7 ـ منادي برائت از مشركان
(وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ
وَرَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ
الأَْكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ
الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ) 1
يعني (عليهم السلام) «و اين اعلامي است از
جانب خدا و رسول او به مردم در روز حج اكبر
(عيد قربان) كه خداوند و رسول او از مشركان
بيزارند.»
شرح و توضيح: چنانكه
ميدانيم سورة توبه بدون بسم الله... نازل
گرديد تا مظهري از قهر و غضب الهي را نسبت به
مشركان به نمايش گذارد. ده آية نخست اين سوره
خصوصاً، نشان دهندة چنين مطلبي است و بيزاري
صريح خدا و رسولش را نسبت به مشركان نشان
ميدهد. پس از نزول اين آيات، رسول خد (صلّي الله عليه وآله) اين آيات را به
ابوبكر داد و وي را براي قرائت آنها در جمع
مشركان روانة مكّه ساخت. امّا هنوز ابوبكر از
ميدنه دور نشده بود كه جبرئيل (عليه السلام) نازل گشت و اين پيام را
نازل كرد كه:
«انّه لن يؤدّي عنك الاّ
انت او رجل منك.» يعني: «اين كار را غير از تو
يا كس ديگري كه از تو باشد، كسي ادا نخواهد
كرد.»
در اين هنگام رسول خدا
(صلّي الله عليه وآله) علي (عليه السلام) را به دنبال ابوبكر
فرستاد و به ا و دستور داد كه آيات سورة توبه
را از وي بگيرد و روانة مكّه گردد. ابوبكر به
مدينه بازگشت و دليل اين كار را از پيامبر (صلّي الله عليه وآله) جويا گرديد.
رسول خد (صلّي الله عليه وآله) براي وي توضيح داد كه تغيير
مأموريت به دستور الهي صورت پذيرفته است. 2
مطلب فوق به شرحي كه گذشت
مورد قبول اكثر مفسّران اهل سنّت قرار دارد 3 و
اين بزرگان در تفاسير خود آوردهاند كه علي
(عليه السلام) پس از حضور در جمع مشركان آيات نخست
سورة توبه را قرائت كرد و علاوه بر آن، آنان
را در جريان مهلت الهي به مشركان قرار داد،
مهلتي كه بر اساس آن مشركان تنها چهار ماه
فرصت داشتند كه با آزادي در مسجدالحرام
رفت و آمد كنند و واضح است كه اعلام چنين
پيامي ـ آن هم به صورت علني ـ تا چقدر مهم و
مخاطره آميز بوده است. آنچه در اين ماجرا از
اهميت برخوردار است مسألة توانايي بر انجام
چنين مأموريتي است كه تنها در عهدة رسول خد (صلّي الله عليه وآله) يا مردي از وي
قرار داده شده است و تعبير «رجل منك» اشاره بر
همين مطلب دارد.
براي آن كه حقيقت اين
تعبير روشن گردد در مقام توضيح بايد گفت كه در
عهد جاهليت قرارها و پيمانهايي بين افراد و
قبايل عرب منعقد ميگرديد كه هر كدام حقوق و
تعهداتي را براي طرفين پيمان به وجود ميآورد.
مثلاً اگر شخصي خطاب به ديگري اين جمله را به
زبان ميآورد كه: «انت منّي و انا منك» وي با
ذكر اين جمله در واقع اتصال روحي و معنوي خود
را نسبت به او اعلام كرده بود و بر اساس چنين
تعبيري طرفين متعهد ميشدند كه مواقع خطر به
حمايت از يكديگر برخيزند و از هيچ گذشت و
فداكاري نسبت به همديگر فروگزار نكنند و
چنانكه ميدانيم ميان پيامبر و علي
(عليه السلام) چنين نسبتي برقرار گرديد و بر اساس
همين تعهد بود كه علي
(عليه السلام) در شب هجرت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در بستر آن حضرت
قرار گرفت تا آن حضرت به مدينه مهاجرت كند و
يا در تمام جنگها دفاع از پيامبر (صلّي الله عليه وآله) را نصب العين
خود قرار داد، چنانكه رسول خد (صلّي الله عليه وآله) نيز در بين
ياران خود تنها علي (عليه السلام) را به عنوان برادر خود
انتخاب كرد و از هيچ فرصتي جهت اعلام حقوق و
صلاحيتهاي وي فروگزار نكرد، به هر حال اتحاد
روحي پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و علي
(عليه السلام) به حدي رسيد كه مطابق آية مباهله، علي
(عليه السلام) نفس پيامبر (صلّي الله عليه وآله) قلمداد گشت و
واجد تمام صلاحيتها و اختيارات رسول خد (صلّي الله عليه وآله) شناخته شد و از
اين رو در اعلان آيات نخست سورة توبه از جانب
خداوند اين خطاب رسيد كه: «انّه لن يؤدّي عنك
الاّ انت او رجل منك» و رسول خدا با اعزام علي
(عليه السلام) به اين مأموريت دشوار، به همگان نشان
داد كه چه كسي قادر است به جاي وي قرار گرفته
و دقيقاً كارهاي وي را دنبال نمايد. 4
8 ـ پيشتاز صحنة ايمان و جهاد
(أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ
الْحاجِّ وَعِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ
كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآْخِرِ
وَجاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَوُونَ
عِنْدَ اللَّهِ وَاللَّهُ لا يَهْدِي
الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ) 5
يعني: «آيا سيراب كردن
حاجيان و آباد ساختن مسجدالحرام را همانند
(كار) كسي قرار داديد كه به خدا و روز قيامت
ايمان آورده و در راه خدا جهاد كرده است؟ اين
دو، هرگز نزد خدا مساوي نيستند و خداوند گروه
ظالمان را هدايت نميكند.»
اين آيه به آية سقايت يا
آية مفاخره معروف است. شأن نزولي دارد كه
مفسّران شيعه و قريب به اتفاق مفسّران اهل
سنّت به نقل آن پرداختهاند به اين صورت كه:
روزي دو تن از بزرگان قريش به نامهاي طلحة بن
شيبه يا شيبه و عباس بن عبدالمطلب با هم سخن
گفته و به تفاخر نسبت به يكديگر مشغول بودند.
عباس ميگفت: من داراي امتيازي هستم كه كسي از
آن بهره ندارد و آن آب دادن به حجّاج است. در
مقابل شيبه ميگفت: من كليددار خانةخدا و
تعمير كنندةآن هستم. در اين هنگام علي
(عليه السلام) وارد شد و چون در جريان اين افتخارات
قرار گرفت رو به آنان كرد و گفت: «من در مقابل
شما حيا ميكنم. اما بايد بگويم كه با اين سن
كم، افتخاري دارم كه شما از آن بيبهرهايد»
آنها پرسيدند: چه افتخاري؟ حضرت فرمود: «من با
شمشير با شما جهاد كردم تا به خدا و رسول او (صلّي الله عليه وآله) ايمان آوريد.» 6
و مطابق روايت ديگر علي
(عليه السلام) پس از مشاهدة تفاخر آن دو به يكديگر،
گفت: «نميدانم شما چه ميگوييد ،من به سوي اين
قبله، قبل از شما و قبل از تمام مردم، به شش
ماه، نماز خواندم، من صاحب جهادم». 7
در ادامة اين روايت آمده
است كه: عباس پس از شنيدن پاسخهاي علي
(عليه السلام) خشمگين شد و به نزد رسول خدا
(صلّي الله عليه وآله) رفت و ماجرا را تعريف كرد.
پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به دنبال علي
(عليه السلام) فرستاد و از او در اين باره سؤالاتي
كرد. در اين هنگام جبرئيل
(عليه السلام) نازل گرديد و اين آيه را آورد كه:
«آيا سيراب كردن حاجيان و آباد ساختن مسجدالحرام را همانند
(عمل) كسي قرار دادهايد كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و در راه خدا جهاد
كرده است؟...» و در آية بعد نيز خداوند فرمود: «آنها كه ايمان آوردند و هجرت
كردند و با اموال و جانهايشان در راه خدا جهاد نمودند مقامشان نزد خدا برتر
است و آنها همان رستگارانند.» 8
9 ـ تعيين وصي در نخستين دعوت
(وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ) 9
يعني: «و خويشاوندان نزديك
خود را انذار كن.»
شرح: بر اساس آنچه در
تاريخهاي معتبر آمده است، رسول خدا
(صلّي الله عليه وآله) تا سه سال به صورت مخفيانه دعوت
ميكرد، امّا به دنبال نزول آية: (وَ أَنْذِرْ
عَشِيرَتَكَ الأَْقْرَبِينَ)، پيامبر (صلّي الله عليه وآله) مأمور شد كه
دعوت خود را علني سازد و در اين راه از خويشان
و اقرباي خود آغاز كند.
رسول خدا
(صلّي الله عليه وآله) به همين منظور خويشان خود را
دعوت فرمود و پس از چند جلسه پذيرايي دعوت خود
را با آنان در ميان گذاشت.
طبري مورخ بزرگ اهل سنّت
ماجراي اين دعوت را به نقل از علي
(عليه السلام) كه خود شاهد وقايع بوده به اين شكل نقل
ميكند:
«در آن جمع رسول خدا
(صلّي الله عليه وآله) رو به قوم خود كرد و گفت: به
راستي من خير دنيا و آخرت را براي شما آوردم و
خداي تبارك و تعالي به من فرمان داده است كه
شما را به آن دعوت كنم. پس كداميك از شما مرا
در اين كار ياري و همراهي ميكند كه در اين
صورت او برادر من، وصيّ من و جانشين من در بين
شما باشد؟» علي (عليه السلام) در ادامه ميفرمايد: «پس
بستگان پيامبر (صلّي الله عليه وآله) همگي روي گرداندند.
اما من در حالي كه از همه كوچكتر بودم. بپا
خاستم و گفتم: «اي پيامبر خدا، من يار و وزير
شما در اين كار خواهم شد. در اينجا پيامبر (صلّي الله عليه وآله) گردن مرا گرفت و خطاب به آن جمع گفت: اين شخص
برادر من، وصيّ من و خليفة من در بين شماست. سخن او را بشنويد و از او اطاعت
كنيد. در اينجا آن جماعت در حالي كه ميخنديدند، برخاسته، خطاب به ابوطالب
گفتند: به تو دستور داد كه فرمان پسرت را بشنوي و از او اطاعت كني!» 10
مطلب فوق جريان مشهوري است
كه با نقلهاي مكرّري در كتب اهل سنّت آمده
است. در يكي از اين روايات در تاريخ طبري آمده
است؛ روزي شخصي به علي
(عليه السلام) گفت: اي امير مؤمنان، با چه ملاكي تو
وارث پسر عموي خود شدي و حال آن كه عموي تو
عبّاس نتوانست در مقابل تو ادّعايي كند؟ علي
(عليه السلام) براي آن شخص ماجراي علني شدن دعوت
پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و معرّفي او را در آن روز
شرح داد و سپس يادآور شد كه به اين دليل بود
كه پس از مرگ رسول خدا
(صلّي الله عليه وآله) ، من وارث او شدم نه عموي من. 11
با تأمّل در روايتي كه
گذشت دو مطلب مهم به شرح زير فهميده ميشود:
1 ـ خويشان رسول خدا
(صلّي الله عليه وآله) دعوت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) را به يك حادثة
ناپايدار و گذرا بيشتر تصور كردند تا امري
پايدار و ماندني. چه، اگر احتمال موفقيتي براي
رسول خد (صلّي الله عليه وآله) ميدادند بعيد
نبود كه از باب آيندهنگري و حفظ منافع قومي و
قبيلهاي، برخي به رسول خد (صلّي الله عليه وآله) ايمان آورند.
2 ـ بيان موقعيت علي
(عليه السلام) به عنوان برادر، وصي و جانشين رسول خدا
(صلّي الله عليه وآله) از همان آغاز مورد توجه خدا و
رسول (صلّي الله عليه وآله) بوده است و از ا ين رو دعوت
مردم به اصل دين با معرّفي علي
(عليه السلام) به عنوان جانشين آيندة رسول گرامي
همراه بود.
10 ـ اهل بيت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در كتاب خدا
{إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ
أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً} 12
يعني: «جز اين نيست كه
خداوند اراده فرموده تا زشتي و پليدي را از
شما اهل بيت بزدايد و شما را از هر جهت (و از
هر شائبهاي) پاك سازد.»
شرح و توضيح: مفاد اين آيه
بدون هيچ ترديدي اثبات كنندة عصمت براي اهل
بيت (عليهم السلام) است. زيرا تعبير «رجس» در آيه به معناي
آلودگي فكري و روحي است نه آلودگي جسمي و
ظاهري. پاك كردن آلودگي جسمي توسط هر شخصي امكان پذير
است و نياز به ارادة خداوند آن هم با قيد
انحصاري «انّما» ندارد.
ضمناً در آية شريفة بحث از
اعمال ارادة خداوند دربارة گروه خاصّي به نام
اهلبيت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) است و بحث مهم
در اين آيه تعيين مصاديق اهل بيت است كه البته
در زمان نزول آيه جز علي، فاطمه، حسن و حسين (عليهم السلام) ، نبودهاند.
ممكن است كساني تصوّر كنند
كه چون قبل و بعد از آية تطهير در سورة احزاب،
سخن از همسران رسول خدا
(صلّي الله عليه وآله) به ميان آمده، آنان نيز علي
القاعده مشمول تعبير «اهل بيت» قرار گرفته و
با مصاديق ذكر شده در شئوني چون عصمت شريك
باشند، امّا اين تصوّر به دلايل متعدّدي درست
نيست، از جمله (عليهم السلام) روايتهايي كه در كتب
اهل سنّت آن هم از جانب برخي از همسران رسول
خدا (صلّي الله عليه وآله) وارد شده، نشان ميدهد كه اين
آيه فقط در شأن علي، فاطمه، حسن و حسين (عليهم السلام) نازل شده است، نه كس
ديگر.
از جمله ترمذي در كتاب سنن
خود از امّ سلمه روايت ميكند كه او گفت: آية
تطهير در خانة من نازل شد و در پي آن رسول خدا
(صلّي الله عليه وآله) به دنبال علي، فاطمه، حسن و حسين (عليهم السلام) فرستاد و پس از آن،
آنان را در زير عبايي جمع كرد و عرض كرد:
«پروردگارا، اينان اهل بيت من هستند. رجس و پليدي را
از ايشان دور ساز و از هر جهت پاكيزهشان
بگردان.» من (امّ سلمه) گفتم: اي نبي خدا آيا
من با ايشانم؟ امّا پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به من فرمودند:
در جاي خود باش كه تو فردي عاقبت بخيري. 13
ترمذي در روايت ديگر از
قول انس بن مالك نقل كرده است: (پس از نزول
آية تطهير) پيامبر (صلّي الله عليه وآله) تا شش ماه به
هنگام نماز صبح از كنار خانة فاطمه (عليه السلام) ميگذشت و آنان را به
اين صورت براي نماز صدا ميكرد:
«الصلاة يا اهل البيت انّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل
البيت و يطهّركم تطهيرا» 14
و مقصود رسول خدا
(صلّي الله عليه وآله) از اين تكرار آن بود كه همگان
بدانند «اهل بيت» مصاديقي جز علي، فاطمه، حسن
و حسين (عليهم السلام) ندارد.
11 ـ پاداش رسالت
(قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي
الْقُرْبي)
يعني: «بگو هيچ پاداشي از
شما (بر رسالتم) نميخواهم، جز دوست داشتن
نزديكانم.»
توضيح آيه را با طرح دو
سؤال آغاز ميكنيم:
ـ آيا پيامبران الهي در
قبال زحمات طاقت فرساي خود ـ براي هدايت بشر ـ
طالب مزد بودهاند؟
ـ آيا به فرض طلب مزد،
انسانها قادرند اجر و مزد پيامبران را
بپردازند؟
مراجعه به آيات قرآن نشان
ميدهد كه پاسخ هر دو سؤال منفي است. در سورة
شعراء از زبان پنج تن از پيامبران آمده است
كه:
{وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ
إِلاَّ عَلي رَبِّ الْعالَمِينَ} 15
و اين آيه نشان ميدهد كه
نه تنها پيامبران خواهان پاداش ـ به ويژه مزد
مادي ـ نبودهاند كه انسان نيز قادر به جبران
زحمات پيامبران نيست. در آية ديگري آمده است:
«بگو من در برابر ابلاغ رسالت، پاداشي از شما مطالبه
نميكنم مگر آن كه كساني بخواهند راهي به سوي پروردگارشان برگزينند.»16
كه در اين آيه رهيابي
انسان به سوي كمال نوعي پاداش براي پيامبر
(صلّي الله عليه وآله) اعلام شده است.
امّا در اين ميان آيهاي
در سورة شوريَ وارد شده است كه از مردم دعوت
ميكند كه پاداش رسالت پيامبر را در نظر گرفته
و آن را ادا كنند و اين پاداش چيزي جز مودّت و
دوستي نسبت به ذي القرباي پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نيست كه خداوند
از رسولش خواسته است آن را به اطلاع همگان
برساند.
امّا مصداق «قربيَ» در آية
واقع در سورة شوري چه كساني هستند؟
برخي مانند ابن كثير با
نقل سخني از ابن عبّاس كلمة «قربيَ» را بر
قريش تطبيق داده و متعرّض شدهاند كه
خانوادهاي در قريش نبود، مگر آنكه بين او و
رسول خد (صلّي الله عليه وآله) پيوندي برقرار بود. 17
ابن كثير خود كلمة «قربيَ» را به معناي مصدري
در نظر گرفته و آيه را چنين تفسير كرده است:
«بگو اي پيامبر من در قبال
رسالتم از شما مزدي نميخواهم لكن به سبب
قرابتي كه بين من و شما وجود دارد، مرا آزار
مكنيد». 18
در مقابل، برخي ديگر از
مفسران، مانند زمخشري و فخر رازي «القربيَ» را
به معناي خويشان پيامبر (صلّي الله عليه وآله) گرفته و مصداق
آن را بر علي، فاطمه، حسن و حسين (عليهم السلام) منطبق كرده اند.
زمخشري نوشته است: در
روايت است كه چون آية: (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ
عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي
الْقُرْبي) نازل شد، اصحاب گفتند: اي رسول
خدا، خويشان تو كه مودّت آنان بر ما واجب است
چه كساني هستند؟
پيامبر (صلّي الله عليه وآله) فرمود: «علي،
فاطمه و دو پسرشان»
زمخشري سپس به نقل حديث
مفصّلي در دوستي آل محمد (عليهم السلام) ميپردازد كه با اين
عبارت شروع ميشود:
«قال رسول الله: من مات علي حبّ آل محمد مات شهيداً، الا و
من مات علي حبّ آل محمد مات مغفوراً له،....» 19
فخر رازي پس از ذكر همين
مطالب ميگويد: اين عقيدة زمخشري بود كه از
نظر گذشت. امّا من معتقدم: آل محمد عبارت از
كسي است كه امر آنها به رسول خدا
(صلّي الله عليه وآله) باز ميگردد و شك نيست كه فاطمه،
علي، حسن و حسين (عليهم السلام) بيشترين تعلق و بستگي
را به رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) داشتهاند و لذا
است كه آنان مصداق «آل» قرار ميگيرند و در
عظمت آل محمد همين بس كه: اوّلاً، آنان ـ يعني
علي، فاطمه، حسن و حسين (عليهم السلام) ـ خود محبوب رسول خدا
(صلّي الله عليه وآله) بودهاند. پس دوستي آنها بر امّت
واجب است.
ثانياً، آنان در تشهد
نماز، در كنار رسول الله مخصوص به دعا شدهاند
كه: «اللهم صل علي محمد و آل محمد»، كه اين
نيز بر وجوب حب و دوستي آنان دلالت دارد. 20
12 ـ فضيلت انحصاري در انفاق ويژه
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ
آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ
فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ
صَدَقَةً ذلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَأَطْهَرُ
فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ
رَحِيمٌ) 21
يعني: «اي كساني كه ايمان
آوردهايد؛ هنگامي كه ميخواهيد با رسول خدا
(صلّي الله عليه وآله) نجوا كنيد (سخنان در گوشي
بگوييد) قبل از آن صدقهاي بدهيد، اين كار
براي شما بهتر و پاكيزهتر است. پس اگر چيزي
نيافتيد، بدانيد كه خداوند آمرزنده و مهربان
است.»
اين آيه به آية نجوا معروف
است. بنابر آنچه غالب مفسّران ـ از شيعه و سني
ـ در تفاسير خود آوردهاند: در بين اصحاب رسول
خدا (صلّي الله عليه وآله) عدهاي از ثروتمندان گاه و بيگاه
خدمت رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) آمده و با آن حضرت به نجوا ميپرداختند. اين كار
علاوه بر آنكه وقت رسول خدا
(صلّي الله عليه وآله) را ميگرفت، موجب امتيازي براي
اغنيا و نگراني براي فقرا ميگشت، در اينجا
بود كه آية نجوا نازل گرديد و به مؤمنان دستور
داد كه قبل از ملاقات خصوصي با پيامبر
(صلّي الله عليه وآله) ، صدقهاي به مستمندان بپردازند،
اما اغنيا از نجوا خودداري كردند و در نتيجه
صدقهاي هم پرداخت نگرديد. تا آنكه آية ديگري
نازل گرديد كه: (أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ
تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ
صَدَقاتٍ...) يعني: آيا ترسيديد (فقير شويد)
كه از دادن صدقات قبل از نجوا خودداري كرديد؟
و با اين آيه، آية قبل نسخ گرديد. 22
آنچه در مورد آية نجوا
اهميت دارد، آن است كه تنها كسي كه به آية
نجوا عمل كرد امير مؤمنان علي
(عليه السلام) بود. بنا بر آنچه طبري آورده است علي
(عليه السلام) خود فرموده است: آيهاي در كتاب خدا
وجود دارد كه احدي قبل از من به آن عمل نكرده
و احدي هم بعد از من به آن عمل نخواهد كرد و
آن اينكه من يك دينار داشتم و آن را به ده
درهم تبديل كردم و هر زمان ميخواستم با رسول
خدا (صلّي الله عليه وآله) نجوا كنم، درهمي را صدقه
ميدادم. 23
با توجه به اين حديث، عمل
به آية نجوا يكي از فضايل اختصاصي علي
(عليه السلام) به شمار ميرود كه از همان زمان نزول
آيه بر ديگر صحابه نيز اين فضيلت مخفي نماند،
در اكثر تفاسير اهل سنت از قول عبدالله بن عمر
روايت شده است كه او گفت: علي
(عليه السلام) داراي سه فضيلت بود كه اگر يكي از آنها
براي من حاصل ميگشت، آن فضيلت از شتران سرخ
موي براي من بهتر بود. نخست تزويج آن حضرت با
فاطمة زهر (عليه السلام) ، ديگر دادن پرچم در روز خيبر
به دست او و سوّم آيه نجوا. 24
با وجود اين، برخي از
متعصبان اهل سنت كوشيدهاند كه اين فضيلت را
براي علي (عليه السلام) كم رنگ جلوه دهند. از جمله
آنكه ميگويند: اگر بزرگان اهل صحابه اقدام به
اين كار (پرداخت صدقه) نكردند، نيازي به آن
نديدند و يا فرصت كافي نداشتند، يا فكر
ميكردند مبادا باعث ناراحتي فقرا و وحشت
اغنيا گردد. بنابراين اين كار موجب فضيلتي
براي علي (عليه السلام) يا سلب فضيلتي از ديگران
نميگردد. 25
ولي گويا اين متعصبان به
آية دوم توجه نكردهاند كه خداوند به عنوان
سرزنش ميفرمايد: «آيا (از فقر) ترسيديد كه
قبل از نجوا صدقاتي تقديم كنيد؟» علاوه بر آن
در ذيل آيه، تعبير توبه به ميان آمده كه از آن
استفاده ميشود كه: اقدام به پرداخت صدقه
و نجوا با پيامبر (صلّي الله عليه وآله) كار مطلوبي بوده
است و گرنه خودداري از آن سرزنش و توبه نداشت. 26
اما سرّ عمل كردن علي
(عليه السلام) به آية نجوا در اين است كه آن حضرت
اساساً موقعيت ويژهاي نزد رسول خدا
(صلّي الله عليه وآله) داشت كه بنا به آن موقعيت به
حضور رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) رسيده و از خرمن دانش
آن حضرت بهرهها ميگرفت. حضرت خود در اين
باره ميگويد:
«كنت اذا سألت رسول الله اعطاني و اذا سكتّ ابتدأني» 27
يعني: هرگاه من از رسول
خدا (صلّي الله عليه
وآله) چيزي طلب ميكردم به من عطا
ميفرمود و چون ساكت ميشدم، آن حضرت ابتدا به
سخن ميكرد. بر اساس اين موقعيت، نزول آية
نجوا نيز نتوانست فترت و فاصلهاي در برنامة
علي (عليه السلام) با رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) به وجود آورد و
اشتياق علي (عليه السلام) به ملاقات با رسول خدا
(صلّي الله عليه وآله) موجب گرديد كه او تنها عمل كننده
به آية نجوا گردد.
13 ـ شكوه ايثار
(يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ
مُسْتَطِيراً * وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ
عَلي حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً
وَأَسِيراً) 28
يعني: «نيكوكاران به نذر
خود وفا ميكنند و از روزي كه شر و عذابش دامن
گستر است، واهمه دارند. آنان غذاي خود را با
آنكه به آن تمايل (و نياز) دارند به مسكين و
يتيم و اسير ميدهند.»
شرح و توضيح: در سورة
انسان، فرازي وجود دارد (از آية 5 الي 22) كه
خداوند در آن به توصيف و تكريم گروهي از نيكان
امّت پرداخته است. طبق اين آيات، نيكوكاران به
نذرهاي خود وفا كرده و علي رغم تمايلي كه به
غذاي خود داشتهاند آن را به ترتيب به مسكين،
يتيم و اسيري بخشيدهاند، در زمينة اين آيات ـ
براي هر خوانندهاي ـ سؤالاتي مطرح ميشود از
جمله:
1 ـ اين نيكوكاران چه
كساني بودهاند؟ تاريخ صحيح و روايات معتبر چه
كساني را معرّفي ميكنند؟
2 ـ موضوع نذر چه بوده و
وفاي به نذر چگونه صورت پذيرفته است؟
3 ـ اين نذر در چه زمان و
مكاني تحقق يافته؟ و آيا اين آيات سخن از يك
امر واقعي است يا حادثهاي فرضي و خيالي؟
هنگامي كه براي يافتن پاسخ
اين سؤالات به تاريخ مراجعه ميكنيم درمييابيم
كه:
ـ اين نيكوكاران كساني جز
علي و فاطمه و حسنين (عليهم السلام) و كنيز آنان فضّه
نبودهاند.
ـ موضوع نذر آنان انجام سه
روز روزه آن هم در پي بيماري حسنين (عليهما السلام) بوده و اين نذر با
اشارة رسول خد (صلّي الله عليه وآله) صورت گرفته است.
ـ پس از شفاي دو كودك،
نيكوكاران جهت ايفاي نذر خود، مشقّت سه روز
روزه را بر خود هموار كردهاند.
ـ اين نذر در مدينه و در
اواخر حيات رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) واقع شد و در
نخستين روز اداي آن، سائلي به هنگام مغرب، درب
خانة نيكوكاران را به صدا درآورد و تقاضاي كمك
كرد. اهل بيت (عليهم السلام) كه خود در تنگنا به سر
ميبردند، طعام مختصر خود را به آن فقير داده
و با آب روزة خود را افطار كردند. روز دوم به
همين ترتيب يتيمي مراجعه كرد و مورد اطعام
قرار گرفت و در روز سوم اسيري حلقة در را به
صدا درآورد و از جانب نيكوكاران نيز تكرار
ايثار.
در پايان اين حادثة
باشكوه، خداي تبارك و تعالي با نزول آيات:
(إِنَّ الأَْبْرارَ يَشْرَبُونَ) به ثبت اين
حادثة واقعي و نه حكايت فرضي و خيالي ـ چنانكه
عدهاي پنداشتهاند29 ـ تا به هميشه پرداخت.
مفسّران اهل سنّت اين گزارش را غالباً در
تفاسير خود آوردهاند30 و از شيعه نيز بزرگاني
چون طبرسي31، علامة مجلسي32، علامة اميني33 و
علامة طباطبايي34 استدلالهاي محكمي بر صحّت
اين واقعه ذكر كردهاند.
14 ـ بهترين آفريدگان
(إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ
الْبَرِيَّةِ) 35
يعني، «كساني كه ايمان
آوردند و كارهاي شايسته انجام دادند، آنان
بهترين آفريدگاناند.»
در اين آيه «خير البريه»
به معناي بهترين خلق خداست كه در مقابل «شر
البريّه» قرار ميگيرد. مطابق رواياتي كه در
كتب شيعه و بسياري از تفاسير اهل سنت به چشم
ميخورد، مصداق «خير البريه» علي
(عليه السلام) و شيعيان او هستند. و اين معرفي به
وسيله رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) و با نزول آية
{خير البريّه} تحقق يافته است.
در اين خصوص جابر بن
عبدالله انصاري گويد: «نزد پيامبر
(صلّي الله عليه وآله) نشسته بوديم كه علي
(عليه السلام) آمد. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) فرمود: قسم به
كسي كه جانم در دست قدرت اوست، اين علي و
شيعيان او در قيامت رستگاراناند، آنگاه اين
آيه نازل شد كه: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا
وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ
الْبَرِيَّةِ). از آن روز اصحاب رسول خدا
(صلّي الله عليه وآله) هرگاه كه علي
(عليه السلام) را ميديدند ميگفتند: «جاء خير
البريه» يعني: به تحقيق كه خير البريه آمد. 36
اضافه ميشود كه روايات
مربوط به آية خير البريه و انطباق آن با علي
(عليه السلام) و شيعيان وي، از طرف بسياري از صحابه
از جمله: ابن عباس، حذيفه و عايشه نقل شده و
از بررسي اين روايات روشن ميگردد كه: علي
(عليه السلام) در بين معاصران خود بهترين خلق خداوند
(بعد از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) ) بوده و كسي از
جهت فضيلت، تقوي و... به پاي او نرسيد و ديگر
آنكه تعبير «شيعه» به عنوان پيروان علي
(عليه السلام) ، تعبيري است كه نخستين بار از ناحية
رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) وضع گرديد و به تدريج اين
تعبير براي پيروان علي
(عليه السلام) به صورت اسم خاص مورد استفاده قرار
گرفت.
15 ـ كوثر رسالت، نسل پاينده
(إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّكَ
وَانْحَرْ * إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الأَْبْتَرُ} 37
يعني: «ما به تو كوثر (خير
و بركت فراوان) عطا كرديم. پس براي پروردگارت
نماز بخوان و قرباني كن. (و بدان كه) دشمن تو
قطعاً بريده نسل و بلاعقب است.»
شرح و توضيح: به طوري كه
طبرسي در شأن نزول اين آيه آورده است: روزي
عاص بن وائل سهمي با رسول خد (صلّي الله عليه وآله) در مسجدالحرام
ملاقات كرده و به گفتگو پرداخت. پس از پايان
سخن، جمعي از بزرگان قريش با او ديدار كردند و
از وي پرسيدند: با چه كسي سخن ميگفتي؟ وي در
جواب گفت: با ابتر سخن ميگفتم. مقصود او از
اين تعبير، رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) بود. زيرا در آن
ايّام پسر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) به نام عبدالله
از دنيا رفته بود و عرب كسي را كه پسر نداشت،
ابتر (بلاعقب) ميناميد. در اين موقع سورة
كوثر نازل گرديد و پيغمبر (صلّي الله عليه وآله) را به كوثر و نعمتهاي فراوان بشارت داد.38
شأن نزول ياد شده را اكثر
مفسّران شيعه و سنّي در تفاسير خود آوردهاند،
هر چند كه در تفسيركوثر اختلاف نظر فراواني
وجود دارد. كوثر به معناي خيركثير است و قطعاً
موارد زيادي ـ از جمله قرآن، علم فراوان، نهري
دربهشت، نبوت و پيامبري، نسل و ذريه، مقام
شفاعت و... ـ وجود دارد كه هر كدام به عنوان
مصداقي از كوثر قابل احتمال است. ولي با توجه
به شأن نزول ياد شده ميتوان گفت: از آنجا كه
مشركان، رسول خد (صلّي الله عليه وآله) را به دليل وفات
فرزندان ذُكورش( پسرش) مورد شماتت قرار داده،
ابتر خطاب ميكردند، خداي تبارك و تعالي با
ردّ نسبت ابتر به مخالفان پيامبر
(صلّي الله عليه وآله) ، وي را صاحب كوثر اعلام نمود و
به آن حضرت دستور داد كه پس از دريافت اين
نعمت بزرگ، نماز گزارد و شتر قرباني كند. و با
در نظر گرفتن اين نكتة ادبي كه فعل ماضي
«اعطينا» حكايت از مضارع محقّق الوقوع دارد،
سورة شريفة كوثر متضمّن دو خبر غيبي به شرح
زير است:
1 ـ ما به تو خير كثير از
جمله نسل و ذرّيّة فراوان عطا خواهيم كرد به
طوري كه ابتر و بلانسل نباشي.
2 ـ ملامت كنندة تو ابتر و
بلانسل خواهد بود.
چنان كه ميدانيم هر دو
وعدة الهي تحقّق يافت و خداي تبارك و تعالي از
طريق وجود مبارك فاطمة زهر (عليه السلام) نسل پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله) را در سراسر
عالم منتشر ساخت. چنان كه از دشمنان آن حضرت
نيز نسل و اثري باقي نگذاشت و يا اگر اثري
باقي مانده آنها مجهول و ناشناختهاند.
در بين مفسّران اهل سنّت،
فخر رازي كه احتمالات زيادي در مصداق كوثر ذكر
كرده است، به عنوان نخستين احتمال از قول سدي
نوشته است كه: «در بين عرب مرسوم بود كه اگر
فرزند پسر كسي از دنيا رود به او ابتر
ميگفتند. چون فرزندان پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در مكه موسوم به
قاسم و عبدالله و نيز فرزند ديگر او به نام
ابراهيم در مدينه درگذشتند، آنها گفتند كه
پيامبر ابتر است و جانشيني ندارد، اما خداوند
با نزول اين سوره مشخص كرد كه دشمن پيامبر
(صلّي الله عليه وآله) به اين صفت موصوف بوده و نسل آن حضرت تا قيامت تداوم دارد.» 39
در پايان يادآور ميشود كه
در قرآن كريم آيات ديگري وجود دارد كه طبق سبب
نزولهاي موجود و يا روايات تفسيري معتبر، با
اهل بيت رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) تطبيق داده شده
است. امّا از آن جا كه هدف در تنظيم اين فصل، رعايت ايجاز و اختصار بوده
است، تنها به ذكر 15 مورد از آيات قرآني بسنده
گرديد و طبعاً علاقهمندان ميتوانند جهت
اطلاع بيشتر به تفاسير روايي و يا كتابهاي
تخصصي ـ كه به جمع آوري آيات نازله در شأن
اهلبيت (عليهم السلام) پرداخته اند ـ مراجعه كنند. 40
پىنوشتها:
1 . التوبه،(3)
2 . 2 . بحارالأنوار، 35/289 الي 312؛ در نزول سورة برائت
3 . از جمله بنگريد به تفسير القرآن العظيم، 2/346؛ مفاتيح الغيب، 15/318؛ فتح
القدير، 2/334؛ روح المعاني، 10/44 و... .
4 . جهت اطلاع بيشتر بنگريد به يادنامة علامة اميني، مقالة "حسين منّي و انا من
حسين" از استاد محمدباقر بهبودي
5 . التوبه، 19
6 . مجمع البيان، 5/23؛ به نقل از شواهد التنزيل
7 . همان مآخذ
8 . التوبه، 20؛ و نيز بنگريد به تفسيرالقرآن، 2/241؛ اسباب النزول واحدي ذيل آية
19 توبه
9 الشعراء، 214
10 . تاريخ طبري، 2/321؛ و نيز مجمع البيان، 7/322
11 . تاريخ طبري، 2/322
12 . الاحزاب، 33
13 . همان، 5/328 و 622 و 657
14 . سنن ترمذي، 5/328
15 . الشعراء، 109؛ از زبان حضرت نوح، 127 از زبان حضرت هود، 145؛ از زبان حضرت
صالح، 164؛ از زبان حضرت لوط و 180، از زبان حضرت شعيب (عليه السلام)
16 . الفرقان، 57
17 . تفسير القرآن العظيم، 4/121
18 . همان، 4/121
19 . الكشّاف، 4/220
20 . مفاتيح الغيب، 27/166
21 . المجادله، 12
22 . مجمع البيان، 9/252؛ مفاتيح الغيب، 29/271؛ جامع البيان، 28/15
23 . تفسير طبري، 28/15؛ و نيز: الدرالمنثور، 6/185؛ معالم التنزيل، 7/24؛ فتح
القدير، 5/191
24 . اسدالغابه، 4/26؛ مجمع البيان، 9/252؛ معالم التنزيل، 7/44
25 . مفاتيح الغيب، 29/272
26 . البيان، 279؛ تفسير نمونه، 23/453
27 . سنن ترمذي، 5/595 و 598
28 . الانسان، 7ـ8
29 . مانند قرطبي در جامع الأحكام و ابوحيان توحيدي در البحر المحيط
30 . از جمله بنگريد به الكشّاف، 4/670؛ مفاتيح الغيب، 30/244؛ فتح القدير، 5/349؛
انوار التنزيل، 2/552
31 . مجمع البيان، 10/611 الي 614
32 . بحارالأنوار، 35/237؛ با عنوان: في نزول سورة هل اتي
33 . الغدير، 5/189 و 284
34 . الميزان، 20/363 الي 370
35 . البيّنه،(7)
36 . بنگريد به فتح القدير، 5/477؛ الدرالمنثور، 6/379؛ مجمع البيان، 10؛ الغدير،
2/57؛ الميزان، 20/758؛ و نيز المراجعات، 96؛ و نيز بخش تعليقات، 62، رقم 111
37 . الكوثر، 1 الي 3
38 . مجمع البيان، 10/836
39 . مفاتيح الغيب، 32/133
40 . از جمله بنگريد به تأويل الآيات الظاهرة في فضايل العترة الطاهرة از سيدشرف
الدين نجفي ( از علماي قرن دهم) و بررسي شخصيت اهلبيت: در قرآن به روش قرآن به
قرآن تأليف دكتر ولي الله نقيپور.