تعقيب امام(ع)از طرف ماموران
دستگيرى امام(ع)يكى از هدفهاى مهم دولت بود.چه،آنان ميدانستند كه نتيجه
وجود امام، تهديد سلامتحكومت آنان است.از اينجا بود كهديوانه وار
ميكوشيدند تا دولتخود را از خطر وى(ع)نگاه دارند.حملاتگستردهاى براى
دستگيرى امام به عمل مىآوردند.دولت براى دستگيرى امامسه حمله فاشيستى
انجام داد.
حمله به خانه ايشان و فرمان به تفتيش دقيق خانه او،سياستى كه همهحكام
به كار مىبردند و دولتيان از آن پيروى ميكردند،تجسس پيوسته و احتياطفوق
العاده از طرف ماموران براى كشف مكان پنهانى امام(ع)و دستگيرىوى بود.اما
نوزده سال فعاليت نواب او و كوششهاى تجسسى خستگى ناپذيرحكومت،دستاوردى جديد
داشت و آن ثبوت نيابت به نزد آنان و فعاليتهاىمشكوك در دريافت مال به
وكالت جهت مصالح امام(ع)بود.اما همه ايننبود،بلكه رهبرى و نظارت و مراقبت
پايگاههاى مردمى نيز وجود داشت واموال را از آن مركز دريافت ميكردند.
بر پايه اين كشف خطرناك،وقتى«معتضد»زمام خلافت را در دست گرفت،مهمترين
وظيفه حكومتخود را اين دانست كه بيدرنگ براى دستگيرى امام(ع) حمله را
تجديد كند.
مزدوران دولت و جاسوسان آن،چنين برنامه ريزى كردند كه خليفه رااز خانه
امام(ع)و احتمال مخفى شدن وى مطلع سازند و معتضد سه تن رافرستاد و به آنان
دستور داد كه به سامرا روند و در اين سفر سبكمايه باشندو آنچه ضرورى است با
خود بردارند،هر يك بر اسبى سوار شوند و از بردنچيز ديگر خود دارى كنند.شرح
و تفصيل محله و خانهاى را براى آنانتشريح كرد و گفت وقتى به آنجا رسيديد
بر در،خادمى سياه خواهيد ديد.
شما خانه را بازرسى كنيد و هر كس را كه در آن خانه ديدند سرش را از تن
جداكنيد و براى من آوريد (1) .
معتضد،ماموريتحقيقى آن سه تن را برايشان فاش نكرد.آن سه تنحتى
نميدانستند كه تنها موظفاند امام(ع)را دستگير كنند.معتضد براى حفظحيثيت و
دولتخود و به منظور جلوگيرى از بدنامى و از ترس فاش شدن وانتشار آن خبر كه
او را بسى زيان بخش بود،مطلب را فاش نساخت.
همانطور كه معتضد دستور داده بود،حمله صورت گرفت و مامورانبه سامرا
رفته و در جستجوى خانه برآمدند.آنرا يافتند و همه جاى خانه رابازرسى
كردند.امام(ع)آنجا بود اما ماموران متوجه وى نشدند.
امام(ع)به طور معجزه آسا از دست آنان نجات يافت.تاريخ،اينواقعه را با
تفصيل بيشتر براى ما بيان ميدارد (2) .
معتضد پنداشت كه اين حمله به سبب قلت تعداد حمله كنندگان و سرىبودن
اجراى آن شكستخورده است ازين روى حمله بزرگترى را تدارك ديد.
صاحب بحار الانوار نص روايت را حكايت ميكند:«سربازان بيشترفرستادند.وقتى
وارد خانه شدند از سرداب،بانك تلاوت قرآن به گوش رسيد.
بر در سرداب فراهم آمدند و آنجا را محاصره كردند تا هيچكس نه بر آنجا به
درونرود و نه از آنجا بيرون آيد.فرمانده سربازان بر در ايستاد تا همه
سربازانبه او پيوستند.پس امام(ع)از در سرداب بيرون آمد و از مقابلشان
گذشت.
وقتى از چشم ناپديد شد،فرمانده گفت:پائين برويد.گفتند آيا او نبود كهاز
برابر تو گذشت جواب داد:من كسى را نديدم.پس چرا او را رها كرديد؟
گفتند:ما پنداشتيم كه تو او را ديدهاى».
از كارهاى طرفه آن سربازان آن بود كه بيدرنگ به دستگيرى او اقدامنكردند
بلكه بر در سرداب ايستادند و از او محافظت به عمل آوردند.
نظاميان از روبرو شدن با او مىترسيدند و به كمك بيشتر نياز داشتند و
مىخواستند افراد بيشتر از بغداد به سامره فرا رسند در آن اثنا كه مشغول
مراقبتبودند،امام(ع)از يك لحظه، لحظه،مقرون بوقت و وقتشناسى و
تدبيرشايسته و عنايتحق تعالى استفاده كرد.آن لحظه، لحظه غفلت
فرماندهسربازان از كمين گرفتن و توجه بود،لحظهاى كه هنوز فرمان حمله به
خانهصادر نشده بود.اگر امام دمى چند تاخير كرده بود.براستى دستگيرشده بود.
امام(ع)و سازمان هرم گونه او
از مجموع روايات و نصوص تاريخى براى محقق آشكار ميشود كهامام عليه
السلام در تنظيمات تشكيلات و ارتباط و تماس خود با پايگاههاىمردمى و
پيروان خويش تاكيد مىكرد كه در سازمان،نظام هرمى را رعايتكنند.او
خود(ع)،در قله و راس هرم به عنوان رهبر، كارهاى خود را در خفاو به طور سرى
انجام ميداد و فرمانها و دستورها و رهنمودهاى خود را بطورمستقيم به نواب
خود صادر ميكرد.ديگران به منزله شاخ و برگها بين او وكيلاناو كه در مناطق
دور پراكنده بودند،حلقه پيوند بين امام و پايگاههاى وسيعمردمى بودند.
انتخاب افراد به وسيله امام(ع)براى تصدى سفارت و بر عهده گرفتنوكالت
مخصوص،بر اساس ژرفاى اخلاص و وفادارى آنان و قدرت و توانائىبه تحمل شكنجه
بود تا اگر به دست ماموران افتند،توانائى تحمل آزار و زندانرا داشته
باشند.
امام(ع)شرط نميكرد كه نايب بايد از نظر فقاهت داناتر يا از نظر
دانش،دانشمندترين باشد. زيرا،نيابت جز وساطت در تبليغ چيزى ديگر
نبود.لذاامام(ع)جايز ميدانست كه آن سمت را با وجود اشخاص فاضلتر،به
كسانىكه درجه فضلشان كمتر است واگذارد.يعنى به كسانى واگذارد كه اخلاصى
عميق و ارادهاى نيرومند داشته باشند.ازين رو عدهاى به ابو سهل
نوبختىاعتراض كرده گفتند:اين امر چگونه رخ داده است.چگونه آنرا به شيخ ابو
القاسمحسين بن روح دادهاند نه به تو؟او گفت:آنان داناترند و بهتر ميدانند
چه كسىرا انتخاب كنند.اما من كسى هستم كه با دشمنان ملاقات و مناظره ميكنم
واگر جاى او را همچنان كه ابو القاسم ميداند،مىدانستم و تحت فشار
قرارميگرفتم،شايد جاى او را نشان ميدادم.اما ابو القاسم،اگر حجت زير
دامانشباشد و او را تكه تكه كنند،او را نشان نميدهد (3) .
مسئوليت نواب در آن سازمان كلى و عمومى بود حال آنكه مسئوليتوكيلان
مخصوص بود و فقط منطقه آنان را در برميگرفت.وظيفه وكيل درسازمان،فراهم
آوردن آسانكارى لازم براى كار و وظيفه نايب و گسترش كاراو بود.بخصوص كه
شرايط كار پنهانى،آزادى و حركت و تماس مستقيم باپايگاههاى مردمى را كه در
شهرهاى گوناگون اسلامى منتشر بود مانع ميشد.
پس كار وكيلان و فعاليت آنان در اتصال دادن تعاليم و راهنمائيها و
رهنمودهادر گستردهترين مقدار ممكن،بزرگترين اثر را داشت.
علاوه بر اين،انديشه اتخاذ نظام نوابى در سازماندهى هرمى،به
مخفىنگاهداشتن و سرى بودن و حفظ كردن نام و حفظ شخص سفير كمك ميكرد.
پس،فرد متعلق به پايگاههاى مردمى و آشنا به انديشه نيابت،حداكثر كارى
كهمىتوانست انجام دهد تماس گرفتن با يكى از نايبها بود،بى آنكه نام
نايبيا كار و محل سكونت او را بداند» (4)
اموال و حقوق شرعى به امام(ع)ميرسيد تا بوسيله سفيران،سپس توسطوكيلان
توزيع شود و به مصرف واقعى خود برسد و در محل خود خرج شود.
قسمتى از آن اموال به طور مستقيم به دست امام(ع)ميرسيد و قسمتى را نايب
بر وفق قواعد و احكام اسلامى در صرف حقوق مصرف ميكرد.نيز از
وظايفنواب،گرفتن سؤالات و رساندن آن به امام(ع)و از امام به مردم
بود.سؤالاتشامل سؤالات فقهى و عقيدتى و غيره بود كه از امام(ع)پرسش ميشد.
درباره نواب چهار گانه
نواب چهار گانه كسانى بودند كه در غيبت صغرى از طرف امام(ع)
داراى وكالتخاصه بودند.آنان به ترتيب و بنا به تسلسل تاريخى
عبارتبودند از:
1-عثمان بن سعيد العمرى.
2-محمد بن عثمان العمرى.
3-حسين بن روح نوبختى.
4-على بن محمد سمرى. (5)
و با پايان زندگى آنان،دوران غيبت صغرى به سال 329 هجرى بهپايان رسيد
سپس دوران غيبت كبرى آغاز گرديد.آنان به ماموريتخود دررهبرى پايگاههاى
امام(ع)از لحاظ فكرى و سلوك و رفتار،طبق تعليماتامام(ع)و رابط بودن بين او
در رساندن تبليغات و دستور العملها و صادركردن توقيعات و حل مشكلات و از
ميان بردن دشواريهايى كه با آن روبروميشدند،آشنا بودند.
تحركات فعاليتهاى آنان،بدون اينكه توجه ماموران را به خود جلبكنند،و
براى اينكه بزرگترين فرصت و گستردهترين زمينه مساعد را براىفعاليت تحت
رهبرى امام(ع)فراهم آورند،بى آنكه دچار گرفتارى تعقيب ومجازات شوند-بطورى
كه عبرت ديگران گردند-بسيار سرى بود.
شايد انگيزههائى كه نايبان را واداشت تا اين روش را برگزينند
موجباتزير بود:
1-بيم حكومت از علويان و كوشش در تعقيب و آزار تعدادى بسيار ازرهبران و
سران آنان. همان مقدار از علويان كه بدست ماموران بقتل رسيدندو ابو الفرج
در كتاب مقاتل الطالبين نام آنان را به ثبت رسانيده است براىآگاهى ما ازين
معنى كافى است.
طوسى در كتاب غيب گويد:«از شمشير معتضد خون مىچكيد (6) و
آنمدت:«از ستم و جور و خونريزى پر بود» (7) .
2-جو نگرانى و تشويش كه پايگاههاى مردمى امام بخصوص چهارنايب او،در آن
به سر مىبردند تا آنجا كه عثمان بن سعيد،نخستين نايب امام(ع)پولها را در
مشكهاى روغن منتقل ميكرد،زيرا فشار و تعقيب مامورانرا احساس مىنمود و اگر
دولت از كار او آگاه مىشد يا مدركى عليه اوبدست مىآورد،مجازاتى سخت در
كمين او بود.
3-تعقيب جدى و دائمى امام مهدى(ع)و كوشش براى دستگيرى اوو حملههاى منظم
براى بازرسى خانه وى.
وقتى موضع دولت در برابر امام(ع)چنين سخت و خصمانه بود،مىتوان دانست كه
موضع او در برابر پايگاهها و دوستان و مردم او چگونه بود؟
نواب امام(ع)براى گرفتن و پخش اموالى كه دوستان از اطراف شهرهاىاسلام
به سوى امام(ع)حمل ميكردند،حلقه ارتباطى بودند،كه آنها را دريافتمىكردند
و توزيع مىنمودند.
هيئتهاى نمايندگى نزد نايب مىآمدند و وجوه و سؤالات را با
خودمىآوردند.نايب اموال را دريافت ميكرد و پاسخ سؤالها را مىداد و مشكلات
را حل مىنمود.ظاهر بعضى از روايات چنين است:«در سالهاىنخستين غيبت
صغرى،پولها به سامره حمل ميشد.شخصى كه آنها را ميگرفتو به امام
مهدى(ع)تسليم ميكرد آنجا بود و اين كار با راهنمائى شخص سفيرصورت ميگرفت.آن
سان كه ابو جعفر العمرى با«دينور (8) »كرد.سپس آنبرنامه قطع شد
و نايب شخصا، برنامه گرفتن مال و دادن آنرا،ادامه مىداد. (9)
دريافت پول و اعطاى آن به صورت سرى و دور از چشم و نظارتدولت انجام
مىيافت و بسيار كم اتفاق مىافتاد كه موضوع علنى شود.توزيعپول غالبا و
عموما با روش بازرگانى بود.يعنى بصورت قرض دادن،به افرادداده ميشد بى آنكه
اين روش،شك ماموران را بر انگيزد.
سخن چينان و جاسوسان،غالبا با روشى بى اندازه جالب روبرو ميشدند.
ازين قبيل بود نحوه وصول اخبار به عبد الله بن سليمان وزير،درباره
وكلاىمهدى(ع)كه در بغداد و ديگر مناطق حضور داشتند و شايع بود كه براى
امام(ع)كار ميكنند.
كسانى نزد وزير مزبور آمدند و به او گفتند كه نزد هر يك ازين نواب،كسى
فرستد و آن اشخاص بگويند كه پولى دارند و ميخواهند نزد امام بفرستند.
هر كس از آنان پولى دريافت كرد،حجت عليه او اقامه ميشود و به جرم
مشهوددستگير ميگردد.وزير براى كشف و شناسائى نواب امام(ع)به اين نصيحتعمل
كرد،اما دستورها و راهنمائيهاى امام(ع)زودتر به وكيلان رسيده بود.
لذا آنان نيابت امام را انكار كردند و خود را در برابر مزدوران دولت
بهنادانى زدند و تجاهل كردند.ازين رو توطئه وزير با شكست روبرو گرديد
ونواب از شر ماموران نجات يافتند (10) .
ديگر از فعاليتهايى كه نواب بر عهده داشتند،حل مشكلات علمى و شركتدر
بحثها و مناظرات عقيدتى بود كه براى راهنمائى پايگاههاى مردمى يا
براىاعتراض به شبههها و دفاع از اسلام به عمل مىآمد.
هدفهاى نيابت
نمايندگى و نيابت امام(ع)دو هدف داشت:
1-آماده كردن ذهن امت از معنى و مفهوم«غيبت كبرى»و عادتدادن تدريجى
مردم به پنهانى زيستن و جلوگيرى از غافلگير شدن در موضوعغيبت،اگر
امام(ع)بطور ناگهانى غيبت ميكرد،بسا كه با انكار مطلق وجودمهدى(ع)مواجه
مىگرديدند.
ازين رو برنامه ريزى دو امام،هادى و عسكرى عليهما السلام،اين بودكه امام
به تدريج از ميان امت پنهان گردد و امام عسكرى(ع)مدت اين تدريجرا دو برابر
كرد و امام مهدى(ع)چنانكه گفتيم،شخصا بر مدت روى پوشيدناز مردم،به تدريج
افزود.
دوران نيابت نيز يكى از مراحل و دورانهائى بود كه اذهان،رفته رفتهآماده
آن شدند.
2-قيام نيابت براى رعايتشان پايگاههاى مردمى طرفدار امام(ع)
و وظيفه برقرار كردن رابطه بين آنان،تا پس از پنهان شدن امام(ع)از
صحنهزندگانى در دوران غيبت كبرى،كارها و مصالح آنانرا مورد رسيدگى قرار
دهند.
نواب،اين قسمت از ماموريتخود را به بهترين نحو انجام دادند ومصالح و
امور پايگاهها را در سخترين شرايط اجتماعى و سياسى كه بى اندازهپيچيده و
دشوار بود حفظ كردند.
نيابت و نمايندگى از طرف امام مهدى(ع)،شصت و نه سال و ششماهو پانزده
روز ادامه داشت و اين مدت،«غيبت صغرى»نام دارد.«عثمان بن سعيد»،نخستين
نايب،به مدت پنجسال در آن سمت انجاموظيفه كرد.
محمد بن عثمان،نايب دوم،در حدود چهل سال از آنمدت عهدهداروظيفه بود.
حسين بن روح،نايب سوم،بيست و يكسال،و على بن محمد سهرىخلف او نايب
چهارم،مدت سه سال در نيابت باقى ماند.
غيبت صغرى در سال 329 پايان يافت و در آنگاه عمر شريف امامهفتاد و چهار
سال بود چهار سال و نيم از آن عمر شريف را در هنگام زندگىپدر
بزرگوارش(ع)گذراند و شصت و نه سال و نيم و پانزده روز در غيبتصغرى بود.
آنگاه غيبت كبرى آغاز گرديد تا خداى تبارك و تعالى به او اجازتظهور دهد
تا زمين را پر از عدل و داد كند.زان پس كه از ظلم و جور مملوشده باشد.