فعاليت امام و زمينههاى آن
فعاليت امام در دو زمينه پنهانى و آشكار صورت ميگرفت.
فعاليتسرى
پايدارى و ايستادگى امام(ع)در مقابل اوضاع،دو راهداشت.نخستين آن:مقاومت
منفى كه از آن سخن گفتيم و آن در اين امر نمودارگرديد كه امام(ع)به
هواداران و طرفداران و رابطان خود فرمان داد كه بادستگاه حكومت قطع رابطه
كنند و هيچ معاملهاى در هيچ سطحى از سطوحبا آنان نداشته باشند(آن سان كه
در داستان صفوان به آن اشاره شد).
اين مقاومت با وجود اين كه نمودار مقاومت منفى،به جاى روىدر رو شدن و
مقابله و مبارزه مسلحانه بود،اما مقاومت و معارضهاى حتى در صورت منفى،براى
حمايت اسلام و پشتيبانى از آن،عملى بزرگ و مثبتبود،چه،انحراف حكمرانان از
رسالت و مكتب،صورتى زشت از اسلام منعكسمىساخت و رهبرانى كه از اهل بيت
بودند ناچار مىبايست چهره بىآلايشو نورانى اسلام را منعكس كنند و پيوسته
تفاوتهاى ميان مكتب و حكومتوقت را در عمل،به تاكيد باز نمايند و به اين
ترتيب،اسلام در سطح نظرى،خالى از هر گونه انحراف نمايان گرديد،هر چند مراحل
اجرا و تطبيق آن صورتىزشت به خود گرفته بود (1) .
سازماندهى برخى از گروههاى شيعه،از روش گروهى از دلاوران كهدر كنامهاى
خويش به سر مىبردند،رنگ مىگرفت و در آنجا بود كه فهرستهاىخصوصى و سرى
نامهاى شيعيان،نزد بعضى از ياران پيشوايان (2)
نگاهدارىميشد.ماموران حكومت در آن وقت كوشيدند كه آن اسامى را به دست
آورنداما نتوانستند.
در هر صورت،آن گروهها،تشيع را در سراسر كشورهاى اسلامى،دوراز چشم حكومت
و مراقبت آن منتشر ساختند تا آنجا كه به صورت نيروئىبزرگ در آمده و ديگر
دشوار بود كه بتوانند آنان را به اطاعت از حكومت واداركنند و بزودى قدرت
حاكم ناچار گرديد،چنانكه بعدا در عهد امام رضا(ع)
خواهيم ديد،به امام رضا(ع)پناه جويد و ولايت عهد را به او واگذارد.
(3)
امام(ع)با اين روش،حق خود را در حكومت مؤكد گردانيد و به نگاهدارىياران
و پايگاههاى خود از آلودگى در آن وضعيت فاسد و نظارت بر آنان وبرنامه ريزى
براى آنان و رشد و آگاهى و مدد رسانيدن به آنان در همه روشهاىمقاومت و
هدايتشان تا سطح پيشتازى آگاهانه و آشنائى به زمان و وظيفه مكتبى خود،عمل
كرد.
روش پنهانى امام به دو صورت نمودار گرديد:
الف-تائيد جنبشهاى انقلابى و پشتيبانى از وفاداران آن جنبشها وشورشهائى
كه انقلابيان خاندان او آن را رهبرى ميكردند و به امر بمعروفو نهى از منكر
مىپرداختند.چنانكه موضع او را(ع)در واقعه«فخ»كهحسين بن على بن حسن كه
نسبش به امام على بن ابيطالب مىرسيد رهبرى آنراعهده دار بود،ديديم.
اين شورشها بطريقى،به اذن امام(ع)و موافقت او مرتبط ميشد.تماماين
كوششها بهم مربوط بود و امر حكومت را براى«رضا از آل محمد»تبليغ ميكردند.
(4)
ب-بدست گرفتن قدرت رهبرى و نظارت مستقيم بر امور شيعيان،وراهنمائى آنان
از نظر عقيدتى و فكرى و از لحاظ رفتار،تا از آنان پايگاهىنيرومند براى
جنبش خود آماده سازد و در درون امت نفوذ بهم رساند تاهدفهاى امام(ع)به ثمر
رسد و انحرافها و كجرويهايى كه در درون امت بهوقوع مىپيوست اصلاح كند.
ازينرو بود كه امام(ع)و پيش از او پدران ايشان(ع)پيوسته تحتتعقيب و
مراقبت و فشار و آزار بودند.
قسمتهاى دشوار و گرفتاريهاى بسيار كه شيعيان در آن روزگاران سياهبا آن
روبرو بودند و براى ابراز كردن دردهاى خود و رساندن شكايتهاىخويش راهى
نداشتند،چندان بود كه بر در و ديوار شكايات خود را مىنوشتندتا مردم بر آن
آگاه گردند (5) ،و بدانند كه چه مايه رنج و شكنجه بر آنان
مىرود.
پارهاى از شعارهاى نوشته شده،دلائل علويان را در حقانيتشان در
امرخلافت و رعايتشؤون مسلمانان نشان ميداد،و بيان ميكرد كه آنان از همهبه
نبى اكرم(ص)نزديكترند و در امت جانشينان اويند (6) .
فعاليت آشكار
فعاليت آشكار،براى امام(ع)اين فرصت را به وجود آورد كه بهدرمان نادانى
امت از عقايد و احكام اسلام پردازد و شبهههاى الحادى و كفر آميزرا كه
جنبشهائى به وجود آورده بود كه نتيجه گشوده شدن دروازههاى كشورهاىاسلامى
آنروز بر روى جريانهاى بيگانه و غربى بود، پاسخ گويد (7) .
و اين مساله از دشواريهاى بزرگى بود كه امام(ع)با آن روبرو گرديدو ميان
او با هدفش جدائى و دورى به وجود آورد.لذا در برابر عقايد مزبوربه مقاومت و
مخالفت پرداخت و به ابطال نظريات مخالف اسلام دست زد.
در زمينهاى ديگر،با پيشوايان مذاهب اسلامى و رهبران آن،در جلسههاىبحث
و مناظره و اعتراض علنى،در مراكز و اماكن عمومى باب مذاكره واستدلال و
توجيه نظريه امامت را گشود.اين بحثها و مناظرهها بر عهدههشام بن حكم و
هشام بن سالم و مؤمن طاق بود و نتيجه اين شد كه فكر تشيعانتشار يافت و
افكار آن در ميان مسلمانان رايج گرديد و آن حجتهاى قوى وبرهانهاى قاطع كه
بر منطق و بحث موضوعى تام استوار بود، انديشههاىتشيع را بهر سوى پراكند
و«كريدى فوا»آنان را صاحبان افكار آزاد توصيفكرده است (8) .
شك نيست كه عمل امام(ع)درين دو زمينه كه قبلا گفتيم،او را به هدفىنزديك
ميكرد كه مقام علمى امامت ايجاب مىنمود و توانائى و نيروى لازم رابراى
گسترش افكار و آماده كردن زمينه مناسب براى پذيرفتن دعوت او آمادهميساخت.
سخن چينى درباره امام(ع)
پارهاى از فعاليتهاى امام(ع)بوسيله سخن چينان به هارون الرشيدمىرسيد و
اين امر كينه و خشم او را بر مىانگيخت.يك بار به او خبر دادند كهاز سراسر
اطراف جهان اسلام،اموالى هنگفت بنزد امام موسى بن جعفر(ع)جمع آورى مىگردد
و از شرق و غرب براى او حمل ميشود و او را چندينبيت المال است. (9)
.
هارون به دستگيرى امام(ع)و زندانى كردن او(ع)فرمان داد.يحيىبرمكى آگاه
شد كه امام(ع) در پى كار خلافت براى خويشتن افتاده است وبه پايگاههاى خود
در همه نقاط كشور اسلامى نامه مىنويسد و آنان را به خويشدعوت ميكند و از
آنان ميخواهد كه بر ضد حكومت قيام كنند.يحيى به هارونخبر برد و او را عليه
امام(ع)تحريك،كرد.هارون،امام را به زندان در افكندو از شيعيانش جدا ساخت و
امام(ع)روزگارى دراز(شايد شانزده سال) در زندان هارون گذراند تا در زندان
به ديدار پروردگار خود نائل آمد.
امام(ع)رنجهاى بسيار تلخ و شكنجههاى بسيار سخت تحمل فرمود.
امام(ع)در زندان دلتنگ شده و از درازى روزگار زندان به ستوه آمده بودو
به جهت بيمى كه از ارتباط او با شيعيان ميرفت،از زندانى به زندانى،زير نظر
و محافظت پاسبانان و جاسوسان روزگار ميگذرانيد.
امام(ع)مدتى دراز در زندان هارون گذرانيد.زندان،سلامتى او رااز ميان برد
و كالبدش تحليل رفت.تا آنجا كه بدن شريفش را ضعف و لاغرىفرا گرفت و هنگامى
كه در پيشگاه پروردگار سجده ميكرد،مانند پيراهنىبود كه بر زمين گسترانيده
باشند.روزى در آن حال فرستاده خليفه منحرفبر او وارد شد و گفتخليفه از تو
پوزش مىطلبد و به آزادى تو فرمان ميدهد.
اما بايد به ديدار او روى و ازو پوزش طلبى و اسباب خشنودى او را
فراهمآورى.امام(ع)ابرو در هم كشيد و با كمال صراحت به او پاسخ منفى داد.
او تلخى جام ناگوار زندگانى را تحمل ميكرد،تنها براى اين كه هدف
رهبرىمنحرف،محقق نگردد. (10)
امام(ع)از زندان نامهاى به هارون فرستاد و در آن نامه نفرت و خشمخويش
را بر او ابراز فرمود.اينك متن نامه:
«هرگز بر من روزى پر بلا نمىگذرد،كه بر تو روزى شاد سپرى ميگردد.
». (11)
امام(ع)در زندان،عذابهاى گوناگون و شكنجههاى فراوان تحملكرد.دست و پاى
مباركش را به زنجير مىبستند و فشار بسيار و آزارهاىكشنده بر او روا
ميداشتند و زان پس كه همه رنجها و دردهاى جانفرسا را بر اووارد كردند،زهرى
كشنده به او خوراندند كه پس روزش بسر آمد و به سوىپروردگار خود شتافت.وفات
آن شهيد سعيد(ع)به سال 173 هجرى،پنجروزبه ماه رجب مانده اتفاق افتاد.
(12)
مرحله سوم
گفتيم كه در مرحله نخستين،همه كوشش پيشوايان(ع)متوجه برنامه ريزى و به
وجود آوردن گروهى بزرگ ومتحد از شيعيان گرديد تا به روش آنان تربيتشوند و
ازوجودشان پشتيبانى به عمل آيد و آگاهى شان بالا گيردو پايگاههاى مردمى شان
يكپارچه گردد و چهار چوبمعالم فكرى و اجتماعى شان در جهان اسلام با
برنامهعقيدتى قرين شود.آن مرحله با شهادت امام موسى بنجعفر-شهيد
زندانى-پايان گرفت تا مرحله جديدى آغازگردد.
مرحله جديد را امام على الرضا(ع)هنگاميكه گروه شيعيانو پايگاههاى مردمى
آن در سطحى قرار گرفت كه تقريبامىتوانست مهار حكومت را به دست گيرد و كار
سياسى راتجربه كند،گشود.درين مرحله خواهيم ديد كه پايگاههاىمردمى و گسترش
آن عليه حكام آن روز، خطر سياسىبوجود آورده بود.
خصوصيت اين مرحله همبستگى شديد بين امام به عنوانرهبر،و پايگاههاى او و
ياران و پيروانش بود كه انواعشكنجهها و كشتارها و دربدرىها را متحمل شده
بودند.
حاكمان وقت،توطئههاى رياكارانهاى پيش گرفتند تاامام(ع)را بر كنار كنند
و او را در برابر مردم و يارانشدر تنگنا قرار دهند و با هر شكل و روشى و
با هر نيرنگو تزويرى،مردم را از پيرامون امام(ع)دور سازند.