امام دوازدهم
مهدى(ع)
مقدمه:
از آنچه گذشت دانستيم كه روش و نقشه عباسيان و سياست آنان در
برابرپيشوايان از اهل بيت(ع)اين بود كه امام را در دستگاه حكومتسهيم
كنندتا براى از بين بردن روشها و برنامههاى آنان و دور كردنشان از
پايگاههاىمردمى،مقدمهاى فراهم آورده باشند و هر يك را دچار قهر و بيم و
عذابسياست ددمنشانه خود كنند.
سياست فشار و اختناق،امامان(ع)را وادار كرد تا فعاليتخود رادر نهان
انجام دهند و گفتار و كردار خويش را در پوشش كتمان و رمز حفظكنند و از
مرحله امتداد و گسترش افقى،به مرحله نگاهدارى براى باقى بودنمنتقل شوند و
بكوشند با ياران يكدل-پس از آنكه قوت و قدرت اراده ومقاومت و پايدارى آنان
را در برابر فشار حوادث دشوار آزمودند-رابطهشخصى و تماس مستقيم داشته
باشند.اين مرحله مرحلهاى بود براى روشنكردن جرقه اميد در دل انقلابيان،از
گذرگاه انديشه مهدى منتظر در دل شيعيانو ادامه مخالفت جدى و قاطع در برابر
حملات انحرافى بر ضد خط مكتب بطوريكه با نرمش در عمل سياسى و برانگيختن
مردم در برابر دولت منافاتنداشته باشد.
اين مرحله فعاليت مثبت،دولت را واداشت كه پيوسته آماده باشد وپيوسته از
گرفتارى حذر كند و در مقابل كليه اقوال و افعال امام و يارانشمراقبت دائمى
بعمل آورد.يكى از وسايل متفرق كردن طرفداران امام و ازبين بردن پايگاهها و
يارانش،زندان و شكنجه و طرق قلع و قمع و جلوگيرىاز تماس امام(ع)با
طرفدارانش بود.
غالبا،كار به زندانى شدن ياران امام و به دستگيرى شخص امام(ع)
منجر ميگرديد.او(ع)مدتها در ظللمت زندان باقى مىماند و سپس
بيرونمىآمد تا باز به زندان افكنده شود.
با وجود همه اين تنگناها و سياست فشار و نظارت دائمى،امام هادى(ع)و امام
عسكرى(ع) توانستند،مخفيانه فعاليت كنند و اموال و تعليماتىكه از جانب آندو
ابلاغ مىگرديد در پرده بدارند.در محيطى چنان سرشاراز كينه و رشك و بدخواهى
نسبت به نهضت و پيشوايان از اهل بيت(ع)،دولت عباسى در برابر افكارى كه
ذهنيات عموم مسلمانان،بخصوص افكاردوستان نزديك امام(ع)به علت اخبار متواتر
از زمان رسول الله(ص)تا زمانامام عسكرى(ع)از اعتقاد به وجود مهدى(ع)لبريز
بود،وسائلى تدارك ميديدتا با آن افكار روبرو شود.دولت و حكمرانان بطور كلى
ميدانستند كه زمانمهدى(ع)تقريبا نزديك است.اما تاريخ تولد او را-كه مراقبت
بىاندازهبكار رفته بود تا پنهان ماند-نمىدانستند.
از آنجا بود كه دستگاه حاكم فرمانها صادر كرد كه پس از فوت امام(ع)،از
ترس اينكه مبادا مهدى(ع)بصورت جنين در شكم يكى از همسران امام(ع) باشد،همه
زنان باردار او را مراقبت كنند و بپايند.
در چگونگى ولادت امام مهدى(ع)
امام عسگرى(ع)با كنيزى كه بواسطه يكى از فتوحات اسلامى،به اسلامگرويده
بود،ازدواج كرد.همسر امام(ع)از سوى ايشان به نامهاى گوناگونناميده ميشد
(1) .امام(ع)در تغيير نام آن بانو هر چند مدت برنامهاى مخصوصداشت و
از آن رو بود كه ميدانست وى بزودى مادر مهدى(ع)خواهد شد واز طرف حكومت تحت
تعقيب قرار خواهد گرفت و مدتى در زندان خواهدگذراند.به اين جهت امام براى
او طرحى محتاطانه انديشيد و براى محافظتآن بانو و فرزندش و براى اينكه
مساله را در ذهن مقامات دولتى و دولتمرداندگرگون جلوه دهد و نگذارد بفهمند
كه بانوى زندانى صاحب كداميك ازآن نامها است،كداميك از بانوان باردار است و
كداميك مادر طفل موعوداست،مسئولان امر را دچار اين تصور كرده بود كه آن
نامها متعلق به بانوانمتعدد است و ازين غافل شدند كه اين اسامى مختلف،همه
از آن يك نفرمىباشد.
تولد او(ع) .
امام مهدى(ع)در نيمه شعبان سال 255 هجرى (2) متولد
گرديد.پنجسالاز زندگانى او در حيات پدر بزرگوارش گذشت و در آن مدت،فعاليت
مهمو اساسى پدر بزرگوارش(ع)بر دو امر مهم متمركز گرديد:
1-احتياط كامل از دستگاه حاكم.
2-آشنا كردن او با ياران نزديك خود.
امام مهدى(ع)پس از پدر،مسئوليت امامت را بر عهده گرفت و آنروز پنجسال
داشت(260 هجرى).خردسالى امام پديدهاى شگفت آور نيست،آنسان كه در گفتار خود
راجع به امام جواد(ع)گفتيم،امامت موهبتى استكه خداوند به هريك از بندگانش
كه بخواهد عطا مىفرمايد.مانند يحيى پيامبركه حكم نبوت را در دست
گرفتحاليكه كودك بود (3) .
مسئوليت امام عسكرى(ع)در برابر فرزندش
پس از ولادت امام مهدى(ع)پدر در قبال فرزند با دو وظيفه هماهنگروبرو
گرديد:
1-ثابت كردن وجود مهدى(ع)در برابر تاريخ و در برابر امت اسلامو مقابل
طرفداران و پيروانش،با احتياطى كه در مقابل حكومت مرعى ميداشتبى آنكه اين
پنهانكارى و احتياط طورى باشد كه وادار به مخفى كردن كاملاو باشد و به محو
كردن نامش و انكار وجودش منجر گردد.و بالاخره بهاستدلال و اقامه حجت به
وجود مهدى(ع)نزد پيروان خاص و عموم مسلمانانو رد كردن ادعاهائى كه مبتنى
بر عدم وجود مهدى(ع)بود يا مدعى بود كهامام عسكرى(ع)را فرزندى نيست.
2-برنامه ريزى و طرح نقشه براى پشتيبانى از مهدى(ع)در مقابلكوششهائى كه
براى تعقيب و قتل او از طرف مقامات دولتى كه توجه بسياربه او معطوف
ميداشتند،مىشد.نيز مقابله با كوششهاى مرگزاى دولت وبسيج همه نيروها و
جاسوسان و خبر گذاران براى ستيافتن به او.زيرا،ولادت او(ع)به معناى حكم
مرگ نظام موجود و رسوا كردن و فاش ساختنبرنامههاى آنان و نشان دادن
انحرافشان از فرمانهاى اسلام به شمار ميرفت.
هر اندازه دقت و احتياط امام عسكرى(ع)براى صورت تحقق دادن به دوهدف
مزبور يا دو وظيفه مشروح روياروى فرزندش افزايش مىيافت،بيشتر در معرض
تعقيب دولت و مراقبت دائمى آنان قرار ميگرفت و به اين اعتباركه قائد اسلام
بود و پايگاههاى مردمى گسترده مسلمانان را زير نظر و فرمانداشت و نماينده
جبهه معترض و مخالف با قدرت حاكم آنروز بود،دائمزير نظر و توجه دولت و
جاسوسان او بسر مىبرد.
از اينجا بود كه برنامه ريزى امام(ع)در پشتسر گذاشتن آن تنگناهابه
سلامت،يا ترك كردن علنى نمودن و آشكار ساختن تولد فرزندش(ع)بود.
ولادت امام مهدى(ع)طورى اتفاق افتاد كه گوئى اصولا-هيچ چيز روىنداده
استحتى خدمتكار خانه امام(ع)نيز متوجه نشد و هيچ نفهميد (4) .
توفيق امام(ع)به پنهان كردن مساله تولد فرزندش مسالهاى مهم بود.
ولادت وى را پنهان داشت و او را از ياران و دوستان جز بوسيله مراسله،در
پرده نگاه داشت. پايگاهها و دوستان،با انديشه در پرده بودن و پيوندداشتن با
امام از راه نظام نوابى و تسلسل هرمى كه از راس به قاعده مىرسيد،عادت
كردند.
نيز سرگرم شدن دولت به مساله جنبش«زنگ»(صاحب الزنج)به سال255 هجرى،به
امام عسكرى مساعدت كرد تا اين قضيه را مستور بدارد.
تا اينجا امام عسكرى(ع)توانست فرزندش را از حمله و قهر و غضبحكومت و از
هر كه در حول و حوش آن وجود داشتحمايت فرمايد.
امام(ع)هر كس را كه از امر ولادت فرزندش مهدى(ع)آگاه ميگرديد،ملزم
مىساخت كه قطعا آن را كتمان كند.امام عسكرى به احمد بن اسحاقنوشت:«ما را
مولودى متولد شده است.بايد اين امر را نزد خود پوشيدهبدارى و از همه مردم
مكتوم نمائى» (5) .و تاكيد ميفرمود كه هيچكس نبايد ازنام
او(ع)و آگاه شود و آگاهى بر آن حرام است.
عثمان بن سعيد عمرى به هر كس كه از نام امام(ع)مىپرسيد،ميگفت:
«زنهار كه درين باب پى جوئى كنى» (6)
امام(ع)بسى احتياط ميكرد و نام او را نمىبرد و به اسم تصريح نمىفرمودو
تنها به اين گفته بس ميكرد كه:«هذا صاحبكم».اما نام او را به عده
بسياراندكى از اصحاب گفته بود.
به نظر امام،آن اندازه اطلاع كافى بود،اگر چه نام مجهول و غير
علنىبود.بعلاوه كافى بود كه به وجود امام ايمان داشته باشند تا بتوانند در
احكامو مشكلات به او رجوع كنند و اين امر وقتى به وجود شخص امام آگاه
بودندو رابطه با امام از طريق سفيران امام ممكن بود،به دانستن نام
او(ع)احتياج نبود.
امام عسكرى(ع)چند روز پيش از وفات،بين دوستان خود در مجلسىكه چهل تن از
ياران وفادارش حضور داشتند و از جمله آنان محمد بن عثمانو معاوية بن حكيم
و محمد بن ايوب... بودند به بزرگترين اعلان و افشاگرىدرباره ولادت فرزندش
اقدام كرد و به آنان چنين گفت: «او بعد از من صاحبشما و خليفه شماست.او
قائمى است كه گردنها در انتظار،به سوى او كشيدهشده است.پس وقتى زمين از
ستم و ناروائى پر شد،خروج ميكند و زمين رااز قسط و عدل سرشار ميسازد.
(7)
جعفر بن على دولت را آگاه ميسازد
جعفر،پسر امام على الهادى(ع)بود،كتابهاى تاريخ،زندگانى او راچنين توضيح
ميدهند:«به جوانى رسيد و از تعاليم اسلام بيگانه و منحرف بودو راه لهو و
شرابخوارگى و فسق و فجور در پيش گرفت».
پدر او،امام(ع)به ياران خود فرمان داد كه از او دورى جويند و با او
آميزش نكنند و درباره او فرمود:«او نسبت به من به منزله نمرود استبه نوح
كه«خداى عز و جل فرمايد كه نوح گفت: همانا كه فرزندم از خاندانمن است و
خدا گفت:اى نوح او از خاندان تو نيست،او عمل نا صالحاست». (8)
از اخبار چنين بر مىآيد كه جعفر در سه زمينه فعاليت انحرافى داشت و
باامام مهدى(ع)در تضاد بود و آن عبارت بود از:
1-ادعاى امامت پس از برادرش امام عسگرى(ع)
2-انكار هر وارث شرعى براى امام عسگرى(ع)و ادعاى اينكه اوامامت را به
ارث مىبرد.
3-وقتى امام مهدى(ع)به او اعتراض كرد،ماموران دولتى را از احتمالوجود
او آگاه ساخت و دولت را وادار كرد تا براى تعقيب و بازرسى گسترده خانهاو
عمل كنند.كارگزاران حكومت، بازماندگان امام را زير فشار قرار دادندولى در
پايان از يافتن امام مهدى(ع)نا اميد شدند.
و از اينجاست كه مىبينيم خليفه-المعتمد-وقتى بوسيله جعفر از
وجودمهدى(ع)و از پنهان بودن او آگاه شد،بيدرنگ سواران و پيادگان خود را
براىبازرسى سراى امام عسگرى(ع) گسيل داشت اما آنان پس از بازرسى دقيقچيزى
نيافتند و هنگاميكه از خانه بيرون مىآمدند كوشيدند كه وسايل خانه راچپاول
كنند و در حينى كه به غارت و بردن اموال سرگرم بودند،مهدى(ع)
فرصتيافت تا از خانه بيرون رود و در آن هنگام كودكى شش ساله بود.
هيچكس او را نديد تا پنهان گرديد». (9)
آنان نميدانستند كه حقيقة از چه كسى سخن ميگويند و در پى كيستند.
انديشه آنان درباره امام تاريك و مبهم بود.اين مساله بعيد نيست زيرا
وقتى سرمست غارت و يغماگرى بودند،توجهى نداشتند كه كودكى با نهايتسادگىو
آسانى،بى آنكه جلب توجه كند از دستشان بدر رود.
در پايان غارت،«صقيل»را كه مادر مهدى(ع)بود دستگير كردند وبراى بازجوئى
نزد مسئولان امر بردند تا درباره كودك استفسار كنند و اطلاعاتلازم را بدست
آورند.اين بانو گفته آنان را انكار كرد و مدعى شد كه طفلىنياورده است و
پافشارى كرد تا سر نهان آشكار نگردد،و فرزندش را دور ازدسترسى تعدى،در پرده
نگاهداشت.
مادر مهدى(ع)فشار و شكنجه را با كمال اخلاص و استقامت تحملكرد و كوشيد
كه بازپرسان و تحقيق كنندگان را در وهم و شك نگاه دارد.
لذا ادعا كرد كه باردار است»
اين ادعا در ذهن حكام اين احتمال را بوجود آورد كه بسا جنينى كه اوادعا
ميكند،همان مهدى(ع)مطلوب باشد بخصوص كه دولت از زمان حضورامام
عسگرى(ع)منتظر ولادت مهدى(ع)بود.اما زندگى امام عسگرى(ع)
به پايان رسيد و فرزندى از آن امام نديد.وقتى دولت از تولد او
اطمينانحاصل نكرد،تصميم گرفت مواظب آن بانو باشند تا وضع حمل كند،سپس
كاركودكش را يكسره كنند و از او خلاص گردند.
ماموران،بيدرنگ آن بانو را زير نظر و مراقبتشديد و دائمى قرار دادندو
او را در بين زنان«معتمد و موفق»و زنان قاضى«ابن ابى
الشوارب»قراردادند.همچنان مراقب او بودند تا مدت به درازا كشيد و كودكى
نياورد.
آن بانو بيش از دو سال در همان حال زندانى بود تا دولت در جبهههاى
گوناگونگرفتار دشواريهاى جنگى بسيار شد،و مساله آن بانو را از ياد بردند و
اوتوانست به سلامت از چنگ آنان برهد. (10)
غيبت صغرى
غيبت صغرى از سال 260 هجرى تا سال 329 هجرى به طول انجاميد.
غيبت امام(ع)را نمىتوان به دورى امام مهدى(ع)از جامعه و
دشواريهاىپيچيده آن تفسير كرد،بلكه مهدى(ع)رهبرى بود بىهمتا كه با شعور
سرشار،دردها و آرزوهاى امتخود و پايگاههاى مردمى خويش را احساس ميكردو با
فكر و عمل و انديشه به آنها پاسخ ميگفت و آن، بنا به مقتضيات وضع ومصلحت
اسلام بود.
امام مهدى(ع)با بعضى از ياران نزديك خود بطور مستقيم تماسميگرفت و به
آنان توصيه مىفرمود كه مشاهدات خود را در ميان مردم تبليغكنند و سفارش
ميكرد كه مكان و ساير خصوصياتى را كه راه وصول به سوىاو را براى مقامات
دولتى آسان ميساخت،پنهان دارند. او(ع)بيشتر مسايلرا كه به او ميرسيد از
طريق وكيلان و سفيران خود كه مورد اعتماد او بودند،پاسخ ميداد،فقط با كسانى
كه اخلاصشان محرز ميشد و يقين ميكرد كه رازاو را فاش نميكنند تماس
مىگرفت.
براى كسانى غير از نواب و سفيران او مشكل بود كه به ديدار او(ع)
دستيابند و توصيه مىفرمود كه مبادا نام او را به صراحت بر زبان
آورندبلكه با اسم مستعار،و بى آنكه به وى اشارتى شود،از او نام برند،مانند:
قائم،عزيم،حجت،صاحب الزمان و مانند اينها.زيرا اگر به نام او پى
مىبرند،آن را افشاء و اعلام ميكردند و اگر مكان او را مىيافتند ديگران را
به آنمكان راهنمائى مىنمودند.امام(ع)در هر فرصتى مكان خود را تغيير
ميداد،بىآنكه نظرها را جلب كند.