تلاشهاى حضرت عبدالعظيم و
حضرت حمزة بن امام كاظم
يكى از امامزادگانى كه فرزند بلافصل امام
كاظم (ع ) است ، حضرت حمزه است كه مرقد
شريفش در كنار مرقد شريف حضرت عبدالعظيم (ع ) در شهر رى مى باشد، كه
ورود او به شهر رى ، نقش زيادى در گرايش
مردم آنجا به تشيع داشت .
مردم شهر رى در آن عصر، از اهل تسنن بودند، و سنى هاى ناصبى نيز در
ميان آنها نفوذ داشتند، چرا كه شهر رى در سال 22 (عصر خلافت عمر ) به
دست مسلمين فتح شد، و حاكمان آنجا همه از اهل تسنن بودند كه از طرف
خليفه ، نصب شده بود .
(80)
مهاجرت حضرت حمزه (ع ) به اين شهر، و سپس ورود حضرت عبدالعظيم (ع ) به
آنجا، نقش بسيار در گرايش مردم آنجا به تشيع داشت .
علامه نجاشى (ره ) روايت كرده كه : حضرت عبدالعظيم در شهر رى مخفى بود،
روزها روزه مى گرفت و شبها را به عبادت به سر مى آورد، و مخفيانه بيرون
مى آمد و كنار قبر حضرت حمزه (ع ) مى رفت و آن را زيارت مى كرد(81)
حضرت عبدالعظيم فرزند عبدالله بن على بن حسن بن زيد بن امام حسن مجتبى
(ع ) است و با چهار واسطه به امام حسن (ع ) مى رسد.
حضرت عبدالعظيم (ع ) از اصحاب و شاگردان امام رضا و امام جواد(ع ) و
امام هادى (ع ) بود، و روايات متعددى از آنها نقل كرده و در كتب حديث
مذكور است . و نامه هايى بين امام جواد (ع ) و امام هادى (ع ) با او رد
و بدل مى شد . او مورد اعتماد امامان (ع ) بود.
حضرت عبدالعظيم (ع ) كتابهاى تاءليف كرد؛ مانند: كتاب
يوم و ليلة ، و كتاب
خطب اميرالمؤ منين (ع )، و كتاب روايات
عبدالعظيم بن عبدالله الحسنى ...
حضرت عبدالعظيم (ع ) در شهر سامره ، به محضر امام هادى (ع ) مى رسيد،
متوكل عباسى نسبت به او ظنين شد، او به دستور امام هادى (ع )، براى حفظ
جان خود از گزند متوكل ، مخفيانه از شهر سامره بيرون آمد، و به صورت
پيك (پستچى ) از راه طبرستان (مازندران ) به شهر رى آمد و در آنجا در
سرداب خانه يكى از شيعيان مخفى گرديد، و كم كم شيعيان به ورود او آگاه
شدند، و به محضر او مى آمدند،
(82) و همين ملاقاتها موجب تحكيم و گسترش تشيع در شهر
رى آن روز مى گرديد .
چند روايت در شاءن و مقام
حضرت عبدالعظيم (ع )
1 مرحوم صدوق (ره ) به سند خود از محمد بن يحيى عطار نقل مى كند
كه مردى از اهالى شهر رى به حضور امام هادى (ع ) رسيد، امام هادى (ع )
از او پرسيد: كجا بودى ؟
او عرض كرد: از زيارت مرقد امام حسين (ع ) آمده ام .
امام هادى (ع ) به او فرمود:
اما انك لو زرت قبر عبدالعظيم عندكم ، لكنت كمن
زار الحسين بن على (ع )
: اگر قبر عبدالعظيم را كه در شهر شما است ،
زيارت مى كردى ، ثواب كسى را داشتى كه حسين بن على (ع ) را زيارت كرده
است .
(83)
2 ابوحماد رازى مى گويد: در سامره به محضر امام هادى (ع ) رفتم ، چند
مساءله از حلال و حرام از او پرسيدم ، جواب مرا داد، هنگام خداحافظى
فرمود:
يا حماد اذا اشكل عليك شيى ء من امر دينك
بناحيتك فسل عنه عبدالعظيم بن عبدالله الحسنى ، و اقراءه منى السلام
: اى حماد!هنگامى كه چيزى از مسائل دين در محل
سكونت شما بر تو مشكل شد، از حضرت عبدالعظيم (ع ) سؤ ال كن ، و سلام
مرا به او برسان .
(84)
3 روزى حضرت عبدالعظيم به حضور امام هادى (ع ) رفت ، وقتى كه آن حضرت
او را ديد فرمود:
مرحبا بك يا اباالقاسم انت ولينا حقا
: آفرين بر تواى ابالقاسم ، تو به حق ولى ما
(دوست ما) هستى .
آنگاه حضرت عبدالعظيم ، اصول عقائد خود را براى امام هادى (ع ) بيان
كرد، امام هادى (ع ) به او فرمود:
يا ابالقاسم ، هذا و الله دينى و دين الذى
ارتضاه بعباده ، فائبت عليه ثبتك الله بالقول الثابت فى الحيوة الدنيا
و الآخرة
: اى ابوالقاسم !سوگند به خدا، همين است دين من
و دينى كه خداوند آن را براى بندگانش پسنديده است ، بر اين دين استوار
باش ، خداوند تو را به سخن استوار، در دنيا و آخرت ثابت بدارد.
(85)
چكيده سخن اينكه : وجود حضرت عبدالعظيم (ع ) در شهر رى ، پايه حوزه
علميه را در آن عصر در شهررى پى ريزى كرد، و پس از چند صباحى ، علماى
بسيار بزرگى به وجود آمدند، همانند شيخ محمد بن
يعقوب كلينى صاحب كتاب ارزشمند كافى (اصول و فروع و روضه كافى
كه مجموعا 8 جلد است و فروع كافى يكى از كتب اربعه است )، اين عالم
بزرگ ، بيست سال در بغداد سكونت نمود و اين كتاب بزرگ را نوشت :
با توجه به اينكه شيخ كلينى (متوفى 329 ه .ق اهل كلين است ، كلين (بر
وزن حسين ) از روستاهاى شهر رى بوده ، و هم اكنون نيز به همين نام است
و در 38 كيلومترى جنوب غربى شهر رى قرار دارد و قبر شريف پدر او
شيخ يعقوب و دايى او
شيخ علان در همين روستا قرار دارد .
(86)
او شاگردان برجسته اى تربيت كرد كه هر كدام از آنها منشاء آثار و بركات
گسترده اى شدند.
امام زاده ، احمد بن موسى
(شاه چراغ )
يكى از امام زادگانى كه مقام بسيار ارجمندى داشت و با جمعى به
ايران آمد و وجود پر بركتش موجب تحكيم و گسترش تشيع در ايران گرديد،
حضرت احمد بن موسى ، معروف به شاه چراغ است كه مرقد شريفش در شيراز مى
باشد.
شيخ مفيد (ره ) در كتاب ارشاد، در شاءن احمد بن
موسى مى گويد:
: او مردى كريم ، بزرگوار و پارسا بود، امام كاظم (ع ) او را دوست داشت
و از ديگران مقدم مى داشت و مزرعه خود را كه به نام
يسيره معروف بود، به او بخشيد، و گفته
اند احمد بن موسى (ع ) در زمان خود، هزار بنده خريد و آزاد كرد .
(87)
مادر احمد بن موسى ، كه به نام ام احمد
خوانده مى شد، از بانوان بسيار ارجمند بود، امام كاظم (ع ) به او علاقه
شديد داشت ، هنگامى كه آن حضرت (توسط هارون الرشيد ) به سوى بغداد
روانه شد، ودايع امامت را به او سپرد، و
فرمود: هر كس كه نزد تو آمد و در هر وقتى اين
امانت را از تو طلبيد، بدان كه من شهيد شده ام ، و آن طلب كننده امام
بعد از من است ، و بر تو و ساير مردم واجب است كه از او اطاعت كنيد .
پس از شهادت امام كاظم (ع ) حضرت رضا(ع ) نزد ام احمد آمد و آن امانت
را مطالبه كرد،ام احمد عرض كرد: پدرت شهيد شد؟
حضرت رضا (ع ) فرمود: آرى ، اكنون از دفن پيكر
او جدا و فارغ شده ام ؛ امانتى را كه پدرم هنگام رفتن به بغداد، به تو
تسليم نموده ، به من بده ، من خليفه و امام حق بعد از او بر انس و جن
هستم .
ام احمد از شدت غم شهادت امام كاظم (ع )، گريبانش را چاك زد و گريست ،
سپس امانت امامت را به او سپرد و با او به عنوان امام ، بيعت كرد.
كم كم خبر شهادت امام كاظم (ع ) در مدينه شايع شد، مردم مدينه به در
خانه ام احمد آمدند، و همراه
احمد بن موسى (ع ) به مسجد رفتند، از
آنجا كه احمد بن موسى داراى كرامات و
مقامات ارجمند بود، مردم تصور مى كردند، امام بعد از امام كاظم (ع ) او
است ، با او به عنوان امام بيعت كردند، او از مردم بيعت گرفت و سپس
بالاى منبر رفت و خطبه اى در نهايت فصاحت و بلاغت خواند، سپس فرمود:
اى مردم !شما همه با من بيعت كرديد، ولى بدانيد
من با برادرم على بن موسى الرضا (ع ) بيعت كرده ام ، او امام و جانشين
پدرم مى باشد، او ولى خداست ، و بر من و شما از جانب خدا و رسولش واجب
است كه در هر چه او به ما امر مى كند، اطاعت كنيم .
همه حاضران سخن احمد بن موسى (ع ) را پذيرفتند، و دستجمعى از مسجد
بيرون آمده در حالى كه احمد بن موسى (ع ) در پيشاپيش آنها بود،
با هم به در خانه حضرت رضا (ع ) رفتند و با آن حضرت بيعت كردند، امام
موسى (ع ) از آن پس همواره در خدمت برادر بود، تا آن زمان كه حضرت
رضا(ع ) به سوى خراسان حركت نمود .
احمد بن موسى (ع ) در عصر خلافت ماءمون عباسى ، همراه جماعتى از مدينه
به قصد زيارت برادرش حضرت رضا(ع )، از طريق فارس به سوى خراسان حركت
نمودند، هنگامى كه قتلغ خان استاندار و
نماينده ماءمون در شيراز از ورود او به سوى شيراز، مطلع شد (با توجه به
اينكه سياست ماءمون نسبت به امام رضا(ع ) و امامزادگان ، تغيير كرده
بود) سپاهى به سوى او فرستاد، و در هشت فرسخى شيراز در محلى به نام
((خان زينان )) سر راه احمد بن موسى (ع )
را گرفتند، بين حضرت احمد و همراهانش با سپاه قتلغ خان ، جنگ واقع شد،
در اين ميان يكى از ياران قتلغ خان فرياد زد:
اگر شما قصد ديدار حضرت رضا(ع ) را داريد او از دنيا رفت ، وقتى
كه ياران احمد بن موسى (ع ) چنين شنيدند از اطراف او پراكنده شدند، و
تنها برادرانش و چند نفر از خويشانش همراه آن حضرت ماندند، احمد بن
موسى (ع ) با همراهان به سوى شيراز روانه شدند، دشمنان آنها را تعقيب
كرده و در شيراز در همانجا كه اكنون محل مرقد شريف احمد بن موسى (ع )
است ، او و عده اى از همراهانش را به شهادت رساندند .
(88)
به اين ترتيب اين امامزاده وارسته و بزرگ با كمال خلوص مردم را به
پذيرفتن امامت برادرش حضرت رضا (ع ) فرا خواند، و خود و همراهانش در
راه ديدار برادر، به شهادت رسيدند، و خون جوشان او و همراهان ، بذرهاى
تشيع و محبت اهلبيت (ع ) را در دلهاى ايرانيان آن عصر، و اعصار ديگر
پاشيد .
يادى از امامزاده
على بن جعفر
يكى از امامزادگان بزرگ و وارسته على بن
جعفر عموى حضرت رضا(ع ) و عموى احمد بن موسى (ع ) است كه او نيز
از افراد برجسته ، زاهد، غيور و ارجمند بود كه همچون
احمد بن موسى ، با اينكه زمينه امامت در
وجود او از نظر مردم فراهم بود، امامت امام جواد (ع ) را به عنوان امام
حق ، معرفى كرد، در اين رابطه به ماجراى زير توجه كنيد: او براى جمعى
در مسجد مدينه تدريس مى كرد، محمد بن حسن بن عمار مى گويد: من دو سال
بود در درس او شركت مى كردم و روايات امام كاظم (ع ) را از او شنيده و
مى نوشتم ؛ روزى در مسجد در خدمتش نشسته بودم ، ناگاه امام جواد (ع )
كه در آن هنگام كودك بود، وارد مسجد گرديد، على بن جعفر تا او را ديد،
از جاى برخاست و از او استقبال گرم كرد و بدون كفش و عبا نزد آن حضرت
رفت ، و دستش را بوسيد و احترام شايانى به او نمود .
در اين هنگام ، امام جواد (ع ) به او فرمود:اى عمو بنشين .
او عرض كرد: چگونه بنشينم در حالى كه تو ايستاده باشى ؟!
سپس على بن جعفر به مسند خود آمد و نشست ، حاضران به او گفتند:
شما عموى پدر حضرت جواد (ع ) هستيد، ولى ديديم
اين گونه در برابر او تواضع كردى و دستش را بوسيدى ؟!!.
على بن جعفر به آنها گفت : ساكت باشيد،
در اين ريش سفيد خود را گرفت و گفت :
اذا كان الله عزوجل لم يؤ هل هذه الشيبة و اهل
الفتى و وضعه حيث وضعه انكر فضله ، نعوذ بالله مما تقولون ، بل انا له
عبد
: وقتى خداوند متعال اين ريش سفيد را شايسته
(امامت ) ندانست ، ولى اين كودك را شايسته دانست ، و مقام امامت را به
او داد، آيا من برترى او را انكار نمايم ؟، پناه مى برم به خدا از
گفتار (نادرست ) شما، بلكه من غلام اين كودك هستم .
(89)
توضيحى درباره انحراف
بعضى از فرزندان امامان (ع )
قبلا بيان شد كه 99 درصد فرزندان و فرزندزادگان امامان (ع )،
افرادى وارسته ، پارسا، غيور، شجاع ، مبارز و مجموعه از فضائل بلند
انسانى بودند، چرا كه تربيت شده امامان (ع ) بودند، و امامان (ع ) نقش
بسيار در تربيت آنها بر اساس صحيح داشتند
ولى چنانكه در تاريخ و روايات آمده بعضى از امامزادگان ، كه در مجموع
يك درصد بيشتر نبودند، گمراه شدند، و به راه گمراهى رفتند، مانند:
1 حسن افطس فرزند على اصغر بن امامم سجاد
(ع ) .
2 عبدالله افطح فرزند امام صادق (ع ) .
3 و 4 محمد بن اسماعيل و
على بن اسماعيل دو نوه امام صادق (ع )،
برادرزاده هاى امام كاظم (ع ) .
5 محمد بن جعفر ، برادر امام كاظم (ع ) و
عموى حضرت رضا (ع ) .
6 ابراهيم اكبر ، فرزند امام كاظم (ع ) .
7 زيد النار برادر امام رضا (ع ) .
8 جعفر كذاب فرزند امام هادى (ع ) و عموى حضرت مهدى (عج ) و بعضى ديگر
.
توضيح اينكه : افراد نامبرده ، در فراز و نشيبهاى زندگى پايشان لغزيد،
و با اينكه امامزاده و يا فرزند زاده امام بودند، به بى راهه رفتند:
حسن افطس پسر (على ) اصغر بن امام سجاد
(ع ) نوه امام بود، ولى كارش بجايى رسيد كه يك روز با كارد بزرگ به پسر
عمويش امام صادق (ع ) حمله كرد .
ولى هنگامى كه امام صادق (ع ) در بستر شهادت قرار گرفت ، وصيت كرد كه
هفتاد دينار به حسن افطس بدهند.
سالمه كنيز آن حضرت عرض كرد:
او با كارد بزرگ به شما حمله كرد و مى خواست شما
را بكشد، به چنين كسى پول بدهيم ؟
امام صادق (ع ) فرمود: آيا مشمول اين آيه نباشم كه خداوند مى فرمايد:
و الذين يصلون ما امر الله به ان يوصل و يخشون
ربهم و يخافون سوء الحساب
: صاحبان انديشه ، كسانى هستند كه پيوندهايى را
كه خدا به برقرارى آن امر كرده ، برقرار مى كنند، و از پروردگارشان و
از سختى حساب روز قيامت ، بيم دارند . (رعد 21 ) ...
عبدالله افطح پسر بزرگ امام صادق (ع )
بود، به ناحق ادعاى امامت كرد، و گروهك فطحيه
را به وجود آورد، امام صادق (ع ) به فرزندش موسى بن جعفر (ع )
فرمود:
يا بنى ان اخاك سيجلس مجلسى و يدعى الامامة بعدى
فلا تنازعه بكلمة فانه اول اهل لحوقا بى
: پسرم !بزودى برادرت ( عبدالله )به جاى من مى
نشيند و ادعاى امامت بعد از من مى كند با او هيچ گونه نزاع نكن ، چرا
كه نخستين كسى است كه بر من مى پيوندد ، او پس از هفتاد ( يا
نود) روز از دنيا رفت .
(90)
محمد بن اسماعيل بن امام صادق و على بن اسماعيل ، آنچنان انحراف
يافتند، كه نزد هارون (پنجمين طاغوت عباسى ) رفتند و از عمويشان امام
كاظم (ع ) بدگوئى نموده و هارون را بر ضد آن حضرت شوراندند
(91)
محمد بن جعفر عموى امام رضا (ع ) با ماءمون رابطه دوستى برقرار كرد، و
امام رضا (ع ) فرمود: من ديگر هرگز با او در زير
يك سقف نمى نشينم ، با او قطع رابطه كرد، تا تاءييد نگردد (
چنانكه قبلا در اصل نهى از منكر، ذكر شد )
(92)
او در آغاز بر ضد ماءمون ، قيام كرد، ولى مردم را به سوى خود فرا مى
خواند و ادعاى امامت مى كرد، وقتى كه قيامش سركوب شد و دستگير گرديد،
او را در خراسان نزد ماءمون آوردند، لباس سياه پوشيد و بالاى منبر رفت
، و خود را از مقام امامت ادعايى خلع نمود و گفت :
ان هذا الامر للماءمون و ليس لى فيه حق
: مقام امامت از آن ماءمون است ، و من در آن حقى
ندارم .
(93)
ابراهيم بن امام كاظم (ع )، برادر حضرت رضا (ع ) بود، كه فريب افراد
مرموزى را خورد، و با اينكه امام كاظم (ع ) از دنيا رفته بود، مى گفت :
زنده است ، وقتى كه امام رضا (ع ) اين
خبر را شنيد، فرمود: قطعا موسى بن جعفر (ع ) از
دنيا رفته است ، چنانكه رسول خدا (ص ) درگذشت ... تا اينكه فرمود: با
اينكه هزار دينار بدهكارى او را داده ام باز چنين ادعايى مى كند .
و لكن قد سمعت ما لقى يوسف من اخوته :
ولى تو شنيده اى كه يوسف (ع ) از برادرانش چه كشيد؟!
(94) ( من هم از برادرم ابراهيم اين گونه رنج مى برم ).
زيد النار ، برادر
حضرت رضا(ع )، در بصره بر ضد ماءمون قيام كرد و خانه هاى منسوب به
عباسيان را به آتش كشيد ( از اين رو به او زيد
نار يعنى زيد آتش افروز، گفتند) ولى امامت حضرت رضا (ع ) را
قبول نداشت و مردم را به سوى خود دعوت مى كرد، قيام او توسط قواى
ماءمون سركوب شد، او را دستگير كرده به خراسان آوردند، ماءمون او را به
حضور برادرش امام رضا(ع ) فرستاد، و او را به خاطر حضرت رضا(ع ) بخشيد
و آزاد كرد .
ولى امام رضا (ع ) سخنانى به او فرمود ، و بعد سوگند ياد كرد كه ديگر
با او سخن نگويد
(95)
امام رضا (ع ) به او فرمود: سخن جاهلان كوفه تو
را مغرور ساخته ، كه گويند: آتش دوزخ بر فرزندان فاطمه (س ) حرام است ،
اين سخن مخصوص حسن و حسين (ع ) است ، اگر گمان مى كنى كه با معصيت خدا
وارد بهشت مى شوى و موسى بن جعفر (ع ) نيز با اطاعت خدا، وارد بهشت شد،
پس تو در پيشگاه خدا گرامى تر از موسى بن جعفر هستى !
و الله ما ينال احد ما عندالله عزوجل الا بطاعته
، و زعمت انك تناله بمعصيته ، فبئس ما زعمت
: سوگند به خدا هيچ كس به پاداشى كه در پيشگاه خدا است نمى رسد، مگر به
خاطر اطاعت از خدا، و تو گمان مى كنى كه معصيت خدا، به آن پاداش مى رسى
، تو بد گمان مى كنى .
زيد گفت : من برادر و پسر برادرت هستم .
امام رضا (ع ) فرمود: تو مادام كه از خدا
اطاعت كردى ، برادر من هستى ، حضرت نوح پيامبر در مورد پسر ناحقش گفت :
رب ان ابنى من اهلى و ان وعدك الحق و انت احكم
الحاكمين
: پروردگارا پسرم از خاندان من است (پس او را از عذاب نجات بده ) و
وعده تو ( در مورد نجات خاندانم ) حق است ، و تو از همه حكم كنندگان
برترى .
خداوند به او فرمود: انه
ليس من اهلك انه عمل غير صالح
: او از اهل تو نيست ، او عمل غير صالحى است .
(96)
بنابراين خداوند، پسر نوح (ع ) را به خاطر گناهش ، از فرزند بودن نوح
(ع )، خارج ساخت .
(97)
و با كمال صراحت به زيد النار فرمود:
من كان لم يطع الله عزوجل فليس منا :
آن كس كه اطاعت از خداوند نكند، از ما نيست .
(98)
جعفر كذاب ، يكى از فرزندان امام هادى (ع
) بود، او از افراد منحرف و گمراهى بود كه بسيار باعث آزار پدر و
برادرش امام حسن عسكرى (ع ) گرديد.
جعفر كذاب ، به حب مقام و دنياپرستى ، معروف بود، اكثر عمر خود را با
افراد پست و عياشان هوسباز، و آلات لهو و نامشروع گذراند، در ظاهر
وانمود مى كرد كه امامت امام حسن عسكرى (ع ) را قبول دارد، ولى آن را
قبول نداشت و بعد از وفات امام حسن (ع )، ادعاى امامت كرد، و مردم را
به اطاعت از خودش و اعتقاد به امامتش ، مجبور مى نمود، او خواست بر
جنازه امام حسن عسكرى (ع ) نماز بخواند، حضرت حجت (ع ) ( با اينكه كودك
بود ) به پيش آمد و او را از نماز خواندن بر جنازه ، منع كرد .
(99)
امام سجاد (ع ) از پدرش و او از جدش رسول خدا (ص ) نقل كردند كه فرمود:
هنگامى كه فرزندم جعفر بن محمد بن على بن الحسين
(ع ) متولد شد، نام او را صادق بگذاريد، زيرا بزودى در ميان فرزند
(زادگان ) او شخصى همنام او متولد مى شود كه بدون حق ، ادعاى امامت مى
كند و به جعفر كذاب ناميده مى شود .
(100)
و در روايت ديگر، پس از ذكر مطلب فوق ،آمده :
امام سجاد (ع ) گريه شديد كرد، سپس فرمود: گوئى
جعفر كذاب را مى نگرم كه طاغوت عصرش او را ماءمور جستجوى ولى خدا (
حضرت مهدى ) نموده ، او به جستجو مى پردازد و از روى جهل به ولادت حضرت
مهدى (عج ) خود را وكيل برادرش بر حرم او وانمود مى كند، در حالى كه او
حريص به قتل ولى خدا (حضرت مهدى عليه السلام ) در صورت يافتن او است ،
به طمع آنكه ميراث پدرش را تصاحب كند...
(101)
جواب نامه حضرت مهدى (عج
)
محدث بزرگ شيخ كلينى از اسحاق بن يعقوب نقل مى كند توسط
محمد بن عثمان بن عمرى ( دومين نايب خاص
امام زمان عليه السلام )، نامه اى مشتمل بر چند سؤ ال ( از جمله راجع
به جعفر كذاب ) نوشتيم .
جواب نامه آمد، كه در آن نوشته بود:
اما ما ساءلت عنه ارشذك الله و ثبتك و وقاك من
امر المنكرين لى من اهل بيتنا و بنى عمنا، فاعلم انه ليس بين الله
عزوجل و بين احد قرابة ، و من انكرنى فليس منى و سبيله سبيل ابن نوح ،
و اما سبيل عمى جعفر و ولده ،فسبيل اخوة يوسف (ع )
: اما آنچه از آن پرسيده اى ، خدا تو را هدايت
كند و ثابت قدم نمايد و تو را از شر آنانكه از خاندان ما و پسر عموهاى
ما مرا انكار كنند، حفظ نمايد، بدان كه بين خداوند و احدى ، خويشاوندى
نيست ، و كسى كه مرا انكار كند، از من نيست ، و راه او راه پسر نوح (ع
) است ، و اما در مورد عمويم جعفر و فرزندانش ، راه آنها همان راه
برادران يوسف (ع ) نسبت به يوسف (ع ) است .
(102)
كوتاه سخن آنكه : در نكوهش جعفر كذاب ، روايات بسيار نقل شده ، كه در
اينجا به همين مقدار كفايت مى شود.
در پايان اين قسمت ، توجه شما را به روايت زير جلب مى كنيم : حضرت امام
رضا (ع ) فرمود:
من احب عاصيا فهو عاص ، و من احب مطيعا فهو مطيع
، و من اعان ظالما فهو ظالم ، و من خذل عادلا فهو ظالم ، انه ليس بين
الله و بين احد قرابة و لا ينال احد ولاية الله الا بطاعة
: كسى كه گنهكارى را دوست بدارد، خودش گنهكار
است ، و كسى كه مطيع خدا را دوست بدارد، خودش مطيع است ، كسى كه ستمگرى
را كمك كند، خودش ستمگر است ، و كسى كه عادلى را به خودش واگذارد، ظالم
است ، همانا بين خدا و هيچكس ، خويشى نيست ، و هيچكس به ولايت خدا نمى
رسد، مگر به وسيله اطاعت از او ، آنگاه فرمود: خداوند در قرآن (
آيه 101 تا 103 سوره مؤ منون ) مى فرمايد:
فاذا نفخ فى الصور فلا انساب بينهم يومئذ بينهم
يومئذ و لا يتسائلون فمن ثقلت موازينه فاولئك هم المفلحون و من خفت
موازينه فاولئك الذين خسروا انفسهم فى جهنم خالدون
: هنگامى كه در صور ، دميده شود، هيچ گونه نسبى
ميان آنها نخواهد بود، و از يكديگر تقاضاى كمك نمى كنند كسانى كه
ترازوى (سنجش اعمال ) آنها سنگين است ، آنان رستگارانند و آنها كه
ترازوى عملشان سبك مى باشد، كسانى هستند كه سرمايه وجود خود را از دست
داده و در دوزخ ، جاودانه خواهند ماند .
(103)
انگيزه انحراف بعضى از
فرزندان امامان (ع )
اينك در اينجا اين سؤ ال مطرح مى شود: با اينكه امامان (ع )
كمال دقت را در تربيت فرزندان خود داشتند، و تمام اركان و اصول آموزش و
پرورش را رعايت مى نمودند، چرا بعضى از فرزندان يا فرزندزادگان آنها (
در حدود يك درصد آنها) منحرف وگمراه شدند؟
در پاسخ اين سؤ ال
نخست بايد توجه داشت ، كه حضرت نوح (ع ) يكى از پيامبران اولوالعزم بود
و حتما در تربيت فرزند، دقت داشت ، ولى فرزندش
كنعان فردى گمراه در آمد و حتى عذاب الهى را ديد، در عين حال
نبوت نوح (ع ) را نپذيرفت .
(104)
و همچنين حضرت يعقوب (ع )، يكى از پيامبران بزرگ بود، ولى فرزندانش
تصميم گرفتند، برادرشان يوسف (ع ) را بكشند، و پدرشان را گمراه خواندند
و...(105)
بنابراين ، چنين موضوعى ، در ميان فرزندان پيامبران نيز بوده است .
اما انگيزه هاى انحراف فرزندان امامان (ع ) را همانند انگيزه هاى
انحراف فرزندان پيامبران ، در مجموع مى توان در پنج موضوع خلاصه كرد:
1 مادر ناباب 2 حسادت 3 حب جاه و مقام 4 پول پرستى 5 همنشين بد .
توضيح آنكه :
1 - نقش مادر: گاهى پدر از هر جهت خوب است ، ولى مادر داراى آن لياقت و
شايستگى نيست تا فرزند را بر اساس صحيح تربيت كند، مثلا پدر در مورد
خوردن غذاى حلال ، بسيار مراقب است ، ولى مادر چنين مراقبتى ندارد، پدر
از نظر علمى و معنوى ، در سطح عالى است و مى تواند به حالات عرفانى
ممتازى برسد، ولى مادر چنين ظرفيتى را ندارد، بلكه گاهى به عكس زمينه
انحراف و سقوط، در مادر وجود دارد، بدون شك بر اساس
قانون وراثت ، حالات پدر و مادر، به فرزندان انتقال مى يابد، و
آن دو در سطح زمينه و متقضى (نه علت )، در تكوين فرزند خود نقش فطرى
دارند.
بر همين اساس امامان (ع ) سعى داشتند كه با بانوان صالح و شجاع و
وارسته ازدواج كنند، ولى گاهى اتفاق مى افتاد كه بانويى ناصالح مثل
همسر نوح و لوط دو پيامبر خدا، همسر آنها گردد، و همچون جعده دختر اشعث
كه همسر امام حسن مجتبى شد، و هم او آن حضرت را مسموم كرد .
در درگيرى جنگ جمل ، اميرمؤ منان على (ع ) به پسرش
محمد حنفيه فرمود:
حمله كن !، و از آنجا كه سپاه مخالف ، در برابر محمد حنفيه
تيراندازى مى كردند، محمد منتظر ماند تا تيراندازى دشمن متوقف گردد،
آنگاه حمله كند، سرانجام حمله كرد، ولى در برابر تيرها توقف كرد و از
پيش روى باز ايستاد .
امام على (ع ) نزد او آمد .
فضربه بقائم سيفه و قال ادركك عرق من امك
با قائمه شمشيرش بر او زد و به او فرمود: رگى
(ارثى ) از مادرت به سراغ تو آمده است .
(106)
2 حسادت : يكى از خصال بسيار زشتى است كه انسان را بى رحم و گمراه مى
كند، برادران يوسف ، پيغمبرزاده بودند، ديدند پدرشان يعقوب به يوسف (
به خاطر لياقتهايى كه در چهره اش مى ديد ) بيشتر محبت مى كند، حس حسادت
آنها را بر آن داشت كه حتى تصميم گرفتند، يوسف را بكشند، سرانجام او را
به چاه انداختند.
در روايت امام سجاد(ع ) از زبان رسول خدا(ص ) در مورد
جعفر كذاب اين جمله آمده است :
و الحاسد لاخيه :
او نسبت به برادرش امام حسن عسكرى (ع ) حسادت ورزيد .
(107)
و امام صادق (ع ) به طور كلى فرمود:
ليس منا الا و له عدو من اهلبيته
: همه افراد خاندان ما، بدون استثناء، دشمنى در
ميان بستگان خود دارند .
شخصى پرسيد: بنو الحسن لا يعرفون لمن الحق
: فرزندان امام حسن (ع ) [ اشاره به بعضى
از نوادگان آن حضرت ] نمى شناسند كه امامت از آن كيست ؟
امام صادق (ع ) در پاسخ فرمود:
بلى ، و لكن يمنعهم الحسد : چرا، مى
شناسند، ولى خصلت حسادت ، آنها را از پذيرفتن حق ، باز مى دارد .
(108)
آرى حسادت ، انسان را چنان در چنبره خود
منحرف مى كند كه حتى پسر امام معصوم (ع )، را به گناه و ادعاى باطل وا
مى دارد، از اين رو، اميرمؤ منان على (ع ) در يكى از سخنان خود هشدار
داد و فرمود:
الحسد راءس العيوب :
حسادت سرچشمه زشتيها است .
(109)
3 جاه طلبى : يكى از عوامل انحراف ، دلبستگى به مقام است كه بسيارى را
به ضلالت و انحراف كشانده است ، و همين خصلت زشت حتى بعضى از
امامزادگان را منحرف نمود .
عبدالله افطح پسر امام صادق (ع )، مى دانست كه پدرش فرموده :
امام بعد از من موسى بن جعفر (ع ) است ،
ولى جاه طلبى باعث شد گفت : پسر بزرگتر من هستم
، چرا من جانشين پدرم نباشم ، او چنين ادعايى كرد، ولى عمرش
كوتاه شد و پس از هفتاد روز، بعد از پدر از دنيا رفت .
جعفر كذاب ، نيز به خاطر حب مقام و رياست ، ادعا كرد كه جانشين برادرش
امام حسن عسكرى (ع ) است ، و منكر وجود حضرت مهدى (عج ) شد، ولى عمر
او نيز كوتاه شد، و در سن 45 سالگى در سال 271 هجرى ، با كمال سلامتى
افتاد و مرد .
(110)
اين فرازهاى تاريخى مايه عبرت است ، كه هر كس با رهبر حق ، مخالفت كند،
يا قطع رحم نمايد، عمرش كوتاه خواهد شد .
4 پول پرستى : در تاريخ ، بسيار ديده شده كه پول پرستى ، افرادى را به
سوى جنايات هولناك كشانده است ، تا آنجا كه براى جايزه ، در بريدن سر
امام حسين (ع ) پيش دستى مى كردند.
يكى از انگيزه هاى انحراف بعضى از امامزادگان ، همين پول پرستى بود، با
اينكه امامان (ع ) به نكته ضعف آنها آگاه بودند، و به آنها از نظر مالى
، كمك شايانى مى نمودند، ولى در عين حال افزون طلبى ، باعث شد كه به
خاطر پول ، حتى دشمن را براى كشتن امام معصوم (ع ) تحريك نمايند.
مانند: محمد بن اسماعيل بن امام صادق (ع
) كه به بغداد رفت و به هارون گفت : گمان نمى
كردم كه در روى زمين دو خليفه باشد، تا اينكه ديدم مردم به عمويم موسى
بن جعفر (ع ) به عنوان خلافت سلام مى كنند، او با همين بدگويى ،
هارون را بر ضد امام كاظم (ع ) تحريك كرد، هارون
صد هزار درهم براى او فرستاد، ولى او به زودى به بيمارى
ذبحه ( درد شديد گلو، شبيه ديفترى )
مبتلا شد حتى نتوانست يك درهم از آن را به مصرف برساند، و با كمال ذلت
مرد .
(111)
برادر او، على بن اسماعيل نيز به همين
گمراهى افتاد، امام كاظم (ع ) مى دانست كه او پول پرست است ، براى او
سيصد دينار و چهار هزار درهم توسط برادرش محمد بن جعفر (ع ) فرستاد، و
برايش پيام داد كه :
اجعل هذا فى جهازك و لا تؤ تم ولدى
: اين پول را به عنوان خرج سفر، با خود ببر، و
فرزندانم را يتيم نكن .
در عين حال او نمك نشناسى كرد، و نزد هارون رفت ، و به خاطر پول ،
هارون را بر ضد عمويش ، تحريك نمود، به دستور هارون ،
دويست هزار درهم ، به او جايزه دادند،
ولى طولى نكشيد كه او به بيمارى خاصى مبتلا شد و روده هايش در بيت
الخلاء از او دفع گرديد، و در همانجا افتاد، اموالش را نزدش آوردند،
گفت :
ما اصنع به و انا فى الموت :
اين پولها را چه كنم ، با اينكه در حال جان كندن
هستم .
(112)
5 همنشين بد: گاهى همه وسائل تربيت و امورى كه در سازندگى انسان نقش
دارند فراهم است ، ولى همنشين بد، موجب انحراف مى گردد، انحراف بعضى از
فرزندان امامان (ع ) به خاطر همنشين بد بوده است ، به گفته سعدى :
و به گفته شاعر ديگر:
تا توانى مى گريز از يار بد
|
يار بد بدتر بود از مار بد
|
مار بد تنها تو را بر جان زند
|
يار بد بر جان و بر ايمان زند
|
در قرآن (آيه 28 و 29 فرقان ) مى خوانيم : شخصى كه بر اثر همنشينى با
بدان ، گمراه شده ، در قيامت افسوس مى خورد و مى گويد:
يا ويلتى لم اتخذ فلانا خليلا لقد اضلنى عن
الذكر بعد اذ جائنى و كان الشيطان للانسان خذولا
:
اى واى بر من ، كاش فلان (شخص گمراه ) را دوست
خود نمى گرفتم او مرا از ياد حق گمراه ساخت ، پس از آنكه آگاهى به سوى
من آمده بود، و شيطان هميشه انسان را از جاده راست ، پرت مى كند .
امير مؤ منان على (ع ) فرمود:
اياك و معاشرة الاشرار فانهم كالنار، مباشرتها
تحرق :
حتما از معاشرت با بدان دورى كن ،
چرا كه آنها همانند آتش اند كه نزديك شدن به آن ، مى سوزاند . .
(113)
عبدالله افطح فرزند امام صادق (ع ) كه قبلا از او ياد شد، فرزند ارشد
امام صادق (ع ) بود، ولى پس از امام صادق (ع ) در برابر برادرش امام
كاظم (ع ) قد علم كرد، و ادعاى امامت نمود و ... و عمرش كوتاه شد و
مرد، در حالات او مى نويسند با
حشويه و مرجثه
، طرفداران دو مكتب انحرافى محشور بود، و سرانجام همنشينى با
آنها، او را منحرف نمود، و عقيده او را فاسد كرد .
(114)
سه نكته تكميلى :
لازم به تذكر است كه در اينجا به سه نكته به عنوان تكميل بحث ،
توجه كنيد.
1 عواملى باعث مى شود كه گاه فرزند شخصيتى بزرگ ، گمراه و پست گردد، و
به عكس فرزند آدمى پست و گمراه ، انسانى برازنده شود، اين موضوعى است
كه در همه زمانها بوده و هست ، زمينه ها و ريشه ها و غذاها و ... موجب
چنين تفاوت خواهد شد، در آيه 27 سوره آل عمران مى خوانيم :
و تخرج الحى من الميت و تخرج الميت من الحى
:
خداوندا!تو زنده را از مرده خارج مى سازى ، و
مرده را از زنده خارج مى كنى .
يكى از تفاسير اين آيه اين است كه خداوند گاهى زندگان معنوى را از
مردگان معنوى ، و مردگان معنوى را از زندگان معنوى ، خارج مى سازد،
يعنى افراد با ايمان را از افراد بى ايمان ، و افراد بى ايمان را از
افراد با ايمان ،
بيرون مى آورد .
چنانكه همين معنى در ضمن روايتى از رسول خدا (ص ) نقل شده است .
(115)
اشاره به اينكه
قانون وراثت ، يك قانون
قطعى نيست ، انسان كافرزاده مى تواند با اراده قوى ، راه خدا را
بپيمايد، و انسان مؤ من زاده ، در صورت غفلت و غرور، دستخوش انحراف
خواهد شد، بنابراين نه كافرزاده ها، ماءيوس باشند، و نه مؤ من زاده ها
مغرور!
2 احترام به سادات ، در جاى خود لازم است ، آنها از نسل پيامبرند و بوى
پيامبر (ص ) را مى دهند، بايد فوق العاده مورد احترام قرار گيرند، ولى
در اسلام پيوند مكتبى بر پيوند نسبى بالاتر است ، بر همين اساس ، سلمان
و بلال حبشى ، در نزد پيامبر (ص ) محترم و عزيز هستند، ولى ابولهب عموى
پيامبر (ص ) مورد لعن آن حضرت است .
امير مؤ منان على (ع ) فرمود:
ان ولى محمد من اطاع الله و ان بعدت لحمته ، و
ان عدو محمد من عصى الله و ان قربت قرابته
:
دوست محمد(ص ) كسى است كه از خدا اطاعت كند،
هر چند پيوند نسبى او دور باشد، و دشمن محمد (ص ) كسى است كه از خدا
اطاعت نكند، هر چند پيوند نسبى او نزديك باشد .
(116)
3 براى حفظ نونهالان و جوانان ، علاوه بر تربيت صحيح ، لازم است كه
محيطها را سالم نگه داشت ، و آنها را در محيطهاى سالم قرار داد، و از
همنشين هاى ناباب كنترل كرد .
همنشين بد، بلاى بزرگ ، و آفت بسيار زيانبخش است كه اگر باغبان ، هر چه
در پرورش نهال خود، كوشش كند، هرگاه جلو بلا و آفت را نگيرد، تار و پود
نهال او دستخوش خطر سقوط، قرار مى گيرد، بنابراين از هر سو مراقب آفت
همنشين بد بود، تا راه نفوذى براى او پيدا نشود .
اصل هشتم : خواب و تعبير خواب در سيره امامان (ع
)
اشاره :
يكى از امور بسيار مهم ، در زندگى انسان ، مساءله خواب ، و خواب
ديدن (رؤ يا) و تعبير خواب است ، كه هميشه از آغاز زندگى تا پايان عمر،
همراه و پيوسته با انسان است ، و درياى عميقى در كنار انسان مى باشد،
بنابراين لازم است ، در مورد آن ، بى خبر نباشيم ، و با آگاهى هايى كه
از طريق قرآن و روايات و سيره امامان (ع ) و گفتار روانكاوان ، به دست
مى آيد، از آن بهره مند گرديم .
مساءله خواب و رؤ يا ( خواب ديدن )، ريشه قرآنى ، تاريخى و روايى و
علمى دارد، و هرگز صحيح نيست كه از كنار آن ، بى تفاوت عبور كنيم ، و
اصولا خواب از نشانه هاى وجود خدا، و قدرت الهى است ، و مى توان از اين
طريق ، به يكى از طرق خداشناسى ، دست يافت ، چنانكه در آيه 23 سوره روم
مى خوانيم :
و من آياته منامكم بالليل و النهار ...
:
و از نشانه هاى خدا، خواب شما در شب و روز است
.
خواب يكى از نعمتها و موهبت هاى بزرگ الهى است ، و ساختار وجود انسان و
هر موجود زنده اى به گونه اى آفريده شده كه الزاما نياز به خواب دارد،
و نياز روح و جسم به خواب ، به قدرى زياد است ، كه هيچ كس ، هر قدر
نيرومند باشد نمى تواند در برابر بى خوابى تحمل كند.
توجه به پنج موضوع درباره
خواب و رؤ يا
براى آنكه با بصيرت بيشتر، بحث خواب ديدن و تعبير خواب از
ديدگاه امامان (ع ) را پى گيريم ، در آغاز لازم است به چهار موضوع زير
توجه نمائيم :
1 هيچ موجود زنده اى نمى تواند، بدون خواب به زندگى خود ادامه دهد،
امام صادق (ع ) فرمود:
ما من حى الا و هو ينام خلا الله عزوجل
:
هر موجود زنده اى مى خوابد، جز ذات پاك خدا .
(117)
2 خواب از نعمتهاى مجهول است ، آنگاه كه از انسان گرفته شد، انسان به
اهميت آن پى مى برد، آنانكه خواب ندارند و يا به عللى خوابشان اندك است
، افرادى عليل ، پژمرده و فرسوده هستند، خواب نعمت بزرگى براى تجديد
قوا، و ذخيره نيرو و رفع خستگى سلولها در نتيجه تجديد نشاط و آمادگى
براى تلاش مجدد خواهد بود .
خداوند در آيه 9 سوره نباء به اين موهبت اشاره كرده ، مى فرمايد:
و جعلنا نومكم سباتا
وما خواب شما را مايه آرامشتان قرار داديم
واژه
سبات ، از
سبت ، در لغت به معنى قاطع و سپس به معنى
تعطيل كار آمده است ، اين تعبير اشاره لطيفى به تعطيل قسمتهاى
قابل توجهى از فعاليتهاى روحى و جسمى انسان در حال خواب مى كند، كه
موجب بازسازى اعضاء خسته و فرسوده ، و نشاط و تقويت و آرامش خواهد شد
.
يكى از رزمندگان ، بر اثر اصابت تركش ، به قسمتى از سرش ، اصلا نمى
خوابيد و مى گفت : رگ خوابم آسيب ديده ، اين آقا وقتى كه شب مى شد،
شكنجه اش شروع مى شد، تا صبح در رنج و عذاب بود.
خواب چيست ؟: دانشمندان قديم و جديد، درباره حقيقت آن ، مطالب مختلف
گفته اند .
ولى در فرهنگ قرآن ، خواب يكنوع قبض روح (يكنوع مر! است ،منتها مرگ
ضعيف و كم رنگ ، در قرآن ، در آيه 412 سوره زمر مى خوانيم :
الله يتوفى الانفس حين موتها و التى لم تمت فى
منامها ...
:
خداوند، ارواح را به هنگام مرگ ، قبض مى كند،
و ارواحى را كه نمرده اند نيز به هنگام خواب مى گيرد.
از اين آيه فهميده مى شود كه ؛ ارتباط روح با بدن ، سه نوع است : 1
ارتباط صد در صد (هنگام بيدارى ) 2 ارتباط ناقص و كم رنگ (هنگام خواب )
3 قطع ارتباط كامل (مرگ ) بنابراين خواب ، برادر مرگ است ، و چهره ضعيف
مرگ مى باشد
4 خوابهاى گوناگون : از مجموع روايات ، به دست مى آيد كه خواب ديدن
داراى اقسام و انواعى است ، كه خلاصه آن به صورت
سه نوع در سخن رسول خدا(ص ) آمده است آنجا كه مى فرمايد:
الرؤ يا ثلاثة : بشرى من الله و تحزين من
الشيطان و الذى يحدث به الانسان نفسه ، فيراه فى منامه
:
خواب ديدن بر سه گونه است : 1 جنبه الهامى
دارد و بشارتى از سوى خدا است . 2 افكار ولگرد و آشفته شيطانى است . 3
از اسرار نهانى انسان است كه انسان آن را در خواب ( به صورت خود يا شكل
ديگر ) مى بيند(118)
و در نقل ديگر آمده ، امام صادق (ع ) فرمود:
الرؤ يا على ثلاثة وجوه : بشارة من الله للمؤ من
و تحذير من الشيطان ، و ضاضغاث احلام
:
خواب ديدن بر سه گونه است : 1 بشارتى از خدا
براى مؤ من 2 و هشدار تلقيناتى از طرف شيطان 3 و خوابهاى آشفته و
پريشان .
(119)
امام صادق (ع ) به شاگرد هوشمندش
مفضل
فرمود:
اى مفضل ،
درباره خواب ديدن ها بينديش ، خداوند راست و دروغ آن را با هم در
آميخته ، چرا كه اگر همه آن خواب ديدنها، راست باشد، همه انسانها (كه
خواب مى بينند ) پيامبر خواهند شد، و اگر همه دروغ باشد، بيهوده و بى
فايده خواهد گرديد، بنابراين گاهى راست است و گاهى بى پايه ، در نتيجه
مردم از خوابهايى كه مى بينند در مصالح خود به وسيله آنها هدايت شده و
بهره مند مى گردند، و يا به زيان موضوعى پى برده و از آن دورى مى كنند،
و بسيارى از خواب ديدنها، دروغ است ، تا مردم اعتماد كامل به آنها
ننمايند .
(120)
5 اصل خواب ديدن و تعبير خواب از نظر قرآن و روايات ، يك موضوع مسلم و
غير قابل انكار است ، منتها بخشى از خوابها بى اساس و پوچ است و
خوابهاى آشفته و شيطانى است ، و بخش ديگر، خوابهاى صحيح و داراى تعبير
مى باشد .
رسول خدا (ص ) فرمود:
من لم يؤ من بالرؤ يا الصادقة فانه لم يؤ من
بالله و رسوله
:
كسى كه صحت خواب ديدنهاى راست را باور نكند،
به خدا و رسول خدا (ص ) ايمان نياورده است .
(121)
خواب ديدن از ديدگاه قرآن
در قرآن ، در چندين مورد از رؤ يا و تعبير آن سخن به ميان آمده
كه از مجموع به دست مى آيد كه رؤ يا و تعبير آن ، از نظر قرآن ، يك
حقيقت و واقعيت انكارناپذير است ، در اينجا به اين موارد اشاره مى كنيم
:
1 در سوره يوسف ، در سه مورد از خواب و تعبيرش سخن به ميان آمده است :
نخست ؛ خواب ديدن يوسف كه يازده ستاره و خورشيد و ماه او را سجده مى
كنند و تعبير آن ( آيه 5 و 102 يوسف ).
دوم ؛ خوابديدن دو جوان در زندان ، و تعبير آن توسط يوسف (ع ) (آيه 37
و42 يوسف ) .
سوم ؛ خوابديدن عزيز مصر، و تعبير آن توسط يوسف (آيه 43 تا 49).
2 در مورد خواب ديدن حضرت ابراهيم (ع ) درباره ذبح اسماعيل (ع ) كه در
سوره صافآت آيه 102 و 105 آمده است .
3 در مورد پيامبر اسلام (ص ) در سه مورد ( 1 انفال : 43، 2 اسراء: 60،
3 فتح : 27 ) از خواب و تعبير آن سخن به ميان آمده است ، توضيح اينكه :
يك : در آيه 43 انفال مى خوانيم :
اذ يريكهم الله فى منامك قليلا و لو اراكهم
كثيرا لفشلتم و لتنازعتم فى الامر
:
در آن موقع ، خداوند تعداد دشمنان ( در جنگ
بدر ) را در خواب به تو كم نشان داد، و اگر فراوان نشان مى داد، سست مى
شديد و كارتان به اختلاف مى كشيد .
در تفسير اين آيه آمده : در آستانه جنگ بدر، پيامبر (ص ) در عالم خواب
ديد كه تعداد كمى از دشمنان در مقابل مسلمانان ، حاضر شده اند، اين
خواب را براى مسلمانان نقل كرد، و همين موجب تقويت روحيه مسلمانان شد،
گرچه تعداد كافران در ظاهر زيادتر از تعداد مسلمانان بود، ولى آنها در
باطن ، اندك و ضعيف بودند، و مى دانيم كه خوابها، به باطن و تعبير
آنها، اشاره مى نمايند .
دو: در آيه 60 اسراء مى خوانيم :
و ما جعلنا الرويا التى اريناك الا فتنة للناس
:
و ما آن خوابى را كه به تو نشان داديم ، فقط
براى آزمايش مردم بود .
در اينكه منظور از
رؤ يا در اين آيه ، چه
بود، چندين قول گفته شده است ، به گفته جمعى از مفسرين شيعه و سنى ، و
مطابق بعضى از روايات ، اين آيه اشاره به خوابى است كه رسول خدا، در
مورد حاكمان بعد از رحلت خود، ديد، و آن اين بود كه در خواب ديد: ميمون
هايى از منبر او بالا مى روند و پائين مى آيند، از اين مساءله بسيار
غمگين شد، به طورى كه بعد از اين خواب ، كمتر مى خنديد
(122) . [ اين خواب را به آمدن
بنى اميه تعبير كرده اند كه پس از پيامبر (ص ) يكى بعد از ديگرى
خلافت را به دست گرفتند و حكومت اسلامى را به فساد كشاندند . ]
سه : در آيه 27 سوره فتح مى خوانيم :
لقد صدق الله رسوله الرؤ يا بالحق لتدخلن المسجد
الحرام
:
آنچه را كه خداوند در عالم خواب به پيامبر (ص
) نشان داد، راست بود و تحقق يافت .
آنگاه كه پيامبر (ص ) در سال ششم هجرت در مدينه بود، در عالم خواب ديد
كه به اتفاق يارانش براى انجام مناسك عمره ، وارد مكه مى شوند، اين
خواب را براى اصحاب بيان كرد، همه آنها خوشحال شدند كه بزودى مكه فتح
مى شود، و مسلمانان به آنجا رفته و عمره حج را بجا مى آورند، بعضى تصور
مى كردند كه تعبير خواب ، در همان سال (6 هجرت ) رخ مى دهد، از اين رو
وقتى كه آن سال مشركين در ماجراى (حديبيه ) از ورود مسلمانان به مكه
ممانعت نمودند، آنها شك كردند كه مگر خواب پيامبر (ص ) ممكن است نادرست
باشد؟، پيامبر (ص ) به آنها فرمود:
مگر من به
شما گفته بودم كه تعبير اين رؤ يا، همين امسال رخ مى دهد؟
به هر حال ، سال بعد( ذيقعده سال هفتم هجرت ) پيامبر (ص ) و يارانش
وارد مكه شدند و
عمرة القضاء را بجا
آوردند و تعبير خواب آشكار گرديد .
نتيجه اينكه : مساءله خواب ديدن و تعبير خواب ، از ديدگاه قرآن ، يك
واقعيت قطعى است ، بنابراين مسلمانان هرگز نمى توانند خواب و تعبير
خواب را در رديف خرافات ، يا حدسيات بدانند.
اهميت رؤ ياى صادقه
خوابهاى راست كه از آن به
رؤ ياى صادقه
يا
خوابهاى رحمانى ، تعبير مى
شود، از نظر اسلام در جايگاه بسيار رفيعى قرار دارد، و يكى از منابع
آگاهى و كشف اسرار است ، اهميت آن در حدى است كه رسول خدا (ص ) فرمود:
الرؤ يا الصالحة جزء من سبعين جزء من النبوة
:
خواب ديدن شايسته ، يك قسم از هفتاد قسم نبوت
است .
(123)
و در سخن ديگر فرمود:
و منها جزء من ستة و اربعين جزء من النبوة
:
بخشى از خواب ديدنها، يك قسم از 46 قسم مقام
نبوت است .
(124)
در قرآن ، در آيه 64 سوره يونس ، در وصف اولياء خدا مى خوانيم :
لهم البشرى فى الحياة الدنيا و فى الاخرة ...
:
براى آنها در زندگى دنيا و در آخرت ، بشارت
شادى هست . شخصى از رسول خدا(ص ) در مورد بشارت دنيوى ، كه در
آيه فوق آمده سؤ ال كرد كه چيست ؟
رسول خدا (ص ) در پاسخ فرمود:
هى الرؤ يا الحسنة ، يرى المؤ من فيبشر بها فى
دنياه
:
اين بشارت ، همان خواب ديدن نيكى است كه مؤ من
آن را در عالم خواب مى بيند، و به وسيله آن در دنيا، بشارت داده مى شود
.)
(125)
قابل توجه اينكه مساءله خواب ديدن مؤ من ، به
قدرى در نزد پيامبر اسلام (ص ) مهم تلقى مى شد، كه حضرت رضا(ع ) فرمود:
ان رسول الله (ص ) كان اذا اصبح قال لاصحابه هل
من مبشرات ؟ يعنى به الرؤ يا
: رسول خدا (ص ) هر روز صبح ، به اصحاب خود مى
فرمود: آيا از بشارت دهنده ها چيزى در نزدتان داريد؟ ، منظور آن حضرت
از بشارت دهنده ها، خواب ديدنها بود.
(126)
روزى رسول خدا (ص ) به اصحاب خود رو كرد و
فرمود:
خياركم اولو النهى :
بهترين افراد شما، صاحبان خرد هستند .
شخصى پرسيد: صاحبان خرد كيانند؟ ، فرمود
.
اولو النهى اولو الاحلام الصادقة
: صاحبان خرد، آنها هستند كه خوابهاى راست مى
بينند .
(127)
امام صادق (ع ) فرمود:
راءى المؤ من و رؤ ياه جزء من سبعين جزء من
النبوة ، و منهم من يعطى على الثلث
: نظريه مؤ من ، و خواب ديدن او، يك قسم از
هفتاد قسم مقام نبوت است ، و به بعضى از مؤ منان (كامل ) يك قسم از سه
قسم نبوت داده مى شود.
(128) [ يعنى راءى و رؤ ياى آنها آنچنان در سطح بالاست
، كه اگر مقام نبوت را سه قسمت كنند، راءى و رؤ ياى مؤ من ، در يك قسمت
آن قرار دارد . ]
روايات در اهميت خواب ديدن مؤ من ، بسيار است ، در اينجا براى حسن ختام
اين عنوان ، به ذكر يك روايت ديگر مى پردازيم ، و آن اينكه رسول خدا (ص
) فرمود:
الا انه لم يبق من مبشرات النبوة الا الرؤ يا
الصالحة ، يراها المسلم او ترى له
: آگاه باشيد، همانا از بشارتهاى پيامبرى ، جز
خواب ديدن شايسته ، باقى نمانده ، كه آن را مسلمان در خواب مى بيند، يا
براى او در خواب ديده مى شود .
(129)
دانستنيهايى پيرامون خواب
ديدن
براى بهره بردارى از نعمت رؤ يا،
كه يكى از منابع كشف و شناخت است ، در اينجا به ذكر امورى كه از گفتار
و سيره امامان (ع ) گرفته شده مى پردازيم :
يك : چه كنيم تا خواب
راست ببينيم ؟
هر چه انسان از نظر معنوى ، تقوا، معرفت و كمالات ، در سطح بالا
باشد و موازين پاكزيستى را رعايت كند، خوابهايى را كه مى بيند غالبا
خوابهاى راست و داراى پيام است .
بر همين اساس ، پيامبران و امامان و علماى ربانى و وارسته ، خوابهاى بد
نمى بينند .
هنگامى كه انسان به بستر خواب مى رود، وضو بگيرد، و دعا بخواند، و قرآن
تلاوت كند، آداب مستحبى خوابيدن را رعايت كند، مثلا از نظر كيفيت
خوابيدن ، دمرو نخوابد، كه خوابيدن شيطانى است ، بلكه به جانب راست
بخوابد، نه به جانب چپ ، و هنگام خواب ، دو سوره معوذتين ( ناس و فلق )
را بخواند، بى وضو و جنب نباشد، و قلبش را با امور معنوى و ملكوتى و
ذكر الهى ، نورانى نمايد، اميد زياد است كه چنين فردى خواب خوب ، و
راست و داراى پيام ببيند.
بر همين اساس ، مطابق روايات ، خواب ديدن پيامبران و امامان (ع ) و
اولياء خدا و مؤ منان خالص ، از خوابهاى راست و داراى پيام خواهد بود،
لذا امام صادق (ع ) در ضمن گفتارى فرمود:
خواب ديدن قبل از سحر، راست است ،
الا ان يكون جنبا او يثام على غير طهر او لم
يذكر الله عزوجل حقيقة ذكره
: مگر در صورتى كه جنب باشد، يا بى وضو بخوابد، يا از روى حقيقت ، خدا
را ياد نكرده باشد .
(130)
و پيامبر (ص ) فرمود:
رؤ يا المؤ من تجرى مجرى كلام تكلم به الرب عنده
: خواب ديدن مؤ من همچون كلامى است كه خداوند در نزد او سخن گفته است .
(131)
و علماى بزرگ گفته اند:
منامات الانبياء لا تكون الا صادقة و هى وحى فى
الحقيقة ، و منامات الائمة (ع ) جارية مجرى الوحى و ان لم تسم وحيا
: خواب ديدنهاى پيامبران قطعا راست است ، و آن در حقيقت وحى است ، و
خواب ديدنهاى امامان (ع ) همچون وحى است گرچه به نام وحى ناميده نشود .
(132)
و قبلا خاطر نشان شد، كه خواب ديدن مؤ من ، جزئى
از هفتاد جزء، يا جزئى از 46 جزء مقام نبوت است ، و يا جزيى از سه جزء
نبوت مى باشد .
دو: انگيزه هاى خوابهاى
آشفته و بى پايه
عواملى موجب مى شود كه انسان در عالم خواب ، خوابهاى آشفته و
پوچ و بى پيام ببيند، در اين راستا مى توان امور زير را ذكر كرد:
1 - پر خورى ؛ امام على
(ع ) فرمود:
المستقل النائم تكذ احلامه :
كسى كه با شكم سنگين بخوابد، خواب بى اساس مى
بيند. .
(133)
علامه مجلسى (ره ) مى گويد: مردى نزد پدرم (ملا محمد تقى مجلسى ) آمد،
در حالى كه وحشت زده و بى تاب به نظر مى رسيد، گفت :
ديشب در خواب ديدم شير سفيدى كه در گردنش مار
سياه بود با هم به من حمله كردند و مى خواستند مرا بكشند.
پدرم به او گفت : گويا غذاى كشك همراه رب انار
خورده اى .
او گفت : آرى همين غذا را خورده ام .
پدرم گفت : عيب ندارد (خوابت بى پايه است ) و آن
دو غذاى زيانبخش ، چنان صورتى (شير سفيد و مار سياه ) را به نظرت آورده
است .
(134)
2 پر خوابى ؛ امام حسن
عسكرى (ع ) فرمود:
من اكثر المنام راءى الاحلام
: كسى كه زياد بخوابد، خوابهاى آشفته ببيند.
(135)
سلمان مى گويد: شخصى به محضر رسول خدا (ص ) آمد و گفت :
شب گذشته خواب آشفته اى ديده ام .
پيامبر (ص ) فرمود: مگر چه غذايى خورده بودى ؟
او عرض كرد: خرما خوردم ، ولى زياد خوردم .
پيامبر (ص ) فرمود: خوابت بى پايه است و تعبير
ندارد .
(136)
همچنين غذا از نظر كيفيت ، مانند غذاهاى سرد براى افراد سرد مزاج موجب
خوابهاى آشفته خواهد شد .
3 بيمارى ها:
و تب شديد و پريشان حالى نيز در ديدن خوابهاى آشفته ، اثر دارد
.
4 آلودگى به گناهان بزرگ
:
يكى از عوامل ديدن خوابهاى آشتفه است ، چرا كه موجب وحشت و
دلهره شده ، و در عالم خواب ، به صورت خوابهاى پريشان و آشفته در مى
آيد، مثلا:
يزيد، پس از شهادت امام حسين ( ع )، خوابهاى آشفته مى ديد، وقتى بيدار
مى شد، با ناراحتى شديد مى گفت :
مالى و للحسين : مرا با حسين (ع ) چه
كار؟!
حجاج بن يوسف ، جنايتكار بزرگ تاريخ ، وقتى كه
سعيد بن جبير (مفسر بزرگ شيعه ) را كشت ، همواره خوابهاى
وحشتناك مى ديد، وقتى بيدار مى شد، مى گفت :
مالى و لسعيد بن جبير :
مرا به سعيد بن جبير چه كار؟
5 ادا نكردن حقوق واجب :
شخصى خواب آشفته و وحشتناك ديد،ماجراى خود را توسط يكى از
دوستانش به امام صادق (ع ) خبر داد، امام صادق (ع ) فرمود:
اذهب فقل : انك لا تؤ دى الزكاة
: برو به او بگو تو زكات اموالت را ادا نكرده اى
.
او رفت و سخن امام صادق (ع ) را به سمع آن شخص رسانيد، آن شخص گفت :
سوگند به خدا، من زكات اموالم را پرداخته ام .
امام صادق (ع ) پس از اطلاع ، فرمود:
ان كنت تؤ ديها، لا تؤ ديها الى اهلها :
اگر زكات اموالت را داده اى به صاحبانش نداده اى
.
(137)
6 خستگى و ناراحتى هاى
روحى و فكرى
نيز موجب خوابهاى آشفته و كابوسهاى وحشتناك خواهد شد و ...
اين گونه خوابهاى آشفته ، كه به خاطر يكى از امور فوق است ، بى پايه و
پريشان است ، و تعبير و پيام نخواهد داشت .
سه : عموميت خواب ديدن
براى همه
خواب ديدن ، يك امر عمومى و همگانى است ، همه بدون استثناء،
گاهى خواب مى بينند، منتها حافظه بعضى ها ضعيف است ، و به همين خاطر،
خوابى را كه ديده اند فراموش مى كنند، لذا سفارش شده كه آن را هر چه
زودتر يادداشت كنند تا فراموش نگردد.
در اين جهت فرقى بين زن و مرد نيست ، زنها نيز خواب مى بينند و بعضى از
رؤ ياهاى آنها، راست و داراى تعبير و پيام است ، اينكه معروف شده ،
خواب زن چپ است ، يك سخن كاملا بى اساس
است ، در آيات و روايات ، چنين موضوعى ديده نشده ، بلكه به عكس خواب
ديدن ، به طور عموم مطرح شده است .
در روايات آمده كه گاهى فاطمه زهرا (س ) خواب مى ديد، و رسول اكرم (ص )
آن را تعبير مى كرد، و در مورد ام الفضل
همسر عباس (عموى پيامبر ص ) روايت شده ، او خواب وحشتناكى ديد، با حزن
و اندوه نزد رسول خدا (ص ) آمد و عرض كرد: شب
گذشته خواب وحشتناكى ديده ام .
رسول خدا (ص ) فرمود: چه خوابى ديدى ؟
او گفت : در خواب ديدم ، قطعه اى از گوشت بدن تو
جدا شد و بر روى دامن من قرار گرفت .
رسول خدا (ص ) فرمود:
خيرا راءيت تلد فاطمة غلاما فيكون فى حجرك
: خير است ، تو ديده اى كه فاطمه (س ) پسرى به
دنيا مى آورد، و آن پسر در آغوش تو قرار مى گيرد.
ام الفضل مى گويد: پس از چند روزى ، حسين (ع )
از فاطمه (س ) متولد شد، و همان گونه كه پيامبر (ص ) خواب مرا تعبير
كرد، حسين (ع ) را در بغل گرفتم و روى دامنم نشاندم .
(138)
چهار: آگاهان به تعبير
خواب چه كسانى هستند؟
تعبير خواب ، يك علم و فن بسيار
مهمى است كه در جايگاه عظيمى قرار دارد، چرا كه شعبه اى از خصال
پيامبرى است ، و هر كسى شايستگى براى اتصاف به اين علم و فن را ندارد،
مثلا يك نفر مرجع تقليد اعلم ، كه در علوم اسلامى ، برتر از ديگران
شناخته شده ، ممكن است هيچگونه اطلاعات فنى به
تعبير خواب نداشته باشد، بنابراين اينكه هر كسى خوابى مى بيند و
نزد ملاى محل ، يا امام جمعه شهر مى رود، و مى گويد خوابى ديدم ، تعبير
كن ، اين كار، اصولى و فنى نخواهد بود .
توضيح اينكه : علم تعبير خواب ، از دو راه نصيب انسان مى شود:
1 از راه غير عادى ، يعنى : خداوند اين مقام را به بعضى از بندگان خالص
و پرهيزكارش مانند پيامبران و امامان و اولياء خدا عنايت مى فرمايد
نور يقذفه الله فى قلب من يشاء
2 عده اى نيز بر اثر تسلط بر آيات و روايات بسيار، و راه يابى به بطون
و ژرفاى آيات و روايات ، به اضافه ذوق سرشارى كه دارند، به علم تعبير
خواب ، دست مى يابند.
بنابراين تعبير خواب ، چيز آسانى نيست كه هر بقال و بى بى رقيه ،
بتواند به اين علم ، راه يابد، بلكه از علوم بزرگ ويژه اى است كه به
اولياى آگاه الهى مى رسد.
در مورد اول ، در قرآن مى توان ، از يوسف (ع ) نام برد، او بر اثر پاكى
و كمالات و شايستگى به جايى رسيد كه خداوند علم تعبير خواب را به او
داد، چنانكه حضرت يعقوب ، به پسرش يوسف رو كرده و فرمود:
و كذلك يجتبيك ربك و يعلمك من تاءويل الاحاديث و
يتم نعمته عليك
: و اين گونه پروردگارت تو را بر مى گزيند، و از
تعبير خوابها به تو مى آموزد و نعمتش را بر تو و بر آل يعقوب ، تمام و
كامل مى كند (يوسف 6)
و در آيه 101 سوره يوسف مى خوانيم كه يوسف (ع ) به خدا عرض مى كند:
رب قد آتيتنى من الملك و علمتنى من تاءويل
الاحاديث
: پرورگارا!بخش (عظيمى ) از حكومت را به من
بخشيدى و مرا از علم تعبير خوابها آگاه ساختى
و در تاريخ ، مى توانيم ابن سيرين را در
اين مورد شاهد بياوريم :
محمد بن سيرين از اهالى بصره ، شخصى زيبا صورت و زيبا سيرت بود، كه در
سال 110 ه .ق از دنيا رفت .
وى در عنفوان جوانى شعل بزازى داشت ، روزى بانويى عاشق و شيفته جمال او
شد، او را به عنوان خريدن پارچه ، به خانواده اش برد، و در خانه را بست
، و از او خواست كه كامجويى نامشروع كند .
ابن سيرين گفت : معاذ الله !كه من تن به عمل
منافى عفت بدهم ، سپس آن زن را نصيحت كرد و از مذمت زنا و نتائج
شوم آن ، براى او مطالبى گفت ، بلكه زن منصرف گردد، ولى منصرف نشده
سرانجام ابن سيرين تصميم گرفت با حيله شرعى ، از آن دام بگريزد، در
همانجا به بهانه اينكه در فشار ادرار است ، به توالت رفت ، و در آنجا
همه بدنش را به نجاست آلوده كرد و بيرون آمد، وقتى كه آن زن او را به
آن وضع زشت ديد، از او متنفر شد و او را از خانه اش بيرون كرد، بعد از
اين ماجرا، موهبت الهى شامل ابن سيرين
شد، و او داراى علم تعبير خواب گرديد .(139)
احتياط و پاكزيستى ابن سيرين ، در حدى بود كه نقل شده : روزى چهل خمره
(سبوى بزرگ ) روغن خريد، در ميان يكى از آنها، موش مرده اى ديده شد، او
روغن همه آن خمره ها را بدور ريخت .(140)
مورد دوم ، از آگاهى به تعبير خواب ، كه دانشمندان ژرف نگر با ذوق سليم
و انديشه استوار، آن را از آيات قرآن و گفتار پيامبر (ص ) و امامان (ع
)، استخراج مى كنند، نيز راه ديگرى براى دستيابى به تعبير خواب است ،
براى روشن شدن اين مطلب ، در اينجا به ذكر چند نمونه مى پردازيم :
1 نقل شده : مهدى عباسى (سومين خليفه عباسى ) در عالم خواب ديد كه
صورتش سياه شده است ، تعبير آن را از تعبيركنندگان پرسيد، همه از تعبير
آن درمانده شدند، جز ابراهيم كرمانى كه
گفت : بزودى داراى دختر مى شوى .
از او سؤ ال شد كه اين تعبير را از كجا به دست آوردى ؟، در پاسخ گفت :
از قرآن كه مى فرمايد:
و اذا بشر احدهم بالانثى ظل وجهه مسودا
: در حالى كه هرگاه به يكى از آنها بشارت دهند،
دخترى نصيب تو شده ، صورتش (از فرط ناراحتى ) سياه مى شود (نحل
58 ) .
مهدى عباسى هزار درهم به او جايزه داد، وقتى كه مهدى داراى دختر شد،
هزار درهم ديگر نيز به او عطا كرد
(141)
2 باز نقل شده : متوكل (دهمين خليفه عباسى ) در عالم خواب اميرمؤ منان
على (ع ) را در درون آتش برافروخته ديد، چون دشمن على (ع ) بود، از اين
خواب ، شادمان شد، بى آنكه به كسى بگويد، يكى از معبرين خواب را طلبيد،
و به او گفت : چنين خوابى ديده ام ، تعبيرش چيست
؟، بى آنكه نام امام على (ع ) را ذكر كند
معبر گفت : آن شخصى را كه در عالم خواب ديده اى
، سزاوار است كه يا پيامبر، و يا وصى پيامبر باشد
متوكل گفت : اين سخن را از كجا مى گويى .؟
فلما جاءها نودى ان بورك من فى النار و من حولها
: هنگامى كه (موسى ) نزد آتش آمد، ندايى برخاست
كه مبارك باد آن كس كه در آتش است ، و كسى كه در اطراف آن است
(نمل 8 )
(142)
3 نقل شده : زنى نزد ابن سيرين آمد و گفت : در
عالم خواب ديدم گويا تخم مرغ را زير چوب مى نهم ، و از زير آن چوب جوجه
هايى بيرون مى آيند.
ابن سيرين گفت : واى بر تو، از خدا بترس ، تو زنى هستى كه مردان و زنان
نامحرم را از راه نامشروع به هم مى رسانى .
شخصى از ابن سيرين پرسيد: اين تعبير را از كجا بدست آوردى ؟
ابن سيرين گفت : از سخن خداوند در قرآن كه در وصف منافقان مى فرمايد:
كانهم خشب مسندة :
منافقان ، گوئى چوبهاى خشكى هستند كه به ديوار تكيه داده شده
(منافقين 4 )
تخم مرغ ، زنان هستند، چوبها همان مفسدان مى باشند، و جوجه ها همان
فرزندان زنا مى باشند
(143)
پنج : نقل خواب ، در نزد
اشخاص شايسته
همان گونه كه گفتيم ، تعبير خواب ، يك علم و فن مهم ، عميق و
عظيم است ، از اين رو تعبير كننده بايد صلاحيت علمى و معنوى براى تعبير
خواب داشته باشد، بنابراين ، نبايد نزد هر كسى رفت و از او خواست كه
خواب مرا تعبير كن ، و نبايد هر كسى خواب افراد را تعبير كند، چه بسا
افرادى از روى ناآگاهى ، يا حسادت و آلودگى معنوى ، خواب افراد را به
غلط تعبير مى كنند و موجب تشويش خاطر مى گردند، به خاطر همين جهت ، در
قرآن آمده ، وقتى كه حضرت يوسف (ع ) در خواب ديد يازده ستاره و خورشيد
و ماه ،
او را سجده كردند، و خواب خود را براى پدرش يعقوب گفت ، يعقوب به او
فرمود: يا بنى لا تقصص رؤ ياك على اخوتك فيكيدوا
لك كيدا ان الشيطان للانسان عدو مبين
: اى فرزندم !خواب خود را براى برادرانت بازگو
مكن كه براى تو نقشه خطرناك مى كشند، چرا كه شيطان دشمن آشكار انسان
است (يوسف 5)
رسول اكرم (ص ) فرمود:
الرؤ يا على رجل طائر ما لم يعير، فاذا عبرت
وقعت ، و لا تقصها الا على واد او ذى راءى
: كسى كه خواب ديده ، خواب او بر فراز او به
صورت پرنده است تا آن هنگام كه تعبير نشده است ، هنگام كه تعبير شد، آن
پرنده سقوط مى كند( هر گونه كه تعبير شد ممكن است همان گونه اتفاق
بيفتد) بنابراين خواب خود را جز براى آن كسى كه دوست صميمى تو است و يا
تعبير خواب مى داند، براى هر كس نقل نكن .
(144)
و در سخن ديگر فرمود:
لا تقص الرؤ يا الا على عالم او ناصح :
خواب خود را نقل نكن مگر براى عالم يا خيرخواه
(145)
نيز فرمود:
الرؤ يا لا تقص الا على مؤ من خلا من الحسد
: خواب خود را براى هيچكس جز مؤ منى كه دور از
حسادت است ، نقل نكن .
(146)
عصر پيامبر (ص ) بود، زنى شوهرش به سفر رفت ، او در غياب شوهر، خوابى
ديد و به حضور رسول خدا(ص ) آمد و گفت : در خواب
ديدم تنه درخت خرما در خانه ام شكسته شد
پيامبر (ص ) به او فرمود: شوهرت با سلامتى باز
مى گردد.
پس از مدتى شوهرش ، با سلامتى بازگشت .
بار ديگر شوهر او به سفر رفت ، و او همان خواب را ديد و نزد پيامبر (ص
) رفت و خواب خود را گفت ، پيامبر (ص ) فرمود:
شوهرت سالم باز مى گردد پس از مدتى شوهرش با سلامتى بازگشت .
بار سوم شوهر او سفر كرد، آن زن همان خواب را ديد، وقتى كه بيدار شد
مرد چپ دستى را ديد و خواب خود را براى او نقل كرد، آن مرد گفت :
واى !شوهرت ميميرد
اين خبر به پيامبر (ص ) رسيد، پيامبر (ص ) فرمود:
الا كان عبر لها خيرا:
آيا او نمى توانست خواب آن زن را تعبير نيك كند؟
( چرا تعبير نيك نكرد؟ )
(147)
شش : ساعات خواب ديدن
يكى از امور در وقت خواب ديدن است
، كه چه وقتى براى خواب ديدن ، خوب است و خواب ديدن در چه وقت تعبير و
پيام دارد؟!
علامه مجلسى (ره ) در كتاب شرح السنه نقل
مى كند كه : خواب ديدن در شب ، قوى تر از خواب
ديدن در روز است ، و راست ترين ساعتهاى خواب ديدن ، هنگام سحر است
و از امام صادق (ع ) نقل مى كند كه فرمود:
اسرعها تاءويلا رؤ يا القيلولة
: تعبير خواب ديدن هنگام (ساعتى ) قبل از ظهر،
از همه خوابها در وقتهاى ديگر، سريعتر انجام مى گيرد .
(148)
و در مورد ديگر از امام صادق (ع ) نقل شده كه خواب ديدن در قسمت آغاز
شب را، خواب دروغين خواند و سپس فرمود:
و اما الصادقة اذا رآها بعد الثلثين من الليل مع
حلول الملائكة و ذلك قبل السحر فهى صادقة لا تخلف ...
: اما خواب راست ، هنگامى است كه آن را پس از
گذشتن دو سوم از شب يعنى هنگام ورود فرشتگان ببيند، و اين هنگام ، قبل
از سحر است ، چنين خوابى به خواست خدا راست است و مطابق با واقع مى
باشد، مگر در وقتى كه جنب يا بى وضو باشد و از روى حقيقت در ياد خدا
نباشد، در اين صورت ، موجب وقفه و نوسان خواهد شد .
(149)
هفت : گوناگون بودن مهلت
تعبير خواب
تعبير بعضى از خوابها، فورى ، يا پس از ساعاتى ، آشكار مى شود،
ولى تعبير بعضى از خوابها ممكن است سالها يا دهها سال بعد از خواب ديدن
، واقع گردد.
مثلا تعبير خواب حضرت يوسف (كه در خواب ديد يازده ستاره و ماه و خورشيد
او را سجده مى كنند ) بعد از چهل سال ، آشكار شد ( كه مادر و پدر و
يازده برادرش ، در برابر تخت سلطنت او، كرنش كردند. )
شخصى از امام صادق (ع ) پرسيد: چقدر ممكن است
بين رؤ يا و وقوع آن فاصله بيفتد؟ ، آن حضرت پاسخ فرمود:
پنجاه سال ، زيرا پيامبر (ص ) در عالم خواب ديد:
سگى پوزه خود را به خون حضرتش آغشت ، آن را اين گونه تعبير كرد كه مردى
فرزندم امام حسين (ع ) را مى كشد، وقوع اين تعبير، پنجاه سال ، به طول
انجاميد .
(150)
و در مورد امام حسين ( ع ) نقل شده ، شب عاشورا، هنگام سحر، سرش بر روى
زانو ائش بود، اندكى خوابيد، سپس بيدار شد و فرمود:
همين ساعت در خواب ديدم گويا چند سگ به من حمله
كردند تا مرا بگزند، در ميان آنها سگ ابلقى بود كه بيشتر و شديدتر به
من حمله مى كرد، به گمانم قاتل من مردى مبتلا به بيمارى پيسى ، از ميان
اين قوم است .
(151)
در اين خواب ، مى بينيم فاصله بين خواب و كشته شدن حدود كمتر از يك روز
بوده است .
نيز نقل شده : عالم بزرگ شيخ مفيد (متوفى 413 ه .ق ) شبى در عالم خواب
، فاطمه زهرا (س ) را ديد كه دست حسن و حسين (ع ) را گرفته و نزد شيخ
مفيد (ره ) آورد و فرمود:
يا شيخ علمهما الفقه :
اى شيخ ، فقه را به اين دو، بياموز صبح
همان شب ، مادر سيد مرتضى و سيد رضى (ره ) در حالى كه دست دو فرزندش
سيد رضى و سيد مرتضى را گرفته بود نزد شيخ مفيد (ره ) آورد و گفت : يا
شيخ علمهما الفقه : اى شيخ !به اين دو كودك ،
فقه بياموز .
(152)
شيخ مفيد، از اين واقعه عجيب ، به عظمت مقام مادر سيد مرتضى و سيد رضى
و به آينده درخشان فرزندان او، پى برد، سعى و كوشش فراوان در آموزش آن
دو فرزند كرد، و آنها از علماى بزرگ شدند . در اين خواب نيز، فاصله
خواب ديدن ، و تعبيرش ، بسيار كوتاه بوده است .
نيز روايت شده ، سدير صيرفى مى گويد: در
عالم خواب ، رسول خدا(ص ) را ديدم ، به سوى او رفتم و سلام كردم ، ديدم
طبقى از خرما در نزدش هست عرض كردم اى رسول
خدا!يك عدد خرما به من بده بخورم ، آن حضرت ، يك عدد خرما داد و
خوردم ، و به همين ترتيب هشت خرما به من داد و خوردم ، باز طلب خرما
كردم ، فرمود: همين كافى است .
از خواب بيدار شدم ، صبح آن شب به محضر امام صادق (ع ) رفتم ، ديدم
طبقى از خرما در نزدش هست ، همان گونه كه در خواب ، نزد رسول خدا (ص )
ديده بودم ، سلام كردم ، جواب سلام مرا داد، تقاضاى خرما كردم ، آن
حضرت ، يك دانه خرما به من داد، آن را خوردم و باز تقاضاى خرما كردم و
به همين ترتيب هشت دانه خرما از آن حضرت گرفتم و خوردم ، باز طلب خرما
نمودم ، آن حضرت فرمود: لو زادك جدى رسول الله
لزدناك : اگر جدم رسول خدا (ص ) زيادتر
به تو مى داد، من نيز زيادتر مى دادم .
ماجراى خواب ديدن خود را گفتم ، آن حضرت همچون كسى كه به همه ماجرا
آگاه است ، خنديد .
(153)