مجموعه آثار شهيد مطهرى (۱۶)

سيرى در سيره نبوى، جاذبه و دافعه على  (ع)، سيرى در نهج البلاغه، صلح امام حسن (ع)

- ۲۱ -


حب على در قرآن و سنت

بحثهاى گذشته ارزش و اثر محبت را روشن ساخت و ضمنا معلوم گشت كه عشق پاكان وسيله‏اى است‏براى اصلاح و تهذيب نفس،نه اينكه خود هدف باشد.اكنون بايد ببينيم اسلام و قرآن محبوبى را براى ما انتخاب كرده‏اند يا نه.

قرآن سخن پيامبران گذشته را كه نقل مى‏كند مى‏گويد همگان گفتند:«ما از مردم مزدى نمى‏خواهيم،تنها اجر ما بر خداست‏».اما به پيغمبر خاتم خطاب مى‏كند:

قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى (1) .

بگو از شما مزدى را درخواست نمى‏كنم مگر دوستى خويشاوندان نزديكم.

اينجا جاى سؤال است كه چرا ساير پيامبران هيچ اجرى را مطالبه نكردند و نبى اكرم براى رسالتش مطالبه مزد كرد،دوستى خويشاوندان نزديكش را به عنوان پاداش رسالت از مردم خواست؟

قرآن خود به اين سؤال جواب مى‏دهد:

قل ما سالتكم من اجر فهو لكم ان اجرى الا على الله (2) .بگو مزدى را كه درخواست كردم چيزى است كه سودش عايد خود شماست.مزد من جز بر خدا نيست.

يعنى آنچه را من به عنوان مزد خواستم عايد شما مى‏گردد نه عايد من.اين دوستى كمندى است‏براى تكامل و اصلاح خودتان.اين اسمش مزد است و الا در حقيقت‏خير ديگرى است كه به شما پيشنهاد مى‏كنم،از اين نظر كه اهل البيت و خويشان پيغمبر مردمى هستند كه گرد آلودگى نروند و دامنى پاك و پاكيزه دارند(حجور طابت و طهرت)،محبت و شيفتگى آنان جز اطاعت از حق و پيروى از فضايل نتيجه‏اى نبخشد و دوستى آنان است كه همچون اكسير،قلب ماهيت مى‏كند و كامل ساز است.

مراد از«قربى‏»هر كه باشد مسلما از برجسته‏ترين مصاديق آن على عليه السلام است.فخر رازى مى‏گويد:

«زمخشرى در كشاف روايت كرده:«چون اين آيه نازل گشت،گفتند:يا رسول الله! خويشاوندانى كه بر ما محبتشان واجب است كيانند؟فرمود:على و فاطمه و پسران آنان‏».

از اين روايت ثابت مى‏گردد كه اين چهار نفر«قرباى‏»پيغمبرند و بايست از احترام و دوستى مردم برخوردار باشند،و بر اين مطلب از چند جهت مى‏توان استدلال كرد:

1.آيه الا المودة فى القربى .

2.بدون شك پيغمبر فاطمه را بسيار دوست مى‏داشت و مى‏فرمود:«فاطمه پاره تن من است. بيازارد مرا هر چه او را بيازارد»و نيز على و حسنين را دوست مى‏داشت،همچنانكه روايات بسيار و متواتر در اين باب رسيده است.پس دوستى آنان بر همه امت واجب است (3) زيرا قرآن مى‏فرمايد:

«و اتبعوه لعلكم تهتدون‏» (4) از پيغمبر پيروى كنيد، شايد راه يابيد و هدايت‏شويد. و باز مى‏فرمايد: «لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة‏» (5) از براى شماست در فرستاده خدا سرمشقى نيكو. و اينها دلالت مى‏كند كه دوستى آل‏محمد - كه على و فاطمه و حسنين هستند - بر همه مسلمين واجب است.» (6)

از پيغمبر نيز راجع به محبت و دوستى على روايات بسيارى رسيده است:

1. ابن‏اثير نقل مى‏كند كه پيغمبر خطاب كرد به على و فرمود:

« يا على! خداوند تو را به چيزهايى زينت داد كه پيش بندگان او زينتى از آنها محبوبتر نيست: كناره‏گيرى از دنيا; آنچنان قرارت داد كه نه تو از دنيا چيزى بهره‏مند شوى و نه آن از تو. به‏تو بخشيد دوستى مساكين را; آنان به امامت تو خشنودند و تو نيز به پيروى آنان از تو. خوشا به حال كسى كه تو را دوست‏بدارد و در دوستى‏ات راستين باشد، و واى بر كسى كه با تو دشمنى كند و عليه تو دروغ گويد.» (7)

2. سيوطى روايت مى‏كند كه پيغمبر فرمود:

«دوستى على ايمان است و دشمنى وى نفاق.» (8) 5

3. ابونعيم روايت مى‏كند كه پيغمبر خطاب به انصار كرد و فرمود:

آيا راهنمايى كنم شما را به چيزى كه اگر بدان چنگ بزنيد، بعد از من هرگز گمراه نشويد؟ گفتند:آرى يا رسول الله!فرمود:اين،على است.دوستش بداريد به دوستى من و احترامش كنيد به احترام من،كه خداوند به وسيله جبرئيل فرمانم داد كه اين را براى شما بگويم.» (9)

و نيز اهل سنت رواياتى از پيغمبر اكرم نقل كرده‏اند كه در آن روايات نگاه به چهره على و سخن فضايل على،عبادت شمرده شده است:

1.محب طبرى از عايشه روايت مى‏كند كه گفت:

«پدرم را ديدم به صورت على بسيار نگاه مى‏كرد.گفتم:پدر جان!تو را مى‏بينم كه به صورت على بسيار مى‏نگرى.گفت:دخترك!از پيغمبر خدا شنيدم كه گفت:نگاه به چهره على عبادت است.» (10)

2.ابن حجر از عايشه روايت مى‏كند كه پيغمبر گفت:

«بهترين برادران من على است و بهترين عموهاى من حمزه است،و ياد على و سخن از او عبادت است.» (11) على محبوبترين افراد بود در پيشگاه خدا و پيغمبر،و قهرا بهترين محبوبهاست.انس بن مالك مى‏گويد:

«هر روز يكى از فرزندان انصار كارهاى پيغمبر را انجام مى‏داد.روزى نوبت من بود.ام ايمن مرغ بريانى را در محضر پيغمبر آورد و گفت:يا رسول الله!اين مرغ را خود گرفته‏ام و به خاطر شما پخته‏ام.حضرت گفت:خدايا محبوبترين بندگانت را برسان كه با من در خوردن اين مرغ شركت كند.در همان هنگام در كوبيده شد.پيغمبر فرمود:انس!در را باز كن.گفتم:خدا كند مردى از انصار باشد.اما على را پشت در ديدم.گفتم:پيغمبر مشغول كارى است،و برگشتم سرجايم ايستادم.بار ديگر در كوبيده شد.پيغمبر گفت:در را باز كن.باز دعا مى‏كردم مردى از انصار باشد.در را باز كردم.باز على بود.گفتم:پيغمبر مشغول كارى است،و برگشتم بر سر جايم ايستادم.باز در كوبيده شد.پيغمبر فرمودند:انس!برو در را باز كن و او را به خانه بياور.تو اول كسى نيستى كه قومت را دوست دارى.او از انصار نيست.من رفتم و على را به خانه آوردم و با پيغمبر مرغ بريان را خوردند.» (12)

رمز جاذبه على

سبب دوستى و محبت على در دلها چيست؟

رمز محبت را هنوز كسى كشف نكرده است،يعنى نمى‏توان آنرا فرموله كرد و گفت اگر چنين شد چنان مى‏شود و اگر چنان شد چنين مى‏شود،ولى البته رمزى دارد.چيزى در محبوب هست كه براى محب از نظر زيبايى خيره كننده است و او را به سوى خود مى‏كشد.جاذبه و محبت در درجات بالا«عشق‏»ناميده مى‏شود.على محبوب دلها و معشوق انسانهاست،چرا؟و در چه جهت؟فوق العادگى على در چيست كه عشقها را بر انگيخته و دلها را به خود شيفته ساخته و رنگ حيات جاودانى گرفته است و براى هميشه زنده است؟چرا دلها همه خود را با او آشنا مى‏بينند و اصلا او را مرده احساس نمى‏كنند بلكه زنده مى‏يابند؟

مسلما ملاك دوستى او جسم او نيست،زيرا جسم او اكنون در بين ما نيست و ما آن را احساس نكرده‏ايم.و باز محبت على از نوع قهرمان دوستى كه در همه ملتها وجود دارد نيست. هم اشتباه است كه بگوييم محبت على از راه محبت فضيلتهاى اخلاقى و انسانى است و حب على حب انسانيت است.درست است على مظهر انسان كامل بود و درست است كه انسان نمونه‏هاى عالى انسانيت را دوست مى‏دارد اما اگر على همه اين فضايل انسانى را كه داشت مى‏داشت:آن حكمت و آن علم،آن!284 فداكاريها و از خود گذشتگى‏ها،آن تواضع و فروتنى،آن ادب،آن مهربانى و عطوفت،آن ضعيف[نوازى]،آن عدالت،آن آزادگى و آزاديخواهى،آن احترام به انسان،آن ايثار،آن شجاعت،آن مروت و مردانگى نسبت‏به دشمن،و به قول مولوى:

در شجاعت‏شير ربانيستى در مروت خود كه داند كيستى؟

آن سخا و جود و كرم و...اگر على همه اينها را كه داشت مى‏داشت اما رنگ الهى نمى‏داشت، مسلما اين قدر كه امروز عاطفه انگيز و محبت‏خيز است نبود.

على از آن نظر محبوب است كه پيوند الهى دارد.دلهاى ما به طور نا خود آگاه در اعماق خويش با حق سر و سر و پيوستگى دارد،و چون على را آيت‏بزرگ حق و مظهر صفات حق مى‏يابند به او عشق مى‏ورزند.در حقيقت پشتوانه عشق على پيوند جانها با حضرت حق است كه براى هميشه در فطرتها نهاده شده،و چون فطرتها جاودانى است مهر على نيز جاودان است.

نقطه‏هاى روشن در وجود على بسيار است اما آنچه براى هميشه او را درخشنده و تابان قرار داده است ايمان و اخلاص اوست و آن است كه به و جذبه الهى داده است.

سوده همدانى،بانوى فداكار و دلباخته على،در مقابل معاويه بر على درود فرستاد و در وصفش گفت:

صلى الاله على روح تضمنها قبر فاصبح فيه العدل مدفونا قد حالف الحق لا يبغى به بدلا فصار بالحق و الايمان مقرونا

درود خداوند بر روانى باد كه او را خاك بر گرفت و عدل نيز با وى مدفون گشت.با حق پيمان بسته بود كه به جاى آن بدلى نگزيند،پس با حق و با ايمان مقرون گشته بود.

صعصعة بن صوحان عبدى نيز يكى ديگر از دلباختگان على بود،از كسانى بود كه در آن دل شب در مراسم دفن على با عده معدودى شركت كرد.پس از آنكه حضرت را دفن كردند و بدنش را خاك پوشانيد،صعصعه يك دست‏خويش را بر قلبش نهاد و با دست ديگر خاك بر سر پاشيد و گفت:

«مرگ گوارايت‏باد!كه مولدت پاك بود و شكيبايى‏ات نيرومند و جهادت بزرگ.بر انديشه‏ات دست‏يافتى و تجارتت‏سودمند گشت.

بر آفريننده‏ات نازل گشتى و او تو را با خوشى پذيرفت و ملائكش به گردت در آمدند.در همسايگى پيغمبر جايگزين گشتى و خداوند تو را در قرب خويش جاى داد و به درجه برادرت مصطفى رسيدى و از كاسه لبريزش آشاميدى.

از خدا مى‏خواهيم كه از تو پيروى كنيم و به روشهايت عمل كنيم،دوستانت را دوست‏بداريم و دشمنانت را دشمن بداريم و در جرگه دوستانت محشور گرديم.

دريافتى آنچه را ديگران در نيافتند و رسيدى به آنچه ديگران نرسيدند.در پيشگاه برادرت پيغمبر جهاد كردى و به دين خدا آنچنانكه شايسته بود قيام كردى تا سنتها را بر پا داشتى و آشوبها را اصلاح نمودى و اسلام و ايمان منظم گشت.بر تو باد بهترين درودها!

به وسيله تو پشت مؤمنان محكم شد و راهها روشن گشت و سنتها بپا ايستاد.احدى فضايل و سجاياى تو را در خود جمع نكرد.نداى پيغمبر را جواب گفتى.به اجابتش بر ديگران پيشى گرفتى.به يارى‏اش شتافتى و با جان خويش حفظش كردى.با شمشير ذوالفقار در مراحل ترس و وحشت‏حمله بردى و پشت‏ستمگران را شكستى.بنيانهاى شرك و پستى را درهم فرو ريختى و گمراهان را در خاك و خون كشيدى.پس گوارايت‏باد اى امير مؤمنان!

نزديكترين مردم بودى به پيغمبر.اول كسى بودى كه به اسلام گرويدى.از يقين لبريز و در دل محكم و از همه فداكارتر[بودى]و نصيبت از خير بيشتر بود.خداوند ما را از اجر مصيبتت محروم نكند و پس از تو ما را خوار نگرداند.

به خدا سوگند كه زندگى‏ات كليد خير بود و قفل شر،و مرگت كليد هر شرى است و قفل هر خيرى.اگر مردم از تو پذيرفته بودند،از آسمان و زمين نعمتها بر ايشان مى‏باريد اما آنان دنيا را بر آخرت برگزيدند.» (13)

آرى،دنيا را برگزيدند و در مقابل عدل و عدم انعطاف على تاب نياوردند و عاقبت دست جمودها و ركودها از آستين مردمى بدر آمد و على را شهيد كرد.

على عليه السلام در داشتن دوستان و محبان سر از پا نشناخته كه در راه ولاء و محبت او سر دادند و بر سر دار رفتند،بى‏نظير است.تاريخچه‏هاى شگفت و جالب و حيرت انگيز آنها صفحات تاريخ اسلام را مفتخر ساخته است.دست جنايت ناپاكانى از قبيل زياد بن ابيه و پسرش عبيد الله و حجاج بن يوسف و متوكل و در راس همه اينها معاوية بن ابى سفيان به خون اين زبده‏هاى انسانيت تا مرفق آلوده است.


پى‏نوشتها:

1- شورى/23.

2- سبا/47.

3- محبت پيغمبر نسبت‏به آنان جنبه شخصى ندارد،يعنى تنها بدين جهت نيست كه مثلا فرزند يا فرزندزاده او هستند،و اگر كسى ديگر هم به جاى آنها مى‏بود پيغمبر آنها را دوست مى‏داشت.پيغمبر از آن جهت آنها را دوست مى‏داشت كه آنها فرد نمونه بودند و خدا آنها را دوست مى‏داشت و الا پيغمبر اكرم فرزندان ديگرى هم دوست مى‏داشت كه آنها فرد نمونه بودند و خدا آنها را دوست مى‏داشت و الا پيغمبر اكرم فرزندان ديگرى هم داشت كه نه او با آنها به اين شكل محبت داشت و نه امت چنين وظيفه‏اى داشتند.

4- اعراف/158.

5- احزاب/21.

6- التفسير الكبير فخر رازى،ج‏27/ص‏166،چاپ مصر.

7- اسد الغابة،ج 4/ص‏23.

8- كنز العمال.جمع الجوامع سيوطى،ج‏6/ص‏156.

9- حلية الاولياء،ج 1/ص‏63.روايات در اين باب بسيار زياد است و ما در كتب معتبر اهل نت‏به متجاوز از نود روايت‏برخورديم كه همه در موضوع دوستى و محبت امير المؤمنين است. در كتب شيعه نيز روايات بسيار زيادى وارد شده است و مرحوم مجلسى در ج‏39 بحار الانوار، چاپ جديد،بابى در حب و بغض امير المؤمنين منعقد كرده است و در آن باب صد و بيست و سه روايت نقل كرده است.

10- الرياض النضرة،ج 2/ص‏219،و در حدود بيست روايت ديگر تا آنجا كه ما برخورديم در همين موضوع در كتب اهل سنت نقل شده است.

11- الصواعق المحرقة،ص 74،و پنج روايت ديگر در همين موضوع در كتب مختلف اهل سنت نقل شده است.

12- مستدرك الصحيحين،ج‏3/ص 131.اين داستان با كيفيتهاى مختلف به متجاوز از هجده نقل در كتب معتبر اهل سنت نقل شده است.

13- بحار الانوار،ج 42/ص 295 و296،چاپ جديد.