بخش نهم:
مساله ارث
دنياى قديم يا به زن اصلا ارث نمىداد و يا ارث مىداد اما با او مانند
صغير رفتارمىكرد يعنى به او استقلال و شخصيتحقوقى نمىداد.احيانا در بعضى
از قوانين قديمجهان اگر به دختر ارث مىدادند به فرزندان او ارث
نمىدادند،بر خلاف پسر كه همخودش مىتوانست ارث ببرد و هم فرزندان او
مىتوانستند وارث مال پدربزرگبشوند.و در بعضى از قوانين ديگر جهان كه به
زن مانند مرد ارث مىدادند،نه بهصورت سهم قطعى و به تعبير قرآن نصيبا
مفروضا بود بلكه به اين صورت بود كه بهمورث حق مىدادند كه درباره دختر
خود نيز اگر بخواهد وصيت كند.
تاريخچه ارث زن طولانى است.محققين و مطلعين،بحثهاى فراوانى كرده
ونوشتههاى زيادى در اختيار گذاشتهاند.لزومى نمىبينيم به نقل گفتهها و
نوشتههاىآنها بپردازم.خلاصهاش همين بود كه ذكر شد.
علل محروميت زن از ارث
علت اصلى محروميت زنان از ارث،جلوگيرى از انتقال ثروت خانوادهاى
بهخانواده ديگر بوده است.طبق عقايد قديمى نقش مادر در توليد فرزند ضعيف
است; مادران فقط ظروفى هستند كه در آن ظرفها نطفه مردان پرورش مىيابد و
فرزند به وجود مىآيد.از اين رو معتقد بودند كه فرزند زادگان پسرى يك
مرد،فرزندان اوو جزء خانواده او هستند و اما فرزند زادگان دخترى او فرزندان
او و جزء خانواده اونيستند،بلكه جزء خانواده پدر شوهر دختر محسوب
مىشوند.روى اين حساب اگردختر ارث ببرد و بعد ارث او به فرزندان او منتقل
شود،سبب مىشود كه ثروت يكخانواده به يك خانواده بيگانه منتقل گردد.
در كتاب ارث در حقوق مدنى ايران تاليف مرحوم دكتر موسى عميد،صفحه
8،پساز آن كه مىگويد:در دورههاى قديم،مذهب اساس خانوادهها را تشكيل
مىداده نهعلقه طبيعى، مىگويد:
«رياست مذهبى در اين خانواده(پدر شاهى)با پدر بزرگ خانواده بود و پس از
اواجراى مراسم و تشريفات مذهب خانوادگى فقط به واسطه اولاد ذكور از نسلى
بهنسل بعد منتقل مىشد و پيشينيان مردان را فقط وسيله ابقاى نسل
مىدانستند و پدرخانواده چنانكه حيات بخش پسر خويش بود،همچنين عقايد و رسوم
دينى خود وحق نگه داشتن آتش و خواندن ادعيه مخصوصه مذهبى را نيز بدو انتقال
مىداد،چنانكه در وداهاى هند و قوانين يونان و رم مسطور است كه قوه توليد
منحصر بهمردان است و نتيجه اين عقيده كهن اين شد كه اديان خانوادگى به
مردان اختصاصيابد و زنان را بىواسطه پدر يا شوهر هيچ گونه دخالتى در امر
مذهب نبوده...وچون در اجراى مراسم مذهبى سهيم نبودند از ساير مزاياى
خانوادگى نيز قهرابىبهره بودند،چنانكه بعدها كه وراثت ايجاد شد زنان از
اين حق محروم شدند.»
محروميت زن از ارث علل ديگر نيز داشته است،از آن جمله ضعف قدرتسربازى
زن است. آنجا كه ارزشها بر اساس قهرمانيها و پهلوانيها بود و يكى مرد
جنگىرا به از صد هزار آدم ناتوان مىدانستند،زن را به خاطر عدم توانايى بر
انجام عملياتدفاعى و سربازى از ارث محروم مىكردند.
عرب جاهليت از همين نظر مخالف ارث بردن زن بود و تا پاى مردى-و لو
درطبقات بعدى-در ميان بود،به زن ارث نمىداد.لهذا وقتى كه آيه ارث نازل شد
وتصريح كرد به اينكه: للرجال نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون و للنساء
نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون مما قل منه او كثر نصيبا مفروضا (1)
باعث تعجب اعراب شد.اتفاقا درآن اوقات برادر حسان بن ثابت، شاعر
معروف عرب،مرد و از او زنى با چند دخترباقى ماند.پسر عموهاى او همه دارايى
او را تصرف كردند و چيزى به زن و فرزندان اوندادند.زن او شكايت نزد رسول
اكرم برد.رسول اكرم آنها را احضار كرد.آنها گفتند: زن كه قادر نيستسلاح
بپوشد و در مقابل دشمن بايستد،اين ما هستيم كه بايد شمشيردستبگيريم و از
خودمان و از اين زنها دفاع كنيم،پس ثروت هم بايد متعلق به مردانباشد.ولى
رسول اكرم حكم خدا را به آنها ابلاغ كرد.
ارث پسر خوانده
اعراب جاهليت گاهى كسى را پسر خوانده قرار مىدادند و در نتيجه،آنپسر
خوانده مانند يك پسر حقيقى وارث ميتشمرده مىشد.رسم پسر خواندگى درميان
ملتهاى ديگر و از آن جمله ايران و روم قديم موجود بوده است.طبق اين رسميك
پسر خوانده به دليل اينكه پسر است از مزايايى برخوردار بود كه دختران
نسلىبرخوردار نبودند.از جمله مزاياى پسر خوانده ارث بردن
بود،همچنان[كه]ممنوعيتازدواج شخص با زن پسر خوانده يكى ديگر از اين مزايا
و آثار بود.قرآن كريم اينرسم را نيز منسوخ كرد.
ارث هم پيمان
اعراب رسم ديگرى نيز در ارث داشتند كه آن را نيز قرآن كريم منسوخ كرد و
آنرسم«هم پيمانى»بود.دو نفر بيگانه با يكديگر پيمان مىبستند كه«خون من
خون تو وتعرض به من تعرض به تو و من از تو ارث ببرم و تو از من ارث
ببرى».به موجب اينپيمان اين دو نفر بيگانه در زمان حيات از يكديگر دفاع
مىكردند و هر كدام زودترمىمرد ديگرى مال او را به ارث مىبرد.
زن،جزء سهم الارث
اعراب گاهى زن ميت را جزء اموال و دارايى او به حساب مىآوردند و به
صورت سهم الارث او را تصاحب مىكردند.اگر ميت پسرى از زن ديگر مىداشت،آن
پسرمىتوانستبه علامت تصاحب،جامهاى بر روى آن زن بيندازد و او را از آن
خويشبشمارد.بسته به ميل او بود كه آن زن را به عقد نكاح خود درآورد و يا
او را به زنى بهشخص ديگرى بدهد و از مهر او استفاده كند. اين رسم نيز
منحصر به اعراب نبوده استو قرآن آن را منسوخ كرد.
در قوانين قديم هندى و ژاپنى و رومى و يونانى و ايرانى تبعيضهاى ناروا
در مسالهارث،زياد وجود داشته است و اگر بخواهيم به نقل آنچه مطلعين
گفتهاند بپردازيمچندين مقاله خواهد شد.
ارث زن در ايران ساسانى
مرحوم سعيد نفيسى در تاريخ اجتماعى ايران از زمان ساسانيان تا انقراض
امويانصفحه 42 مىنويسد:
«در زمينه تشكيل خانواده نكته جالب ديگر كه در تمدن ساسانى ديده مىشود
ايناست كه چون پسرى به سن رشد و بلوغ مىرسيد،پدر يكى از زنان متعدد خود
را بهعقد زناشويى وى درمىآورده است.نكته ديگر اين است كه زن در تمدن
ساسانىشخصيتحقوقى نداشته است و پدر و شوهر اختيارات بسيار وسيعى در
دارايىوى داشتهاند.هنگامى كه دخترى به پانزده سالگى مىرسيد و رشد كامل
كرده بود،پدر يا رئيس خانواده مكلف بود او را به شوى بدهد.اما سن زناشويى
پسر را بيستسالگى دانستهاند و در زناشويى رضايت پدر شرط بود.دخترى كه به
شوىمىرفت ديگر از پدر يا كفيل خود ارث نمىبرد و در انتخاب شوهر هيچ گونه
حقىبراى او قائل نبودند.اما اگر در سن بلوغ،پدر در زناشويى وى كوتاهى
مىكرد قداشتبه ازدواج نامشروع اقدام بكند و در اين صورت از پدر ارث
نمىبرد.
شماره زنانى كه مردى مىتوانستبگيرد نامحدود بود و گاهى در اسناد
يونانى ديدهشده است كه مردى چند صد زن در خانه داشته است.اصول زناشويى در
دورهساسانى-چنانكه در كتابهاى دينى زردشتى آمده-بسيار پيچيده و درهم بوده
وپنج قسم زناشويى رواج داشته است:
1.زنى كه به رضاى پدر و مادر،شوهر مىرفت فرزندانى مىزاد كه در اين
جهان و آن جهان از او بودند و او را«پادشاه زن»مىگفتند.
2.زنى كه يگانه فرزند پدر و مادرش بود،او را«اوگ زن»يعنى زن يگانه
مىگفتندو نخستين فرزندى كه مىزاد به پدر و مادرش داده مىشد تا جانشين
فرزندى بشودكه از خانه آنها رفته است و شوهر كرده و پس از آن اين زن را
هم«پادشاه زن» مىگفتند.
3.اگر مردى در سن بلوغ بىزن مىمرد،خانوادهاش زن بيگانهاى را جهيز
مىداد واو را به كابين مرد بيگانهاى درمىآورد و آن زن را«سذر زن»يعنى
زن خواندهمىگفتند و هر چه فرزند او مىزاد،نيمى به آن مرد مرده تعلق
مىگرفت و در آنجهان فرزند او مىشد و نيمى ديگر از آن شوهر زنده بود.
4.زن بيوهاى كه دوباره شوهر كرده بود«چغر زن»مىگفتند كه به معنى چاكر
زنيعنى زن خادمه باشد،و اگر از شوى اول خود فرزند نداشت او را«سذر زن»
مىدانستند...
5.زنى كه بىرضاى پدر و مادرش به شوهر مىرفت،در ميان زنان پستترين
پايهرا داشت و او را«خودسراى زن»يعنى زن خودسر مىگفتند و از پدر و مادر
خودارث نمىبرد مگر پس از آن كه پسرش به سن بلوغ برسد و او را به
عنوان«اوگ زن» به عقد درآورد.»
در قوانين اسلام هيچ يك از ناهمواريهاى گذشته در مورد ارث وجود
ندارد.چيزىكه در قوانين اسلامى مورد اعتراض مدعيان تساوى حقوق است اين است
كهسهم الارث زن در اسلام معادل نصف سهم الارث مرد است.از نظر اسلام پسر دو
برابردختر و برادر دو برابر خواهر و شوهر دو برابر زن ارث مىبرد.تنها در
مورد پدر و مادراست كه اگر ميت فرزندانى داشته باشد و پدر و مادرش نيز زنده
باشد،هر يك از پدر ومادر يك ششم از مال ميت را به ارث مىبرند.
علت اينكه اسلام سهم الارث زن را نصف سهم الارث مرد قرار داد وضع
خاصىاست كه زن از لحاظ مهر و نفقه و سربازى و برخى قوانين جزايى دارد;يعنى
وضعخاص ارثى زن معلول وضع خاصى است كه زن از لحاظ مهر و نفقه و غيره دارد.
اسلام به موجب دلايلى كه در مقالات پيش گفتيم مهر و نفقه را امورى لازم
و مؤثردر استحكام زناشويى و تامين آسايش خانوادگى و ايجاد وحدت ميان زن و
شوهر مىشناسد.از نظر اسلام الغاء مهر و نفقه و خصوصا نفقه موجب تزلزل
اساسخانوادگى و كشيده شدن زن به سوى فحشاء است.و چون مهر و نفقه را لازم
مىداند وبه اين سبب قهرا از بودجه زندگى زن كاسته شده است و تحميلى از اين
نظر بر مرد شدهاست،اسلام مىخواهد اين تحميل از طريق ارث جبران بشود.لهذا
براى مرد دو برابرزن سهم الارث قرار داده است.پس مهر و نفقه است كه سهم
الارث زن را تنزل دادهاست.
ايراد غرب پرستان
برخى از غرب پرستان وقتى كه در اين مساله داد سخن مىدهند و نقص سهم
الارثزن را يك وسيله تبليغ و هياهو عليه اسلام قرار مىدهند،موضوع مهر و
نفقه را پيشمىكشند. مىگويند چه لزومى دارد كه ما سهم زن را در ارث از
سهم مرد كمتر قراردهيم و آنگاه اين كمبود را به وسيله مهر و نفقه جبران
كنيم؟چرا چپ اندر قيچى كاركنيم و لقمه را از پشت گردن به دهان ببريم؟از اول
سهم الارث زن را معادل سهم الارثمرد قرار مىدهيم تا مجبور نشويم با مهر و
نفقه آن را جبران كنيم.
اولا اين دايگان مهربانتر از مادر،علت را به جاى معلول و معلول را به
جاى علتگرفتهاند.اينها خيال كردهاند مهر و نفقه معلول وضع خاص ارثى زن
است،غافل ازاينكه وضع خاص ارثى زن معلول مهر و نفقه است.ثانيا گمان
كردهاند آنچه در اينجاوجود دارد صرفا جنبه مالى و اقتصادى است.بديهى است
اگر تنها جنبه مالى واقتصادى مطرح بود دليلى نداشت كه مهر و نفقهاى در كار
باشد و يا سهم الارث زن ومرد تفاوت داشته باشد.چنانكه در مقاله پيش گفتيم
اسلام جهات زيادى را كه بعضىطبيعى و بعضى روانى است در نظر گرفته است.از
يكى طرف احتياجات و گرفتاريهاىزياد زن از لحاظ توليد نسل در صورتى كه مرد
طبعا از همه آنها آزاد است،از طرفديگر قدرت كمتر او از مرد در توليد و
تحصيل ثروت،و از جانب سوم استهلاك ثروتبيشتر او از مرد،بعلاوه ملاحظات
روانى و روحى خاص زن و مرد و به عبارت ديگرروانشناسى زن و مرد و اينكه مرد
همواره بايد به صورت خرج كننده براى زن باشد وبالاخره ملاحظات دقيق روانى و
اجتماعى كه سبب استحكام علقه خانوادگىمىشود،اسلام همه اينها را در نظر
گرفته و مهر و نفقه را از اين جهات لازم دانستهاست.اين امور ضرورى و لازم
به طور غير مستقيم سبب شده كه بر بودجه مرد تحميل وارد شود.از اين رو اسلام
دستور داده كه به خاطر جبران تحميلى كه بر مرد شده است،مرد دو برابر زن سهم
الارث ببرد.پس تنها جنبه مالى و اقتصادى در ميان نيست كه گفتهشود چه لزومى
دارد در يك جا سهم زن كسر شود و در جاى ديگر جبران گردد.
ايراد زنادقه صدر اسلام بر مساله ارث
گفتيم از نظر اسلام مهر و نفقه علت است و وضع ارثى زن معلول.اين مطلبى
نيستكه تازه ابراز شده باشد،از صدر اسلام مطرح بوده است.
ابن ابى العوجاء مردى است كه در قرن دوم مىزيسته و به خدا و مذهب
اعتقادنداشته است. اين مرد از آزادى آن عصر استفاده مىكرد و عقايد الحادى
خود راهمه جا ابراز مىداشت.حتى گاهى در مسجد الحرام يا مسجد النبى مىآمد
و با علماىعصر راجع به توحيد و معاد و اصول اسلام به بحث مىپرداخت.يكى از
اعتراضات اوبه اسلام همين بود،مىگفت:«ما بال المراة المسكينة الضعيفة تاخذ
سهما و ياخذالرجل سهمين؟»يعنى چرا زن بيچاره كه از مرد ناتوانتر استبايد
يك سهم ببرد و مردكه تواناتر است دو سهم ببرد؟اين خلاف عدالت و انصاف است.
امام صادق فرمود:اينبراى اين است كه اسلام سربازى را از عهده زن برداشته و
بعلاوه مهر و نفقه را به نفع اوبر مرد لازم شمرده است و در بعضى جنايات
اشتباهى كه خويشاوندان جانى بايد ديهبپردازند،زن از پرداخت ديه و شركتبا
ديگران معاف است.از اين رو سهم زن درارث از مرد كمتر شده است.امام صادق
صريحا وضع خاص ارثى زن را معلول مهر ونفقه و معافيت از سربازى و ديه شمرد.
نظير اين پرسشها از ساير ائمه دين شده است و همه آنها به همين نحو
پاسخگفتهاند.