زندگانى تحليلى پيشوايان ما

استاد عادل اديب
ترجمه: دكتر اسد الله مبشرى

- ۲۴ -


امام دوازدهم

مهدى(ع)

مقدمه:

از آنچه گذشت دانستيم كه روش و نقشه عباسيان و سياست آنان در برابرپيشوايان از اهل بيت(ع)اين بود كه امام را در دستگاه حكومت‏سهيم كنندتا براى از بين بردن روشها و برنامه‏هاى آنان و دور كردنشان از پايگاههاى‏مردمى،مقدمه‏اى فراهم آورده باشند و هر يك را دچار قهر و بيم و عذاب‏سياست ددمنشانه خود كنند.

سياست فشار و اختناق،امامان(ع)را وادار كرد تا فعاليت‏خود رادر نهان انجام دهند و گفتار و كردار خويش را در پوشش كتمان و رمز حفظكنند و از مرحله امتداد و گسترش افقى،به مرحله نگاهدارى براى باقى بودن‏منتقل شوند و بكوشند با ياران يكدل-پس از آنكه قوت و قدرت اراده ومقاومت و پايدارى آنان را در برابر فشار حوادث دشوار آزمودند-رابطه‏شخصى و تماس مستقيم داشته باشند.اين مرحله مرحله‏اى بود براى روشن‏كردن جرقه اميد در دل انقلابيان،از گذرگاه انديشه مهدى منتظر در دل شيعيان‏و ادامه مخالفت جدى و قاطع در برابر حملات انحرافى بر ضد خط مكتب بطوريكه با نرمش در عمل سياسى و برانگيختن مردم در برابر دولت منافات‏نداشته باشد.

اين مرحله فعاليت مثبت،دولت را واداشت كه پيوسته آماده باشد وپيوسته از گرفتارى حذر كند و در مقابل كليه اقوال و افعال امام و يارانش‏مراقبت دائمى بعمل آورد.يكى از وسايل متفرق كردن طرفداران امام و ازبين بردن پايگاهها و يارانش،زندان و شكنجه و طرق قلع و قمع و جلوگيرى‏از تماس امام(ع)با طرفدارانش بود.

غالبا،كار به زندانى شدن ياران امام و به دستگيرى شخص امام(ع)

منجر ميگرديد.او(ع)مدتها در ظللمت زندان باقى مى‏ماند و سپس بيرون‏مى‏آمد تا باز به زندان افكنده شود.

با وجود همه اين تنگناها و سياست فشار و نظارت دائمى،امام هادى(ع)و امام عسكرى(ع) توانستند،مخفيانه فعاليت كنند و اموال و تعليماتى‏كه از جانب آندو ابلاغ مى‏گرديد در پرده بدارند.در محيطى چنان سرشاراز كينه و رشك و بدخواهى نسبت به نهضت و پيشوايان از اهل بيت(ع)،دولت عباسى در برابر افكارى كه ذهنيات عموم مسلمانان،بخصوص افكاردوستان نزديك امام(ع)به علت اخبار متواتر از زمان رسول الله(ص)تا زمان‏امام عسكرى(ع)از اعتقاد به وجود مهدى(ع)لبريز بود،وسائلى تدارك ميديدتا با آن افكار روبرو شود.دولت و حكمرانان بطور كلى ميدانستند كه زمان‏مهدى(ع)تقريبا نزديك است.اما تاريخ تولد او را-كه مراقبت بى‏اندازه‏بكار رفته بود تا پنهان ماند-نمى‏دانستند.

از آنجا بود كه دستگاه حاكم فرمانها صادر كرد كه پس از فوت امام(ع)،از ترس اينكه مبادا مهدى(ع)بصورت جنين در شكم يكى از همسران امام(ع) باشد،همه زنان باردار او را مراقبت كنند و بپايند.

در چگونگى ولادت امام مهدى(ع)

امام عسگرى(ع)با كنيزى كه بواسطه يكى از فتوحات اسلامى،به اسلام‏گرويده بود،ازدواج كرد.همسر امام(ع)از سوى ايشان به نامهاى گوناگون‏ناميده ميشد (1) .امام(ع)در تغيير نام آن بانو هر چند مدت برنامه‏اى مخصوص‏داشت و از آن رو بود كه ميدانست وى بزودى مادر مهدى(ع)خواهد شد واز طرف حكومت تحت تعقيب قرار خواهد گرفت و مدتى در زندان خواهدگذراند.به اين جهت امام براى او طرحى محتاطانه انديشيد و براى محافظت‏آن بانو و فرزندش و براى اينكه مساله را در ذهن مقامات دولتى و دولتمردان‏دگرگون جلوه دهد و نگذارد بفهمند كه بانوى زندانى صاحب كداميك ازآن نامها است،كداميك از بانوان باردار است و كداميك مادر طفل موعوداست،مسئولان امر را دچار اين تصور كرده بود كه آن نامها متعلق به بانوان‏متعدد است و ازين غافل شدند كه اين اسامى مختلف،همه از آن يك نفرمى‏باشد.

تولد او(ع) .

امام مهدى(ع)در نيمه شعبان سال 255 هجرى (2) متولد گرديد.پنجسال‏از زندگانى او در حيات پدر بزرگوارش گذشت و در آن مدت،فعاليت مهم‏و اساسى پدر بزرگوارش(ع)بر دو امر مهم متمركز گرديد:

1-احتياط كامل از دستگاه حاكم.

2-آشنا كردن او با ياران نزديك خود.

امام مهدى(ع)پس از پدر،مسئوليت امامت را بر عهده گرفت و آنروز پنجسال داشت(260 هجرى).خردسالى امام پديده‏اى شگفت آور نيست،آنسان كه در گفتار خود راجع به امام جواد(ع)گفتيم،امامت موهبتى است‏كه خداوند به هريك از بندگانش كه بخواهد عطا مى‏فرمايد.مانند يحيى پيامبركه حكم نبوت را در دست گرفت‏حاليكه كودك بود (3) .

مسئوليت امام عسكرى(ع)در برابر فرزندش

پس از ولادت امام مهدى(ع)پدر در قبال فرزند با دو وظيفه هماهنگ‏روبرو گرديد:

1-ثابت كردن وجود مهدى(ع)در برابر تاريخ و در برابر امت اسلام‏و مقابل طرفداران و پيروانش،با احتياطى كه در مقابل حكومت مرعى ميداشت‏بى آنكه اين پنهانكارى و احتياط طورى باشد كه وادار به مخفى كردن كامل‏او باشد و به محو كردن نامش و انكار وجودش منجر گردد.و بالاخره به‏استدلال و اقامه حجت به وجود مهدى(ع)نزد پيروان خاص و عموم مسلمانان‏و رد كردن ادعاهائى كه مبتنى بر عدم وجود مهدى(ع)بود يا مدعى بود كه‏امام عسكرى(ع)را فرزندى نيست.

2-برنامه ريزى و طرح نقشه براى پشتيبانى از مهدى(ع)در مقابل‏كوششهائى كه براى تعقيب و قتل او از طرف مقامات دولتى كه توجه بسياربه او معطوف ميداشتند،مى‏شد.نيز مقابله با كوششهاى مرگزاى دولت وبسيج همه نيروها و جاسوسان و خبر گذاران براى ست‏يافتن به او.زيرا،ولادت او(ع)به معناى حكم مرگ نظام موجود و رسوا كردن و فاش ساختن‏برنامه‏هاى آنان و نشان دادن انحرافشان از فرمانهاى اسلام به شمار ميرفت.

هر اندازه دقت و احتياط امام عسكرى(ع)براى صورت تحقق دادن به دوهدف مزبور يا دو وظيفه مشروح روياروى فرزندش افزايش مى‏يافت،بيشتر در معرض تعقيب دولت و مراقبت دائمى آنان قرار ميگرفت و به اين اعتباركه قائد اسلام بود و پايگاههاى مردمى گسترده مسلمانان را زير نظر و فرمان‏داشت و نماينده جبهه معترض و مخالف با قدرت حاكم آنروز بود،دائم‏زير نظر و توجه دولت و جاسوسان او بسر مى‏برد.

از اينجا بود كه برنامه ريزى امام(ع)در پشت‏سر گذاشتن آن تنگناهابه سلامت،يا ترك كردن علنى نمودن و آشكار ساختن تولد فرزندش(ع)بود.

ولادت امام مهدى(ع)طورى اتفاق افتاد كه گوئى اصولا-هيچ چيز روى‏نداده است‏حتى خدمتكار خانه امام(ع)نيز متوجه نشد و هيچ نفهميد (4) .

توفيق امام(ع)به پنهان كردن مساله تولد فرزندش مساله‏اى مهم بود.

ولادت وى را پنهان داشت و او را از ياران و دوستان جز بوسيله مراسله،در پرده نگاه داشت. پايگاهها و دوستان،با انديشه در پرده بودن و پيوندداشتن با امام از راه نظام نوابى و تسلسل هرمى كه از راس به قاعده مى‏رسيد،عادت كردند.

نيز سرگرم شدن دولت به مساله جنبش‏«زنگ‏»(صاحب الزنج)به سال‏255 هجرى،به امام عسكرى مساعدت كرد تا اين قضيه را مستور بدارد.

تا اينجا امام عسكرى(ع)توانست فرزندش را از حمله و قهر و غضب‏حكومت و از هر كه در حول و حوش آن وجود داشت‏حمايت فرمايد.

امام(ع)هر كس را كه از امر ولادت فرزندش مهدى(ع)آگاه ميگرديد،ملزم مى‏ساخت كه قطعا آن را كتمان كند.امام عسكرى به احمد بن اسحاق‏نوشت:«ما را مولودى متولد شده است.بايد اين امر را نزد خود پوشيده‏بدارى و از همه مردم مكتوم نمائى‏» (5) .و تاكيد ميفرمود كه هيچكس نبايد ازنام او(ع)و آگاه شود و آگاهى بر آن حرام است.

عثمان بن سعيد عمرى به هر كس كه از نام امام(ع)مى‏پرسيد،ميگفت:

«زنهار كه درين باب پى جوئى كنى‏» (6)

امام(ع)بسى احتياط ميكرد و نام او را نمى‏برد و به اسم تصريح نمى‏فرمودو تنها به اين گفته بس ميكرد كه:«هذا صاحبكم‏».اما نام او را به عده بسياراندكى از اصحاب گفته بود.

به نظر امام،آن اندازه اطلاع كافى بود،اگر چه نام مجهول و غير علنى‏بود.بعلاوه كافى بود كه به وجود امام ايمان داشته باشند تا بتوانند در احكام‏و مشكلات به او رجوع كنند و اين امر وقتى به وجود شخص امام آگاه بودندو رابطه با امام از طريق سفيران امام ممكن بود،به دانستن نام او(ع)احتياج نبود.

امام عسكرى(ع)چند روز پيش از وفات،بين دوستان خود در مجلسى‏كه چهل تن از ياران وفادارش حضور داشتند و از جمله آنان محمد بن عثمان‏و معاوية بن حكيم و محمد بن ايوب... بودند به بزرگترين اعلان و افشاگرى‏درباره ولادت فرزندش اقدام كرد و به آنان چنين گفت: «او بعد از من صاحب‏شما و خليفه شماست.او قائمى است كه گردنها در انتظار،به سوى او كشيده‏شده است.پس وقتى زمين از ستم و ناروائى پر شد،خروج ميكند و زمين رااز قسط و عدل سرشار ميسازد. (7)

جعفر بن على دولت را آگاه ميسازد

جعفر،پسر امام على الهادى(ع)بود،كتابهاى تاريخ،زندگانى او راچنين توضيح ميدهند:«به جوانى رسيد و از تعاليم اسلام بيگانه و منحرف بودو راه لهو و شرابخوارگى و فسق و فجور در پيش گرفت‏».

پدر او،امام(ع)به ياران خود فرمان داد كه از او دورى جويند و با او آميزش نكنند و درباره او فرمود:«او نسبت به من به منزله نمرود است‏به نوح كه‏«خداى عز و جل فرمايد كه نوح گفت: همانا كه فرزندم از خاندان‏من است و خدا گفت:اى نوح او از خاندان تو نيست،او عمل نا صالح‏است‏». (8)

از اخبار چنين بر مى‏آيد كه جعفر در سه زمينه فعاليت انحرافى داشت و باامام مهدى(ع)در تضاد بود و آن عبارت بود از:

1-ادعاى امامت پس از برادرش امام عسگرى(ع)

2-انكار هر وارث شرعى براى امام عسگرى(ع)و ادعاى اينكه اوامامت را به ارث مى‏برد.

3-وقتى امام مهدى(ع)به او اعتراض كرد،ماموران دولتى را از احتمال‏وجود او آگاه ساخت و دولت را وادار كرد تا براى تعقيب و بازرسى گسترده خانه‏او عمل كنند.كارگزاران حكومت، بازماندگان امام را زير فشار قرار دادندولى در پايان از يافتن امام مهدى(ع)نا اميد شدند.

و از اينجاست كه مى‏بينيم خليفه-المعتمد-وقتى بوسيله جعفر از وجودمهدى(ع)و از پنهان بودن او آگاه شد،بيدرنگ سواران و پيادگان خود را براى‏بازرسى سراى امام عسگرى(ع) گسيل داشت اما آنان پس از بازرسى دقيق‏چيزى نيافتند و هنگاميكه از خانه بيرون مى‏آمدند كوشيدند كه وسايل خانه راچپاول كنند و در حينى كه به غارت و بردن اموال سرگرم بودند،مهدى(ع)

فرصت‏يافت تا از خانه بيرون رود و در آن هنگام كودكى شش ساله بود.

هيچكس او را نديد تا پنهان گرديد». (9)

آنان نميدانستند كه حقيقة از چه كسى سخن ميگويند و در پى كيستند.

انديشه آنان درباره امام تاريك و مبهم بود.اين مساله بعيد نيست زيرا وقتى سرمست غارت و يغماگرى بودند،توجهى نداشتند كه كودكى با نهايت‏سادگى‏و آسانى،بى آنكه جلب توجه كند از دستشان بدر رود.

در پايان غارت،«صقيل‏»را كه مادر مهدى(ع)بود دستگير كردند وبراى بازجوئى نزد مسئولان امر بردند تا درباره كودك استفسار كنند و اطلاعات‏لازم را بدست آورند.اين بانو گفته آنان را انكار كرد و مدعى شد كه طفلى‏نياورده است و پافشارى كرد تا سر نهان آشكار نگردد،و فرزندش را دور ازدسترسى تعدى،در پرده نگاهداشت.

مادر مهدى(ع)فشار و شكنجه را با كمال اخلاص و استقامت تحمل‏كرد و كوشيد كه بازپرسان و تحقيق كنندگان را در وهم و شك نگاه دارد.

لذا ادعا كرد كه باردار است‏»

اين ادعا در ذهن حكام اين احتمال را بوجود آورد كه بسا جنينى كه اوادعا ميكند،همان مهدى(ع)مطلوب باشد بخصوص كه دولت از زمان حضورامام عسگرى(ع)منتظر ولادت مهدى(ع)بود.اما زندگى امام عسگرى(ع)

به پايان رسيد و فرزندى از آن امام نديد.وقتى دولت از تولد او اطمينان‏حاصل نكرد،تصميم گرفت مواظب آن بانو باشند تا وضع حمل كند،سپس كاركودكش را يكسره كنند و از او خلاص گردند.

ماموران،بيدرنگ آن بانو را زير نظر و مراقبت‏شديد و دائمى قرار دادندو او را در بين زنان‏«معتمد و موفق‏»و زنان قاضى‏«ابن ابى الشوارب‏»قراردادند.همچنان مراقب او بودند تا مدت به درازا كشيد و كودكى نياورد.

آن بانو بيش از دو سال در همان حال زندانى بود تا دولت در جبهه‏هاى گوناگون‏گرفتار دشواريهاى جنگى بسيار شد،و مساله آن بانو را از ياد بردند و اوتوانست به سلامت از چنگ آنان برهد. (10)

غيبت صغرى

غيبت صغرى از سال 260 هجرى تا سال 329 هجرى به طول انجاميد.

غيبت امام(ع)را نمى‏توان به دورى امام مهدى(ع)از جامعه و دشواريهاى‏پيچيده آن تفسير كرد،بلكه مهدى(ع)رهبرى بود بى‏همتا كه با شعور سرشار،دردها و آرزوهاى امت‏خود و پايگاههاى مردمى خويش را احساس ميكردو با فكر و عمل و انديشه به آنها پاسخ ميگفت و آن، بنا به مقتضيات وضع ومصلحت اسلام بود.

امام مهدى(ع)با بعضى از ياران نزديك خود بطور مستقيم تماس‏ميگرفت و به آنان توصيه مى‏فرمود كه مشاهدات خود را در ميان مردم تبليغ‏كنند و سفارش ميكرد كه مكان و ساير خصوصياتى را كه راه وصول به سوى‏او را براى مقامات دولتى آسان ميساخت،پنهان دارند. او(ع)بيشتر مسايل‏را كه به او ميرسيد از طريق وكيلان و سفيران خود كه مورد اعتماد او بودند،پاسخ ميداد،فقط با كسانى كه اخلاص‏شان محرز ميشد و يقين ميكرد كه رازاو را فاش نميكنند تماس مى‏گرفت.

براى كسانى غير از نواب و سفيران او مشكل بود كه به ديدار او(ع)

دست‏يابند و توصيه مى‏فرمود كه مبادا نام او را به صراحت بر زبان آورندبلكه با اسم مستعار،و بى آنكه به وى اشارتى شود،از او نام برند،مانند:

قائم،عزيم،حجت،صاحب الزمان و مانند اينها.زيرا اگر به نام او پى مى‏برند،آن را افشاء و اعلام ميكردند و اگر مكان او را مى‏يافتند ديگران را به آن‏مكان راهنمائى مى‏نمودند.امام(ع)در هر فرصتى مكان خود را تغيير ميداد،بى‏آنكه نظرها را جلب كند.


پى‏نوشتها:

1- براى آگاهى از نامهاى ايشان به كتاب تاريخ غيبت نوشته صدر و ديگر مصادرى كه‏از آنها نام برديم مراجعه شود.

2- ارشاد ص 326 و اعلام الورى ص 293.

3- سوره مريم آيه 12:يا يحيى خذ الكتاب بقوة و آتيناه الحكم صبيا.

4- تاريخ غيبت از صدر به نقل از اكمال الدين مخطوط.

5- همان مدرك ص 276.

6- مدرك سابق ص 278.

7- مدرك سابق ص 283.

8- تاريخ سامرا ج 2 ص 251 نقل از كتاب مدينة المعاجز.

9- الجرايح و الجرايح ص 164.

10- كامل ج 6 ص 15 و نيز تاريخ طبرى.