مكارم اخلاق
اخلاق اهلبيت(ع)آنقدر با عظمت است كه خدا در قرآنش از
اخلاقپيامبر(ص)تعريف كرده است وفرموده است:
«اِنَّك لَعَلي خُلُقٍ عظيم»تو اخلاقت عظيم است.
دربردباري،صبر،بخشندگي وسخاوت،عفو وبخشش،شجاعت وفداكاريوايثار،قناعت
وزهد،راستگوئي،غيرت،عدالت و...كسي به پاي آناننميرسد.
امام صادق(ع)اخلاق پيامبر را اينگونه معرفي كرده است:
از همه كس،حكيمتر وداناتر وبردبارتر وشجاعتر وعادلتربود.هرگز دستش به نامحرم
نرسيد وسخاوتمندترين مردم بود.
هرگز پولي نزد او نماند وبرزمين مينشست وبرزمين غذا ميخوردوبرزمين ميخوابيد
ونعلين ولباس خودرا پينه و وصله ميكرد.
درِ خانه را خود ميگشود وگوسفندرا خود ميدوشيد وپاي شتررا خود ميبست وچون
خدمتكار از گردانيدن آسياب خستهميشد،خود ميگرداند وآب وضو را بدست خود حاضر
ميكردوپيوسته سرش در زير بود ودر حضور مردم تكيه نميكرد واهلوعيال خودرا
خدمت ميكرد وهرگز آروغ نزد وهركه اورا بهمهماني دعوت ميكرد،قبول مينمود
وزياد نگاه به صورت مردمنميكرد وهرگز براي دنيا بخشم نميآمد وبراي خدا
غضبميكرد وگاه از گرسنگي سنگ به شكم ميبست.هرچه(سرسفره)حاضر ميكردند
ميل ميكرد وانگشتر نقره در انگشت كوچكدست راست مينمود.خربزه را دوست
داشت وهنگام وضومسواك مينمود وادب هركس را رعايت ميفرمود.وعذر هركهعذر
ميآورد ،قبول مينمود وتبسّم بسيار ميكرد ولي هرگزصداي خندهاش بلند نميشد
وهرگز كسي را دشنام نداد وهرگزخدمتكاران خودرا نفرين نكرد وبد را بخوب جواب
ميداد وابتدابه سلام ودست دادن مينمود ودر هرمجلسي ياد خداميكرد.«حيوة
القلوب»
انس بن مالك درباره حضرت رسول(ص) ميگويد:
پيامبر به عيادت مريض ميرفت.در تشييع جنازه شركت مينمودوحتي دعوت يك
غلام را قبول ميكرد.
در جنگ خيبر درحاليكه بر الاغي سوار بود،به مردم حتي زنانوكودكان سلام
مينمود.
من ده سال خدمتكار حضرت بودم،در اين مدت هميشه بوي عطرحضرت به مشامم
ميرسيد.وبويي خوشتر از او به مشامم نرسيدهاست.وقتي با شخصي دست ميداد تا
او دستش رانميكشيد،حضرت دستش را نميكشيد.وتا او ايستادهبود،حضرت هم
ميايستاد وهرگز در مقابل كسي،پايش را درازننمود.هرگاه شخصي را سه روز
نميديد،احوالش را جوياميشد.اگر ميگفتند به سفر رفته است،برايش دعا ميكرد
واگرميگفتند مريض است.به عيادتش ميرفت.واگر ميگفتند درخانهاست،بديدارش
ميرفت.«زندگاني پيامبراسلام»
نقل شده است كه:
ابوسفيان ،چهار نفر از مشركين را براي ترور پيامبر به مدينهفرستاد.مأموريت
آنان توسط جبرئيل افشا شد وآنهادستگيرشدند.پيامبر فرمود اگر ايمان بياوريد آزاد
ميشويد والاّ كشتهميشويد.آنها ايمان نياوردند لذا يكي يكي آنها را
ميكشتند.وقتي خواستند چهارمي را بكشند،پيامبر فرمود او را آزادكنيد!آن شخص
پرسيد كه شما رفقاي مراكشتيد.پس چرا مراآزاد ميكنيد؟حضرت فرمود:زيرا جبرئيل
بمن خبر داد كهتوداراي پنج خصلت خوب هستي كه خدا ورسول آنهارا
دوستدارند.يكي اينكه راستگو هستي.دوم اينكه شجاع ميباشي.سوماينكه
سخاوتمندي.چهارم اينكه باغيرتي وپنجم اينكه قناعتداري.
او گفت:واقعا خدا ورسول اين صفات را دوست دارند؟
حضرت فرمود:آري!
او با شنيدن اين سخنان شهادتين را گفت وايمان ميآورد.«خوبيهاوبديها»
1- شخصيت علي(ع)از زبان معاويه!
روزي عبدالله بن ابي محجن نزد معاويه رفت وگفت:
اي اميرمؤمنان!من از نزد مرد لكنت زبان وترسو وبخيل،پسر ابوطالبميآيم!
معاويه گفت:تورا بخدا ميداني چه ميگوئي؟امّا اينكه ميگوئي او لكنتزبان
دارد!بخدا سوگند! كه اگر همة زبانهاي مردم يك زبان شود،زبانعلي(ع)براي
جواب دادن به آن كافي است.واينكه ميگوئي ترسواست!پس مادرت به عزايت
بنشيند!آيا ديدهاي كسي با علي بجنگد وجانسالم بيرون ببرد؟وامّا اينكه گفتي
بخيل است!بخدا سوگند!اگر علي دوانبارپر از طلا وكاه داشته باشد،طلا را قبل از
كاه صدقه ميدهد!
عيدالله گفت:پس چرا بااو ميجنگي؟
گفت:براي خون عثمان!«فضائل الخمسة عن الصحاح الستة»
2- ديدار راهب باعلي(ع)
عمرسعد ميگويد:
در راه صفين، علي(ع)در محلي بنام بلينح كه در ساحل فرات بود، توقفكرد.در
آنجا صومعهاي بود كه راهبي از آن بيرون آمد وبه حضور علي(ع)رسيد وگفت:
ما كتابي كه ياران عيسي(ع)آنرا نوشتهاند،داريم كه از اجدادمان
بارثبردهايم.ميخواهي آنرا ببيني؟فرمود:آري.راهب كتاب را آورد وشروع
بهخواندن نمود.از جمله مطالب آن ،خبردادن به بعثت پيامبر اسلام(ص)واينكه
مردي از امّت او از ساحل فرات ميگذرد كه امر بمعروف ونهي ازمنكر ميكند.به
حق فرمان ميدهد وهيچ حكمي را واژگونه صادرنمينمايد.دنيا در نزدش،از
خاكستري كه در روز طوفاني برآن بادبوزد،زبونتر است.ومرگ در نزدش،از
آشاميدن آب براي شخصتشنه،آسانتر است.در خفا از خدا ميترسد ودرآشكار براي
خدا نصيحتمينمايد.ودر راه خدا از سرزنش سرزنش كنندهاي بيم ندارد.
هركه آن پيامبر را درك كند،اجر بهشت دارد وهركه آن بنده صالح را
ياريكند،اگر كشته شود،شهيد است،بود.
سپس راهب به علي(ع)گفت:
من همراه شما خواهم بود واز شما جدا نميشوم تا آنچه برسر تو آيد،برسرمنهم
آيد.
علي(ع)گريست وگفت:سپاس خداوندي را كه من در پيشگاهش فراموششده
نيستم.سپاس پروردگار را كه نام مرا در پيشگاه خود ودر كتابهاي
بندگانبرگزيده ونيكوكار،ثبت نموده است.
آن راهب همراه علي(ع)بود تا اينكه در جنگ صفين بشهادت
رسيدوعلي(ع)برجنازهاش نماز خواند وفرمود:اين مرد از افراد خاندان
منواهلبيت(ع) من است.«جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد»
3- غذاي علي(ع)
احنف بن قيس ميگويد:
شبي مهمان معاويه بودم.وقتي سفره چيدند،آنقدر از شيريني وترشيوغذاآوردند
كه من متعجب شدم.غذاهاي زيادي در سفره بود كه من نام آنهارانميدانستم
ومعاويه نام آنهارا بمن ميگفت. وقتيكه معاويه از سفره خودتعريف ميكرد،من
به گريه افتادم.معاويه گفت:چرا گريه ميكني؟گفتم بيادشبي كه خدمت
علي(ع)بودم، افتادم. موقع افطار كه شد،امام فرمود كه مننزدش بمانم.سپس
كيسهاي مهر شده خواست.برايش آوردند.گفتم:چهچيزي است؟فرمود:سويق جو!
گفتم:از ترس اينكه از آن بردارند ويا بخاطربُخل برآن مُهر زدي؟
فرمود:خير!بلكه از اينكه حسن وحسين آنرا باروغن مخلوط كنند،آن را
مُهركردهام.
گفتم:مگر حرام است؟فرمود:نه.ولكن برامامان عادل واجب است كه
بقدرضعيفترين مردم،قسمت بردارند تا فقير را از را بدر نبرد!
معاويه گفت:از شخصي ياد كردي كه احدي نميتواند فضيلتهاي اورا
انكاركند!«الفصول العلّية»
4- زهد علي(ع)
نان جو كه غذاي علي0ع)بود،گاهي آنقدر خشك بود كه امام آنرا با
زانوانميشكستندومصرف مينمودند.هرگز از نان جو هم سه روز پشت
سرهمنخورد.لباس خودرا آنقدر وصله ميزد كه ميفرمود:از وصله كننده
خجالتميكشم.
درماه رمضاني ،امام در مسجد معتكف بود.عربي غريب كه امام را نميشناخت
وارد مسجد شد وموقع افطار مهمان علي(ع)گرديد..وقتي نان جوعلي(ع)را ديد سهم
خودرا به گوشه عمامه بست واز مسجد خارج شدوپس از پرس وجو در مورد اينكه كجا
افطاري ميدهند،اورا به خانه امامحسن(ع) راهنمائي كردند.وارد خانه حضرت شد
وبرسر سفره نشستوغذاي خوب خورد.سپس به امام حسن(ع)گفت:در مسجدمرد
غريبياست كه جز اين نان جو كوبيده ،غذائي ندارد.دلم برايش
سوخت.اجازهميدهيد از اين غذاها مقداري برايش ببرمكه بخورد؟
دراين موقع امام حسن(ع)وامام حسين(ع)به گريه افتادند وگفتند:
او پدرمان اميرالمؤمنين(ع) است كه با دنيا وبا نفسش مبارزه ميكند.«از
كعبهتا محراب»
5- شجاعت علي(ع)
بعد از رسولخدا(ص)احدي به شجاعت علي(ع)نميرسدوشجاعت او ازعجايب روزگار
بوده است.ترس ذرهاي در وجود او نبود ودر سنين بينبيست تا بيست وپنج
سالگي آن چنان بيني شجاعان عرب را بر خاك ماليدكه حتي ملائكه آسمانها هم
از شجاعت او تعجب مينمودند.
ضربات او كشنده بود وكسيكه ضربهاي از علي(ع)ميخورد ديگر زندهنميماند.اگر
بربالاي شخص ميزد،تا دندانش را ميشكافت واگر بركمرميزد اورا دونيم مينمود.
او در هيچ جنگي زره نبست ومي فرمود:من هيچگاه در جنگ فرار نكردهامتا
محتاج زره باشم.
ومي فرمود:هزار بار با شمشير كشته شدن برايم بهتر از مردن در بستر است!
ابن ابي الحديد گويد:
پادشاهان فرنگ وروم صورت آن حضرت را در عبادتخانههاي خودداشتند.وشمشيري را
با خود حمايل مينمودندكه نام او برآن منقش بودوپادشاهان ديلم صورت حضرت
را بر شمشيرهاي خود ميكشيدند وبرايپيروزي در جنگ،بر شمشيرهاي آلب ارسلان
وپسرش،ملكشاهسلجوقي،صورت آن حضرت منقش بود.«از كعبه تامحراب»
در جنگ احد، غلامي حبشي كه هيكل بزرگي مانند گنبد وچشماني سرخودهاني كف
كرده داشت،از مسلمانان هم رزم ميطلبيد ولي كسي جرأتمبارزه با اورا
نداشت.امّا علي(ع)درمقابل او قرار گرفت وضربهاي براو واردكرد،كه بدنش را
دونيم نمود!
وهنگاميكه مسلمانان در اُحدفرار نمودند وپيامبر را تنهاگذاشتند،علي(ع)يك تنه
از حضرت محافظت مينمود وآنقدر شمشير زدتااينكه شمشيرش شكست وهفتاد جراحت
بربدنش وارد شد ولي دست ازمقاومت برنداشت.
در جنگ خندق هم در مقابل عمروبن عبدود كه اورا با هزار سوار برابرميدانستند
قرار گرفت واورا هم با ضربتي به هلاكت رساند.
در جنگ خيبر هم در مقابل مرحب خيبري قرار گرفت واورا كشت وديگرقهرمانان
يهودرا از پاي درآورد ووقتي بقيه به داخل قلعه فرار كردند ودرقلعهرا
بستند،درقلعه را از جادرآورد وبه عنوان سپر در دست گرفت وجنگيد تاآنان را
شكست داد.
ودر جنگ حنين كه همه فرار كردند وفقط ده نفر از مسلمانان
باقيماندند،علي(ع)راه بر پرچمدارمشركين بنام ابوجردل بست واورا كشتوچندنفر
از قبيله اوراهم كشت ونزديك به چهل نفر از شجاعان آنان راهلاك كردتا آنها
شكست خوردند.
اينجاست كه عمر ميگويد:اگر شمشير علي نبود،اسلام استقامتنمييافت!«از كعبه
تامحراب»
6- شجاعت امام حسين(ع)
وقتيكه امام در كربلا ياران خودرا از دست داد وهمگي بشهادت رسيدند،نهتنها
اثري از ترس در حضرت ديده نميشد بلكه صورت مباركشبرافروختهتر وشادابتر
ميشد.
امام بود وچندهزار نفر لشگر دشمن.ولي وقتيكه حمله ميكرد دشمن
مانندگوسفنداني كه از مقابل شير فرار ميكردند از مقابل
امامميگريختند.وهنگاميك نتوانستند در جنگ تن بتن وجنگ با شمشير بر
امامپيروز شوند،صداي عمرسعد كه فرمانده دشمن بود،بلند شد كه ميدانيداين مرد
كيست؟اوفرزند شيرخدا،علي(ع)است.بايد اورا سنگباران كنيدوهجوم يك دفعهاي
براو ببريد!وتنا با حمله ناجوانمردانه توانستند امام راخسته ومجروح وسپس شهيد
بنمايند.
امامان مورد احضار ستمگراناز بعد از شهادت علي(ع) ،امامان مرتب مورد احضار
ستمگران بني اميهوبني عباس قرار ميگرفتند.وآنها را نيمه شب ووقت وبي وقت
بهكاخهايشان فرا ميخواندند وتهديد ميكردند ولي شنيده نشده كه امامي ازاين
برخوردها هراسان شده ويا ترسيده باشد.
بخشندگي وسخاوت اهلبيت(ع)چون اهلبيت(ع)وابستگي مالي ووابستگي دنيوي
نداشتند،بخشش مالبرايشان بسيار آسان بود واز آن لذت ميبردند.
رسولخدا(ص)اكثرا موقع خوردن غذا،درمنزل خودرا باز ميگذاشتند تا اگرگرسنهاي
آمد با او هم غذا شوند.
پيامبر بخشندهترين افراد بود ونشد شخصي از حضرتدرخواستكمككندوليرسولخدا(ص)
جواب منفي دهد. بلكه اگر داشتند،كمك ميكردند واگر نداشتند، ميفرمود:اگر خدا
بدهدبتو ميبخشم.
عبدالله بن عمر:من كسي را از پيامبر بخشندهتر وبا شجاعتتر
وپاكيزهترنديدهام.«زندگاني پيامبراسلام»
*****
7- كمك در نيمههاي شب
علي(ع)شبها مواد غذائي را دركيسهاي گذاشته وبردوش ميگذاشتند ودرمنزل فقراء
ميبردند.درحاليكه آنها نميدانستند كه اين مرد خيّر كيست؟
حتّي در جنگ شخصي از دشمنان به امام گفت كه شمشيرت را بمنميبخشي؟امام
هم فورا شمشير خودرا به او دادند.
آمده است كه :مهماني به خانه علي(ع)آمد وچون فقط باندازه يك نفر
غذاداشتند ،امام سفره انداختند وبه بهانهاي چراغ را خاموش كردند ولبودهان
خودرا تكان ميدادند تا مهمان خيال كند كه امام هم مشغول خوردناست!«از
كعبه تامحراب»
*****
حضرت فاطمه(س)از درآمد فدك ،هشتادهزار سكه طلا درآمد داشتند كههمه را به
فقراء ميدادند وچيزي براي خود نميگذاشتند.
آن حضرت در شب عروسي ،لباس نو خودرا بخشيدندوبا لباس كهنه بهحجله رفتند.
آن بانو باتفاق حسن وحسين وفضه ،سه روز روزه نذري گرفتند وهردفعه
كهميخواستند موقع افطار ،غذا بخورند گرسنهاي بدر خانه ميآمد وآنان
همةافطاري خودرا به او ميدادند ودر اين سه روز با آب افطار
نمودند.«فاطمهسرور زنان عالم»
عربي نزد امام حسن(ع)رفت ولي قبل از اينكه درخواست خودرابگويد،امام دستور
داد هرچه پول درخانه بود،آوردند.مبلغ بيست هزاردرهم پول بود كه همه را به
آن شخص بخشيدند!او گفت:مولايم!چرانگذاشتيد كه ابتدا مدح وثناي شمارا بگويم
وتقاضاي خودرا مطرحكنم؟فرمود:ما خانداني هستيم كه قبل از اينكه فقيرآبرويش
ريخته شود،بهاو كمك ميكنيم.
*****
روزي كنيز امام حسين(ع) يك شاخه ريحان به امام هديه كرد.امام
درمقابلاورا آزاد فرمود.
همچنين امام درحال نماز بودند كه عربي آمد واشعاري خواند.امام نماز راتمام
كردند وبه قنبر فرمودند:از مال حجاز چقدرمانده است؟
گفت: پنج هزار درهم.امام دستور داد بياورند وهمه را به او بخشيدند.
*****
امام سجاد (ع)درمدت عمرشان هزار برده آزاد كردند.
وقتي امام روزهمي گرفتند،دستور ميدادند كه گوسفندي را پخته وگوشتآنرا بين
فقرا تقسيم كنند وخود با نان وخرما افطار مينمودند.
امام ،هزينه بيش از صدخانواده را در مدينه به عهده داشتند و...
بخششهاوهداياي امام باقر(ع)بين پانصددرهم تا ششصدهزاردرهمبود.وامام از
بخشيدن زياد ملول نميشد.وهرگز شنيده نشد كه فقيري درخانه امام بيايد وجواب
تحقيرآميز بشنود بلكه بدستور حضرت،فقير را بابهترين نام جواب ميدادند.«منتهي
الامال ج2»
معلّي بن خنيس ميگويد:
ديدم كه امام صادق(ع)با كيسهاي بردوش به جائي ميرود.اجازه گرفتم
كهايشان را همراهي كنم.با حضرت به محله فقراء رفتيم وامام بربالاي
سرآنانكه همگي درخواب بودند،مقداري غذا ميگذاشت.من پرسيدم كه اينهاشيعه
هستند؟امام فرمود:اگر شيعه بودند كه ما هرچه داشتيم حتي نمكمانرا با
آنهانصف مينموديم.«منتهي الامال ج2 ص244»
ابوجعفر خثعمي گويد:
امام صادق(ع)كيسهاي پول بمن داد وفرمود:
اين را به فلان سيد بده ولي نگو چه كسي آن را داده است.
منهم آن را به شخصيكه امام معرفي كرده بود دادم.اوگفت:خدا جزاي خيربه
اين كسيكه هميشه بمن كمك كند،بدهد ولي جعفربن محمد حتي يكدرهم هم بمن
كمك نميكند!«منتهي الامال ج2ص244»
*****
كيسههاي هدية امام كاظم(ع)از بَس زياد بود،مَثَل زدني بود.امام شبها
زنبيلرا از غذا وپول پر ميكردند وبطور ناشناس براي فقيران ميبردند.
آن امام در مدت عمرشان هزار برده آزاد نمودند.
در روز عيد نوروزي بود كه منصور دستور داد امام كاظم(ع)در كاخ او
بنشيندومردم ومسئولين براي تبريك نزد امام بروند.
هركه ميآمد هديهاي هم ميآورد.پيرمردي آمد وگفت:من چيزي ندارم كههديه
بدهم.ولي جدم در مصيبت جدشما چند بيت سروده است كه آنهاراتقديم
ميكنم.سپس ابياتي را خواند.امام فرمود:هدية تورا
قبولكردم.بنشين!خدابتوبركت بدهد.سپس امام درباره هدايايي كه آورده
بودنداز خليفه كسب تكليف كردند ومنصور هم آنهارا به امام واگذاركرد.
امام همة آن هدايارا به پيرمرد بخشيدند.«منتهي الامال ج2 ص340»
*****
هرگاه براي امام رضا(ع)سفره ميانداختند،امام ابتدا ظرف غذايي برايفقرا
ميفرستادند ومي فرمودند:«فلااقتحم العقبة»يعني كساني از قيامتنجات مييابند
كه برده آزاد كنند يا به يتيم اكرام نمايند.«منتهي الامال ج2ص463»
شخصي از خراسان،خدمت امام رضا(ع)عرضكرد كه من درشهرم وضعمالي خوبي دارم
ولي دراينجا پولم را گم كردهام.شما بمن قرض بدهيد تا منوقتي به شهرم
رسيدم،از طرف شما آنرا صدقه بدهم؟
امام داخل اطاق خصوصي شان رفتند وسپس درحاليكه دردستشان كيسهبود وآنرا از
لاي دراطاق بيرون آورده بودند،فرمودند:آن مردخراسانيكجاست؟او گفت:اينجا
هستم.امام آن مبلغ را به اودادند وفرمودند لازمنيست از طرف ما صدقه بدهي.
وقتي خراساني رفت،امام آمدند ونشستند.يكنفرسؤال كرد كه چراپولراازلاي در
به او داديدوصورت خودرا از او پوشانديد؟فرمود:بخاطر اينكهمبادا حالت خواري
وكوچكي را در او ببينم.«منتهي الامال ج2 ص466»
امام رضا(ع)در روز عرفه،تمام دارائي خود را بخشيدند.وزير مأمونگفت:اين
گونه بخشش غرامت است!امام فرمود:خير بلكه غنيمتاست.وهرگز چيزي را كه
بوسيلة آن بدنبال پاداش وثواب وكرامتهستي،ضررنشمار!«ستارگان درخشان
ج10ص19»
*****
روزي شخصي نزد امام هادي(ع)رفت واظهار نمود كه بدهي زيادي دارمودرخواست
كمك كرد.
امام به او فرمود:من كاري را ميخواهم كه تو انجام دهي وتورا قسّم
ميدهمكه امتناع نكني!
گفت:امتناع نخواهم كرد.
امام كاغذي نوشتند مبني براينكه اين شخص مبلغي از امام طلبكاراست.سپس به
او گفتند وقتي عدهاي از مردم نزد من هستند،اين كاغذ رابياور وطلب خودت را
از من بخواه!
او اين كار را كرد وخليفه هم بوسيلة جاسوسانش خبردارشد وكيسهايپولبراي
امام فرستاد وامام هم آن را به او داد.«ستارگان درخشان ج12ص35»
محمدبن علي بن ابراهيم گويد:من وپدرم براي گرفتن كمك مالي نزدحضرت
رفتيم.پدرم ميگفت:اي كاش امام پانصددرهم بمن بدهد تابادويست درهم لباس
بخرم ودويست درهم به طلبكارهابدهم وصددرهمبراي ساير مخارج داشته
باشم.منهم در دل خود گفتم اي كاش امام بمنسيصد درهم بدهد تا با صد درهم
الاغي بخرم وباصد درهم لباس تهيه كنموبقيه را براي ساير مخارج بگذارم.
ما خدمت امام مشرف شديم وسپس با امام خداحافظي كرديم وموقعخارج شدن از
خانة امام، خدمتكار حضرت دوكيسه پول آورد ويكي را بهپدرم داد وگفت:پانصد
درهمدرآنست كه دويست درهم براي لباسودويست درهم براي طلبكارها وصد درهم
براي خودت!وكيسهاي هم بمنداد وگفت:صد درهم براي خريد الاغ وصددرهم براي
لباس وصددرهمبراي ساير مخارج!«ستارگان درخشان ج13 ص18»
*****
ابوهاشم جعفري گويد:
با امام حسن عسگري(ع)بصورت سواره جائي ميرفتيم.من در دل با
خودميگفتم:موقع پرداخت قرضهايم رسيده ومن پولي براي پرداخت ندارمونمي
دانم چكنم؟
ناگاه امام برگشت وفرمود:خدا اداء ميكند.سپس همانطور كه سواره بود خمشد وبا
تازيانه خطي روي زمين كشيد وفرمود:پياده شو وبردار!من پيادهشدم وديدم
تكهاي طلا است.آنرا برداشتم وسوارشدم.وبا خود گفتم:قرضمجور شد ولي اي كاش
براي خرج زمستانم هم پولي داشتم!
ناگاه دوباره امام برگشت وفرمود:خدا ادا ميكند ومانند گذشته دوباره خمشد
وخطي كشيد وفرمود:پياده شو وبردار!من پياده شدم وقطعه طلا رابرداشتم.
*****
درباره بخششهاي امام عصر(عج)داستانهاي عجيبي درتاريخ ذكرشده كهچگونه
امام به مقروضين ونيازمندان كمك ميكنند كه دركتب تاريخومعجزات وكرامات
امام عصر(ع)از آنها ياد شده است.
بردباري وصبر وتواضع اهلبيت(ع)
اهلبيت از همه بردبارتر وصبورتر وخوش اخلاقتر بودند.
خدمتكار پيامبر(ص)ميگويد:
من ده سال درخانه پيامبر بودم.يكبار نشد كه حضرت بمن بگويد چرا اينكاررا
نكردي ويا چرا اين كار را كردي؟
يكشب كه براي افطار حضرت مقداري شير آماده شده بود،پيامبر ديربمنزل آمدند
ومن بخيال اينكه جائي مهمان هستند،افطاري حضرت راخوردم!وقتي پيامبر آمدند
از همراهانش پرسيدم كه آيا حضرت افطاركردهاند؟گفتند نه !هنوز چيزي
نخوردهاند.من بسيار نگران شدم كه اگرحضرت افطاري خودرا بخواهد،من چه
كنم؟امّا گويا پيامبر ميدانست لذاچيزي نفرمود وآب افطار نمودند!«زندگاني
پيامبراسلام»
آمده است كه يكنفر يهودي كه از حضرت طلبكار بود،نزد پيامبر آمد وطلبخودرا
خواست.حضرت فرمود الان چيزي ندارم.يهودي گفت منهم شمارارها نميكنم تا
طلب مرا بدهيد!
پيامبر فرمود:پس منهمبا تو اينجامي نشينم.پيامبر با يهودي بود تا اينكه
نمازظهر وعصر ومغرب وعشاء وصبح را همانجا بجا آورد.مسلمانها متوجهشدند وبا چشم
وابرو يهودي را تهديد ميكردند كه دست از پيامبربردارد.حضرت متوجه شد
وفرمود:از اين مرد چه ميخواهيد؟ گفتند:اوشمارا حبس كرده است!فرمود:خدا مرا
مبعوث نكرده كه در حق هم پيمانميا ديگران ظلم كنم!
وقتي روز بعد شد وخورشيد بالا آمد،يهودي شهادتين را گفت ومسلمانشد ونصف مالش
را بخشيدوعرض كرد:
بخدا قسم!من اين جسارت رابشما نكردم مگر به اين علت كه ببينم اوصافشما
مطابق با آنچه در تورات آمده ميباشد يا خير!زيرا در آنجا خدا فرمودهاست
كه:تولد محمدبن عبدالله در مكه وهجرتش به مدينه است.اوخشنوفرياد زننده
نيست.ناسزا نميگويد!
وديدم كه اوصاف شما مطابق است پس من شهادت به وحدانيت خداونبوت شما
ميدهم واين مالم را در اختيار شما قرار ميدهم كه هرچهدربارة آن حكم كني
قبول مينمايم.«ستارگان درخشان ج1 ص24»
1- خنده وترس
صعصة بن صوحان در وصف علي(ع)ميگويد:
علي(ع)درميان ما كه بود،يكي از ما بود.به هر طرف كه اورا
دعوتميكرديم،ميآمد وهرچه ميگفتيم،ميشنيد وهرجا كه ميگفتيم،مينشست.با
اين حال چنان هيبت امام در دل ما بود كه مثل اسيري بوديمدر دست كسيكه
با شمشير بالاي سر او ايستاده ومي خواهد گردنش رابزند.«منتهي الامال ج1
ص290»
2- جواب ناسزا
روزي يكنفر يهودي سر راه امام حسن(ع)را گرفت وبه حضرت ناسزاهايزيادي
گفت.تا زمانيكه آن مرد حرف ميزد،امام ساكت بود.وقتيكه اوساكتشد،امام به
او سلام كرد وخنده نمود وفرمود:اي پيرمرد!گمان ميكنمغريب هستي وامربرتو
مشتبه شده است.اگر چيزي ازما ميخواهي بتوميدهيم واگر درخواست ارشاد
وهدايت كني تورا ارشاد ميكنيم واگرگرسنه باشي تورا سير مينمائيم واگر بي
لباس هستي،بتو لباس ميدهيمواگر محتاج ميباشي،تورا بي نياز ميكنيم واگر
حاجتي داري حاجت تورابرآورده مينمائيم واگر بخانة ما بيائي تورا مهمان
ميكنيم و...
وقتي مرد شامي اين برخورد را از حضرت ديد،به گريه افتاد وگفت:منشهادت
ميدهم كه تو خليفة خدا در زميني.«منتهي الامال ج1ص417»
3-آزادي در مقابل شكستن سرامام!
نقل شده كه كنيز امام درحاليكه ميخواست آب بريزد ،آفتابه از دستش برسر
امام افتادوسرامام شكست.
امام به او نگاهي كرد وگفت:والكاظمين الغيظ!والعافين عن
الناس!امامفرمود:تورا بخشيدم.اوگفت:والله يُحبّ المحسنين!امام فرمود:تو در
راهخدا آزادي.«ستارگان درخشان ج6ص33»
4- عفو درمقابل دشنام!
يكي از بستگان امام سجاد(ع)در حضور اصحاب به حضرت اهانتهائينمود.ولي امام
به او جوابي نداد.وقتي او رفت،امام به اصحابفرمود:شنيديد كه اين شخص چه
حرفهائي زد.حال برويم تا جواب اورابدهم.دراين حال امام آيات«والكاظمين
الغيظ.والعافين عن الناس.واللهيُحبّ المحسنين»را تلاوت مينمود.اصحاب
فهميدند كه امام با او تندينخواهد كرد. وقتي بدر خانه او رفتند ،امام درخانة
اورا زدند.او بيرون آمدوامام فرمود:شما آمديد ودر حضور اينها اين حرفهارا
زدي!اگر راست گفتهباشي،خدا مرا بيامرزد!واگر دروغ گفته باشي،خدا تورا
بيامرزد!
او گفت:من به اين حرفها سزاوارترم واز امام عذرخواهي نمود.«ستارگاندرخشان
ج6 ص28»
5- هدايت با برخورد خوب
شخصي در زمان امام هفتم(ع)سر راه حضرت را ميگرفت وبه اهلبيت(ع)اهانتها
مينمود وهرگاه اصحاب امام ميخواستند به او آسيبي برسانند،اماممانع ميشد
واذيت كردن اورا ممنوع كرده بود.
روزي امام آدرس آن شخص را پرسيدند وسوار برالاغ به مزرعة او رفتند.اووقتي
ديد كه امام بطرف او ميآيد صدا زد كه من راضي نيستم در زمينهايمراه برويد
ولي امام اعتنائي نكرده ونزد او رفتند وبا او احوالپرسي نمودهوپرسيدند كه
چه كاشتهاي وچقدر ميخواهي برداشت كني واز اينسؤالاتاز او پرسيدند.
سپس براي او دعا كردند ومبلغي پول به او دادند.او با اين برخورد امام،منقلب
شد وگفت:اگر قبلاً بمن ميگفتند كه بدترين آدم كيست؟شمارامعرفي
ميكردم.ولي اكنون اگر از من بپرسند كه بهترين شخصكيست؟شمارا معرفي
مينمايم.«منتهي الامال ج2 »
6- حالات امام رضا(ع)
ياسر خادم امام رضا(ع)ميگويد كه:
هروقت امام رضا(ع)سرسفره مينشست،همة خدمتكاران را برسر سفرهجمع
ميكرد.خواه كوچك وخواه بزرگ حتي آن كسيكه سرپرستي حيواناترا به عهده
داشت يا آن كسيكه حجامت مينمود نيز سرسفره حضرت بود.
امام بما فرموده بود كه:
اگر مشغول غذاخوردن بوديد بلند شويد حتّي اگر من بالاي سرشما
ايستادهباشم.لذا اگر امام كسي را صدا ميزد ومي گفتند دارد غذا ميخورد
،امامميفرمود:پس بگذاريد غذايش تمام شود.«ستارگان درخشان ج10ص35»