زندگانى تحليلى پيشوايان ما

استاد عادل اديب
ترجمه: دكتر اسد الله مبشرى

- ۲ -


در مسير هماهنگى جنبش دگرگونساز پيشوايان(ع)

با خط احكام اسلامى كه بيان كرديم:

تا اينجا توانستيم بيان كنيم كه امامان اهل بيت تا چه اندازه در التزام به خط‏احكام اسلامى كه مبتنى بر عمل اجتماعى بود موفق گرديدند.اين مطلب امرى‏است كه به ما رخصت ميدهد تا اگر به ديده اعتبار به آن بنگريم راه ما راهموار سازد،و مى‏بينيم كه پيشوايان(ع)در آگاهى ما،ترجمه آئين زنده‏سراسر شريعت اسلامى و خطوط و تفصيلات آن را مجسم ميسازند و همانا كه‏نصوص اسلامى،حقيقت اين آگاهى تازه را تا درجه التزام و دلبستگى امامان‏اهل بيت به مطالب شريعت با روشهاى گوناگون و با اسلوبهاى مختلف بر ماعيان ميسازد.مطالب متنوع كه درباره آنان گفته شده است نشان ميدهدكه خاندان نبوت تا چه حدى بر شريعت اسلامى پاى بندند.منجمله گاهى گفته‏اندآنان پيشوايان امت (1) و«باب حطة‏» (2) مى‏باشند.

جاى ديگر گفته‏اند كه آنان پاكيزه گانند از هر گونه پليدى و كسانى هستند كه‏خدا آلودگى و ناپاكى را از آنان دور گردانيده است.باز گفتند:آنان كشتى‏نوح‏اند،هر كس سوار شود رسته است و هر كس تخلف ورزد غرقه شده (3)

هنگاميكه پيشوايان،طرح هماهنگى جاويد مكتب اسلامى را مسجم مى‏ساختند، ناچار بوده‏اند كه شرايط و اوضاع پيچيده را در جهان افراد و جوامع را،آن سان كه مفهوم آيات و حكمت قرآن فريضه كرده است،مراعات كنند وخط اسلامى را كه بر فعاليت اجتماعى بنا شده بود و ما به آن قبلا اشارت‏كرديم،تجسم دهند.

درستى اين سخن وقتى معلوم مى‏گردد كه از زاويه و نظر عقيدتى و مسلكى‏به پيشوايان نظر افكنيم.

اما در سطح تطبيقى مسائل با يكديگر،اين مساله بسى جدى‏تر و روشن‏ترو در صورتى حاد نمايان مى‏گردد.كسى كه در حيات اسلامى در پى خط امامت‏باشد،و اين خط را پيروى كند، مى‏بيند كه خط مزبور نزد پيشوايان ازدو قاعده ناشى مى‏گردد:يكى از آندو قاعده اين است كه مو به مو و حرف‏به حرف به مكتب اسلامى ملتزم باشند و در هيچ يك از مسائل آن به طوراطلاق تفريط نكنند.

قاعده دوم آن است كه از لحاظ سياسى و اجتماعى و عقلى اوضاعى رارعايت كنند كه در محيط امت برپاست و طريقه‏اى برپاى سازند كه بتوان درپرتو آن متكفل خدمت مكتب و امت بود و از مصلحت عالى اسلامى به هيچوجه‏تجاوز نكرد و در مقابل سياست روز و واقع،چه از دور و چه از نزديك طوق‏اطاعت به گردن نينداخت.

اين دو قاعده كه از خط امامت‏سرچشمه مى‏گيرد،هر دو در يك خط و در يك‏عرض قرار دارند. بنابراين،تمسك حرفى و مو به مو به مكتب بايد به نحوى‏باشد كه با كار مثبت همراه باشد و آن كار مثبت،شكل و حدود و زمينه فكرى‏و روانى و اجتماعى را كه انسان در كنار آنها زيست مى‏كند مشخص سازد.

يكى از مثالهاى روشنى كه درين زمينه يعنى در تاريخ روشن پيشوايان(ع)

وجود دارد اين است:

زان پس كه امت در جوى منحرف به زندگانى ادامه داد،منحرفان و اشخاص‏بى‏لياقت اداره كارهاى امت را در امور ادارى و قضائى بدست گرفتند و درمساله عطا،يعنى بخشش از بيت المال در جامعه اسلامى بجاى عدالت وبرابرى،بين اشخاص،تفاوت گذاشتند و روح عشيرتي و قبيله‏اى را جايگزين‏مفهوم اسلامى تقوى كردند،و بالجمله بازى با نصوص اسلامى و تشريع‏معمول گرديد.

زان پس كه امت با همه اين انحرافها زيست و از خط مكتبى كه رسول(ص)

آغاز فرموده بود منحرف گرديد،امام على(ع)تحت فشار شديد و اصرارملت و خواست مردمى كه مى‏خواستند اداره وضع سياسى و اجتماعى را كه با پيچيدگى‏ها و دشوارى‏هاى بسيار در آميخته بود اصلاح كنند،خلافت را پذيرفت‏تا به آن نابسامانى‏ها سامان بخشد.

وقتى توده مردم به على(ع)فشار آوردند كه خلافت را بپذيرد مسلم بود كه‏آن بزرگوار ابعاد پر اهميت و خطير كارى را كه به او پيشنهاد مى‏كردندمى‏دانست.ازينرو خطاب به جمهور ملت فرمود:مرا واگذاريد و ديگرى‏را براى اين كار برگزينيد.ما به پيشواز كارى مى‏رويم كه داراى چهره‏ها ورنگ‏هاى گوناگون است.نه دلها براى آن مى‏طپد و نه خردها آن را استوارمى‏بيند. آفاق را ابر فرو پوشيده است و حجت را نمى‏پذيرند (4) .

ليكن مردم پيرامون امام را رها نكردند و به او فشار آوردند و آن بزرگواررا وا داشتند تا درخواستشان را اجابت فرمايد.

او تقاضاى آنان را پذيرفت اما با شرايطى تا از خلال آن،امور را بررسى‏كند.مردم كه اين همه فشار آوردند تا امام خلافت را بپذيرد به علت‏سابقه‏اى‏بود كه از صلاحيت آن بزرگوار داشتند و مى‏دانستند كه او بر همه امور احاطه‏دارد و همه تباين‏ها و تناقض‏هاى مكتب را مى‏شناسد. بارى وقتى كار به اينجاكشيد،امام براى رعايت كار كسانى كه او را نامزد خلافت كرده بودند گفت:

بدانيد كه اگر من درخواست‏شما را بپذيرم،آنچه را كه خود بدانم به كارخواهم بست و به گفته هيچ كس اعتنا نمى‏كنم و به گله هيچكس گوش فرانمى‏دهم (5) .

زان پس كه مردم از دل و جان با وى بيعت كردند،در رهبرى امت،مسئوليتهاى‏تاريخى خود را و وظيفه مكتبى را كه در برگيرنده خط امامت بود بر عهده گرفت‏و ملتزم گرديد كه خواسته‏هاى مكتب را همراه با عمل دگرگون سازى اجتماع،به طورى كه با دنياى مردم متناسب باشد،با شدت به جاى آورد و آن وظايف رابه نحو حقيقى و آنطور كه روح اسلام و مقتضيات اجتماع منطبق باشد شكل‏بخشد.

به عبارت ديگر وظايفى را كه برعهده داشت نصب العين قرار داد تا تغييراتى‏را كه دنياى مردم به آن نياز داشت تثبيت كند و تمركز دهد و وسايل و شرايطريشه‏دار و ذاتى آن دگرگونيها را در ميان امت بشناساند.

وقتى درين امر نظر مى‏افكنيم مى‏بينيم على عليه السلام درين عرصه گامهاى‏بلند و قاطع برداشت.او در زمينه اقتصادى مفهوم مساوات از بخشش را به‏صورت عملى و واقعى بازگردانيد و بر عهده گرفت كه همه اموالى را كه عثمان‏بدون حساب و كتاب و بى هيچ مجوز به خواص و دار و دسته خود داده بود

بازپس بگيرد.و از نظر شرعى بازگردانيدن اموال بسيارى را كه عثمان‏بدون وجه مشروع به خواص خود بخشيده بود يا به هديه داده بودبازگردانيد.و در سطح سياسى اين روش را برگزيد كه همه واليان و افرادادارى را كه از نظر تقوى و تجربه عملى از حيث اداره كشور، شرايط اداره‏كردن اجتماع اسلامى را نداشتند از كار بركنار كند.

 

اما اين روش و اين برنامه اصلاحى كه امام(ع)اتخاذ فرمود در سطح كشورو اجتماع از طرف گروههائى كه عادت كرده بودند از همه برتر باشند و به‏زندگانى طبقاتى خوگر شده بودند و در استفاده از بيت المال به مساوات‏عادت نداشتند،با واكنشى بس شديد روبرو گرديد.زيرا احساس كردند كه‏منافع و مصالحشان از نظر اجراى سياست اسلامى اصيل در خطر است و ناچارندهرچه زودتر،با حركتى،وضع خود را تدارك كنند.

از اين روى طلحه و زبير بيعت را شكستند و بصره را مركز شورش خود قراردادند تا بر ضد رهبرى و فرماندهى اسلامى قيام كنند و عايشه ام المؤمنين درآن كار پشتيبان آنان بود و درين انشعاب بزرگ سمت رهبرى داشت.

بعلاوه معاويه فرزند ابوسفيان كه از روزگار خلافت عمر فرمانرواى شام‏بود براى هرگونه پيشامدى خود را آماده ساخته بود.

آرى خرد،امام را واداشت تا گرفتاريهائى را كه كشورش از آن رنج مى‏بردبررسى كند و پس از بررسيها به اين نتيجه قطعى رسيد كه آن حركت انشعابى‏را در درون اردوى خود سركوب كند و آن جنبش انحرافى را كه در شام روى‏داده بود،چون در مرحله فعلى آنرا قابل اهميت نميدانست رها سازد.

ازين روى،در درون جبهه داخلى براى بازگشت بوحدت اعلام جنگ كردو پس از آن رصت‏يافت تا به حركت انحرافى كه در شام بر پاى شده حمله برد.

اما هر چند امام موفق نگرديد انشعاب مزبور را سر و سامانى بخشد،نيز اگرچه نتوانست به تفرقه داخلى پيروز گردد اما به مردمى كه زير لواى اسلام‏مى‏زيستند درسى روشن داد.

زان پس كه درين دو مرحله توفيقى نيافت به همه كسانى كه زير لواى اسلام‏مى‏زيستند درس‏ها داد و از بارزترين اين دروس تاريخى و سودمندترين آن اين‏بود كه اسلام را تسليم سياست روز نكند و آن را از نظر دينى نگاه دارد.يعنى‏اسلام همان دين راستين باقى بماند و زير بار سياست نرود و بهيچ قيمت نگذارداسلام زير بار زور و سياست برود.او در زمينه اجتماعى به خاطر اسلام‏چيزى را كه بسيار اهميت داشت ترجيح داد يعنى اهم را بر مهم برترى نهادو مقدم داشت. اما مثال ديگر جنبش دگرگون سازى در عهد امام صادق(ع)است. در عهدآن امام وقتى اوضاع اجتماعى و مسائل مربوط به آن،با شرايط و وضع اجتماعى‏نسبى پيشوايان سلف او(ع)قرين گرديد،تحول ريشه‏اى و اساسى يافت.

سبب استوار و علت قاطع در راهيابى امام صادق(ع)اين بود كه در عمل‏اجتماعى،اسلوبى خاص اتخاذ فرمود و آن روش با اسلوبهاى سابق پيشوايان‏مرحله نخستين شباهتى نداشت.

پس از سقوط حكومت منحرف و فاسد امويان،عباسيان تسلط يافتند و مرحله‏انتقال قدرت پيش آمد.در سطح فكرى،آن زمان فعاليت زنديقان و غاليان‏محسوس شده بود و در سطح تشريعى مكتب راى پديد آمد كه شريعت اسلام‏از آن مكتب به ستوه آمده بود.حدود شريعت و اساس آن در آن مكتب منحل‏گرديد و مى‏خواست اساس آن را از ميان بردارد.اما از جهت امت، ضميراسلامى به نقطه‏اى عميق از جمود و غفلت رسيده بود.

اين مظاهر و ساير امور در وضع اجتماعى عناصرى آشكار بود كه امام صادق‏در آن وضع زندگانى مى‏كرد.در آن محيط،طبيعت عمل دگرگون سازى ولوازم آن ظاهر گرديد و شايسته چنان بود كه امام(ع)در واقعيتى نظير آن‏به شكلى سلوك كند كه مكتب رسالت را از هر گونه معامله و تفريط حفظ كندو به اين طريق امام راهى يافت كه به شرح زير داراى خطوط متوازن بود:

1-عمل به آگاه ساختن همه امت،تا امت در شكلى منظم و پيوسته به آن‏آگاهى تماس يابد.

2-بر پاى داشتن مدرسه‏اى براى اقامه و عرضه داشت فكر اصيل اسلامى تاآن فكر اصيل را در آن سرزمين ارائه دهد و فقيهان و راويان و محدثان رابراى رهبرى فارغ التحصيل كند تا عقل امت و مرجع فكرى او باشند و بتوانندرهبرى را عهده‏دار گردند.

3-رد كردن شبهه‏ها و تكذيب ادعاهاى الحادى و كفر آميز كه زنديقان و جماعتى‏كه جعل حديث مى‏كردند،آن را انتشار مى‏دادند (6) .

همانا كه امام درين ميدان پيروزى‏هاى درخشان به دست آورد موفقيت‏هايى‏را صورت حقيقت بخشيد.چنانكه عده بسيارى از علماء كه حوزه علمى‏او را گذرانيده و از آنجا فارغ التحصيل شدند گواه اين مطلب‏اند.علاوه‏بر اين،مجموع مناقشات فكرى كه ميان او و زنديقان و جماعت اهل‏«راى‏»

در عراق و محلهاى ديگر بروز كرد،حاكى ازين مدعاست.اما مرحله انتقال‏قدرت به پايان رسيده و پايه‏هاى حكومت از امام صادق(ع)و فعاليت‏هاى‏گسترده آن بزرگوار احساس خطر مى‏كردند.احساس خطرى بزرگ كه هستى‏حكومت عباسى را تهديد مى‏كرد.فرمانروايان متوجه امام(ع)شدند،چندان كه او و پيروانش با شديدترين نوع رنج و آزار و شكنجه روبرو گرديدندو او(ع)با نرمى بسيار با امور برخورد مى‏فرمود و خود را در حد امكان ازلطمه حوادث كنار مى‏كشيد مبادا با حكومت درگيرى روى دهد و حادثه‏اى‏پيش آيد كه به خير و صلاح امت نباشد.بعلاوه امام(ع)به اين نكته توجه‏داشت كه جنبش آگاهى دهنده كه رهبرى آن را بر عهده گرفته بود هنوز به درجه‏اى‏نرسيده بود كه اگر كشمكش و درگيرى ميان آنان و حكومت به وجود آيدبتوان آن را تحمل كرد و مسئوليت مبارزه علنى با حكومت را پذيرفت. اين‏چنين او(ع)در فعاليت اجتماعى،در برنامه‏اى نو،روشى نو برگزيد كه دردو مورد خلاصه مى‏شود:

1-برنامه و روش پنهان‏كارى،و آن روشى بود كه در منطق اسلامى به‏«تقيه‏»

معروف است.

روش مزبور در ايجاد گروهى منظم از نسل پيشتاز كوشا بود كه امام(ع)درحركت اجتماعى، رهبرى آن را به عهده داشت.

2-تاييد جنبشهاى انقلابى كه انقلابيون علوى آن را رهبرى مى‏كردند تاوجدان و ضمير اسلامى اسلاميان را برانگيزند و قدرت‏«نه‏»گفتن و ايستادگى‏امت را در برابر انحرافات تقويت كنند.از جمله آن انقلاب‏ها،انقلاب‏«محمد نفس زكيه‏»و برادرش در حجاز و بصره بود.

امام صادق(ع)،روشى نو برگزيد و آنرا برنامه خود قرار داد و در آن‏پيروز گرديد.اين پيروزى در جهت تحقق بخشيدن هدفهائى بود كه وقتى باجنبش دلخواه اسلامى در ميان امت‏شگفت و در مجموعه فقيهان و راويان‏حديث و غيره كه در حمايت‏شريعت و ما ترك جاويد اسلامى، داراى فضيلت‏شده بودند مجسم گرديد،بيمانند بود.

سياست‏حكيمانه در عمل اجتماعى و در خط امامت اين چنين تجلى كرد.

بعلاوه ما به عرضه اين دو مثال يعنى،جنبش دگرگون سازى در عهد امام‏على بن ابى طالب(ع)و جعفر بن محمد الصادق(ع)اكتفا مى‏كنيم.چه،نويسندگان در زندگى نامه ساير پيشوايان(ع)به بيان مطالبى غير از مظاهرتنوع در اسلوبهاى عمل اجتماعى،و بنا به آنچه خرد و حكمت مقتضى بوده‏است و بنابر دگرگونى‏هايى كه زندگانى انسان در ساير آن مى‏گذردپرداخته‏اند.

اما راهنمائى‏هاى عملى كه از خلال راه و روش خط امامت در عمل،به سبب‏مكتب اسلامى از آن الهام مى‏گيريم در نكته‏هاى زير مندرج است: 1-مكتب اسلام با گوناگونى‏هاى فراوان در فكر و عمل،داراى يك شكل‏تمدن ثابت بود كه بهيچ وجه براى سازش آمادگى نداشت و در مقابل تغييرات‏در دنياى انسان سر فرود نمى‏آورد.

2-بايد ميان آنچه انديشه عمل اسلامى امت،با آنچه فقط روشى از روش‏هاى‏كارى بود كه نبى اكرم(ص)يا پس از او هر يك از پيشوايان اتخاذ كردند،تفاوت گذاشت.چه،اين رنگ از تفاوت به ما كمك مى‏كند كه از پديده جمودحرفى و عدم تحرك در بعضى از مواضع كه در هنگام خود، روشى نمونه دروجود يافتن مسائل،سهيم بوده است رها شويم.خلاصه آن كه مفيد بوده‏است اما فعلا بدرد نمى‏خورد.

3-عميقا درك كنيم كه اسلوب‏هاى عملى كه بايد بر عهده گيريم بنا به مواردزير قابل تبديل و تغيير باشد:

-طبق وضع عقلانى و فكرى و روانى.

-بنا به دورى و نزديكى امت از مكتب اسلام.

-نسبت به دورى و نزديكى امت از قدرت زمان.

4-ادراك تغييرات و پيشرفتهاى سريع در زندگانى مردم،و آگاه شدن ازنيازهاى فورى آنان،و برگزيدن روشى علمى كه نسبت به نفوس و اذهان‏مردم نزديكترين روش باشد.

همانا كه بر حسب شرايط هر زمان و مكان،نحوه عمل بايد متفاوت باشد.

در بعضى از شرايط،وعظ و ارشاد،جامعه و مردم را اصلاح مى‏كند درصورتى كه در همان هنگام و در شرايطى ديگر،عمل سياسى در پرتو اسلام‏ثمربخش است.

در جامعه‏اى معين و در شرايطى خاص،حوزه‏هاى دينى و مكاتب آن ثمربخش‏است‏حال آنكه در مجتمعى ديگر،اين اسلوب ثمربخش نيست...بالجمله‏تحت هر شرايطى،روشى ديگر بايد.

5-كمك گرفتن تدريجى از جنبش دگرگون سازى خط امامت با حد و مرزى‏كه شرايط انسان در مرحله دشوار به آن كمك مى‏كند و بر عهده دارد و به آن‏متمسك مى‏گردد.

6-بر گرفتن تجربه‏هاى ديگران در عمل اجتماعى خواه اسلامى و خواه غيراسلامى،به اين منظور كه تجربه خود را در عمل دگرگون سازى به اين‏وسيله غنى‏تر گردانيم.

روش ما در بحث و توضيح روش‏هاى عملى پيشوايان(ع)

گفتيم كه تاريخ زندگانى پيشوايان(ع)عبارت است از امتداد خط مكتب رسالت به اين منظور كه ادامه رهبرى اسلام را در بناى امت مجسم سازد.

پس،از گذرگاه اين حقيقت،عمل پيشوايان را مطالعه مى‏كنيم كه پس ازوفات پيامبر بزرگوار(ص)پشتيبانى از آينده دعوت را صورت تحقق بخشيدند.

رسول اكرم(ص)در برنامه عملى خود براى دگرگون سازى اجتماع در مدتى‏كوتاه،گامهاى شگفت انگيز برداشت و برنامه چنين بود كه پس از درگذشت‏آن بزرگوار،پيشوايان مى‏بايست راه درازى را كه براى تحقق بخشيدن‏به برنامه او ضرورت داشت مى‏پيمودند.چه،راه دگرگون كردن اجتماع‏به طورى كه همه جا را فرا گيرد،كارى نبود كه در مدتى كوتاه و به آسانى‏صورت پذيرد بلكه راهى بود دراز و فاصله‏هاى عظيم و معنوى ميان جاهليت‏و اسلام برقرار بود.

از اين رو بود كه عمل پيشوايان(ع)براى كامل كردن طريق مزبور صورت‏گرفت تا هدف‏هاى اسلام كه پيغمبر(ص)در پى آن بود تحقق پذيرد و درنتيجه همه آثار گذشته را كه از جاهليت بر جاى مانده بود از ميان ببرد وريشه‏هاى آن از بن بركنده شود و بناى يك امت جديد در سطح ضروريات‏دعوت و مسئوليت‏هاى آن،پى‏ريزى شود.به زودى بحث ما،روش‏هاى‏عملى گوناگون را كه پيشوايان(ع)به آن دست زدند روشن مى‏سازد و اين‏كار با تحقيق زندگانى همه پيشوايان(ع)و تاريخ آنان صورت خواهد گرفت‏و بايد اين كار بر اساس توجه كلى عملى گردد نه با نظر جزئى.به اين توضيح‏كه بايد پيشوايان را به منزله كل پيوسته و مرتبط با يكديگر در نظر گيريم.

در بررسى اين مجموعه با كشف مظاهر عمومى و هدفهاى مشترك و تركيب‏اصيل آن،پيوند بين خطوط آنها را به دست مى‏آوريم و مى‏فهميم كه بين‏گامهاى آنان چه رابطه‏اى موجود بوده است و در پايان،نقشى را بدست‏مى‏آوريم كه آنان همه از زندگانى مسلمانان بر عهده گرفته بوده‏اند.به طورى كه‏پيشوايان همه در مجموع يك واحد را تشكيل مى‏داده‏اند.واحدى كه اجزاى‏آن به يكديگر پيوسته بوده است و هر جزء از اين واحد با جزء ديگر در يك‏نقش و مكمل آن است.بى آنكه در بررسى اجزاء و در تجزيه كار هر يك‏بررسى كنيم مى‏بينيم كه در مرحله نخستين در سلوك و رفتار امامان(ع)تباين‏وجود دارد و از جنبه شكل كار در ميان دوران‏هائى كه پيشوايان در آن كوششى‏كرده‏اند و نقشى بر عهده داشته‏اند تناقض به نظر مى‏رسد.

خلاصه اگر در تاريخ هر يك جداگانه نظر بيفكنيم بلكه همه را با نظرى كلى‏مشاهده كنيم، مى‏بينيم همه آنان كلا مجموعه‏اى به هم پيوسته‏اند و همه مجموعايك واحد را تشكيل ميدهند كه همه اجزاى آن دقيقا با يكديگر مرتبط است‏و نقش هر يك،نقش آن ديگرى را تكميل ميكند.خلاصه اگر چه ظاهر آيين‏روشن آنان تباين و تضاد وجود دارد،اما همه يك نقش را ايفا كرده‏اند.به عبارت ديگر وقتى بكوشيم خصوصيات عمومى و وظيفه مشترك آنان را به عنوان‏كل بدست آوريم،همه تناقضات و اختلافات حل ميشود.چه همه خصوصيات‏و دورانهاى مشترك در اين سطح تعبيرهاى گوناگون است كه از يك حقيقت‏به عمل آمده است و اختلاف تعبير متوقف بر اختلاف شرايط و اوضاع اجتماعى‏است كه هر امام در آن شرايط و اوضاع بسر مى‏برده است و قضيه اسلام در عصراو جريان داشته است و طبعا با شرايط و اوضاعى كه مكتب در عهد امام ديگربا آن مواجه بوده است تفاوت داشته است.

به عقيده ما نقش مشتركى كه پيشوايان(ع)همه در آن عهد ايفاى آنرا بعهده‏داشتند،فرضيه صرف و كار فردى نيست كه از علل و اسباب تاريخى آن بحث‏كنيم و علل موجود شدن آن را بيابيم.بلكه چيزى است كه نفس عقيده و فكرامامت آن را فريضه ميسازد.چه،امامت در همه احوال و در مجموع ازحيث مسئوليت و شرايط آن يكى است.پس بايد در سلوك پيشوايان و وظايف‏دورانهاى آنان با همه اختلاف رنگهاى ظاهرى به سبب شرايط و اوضاع واحوال، انعكاس واحدى داشته باشد (7) .

پس،چنانكه گفتيم،اختلاف روش نزد پيشوايان به معناى امور شخصى يا مصلحتى‏نبود تا تابع هوا و هوس و تمايلات آنان بوده باشد.بلكه آن تعبيرى ازعمل به شرايط حكيمانه بوده است كه حكمت و درايت چنان ايجاب ميكرد تاوضع آنروزگار را در نظر بگيرند و خصوصيات اجتماع را طبق زمان و مكان‏و استعداد و آمادگى عمل مورد توجه قرار دهند و بسنجند و معلوم كنند كدام كاررا در كدام زمان معين برگزينند.

لذا مى‏بينيم در ابعاد زمان و مكان،روشى خاص را ترجيح ميدادند تا امردعوت صحيحا انجام و صورت واقعيت گيرد و آن روش مفيد و معقول افتد.

اما در شرايط ديگر،همان روش،كارى بى‏اثر و بى‏معنى بود.چه تحت‏آن شرايط بسا كه دشواريهايى وجود ميداشت و شرايط و اوضاع ايجاب ميكردكه براى دگرگون ساختن اجتماع و نظم دادن به آن و آگاهى عملى براى‏تغيير جامعه مشكلهاى متفاوت و گوناگون ديگر را در نظر گيرند.

از اينجا اهميتى كه شامل عهده دار شدن نقش پيشوايان(ع)در زندگانى‏اسلامى است آشكار ميگردد.اهميتى كه خصوصيت آشكار آن،نشان دادن‏ارزش و مقام حقيقى نقش بزرگ آنان در حيات اسلامى است.و نشان دادن اندازه‏هماهنگى و روش هر پيشوا با پيشواى ديگر است. روشهائى كه از خلال اوضاع‏و احوال وضع اجتماعى به وجود مى‏آيد و به عمل دگرگونسازى و فورى نيازدارد كه مشروط به شرايط زمانى و مكانى باشد.ما كه تاريخ اين پيشوايان‏را مطالعه و بررسى ميكنيم ناچاريم به نصوص تاريخى صحيح اعتماد ورزيم‏تا براى شناسائى خصوصيات كار آنان(ع)و خصوصيات مراحل تاريخى كه درآن مرحله‏ها مى‏زيستند بكار آيد كه مبادا به وراى فكر مذهبى سابق كشيده‏شويم و مبادا بكوشيم كه آن فكر مذهبى را بر تاريخ‏شان تحميل كنيم.مثل‏آن كه به تاريخ آنان رنگ شرعى و تقديس زنيم يا روشهائى را پيش گيريم‏كه نسبت به كار گذشته و آينده از اسلوبهاى برنامه ريزى و تبليغ فراگيرنده‏باشد..

اگر اين طريق را عمل كنيم بيش از آنچه به تاريخ آنان سود رسانيم به آن‏زيان وارد كرده‏ايم..

ازينرو براى فهميدن تاريخ جنبش آنان(ع)بايد تاريخ درست آنان،دليل وراهنماى ما باشد و نصوص مسلم تاريخى را ملاك تحقيق خود قرار دهيم.


پى‏نوشتها:

1- حاكم در مستدرك از ابن عباس(ج 3 ص 149)نقل كند كه امام فرمود،اهل بيت من از اختلاف در دين،پناهگاه امت من‏اند.

2- طبرانى از قول آن حضرت نقل ميكند كه:همانا مثل اهل بيت من در ميان‏شما بمانند باب حطه در بنى اسرائيل است كه هر كس بر آن وارد شود آمرزيده‏است.

يهود پس از سرگردانيهاى بسيار به سرزمين قدس(فلسطين)رسيد و حضرت‏موسى به آنان فرمان داد كه وقتى وارد ارض اقدس شويد توبه كنيد كه ديگرمرتكب مناهى نشويد و با گفتن كلمه‏«حطه‏»كه بمعنى تقاضاى آمرزش وريختن گناهان است وارد آن سرزمين شويد.بعدها دروازه‏اى كه از آن واردشدند«باب حطه‏»ناميدند.بهمين مناسبت محبت‏حضرت على امير المؤمنين(ع)را نيز باب حطه گويند زيرا موجب آمرزش گناهان است،

3- حاكم در مستدرك(ج 3 ص 151)از قول امام(ع)نقل كند كه:«هان،مثل اهل بيت من در ميان شما همانند كشتى نوح است.هر كس بر آن نشست رست‏و آن كس كه از آن روى گردانيد غرقه شد.

4- نهج البلاغه-شرح محمد عبده-ص 178 چاپ 1963.

5- نهج البلاغه-شرح محمد عبده-ص 179.

6- مراجعه شود به رساله ما تحت عنوان:جماعت علما در عهد امام صادق.

7- «دوران پيشوايان در حيات اسلامى‏»مقاله‏اى از محمد باقر صدر.دائرة‏المعارف اسلامى شيعه جلد 2 ص 94.