردبارى خود، پشتيبانى مردمان از او، در برابر نادان است.
بردبارى (بسان) قبيله است.
در اساس، بدون داشتن ويژگى بردبارى، مردم دارى ناممكن است. ضروريترين شرط مديريت و
مردم دارى توان و قدرت تحمل انتقادها و خرده گيريهاست.
سرآمد ويژگيهاى رياست، بردبارى است.
آنگاه كه حضرت موسى (عليه السلام) رسالت خويش را آغاز مىكند و براى هدايت مردم بر
مىخيزد، نخستين چيزى كه از خداوند مىخواهد حلم و شرح صدر است:
پروردگارا! بر حوصلهام بيفزا و كارم را آسان گردان.
روشن است كه به كار بستن بردبارى تا آن جا ارزش است و مورد سفارش اسلام كه به كوچك
شدن شخصيت آدمى نينجامد و هيبت و متانت را از وى نگيرد و مايه جسارت و جرأت طرف
مقابل نشود. در اين صورت، نه تنها ارزش و فضيلت نخواهد بود كه بار منفى و ضد ارزشى
خواهد داشت.
خشم بيش از حد گرفتن وحشت آرد، و لطف بى وقت هيبت ببرد و نه چندان درشتى كن كه از
سير گردند و نه چندان نرمى كه بر تو دلگير شوند
(147).
اين تاكيدات نشان مىدهد در روابط اجتماعى و آداب مردم دارى، حلم و شرح صدر جايگاه
ويژهاى دارد و شايسته است همگان و بويژه اهل علم و حوزويان كه بيشتر با مردم
سروكار دارند، خود را به اين فضيلت اخلاقى بيارايند و از رذيلت خشم و غضب بپرهيزند؛
چه اين كه علم و حلم اگر به هم آميزند، زينت بخش و جاذبه آفرين خواهند بود
(148).
به گواهى تاريخ اسلام، بيشترين گروندگان به اسلام از همين راه و روش بودهاند.
چنانكهمولانهداستان
حلم على (عليه السلام) را در برخورد با عمر و ابن عبدود در شعرى زيبا سروده است.
از زمينههاى مهم مردم دارى، بخشش و چشم پوشى است. اين خصلت از مكارم اخلاقى، به
شمار مىرود و نشانه بزرگوارى روح انسان است.
كسانى كه به اين فضيلت دست يافتهاند ديدى وسيع و نظرى بلند دارند و از افق بالا و
گسترده به حوادث مىنگرد، كشتى وجودشان با طمأنيه از گردابها و توفانها مىگذرد و
نهال روحشان در برابر تند بادها مقاوم و استوار است و همچون درختى پر ثمر هر كه
سنگش زند ثمر مىبخشد. كاسه صبر و مدارايش، با حوادث ناچيز و اندك لبريز نمىشود و
با اين كه قدرت انتقام دارد، ولى آن را كنترل مىكند.
بى گمان، چنين انسانى، گامى بلند در فرو كشيدن كينهها و افزايش مهربانيها و
دوستيها برداشته است. بخشش و چشمپوشى از لغزش و عمل ناشايست و نا به جاى ديگران،
نشانگر تسلط انسان بر نفس و هواهاى شيطانى است و اين صفت، آدمى را در معرض رحمت و
مغفرت خداوند قرار مىدهد:
بايد عفو و گذشت نمايند. آيا دوست نمىداريد كه خداوند شما را بيامرزد.
اگر دوست داريم كه خداوند از لغزش و خطاهاى ما بگذرد، همين روش را در زندگى با خلق
خدا پيش گيريم و با بزرگوارى و كرامت و اشتباهاى ديگران بگذريم و آن را ناديده
گيريم. روشن است كه اين رفتار، دلها را به هم نزديك مىكند و افكار و انديشهها را
به هم پيوند مىزند و در نتيجه، زمينه نشر و پذيرش حق و فضيلت را فراهم مىآورد.
از اين روست كه خداوند به پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) دستور مىدهد كه
اين شيوه را با همگان (حتى با دشمنان و مخالفان) پيش گيرد.
عفو را پيشه كن و به نيكى فرمان ده و از جاهلان روگردان.
چه بسا برخى بپندارند كه روش عفو و گذشت، با عزت و گرانمايگى ناسازگار است و از
قدرت و موقعيت اجتماعى انسان مىكاهد. اين پندارى بيش نيست. بخشندگى، عامل عزت
اجتماعى انسان است و كينه توزى و انتقام، نشانه حقارت و كوچكى روح.
بخشش را پيشه خود سازيد، زيرا بخشش، به انسان عزت مىبخشد و اين صفت عامل ارجمندى
نزد خداوند است.
البته بايد بخشش و چشمپوشى، در جايى به كار گرفته شود كه مناسب باشد و اگر در موردى
بخشش، عامل جسارت و تجرى شود، آنجا بخشش زيانبار خواهد بود. امام سجاد (عليه
السلام) مىفرمايد:
حق كسى كه به تو بد كرده آن است كه او را ببخشى و اگر دانستى كه بخشش تو زيانبار
است بد كننده را به كيفر بدش برسان
(155).