حب على در قرآن و سنت
بحثهاى گذشته ارزش و اثر محبت را روشن ساخت و ضمنا معلوم گشت كه
عشق پاكان وسيلهاى استبراى اصلاح و تهذيب نفس،نه اينكه خود هدف
باشد.اكنون بايد ببينيم اسلام و قرآن محبوبى را براى ما انتخاب
كردهاند يا نه.
قرآن سخن پيامبران گذشته را كه نقل مىكند مىگويد همگان
گفتند:«ما از مردم مزدى نمىخواهيم،تنها اجر ما بر خداست».اما به
پيغمبر خاتم خطاب مىكند:
قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى (1) .
بگو از شما مزدى را درخواست نمىكنم مگر دوستى خويشاوندان
نزديكم.
اينجا جاى سؤال است كه چرا ساير پيامبران هيچ اجرى را مطالبه
نكردند و نبى اكرم براى رسالتش مطالبه مزد كرد،دوستى خويشاوندان
نزديكش را به عنوان پاداش رسالت از مردم خواست؟
قرآن خود به اين سؤال جواب مىدهد:
قل ما سالتكم من اجر فهو لكم ان اجرى الا على الله (2)
.بگو مزدى را كه درخواست كردم چيزى است كه سودش عايد خود
شماست.مزد من جز بر خدا نيست.
يعنى آنچه را من به عنوان مزد خواستم عايد شما مىگردد نه عايد
من.اين دوستى كمندى استبراى تكامل و اصلاح خودتان.اين اسمش مزد
است و الا در حقيقتخير ديگرى است كه به شما پيشنهاد مىكنم،از اين
نظر كه اهل البيت و خويشان پيغمبر مردمى هستند كه گرد آلودگى نروند
و دامنى پاك و پاكيزه دارند(حجور طابت و طهرت)،محبت و شيفتگى آنان
جز اطاعت از حق و پيروى از فضايل نتيجهاى نبخشد و دوستى آنان است
كه همچون اكسير،قلب ماهيت مىكند و كامل ساز است.
مراد از«قربى»هر كه باشد مسلما از برجستهترين مصاديق آن على
عليه السلام است.فخر رازى مىگويد:
«زمخشرى در كشاف روايت كرده:«چون اين آيه نازل گشت،گفتند:يا
رسول الله! خويشاوندانى كه بر ما محبتشان واجب است
كيانند؟فرمود:على و فاطمه و پسران آنان».
از اين روايت ثابت مىگردد كه اين چهار نفر«قرباى»پيغمبرند و
بايست از احترام و دوستى مردم برخوردار باشند،و بر اين مطلب از چند
جهت مىتوان استدلال كرد:
1.آيه الا المودة فى القربى .
2.بدون شك پيغمبر فاطمه را بسيار دوست مىداشت و
مىفرمود:«فاطمه پاره تن من است. بيازارد مرا هر چه او را
بيازارد»و نيز على و حسنين را دوست مىداشت،همچنانكه روايات بسيار
و متواتر در اين باب رسيده است.پس دوستى آنان بر همه امت واجب است
(3) زيرا قرآن مىفرمايد:
«و اتبعوه لعلكم تهتدون» (4) از پيغمبر پيروى كنيد،
شايد راه يابيد و هدايتشويد. و باز مىفرمايد: «لقد كان لكم فى
رسول الله اسوة حسنة» (5) از براى شماست در فرستاده
خدا سرمشقى نيكو. و اينها دلالت مىكند كه دوستى آلمحمد - كه على
و فاطمه و حسنين هستند - بر همه مسلمين واجب است.» (6)
از پيغمبر نيز راجع به محبت و دوستى على روايات بسيارى رسيده
است:
1. ابناثير نقل مىكند كه پيغمبر خطاب كرد به على و فرمود:
« يا على! خداوند تو را به چيزهايى زينت داد كه پيش بندگان او
زينتى از آنها محبوبتر نيست: كنارهگيرى از دنيا; آنچنان قرارت داد
كه نه تو از دنيا چيزى بهرهمند شوى و نه آن از تو. بهتو بخشيد
دوستى مساكين را; آنان به امامت تو خشنودند و تو نيز به پيروى آنان
از تو. خوشا به حال كسى كه تو را دوستبدارد و در دوستىات راستين
باشد، و واى بر كسى كه با تو دشمنى كند و عليه تو دروغ گويد.»
(7)
2. سيوطى روايت مىكند كه پيغمبر فرمود:
«دوستى على ايمان است و دشمنى وى نفاق.» (8) 5
3. ابونعيم روايت مىكند كه پيغمبر خطاب به انصار كرد و فرمود:
آيا راهنمايى كنم شما را به چيزى كه اگر بدان چنگ بزنيد، بعد از
من هرگز گمراه نشويد؟ گفتند:آرى يا رسول الله!فرمود:اين،على
است.دوستش بداريد به دوستى من و احترامش كنيد به احترام من،كه
خداوند به وسيله جبرئيل فرمانم داد كه اين را براى شما بگويم.»
(9)
و نيز اهل سنت رواياتى از پيغمبر اكرم نقل كردهاند كه در آن
روايات نگاه به چهره على و سخن فضايل على،عبادت شمرده شده است:
1.محب طبرى از عايشه روايت مىكند كه گفت:
«پدرم را ديدم به صورت على بسيار نگاه مىكرد.گفتم:پدر جان!تو
را مىبينم كه به صورت على بسيار مىنگرى.گفت:دخترك!از پيغمبر خدا
شنيدم كه گفت:نگاه به چهره على عبادت است.» (10)
2.ابن حجر از عايشه روايت مىكند كه پيغمبر گفت:
«بهترين برادران من على است و بهترين عموهاى من حمزه است،و ياد
على و سخن از او عبادت است.» (11) على محبوبترين افراد
بود در پيشگاه خدا و پيغمبر،و قهرا بهترين محبوبهاست.انس بن مالك
مىگويد:
«هر روز يكى از فرزندان انصار كارهاى پيغمبر را انجام
مىداد.روزى نوبت من بود.ام ايمن مرغ بريانى را در محضر پيغمبر
آورد و گفت:يا رسول الله!اين مرغ را خود گرفتهام و به خاطر شما
پختهام.حضرت گفت:خدايا محبوبترين بندگانت را برسان كه با من در
خوردن اين مرغ شركت كند.در همان هنگام در كوبيده شد.پيغمبر
فرمود:انس!در را باز كن.گفتم:خدا كند مردى از انصار باشد.اما على
را پشت در ديدم.گفتم:پيغمبر مشغول كارى است،و برگشتم سرجايم
ايستادم.بار ديگر در كوبيده شد.پيغمبر گفت:در را باز كن.باز دعا
مىكردم مردى از انصار باشد.در را باز كردم.باز على
بود.گفتم:پيغمبر مشغول كارى است،و برگشتم بر سر جايم ايستادم.باز
در كوبيده شد.پيغمبر فرمودند:انس!برو در را باز كن و او را به خانه
بياور.تو اول كسى نيستى كه قومت را دوست دارى.او از انصار نيست.من
رفتم و على را به خانه آوردم و با پيغمبر مرغ بريان را خوردند.»
(12)
رمز جاذبه على
سبب دوستى و محبت على در دلها چيست؟
رمز محبت را هنوز كسى كشف نكرده است،يعنى نمىتوان آنرا فرموله
كرد و گفت اگر چنين شد چنان مىشود و اگر چنان شد چنين مىشود،ولى
البته رمزى دارد.چيزى در محبوب هست كه براى محب از نظر زيبايى خيره
كننده است و او را به سوى خود مىكشد.جاذبه و محبت در درجات
بالا«عشق»ناميده مىشود.على محبوب دلها و معشوق انسانهاست،چرا؟و
در چه جهت؟فوق العادگى على در چيست كه عشقها را بر انگيخته و دلها
را به خود شيفته ساخته و رنگ حيات جاودانى گرفته است و براى هميشه
زنده است؟چرا دلها همه خود را با او آشنا مىبينند و اصلا او را
مرده احساس نمىكنند بلكه زنده مىيابند؟
مسلما ملاك دوستى او جسم او نيست،زيرا جسم او اكنون در بين ما
نيست و ما آن را احساس نكردهايم.و باز محبت على از نوع قهرمان
دوستى كه در همه ملتها وجود دارد نيست. هم اشتباه است كه بگوييم
محبت على از راه محبت فضيلتهاى اخلاقى و انسانى است و حب على حب
انسانيت است.درست است على مظهر انسان كامل بود و درست است كه انسان
نمونههاى عالى انسانيت را دوست مىدارد اما اگر على همه اين فضايل
انسانى را كه داشت مىداشت:آن حكمت و آن علم،آن!284 فداكاريها و از
خود گذشتگىها،آن تواضع و فروتنى،آن ادب،آن مهربانى و عطوفت،آن
ضعيف[نوازى]،آن عدالت،آن آزادگى و آزاديخواهى،آن احترام به
انسان،آن ايثار،آن شجاعت،آن مروت و مردانگى نسبتبه دشمن،و به قول
مولوى:
در شجاعتشير ربانيستى در مروت خود كه داند كيستى؟
آن سخا و جود و كرم و...اگر على همه اينها را كه داشت مىداشت
اما رنگ الهى نمىداشت، مسلما اين قدر كه امروز عاطفه انگيز و
محبتخيز است نبود.
على از آن نظر محبوب است كه پيوند الهى دارد.دلهاى ما به طور نا
خود آگاه در اعماق خويش با حق سر و سر و پيوستگى دارد،و چون على را
آيتبزرگ حق و مظهر صفات حق مىيابند به او عشق مىورزند.در حقيقت
پشتوانه عشق على پيوند جانها با حضرت حق است كه براى هميشه در
فطرتها نهاده شده،و چون فطرتها جاودانى است مهر على نيز جاودان
است.
نقطههاى روشن در وجود على بسيار است اما آنچه براى هميشه او را
درخشنده و تابان قرار داده است ايمان و اخلاص اوست و آن است كه به
و جذبه الهى داده است.
سوده همدانى،بانوى فداكار و دلباخته على،در مقابل معاويه بر على
درود فرستاد و در وصفش گفت:
صلى الاله على روح تضمنها قبر فاصبح فيه العدل مدفونا قد حالف
الحق لا يبغى به بدلا فصار بالحق و الايمان مقرونا
درود خداوند بر روانى باد كه او را خاك بر گرفت و عدل نيز با وى
مدفون گشت.با حق پيمان بسته بود كه به جاى آن بدلى نگزيند،پس با حق
و با ايمان مقرون گشته بود.
صعصعة بن صوحان عبدى نيز يكى ديگر از دلباختگان على بود،از
كسانى بود كه در آن دل شب در مراسم دفن على با عده معدودى شركت
كرد.پس از آنكه حضرت را دفن كردند و بدنش را خاك پوشانيد،صعصعه يك
دستخويش را بر قلبش نهاد و با دست ديگر خاك بر سر پاشيد و گفت:
«مرگ گوارايتباد!كه مولدت پاك بود و شكيبايىات نيرومند و
جهادت بزرگ.بر انديشهات دستيافتى و تجارتتسودمند گشت.
بر آفرينندهات نازل گشتى و او تو را با خوشى پذيرفت و ملائكش
به گردت در آمدند.در همسايگى پيغمبر جايگزين گشتى و خداوند تو را
در قرب خويش جاى داد و به درجه برادرت مصطفى رسيدى و از كاسه
لبريزش آشاميدى.
از خدا مىخواهيم كه از تو پيروى كنيم و به روشهايت عمل
كنيم،دوستانت را دوستبداريم و دشمنانت را دشمن بداريم و در جرگه
دوستانت محشور گرديم.
دريافتى آنچه را ديگران در نيافتند و رسيدى به آنچه ديگران
نرسيدند.در پيشگاه برادرت پيغمبر جهاد كردى و به دين خدا آنچنانكه
شايسته بود قيام كردى تا سنتها را بر پا داشتى و آشوبها را اصلاح
نمودى و اسلام و ايمان منظم گشت.بر تو باد بهترين درودها!
به وسيله تو پشت مؤمنان محكم شد و راهها روشن گشت و سنتها بپا
ايستاد.احدى فضايل و سجاياى تو را در خود جمع نكرد.نداى پيغمبر را
جواب گفتى.به اجابتش بر ديگران پيشى گرفتى.به يارىاش شتافتى و با
جان خويش حفظش كردى.با شمشير ذوالفقار در مراحل ترس و وحشتحمله
بردى و پشتستمگران را شكستى.بنيانهاى شرك و پستى را درهم فرو
ريختى و گمراهان را در خاك و خون كشيدى.پس گوارايتباد اى امير
مؤمنان!
نزديكترين مردم بودى به پيغمبر.اول كسى بودى كه به اسلام
گرويدى.از يقين لبريز و در دل محكم و از همه فداكارتر[بودى]و نصيبت
از خير بيشتر بود.خداوند ما را از اجر مصيبتت محروم نكند و پس از
تو ما را خوار نگرداند.
به خدا سوگند كه زندگىات كليد خير بود و قفل شر،و مرگت كليد هر
شرى است و قفل هر خيرى.اگر مردم از تو پذيرفته بودند،از آسمان و
زمين نعمتها بر ايشان مىباريد اما آنان دنيا را بر آخرت
برگزيدند.» (13)
آرى،دنيا را برگزيدند و در مقابل عدل و عدم انعطاف على تاب
نياوردند و عاقبت دست جمودها و ركودها از آستين مردمى بدر آمد و
على را شهيد كرد.
على عليه السلام در داشتن دوستان و محبان سر از پا نشناخته كه
در راه ولاء و محبت او سر دادند و بر سر دار رفتند،بىنظير
است.تاريخچههاى شگفت و جالب و حيرت انگيز آنها صفحات تاريخ اسلام
را مفتخر ساخته است.دست جنايت ناپاكانى از قبيل زياد بن ابيه و
پسرش عبيد الله و حجاج بن يوسف و متوكل و در راس همه اينها معاوية
بن ابى سفيان به خون اين زبدههاى انسانيت تا مرفق آلوده است.
2- سبا/47.
3- محبت پيغمبر نسبتبه آنان جنبه شخصى ندارد،يعنى تنها بدين
جهت نيست كه مثلا فرزند يا فرزندزاده او هستند،و اگر كسى ديگر هم
به جاى آنها مىبود پيغمبر آنها را دوست مىداشت.پيغمبر از آن جهت
آنها را دوست مىداشت كه آنها فرد نمونه بودند و خدا آنها را دوست
مىداشت و الا پيغمبر اكرم فرزندان ديگرى هم دوست مىداشت كه آنها
فرد نمونه بودند و خدا آنها را دوست مىداشت و الا پيغمبر اكرم
فرزندان ديگرى هم داشت كه نه او با آنها به اين شكل محبت داشت و نه
امت چنين وظيفهاى داشتند.
4- اعراف/158.
5- احزاب/21.
6- التفسير الكبير فخر رازى،ج27/ص166،چاپ مصر.
7- اسد الغابة،ج 4/ص23.
8- كنز العمال.جمع الجوامع سيوطى،ج6/ص156.
9- حلية الاولياء،ج 1/ص63.روايات در اين باب بسيار زياد است و
ما در كتب معتبر اهل نتبه متجاوز از نود روايتبرخورديم كه همه در
موضوع دوستى و محبت امير المؤمنين است. در كتب شيعه نيز روايات
بسيار زيادى وارد شده است و مرحوم مجلسى در ج39 بحار الانوار، چاپ
جديد،بابى در حب و بغض امير المؤمنين منعقد كرده است و در آن باب
صد و بيست و سه روايت نقل كرده است.
10- الرياض النضرة،ج 2/ص219،و در حدود بيست روايت ديگر تا آنجا
كه ما برخورديم در همين موضوع در كتب اهل سنت نقل شده است.
11- الصواعق المحرقة،ص 74،و پنج روايت ديگر در همين موضوع در
كتب مختلف اهل سنت نقل شده است.
12- مستدرك الصحيحين،ج3/ص 131.اين داستان با كيفيتهاى مختلف به
متجاوز از هجده نقل در كتب معتبر اهل سنت نقل شده است.
13- بحار الانوار،ج 42/ص 295 و296،چاپ جديد.