بخش اول: نظام حقوق زن در اسلام
مقدمه
مقتضيات عصر ما ايجاب مىكند كه بسيارى از مسائل مجددامورد ارزيابى قرار
گيرد و به ارزيابيهاى گذشته بسنده نشود.«نظامحقوق و تكاليف خانوادگى»از
جمله اين سلسله مسائل است.
در اين عصر،به عللى كه بعدا به آنها اشاره خواهم كرد،چنينفرض شده كه
مساله اساسى در اين زمينه«آزادى»زن و«تساوىحقوق»او با مرد است،همه
مسائل ديگر فرع اين دو مساله است.
ولى از نظر ما اساسىترين مساله در مورد«نظام حقوقخانوادگى»-و لا اقل
در رديف مسائل اساسى-اين است كه آيا نظامخانوادگى نظامى است مستقل از ساير
نظامات اجتماعى،و منطق ومعيار ويژهاى دارد جدا از منطقها و معيارهايى كه
در ساير تاسيساتاجتماعى به كار مىرود يا هيچ گونه تفاوتى ميان اين واحد
اجتماعى باساير واحدها نيست،بر اين واحد همان منطق و همان فلسفه و
همانمعيارها حاكم است كه بر ساير واحدها و مؤسسات اجتماعى؟
ريشه اين ترديد،«دو جنسى»بودن دو ركن اصلى اين واحد از يكطرف و توالى
نسلى والدين و فرزندان از جانب ديگر است.دستگاه آفرينش،اعضاى اين واحد را
در وضعهاى«نامشابه»و ناهمسانى و باكيفيات و چگونگيهاى مختلفى قرار داده
است.اجتماع خانوادگىاجتماعى است«طبيعى-قراردادى»يعنى حد متوسطى است ميان
يكاجتماع غريزى(مانند اجتماع زنبور عسل و موريانه كه همه حدود وحقوق و
مقررات از جانب طبيعت معين شده و امكان سرپيچى نيست) و يك اجتماع
قراردادى(مانند اجتماع مدنى انسانها كه كمتر جنبهطبيعى و غريزى دارد).
چنانكه مىدانيم قدماى فلاسفه،فلسفه زندگى خانوادگى را بخشمستقلى
از«حكمت عملى»مىشمردند و معتقد به منطق و معيارجداگانهاى براى اين بخش
از حيات انسانى بودند.افلاطون در رسالهجمهوريت و ارسطو در كتاب سياست و بو
على در كتاب الشفاء با چنينديدى و از اين زاويه به موضوع نگريستهاند.
در مورد حقوق زن در اجتماع نيز طبعا چنين ترديد و پرسشىهست كه آيا حقوق
طبيعى و انسانى زن و مرد همانند و متشابه استياناهمانند و نامتشابه؟يعنى
آيا خلقت و طبيعت كه يك سلسله حقوق بهانسانها ارزانى داشته است،آن حقوق را
دو جنسى آفريده استيايك جنسى؟آيا«ذكوريت»و«انوثيت»در حقوق و تكاليف
اجتماعىراه يافته استيا از نظر طبيعت و در منطق تكوين و آفرينش،حقوقيك
جنسى است؟
در دنياى غرب،از قرن هفدهم به بعد،پا به پاى نهضتهاى علمى وفلسفى،نهضتى
در زمينه مسائل اجتماعى و به نام«حقوق بشر» صورت گرفت.نويسندگان و متفكران
قرن هفدهم و هجدهم افكارخويش را درباره حقوق طبيعى و فطرى و غير قابل سلب
بشر باپشتكار قابل تحسينى در ميان مردم پخش كردند.ژان ژاك روسو وولتر و
منتسكيو از اين گروه نويسندگان و متفكرانند.اين گروه حقعظيمى بر جامعه
بشريت دارند.شايد بتوان ادعا كرد كه حق اينها برجامعه بشريت از حق مكتشفان
و مخترعان بزرگ كمتر نيست.
اصل اساسى مورد توجه اين گروه اين نكته بود كه انسان بالفطره وبه فرمان
خلقت و طبيعت، واجد يك سلسله حقوق و آزاديهاست.اينحقوق و آزاديها را هيچ
فرد يا گروه به هيچ عنوان و با هيچ نامنمىتوانند از فرد يا قومى سلب
كنند،حتى خود صاحب حق نيزنمىتواند به ميل و اراده خود،آنها را به غير
منتقل نمايد و خود را ازاينها عريان و منسلخ سازد،و همه مردم اعم از حاكم و
محكوم،سفيد وسياه،ثروتمند و مستمند در اين حقوق و آزاديها با
يكديگر«متساوى» و برابرند.
اين نهضت فكرى و اجتماعى ثمرات خود را ظاهر ساخت،اولينبار در انگلستان
و سپس در آمريكا و بعد در فرانسه به صورت انقلابها وتغيير نظامها و امضاى
اعلاميهها بروز و ظهور نمود و به تدريجبه نقاطديگر سرايت كرد.
در قرن نوزدهم افكار تازهاى در زمينه حقوق انسانها در مسائلاقتصادى و
اجتماعى و سياسى پيدا شد و تحولات ديگرى رخ داد كهمنتهى به ظهور سوسياليزم
و لزوم تخصيص منافع به طبقات زحمتكشو انتقال حكومت از طبقه سرمايهدار به
مدافعان طبقه كارگر گرديد.
تا اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم،آنچه درباره حقوقانسانها گفتگو
شده و يا عملا اقدامى صورت گرفته،مربوط استبهحقوق ملتها در برابر دولتها
و يا حقوق طبقه كارگر و زحمتكش در برابرطبقه كارفرما و ارباب.در قرن بيستم
مساله«حقوق زن»در برابر«حقوق مرد»مطرح شد و براى اولين بار در اعلاميه
جهانى حقوق بشر-كه پس از جنگ جهانى دوم در سال 1948 ميلادى از طرف
سازمانملل متحد منتشر گشت-تساوى حقوق زن و مرد صريحا اعلام شد.
در همه نهضتهاى اجتماعى غرب از قرن هفدهم تا قرن حاضر،محور اصلى دو چيز
بود: «آزادى»و«تساوى»،و نظر به اينكه نهضتحقوق زن در غرب دنباله ساير
نهضتها بود و بعلاوه تاريخ حقوق زن دراروپا از نظر آزاديها و برابريها فوق
العاده مرارتبار بود،در اين مورد نيزجز درباره«آزادى»و«تساوى»سخن نرفت.
پيشگامان اين نهضت،آزادى زن و تساوى حقوق او را با مردمكمل و متمم
نهضتحقوق بشر-كه از قرن هفدهم عنوان شده بوددانستند و مدعى شدند كه بدون
تامين آزادى زن و تساوى حقوق او بامرد سخن از آزادى و حقوق بشر بىمعنى
است،و بعلاوه همه مشكلاتخانوادگى ناشى از عدم آزادى زن و عدم تساوى حقوق
او با مرد استو با تامين اين جهت،مشكلات خانوادگى يكجا حل مىشود.
در اين نهضت،آنچه ما آن را«مساله اساسى در نظام
حقوقخانوادگى»خوانديم،يعنى اينكه آيا اين نظام بالطبع نظام مستقلى استو
منطق و معيارى دارد جدا از منطق و معيار ساير مؤسسات اجتماعىيا نه،به
فراموشى سپرده شد.آنچه اذهان را به خود معطوف ساخته بودهمان تعميم اصل
آزادى و اصل تساوى در مورد زنان نسبتبه مردانبود.به عبارت ديگر، در مورد
حقوق زن نيز تنها موضوع بحث،«حقوقطبيعى و فطرى و غير قابل سلب بشر»بود و
بس.همه سخنها در اطرافاين يك مطلب دور زد كه زن با مرد در انسانيتشريك
است و يكانسان تمام عيار است،پس بايد از حقوق فطرى و غير قابل سلب
بشرمانند مرد و برابر با او برخوردار باشد.
در برخى از فصول اين كتاب درباره«منابع حقوق طبيعى»بحثنسبتا كافى شده
است.در آنجا ثابت كردهايم كه اساس و مبناى حقوقطبيعى و فطرى،خود طبيعت
است;يعنى اگر انسان از حقوق خاصىبرخوردار است كه اسب و گوسفند و مرغ و
ماهى از آنها بىبهرهاند،ريشهاش طبيعت و خلقت و آفرينش است،و اگر انسانها
همه در حقوقطبيعى مساوى هستند و همه بايد«آزاد»زيست كنند فرمانى است كهدر
متن خلقت صادر شده است،دليلى غير از آن ندارد، دانشمندانطرفدار تساوى و
آزادى به عنوان حقوق فطرى انسانها نيز دليلى جزاين نداشتند. طبعا در مساله
اساسى نظام خانوادگى نيز مرجع وماخذى جز طبيعت نيست.
اكنون بايد ببينيم چرا مسالهاى كه ما آن را مساله اساسى در نظامحقوق
خانوادگى ناميديم، مورد توجه واقع نشد.آيا در پرتو علوم امروز معلوم شد كه
تفاوت و اختلاف زن و مرد يك تفاوت سادهعضوى است و در اساس ساختمان جسمى و
روحى آنها و حقوقى كهبه آنها تعلق مىگيرد و مسؤوليتهايى كه بايد بر عهده
بگيرند تاثيرىندارد،و بدين جهت در فلسفههاى اجتماعى امروز حسابى
جداگانهبراى آن باز نشد؟
اتفاقا قضيه بر عكس است;در پرتو اكتشافات و پيشرفتهاى علمىزيستى و
روانى،تفاوتهاى دو جنس روشنتر و مستدلتر گشت و ما دربرخى از فصول اين كتاب
با استناد به تحقيقات يستشناسان وفيزيولوژيستها و روانشناسان در اين باره
بحث كردهايم.با همه اينهامساله اساسى به فراموشى سپرده شد و اين مايه
شگفتى است.
منشا اين بىتوجهى شايد اين است كه اين نهضتخيلى عجولانهصورت گرفت.لذا
اين نهضت در عين اينكه يك سلسله بدبختيها را اززن گرفت،بدبختيها و
بيچارگيهاى ديگرى براى او و براى جامعهبشريتبه ارمغان آورد.بعدا در فصول
اين كتاب خواهيم ديد كه زنغربى تا اوايل قرن بيستم از سادهترين و پيش پا
افتادهترين حقوقمحروم بوده است و تنها در اوايل قرن بيستم بود كه مردم
مغرب زمين بهفكر جبران مافات افتادند و چون اين نهضت دنباله نهضتهاى ديگر
درزمينه«تساوى»و«آزادى»بود همه معجزهها را از معنى اين دو كلمهخواستند
غافل از اينكه تساوى و آزادى مربوط استبه رابطه بشرها بايكديگر از آن جهت
كه بشرند و به قول طلاب«تساوى و آزادى حقانسان بما هو انسان است»;زن از
آن جهت كه انسان است مانند هرانسان ديگر آزاد آفريده شده است و از حقوقى
مساوى بهرهمند است،ولى زن انسانى استبا چگونگيهاى خاص و مرد انسانى
استباچگونگيهاى ديگر.زن و مرد در انسانيت«برابرند»ولى دو گونه انسانندبا
دو گونه خصلتها و دو گونه روانشناسى،و اين اختلاف ناشى از عواملجغرافيايى
و يا تاريخى و اجتماعى نيستبلكه طرح آن در متنآفرينش ريخته شده.طبيعت از
اين دو گونگىها هدف داشته است وهر گونه عملى بر ضد طبيعت و فطرت عوارض
نامطلوبى به بار مىآورد.ما همان طور كه آزادى و برابرى انسانها-و از آن
جمله زن ومرد-را از طبيعت الهام گرفتهايم،درس«يك گونگى»يا«دو گونگى»
حقوق زن و مرد را و همچنين اينكه اجتماع خانوادگى يك اجتماعلا اقل نيمه
طبيعى استيا نه،بايد از طبيعت الهام بگيريم.اين مسالهلااقل قابل طرح هست
كه آيا دو جنسى شدن حيوانات-و از آن جملهانسان-يك امر تصادفى و اتفاقى
استيا جزء طرح خلقت است؟و آياتفاوت دو جنس صرفا يك تفاوت سطحى ساده عضوى
است و يا بهقول آلكسيس كارل در هر سلول از سلولهاى انسان نشانى از
جنسيتاو هست؟آيا در منطق و زبان فطرت،هر يك از زن و مرد رسالتىمخصوص به
خود دارند يا نه؟آيا حقوق يك جنسى استيا دو جنسى؟ آيا اخلاق و تربيت دو
جنسى استيا يك جنسى؟مجازاتها چطور؟وهمچنين مسؤوليتها و رسالتها؟
در اين نهضتبه اين نكته توجه نشد كه مسائل ديگرى هم غير ازتساوى و
آزادى هست. تساوى و آزادى شرط لازماند نه شرط كافى. تساوى حقوق يك مطلب
است و تشابه حقوق مطلب ديگر،برابرىحقوق زن و مرد از نظر ارزشهاى مادى و
معنوى يك چيز است وهمانندى و همشكلى و همسانى چيز ديگر.در اين نهضت عمدا يا
سهوا«تساوى»به جاى«تشابه»به كار رفت و«برابرى»با«همانندى»يكىشمرده
شد،«كيفيت»تحت الشعاع«كميت»قرار گرفت،«انسان»بودنزن موجب
فراموشى«زن»بودن وى گرديد.
حقيقت اين است كه اين بىتوجهى را نمىتوان تنها به حساب يكغفلت فلسفى
ناشى از شتابزدگى گذاشت;عوامل ديگرى نيز در كار بودكه مىخواست از
عنوان«آزادى»و«تساوى»زن استفاده كند.
يكى از آن عوامل اين بود كه مطامع سرمايهداران در اين جريانبىدخالت
نبود.كارخانهداران براى اينكه زن را از خانه به كارخانهبكشند و از نيروى
اقتصادى او بهرهكشى كنند،حقوق زن، استقلالاقتصادى زن،آزادى زن،تساوى حقوق
زن با مرد را عنوان كردند و آنهابودند كه توانستند به اين خواستهها رسميت
قانونى بدهند.
ويل دورانت در فصل نهم از كتاب لذات فلسفه پس از نقل برخىنظريات تحقير
آميز نسبتبه زن از ارسطو و نيچه و شوپنهاور و برخىكتب مقدس يهود و اشاره
به اينكه در انقلاب فرانسه با آنكه سخن ازآزادى زن هم بود اما عملا هيچ
تغييرى رخ نداد،مىگويد:«تا حدودسال 1900 زن به سختى داراى حقى بود كه مرد
ناگزير باشد از روىقانون آن را محترم بدارد».آنگاه درباره علل تغيير وضع
زن در قرنبيستم بحث مىكند،مىگويد:«آزادى زن از عوارض انقلاب
صنعتىاست».سپس به سخن خود چنين ادامه مىدهد:
«...زنان كارگران ارزانترى بودند و كارفرمايان آنان را بر مردان
سركشسنگين قيمت ترجيح مىدادند.يك قرن پيش در انگلستان كار پيدا كردنبر
مردان دشوار گشت اما اعلانها از آنان مىخواست كه زنان و كودكانخود را به
كارخانهها بفرستند...نخستين قدم براى آزادى مادران بزرگ ماقانون 1882
بود.به موجب اين قانون،زنان بريتانياى كبير از امتيازبىسابقهاى برخوردار
مىشدند و آن اينكه پولى را كه به دست مىآوردندحق داشتند كه براى خود نگه
دارند. (1) اين قانون اخلاقى عالى مسيحى راكارخانهداران مجلس
عوام وضع كردند تا بتوانند زنان انگلستان را بهكارخانهها بكشانند.از آن
سال تا به امسال سودجويى مقاومت ناپذيرىآنان را از بندگى و جان كندن در
خانه رهانيده،گرفتار جان كندن در مغازهو كارخانه كرده است...» (2)
تكامل ماشينيسم و رشد روز افزون توليد به ميزان بيش از حد نياز واقعى
انسانها و ضرورت تحميل بر مصرف كننده با هزاران افسون ونيرنگ و فوريت
استخدام همه وسايل سمعى و بصرى و فكرى واحساسى و ذوقى و هنرى و شهوانى براى
تبديل انسانها به صورتعامل بىاراده مصرف،بار ديگر ايجاب كرد كه
سرمايهدارى از وجودزن بهرهكشى كند اما نه از نيروى بدنى و قدرت كار زن به
صورت يككارگر ساده و شريك با مرد در توليد،بلكه از نيروى جاذبه و زيبايى
اوو از گرو گذاشتن شرافت و حيثيتش و از قدرت افسونگرى او درتسخير انديشهها
و ارادهها و مسخ آنها و در تحميل مصرف بر مصرفكننده،و بديهى است كه همه
اينها به حساب آزادى او و تساوىاش بامرد گذاشته شد.
سياست نيز از استخدام اين عامل غافل نماند;ماجراهايش رامرتب در جرايد و
مجلات مىخوانيد.در همه اينها از وجود زنبهرهكشى شد و زن وسيلهاى براى
اجراى مقاصد مرد قرار گرفت اما درزير سرپوش آزادى و تساوى.
بديهى است كه جوان قرن بيستم هم از اين فرصت گرانبها غفلتنكرد;براى
اينكه از زير بار تعهدات سنتى نسبتبه زن شانه خالى كندو ارزان و رايگان او
را شكار كند و به چنگ آورد،از همه بيشتر بربيچارگى زن و تبعيضهاى ناروا
نسبتبه او اشك تمساح ريخت،تاآنجا كه به خاطر اينكه در اين جهاد مقدس!بهتر
شركت كند ازدواجخود را تا حدود چهل سالگى به تاخير انداخت و احيانا براى
هميشه«مجرد»!ماند!!!
شك نيست كه قرن ما يك سلسله بدبختيها از زن گرفت،ولىسخن در اين است كه
يك سلسله بدبختيهاى ديگر براى او ارمغانآورد،چرا؟آيا زن محكوم استبه يكى
از اين دو سختى و جبرا بايديكى را انتخاب كند؟يا هيچ مانعى ندارد كه هم
بدبختيهاى قديم خود راطرد كند و هم بدبختيهاى جديد را؟
حقيقت اين است كه هيچ جبرى وجود ندارد.بدبختيهاى قديمغالبا معلول اين
جهتبود كه انسان بودن زن به فراموشى سپرده شده بود و بدبختيهاى جديد از آن
است كه عمدا يا سهوا زن بودن زن و موقعطبيعى و
فطرىاش،رسالتش،مدارش،تقاضاهاى غريزىاش، استعدادهاى ويژهاش به فراموشى
سپرده شده است.
عجب اين است كه هنگامى كه از اختلافات فطرى و طبيعى زن ومرد سخن
مىرود،گروهى آن را به عنوان نقص زن و كمال مرد وبالاخره چيزى كه موجب يك
سلسله برخورداريها براى مرد و يكسلسله محروميتها براى زن است تلقى
مىكنند،غافل از اينكه نقص وكمال مطرح نيست;دستگاه آفرينش نخواسته يكى را
كامل و ديگرى راناقص،يكى را برخوردار و ديگرى را محروم و مغبون بيافريند.
اين گروه پس از اين تلقى منطقى و حكيمانه!مىگويند بسيارخوب،حالا كه در
طبيعت چنين ظلمى بر زن شده و ضعيف و ناقصآفريده شده،آيا ما هم بايد مزيد
بر علتشويم و ظلمى بر ظلم بيفزاييم؟ آيا اگر وضع طبيعى زن را به فراموشى
بسپاريم انسانىتر عملنكردهايم؟
اتفاقا قضيه بر عكس است;عدم توجه به وضع طبيعى و فطرى زنبيشتر موجب
پايمال شدن حقوق او مىگردد.اگر مرد در برابر زن جبههببندد و بگويد تو يكى
و من يكى،كارها، مسؤوليتها،بهرهها،پاداشها،كيفرها همه بايد متشابه و همشكل
باشد،در كارهاى سخت و سنگينبايد با من شريك باشى،به فراخور نيروى كارت مزد
بگيرى،توقعاحترام و حمايت از من نداشته باشى،تمام هزينه زندگىات را
خودتبر عهده بگيرى،در هزينه فرزندان با من شركت كنى،در مقابل خطرهاخودت از
خودت دفاع كنى،به همان اندازه كه من براى تو خرج مىكنمتو بايد براى من
خرج كنى و...در اين وقت است كه كلاه زن سخت پسمعركه است زيرا زن بالطبع
نيروى كار و توليدش از مرد كمتر است واستهلاك ثروتش بيشتر.بعلاوه بيمارى
ماهانه،ناراحتى ايام باردارى،سختيهاى وضع حمل و حضانت كودك شيرخوار،زن را
در وضعى قرارمىدهد كه به حمايت مرد و تعهداتى كمتر و حقوقى بيشتر
نيازمنداست. اختصاص به انسان ندارد;همه جاندارانى كه به صورت«زوج» زندگى
مىكنند چنيناند;در همه اين نوع جانداران،جنس نر به حكمغريزه به حمايت
جنس ماده بر مىخيزد.
در نظر گرفتن وضع طبيعى و فطرى هر يك از زن و مرد با توجه بهتساوى آنها
در انسان بودن و حقوق مشترك انسانها،زن را در وضعبسيار مناسبى قرار مىدهد
كه نه شخصش كوبيده شود و نه شخصيتش.
براى اينكه اندكى آگاهى بيابيم كه به فراموشى سپردن موقعيتفطرى و طبيعى
هر يك از زن و مرد و تنها تكيه بر آزادى و تساوىكردن به كجا منتهى
مىشود،بهتر استببينيم آنان كه پيش از ما در اينراه افتادهاند و به
پايان راه رسيدهاند چه مىگويند و چه مىنويسند.
در مجله خواندنيها شماره79 از سال 34 مورخه 4 تير ماه53مقالهاى از
مهنامه شهربانى تحت عنوان«سرگذشتهايى از زنان كارگردر جامعه آمريكا»نقل
كرده است.اين مقاله ترجمهاى است از مجلهكورونت.
اين مقاله مفصل و خواندنى است.ابتدا درد دل خانمى را نقلمىكند كه
چگونه به عنوان تساوى زن و مرد،رعايتهايى كه سابقا اززنان كارگر مىشد كه
مثلا وزنههاى بيش از 25 پوندى را بلند نكنند،در حالى كه براى مردان چنين
محدوديتى وجود نداشت،ديگر امروزوجود ندارد.او مىگويد:حالا شرايط كار در
كارخانه جنرال موتورزايالت اوهايو يا به عبارت بهتر همان جايى كه قريب 2500
زن در حالزجر كشيدن هستند تغيير يافته است...خانم مذكور همچنين خود را
درحال نگه داشتن يك ماشين بخار بسيار قوى يا پاك كردن يك تنورفلزى 25 پوندى
كه چند لحظه قبل مرد قوى هيكلى آن را بر جاىگذاشته مىبيند و با خود
مىگويد:سر تا پا كوفته و مجروح شدم.اومىگويد:در هر دقيقه بايد يك دسته 25
تا 50 اينچى را كه بالغ بر 35پوند وزن دارد به قلابها آويزان كنم،هميشه
دستهايم متورم و دردآلوداست.
اين مقاله سپس درد دلها و تشويش و اضطرابهاى خانم ديگرىرا بازگو مىكند
كه شوهرش يك ملوان نيروى دريايى است و اخيرا درياسالار تصميم گرفته است
تعدادى زن را در كشتى مردان به كاربگمارد.مىنويسد:در اين ميان نيروى
دريايى يك كشتى را با 40 زن و480 ملوان مرد به ماموريت فرستاد.اما وقتى اين
كشتى پس از اولينسفر دريايى«مختلط»خود به بندر بازگشت،ترس و وحشت
همسرانملوانها مورد تاييد قرار گرفت،زيرا به زودى معلوم شد كه نه
تنهاداستانهاى عشقى زيادى در كشتى اتفاق افتاده،بلكه اغلب زنان بهجاى يك
نفر با چند نفر آميزش جنسى داشتهاند.
مىنويسد:در ايالت فلوريدا،نگرانى بعد از آزادى گريبانگير
زنان«بيوه»گرديده است زيرا يكى از قضات اين ايالتبه نام«توماس تستا»
اخيرا قانونى را كه براى زنان بيوه تا 500 دلار بخشودگى مالياتى درنظر
گرفته بود غير قانونى اعلام كرده است و اظهار مىدارد كه اين قانونتبعيضى
عليه مردان به شمار مىرود.
آنگاه اضافه مىكند:خانم مك دانيل در دستهايش احساسسوزش مىكند،خانم
استون(آن كه شوهرش ملوان بود)دچار تشويشو اضطراب گرديده است،زنان بيوه
ايالت فلوريدا جريمه نقدى شدهاندو سايرين هم هر يك به سهم خود طعم آزادى
را خواهند چشيد.براىخيلىها اين سؤال پيش آمده است كه آيا خانمها بيش از
اين چيزى كهكسب كردهاند،از دست ندادهاند؟حالا ديگر بحثبىفايده است
زيرااين بازى شروع شده و تماشاچيان،تازه موفق به پيدا كردن صندليهاىخود
شدهاند.امسال قرار استبيست و هفتمين ماده اصلاحى قانوناساسى كشور آمريكا
تصويب شود و به موجب آن كليه برتريهاى ناشىاز جنسيت غير قانونى اعلام
گردد...و بدين ترتيب اظهارات رسكوباوند استاد دانشكده حقوق هاروارد كه
آزادى زنان را مبدا نتايجتاسف آور مقام قانونى زن در كشور آمريكا
مىخواند،تحقق خواهدپذيرفت...
...يكى از سناتورهاى ايالت كاروليناى شمالى به نام«جىاروين»بعد از
مطالعه جامعه امريكايى زنان و مردان متساوى الحقوقپيشنهاد مىكند:قوانين
خانوادگى همه بايد تغيير كند،ديگر مردان نبايد مسؤول قانونى تامين مخارج
خانواده باشند...
اين مجله مىنويسد:خانم مك دانيل مىگويد:يكى از زنان بهعلتبرداشتن
وزنههاى سنگين دچار خونريزى داخلى شده است.مامىخواهيم به وضع سابق
برگرديم،دلمان مىخواهد مردان با ما مثل زنرفتار كنند نه مثل يك
كارگر.براى طرفداران آزادى زنان اين موضوعخيلى ساده است كه در اتاقهاى
مجلل خود بنشينند و بگويند زنان ومردان با هم برابرند،زيرا تا كنون گذارشان
به كارخانهها نيفتاده است. آنها خبر ندارند كه بيشتر زنان مزدبگير اين
كشور بايد مثل من دركارخانهها كار كنند و جان بكنند.من اين برابرى را
نمىخواهم،زيراانجام كارهاى مخصوص مردان از عهدهام برنمىآيد.مردان از
نظرجسمى از ما قويترند و اگر قرار باشد كه ما با آنها رقابتشغلى
داشتهباشيم و كارمان نسبتبه كار آنها سنجيده شود،من به سهم خود
ترجيحمىدهم كه از كار بركنار شوم.امتيازاتى را كه زنان كارگر ايالت اهايو
ازدست دادهاند به مراتب بيش از آن مزايايى است كه توسط قانونحمايت
كارگران كسب كردهاند.ما شخصيت زن بودن را از دستدادهايم.من نمىتوانم
بفهمم از آن وقتى كه آزاد شدهايم چه چيزىعايدمان شده است،البته امكان
دارد عده معدودى از زنان وضعشانبهتر شده باشد ولى مسلما ما جزء آنها
نيستيم.
اين بود خلاصهاى از آن مقاله.از محتواى مقاله پيداست كه اينبانوان از
ناراحتيهايى كه به نام«آزادى»و«برابرى»بر آنها تحميل شدهاست آنچنان به
ستوه آمدهاند كه دشمن اين دو كلمه شدهاند،غافل ازاينكه اين دو كلمه گناهى
ندارند.زن و مرد دو ستارهاند در دو مدارمختلف;هر كدام بايد در مدار خود و
فلك خود حركت نمايد «لاالشمس ينبغى لها ان تدرك القمر و لا الليل سابق
النهار و كل فى فلكيسبحون» (3) .شرط اصلى سعادت هر يك از زن و
مرد و در حقيقتجامعه بشرى اين است كه دو جنس هر يك در مدار خويش به
حركتخود ادامه دهند. آزادى و برابرى آنگاه سود مىبخشد كه هيچ كدام ازمدار
و مسير طبيعى و فطرى خويش خارج نگردند.آنچه در آن جامعهناراحتى آفريده است
قيام بر ضد فرمان فطرت و طبيعت است نه چيزديگر.
اينكه ما مدعى هستيم مساله«نظام حقوقى زن در خانه واجتماع»از مسائلى
است كه مجددا بايد مورد ارزيابى قرار گيرد و بهارزيابيهاى گذشته بسنده
نشود به معنى اين است كه اولا طبيعت راراهنماى خود قرار دهيم،ثانيا از
مجموع تجربيات تلخ و شيرين(چهدر گذشته و چه در قرن حاضر)حداكثر
بهرهبردارى نماييم و تنها در اينوقت است كه نهضتحقوق زن به معنى واقعى
تحقق مىيابد.
قرآن كريم،به اتفاق دوست و دشمن،احياء كننده حقوق زن است. مخالفان لا
اقل اين اندازه اعتراف دارند كه قرآن در عصر نزولشگامهاى بلندى به سود زن
و حقوق انسانى او برداشت. ولى قرآن هرگزبه نام احياى زن به عنوان«انسان»و
شريك مرد در انسانيت و حقوقانسانى،زن بودن زن و مرد بودن مرد را به
فراموشى نسپرد.به عبارتديگر،قرآن زن را همان گونه ديد كه در طبيعت هست.از
اين روهماهنگى كامل ميان فرمانهاى قرآن و فرمانهاى طبيعتبرقرار است; زن در
قرآن همان زن در طبيعت است.اين دو كتاب بزرگ الهى(يكىتكوينى و ديگرى
تدوينى)با يكديگر منطبقند.در اين سلسله مقالاتاگر كار مفيد و تازهاى صورت
گرفته باشد، توضيح اين انطباق وهماهنگى است.
آنچه اكنون از نظر خواننده محترم مىگذرد مجموع مقالاتى استكه به
مناسبتخاصى اين بنده در سالهاى 45-46 در مجله زن روزتحت عنوان«زن در حقوق
اسلامى»نشر داد و توجه فراوانى جلبكرد.براى افرادى كه سابقه كار را
نمىدانند و در آن اوقات در جرياننبودند و اكنون مىشنوند كه اين مقالات
در آن مجله اولين بار نشر يافته است،قطعا موجب شگفتى خواهد بود كه چگونه
اين بنده آن مجله رابراى اين سلسله مقالات انتخاب كردم و چگونه آن مجله
حاضر شدبدون هيچ دخل و تصرفى اين مقالات را چاپ كند؟از اين رو
لازممىدانم«شان نزول»اين مقالات را بيان نمايم:
در سال 45 تب تعويض قوانين مدنى در مورد حقوق خانوادگى،در سطح مجلات
خصوصا مجلات زنانه سختبالا گرفت و نظر بهاينكه بسيارى از پيشنهادهايى كه
مىشد بر ضد نصوص مسلم قرآنبود،طبعا ناراحتيهايى در ميان مسلمانان ايران
به وجود آورد.در اينميان قاضى فقيد ابراهيم مهدوى زنجانى(عفى الله عنه)بيش
از همه گردو خاك مىكرد و حرارت به خرج مىداد.مشار اليه لايحهاى در
چهلماده به همين منظور تنظيم كرد و در مجله فوق الذكر چاپ نمود.مجلهمزبور
نيز با چاپ صفحاتى جدول دار و به اصطلاح آن روز«كوپن»ازخوانندگان خود
درباره چهل ماده پيشنهادى نظر خواست.مشار اليهضمنا وعده داد طى يك سلسله
مقالات در مجله فوق الذكر به طورمستدل از چهل ماده پيشنهادى خود دفاع
نمايد.
مقارن اين ايام يكى از مقامات محترم و مشهور روحانى تهران بهاين بنده
تلفن كردند و اظهار داشتند:در مجلسى با مديران مؤسسهكيهان و مؤسسه اطلاعات
ملاقاتى داشتم و درباره برخى مطالب كه درمجلات زنانه اين دو مؤسسه درج
مىشود تذكراتى دادم.مشار اليهمااظهار داشتند اگر شما مطالبى داريد
بدهيد،ما قول مىدهيم كه در همانمجلات عينا چاپ شود.
معظم له پس از نقل اين جريان،به من پيشنهاد كردند كه اگر وقت وفرصت
اجازه مىدهد، اين مجلات را بخوانم و برخى تذكرات لازم درهر شماره
بدهم.بنده گفتم:من به اين صورت كه در هر شماره حاشيهاىبر گفتهاى بنويسم
حاضر نيستم،ولى نظر به اينكه آقاى مهدوى قراراستيك سلسله مقالات در دفاع
از چهل ماده پيشنهادى خود در مجلهزن روز بنويسد،من حاضرم طى سلسله مقالاتى
درباره همان چهلماده در همان مجله در صفحه مقابل بحث كنم تا هر دو منطق در
معرض افكار عمومى قرار گيرد.معظم له از من فرصتخواستند تا بار ديگر
بامتصديان تماس بگيرند.مجددا به من تلفن كردند و موافقت آن مجله رابا اين
شكل اعلام داشتند.پس از اين جريان،اين بنده نامهاى به آنمجله نوشت و
آمادگى خود را براى دفاع از قوانين مدنى تا آن حد كه بافقه اسلام منطبق است
اعلام كرد و درخواست نمود كه مقالات اينجانبو مقالات آقاى مهدوى دوش به
دوش يكديگر و در برابر يكديگر درآن مجله چاپ شود.ضمنا يادآورى كرد كه اگر
آن مجله با پيشنهاد منموافق است عين نامه مرا به علامت موافقت چاپ
كند.مجله موافقتكرد و عين نامه در شماره87 مورخه7/8/45 آن مجله چاپ شد
واولين مقاله در شماره 88 درج گرديد.
من قبلا ضمن مطالعات خود درباره حقوق زن،كتابى از مهدوىفقيد در اين
موضوعات خوانده بودم و مدتها بود كه به منطق او و امثالاو آشنا
بودم.بعلاوه سالها بود كه حقوق زن در اسلام مورد علاقه شديدمن بود و
يادداشتهاى زيادى در اين زمينه تهيه كرده و آماده بودم. مقالات مهدوى فقيد
چاپ شد و اين مقالات نيز رو در روى آنها قرارگرفت.طبعا من از موضوعى شروع
كردم كه مشار اليه بحثخود راشروع كرده بود.درج اين سلسله مقالات مشار اليه
را در مشكل سختىقرار داد،ولى شش هفته بيشتر طول نكشيد كه با سكته قلبى
درگذشتو براى هميشه از پاسخگويى راحتشد.در آن شش هفته اين سلسلهمقالات
جاى خود را باز كرد.علاقهمندان،هم از من و هم از مجلهتقاضا كردند كه اين
سلسله مقالات مستقلا ادامه يابد.با اين تقاضاهاموافقتشد و تا33 مقاله
ادامه يافت.اين بود«شان نزول»اين مقالات.
اگر چه در اين33 مقاله فقط قسمتى از آنچه در نظر بود نگارشيافت و
مطالب زيادى باقى ماند،ولى اين بنده به علتخستگى ومشاغل ديگر از تنظيم و
نگارش آنها خوددارى كردم. علاقهمندان بهاين مقالات از آن وقت تا كنون
مكرر تقاضاى تجديد چاپ آنها را بهصورت كتابى مستقل كردهاند و اين بنده به
انتظار اينكه آنها را تكميل ويك دوره كامل از«نظام حقوق زن در اسلام»يكجا
چاپ كنم،از تجديد چاپ خوددارى مىكردم.اخيرا چون احساس كردم كه اينانتظار
از خودم چندان بجا نيست،به آنچه موجود است قناعتشد.
مسائلى كه در اين سلسله مقالات طرح شد عبارت است از: خواستگارى،ازدواج
موقت(متعه) ،زن و استقلال اجتماعى،اسلام وتجدد زندگى،مقام زن در قرآن،حيثيت
و حقوق انسانى، مبانى طبيعىحقوق خانوادگى،تفاوتهاى زن و مرد،مهر و
نفقه،ارث،طلاق،تعددزوجات.
مسائلى كه باقى ماند و يادداشتهايش آماده است عبارت است از: حق حكومت
مرد در خانواده،حق حضانت كودك،عده و فلسفه آن،زن و اجتهاد و افتاء،زن و
سياست،زن در مقررات قضايى،زن درمقررات جزايى،اخلاق و تربيت زن،پوشش
زن،اخلاق جنسى(غيرت،عفاف،حيا و غيره)،مقام مادرى،زن و كار خارج و يك
عدهمسائل ديگر.اگر خداوند توفيق عنايت فرمود، اين قسمت نيز بعداجمع و
تدوين و به صورت جلد دوم چاپ و منتشر خواهد شد.
از خداوند توفيق و هدايت مسالت مىنمايد.
قلهك،28 شهريور ماه53 شمسى
مطابق دوم رمضان المبارك 94 قمرى
مرتضى مطهرى
2- لذات فلسفه،ص 155-159.
3- يس/ 40.