تاريخچه قم و مساجد تاريخى آن

محمدرضا كوچك زاده

- ۸ -


د - چگونگى بناى اولين مسجد جامع قم  
1 - در كتاب تاريخ مذهبى قم ، (227) در مورد بناى جوامع و مسجد مطالب زير را مى خوانيم :
پس از اين كه اشعريان در اواخر قرن اول هجرى به قم آمدند، آتشكده قم را خراب كردند و به جاى آن مسجد بنا نهادند و اين نخستين مسجدى بود كه در شهر قم بنا شد. (228)
سال ها قبل يك عرب به نام خطاب بن اسدى در قم ، در روستاى جمكران مسجدى ساخته بود خود تنها در آن نماز مى گذارد. (229)
محل مسجدى كه اشعريان بنا كردند در نزديكى هاى خاكفرج و وادى السلام امروزى بوده است ؛ زيرا طبق نوشته تاريخ قم ، مسجد مزبور در كنار راهى قرار داشته است كه به ساوه منتهى مى شود و نيز به موجب مزبور در كنار راهى قرار داشته است كه به ساوه منتهى مى شود و نيز به موجب گفته يعقوبى چند پل روى رودخانه بود كه دو قسمت شهر را به يكديگر متصل مى كرده است كه اين پل ها در حدود خاكفرج و وادى السلام واقع بود و براى رفتن به ساوه از روى اين پل ها عبور مى كردند.
2 - در مورد اولين مسجدى كه در قم بنا نهاده شد؛ مطالبى آمده كه خلاصه آن چنين است . (230)
هنگامى كه عبدالله بن سعد اشعرى كه مرد زاهد و عابدى بود وارد قم شد بيشتر راغب و مايل بود كه به قزوين رود؛ زيرا نمى خواست نمازش را در سراهاى مجوس (زرتشتيان ) بخواند. به اين علت هر روز مى گفت كه من از اين جا خواهم رفت . پس برادرش احوص به او مى گفت كه اين مكان هم ثغرى (231) است كه ديلم به آن متوجه مى شوند و زحمت مى دهند (يعنى اين جا سرزمين و مرز دشمن است كه ديلم به آن توجه دارند و ممكن است به آن حمله كنند). اگر هدف تو آن است كه به ثغر قزوين روى ، تا كفار و مخالفان را دفع نمايى و اجر و ثواب حاصل كنى ، در اين جا نيز ديلم مى آيند. پس در اين مكان بمان تا من براى تو مسجدى بنا كنم تا تو رد آن نماز بگزارى . سپس احوص براى برادرش عبدالله مسجد عتيق (232) را در دزپل (دريل ) بنا كرد كه آن مكان آتشكده اى بود و او آن را خراب نمود و به جاى آن مسجد بنا كرد و عبدالله در تمام مدت حيات خود در آن مسجد نماز مى گزارد كه آن سرا مشهور و معروف به مردى بود كه او را ثبخين لقب نهاده بودند. بعد از آن چون حمزه بن يسع اشعرى در سال 189 را كه تا آن زمان از لحاظ خراج تابع اصفهان بود و خود استقلال نداشت به صورت شهرستان درآورد. در مسجد مزبور منير قرار دادند؛ زيرا منبر به مسجد جامع اختصاص داشت و شهرى مى توانست مسجد جامع داشته باشد كه از لحاظ خراج تابع شهر ديگرى نباشد.
همچنين در كتاب تاريخ مذهبى قم (233) در اين موارد چنين بيان شده است كه : در سال 195 در مسجد دزپل يا در پل ، منبر قرار داده شد و از اين رو قم از لحاظ شهرى استقلال يافت .
پس از مدفون شدن حضرت فاطمه معصومه عليها السلام در قم اين شهر وضع ديگرى پيدا كرد و رو به آبادانى نهاد و لازم آمد كه مسجد جامعى متناسب با وسعت شهر در آن بنا شود. از اين رو در سال 265 ابوالصديم حسين بن على بن آدم اشعرى بن عبدالله اشعرى ، نخستين مسجد جامع قم را در بيرون شهر بنا كرد و منبر را از مسجد عتيق (دز پل ) به آن جا منتقل نمود و همان طور كه قبلا بيان شد، مسجد عتيق يا مسجد دزپل در حدود خاكفرج فعلى يا مقابل آن در سمت راست رودخانه (حوالى چهار امام زاده ) بوده است ، بنابراين مسجد جامع ابوالصديم در نقطه ديگرى خارج از شهر قرار داشته است .
همچنين در كتاب تاريخ قم تاءليف حسن بن محمد بن حسن قمى از مسجد ديگرى به نام سعد آبادى نام برده كه در بازار قم واقع بوده و در آن ، نماز جمعه مى گزاردند.
بازار قم در آن روزگار، معلوم نيست در كدام نقطه بوده ، براين اساس بايد در بيرون دروازه رى و در محلى كه قبلا كوره پزى ها بوده ، وجود داشته باشد؛ زيرا به تدريج كه شهر به طرف غربى آمد بازار هم به همين سمت امتداد يافت ، ابتدا در محل فعلى درخت پير بازار به وجود آمد، سپس در قرون بعد، كم كم به طرف حرم حضرت معصومه عليها السلام كشيده مى شد و با به وجود آمدن بازارهاى جديد، بازار قديم از ميان مى رفت .
مجددا در تاريخ مذهبى قم ، (234) مطلب ديگرى درباره مسجد جامع (ديگرى ) بيان شده است و آن مطلب چنين است :
شيخ عبدالجليل رازى از مسجد جامع عتيق ديگرى در قم نام مى برد كه بانى آن ابوالفضل عراقى در عهد طغرل سلجوقى است . اين مسجد مناره هايى هم داشته است ، بعيد به نظر مى رسد كه مسجد جامع امروزى ، مسجد ابوالفضل عراقى باشد؛ زيرا هيچ گونه از مناره در آن ديده نمى شود؛ بلكه همان طور كه احتمال داده شد مسجد جامع فعلى به جاى مسجد جامع ابوالصديم است .
درباره محل و مسجد ابوالفضل عراقى ، احتمال قوى اين است كه در حدود ميدان كهنه امروزى قرار داشته و دو مناره و سردرى كه در اواخر خيابان آذر و در مشرق ميدان كهنه ديده مى شود، مربوط به همان مسجد است .
اگر اين احتمال صحيح باشد، بايد گفت كه مسجد مزبور، بسيار وسيع بوده است ؛ زيرا در فاصله اى حدود يك صد متر از اين سردر و مناره ها در سمت غربى آن ، مناره اى است كه از جهت كهنگى و طرز بنا مانند آن دو مناره است ؛ اما بالاى اين مناره ريزش كرده و در سال هاى اخير از نو آن را به سبك بالاى مناره هاى قرون بعدى ، به صورت گلدسته ساخته اند. مناره مزبور بر اين اساس در كنار سردر غربى مسجد قرار داشته است .
شيخ عبدالجليل (235) درباره مسجد ابوالفضل عراقى گويد كه : آن مسجد در خارج شهر بوده است .
بررسى و نتيجه گيرى از نظرات نويسندگان درباره مسجد جامع
همان طور كه در ابتداى اين مبحث بيان شد، از نظر مجموع نظرات نويسندگان كه درباره مسجد جامع قم مطالبى را بيان داشته اند (در مورد تاريخ بنا و بانى آن ، موقعيت جغرافيايى ، مسجد جامع اصلى قم ، چگونگى بناى اولين مسجد قم ) نتيجه گيرى نسبى خواهد شد تا نظرات آنان بيشتر به اذهان نزديك گردد و اگر اختلاف نظر مشاهده مى گردد؛ با برخى از ادله و شواهد رفع گردد.
اينك به صورت فهرست وار اين نظرات را بررسى مى نماييم :
1 - در سال 265 هجرى مسجد جامعى در قم بنا گرديد كه بانى آن ابوالصديم حسين بن على بن آدم اشعرى بوده است ؛ اما تاكنون ، براى كسى به طور يقين مشخص نگرديده اين مسجد جامع در كجا واقع بوده است ؛ زيرا ما در ابتداى اين مبحث به اين نكته اشاره نموديم كه مسجد جامع ممكن است در يكى از سه محل زير باشد:
الف - مسجدى كه هم اكنون به نام مسجد جامع خوانده مى شود و آن در محله مسجد جامع است .
ب - مسجد امام حسن عسكرى عليه السلام در نزديكى چهارراه بازار
ح - مسجدى كه قبلا در حدود خاكفرج واقع بوده و اكنون اثرى از آن نيست .اگر ما مى توانستيم مكان اصلى اين مسجد را با توجه به سه مكانى كه اشاره شد بيابيم ، به يقين مى توانستيم مسجد جامع اصلى كجاست و سپس تاريخ بنا و بانى آن را نيز مشخص مى گرديد؛ اما متاءسفانه تاكنون ، كسى نمى تواند به يقين بگويد مسجد جامع اصلى قم كجا بوده است ؛ بلكه تمام مطالبى كه تاكنون بيان گرديده حاصل حدس و گمان و احتمال بوده است ؛ اما در نظر اكثر مردم ، بلكه اكثر نويسندگان ، مكان اصلى مسجد جامع با توجه به قراين و شواهد، همين مكان فعلى كه در مجله مسجد جامع واقع است ، مى باشد؛ ولى همان طور كه قبلا بيان گرديد اين ساختمان و بنا، آن ساختمان هزار سال پيش نيست ؛ بلكه در زير اين ساختمان ؛ مسجدى بوده كه به مرور زمان رو به فرسايش گذاشته و سپس در دوره هاى مختلف تعمير و بازسازى گرديده است .
2 - اگر نتوانيم به راحتى باور نماييم اين جا مسجد جامع اصلى قم است ، اما مى توانيم قبول نماييم كه يكى از اولين مساجد ايران بوده است كه معماران زيردست با هنرمايى هاى خود در آن مشغول فعاليت گرديده و توانسته اند چنين بناى با عظمت و حيرت انگيزى را بيافرينند. اكنون كه هنر معمارى و ساختمان سازى بسيار پيشرفت نموده است باز هم براى بسيارى از معماران و مهندسان معمارى ، اين مسجد بسيار عجيب مى نمايد؛ زيرا در آن زمان كه وسايل ساختمان سازى محدود بوده است ، چگونه توانسته اند گنبد و مقصوره اى با اين عظمت و زيبايى خلق نمايند كه حتى يك شاخه آهن نيز در آن به كار نرفته است . اين موارد نشان دهنده مهارت معماران اسلامى و وجدان كارى آن ها و نيز اخلاص در رفتار و عملشان به خصوص ‍ در مورد بناهاى مقدس ، همچون مساجد بوده است .
3 - همان طور كه قبلا اشاره شد، نظرات مختلفى در مورد تاريخ بنا وجود دارد يكى از دلايل ديگر اين اختلاف ، اين بوده كه مسجد جامع در يك زمان خاص ساخته نشده است ، بلكه در زمان هاى مختلفى بنا گرديده است .
به عنوان مثال قدمت گنبد و مقصوره مسجد، بيش از حياط و صحن و شبستان هاى آن است . افزايش جمعيت و نياز به مكانى جهت اقامه جماعت باعث شد كه قسمت هاى فوق به فضاى گنبد و گوشوارها اضافه گردد؛ بنابراين اختلاف در اين گونه نظرات ، چندان دور از انتظار نيست .
4 - در اين نكته كه طرز ساختمان سازى و معمارى و مصالحى كه در اين مسجد به كار رفته و باعث استقامت آن گرديده هيچ شك و شبهه اى وجود ندارد؛ زيرا اين كار باعث گرديده قدمت و استقامت اين مسجد نسبت به برخى مساجد ديگر همان دوره بيشتر گردد و يا حداقل فرسودگى آن كمتر از مساجد ديگر گردد.
5 - يكى از دلايلى كه نويسندگان ، به عنوان سند موجوديت و اصالت مسجد جامع مى دانند. مقصوره زيباى آن است كه از نظر ارتفاع و زيبايى در هيچ جاى ايران نيست و با توجه به كتاب مرات البلدان و برخى كتاب هاى ديگر، اين شاهدى بر مسجد جامع اصلى قم است .
6 - در اين مورد كه برخى نويسندگان ، موقعيت جغرافيايى مسجد جامع را در شمال شهر و برخى ديگر در طرف شرقى قم و يا جهات ديگر نوشته اند به اين دليل بود كه پس از مدفون شدن حضرت فاطمه معصومه عليها السلام اكثر مردم مايل بودند كه منازل خود را در نزديكى حرم مطهر بنا كنند؛ بنابراين رفته رفته شهر از شمال شرقى به جنوب غربى كشيده شد و مسجد جامع كه تقريبا بيرون از شهر و در نقطه شمالى شهر بود داخل شهر قرار گرفت و در طرف شرقى شهر واقع گرديد.
7 - در مورد چگونگى بناى اولين مسجد قم مطالبى كه از كتاب تاريخ مذهبى قم (236) و تاريخ قم (237) بيان گرديد، كاملا صحيح است ؛ زيرا رسم اشعريان چنين بوده كه هر كجا آتشكده اى را مى يافتند آن را تبديل به مسجد مى كردند و نيز در مورد بناى مسجد جامع هم مطلب اين چنين است ، اما همان طور كه بيان شد ابتدا بايد در مورد اصالت مسجد جامع تحقيق كرد و پس از رسيدن به يقين مطالبى كه در مورد چگونگى بناى اولين مسجد قم بيان گرديده ، در مورد مسجد جامع صدق مى كند.
8 - ممكن است در يك شهر چند مسجد جامع وجود داشته باشد؛ زيرا در برخى از شهرهاى بزرگ مانند تهران ، هر منطقه داراى مسجد جامعى باشد.
گاهى اوقات مساجد را با توجه به علل ديگرى همچون موقعيت مركزى و يا جمعيت پذيرى ، مسجد جامع مى نامند؛ به عنوان مثال در شهر مقدس ‍ قم ، عده اى از مردم به مسجد امام حسن عسكرى عليه السلام مسجد جامع مى گويند زيرا از لحاظ جمعيت و موقعيت مركزى در بين ساير مساجد ممتاز است و گاهى اوقات به مسجد اعظم قم به دليل جمعيت پذيرى و آشنايى با بسيارى از مردم با اين مسجد، جامع اطلاق مى شود.
اما گاهى اوقات مساجد را از لحاظ معمارى و قدمت ، مسجد جامع مى گويند؛ بنابراين از نظر معمارى و طرز ساخت به مسجدى كه در نزديكى دروازه رى مى باشد و بيشتر از آن صحبت شد مسجد جامع گفته مى شود.
شايد علت اين كه براى ما كاملا روشن نشده كه مسجد جامع اصلى كجاست با توجه به دلايل و نظريان فوق باشد، يعنى اطلاق مسجد جامع به جمعيت و يا موقعيت جغرافيايى و با معمارى ، يا اين ديدگاه هنگامى كه از مسجد جامع نامى برده مى شود هر كس تصور جداگانه اى از مسجد جامع خواهد داشت و اگر همين تصورات به صورت مكتوب درآيد، پس از گذشت زمان هاى طولانى براى نويسندگان و محققان يافتن مسجد جامع اصلى مشكل خواهد بود.
به هر حال از نظر ما و بسيارى از نويسندگان مشهور، مسجد جامع قم همين مسجد است ؛ زيرا با توجه به دلايلى كه قبلا اشاره گرديد مسجد جامع ديگرى متصور نيست ، چرا كه مسجدى كه در خاكفرج بوده اكنون به طور كلى ويران گشته و مسجد امام حسن عسكرى عليه السلام نيز داراى مقصوره و ايوان رفيعى نمى باشد كه در برگيرنده نظرات نويسندگان باشد.
9- هنگامى كه به بررسى تاريخ بناى مسجد جامع مى پردازيم و اختلاف نظرها را درباره آن مشاهده مى نماييم حداقل سال تاءسيس مسجد جامع 265 هجرى و حداكثر 755 قيد گرديده است . اگر سال تاءسيس را 265 بدانيم ، اكنون (238) در حدود 1152 سال از تاءسيس آن گذشته و اگر سال تاءسيس آن را 755 هجرى بدانيم اكنون در حدود 662 سال از تاءسيس و ساخت آن مى گذرد.
به هر حال اين جا مسجدى است كه قدمت چند صد ساله دارد.
10 - اما در كتاب گنجينه آثار قم ، تاءليف عباس فيض ، تفاوت فاحشى در مورد تاريخ بنا و اصالت اين مسجد نسبت به ساير نويسندگان به چشم مى خورد.
او بانى مسجد جامع كنونى را سلطان جانى خان پادشاه تاتار تركستان و تاريخ بناى آن را هم به سال 755 نقل مى كند.
همچنين او مسجد ابوالصديم را جداى از مسجد جامع دانسته و با دلايلى آن را در كرده است . از جمله دلايل اين است كه او سبك بناى مسجد جامع را با آثار قرن سوم سازگار نمى داند.
مطالبى را كه ما در اين جا بيان خواهيم كرد مبنى بر تاءييد يا رد نظريه آقاى عباس فيض نيست بلكه جهت رفع شك و شبهه احتمالى بين مردم و مطالعه كنندگان گرامى ، به آن اشاره مى نماييم . اكثر نويسندگان ، اين مسجد را با توجه به شواهد فراوان به عنوان مسجد جامع در نظرگرفته و بانى مسجد جمعه (جامع ) را ابوالصديم و سال تاءسيس آن را 265 هجرى دانسته اند. يكى از مواردى كه يقين انسان را در هر مساءله اى بيشتر مى نمايد، اجماع و تمركز نظرات نويسندگان و صاحب نظران است .
بنابراين ما هم به پيروى از دانشمندان و نويسندگان اين مكان را با احتمالى قوى مسجد جامع مى ناميم .
اما اين مطلب را كه بيان شده سبك بنا با آثار قرن سوم مطابقت ندارد، در نمى كنيم ؛ ولى همان طور كه قبلا بيان شد اين مسجد بارها تعمير و بازسازى و حتى مورد نوسازى قرار گرفته و ناگفته پيداست كه حتما قسمت هايى از اين مسجد طورى ساخته شده كه با همان تاريخ و عصرى كه تجديد بنا شده سازگارى دارد؛ اما مكان مسجد جامع به احتمال قوى همين قسمت بوده و قسمت هايى بر آن افزوده گرديده است .
نتيجه گيرى كلى : 
اگر باز هم بخواهيم از مطالب بيان شده نتيجه گيرى بسيار مختصرى داشته باشيم نكات ذيل را يادآور مى شويم :
الف - مسجد جامع ، گذشته از سوابق تاريخى ، يكى از اماكن مقدس و ويژه است ؛ زيرا علما و صلحاى بزرگى در آن اقامه نماز جماعت داشته و مردم همواره با حضور در اين مسجد باعث نزول رحمت خداوند گرديده اند.
ب - تا به حال كسى نتوانسته با يقين كامل ، مكان اصلى مسجد جامع را بيان كند، بلكه تمام اين نظريان بنا به شواهد و مدارك تقريبا مستدل و قوى بوده است و احتمال آن را افزايش داده است .
اگر ما بتوانيم مكان مسجد جامع را با توجه به موقعيت جغرافيايى شهر در آن موقع مشخص كنيم ، به راحتى و با يقين مى توانيم تاريخ بناى آن را كه 265 هجرى و بانى آن را كه ابوالصديم حسين بن على ين آدم اشعرى بوده ، بيان نماييم .
ج - اين مسجد بارها در زمان هاى مختلف و نيز در همين قرن اخير مورد بازسازى و مرمت قرار گرفته است و ما نبايد چنين تصور نماييم كه اين مكان همان مسجد اوليه قرن سوم است ، بلكه مى توانيم اين مطلب را بگوييم كه در زير اين مسجد بنايى بسيار محكم و استوار بوده است و بعدا آن بنا تجديد گرديده و تعمير شده است ؛ اما باز هم جاى شگفتى است كه اين بناهاى تجديد شده هم كه ساليان سال از قدمت آن مى گذرد هنوز پابرجا و محكم همچون كوه ، مقاوم مانده است .
مطالبى ديگر در ارتباط با مسجد جامع  
در اين قسمت سعى شده تا مطالبى كه با تاريخچه اين مسجد با عظمت در ارتباط هستند نيز بيان گردد؛ زيرا مطالعه تاريخچه مكانى ، صرف نظر از مسائل جانبى و فرعى آن ، كارى ناقص و كم اهميت است .
بنابراين ما در اين قسمت با آوردن داستان دعبل و بيان نمودن تاريخچه مدرسه غياثيه و نيز مناره نزديك آن سعى نموده ايم تا تاريخچه اين مسجد شفاف تر جلوه گر شود؛ بنابراين توصيه مى شود، مطالب اين قسمت را مطالعه نماييد البته اين مطلب پرانتز مبحث ما محسوب مى شود و مجددا به مطالب اصلى مسجد جامع بازمى گرديم .
داستان دعبل و ارتباط آن با قم و مسجد جامع  
دعبل بن خزاعى در زمره شاعران شيعه است كه با ماءمون عباسى معاصر بوده است . وى در هجو (239) خلفاى عباسى و وزيرانشان اشعارى دارد كه مشهور است و در كتاب هاى ادب ثبت شده است .
ابوالفرج اصفهانى در كتاب اغانى شرح حال دعبل را به تفصيل نوشته است . علت عمده شهرت دعبل در نزد شيعه ، قصيده معروف او كه همان قصيده مدارس آيات بوده مى باشد؛ زيرا ظاهرا از لحاظ اين كه بهترين ابيات آن اين بيت است :

مدارس آيات خلت عن تلاوه
و منزل وحى مقفر العرضات
دعبل پس از سرودن قصيده مدارس آيات به خراسان رفت و خدمت على ابن موسى الرضا عليه السلام رسيد و قصيده را براى آن حضرت بيان نمود و همان طور كه معروف است ، حضرت بيتى به آن افزود. اين موقعى بود كه حضرت رضا عليه السلام عنوان ولايت عهدى ماءمون را داشت و به نام ايشان سكه زده بودند.
حضرت به رسم جايزه و صله ده هزار درهم از همان درهم هايى كه نام مباركشان بر روى آن نقش بسته بود به دعبل عطا فرمود. او در مراجعت از خراسان عبورش به شهر قم افتاد و مردم قم از او هر درهم را به ده درهم خريدند. (240)
به نقلى ديگر، حضرت علاوه بر ده هزار درهم يكى از جامه هاى برد خود را نيز به دعبل عطا فرمودند، چون دعبل به قم رسيد، قمى ها از او خواستند كه سى هزار درهم بگيرد و جامه را بدهد ولى او نپذيرفت و به راه خود ادامه داد. هنگامى كه از حدود قم خارج شد، جمعى از جوانان قم كه در راه او كمين كرده بودند جلوى راهش را گرفتند تا جامه را بگيرند و سى هزار درهم بدهند، دعبل قسم ياد كرد كه جامه را نمى فروشد، مگر اين كه قطعه اى از آن را به وى دهند تا در كفن خود قرار دهد. آن جوانان يك آستين لباس را به او دادند. (241)
و به روايت ديگر، خبر قصيده و جبه مخصوص حضرت قبلا به مردم قم رسيده بود. هنگام آمدن دعبل به قم مردم از او خواستند كه قصيده را برايشان بخواند.
دعبل در مسجد جامع حضور يافت و قصيده را خواند. مردم قم مال و خلعت بسيار به او بذل كردند و خواهش كردند جبه را به هزار دينار به ايشان بفروشد و او حاضر نشد. (242)
مدرسه غياثيه : 
سردر و مناره هاى مدرسه غياثيه در نزديك ميدان كهنه شهر كه نام آن به همين صورت در كتاب ها و اسناد دوره صفوى و قاجار مكررا ديده مى شود، از آثار نيمه قرن نهم ، يعنى سال 830 است .
سردر مدرسه به بلندى 12 و دهانه و پهناى 7 در 4 متر به سوى شرق بنا شده و دو طرف آن برپايه هاى خارجى ايوان هر طرف دو طاق نما - يكى پايين و ديگرى بالاى آن - برافراشته اند. در كمربند ايوان كتيبه اى سراسرى بوده كه فرو ريخته و هيچ اثرى از آن بر جاى نمانده است . دو مناره بالاى سردر به قطر 20/2 متر و بلندى 13 متر از بالاى بام (25 متر از سطح زمين )با پوشش آجرى است كه از پايين تا گلوگاه به نقشه شطرنجى لوزى در 19 رديف با طرحى از كاشى فيروزه اى ميان لوزى ها در كمرگاه و گلوگاه هر دو مناره و در بالا با كتيبه اى از كاشى خشتى آراسته شده و در بالاى كتيبه نقشه آجرچينى دگرگون گرديده و پس از چند رديف ، سه رديف مقرنس ‍ آجرى به شكل كنگره در بالاى مناره ها نمودار است . (243) البته چند سال پيش بر اثر زمين لرزه قسمتى از اين مناره تخريب گرديد كه سازمان ميراث فرهنگى استان قم آن را تعمير نمود.
در مقابل اين مدرسه حمامى بوده كه شخصى به نام غياث الدين رضوى آن را وقف آستانه نمود، پس از آن بعضى از سادات قم آن محوطه را به نام آن واقف يعنى غياث الدين رضوى كه در زمان شاه اسماعيل صفوى سركشيك آستانه مقدس رضوى بوده است ، مدرسه غياثيه ناميدند. اين شخص در سال 934 در مشهد رحلت نمود. به هر حال از مجموع ابنيه اين مدرسه وسيع جز همين ايوان و سردر و دو مناره چيزى باقى نمانده است .
همچنين اين مدرسه را مدرسه شرفيه نيز ناميده اند؛ زيرا گويند اين مدرسه را به دستور شرف الدين ابوطاهر بن على قمى وزير سلطان سنجر سلجوقى در سال 547 كه براى امور عراق به قم آمده بودند بنا نهادند.
اين مدرسه - كه البته داراى مسجدى هم بوده است - يكى از بزرگترين مدرس شهر محسوب مى شده است كه براى رفاه حال طلاب و اهل علم در فصل تابستان زير صحن آن را هم سردابى مجلل و موسع ساخته بودند.
سپس در اطراف مدرسه مذكور قيصريه و چهار سوق نو بنيان قم ساخته شد.
چنان كه مداخل مدرسه از شرق يعنى سردر آن با دو مناره در بازار شرقى افتاد و از مقصوره مسجد شمالى آن هم درى به طرف قيصريه باز مى شد و در طرف غربى آن هم سردرى بود كه به سراى تجارتى باز مى گرديد كه قسمتى از محوطه جنوبى مدرسه جزء خيابان آذر گرديد و قسمتى هم زير ساختمان مغازه هاى حاشيه خيابان و همچنين حجرات ميدان بارفروشى و قسمتى در زيرگاراژ قرار گرفت .
اين مدرسه در اثر سيل در سال 1045 ويران گرديد و همان طور كه قبلا بيان گرديد. از مجموع آثار آن به غير از ايوان و سردر و دومناره آثارى باقى نمانده است .
در توصيف از مناره نزديك آن  
به غير از مناره هاى زوجى كه سردر مدرسه غياثيه (يا به عبارت ديگر شرفيه ) در ميدان كهنه قم قرار دارد كه مى توان آن ها را در شمار نخستين مناره هاى زوجى ايران دانست . در نزديكى اين مدرسه مناره انفرادى ديگرى وجود دارد كه به شرح مختصرى از آن مى پردازيم .
از مجموع تواريخ و اخبار چنين برمى آيد كه نخستين مناره اى كه در عالم اسلام ساخته شده مناره اى بود كه ابودلف قاسم بن عيسى بن ادريس بن معقل بن عمير در خلافت معتصم عباسى در كنار مسجد مجللى كه در شهر نو بنيان سامراء احداث كرد، بنا نهاد. اين ماءذنه به ارتفاع 12 متر با راه پله خارجى حلزونى بود.
دومين مناره اى كه ساخته شد، در سال 240 هجرى از طرف متوكل ، خليفه عباسى ، در كنار مسجد جامع احدائى وى در سامراء بود كه هم ماءذنه مسجد و هم محل افراشتن لواى خلافت بود كه به نام ملويه شهرت يافته است .
ارتفاع اين مناره 52 متر است و در تارك (244) آن غرفه اى قرار داشت كه اكنون خراب شده است و قطر قسمت پايين آن نيز به 50 متر مى رسد.
به فاصله نيم قرن ، سومين مناره را مردم قم بنا كردند؛ اما اين مناره در كنار مسجد ابوالصديم اشعرى با نقشه استوانه اى و راه پله پيچ درونى ساخته شد.
ارتفاع اين مناره كه در كنار محوطه ميدان كهنه قرار دارد، 25 متر و قطر آن 5/3 متر مى باشد. اين مناره در سال 291 هجرى در دوره حكومت يحيى بن اسحق به خوديارى عرب اشعرى ميان شهر جديد اسلامى و شهر قديم كميدان بنا نهاده شد تا صداى مؤذن به هر دو شهر برسد و همان طور كه مشخص است جدار اين مناره آجرى ساده و فاقد هر نوع تزيينات مى باشد. آنچه از ملاحظه اسناد و مدارك مربوط و سبك بناى مناره مورد سخن برمى آيد اساس مناره كهن و مربوط دوره سلجوقى است كه باگذشت زمان فرسوده شده و قسمت هايى از آن نيز فروريخته بود تا در سال 1191 به وسيله يكى از امراى زند مرمت گرديده و نماى آجرى كنونى از همين مرمت برجاى مانده است . پس از آن ماءذنه جديدى را بالاى آن ساختند. (245)
همان طور كه بيان شد اين مناره سومين مناره در جهان اسلام و اولين مناره احداثى در قم و در ايران بوده است كه به مرور زمان تجديد بنا شده و اكنون نيز از طرف ميراث فرهنگى استان قم تعمير و مرمت شده است .
لازم به ذكر است راهرو اين مناره در مسجد ميدان كهنه قرار دارد، همان مكانى كه در سال 1310 شمسى از طرف حضرت آيه الله حاج ميرزا محمد فيض در محوطه اى به طول 21 متر و عرض 12 متر به ارتفاع 6 متر مركب از ده چشمه بر فراز چهار ستون سنگى مضلع با نقشه چشمه پوش ساخته شد و به اين دليل به آن مسجد فيض مى گويند، اين مسجد، هم اكنون در گوشه اى از شمال شرقى ميدان كهنه قرار دارد كه در آن نماز جماعت و مجالس روضه خوانى منعقد مى گردد؛ البته قبل از احداث مسجد، مدخل اين مناره روى پشت بام مغازه اى قرار داشت كه حضرت آيه الله فيض آن مغازه را خريدارى و سپس خراب نمود و در جاى آن مسجد كنونى ميدان را بنا كرد كه راه پله اين مناره در اين مسجد قرار گرفته است .
برگزارى نماز جماعت در مسجد جامع (جمعه ) 
مسجد جامع يكى از اماكن مقدسى است كه همواره نماز جماعت هاى باشكوه به خصوص در زمان هاى گذشته در آن برگزار مى شده است كه در اين جا به چند نمونه از آن اشاره مى شود:
از نماز جماعت هاى باشكوه قم ، نماز جماعت مرحوم حضرت آيه الله العظمى بروجردى در ماه مبارك رمضان ابتدا در مسجد جمعه و بعدا در مسجد اعظم بود در مسجد جمعه مخصوصا روزهاى جمعه زير گنبد و طرفين گنبد و تمام حياط وسيع مسجد و قسمت هاى مسقف (246) اطراف مسجد و پشت بام ها و كوچه هاى اطراف مستور و پوشيده از جمعيت بود.
ديگرى نماز جماعت مرحوم آقا شيخ مهدى حكمى در ماه مبارك رمضان در مسجد جمعه ، همچنين در حدود يك قرن قبل نماز جماعت حاج سيد جواد عالم بزرگ قم در زمان ناصر الدين شاه در مسجد جمعه از نمازهاى باشكوه و باعظمت و پرجمعيت و معروف زمان خود بوده است . در زمان فتحعلى شاه نماز جماعت مرحوم ميرزاى قمى و در زمان صفويه نماز جماعت مولا محسن فيض هر دو در مسجد جمعه شهرت فراوان دارد. (247)
در چند دهه اخير نيز مرحوم حضرت آيه الله العظمى مرعشى نجفى در ماه هاى مبارك رمضان اقامه نماز جماعت داشته اند. همچنين در سال هاى اخير حضرت حجه الاسلام والمسلمين آقاى شيخ محمد صادق تهرانى در حدود 40 سال اقامه جماعت داشته اند و اكنون حضرت حجه الاسلام والمسلمين آقاى سيد مهدى صحفى امام جماعت محترم مسجد جامع مى باشند.
البته بسيارى از علما و فضلا بزرگوار ديگرى اقامه جماعت داشته اند كه در اين جا فقط به چند نمونه اشاره شد .
اما متاءسفانه چند سالى است كه نماز جماعت مسجد جامع بسيار كم جمعيت و خلوت شده است ، در صورتى كه جمعيت آن محله و مناطق ديگر نسبت به گذشته چندين برابر شده است . اين امر دلايل زيادى دارد كه يكى از اين دلايل ساخت و ساز مساجد متعدد در اطراف مسجد جامع و در نتيجه باعث پراكندگى جمعيت شده است كه در مبحث بعد به آن اشاره خواهد شد.
مشكلات عمده و اساسى مسجد جامع  
بيان كردن مشكلات هميشه به معناى انتقاد و شكايت نيست ، بلكه در پاره اى مواقع به معناى بررسى و حل آن اس . بنابراين جهت بررسى و رفع اين مشكلات به چند مورد مهم آن اشاره مى كنيم .
1 - موقعيت نامناسب مسجد از لحاظ جغرافيايى و دورى آن به مركز شهر
2 - عدم توجه كافى مسؤولين (شهرى و استانى ) به مسجد
3 - فقدان و يا كمبود بودجه كافى جهت مرمت و بازسازى مسجد
4 - تخريب قسمتهايى از مسجد توسط عوامل طبيعى و نيز افراد ناآكاه
5 - عدم آشنايى مردم با مسجد جامع
6 - عدم حضور مستمر علما در اين مسجد باعظمت
با توجه به مشكلاتى كه بيان شد، توصيه هاى زير ارائه مى گردد.
1 - احداث خيابان اصلى از مقابل مسجد
2 - تعيين متولى براى مسجد جامع
3 - تخصيص بودجه كافى
4 - بازسازى قسمتهاى تخريب شده و كنترل بيشتر مسجد
5 معرفى بيشتر اين مسجد به همگان از طريق نشريات و صداوسيما از موقعيت هاى مختلف فرهنگى ، مذهبى و معمارى و...
6 - حضور هفتگى شخصيت هاى علمى ، مذهبى (علما، مراجع و...) در نماز جماعت اين مسجد.
ضمنا در اين مسجد به جز انجام امورى كه در مساجد رايج است مانند نماز جماعت و نماز عيدين و مراسم جشن و شهادت ائمه و ادعيه ، مراسم اعتكاف نيز برگزار مى گردد.
مسجد مقدس جمكران  
توصيف مسجد مقدس جمكران  
مسجد مقدس جمكران نامى آشنا و باصفا براى كسانى است كه روز و شب ، عاشقانه و عارفانه ، حضرت بقيه الله لاعظم - عجل الله تعالى فرجه الشريف - را مى خوانند.
آنان كه هر جمعه در دعاى ندبه ، اين معز الاولياء و اين مذل الاعداء، اين الطالب بدم المقتول بكربلا و اين ..... و بنفسى انت من عقيد عز لا يسامى و...... را با تمام وجود زمزمه مى كنند.
و هر صبح و شام در دعاى فرج و دعاى عهد و... فرج منجى عالم بشريت را از خداوند متعال خواستارند.
مسجد جمكران ، همان مكانى است كه قدوم مقدس و منور و پاك حضرت حجت - روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه - بر زمين آن فرود آمد و به امر اين خورشيد عالم تاب ، مسجدى با اين عظمت و شكوه برپا گرديد.
مسجد جمكران قرارگاه شيفتگان و دلسوختگان جمال و دل سوخته اش ‍ مى باشد.
مسجدى كه در آن اگر نتوان به راحتى يار را ديد (البته براى افراد عادى ) اما مى توان بوى دلنشينش را استشمام كرد. بدين جهت است كه اين مسجد پربركت ، نه فقط پذيراى مشتاقان و شيفتگان حضرت مهدى عليه السلام از شهر مقدس قم و ديگر نقاط ايران است ، بلكه از ديگر كشورهاى جهان به خصوص كشورهاى اسلامى نيز جهت زيارت بانوى دو جهان حضرت فاطمه معصومه عليها السلام و نيز به جاى آوردن نماز حضرت ولى عصر عليه السلام در مسجد جمكران ، راهى اين مسجد با عظمت مى شوند و اين مسجد مقدس شب هاى چهارشنبه و شب هاى جمعه و روزهاى دوشنبه و حتى تمام روزها پذيراى عاشقان و دلباختگان مهدى زهرا عليه السلام مى باشد.
لازم به ذكر است كه از حضرت مهدى عليه السلام تاكنون در اين مسجد كراماتى مشاهده شده كه بسيارى از آن ها ثبت و ضبط شده است (248) و شايد بسيارى از كرامات آن حضرت به چشم نيايد و يا در كتاب ها نيز نوشته نشود، به عنوان مثال همين كه انسان توفيق تشرف به مسجد مقدس ‍ جمكران را مى يابد و سپس در آن جا به انسان حال و هوايى دلنشين و ملكوتى دست مى دهد (هر چند كوتاه باشد) و باعث مى شود انسان لحظه اى از كالبد مادى خارج شده و عاشقانه بودن را بچشد، اين خود نوعى كرامت آقا و مولا امام زمان عليه السلام مى باشد.
از آن جا كه بسيارى از مشتاقان و شيفتگان حضرتش بسيار مايل بوده و هستند كه با چگونگى بناى اين مسجد مقدس آشنا شوند، بنابراين تاريخچه اى مختصر از بناى اين مركز باعظمت خدمت خوانندگان محترم و گرامى تقديم مى گردد.
شايد كه اين كار وسيله اى جهت تقرب معنوى ما و شما عزيزان باشد.
تاريخچه مسجد مقدس جمكران  
در خارج از شهر مقدس قم ، در حدود شش كيلومترى جاده قم - كاشان ، نزديك روستاى جمكران ، مسجد باصفايى به نام مسجد جمكران وجود دارد.
اصل بناى اين مسجد حكايتى دارد كه مرحوم حاج ميرزا حسين نورى در كتاب نجم الثاقب (249) و در كتاب كلمه طيبه (250) به نقل از تاريخ قم ، تاءليف حسن بن محمد بن حسن قمى كه او نيز از كتاب مونس الحزين فى معرقه الحق و اليقين شيخ صدوق نقل نموده است (251) و ما در اين جا اين حكايت مشهور را نقل مى كنيم : شيخ عفيف صالح حسن حسن بن مثله جمكرانى مى گويد:
شب سه شنبه ، هفدهم ماه مبارك رمضان سال 393 ه .ق در سراى خود خوابيده بودم (البته سال 393 نمى تواند سال كاملا درستى براى تاءسيس ‍ مسجد جمكران باشد؛ زيرا تاريخ قم كه اين داستان را نقل نموده در سال 378 تاءليف گرديده و حال آن كه چگونه مى توان حادثه اى را كه 15 سال بعد رخ خواهد داد، در كتابى درج نمود. پاسخ اين ابهام در كتاب نجم الثاقب (252) چنين آمده كه :
مؤلف گويد: در نسخه فارسى تاريخ قم و در نسخه عربى آن كه عالم جليل آقا محمد على كرمانشاهى مختصر اين قصه را از آن نقل كرده در حواشى رجال مير مصطفى در باب حسن ، تاريخ قصه را در ثلث و تسعين يعنى نود و سه نقل كرده و ظاهرا بر ناسخ مشتبه شد و اصل سيعين بوده كه به معنى هفتاد است ؛ زيرا كه وفات شيخ صدوق پيش از سال نود بوده است ؛ بنابراين سال درست و صحيح تاءسيس مسجد 373 ه .ق مى باشد) كه ناگهان جماعتى به در سراى من آمدند. نصفى از شب گذشته بود، مرا بيدار كردند و گفتند: برخيز و فرمان امام مهدى صاحب الزمان عليه السلام را اجابت كن كه تو را مى خواند .
حسن بن مثله مى گويد: من برخاستم و آماده شدم ، گفتم بگذاريد تا پيراهن بپوشم ، از در سراى ندا آمد كه هو ماكان قميصك : پيراهن نپوش كه از تو نيست . دست دراز كردم و سراويل خود را برداشتم ، آوازى آمد كه :
ليس ذلك منك فخذ سراويلك : آن سراويل را كه برداشتى براى تو نيست ، آن را از خود رها كن .
آن را انداختم و از خود دور كردم و...
(سپس ) در سراى خود به دنبال كليد گشتم ، (به جستجوى كليد رفتم ) ندا آمد كه الباب مفتوح : در باز است . هنگامى كه به در سراى آمدم ، جماعتى از بزرگان را ديدم ، سلام كردم ، جواب دادند و مرحبا گفتند و مرا به آن جايگاه كه اكنون مسجد (جمكران ) است ، آوردند. چون خوب نگاه كردم تختى را ديدم كه نهاده شده و فرشى نيكو بر آن تخت گسترده شده و بالش هاى نيكو نهاده (قرار داده شده ) و جوانى ديدم سى ساله بر روى تخت كه بر چهاربالش تكيه كرده است و پيرى در مقابل او نشسته و كتابى در دست گرفته و بر آن جوان مى خواند. و بيش از شصت مرد كه عده اى از آن ها جامه هاى سفيد و عده اى ديگر جامه هاى سبز بر تن داشتند برگرد او روى زمين نماز مى خواندند.
آن پيرمرد كه حضرت خضر عليه السلام بود، مرا نشاند و حضرت امام عليه السلام مرا به نام خود خواند و فرمود:
(برو به حسن به مسلم بگو: تا چند سال است كه اين زمين را عمارت مى كنى و مى كارى و ما خراب مى كنيم و پنج سال است كه زراعت مى كنى و امسال بار ديگر (زراعت را) از سر گرفتى و عمارتش مى كنى ، رخصت نيست كه تو ديگر (در اين زمين ) زراعت كنى ، بايد هرچه از اين زمين منفعت برده اى ، برگردانى تا در اين موضع مسجد بنا كنند.
به حسن بن مسلم بگو: اين زمين شريفى است و خداى تعالى اين زمين را از زمين هاى ديگر برگزيده و شريف كرده است . تو آن (زمين ) را گرفته و به زمين خود ملحق كرده اى ، خداى تعالى دو پسر جوان از تو گرفت و تو هنوز متنبه (بيدار و آگاه ) نشده اى و اگر از اين كار دست برندارى ، آزار خداوند از جايى كه گمان نمى برى به تو خواهد رسيد.
حسن به مثله گفت : يا سيدى و مولاى ، براى من در اين كار نشانى لازم است ؛ زيرا مردم سخن مرا بدون نشانه و دليل نمى پذيرند و سخن مرا تصديق نمى كنند.
امام عليه السلام فرمودند:
انا مسنعلم هناك علامه : برو و رسالت خود را انجام بده ما در آن جا علامتى مى گذاريم تا تقديق گفتار تو باشد.
به نزد ابوالحسن برو و بگو تا برخيزد و بيايد و آن مرد را بياورد و منفعت چند ساله را كه برده از او بگيرد و به ديگران بدهد تا بناى مسجد را انجام دهند و مابقى وجوه را از رهق به ناحيه اردهان كه ملك ماست بياورد و مسجد را تمام كند و نصف رهق را بر اين مسجد وقف كرديم كه هر ساله وجه آن را بياورند و صرف عمارت مسجد كنند.
به مردم بگو تا به اين موضع رغبت كنند و عزيز دارند و چهار ركعت نماز اين جا بگذارند: دو ركعت نماز تحيت مسجد، در هر ركعت يك حمد و هفت مرتبه قل هو الله احد و تسبيح ركوع و سجود را هفت بار بگويند و دو ركعت نماز صاحب الزمان بگذارند، به اين صورت كه در فاتحه (سوره حمد) هنگامى كه به اياك نعبد و اياك نستعين برسند صدبار بگويند و بعد از آن سوره فاتحه را تا آخر بخوانند و در ركعت دوم نيز به همين صورت انجام دهند؛ تسبيح ركوع و سجود را هفت بار بگويند و هنگامى كه نماز تمام شد، تهليل (لا اله الا الله ) بگويند و تسبيح حضرت فاطمه الزهرا عليها السلام بخوانند و هنگامى كه تسبيح گفتند، سر بر سجده گذارند و صدبار صلوات بر پيغمبر و آلش فرستند.
و اين نقل از لفظ مبارك امام عليه السلام است كه فرمود:
فمن صلاهما، فكانما صلى فى البيت العيق .
هر كس اين دو ركعت نماز را بخواند مانند آن است كه دو ركعت نماز در كعبه گزارده باشد. حسن به مثله جمكرانى مى گويد: هنگامى كه من اين سخن را شنيدم ، در دل خود گفتم كه تو اين موضعى را كه مى پندارى (زمين عادى باشد)، اين جا مسجد حضرت صاحب الزمان عليه السلام است .
انما هذا المسجد للامام صاحب الزمان عليه السلام
پس آن جوان (صاحب الزمان ) به من اشاره كردند كه برو.
هنگامى كه مقدارى راه پيمودم ، دوباره مرا صدا كردند و فرمودند:
در گله جعفر كاشانى (چوپان ) بزى است كه بايد آن بز را بخرى ، اگر مردم پول آن را بدهند، بخر، وگرنه پول آن را خودت بده .
فردا شب آن بز را بياور و در اين موضع بكش (آن را ضبح كن )، آن گاه روز چهارشنبه ، هجدهم ماه مبارك رمضان ، گوشت آن بز را بر بيماران و كسانى كه مرض سخت دارند انفاق كن كه حق تعالى همه را شفا مى دهد.
آن بز ابلق (253) است و موهاى زيادى دارد، هفت نشان سياه و سفيد، هر يك به اندازه يك درهم در دو طرف آن است كه سه نشان در يك طرف و چهار نشان در طرف ديگر آن است .
سپس به راه افتادم يك بار ديگر مرا فرا خواند و گفت :
هفت روز يا هفتاد روز ما اينجاييم (254).
همان طور كه بيان شد اين ملاقات در شب هفدهم رمضان رخ داده است ، اگر آن را بر هفت حمل كنى ، مطابق با شب بيست و سوم خواهد شد و اگر بر هفتاد حمل كنى مطابق شب بيست و پنجم ذيقعده الحرام مى شود كه نيز روز مباركى است .
حسن بن مثله مى گويد: من به خانه رفتم و تمام شب را تا صبح در فكر بودم .
نماز خواندم و به نزد على منذر رفتم و آن داستان را با وى در ميان گذاردم .
على منذر با من به جايگاهى كه ديشب در آن جا بودم ، پس او گفت :
به خدا قسم نشان و علامتى كه امام عليه السلام به من گفته بود يكى اين است كه اين زنجيرها و ميخ ‌ها اين جا (در حدود مسجد) نمايان مى باشد.
سپس به نزد سيد شريف ابوالحسن الرضا رفتيم . هنگامى كه به در سراى او رسيدم ، خادمان او را ديدم كه به من گفتند از هنگام سحر سيد ابوالحسن منتظر تو است .
تو از جمكران هستى ؟ گفتم آرى ،
پس وارد شدم و سلام كردم و جواب نيكو داد و احترام نمود و مرا در جاى نيكو و خوبى نشاند. پيش از آن كه من وارد سخن شو، او شروع به سخن كرد و گفت : اى حسن به مثله !من خوابيده بودم ، شخصى در عالم رؤ يا به من گفت :
شخصى با نام حسن بن مثله هنگام بامداد از جمكران به نزد تو خواهد آمد بايد هر چه مى گويد. سخنش را تصديق كنى و به او اعتماد كنى كه سخن او سخن ماست ، هرگز سخن او را رد نكنى . از خواب بيدار شدم و تا اين ساعت منتظر بودم .
حسن بن مثله داستان را براى او توضيح داد.
سيد ابوالحسن در همان حال دستور داد تا بر اسب ها زين قرار دادند و سوار بر اسب ها شدند تا به نزديك ده جمكران رسيدند در آن جا جعفر چوپان را ديدند كه گله اش را در كنار راه به چرا آورده است .
حسن بن مثله به ميان گله رفت و آن بز كه از پشت سر گله مى آمد به سوى او (حسن به مثله ) دويد.
حسين به مثله بز را گرفت و خواست كه پولش را پرداخت كند.
جعفر چوپان قسم خورد كه من هرگز اين بز را تا به امروز نديده بودم و در گله من نبوده است ، جز امروز كه آن را مى بينم و هر چه مى خواستم اين بز را بگيرم ، ميسر نمى شد.
سپس بز را همان طور كه سيد فرموده بود به آن جايگاه آوردند و آن را سر بريدند.
سيد ابوالحسن الرضا عليه السلام به آن محل آمد و حسن بن مسلم را احضار كرد و منافع زمين را از او گرفت . سپس وجوه ده رهق را نيز (از اهالى ده رهق ) گرفتند، (و پس از ساختن مسجد) سقف آن را با چوب پوشانيدند.
سيد ابوالحسن الرضا عليه السلام زنجيرها و ميخ ‌ها را به قم آورده و در سراى خود گذاشت ، هر بيمار صعب العلاجى كه خود را به اين زنجيرها مى ماليد، خداوند تعالى او را شفاى عاجل عنايت مى فرمود.
ابوالحسن محمد حيدر مى گويد: به طور مستفيض (255) شنيدم ، پس از آن كه سيد ابوالحسن الرضا وفات يافت ، او را در محله موسويان قم (آذر فعلى ) مدفون نمودند. يكى از فرزندانش كه بيمار شده بود داخل خانه و اطاق شد و در صندوق را باز كرد، اما زنجيرها و ميخ ‌ها را نيافت .

 

next page

fehrest page

back page