بهم عاد الحق فى نصابه و انزاح الباطل عن مقامه و انقطع لسانه عن منيته...
'به وجود ايشان "عترت پيامبر ص" حق به جايگاه و حد نهايى خود مى رسد، باطل
ريشه كن مى شود و زبان باطل از بيخ و بن بريده مى شود'.
در فراخناى گيتى و در عالم هستى، هر پديده اى به تناسب و اقتضاى وجود خويش
از آغاز هستى تا پايان حيات، يك سير تكاملى را در مسير حيات به سوى كمال مطلق و
مبدا آفرينش، به اراده خود و يا از گذرگاه جبر تكوينى مى پيمايد. و در برابر هر
يك از اين موجودات چه آنها كه مجبور و چه آنها كه صاحب اراده و مختارند، ظهور
اسباب و عوامل ضد تكامل و تعالى امرى قطعى و حتمى است. با اين تفاوت كه در
برابر موجودات فاقد اراده كه تابع جبر تكوينى هستند، عوامل و علل ضد تكامل
برخاسته از طبيعت قرار مى گيرد، ولى در برابر پديده ها و موجودات صاحب اراده و
آزاد، هم علل ضد تكامل مادى و هم نيروهاى ضد تعالى غير مادى و
اهريمنى جلوه مى كند. و انگيزه و اسباب سقوط و هلاكت و انحراف آنها را از مسير
كمال فراهم مى آورد.
انسان كه به فرموده ى قرآن اشرف آفريدگان خدا است و در زيباترين هيات و
نيكوترين تقويم، به شهادت آيه ى كريمه قرآن [ لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم
"سوره ى تين، آيه 4". ] لباس هستى پوشيده، از اين جريان بركنار نيست. و آنگاه
كه انسان به حق در مسير كمال و رشد حركت مى كند، به حدى از كمال دست مى يابد كه
مورد رشك فرشتگان قرار گرفته و به مقامى مى رسد كه فرشته را راه نيست. همانگونه
كه اگر سببهاى ضد كمال راه را بر او ببندند، به حضيضى از ذلت و نكبت و بربريت
سقوط مى كند، كه هيچ چارپا و جنبنده اى به پستى او نباشد. از ديدگاه مذهب و چشم
انداز عقل و منطق ضرورى است، همه ى انسانهايى كه مى خواهند به كمال برسند و
هرگز از حق و حقيقت جدا نباشند، حضور و وجود اسوها و الگوهايى در دوران حيات،
امرى اجتناب ناپذير است. از اين گذرگاه خداى حكيم عترت معصوم رسول خدا "ص" را
كه مظهر تام و تمام حق و حقيقتند، براى مردم اسوه و الگو قرار داده است. چرا كه
ايشان در روزگار حيات خويش حتى لحظه اى از حق جدا نبوده اند، همواره نهايى ترين
چهره و جلوه ى حق در سيما و آئينه ى دل ايشان تجلى كرده است. و اگر سخن به
حقيقت گفته شود، بايد گفت كه اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام خود، حقيقت محض
و ملاك و ميزان حق مى باشند. و به اصطلاح اهل منطق وجود مقدس عترت پاك و معصوم
پيامبر خدا، مصداق قطعى و حتمى حق در گذرگاه حيات مى باشد. و با توجه به اين
حقيقت اميرالمومنين امام على عليه السلام درباره ى آنان فرمود:
'به وجود ايشان "عترت پيامبر ص" حق به جايگاه و حد نهايى و متعالى خود مى
رسد'.
يكى از بارزترين و آشكارترين مصاديق علل و اسباب ضد تكامل و تعالى در حيات
انسان، باطل و جلوه ى آن در صورتهاى گوناگون حتى در شكل نمايش حق است. با اندكى
دقت و پژوهش در اسناد تاريخى بازمانده از امتهاى گذشته، متوجه اين واقعيت تلخ
مى شويم كه همواره در برابر هر جريان حق و جلوه ى هر حقيقتى باطل با چهره ى زشت
و نامبارك خود ظاهر شده است. و با تمامى ترفندهاى فريبنده ى خود سد راه حق شده
و آن را از مسير خود كه به كمال و عدل منتهى مى شود، باز داشته و منحرف كرده
است. و با كمال تاسف جلوه و جريان باطل در طول تاريخ از چنان شدت و سرعتى
برخوردار بوده، كه بسيارى از مردم را از صراط روشن حق خارج كرده و به بيراهه ى
ضلالت و همگامى با باطل كشيده است. و در اين ميانه بسيار مردانى كه به هواخواهى
و طرفدارى حق برخاسته بودند و سرانجام وسوسه ى باطل و شدت جريان و جاذبه ى
حكومت آن، ايشان را به فرو غلطيدن در آغوش باطل و دلباختگى و سرسپردگى نسبت
بدان مسرور و دلخوش كرده است. در ميدان خطرناك ستيز با باطل و تلاش و جهاد در
راه زوال و نابودى آن، توفيق هر كس به ميزان حقانيت و شيفتگى و اعتقاد وى به حق
بوده است. آنها كه از حق و حقيقت تنها با زبان دفاع كرده اند، پيروزيشان بر
باطل پيروزى لفظى بوده، و كسانى كه مبارزه ى ايشان با ناحق از نفرت دل بوده،
غلبه ى آنها بر باطل در حد پيروزى قلبى بوده و در نتيجه هيچگاه در دل سر
سازگارى با باطل را نداشته اند ولى در آوردگاه جهاد با باطل چهره هايى روشن با
قامتى استوار و قلبى مطمئن حضور پيدا كرده اند، كه در جدال با ناحق از اسلحه ى
زبان و قلب و عمل بهره برده اند. و به همين دليل مرگ آفرين ترين ضربه هاى
جانگداز را بر قامت ناميمون باطل فرود آورده اند، تا آنجا كه موجوديت و هستى آن
را از صفحه ى گيتى دست كم تا زمانى كه خود بوده اند، از ميان برداشته اند. اين
دريادلان آئينه جان و اين پاكباختگان جان بر كف كه همواره در ميدان نبرد با
باطل تا مرز شهادت و فناء فى الله خوش درخشيده اند و پيكره ى باطل كارى ترين
ضربه هاى مهلك را از ناحيه ى ايشان پذيرفته، عترت معصوم پيامبر حق تعالى مى
باشند. اهل بيت پيامبر اكرم "ص" مومنان صالح، موحدان صادق و مخلصين شاهدى
هستند، كه در چند ساله ى عمر محدود و سراسر فيض و رحمت خود، لحظه اى از هجوم و
يورش به پايگاه باطل آرام نگرفته اند، تا آنجا كه به فرموده ى امام على عليه
السلام:
'به وجود اهل بيت پيامبر "ص" باطل، ريشه كن و زبان آن از بيخ و بن بريده مى
شود'.
عقلوا الدين عقل و عايه و رعايه، لا عقل سماع و روايه، فان رواه العلم كثير
و رعاته قليل.
'اهل بيت پيامبر "ص" دين را از روى فهم و بصيرت و براى عمل فرا گرفته اند،
نه آنكه طوطيوار شنيده و تكرار كنند، چرا كه بيان كنندگان علوم فراوان و
جانبداران آن اندك مى باشد'.
مردم در پذيرش دين به گروههاى متفاوت تقسيم مى شوند. بعضى از مردم هنگام
ابلاغ شريعت از سوى اولياء دين، به دليل عدم امكان مقاومت و جبهه گيرى در برابر
آن تسليم مى شوند و به ظاهر ايمان مى آورند، ولى در حقيقت نور ايمان به خانه ى
دل آنها راه نيافته است. چنين مردمى از اسلام و حقيقت ايمان، تنها به عنوان بى
محتواى مسلمانى دل خوش كرده اند. برخى دين را بى هيچ بصيرت و شناختى ناخود آگاه
پذيرفته و تقليد مى كنند و از اسلام و حقايق و علوم و معارف دينى هيچ بهره اى
نبرده اند، ولى صادقانه به اصول دين و مبانى مذهب اعتقاد داشته، در اجراى احكام
دين در حد توان خود مى كوشند. گروهى از مردم نيز پس از مطالعه و تحقيق و پژوهش
بسيار، از گذرگاه استدلال و استنباط عقلى و منطقى، دين خدا را پذيرفته و ايمان
آنها بر اساس عقل و علم و معرفت است، ولى در رابطه با عمل، به همه ى احكام و
موازين شرعى توفيق چندانى ندارند. و گاه مشاهده مى شود كه در اعمال آنها
ناخالصيها و خود بينى ها و غرورهاى بى مورد، جاى صفاى دل و اخلاص در عمل را
گرفته است. در اين ميانه مردانى دلير با روحى بزرگ، قلبى پاك، ايمانى خالص عشقى
خدائى، سينه اى سوخته و جانى روشن به فروغ جمال و جلال حق تعالى جلوه مى كنند،
كه ذكر خدا بر لب، ايمان به غيب در دل و روشناى هزاران خورشيد در نگاهشان، آيات
نور و ايمان و اخلاص و ايثار را تفسير مى كند.
اين پاكيزه جانان نشان از سرادق قدس ربوبى و ملكوت اعلى دارند و تمامى
وجودشان حكايت از عالم نور و صدق و صفا و حق و طهارت مى كند. موحدان پاك نهادى
كه ديده به جمال معشوق ازل و ابد دوخته، دين و دل به مهر و عشق او باخته، با
درد و رنج و هجر و سوز و ساز و ناز و عتاب و هر چه كه از او و به سوى او باشد
ساخته اند، مرغ روح ايشان را فضاى گيتى تنگ است و سر سپردگى و دلبستگى شان به
هر چه تعلق مادى و غير دوست باشد، ننگ. در آئينه ى جانشان جمال حق تعالى جلوه
كرده و در ميناى دلشان شراب ناب ايمان و عشق، عقل تاجر پيشه را به بى خودى مى
خواند. از پنجره ى چشمانشان روشناى عشق و مهتاب مهر مى تابد و ترنم گفتارشان
تسبيح قدسيان و زمزمه ى دلنواز عرشيان را تداعى مى كند. اينان وارثان صالح و
صادق سلسله ى تابنده ى پيامبرانند، كه از سرزمين نور آمده اند، بندگان راستين
حق تعالى و پرستندگان مخلص حضرت پروردگار مى باشند و از سوى آفريدگار عالميان
فرمان دارند، تا مردم را به نور دعوت كنند و از شب و ظلمت بيم دهند. و از آنجا
كه بنده ى آفتاب حقيقتند، در گوش جان آدميان هر چه مى گويند همه از آفتاب مى
گويند، باشد كه اهريمن سياهى و تاريكى شرك و كفر را از حريم حيات و محيط زندگى
مردم بتارانند.
اين برگزيدگان حق تعالى و ميراث بران پيامبر خدا "ص" كه از سلاله ى پاك و
طاهر ابراهيم بت شكن مى باشند، دين را با همه ى هستى و تمامى وجود خويش دريافته
و از آن تا برآمدن جان دفاع كرده اند. و با شهامت و جرات مى توان گفت كه ايشان-
عترت رسول الله- تجسم عينى و عملى اسلام مى باشند و آيه، آيه ى قرآن در لحظه،
لحظه ى حيات آنها تفسير مى شود. و كلام حق آنها صداى رساى حضرت جبرئيل امين
است، كه از حلقوم مطهر اهل بيت پيامبر اكرم "ص" آيات وحى و الهام الهى را در
فضاى عالم و در گوش جهانيان فرياد مى كند. و براساس اين حقيقت روشن و واقعيت
انكارناپذير، امام متقيان يعسوب الدين حضرت على "ع" در وصف عترت معصوم و مطهر
رسول الله "ص" فرمود: 'عترت پيامبر خدا "ص" دين را از راه فهم و معرفت و براى
عمل فراگرفته اند- دين با حيات ايشان درآميخته- نه اينكه بدون تعقل و تدبر
شنيده و تكرار كنند، زيرا بيان كنندگان علوم فراوان و طرفداران آن اندك مى
باشد'.
نحن الشعار و الاصحاب و الخزنه و الابواب، و لا توتى البيوت الا من ابوابها،
فمن اتاها من غير ابوابها سمى سارقا. فيهم كرائم القرآن و هم كنوز الرحمان، ان
نطقوا صدقوا و ان صمتوا لم يسبقوا، فليصدق رائد اهله و ليحضر عقله و ليكن من
ابناء الاخره فانه منها قدم و اليها ينقلب... [ نهج البلاغه فيض، خطبه 153. ]
'ما اهل بيت پيامبر "ص"- از جهت پيوند و نزديكى به رسول الله- پيراهن تن او
را ماننديم. ما اصحاب و خزانه داران- گنجينه هاى علوم و حكمت- و درهاى "شهر
علم" پيامبر خدا مى باشيم. و هيچ كس به خانه اى جز از در آن وارد نمى شود و اگر
كسى از در خانه وارد نشود، دزد ناميده مى شود.
آيات كريمه ى قرآن "آنچه در مدح و منقبت است" درباره ى اهل بيت عليهم السلام
فرود آمده و ايشان گنجهاى خداى بخشنده و مهربان مى باشند. هرگاه سخن بگويند،
راست و درست مى گويند و اگر ساكت باشند، كسى بر آنها در سكوت پيشى نگرفته است.
"سكوت اهل بيت از علم و حكمت نشات گرفته است" امام هر قومى بايد به ملت خود
راست بگويد و در كارها عقل خود را بكار برد. و بايد كه مرد آخرت باشد، زيرا از
آنجا آمده و به آنجا باز مى گردد'.
يكى از دلايلى كه در ارتباط با موضوع خلافت پس از ارتحال و درگذشت پيامبر
خدا "ص" و امامت امت اسلامى، ائمه ى اطهار عليهم السلام در مناظرات و احتجاجات
خود به آن استدلال كرده اند، مساله ى قرابت و نزديكى و پيوند نسبى و خونى اهل
بيت عصمت و طهارت با رسول الله "ص" است. و از ديدگاه عقل و منطق و چشم انداز
حكمت و انصاف و عدل، موضوع قرابت و نزديكى و پيوند عترت پيامبر "ص" با آن حضرت،
برهانى محكم و دليلى استوار و حجتى قوى و غير قابل انكار است. چرا كه به فرموده
ى ائمه ى اطهار "ع" عترت رسول الله "ص" در دامان وحى پرورش يافته و از زلال
حقيقت و معرفت قرآن با دست لطف و مهر و عنايت پيامبر اكرم "ص" سيراب و سرشار
شده اند. و طراوت و طهارت و صفاى خانه ى پيامبر اعظم "ص"، كه نشات گرفته از
صفاى وحى و طراوت قرآن و طهارت نفس زكيه ى رسول الله "ص" است، بر روح و قلب و
انديشه ى عترت او سخت تاثير گذاشته است. اين فضيلت و ويژگى ارزشمند تنها در
انحصار اهل بيت پيامبر "ص" است و ديگر ياران و اصحاب وى از اين امتياز بى بهره
و محروم مى باشند.
دانشمندان علوم تربيتى و علماى روان شناس و زيست شناس معتقدند، در تكوين
شخصيت و ساختار هويت انسان سه اصل مهم تاثير قطعى و حتمى دارد، آن سه اصل
عبارتست از:
1- وراثت "ژنتيك"، محيط، تربيت. و در رابطه با اصل وراثت عقيده دارند، كه
مولود از والدين خود تحت تاثير سه گونه وراثت است، وراثت جسمانى، وراثت عقلانى
و وراثت اخلاقى. و اين به معنى آنست كه هر مولودى از جهت ويژگيهاى جسمانى پدر و
مادر، خصوصيات عقلانى و ميزان خردمندى، ارزشها و ضد ارزشهاى اخلاقى آنها
برخوردار مى باشد. بر اساس اين نظريه علمى ويژگيها و خصوصيات جسمانى، عقلانى و
اخلاقى مثبت يا منفى پدر و مادر و حتى نياكان هر مولودى در ساختار شخصيت و
تربيت وى تاثير قابل ملاحظه و غيرقابل انكار دارد.
2- محيط و شرايط مثبت و منفى، طهارت و يا آلودگى آن در تكوين شخصيت هر
انسانى موثر است و اين در جاى خود با توجه به انواع محيط قابل بحث و بررسى است.
ولى از آنجا كه حوزه ى بحث و محدوده ى مطلب مورد نظر در اين كتاب بيش از اين،
فرصت بحث در اين باره نمى دهد، تنها به بيان اينكه محيط در ساختار شخصيت انسان
موثر است، بسنده مى شود.
3- تربيت نيز از جمله ى اصولى است كه در تكوين شخصيت و رشد و تعالى روحانى
انسان. تاثير شايان و غير قابل انكارى دارد. و هرگاه اصول و مبانى تربيتى از
اصالت و هماهنگى با فطرت آدمى برخوردار باشد و مربى از صلاحيت اخلاقى و توان
تربيتى كافى و لازم بهره مند باشد، حتما متربى از شايستگى و صلاحيت اخلاقى و
تربيتى برخوردار خواهد بود. با توجه به نقش بنيادى سه اصل فوق در تكوين شخصيت
انسان، اهل بيت رسول الله "ص" از صلاحيت و كفايت اخلاقى و تربيتى در حدى والا و
متعالى و غيرقابل تصور برخوردار مى باشند. چرا كه عترت رسول خدا "ص" از كرامت
طهارت نسبت و عظمت و قداست سلسله و تبار بهره مند مى باشند، كه آغاز آن ابراهيم
خليل "ع" و پايانش خاتم الانبياء و افتخار اولياء خدا حضرت محمد مصطفى است.
و در ارتباط با نقش موثر محيط در تربيت و تعالى و كمال انسان، اهل بيت عصمت
و طهارت عليهم السلام در كانون وحى و دامان تربيت رسول الله "ص"، و آغوش پاك و
طاهر و مطهر يگانه بانوى عالم دخت گرامى پيامبر، فاطمه ى زهرا سلام الله عليها
پرورش يافته اند. و كدام محيط تربيتى سالمتر و پاكتر و روحانى تر از خانه ى
پيامبر خدا و دامان فاطمه ى زهرا "ع" در گستره ى خاك و بستر تاريخ مى توان
يافت؟
تربيت و اصول و مبانى آن و نقش سازنده و موثر مربى در تربيت متربى، اصلى
پذيرفته شده در تكوين شخصيت هر فرد است. در اين رابطه اصول و مبانى تربيت عترت
رسول الله "ص" از كتاب خدا قرآن مجيد نشات گرفته است و آنها پروردگان قرآن و
حقايق و علوم و معارف و احكام آن مى باشند. و مربى ايشان خدا و پيامبرش و
اميرالمومنين على بن ابيطالب "ع" مى باشد. و چنين مكتب تربيتى و مربيانى براى
احدى از مردم، جز خاندان رسول خدا "ص" فراهم نبوده است. و به حكم عقل و فرمان
منطق و بر اساس عدل و انصاف كسانى شايستگى امامت و هدايت امت اسلامى را دارا مى
باشند، كه از ديدگاه تربيت، وراثت و محيط تربيتى ارزنده ترين و ممتازترين فضايل
و نيكوترين شرايط را تحصيل كرده باشند. و اين همه امتيازات تنها در حيات عترت
رسول الله "ص" فراهم آمده و مشهود است. و به همين دليل و با توجه به اين
امتيازات ويژه ى اهل بيت عصمت و طهارت اميرمومنان، امام موحدان و پيشواى
پرهيزگاران حضرت على "ع" در اثبات حقانيت امامت و ولايت خود و فرزندانش كه پس
از رحلت پيامبر خدا، عهده دار امامت امت اسلامى مى باشند، فرمود:
'ما اهل بيت پيامبر "ص" از جهت پيوند و نزديكى به رسول الله "ص"، پيراهن تن
او را ماننديم'. آنچه باعث شگفتى و حيرت انسان مى شود، اين واقعيت تلخ و ناگوار
تاريخى است، كه گروهى پس از شهادت رسول الله "ص" مدعى خلافت آن بزرگوار شدند و
تنها دليلى كه براى شايستگى خود نسبت به جانشينى پيامبر اكرم اقامه مى كردند،
اين سخن ناگوار بود كه ما اصحاب بزرگ و سالمند پيامبر خدائيم و به خيال خام خود
اين امتياز را براى خلافت بسنده و شايسته مى دانستند و با اين حال سخن حق و
دلايل شرعى و عقلى اهل بيت را مبنى بر امامت آنها نپذيرفتند، تا آنجا كه
اميرالمومنين على عليه السلام فرمود: اگر صحابى پيامبر بودن براى خلافت وى
ايجاد حق مى كند، پس عترت معصوم او سزاوارترند. چرا كه ايشان ارتباط و پيوندشان
با پيامبر خدا "ص" به اندازه اى نزديك است، كه پيراهن تن او را مانند. ارتباط
مستقيم و پيوند تنگاتنگ اهل بيت عصمت و طهارت با پيامبر اكرم "ص" چنانست، كه
خون پيامبر خدا در رگهاى آنان جارى، خلق و خوى او اخلاق ايشان، كتاب خدا و
اسرار آن نزد آنها و سنت رسول الله "ص" سيره زندگانى آنان
است. با اين حال چه كسى به امامت امت و خلافت رسول خدا "ص" سزاوارتر از عترت وى
مى باشد؟ در حالى كه آن حضرت بارها به وصايت و امامت على "ع" در روزگار حيات
خويش تصريح فرموده است. و اين حقيقتى است كه اسناد تاريخى و كتابهاى حديث و
روايات اهل سنت و تشيع گواه گوياى آن مى باشد.
سخن حق
'ما اهل بيت پيامبر خدا اصحاب و خزانه داران و درهاى شهر علم رسول الله "ص"
هستيم. و هيچ كس به خانه اى جز از در آن وارد نمى شود و اگر از در وارد نشود
دزد ناميده مى شود'. [ نهج البلاغه فيض، خطبه 153. ] به عقيده ى شيعيان امام
امت اسلامى كه پس از پيامبر خدا "ص" عهده دار زعامت و هدايت و حمايت مسلمانان
مى باشد، بايد از همه ى امت اسلامى آگاه تر به احكام و مبانى اسلام و آشناترين
ايشان به حقايق و اسرار كتاب خدا قرآن باشد. و اين والاترين و ارزنده ترين سخن
حق است. چرا كه پس از پيامبر خدا "ص" جانشين او و امام امت اسلامى بايد همانند
رسول الله بر اساس كتاب خدا و بر پايه ى احكام و مبانى اسلام جامعه ى اسلامى را
هدايت و امامت كند. و اين مهم هرگز امكان پذير نيست، مگر اينكه امام آگاه به
كتاب خدا و آشنا به اسرار و حقايق آن باشد، تا در پرتو انوار روشن و هدايت بخش
قرآن بتواند امت اسلامى را از خطر انحراف و ارتجاع و گمراهى و زوال و ذلت و
وسوسه هاى خناسان توطئه گر رهايى بخشد. و به گواهى همه ى اسناد و مدارك تاريخى
پس از پيامبر اكرم "ص" تنها اميرالمومنين و يازده اختر تابناك آسمان امامت از
عترت پاك پيامبر خدا، با صداى رسا در همه ى عصرها فرياد برآورده اند كه:
'ما اهل بيت پيامبر خدا "ص" اصحاب و خزانه داران و درهاى شهر علم رسول الله
مى باشيم'.
و مهمتر از اين سخن اينكه حتى يك مورد در دوران حيات و امامت اهل بيت عصمت و
طهارت مشاهده نشده است، كه يكى از دوستان و يا دشمنان ايشان پرسشى از كتاب خدا
و يا هر موضوع ديگرى از عترت معصوم پيامبر "ص" داشته باشد و آن سئوال از سوى
آنها بى پاسخ باقى مانده باشد. و شگفت تر اينكه همه ى كسانى كه در برابر اهل
بيت پيامبر "ص" به مخالفت و دشمنى برخاسته اند، حتى در يك مورد نسبت به علم و
عرفان و آگاهى خاندان رسول الله "ص" كه اوصياء آن حضرت پس از وى مى باشند،
اظهار شك و ترديد نكرده اند. و بلكه در موارد بسيارى زبان به ستايش و تعظيم
شخصيت و تجليل از مقام علمى و مرتبه ى ايمان و عرفان آنها گشوده اند. در اين
رابطه سخنان هر سه خليفه ى اهل سنت در كتابهاى معتبر آنها به ويژه صحاح سته،
"كتابهاى صحيح ششگانه" كه نزد آنان از ارزش و اعتبار خاصى برخوردار مى باشد،
شايان دقت و مراجعه است.
سيره ى روشن و زندگانى سراسر رحمت و معرفت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم
السلام، سند زنده و گواه صادقى بر پايگاه رفيع علمى آنان است. مجموعه ى احاديثى
كه از پيامبر خدا درباره ى علم و عرفان و آگاهى عترت معصوم آن حضرت بيان شده و
در كتابهاى معتبر حديث ثبت و ضبط است از يك سو و از سوى ديگر زلال گواراى علم و
حكمت و عرفان بى انتهايى كه از آبشار خروشان حيات ائمه ى اطهار "ع" سرچشمه
گرفته و همه ى تشنگان علوم و معارف اسلامى را سيراب كرد، دليل محكم و حجت متين
و استوارى بر اثبات علم الهى و حكمت خدايى آنها است، كه از سوى خداى عليم و
پروردگار حكيم به اوصياء رسول الله "ص" و ائمه ى امت اسلامى افاضه و عنايت شده
است. و به همين دليل و با اتكاء به عنايت و لطف خاص حق تعالى نسبت به عترت مطهر
و معصوم حضرت ختمى مرتبت، اميرالمومنين امام على بن ابيطالب عليه السلام در
ادامه ى سخنان خود پيرامون مقام و شخصيت اهل بيت پيامبر "ص" فرمود: 'آيات كريمه
ى قرآن "آنچه در مدح و منقبت نازل شده" درباره ى اهل بيت پيامبر "ص" فرود آمده
است و آنان گنجهاى خداى بخشنده اند'. [ نهج البلاغه فيض، خطبه 153. ]
اين بخش از كلام اميرالمومنين امام على "ع" ممكن است براى آنها كه داراى
قلبى پاك از آلودگيهاى گناه و وسوسه هاى اهريمن نيستند، اندكى گران و گزاف جلوه
كند. ولى براى آنها كه آئينه ى جانشان از زنگار نفاق و حسد و كينه پاك شده و
خانه ى دل ايشان به روشناى ايمان و معرفت اهل بيت رسول الله "ص" روشن و تابناك
است، حقيقتى محسوس و واقعيتى غيرقابل انكار است. چرا كه آيات مدح و منقبت قرآن
همه در تجليل و تعظيم و ستايش مومنان، موحدان، مخلصين، مجاهدين فى سبيل الله،
ايثارگران، اقامه كنندگان نماز، حج گزاران، پرداخت كنندگان خمس و زكات، آمرين
به معروف و نهى كنندگان از منكر، مهربانان با مردم، اشداء و سختگيرندگان بر
كفار، خاشعين، پرهيزگاران، اميدواران به رحمت پروردگار، امانتداران امين، اطاعت
كنندگان پيامبر، صادقين، عالمان عامل، صالحان، مومنان به غيب و قيامت، اطعام
كنندگان در راه خدا، نوازندگان و پناه دهندگان يتيمان، انفاق كنندگان در راه حق
تعالى، دفاع كنندگان از حق، پيكارگران با باطل، ياوران مظلوم، دشمنان ظالم،
شيفتگان لقاء الله و صابران است. و مصداق آشكارا و حتمى همه ى اين صفات ممتاز و
بر جسته و فرد اكمل عباد الرحمان ائمه ى اطهار "ع" از عترت پاك و معصوم پيامبر
خدا "ص" مى باشند. امامان پاكباز و پاك نهاد و معصوم و مطهرى از سلاله ى خاتم
الانبياء "ص" كه تجسم عينى و تجلى نهايى همه ى آيات رحمت و فضيلت و كرامت قرآن
در حيات سراسر فيض و بركت آنان پيدا و مشهود است. و اگر همه ى كرائم قرآن و
آيات مدح و منقبت آن به فرموده ى امام على "ع" درباره ى پيامبر اكرم و ائمه ى
اطهار صلوات الله عليهم نازل نشده باشد، پس در شان چه كسانى مى تواند نازل شده
باشد؟
اگر آيات قرآن كه در فضيلت نمازگزاران خاشع، نيايش كنندگان با اخلاص،
جهادگران شهادت طلب، روزه داران خداجو، ايثارگران جوانمرد، خدمتگزاران به مردم،
وفاكنندگان به پيمانها، امانتداران امين، شيفتگان حقيقت، سينه سوختگان عشق
الهى، مومنان صادق و كارگزاران صالح سخن گفته، در تجليل و تكريم اهل بيت رسول
الله "ص" نيست، پس مخاطب نخستين اين آيات چه كسانى هستند؟
به نزد هر انسان مومن و آزاده اى كه با فرهنگ دين مانوس و با زبان قرآن آشنا
است و از صدق و صفا و اخلاص و جوانمردى اسلامى برخوردار مى باشد، به روشنى
آفتاب و تابندگى حقيقت روشن است كه به فرموده ى امام على "ع"، همه ى كرائم قرآن
در شان عترت معصوم پيامبر خدا است. امام عليه السلام در ادامه ى سخنان خود عترت
پيامبر اكرم را به گنجهاى خداى بخشنده تشبيه كرده است. و اين سخن به معنى آنست
كه همه ى بركات و فيوضات و الطاف خاص پروردگار از سوى ايشان و به بركت اين
بندگان صالح و صادق حق تعالى به مردم مى رسد. و آنها كه دستشان از دامان عنايت
و كرامت اهل بيت رسول الله "ص" كوتاه است، محرومين و زيانكاران آخرت و سراى
جاويدان مى باشند.
يكى ديگر از ويژگيهاى ممتازى كه اختصاص به عترت معصوم پيامبر "ص" دارد و در
كلام اميرالمومنين حضرت على "ع" به آن اشاره شده است، اين صفت ممتاز اخلاقى است
كه امام فرمود:
'خاندان پيامبر "ص" اگر سخن بگويند، راست مى گويند و اگر ساكت باشند كسى بر
آنها پيشى نگرفته است'. از آنجا كه عترت پاك و مطهر پيامبر خدا "ص" هميشه و در
هر حالى خود را در محضر پروردگار حاضر مى دانند و حق تعالى را بر احوال خويش
بصير و ناظر مى شمارند. و نيز به دليل اينكه ايشان مظهر و مظهر صدق و صفا و صحت
و حكمت كلام مى باشند، هر گاه زبان به سخن گشوده اند جز راستى و درستى در كلام
آنها مشاهده نشده است. و اين حقيقت روشن و آشكارى است كه در سخنان حكمت آميز و
هدايت بخش آنان مشهود است. و هيچ انسان آگاه و آزادى تا به حال اين واقعيت
محسوس را انكار نكرده، چرا كه كلام ايشان نور و گفته ى آنان صادق و حق محض است.
و آنگاه كه از گذرگاه حكمت و بر اساس درايت و بصيرت سكوت اختيار كرده و لب
از سخن فرو بسته اند، هيچكس بر آنها پيشى نگرفته است. چرا كه ايشان به اقتضاى
معرفت و درايت ذاتى خويش به حكمت سخن گفتن به هنگام و به مصلحت سكوت ، در زمان
لب فرو بستن آگاهى و احاطه ى كامل دارند.
ويژگيهاى رهبر در كلام امام
1- فليصدق رائد اهله. "رهبر هر قومى بايد به ملت خود راست بگويد"
از ديدگاه امام صادقين و پيشواى پرهيزگاران امام على "ع"، كسانى كه عهده دار
رهبرى و زعامت قومى مى باشند، سزاوار است كه رابطه ى خود را با مردم بر اساس
صدق و راستى استوار كنند. چرا كه اعتماد مردم به مقام رهبرى در سايه ى صداقت و
درستى رهبرى جلب مى شود. و هرگاه مردم احساس كنند كه از سوى رهبرى به آنها
خيانت شده و رهبر جامعه ارتباطش با مردم در همه ى امور بر مبناى درستى و راستى
و صحت عمل و صدق گفتار نبوده، خيلى زود رشته ى پيوند و اطاعت خود را با مقام
رهبرى و زعامت ملت پاره مى كنند. و هرگاه ميان رهبرى جامعه و مردم رابطه ى
اعتماد و اعتقاد و صداقت برقرار نباشد، چنين ملتى روى سعادت و پيروزى را نخواهد
ديد. و سرانجام همه ى درماندگيها و سياه روزيها و شكستها و بن بستهاى سياسى و
اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى به آنها روى آور مى شود.
با توجه به حفظ رابطه ى منطقى در كلام امام على "ع" به اين حقيقت دست مى
يابيم، كه امام عليه السلام با بيان اين ويژگى براى رهبر جامعه، مردم را به
اطاعت و پيروى از عترت پيامبر "ص" فرا مى خواند. چرا كه پيش از اين خاندان رسول
الله "ص" را به صدق كلام و راستى و درستى گفتار تعريف كرد. و اين صفت ممتاز
خاندان پيامبر، مى تواند براى همه ى رهبران جهان الگو و نمونه ى عينى رهبرى
صادقانه باشد.
2- وليحضر عقله. "و عقل خود را- در اداره ى امور- بكار گيرد"
يكى از حجتهاى آشكار و ارزشمند پروردگار كه به منظور حمايت و براى هدايت
انسان در حيات او پيدا و مشهود است، نعمت ارزنده و پربهاى عقل مى باشد. هرگاه
انسان در رابطه با امور زندگى، حوادث تلخ و شيرين حيات، جريانهاى سياسى و روابط
مردمى عقل خود را بدور از هوى و هوس و شهوات بكار گيرد، عقل سالم و مستقل انسان
را به صراط مستقيم سعادت و پيروزى راهنمايى مى كند. و به فرموده ى امام صادق
عليه السلام در پاسخ به سئوال كسى كه از آن حضرت پرسيده عقل چيست؟ امام عليه
السلام فرمودند:
العقل ما عبد به الرحمان و اكتسب به الجنان [ اصول كافى، ج 1، كتاب العقل و
الجهل، ص 11. ] 'عقل نعمتى است كه بواسطه ى آن خدا پرستش مى شود و در سايه ى آن
ورود به بهشت براى انسان فراهم مى آيد'.
رهبرى جامعه ى اسلامى بايد مردم را در جهت استقرار حكومت قسط و عدل و عزت
اسلامى بسيج كند. و اقتضاى حكومت اسلامى، رهبرى جامعه بر اساس احكام عقلى است.
چرا كه عقل سالم پيشوا و مردم را به حاكميت دين بر كليه ى شئون اجتماعى و نظام
حكومتى فرمان مى دهد. و به بيان ديگر حكومت عقل همان حاكميت دين و مذهب است و
هيچگاه ميان دين و عقل جدايى نبوده و نيست. منطق دين و ديدگاه ائمه ى اطهار
عليهم السلام نيز هماهنگى دين و عقل را تصريح و تاييد مى كند. در همين رابطه
كلام حضرت امام جعفر صادق "ع" شايان توجه است، آنجا كه فرمود:
من كان عاقلا كان له دين و من كان له دين دخل الجنه. [ اصول كافى، ج، كتاب
العقل و الجهل، ص 12. ]
'هر كس كه عقل دارد، دين دارد و كسى كه از دين پيروى مى كند، بى گمان به
بهشت وارد مى شود'.
عقل موهبتى الهى و نعمتى بزرگست كه به شرافت خلقت نخستين مشرف است و خداى
حكيم به واسطه ى آن حجت خود را براى مردم تمام كرده و به كمال رسانيده است و
خداى پيامبرانش را به وسيله ى عقل به ربوبيت خويش هدايت كرده است. و اين حقيقتى
است كه در سخن امام موسى بن جعفر عليه السلام جلوه كرده، آنجا كه فرمود: يا
هشام! ان الله تبارك و تعالى اكمل للناس الحجج بالعقول، و نصر النبيين بالبيان
و دلهم على ربوبيته بالادله فقال: [ اصول كافى، ج 1 ص، 14. ]
'و الهكم اله واحد، لا اله الا هو الرحمن الرحيم. ان فى خلق السموات و الارض
و اختلاف الليل و النهار و الفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس و ما انزل
الله من السماء من ماء فاحيى به الارض بعد موتها و بث فيها من كل دابه و تصريف
الرياح و السحاب المسخر بين السماء و الارض لايات لقوم يعقلون '. [ سوره ى
بقره، آيه 163 -164. ]
'اى هشام! همانا خداى متعال به واسطه ى عقل حجت را به مردم تمام كرده و
پيامبران را به وسيله ى بيان يارى فرموده و ايشان را به سبب دليل و برهان به
ربوبيت و پروردگارى خود دلالت و هدايت كرده و فرموده است:
'و خداى شما خداى يگانه است و نيست خدايى مگر او كه بخشاينده و مهربان است.
همانا در آفرينش آسمانها و زمين و رفت و آمد شب و روز و كشتيها كه براى بهره
بردن مردم بر روى آب دريا در حركتند و آب بارانى كه خدا از آسمان فروباريد و با
آن زمين را پس از مردنش "نابودى گياهان آن" زنده كرد و در بر انگيختن انواع
حيوانات در زمين و در وزيدن بادها به هر سوى و آفرينش ابر كه ميان زمين و آسمان
مسخر است، نشانه ها و دلايل- آشكار و روشن- در همه ى اين امور براى عاقلان
موجود است'. كاربرد عقل و برخوردارى از آن در كار رهبرى و هدايت جامعه نشانه ى
آگاهى، علم و درايت رهبر است. آنها كه مرتبه اى از مراتب علمى را درك كرده و بر
قله ى رفيع آگاهى و درايت بالا رفته اند، كارهايشان عقلانى است. و هيچگاه در
مسئوليتها و تكاليفى كه به عهده ى آنانست از استفاده و كاربرد عقل غافل نيستند.
چرا كه بهره مندى از هدايت عقل نشات گرفته از علم و ملهم از دانش و درايت و
آگاهى فرد است. و انسانها به ميزانى كه دانشمندتر و آگاه ترند، به همان ميزان
اعمال و افكار و گفتارشان بر اساس عقل و بر پايه ى احكام عقلانى است. اين حقيقت
در كلام حكمت آميز حضرت موسى بن جعفر عليه السلام جلوه كرده، آنجا كه فرمود:
يا هشام! ان العقل مع العلم فقال: [ اصول كافى، ج 1، ص 16. ] و تلك الامثال
نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون'. [ سوره ى عنكبوت، آيه 43. ]
'اى هشام! عقل همراه با علم است- و در اين رابطه- خداى حكيم فرموده:
"اين مثلها را براى مردم بكار مى بريم، ولى جز دانشمندان- حقيقت آنها را-
تعقل نمى كنند"'.
بر اساس اين حديث و احاديث فراوانى كه از اهل بيت "ع" نقل شده و از حوصله ى
بحث ما بيرون است، بهره بردارى از عقل در همه ى امور به ويژه مساله ى رهبرى
جامعه نشانه ى علم و آگاهى است. و از آنجا كه رهبرى جامعه ى انسانى مى بايد از
امتياز علم و نعمت سلامت و كمال عقل برخوردار باشد،
امام على "ع" يكى از ويژگيهاى رهبر جامعه را كاربرد و استفاده ى از عقل در همه
ى امور مى داند.