خاندان عصمت
سيد تقى واردى
- ۹ -
اهـالى سامرا و علماى آنان به بيرون شهر رفته و پس از راز و نياز و خواندن
نمازاستسقا از خداوند منان طلب باران نمودند, اما تغييرى در هوا پديد نيامد و مردم
بادست خالى بازگشتند. روز دوم و سوم نيز همان كار را تكرار كردند, ولى باز هم نتيجه
اى نگرفتند و از باران خبرى نشد.
روز چـهارم جاثليق (كشيش بزرگ نصارى ) به همراه گروهى از مسيحيان وديرنشينان به
بيرون شهر رفته و طلب باران نمودند. در ميان آنان راهبى حضور داشت كه مورد احترام
ويژه مسيحيان بـود. ايـن راهب هر گاه دست خويش را بالابرده و دعامى كرد, تغييرات
جوى پديد آمده و پس از ابرى شدن آسمان , بارش باران آغازمى گرديد.
روز دوم نيز مسيحيان براى طلب باران به بيابان رفتند و آن راهب , كارهاى روزپيش را
تكرار كرد و بـارش بـاران آغـاز شد. در اين روز, باران شديدى باريد و آب همه جا را
فراگرفت , به طورى كه مردم دست به دعا برداشته و از خداوند متعال درخواست قطع
نزولات آسمانى را نمودند.
مردم از اين واقعه به شگفت آمده و از مسيحيت به نيكى ياد مى كردند. در آن ميان
,برخى در ترديد و شـك افـتـاده و به كيش مسيحيت متمايل شدند و در مذمت مسلمانان و
تمجيد از راهبان , داد سخن دادند. اين قضيه بر خليفه , معتمد عباسى و مسلمانان گران
آمد و موجب رنجش خاطر آنان گرديد.
از اين رو, خليفه , يكى از سپه سالاران خويش را فرستاد تا امام حسن عسكرى (ع )را از
زندان بيرون آورده و نزد خليفه ببرد.
امـام (ع ) در مجلس معتمد عباسى حاضر شد و معتمد گفت : يا ابامحمد! درياب امت
محمد(ص ) را, زيرا ابر سياه شك و شبهه بر سر اين مردم خيمه زده و گروهى رابه فساد
عقيده كشانده است .
امام (ع ) فرمود: مردم را براى روز سوم نيز فرا بخوانيد تا به اتفاق آنان به بيرون
شهر رويم .
معتمد گفت : باران در اين دو روز به اندازه كافى باريده است و مردم , ديگر باران
نمى خواهند, چه فـايـده اى در فراخوانى آنان است ؟
امام (ع ) فرمود: مى خواهم آنان رااز شك و ترديدى كه ناشى از طـلـب بـاران آن راهب
است و موجب فساد عقيده برخى گشته و آنان را به ورطه سقوط مذهبى كشانده است خارج
سازم .
بـه فرمان خليفه , مسلمانان و مسيحيان به همراه دانشمندان و عابدان هر دو كيش از
شهر بيرون رفتند.
مسيحيان در گوشه اى قرار گرفته و همگى دست به نيايش بلند كردند وبراى نشان دادن
برترى مذهب خويش مجددا طلب باران نمودند. آن راهب نيز در ميان آنان بود و هر گاه
دست خويش را بلند كرده و به طرف آسمان بالا مى برد, باران مى باريد.
مـسـيحيان با اين كار, فضاى تبليغى مناسبى براى خويش فراهم كردند و درحقيقت براى
برترى آيين مسيحيت تحدى نموده و تلاش در منفعل ساختن مسلمانان كردند.
امـام حسن عسكرى (ع ) در گوشه اى ايستاده و ناظر اوضاع , به ويژه , كارهاى آن راهب
بود. سپس فـرمـود تـا مـچ دسـت راهـب را گرفته وكف دستش را بازكنند. همين كه دست او
را باز كردند, استخوان انسانى را در كف آن مشاهد كردند. امام (ع ) استخوان را
برداشت , آن را در پارچه اى پيچيد و نـزد خـويـش نگاه داشت . سپس به راهب
فرمود:دعاكن و طلب باران نما. راهب دعا و راز و نياز كـرد و تلاش فراوانى نمود, ولى
نتيجه اى نگرفت و بر عكس , ابرهاى آسمان كنار رفتند و خورشيد نمايان شد.
مـردم بـه شـگفت آمده و غوغايى در ميان آنان پديد آمد و كار بر مسيحيان وكشيشان
دشوار شد.
خـلـيـفه نيز مانند مسلمانان به وجد آمد و گفت : اى ابا محمد(ع )!اين چيست كه از
دست راهب گـرفـتى و وى را خلع سلاح كردى ؟
امام (ع ) فرمود:استخوان پيامبرى از پيامبران الهى است كه راهـبـان , آن را از قـبر
پيامبرى به دست آورده اند و با آن , سود جويى مى كنند, زيرا استخوان هيچ پيامبرى در
زير آسمان پديدار نمى گردد مگر اين كه باران مى بارد.
خـلـيفه كه با ناباورى گوش به سخنان امام (ع ) مى داد, دستور داد آن استخوان
راآزمايش كنند.
همراهان خليفه , استخوان را از پارچه خارج ساخته و به طرف آسمان بلند كردند. طولى
نكشيد كه باران شروع به باريدن كرد و همگى به صدق گفتارامام (ع )پى بردند و
دريافتند كه امام (ع ) چگونه تـرفند دجالان را افشا كرد. بدين سان ,شك و ترديد از
سر مسلمانان بيرون شد و موجب خشنودى همگان گرديد. خليفه عباسى در قدرشناسى از امام
(ع ) فرمان داد تا آن حضرت را آزاد سازند و به احترام ايشان ساير علويان و شيعيانى
كه با امام (ع ) در زندان بودند نيز آزاد شدند.
((131)) 2. امام حسن عسكرى (ع ) در ميان شيرهاى درنده امـام حـسـن عـسـكرى (ع )
در دوران كوتاه مدت عمر خويش بارها توسط خلفاى وقت دستگير و زنـدانـى گـرديـد. يك
بار ايشان را دستگير كردند و به زندانبانى شرير,معروف به نحرير سپردند.
نـحـريـر بـر آن حـضرت بسيار سخت مى گرفت و مراعات حال ايشان را نمى كرد. همسرش چون
حـالات روحـى وعـبـادات امـام (ع ) را مـشاهدكرده بود, روزى به نحرير گفت : از خدا
بترس , آيا مـى دانـى چه شخصيتى را در منزل خويش زندانى كرده اى و بر او تنگ مى
گيرى ؟
وى براى رام كـردن نـحـرير از اوصاف امام (ع ) و قرابت ايشان با پيامبر اسلام (ص )
سخن گفت و همسرش را از عواقب اعمال پليدش بر حذر داشت .
امـا نـحـريـر نـه تنها رام نگشت و به سخنان همسرش ترتيب اثرى نداد, بلكه جسارتش را
بيشتر و وضعيت را براى امام (ع ) سخت تر ساخت و گفت : به خداسوگند! من او را در
بركة السباع , ميان شيران و درندگان خواهم افكند. و براى اين كار از خليفه اجازه
خواست . خليفه نيز به او اجازه داد.
نـحرير حضرت را نزد شيرهاى درنده اى كه آنها را گرسنه نگه داشته بود آورد و ايشان
را در ميان آنها قرارداد. اوترديدى نداشت كه شيرها حضرت را مى درند ومى خورند, اما
ساعتى بعد بازگشت وبا شگفتى ديد كه آن حضرت در ميان شيرها ايستاده و مشغول خواندن
نماز است وحيوانات دور حـضرت را گرفته و با او ملاطفت مى كنند. اين پديده براى
نحرير بسيارشگفت آور و باور نكردنى بـود, امـا چـون آن را بـه چـشـم خـويـش ديده
بود, ناچارشكست مفتضحانه خود را باور كرد و با شرمندگى تمام , آن حضرت را از قفس
شيرهابيرون آورد و روانه منزل ساخت .
((132)) در دعاى ساعت يازدهم روز نيز به اين داستان اشاره شده است , آن جا كه
مى خوانيم : وبالامام الثقة الحسن بن علي الذي طرح للسباع فخلصته من مرابضها.
((133)) متوسل شدم به امام حسن عسكرى , آقايى كه وى را در ميان درندگان
افكندند, ولى تو (اى خداى منان ) او را به سلامت از محل درندگان بيرون آورده و
رهايى بخشيدى .
گـفتنى است كه بنابر عقيده شيعيان , هيچ حيوانى (حتى حيوان درنده ) به معصومين (ع )
آسيبى نـمـى رساند وبا آنان مهربانى مى كند. در تاريخ زندگانى معصومين (ع ) نمونه
هاى فراوانى در اين باره وجود دارد.
كلمات شريفه 1. قال العسكرى (ع ): خصلتان ليس فوقها شي ء: الايمان باللّه ونفع
الاخوان .
((134)) دو خصلت از همه چيز بالاتر است : ايمان به خدا و سود رسانى به برادران
دينى .
2. قال (ع ): ليس من الادب اظهار الفرح عند المحزون .
((135)) خوشحالى نزد انسان اندوهگين و غمزده , از ادب دور است .
3. قال (ع ): اشد الناس اجتهادا من ترك الذنوب .
((136)) كوشاترين مردم كسى است كه گناهان را ترك كند.
4. قال (ع ): قلب الاحمق في فمه وفم الحكيم في قلبه .
((137)) قلب احمق (نادان ) در زبان او و زبان دانشمند در قلب او است .
5. قال (ع ): من وعظ اخاه سرا فقد زانه ومن وعظه علانية فقد شانه .
((138)) آن كـه بـرادر (ديـنـى ) خويش را نهانى پند دهد, او را سرافراز و
آراسته كرده است وآن كه آشكارا پندش دهد, وى را عيب دار كرده است .
امام زمان (ع )
نام : محمد.
كنيه : ابوالقاسم .
امـام زمـان (ع ) هم نام و هم كنيه حضرت پيامبر اكرم (ص ) است . در روايات آمده است
كه شايسته نـيـسـت آن حـضرت را با نام و كنيه , اسم ببرند تا آن گاه كه خداوند به
ظهورش زمين را مزين و دولتش را ظاهر گرداند.
القاب : مهدى , خاتم , منتظر, حجت , صاحب الامر, صاحب الزمان , قائم و خلف صالح .
شـيعيان در دوران غيبت صغرى ايشان را ناحيه مقدسه لقب داده بودند. دربرخى منابع بيش
از 180 لقب براى امام زمان (ع ) بيان شده است .
مـنـصـب : مـعصوم چهاردهم , امام دوازدهم شيعيان و بر پاكننده اولين حكومت واحده
جهانى در دوره آخر الزمان .
تاريخ ولادت : نيمه شعبان سال 255 هجرى .
بـرخـى روز تـولـد آن حـضـرت را هشتم شعبان و برخى ديگر 23 رمضان دانسته اند.سال
تولد آن حضرت را نيز برخى 256 و برخى 258 دانسته اند.
محل تولد: سامرا (در سرزمين عراق كنونى ).
نسب پدرى : ابو محمد, حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن
حسين بن على بن ابى طالب (ع ).
نـام مـادر: نرجس . نام اصلى وى مليكه , دختر يشوعاى , فرزند قيصر روم است .برخى
گفته اند كه نام وى صيقل مى باشد.
مـدت امـامت : امامت آن حضرت در دو مرحله است كه به غيبت صغرى وغيبت كبرى شهرت
يافته است .
مـدت غـيبت صغرى از هنگام ولادت آن حضرت , در سال 255 تا سال 329هجرى , به مدت 74
سـال بـوده اسـت . و غـيبت كبرى از سال 329 هجرى آغاز وتاكنون ادامه يافته است .
اين غيبت همچنان ادامه دارد تا خواست خداوند منان برظهور آن حضرت تعلق گيرد. در آن
زمان , غيبتش به پايان مى رسد وحكومت اسلامى , در سراسر جهان , به رهبرى آن حضرت
محقق مى گردد.
تاريخ و سبب شهادت امـام زمان (عج ) هم اكنون زنده است و به خواست خداى متعال تا
زمانى كه قيام كند وجهان را از عـدالـت بـهـره مند سازد, زنده خواهد بود. سپس چند
سال حاكم على الاطلاق روى زمين خواهد گـرديـد كـه مدت آن , در روايات , به طور
مختلف , هفت , هشت , نه ,ده و نوزده سال تعيين شده اسـت كه هر سال آن برابر با ده
سال فعلى ما است . بنابراين اگر حكومتش هفت سال باشد, برابر با هفتاد سال ما خواهد
بود.
پس از شهادت آن حضرت , به مدت چهل روز هرج و مرج وفتنه و فساد درجهان حاكم مى گردد
و سپس عمر اين جهان به پايان مى رسد و عالم قيامت آغاز مى گردد.
اصحاب 1. عثمان بن سعيد عمروى (متوفاى سال 257ق .).
2. محمد بن عثمان عمروى (متوفاى سال 304ق .).
3. حسين بن روح نوبختى (متوفاى سال 326ق .).
4. على بن محمد سمرى (متوفاى سال 329ق .).
ايـن چـهـار تـن نماينده بلافصل امام زمان (ع ) بودند كه در ايام غيبت صغرى , پس
ازشهادت امام حـسن عسكرى (ع ), از سال 260 تا 329, به مدت 70 سال به ترتيب ,واسطه
ميان امام (ع ) وشيعيان ايـشـان بودند. اين چهار نفر به نواب اربعه مشهورند.ولى در
هنگام خروج آن حضرت , 313نفر از يـارانش به او پيوسته و نخستين هسته لشكريان امام
(ع ) را تشكيل مى دهند. علاوه بر آنان , هزاران نـفـر در ايـام غيبت آن حضرت به اين
مقام ارجمند نايل شده اند كه بر ديگران پنهان مانده است و پنهان خواهد ماند. همچنين
افراد بسيارى در ايام غيبت به محضرش شرفياب گشته و ازعناياتش بهره مند شده اند كه
در اين جا به نام برخى از آنان اشاره مى گردد: 1. اسماعيل بن حسن هرقلى .
2. سيد محمد بن عباس جبل عاملى .
3. سيد عطوه علوى حسنى .
4. اميراسحاق استرآبادى .
5. ابوالحسين بن ابى بغل .
6. شريف عمر بن حمزه .
7. ابوراجح حمامى .
8. شيخ حر عاملى .
9. مقدس اردبيلى .
10. محمد تقى مجلسى .
11. ميرزا محمد استرآبادى .
12. علامه بحر العلوم .
13. شيخ حسين آل رحيم .
14. ابوالقاسم بن ابى جليس .
15. ابو عبداللّه كندى .
16. ابو عبداللّه جنيدى .
17. محمد بن محمد كلينى .
18. محمد بن ابراهيم بن مهزيار.
19. محمد بن اسحاق قمى .
20. محمد بن شاذان نيشابورى .
زمامداران معاصر امـام زمـان (ع ) از زمـان تـولد (سال 255 هجرى ) تا زمان ظهور و
تشكيل حكومت جهانى , با تمام حاكمان و زمامداران كشورهاى اسلامى و غير اسلامى ,
معاصر بوده وخواهد بود, اما خلفاى عباسى كه در ايام غيبت صغراى آن حضرت بر مسلمانان
حكومت راندند, عبارتند از: 1. مهتدى عباسى (255 - 256ق .).
2. معتمد عباسى (256 - 279ق .).
3. معتضد عباسى (279 - 289ق .).
4. مكتفى عباسى (289 - 295ق .).
5. مقتدر عباسى (295 - 320ق .).
6. قاهر عباسى (320 - 322ق .).
7. راضى عباسى (322 - 329ق .).
8. متقى عباسى (329 - 333ق .).
هنگامى كه حضرت مهدى (ع ) ظهور كند و قيام آزادى بخش وى فراگير شود,برخى از سلاطين
و حاكمان كشورها در برابر او تواضع نموده و سر تسليم فرودمى آورند و برخى ديگر با
آن حضرت , بـه مـقـابـله و منازعه بر مى خيزند و پس ازدرگيرى , متحمل شكست و
اضمحلال خواهند شد و حـكـومت آن حضرت , از شرق تا غرب كره زمين را فرا خواهد گرفت .
در اين باره , روايات فراوانى ازمعصومين (ع )نقل شده است كه براى نمونه , حديثى را
از امام محمد باقر(ع ) بيان مى كنيم : عـن ابـي جـعفر(ع ) قال : القائم منا منصور
بالرعب , مؤيد بالنصر, تطوى له الارض وتظهر له الكنوز ويـبلغ سلطانه المشرق والمغرب
ويظهر اللّه دينه على الدين كله ولوكره المشركون فلا يبقى على وجه الارض خراب الا
عمر وينزل روح اللّه عيسى بن مريم فيصلي خلفه .
((139)) قيام كننده از ما منصور به رعب و مؤيد به نصر است . زمين از براى او
درنورديده شود و گنج هاى پنهان را براى او آشكار كند. سلطنت و حكومت او شرق و غرب
را فرا خواهد گرفت و خداوند منان , بـه دسـت او ديـن خـودرا بـر هـمـه ديـن هـا
غالب گرداند, اگر چه مشركان را خوش نيايد. در روى زمـيـن هـيچ خرابى باقى نماند,
مگر اين كه آبادش كند و روح اللّه , عيسى بن مريم از آسمان نازل شده و بر او اقتدا
كند و پشت سرش نماز بخواند.
رويدادهاى مهم از آغاز تولد نويد بخش حضرت مهدى (ع ) (در سال 255 هجرى ) تا زمان
قيام آن حضرت و تشكيل حـكومت جهانى , رويدادهاى مهم و فراوانى رخ داده و خواهد
دادكه قابل شمارش نيستند و هيچ دفـتر و ديوانى گنجايش ثبت و ضبط آنها را ندارد,
امادر اين جا به برخى از رويدادهاى مهمى كه در زمان ظهور آن حضرت اتفاق خواهدافتاد
و در روايات و منابع اسلامى به عنوان علامات ظهور حضرت مهدى (ع ) از آنهاياد شده
است , اشاره مى شود: 1. خـروج دجـال يك چشم و ادعاى الوهيت و خون ريزى و فتنه هاى
فراوان او درزمين و جنگ با حضرت مهدى (ع ) و شكست و نابودى اش به دست امام زمان (ع
) ياحضرت عيسى (ع ).
2. نداى آسمانى براى معرفى حضرت مهدى (ع ) و شنيدن همه مردم , آن را به زبان رايج
خودشان و استقبال آنان از امام زمان (ع ).
3. خروج سفيانى (عثمان بن عنبسه از اولاد يزيد بن معاويه ) از وادى يابس , درسرزمين
ميان مكه و شـام , و تـصـرف بـسـيارى از شهرها و خون ريزى و فتنه در بين مردم , و
نبرد او با لشكريان امام زمان (ع ) و كشته شدنش در صخره بيت المقدس به دست ياران
حضرت مهدى (ع ).
4. خروج سيد حسنى از شمال ايران (حدود ديلم و قزوين ) و دعوت او به مذهب اماميه , و
رفع ظلم از مـردم و نـبـردهـاى پيروزمندانه او با ستمكاران و فاسقان و پيوستن او به
حضرت مهدى (ع ) در كوفه .
5. خروج شصت كذاب كه به دروغ ادعاى پيامبرى مى كنند.
6. ادعاى دروغين مقام امامت توسط دوازده نفر از آل ابى طالب (ع ).
7. كشته شدن نفس زكيه , پسرى از آل محمد(ص ), در مسجد الحرام , ما بين ركن و مقام .
8. ظاهر شدن صورت و سينه و ياكف دست , در چشمه خورشيد.
9. وقوع كسوف در نيمه ماه رمضان و خسوف در آخر رمضان .
10. برخاستن نداهاى متعدد از آسمان در ماه رجب و شنيدن همه مردم .
11. گسترش سياهى كفر, فسق و معصيت در سراسر جهان .
12. ظـهـور حـضرت مهدى (ع ) (به هيات مردى سى سال ) از كنار كعبه , در مكه معظمه ,
و دعوت مردم به اسلام راستين .
داستان ها 1. عافيت يافتن شيخ حر عاملى به بركت ملاقات با امام زمان (ع ) مـحـمـد
بـن حـسـن جـبـل عاملى , معروف به شيخ حرعاملى , در كتاب اثبات الهداة بالنصوص
والمعجزات داستانى از ملاقات خويش با حجة بن الحسن (ع ) را به اين مضمون نقل مى
كند: تـقـريـبـا ده سـاله بودم كه به بيمارى سختى دچار شدم تلاش طبيبان آن زمان
براى معالجه من فـايـده اى نكرد. روز به روز وضعيت مزاجى من بدتر مى شد و ديگر رمقى
برايم باقى نمانده بود, به طورى كه خويشان و آشنايانم گرد من جمع شده و گريه وزارى
مى كردند و مهياى سوگوارى براى من مى شدند. شبى همه اطرافيانم يقين پيداكردند كه من
تا به صبح خواهم مرد.
در آن شـب , بـيـن خـواب و بـيـدارى , تـوفيق زيارت معصومين (ع ) يافتم .
پيامبراكرم (ص ) وائمه اطـهـار(ع ) را ديـدم و بـر آنـان سـلام كـردم و بـا هـر يك
از آنان مصافحه نمودم . ميان من و امام صادق (ع ) سخنى گذشت كه چيزى از آن را به
خاطر ندارم , تنهامى دانم كه ايشان در حق من دعا كرد. به محضر امام زمان (ع ) رسيدم
, سلام كرده و با آن حضرت مصافحه نمودم . سپس گريستم و گـفـتـم : اى سـرور من , مى
ترسم در اين بيمارى بميرم و به مقصود خويش در علم و عمل دست نـيابم . آن حضرت
فرمود:هراسى نداشته باش , زيرا تو در اين بيمارى نخواهى مرد. خداوند منان به تو
شفامى دهد و تو عمر بسيار خواهى نمود. سپس آن حضرت , قدحى را كه در دست مباركش بود
به من داد و من از آن نوشيدم و بلا فاصله عافيت يافتم و آن بيمارى از من بر طرف شد.
پـس از ايـن جـريـان , به خود آمده و در بستر نشستم . اطرافيانم كه نگران حال من
بودند با كمال شـگـفتى مرا عافيت يافته ديدند و شكر خداى را به جاى آوردند. من اين
قضيه را براى آنان پس از چند روز نقل كردم .
((140)) گـفـتـنـى است كه محدث گرانمايه , مرحوم شيخ حر عاملى , به مدت 71 سال
(از1033 تا 1104 قـمـرى ) عـمـر كـرده و در اين مدت خدمات شايانى به اسلام و مذهب
شيعه نمود. كتاب وسائل الشيعه كه دائرة المعارف بزرگ روايى شيعه است از آثارارزنده
اين محقق بزرگوار مى باشد.
2. امام شناسى شيعيان گـروهى از اهالى قم و جبال ايران , مامور بردن وجوهات شرعيه و
هداياى شيعيان مناطق خويش به محضر امام حسن عسكرى (ع ) شدند. در آن هنگام , امام
حسن عسكرى (ع ) وفات يافته بود و آنان از شـهـادت امـام (ع ) بـى خـبـر بودند. وقتى
وارد سامراشدند و سراغ آن حضرت را گرفتند, تازه خـبـردار شـدند كه آن حضرت به دست
عباسيان به لقاء اللّه پيوسته است . به جستجوى جانشين او پرداختند. گفته شد كه
جانشين آن حضرت و امام بعدى , جعفر بن على (معروف به جعفر كذاب ) اسـت . بـه سـراغ
جـعفر رفتند. به آنان خبر رسيد كه جعفر براى تفرج و خوشگذرانى به بيرون شهر رفته و
هم اكنون در رود دجله در زورقى نشسته و شراب مى خورد و بانوازندگان و خوانندگان به
لهو و لعب مشغول است .
فـرسـتـادگـان بـاشنيدن اين خبر به مشورت پرداخته و به اتفاق , نظر دادند كه اين
كارها از امام نـيـسـت بـه همين دليل , از تسليم اموال به جانشين امام حسن عسكرى (ع
)منصرف شده و قصد بـازگـشـت بـه ايـران را نمودند, اما يكى از آنان به نام محمد بن
جعفر حميرى به ديگران گفت : قدرى درنگ كنيد تا اين مرد برگردد و درباره او به درستى
تفحص كنيم . و ديگران نيز پذيرفتند.
شـب هـنگام , جعفر به سامرا بازگشت . اينان نزد او رفته و گفتند: ما جماعتى ازاهالى
قم و جبل هـسـتـيـم كـه بـه نـمـايـنـدگى از سوى آنان , مقدارى اموال و وجوهات نقدى
براى امام حسن عـسـكـرى (ع ) آورده ايـم . حـال كـه آن حضرت وفات يافته است مى
خواهيم آنها را به جانشين آن حضرت تسليم كنيم .
جـعـفـر گـفت : وارث و جانشين امام حسن عسكرى (ع ) من هستم . تمامى اموال رابه من
تحويل دهـيـد. آنـان گـفتند: تا كنون رسم بر اين بود كه هر گاه به محضر امام (ع
)مشرف مى شديم آن حضرت پيش از آن كه اموال را ببيند مى فرمود: تمامى مال اين قدر
است . از فلان شخص اين مقدار و از فلان شخص آن مقدار است . نام صاحبان پول و نقش
مهر آنان را مى گفت و نوع وجنس هر يك از مـال ها را بيان مى كرد. آن گاه مااموال را
تحويل داده و قبض دريافت مى كرديم . جعفر گفت : اينها دروغى بيش نيست . چيزى را كه
برادرم انجام نمى داد بر او مى بنديد. اينها علم غيب است .
مـيان جعفر و آنان مشاجره در گرفت . آنان گفتند: ما امين مردم هستيم و آن گونه كه
صاحبان مـال بـه مـا دستور داده اند, انجام وظيفه مى كنيم و چون تو شايستگى چنين
مقامى را ندارى , به نـاچـار بـر مى گرديم و اموال را به صاحبانشان پس مى دهيم تا
آنان هر چه مى خواهند با اموالشان بكنند.
جـعـفر از برخورد شيعيان بسيار نگران و خشمگين شد و نزد خليفه , معتمدعباسى رفت و
از آنان شـكـايـت كرد. شيعيان را نزد خليفه آوردند. خليفه دستور داداموال را تماما
تحويل جعفر نمايند.
شيعيان گفتند: اى خليفه ! ما وكيل صاحبان اين اموال هستيم . آنان به ما امر كرده
اند كه اموال را تسليم نكنيم , مگر به نشانه و علامتى كه از سوى امام حسن عسكرى (ع
) ارائه مى شود.
خـلـيـفـه پرسيد: آن نشانه و علامت چيست ؟
آنان گفتند: آن حضرت , اشرفى ها وصاحبان آنها و امـوال و مقدار آنها را براى ما
توصيف مى كرد. پس از آن , اموال را به وى تحويل مى داديم . اين رسم مـا بـا آن
حـضـرت بود و اين قضيه تا كنون چند مرتبه براى ما تكرار شده است . هم اكنون اگر اين
مـرد, صـاحـب امـر ولايـت و امامت است ,همان كارى را كه برادرش انجام مى داد انجام
دهد تا ما تمامى اموال را به وى تحويل دهيم .
جعفر گفت : اى اميرالمؤمنين ! اينان مردمى دروغگو هستند و بر برادرم دروغ مى بندند
و اين علم غـيب است . خليفه كه در برابر برهان دندان شكن شيعيان مبهوت مانده بود,
گفت : اينان رسولند و ما على الرسول الا البلاغ , برگرديد و اموال را به صاحبانشان
پس دهيد.
شيعيان گفتند: اى خليفه ! بر ما نيكى كن و فرمان بده تا به سلامت ما را از اين
شهرخارج كنند و آسـيبى به ما نرسانند. خليفه درخواست آنان را پذيرفت و شيعيان به
سلامت از شهر بيرون رفتند, ولـى هـنـوز راهـى دور نپيموده بودند كه نوجوانى نزد
آنان شتافت و ايشان را با نام خطاب كرد و گفت : مولا و سرور خويش را اجابت كنيد.
شـيـعـيـان چون جوانى خوش خلق و خوى را مشاهده كردند كه آنان را با نام مى شناخت ,
گمان كردند كه اين جوان , همان صاحب امر است , اما نوجوان گفت : پناه مى برم به
خدا, من بنده و خادم مولاى شما هستم . آمده ام تا شما را به محضر آن حضرت ببرم .
شـيعيان دوباره به سامرا بازگشتند و به خانه امام حسن عسكرى (ع ) رفتند. پس ازورود
به خانه , مشاهده كردند كه فرزند او, حضرت مهدى (ع ) بر سريرى نشسته وجامه اى سبز
بر تن دارد و چنان زيـبـا و نـورانـى است كه گويا پاره ماه است . بر آن حضرت سلام
كردند و جواب سلام را شنيدند.
سـپـس امـام (ع ) مـقـدار اموال و نام صاحبان آنان را همان گونه كه امام حسن عسكرى
(ع ) بيان مـى كـرد, تـشـريـح فرمود.شيعيان از شادى اشك مى ريختند و بى اختيار به
سجده افتاده , خداى مـتـعـال و هـدايـتـش را سپاس گفتند. آن گاه در محضر امام (ع )
نشسته و هر چه مى خواستند پرسيدند وپاسخ شايسته شنيدند.
سـپـس امـوال را تـقـديـم آن حـضرت كردند. امام (ع ) به آنان فرمود: از اين پس
وجوهات و اموال شـيعيان را به سامرا نياوريد, بلكه آنها را به نماينده ام در
بغدادتحويل دهيد و سؤال هايتان را از وى بپرسيد توقيعات من نيز از دست او بيرون مى
آيد.
سرانجام , امام (ع ) مقدارى حنوط و يك كفن به محمد بن جعفر حميرى داد وفرمود:
خداوند منان اجـر تـو را در نفس وفات تو بزرگ نمايد. آنان از محضر امام (ع )مرخص
شده و به ايران بازگشتند.
در نزديكى همدان , حميرى دچار تب شد و درهمان جا وفات يافت . همراهان وى با حنوط و
كفنى كه امام (ع ) داده بود, او را به خاك سپردند.
((141)) كلمات شريفه 1. قال الحجة (ع ): واما ظهور الفرج فانه الى اللّه تعالى
ذكره وكذب الوقاتون .
((142)) اما ظهور فرج (مهدى موعود) امرش با خداى متعال است و آنهايى كه براى آن
,وقت و زمان تعيين مى كنند, دروغگو هستند.
2. قـال (ع ): وامـا الـحوادث الواقعة فارجعوا فيها الى رواة حديثنا فانهم حجتي
عليكم واناحجة اللّه عليهم .
((143)) در حـوادثى كه اتفاق مى افتد, به راويان حديث ما رجوع كنيد, زيرا آنان
حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان .
3. قال (ع ): اني امان لاهل الارض كما ان النجوم امان لاهل السماء.
((144)) من (به عنوان حجت خدا) امان اهل زمين هستم , همان طورى كه ستارگان ,
امان اهل آسمانند.
4. قال (ع ): واكثروا الدعاء بتعجيل الفرج فان ذلك فرجكم .
((145)) براى تعجيل فرج (مهدى موعود) بسيار دعا كنيد, زيرا فرج شما در آن است .
5. قال (ع ): واما المتلبسون باموالنا فمن استحل منها شيئا فاكله فانما ياكل
النيران .
((146)) اما آنانى كه اموال ما را تصرف مى كنند و بدون استحقاق , مصرف مى كنند,
ماننداين است كه آتش مى خورند.
صلوات بر پيامبر و آل از امام زين العابدين (ع ) روايت شده است كه در صلوات بر
پيامبر اكرم (ص ) واهل بيت آن حضرت , خوانده شود: الـلـهـم صـل على محمد وال محمد
شجرة النبوة وموضع الرسالة ومختلف الملائكة ومعدن العلم واهل بيت الوحي اللهم صل
على محمد وآل محمد الفلك الجارية في اللجج الغامرة يامن من ركبها ويغرق من تركها
المتقدم لهم مارق والمتاخر عنهم زاهق واللازم لهم لاحق اللهم صل على محمد وآل محمد
الكهف الحصين وغياث المضطر المستكين وملجاء الهاربين وعصمة المعتصمين ....
خدايا! بر محمد وآلش درود فرست كه درخت نبوتند و جايگاه رسالت ومحل رفت و آمد
فرشتگان و مـعـدن علم و حكمت و خاندان وحى . خدايا!بر محمد و آلش درود فرست كه آنان
كشتى درياى معرفتند و روان دراعماق آن دريا, هر كس بر آن كشتى در آيد از غرق ايمن
است , و هركس درنيايد بـه دريـاى هلاكت غرق خواهد شد. هركس بر آنان پيشى گيرد از
دين خارج گردد, و هر كس از آنان عقب ماند سعى اش باطل و نابود گردد, و هركس همراه
آنان باشد ملحق به آنان خواهد شد.
خدايا! بر محمد و آلش درود فرست كه حصار محكم امتند و فريادرس بيچارگان و نگهبان
عصمت طلبان ....
((147))
كتابنامه
1 . قرآن كريم .
2 . ابن خلدون : تاريخ , ترجمه عبدالمحمد آيتى , مؤسسه مطالعات و تحقيقات اسلامى
,1364ش .
3 . اربلى , على بن عيسى : كشف الغمه في معرفة الائمة , نشر ادب الحوزه , قم 1364ش
.
4 . توفيق ابوعلم : اهل البيت , مصر 1390ق .
5 . حرعاملى , محمد بن حسن : اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات , قم 1401ق .
6 . حسنى , هاشم معروف : سيرة الائمة الاثني عشر, دار القلم , بيروت 1981م .
7 . حسينى عاملى , سيد محسن امين : في رحاب ائمة اهل البيت , دار التعارف للمطبوعات
,بيروت 1400ق .
8 . دشتى , محمد: نهج الحياة , مؤسسه تحقيقاتى اميرالمؤمنين , قم 1372ش .
9 . رضى , سيد شريف : نهج البلاغة , ترجمه فيض الاسلام , تهران 1351ش .
10 . سبحانى ,جعفر: پژوهشى عميق پيرامون زندگى على (ع ), انتشارات جهان آرا, قم .
11 . -----------------: فروغ ولايت , انتشارات صحيفه , 1368ش .
12 . -----------------: فروغ ابديت , نشر دانش اسلامى , 1364ش .
13 . شريف القرشى , باقر: حياة الامام علي الهادي (ع ), دار الكتاب الاسلامى ,
1408ق .
14 . -----------------: حياة الامام الحسين بن علي (ع ), مطبعة الادب , نجف 1396ق
.
15 . شيخ مفيد, الارشاد في معرفة حجج اللّه على العباد, مؤسسة ال البيت (ع ), قم
1413ق .
16 . طـبـرسـى , امـيـن الاسـلام : اعـلام الـورى بـاعـلام الـهـدى , تـرجـمـه عزيز
اللّه عطاردى , انتشارات اسلاميه , تهران 1398ق .
17 . طبسى , محمد جواد: حياة الامام العسكري (ع ), مكتب الاعلام الاسلامى , قم
1371ش .
18 . عسكرى , سيد مرتضى : معالم المدرستين , المجمع العلمى الاسلامى , 1416ق .
19 . قزوينى , سيد محمد كاظم : الامام الجواد(ع ) من المهد الى اللحد, مؤسسة
الرسالة , قم1414 ق .
20 . قمى , شيخ عباس : منتهى الامال في تاريخ النبي والال , انتشارات اسلاميه ,
تهران1338 ش .
21 . مازندرانى , على بن شهرآشوب : مناقب آل ابى طالب , انتشارات علامه , قم .
22 . مجلسى , محمد باقر: بحار الانوار, دار احياء التراث العربى , بيروت 1403ق .
23 . المنجد في اللغة والاعلام , دار المشرق , بيروت 1973م .
24 . نورى طبرسى , ميرزا حسين : مستدرك الوسائل , موسسة ال البيت (ع ), قم 1407ق .
25 . هندى , على المتقى بن حسام الدين : كنز العمال , مؤسسة الرساله , بيروت 1409ق
.
|
|