از وقـتـى كـه وارد مـسجد شدى فهميدم كه تو شيعه اى چون براى جاى سجودت يك كاغذ
قرار دادى .
گفتم : مگر اشكالى دارد؟ آيا مى توانى با همان سنت صحيحى كه شعارش را بلند مى كنيد,
مرا قانع سازى ؟.
گـفت : مارا از بحث كردن , خصوصا با شيعيان منع كرده اند ومااصلا حاضر نيستيم به
حرفهاى تو گوش دهيم مارا دينمان وشمارادينتان كافى است !.
ايـنـهـا خـاطـراتى بود كه بايد ياد آور مى شدم تا روشنفكران مسلمان بدانند كه سنت
پيامبر هيچ مـخالفت ومعارضه اى با پيشرفت علمى وتكنولوژى ندارد وهرگز حرام نكرده ست
كه انسان ـ چه مـردوچه زن ـ لباسى متناسب با خويش بپوشد, مهم اين است كه عورتش
پوشانده ولباسش زننده نباشد وزنان حجابشان را حفظ كنند! چرا كه پيامبر فرمود
((خـداونـد بـه لـباسها وريخت ها وشكل وشمايل شماواموالتان نمى نگرد بلكه به قلوب
واعمالتان نگاه مى كند))
((82)).
هـرگـز سـنت پيامبر باميز غذا خورى يا استفاده از قاشق وچنگال مخالف نيست ! مهم آن
است كه انـسـان در خـوردن وآشـاميدن , ادب داشته باشد وهمراهانش تصور نكنند كه در
يك نبرد حيوان مابانه با شكارش هست وريش وپشم او در خوردن وآشاميدن شريكش نباشند.
سـنـت پيامبر هرگز مخالفتى ندارد با تميز كردن دهان ودندان توسط خمير داندان
ومسواكهاى كنونى وهيچ معارضتى ندارد به اينكه بدن انسان پاك وتميز باشد وشخص مسلمان
موهاى زير بغل وجـاهـاى ديگر بدنش را بتراشد وخودرا خوش بو ومعطر كند كه مردم از او
متنفرنشوند ودر جيب پـيـراهـنـش دستمالى تميز باشد, واما آنها كه ادعاى دروغين
پيروى از سنت دارند وبوى بدنشان خصوصا در تابستان حكايت از دورى آنها از حمام دارد
وهمچنان كه در كنار خيابان راه مى رود در مـيان انگشتانش آب دهان مى اندازد وهر جا
كه رسيد آب كثيف بينيش را مى اندازد, بدون اعتنا به مـردمـى كـه در آن جا راه مى
روندودستش را با كنار جامه وپيراهنش تميز مى كندو اينان بخدا از سنت پيامبر
دوردورند.
سـنـت پيامبر هرگز ممانعتى ندارد كه به خاطر رساندن صداى اذان به مسلمانان , از
دستگاه هاى نوين مانند بلندگو, مكروفون وضبطصوت استفاده شود وحتى هيچ مخالفتى ندارد
با استفاده از ويديو درمساجد, براى پخش فيلمهاى اسلامى يا تدريس امور دينى در
غيروقت نماز.
سنت پيامبر ممانعتى ندارد با استفاده زنهاى مسلمان از نوارهاى بهداشتى وحرام نمى
داند كه زنها به خاطر استفاده هاى مشروع , اتومبيل برانند يا در بازارها ومغازه ها
بروند ولوازم زندگى خويش را خـريـدارى كنند فقط كافى است كه حجاب شرعى خودرا حفظ
كنند ودامانشان ازحرام نگه دارند وبه نا محرم ننگرند چنانكه خداوند دستورش داده است
.
خلاصه سنت نبوى هرگز مخالف پيشرفت وترقى نيست , مادام كه در خدمت انسانيت است وبراى
رفاه حال مردم وضع شده است وآنهارا از بيمارى ها مى رهاند وسعادت مى بخشد.
((بگو ـ اى پيامبر ـ چه كسى زينت خدارا كه براى بندگانش وضع كرده وروزى هاى خوب
ونيكورا حرام گردانيده است ؟))
((83)).
آرى ! اسـلام حـرام گردانيده است هر چه پليدى , ناپاكى ونجاست است ومخالف است
باآنچه فطرتا مـورد تـنـفـر انـسـان هـا مـى گـرددمـانـند بوهاى بد وناخن هاى كثيف
وموهاى پليد ونجاست كـارى هـاوپـلـيـدى ها وپلشتى ها از اين روى وبه خاطر اينكه
خداوند زيبااست وزيبايى هارا دوست مى دارد, ملاحظه مى كنيد كه هر انسان مؤمن ياحتى
كافرى , وقتى مى خواهد از منزل خارج شود, خودرا مى آرايدوخوش بو مى سازد تا آنجا كه
هيچ خانه اى را بدون آينه نمى يابى , پس اگر مردان به فـكر آرايش خود هستند, چرا آن
را از زنها منع كنيم , بشرطآنكه از حدود ومرز اسلام خارج نشوند وجـلـوى نـا مـحرمان
, آرايش كرده بيرون نيايند؟ ((الناس اعدا ما جهلوا))
((84))
مردم نسبت به آنچه نمى دانند دشمنى مى ورزند يادم مى آيد در ايام جوانى , خوشم مى
آمدكه روزهاى چهارشنبه , سـرمـه بـكـشـم وعـلـى رغـم اينكه تمام كتابهاى حديث ,
روايت مى كنند كه پيامبر(ص ) همواره ديـدگـانـش را سـرمـه مى كشيد وبر آن تشويق مى
نمود, با اين حال , هر وقت , سرمه به ديدگانم مـى مـالـيـدم , زن ومـرد نگاه هاى
مخصوصى به من مى كردندوچشمك مى زدند, گويى , مرتكب گناه يا كار زشتى شده ام , تا
سرانجام ناچار از اين سنت حسنه , چشم پوشيدم .
برخى از اعراب باديه نشين گوشهاى پسران را نيز سوراخ مى كنند وبرخى گوشواره ها در
آنها فرو مـى كـنـنـد, وايـن نـزد بـعـضـى قـبـيله هاى عرب , شايع است ولى اگر در
اين زمان ـ مثلاـ يك مـردفـرانـسـوى را ببينى كه در گوشش حلقه اى كرده است , تعجب
مى كنى ومى گويى لابد آدم نـامـرد يـا هـرزه اى است , همچنين است اگر مردى را باموى
بلند ببينيم , با اينكه در تاريخ به ثبت رسـيده است كه مردان , موهاى سررا مانند زن
ها مى پروراندند, حتى برخى از صحابه نقل كرده اند كه رسول خدا(ص ) گيسو داشت
((85))
بهرحال بايد سخن پيامبررا تكراركنيم كه مى فرمود ((خـداونـد هـرگـز بـه لـبـاس
وريـخـت ظـاهـرتـان نـگاه نمى كند,بلكه به دلها ورفتارهايتان مى نگرد))
((86)).
واين سخن حضرتش كه فرمود ((خداى لعنت كند مردان زن صفت (مخنث ) وزنهايى كه متشبه به
مردان اند))
((87)).
ولـى درسـت نـيـسـت كه بسنده كنيم به وضعيت چهارده قرن پيش پيامبر (از نظر لباس
وشكل وتمايل ) وبگوييم ديگر هر چه در اين زمينه , پيشرفت كرده بايد كنار گذارده
شود!.
خداوند از اين شدت ها وسختگيرى ها مبرااست چرا كه خودفرموده ((وخداوند هرگز در دين
براى شما سختى وشدتى قرار نداده است ))
((88)).
وپيامبر نيز از اين وضعيت بدوراست كه خود مى فرمايد ((بر مردم آسان بگيريد وفشار
نياوريد مردم را بشارت دهيد ومتنفر نسازيد))
((89)).
در خاتمه به تمام اين افراد سلفى ـ چه شيعى وچه سنى ـمى گوييم : هم بر خود فشار
نياوريد وهم مـسـلـمـانـان را تـحت فشار قرارندهيد وآنان را از دين نرانيد واين سخن
رسول خدارا از ياد نبريد كه فرمود ((هـمـانـا اگـر خـداونـد بـوسـيـله تو يك نفررا
هدايت كرد,براى تو بهتراست از دنيا وهر چه در آن است ))
((90)).
ولى اگر مى خواهيد واقعا اصولى به معناى منفى آن باشيد, پس بايد بجاى اتومبيل
وهواپيما وديگر وسـايـل روز مـره , بـر الاغ وقـاطـرسوار بشويد واين طرف وآن طرف
برويد زيرا رسول خدا سوار الاغ وقـاطر مى شدند وهرگز سوار هواپيما واتومبيل نشدند,
پس حال كه چنين نمى كنيد وهرگز نمى توانيد چنين باشيد, از خدا بترسيد وبيش ازاين با
مردم , رفتار سخت وخشن نداشته باشيد وبا زبـان خـوش بـا آنـهـا بـرخـورد كـنـيـد
واگـر نمى خواهيد پيشرفت كنيد, حد اقل عقب گرد نداشته باشيد.
مشكلات سياسى , دست آورد تمدن
هنگامى كه رسول خدا(ص ) اصحابش را دستور داد كه به حبشه هجرت كنند, به آنان فرمود
((بـه سـوى حـبـشه روانه شويد, زيرا در آنجا پادشاهى هست , كه هيچ كس نزد او, مورد
ستم قرار نمى گيرد))
((91)).
ولـى بـه آنـها گذرنامه نداد واز حكومت حبشه نيز درخواست ويزا نكرد وآنهارا وادار
به تغيير پول خود ننمود.
هـيـچ يـك از ايـن مسائل در آن زمان شناخته شده نبود ومورداستفاده قرار نمى گرفت ,
وانگهى سـرزمـيـن الهى گسترده است , هر گاه وطن انسان برايش تنگ شود, سوار مركبش مى
شود وبه سـوى زمين خدا روانه مى گردد وبه آرزوى خويش مى رسد, نه حسابگرى , نه
مراقبى , نه بازرسى , نـه گـمـركى , نه عوارضى , نه كارت بهداشتى , نه گواهى
شاهنشاهى براى الاغش يا قاطرش كه نكند دزدى باشد ياعوارضش را پرداخت نكرده باشد!.
آرى ! ايـن تـمدن است , يا بهتر بگوييم ازدياد جمعيت است كه زمين را به كشورها
ودولتهاى متعدد وگـونـاگـون تـقسيم كرده وهركشورى به زبان حكومتش , سخن مى گويد وهر
حكومتى براى خـودبرچمى ومرزهايى در دريا وخشكى دارد كه نگهبانان محكم واستواريد آن
گمارده است تا هر كـسـى وارد نـشـود وهنگامى كه بر عددملت ها افزوده شد وطمعها
فزونى يافت بطوريكه هر يك مـى خـواسـت ديـگـرى را اسـتعمار يا استثمار كند
وانقلابها وكودتاها وجرايم زياد شد,جامعه هاى پـيشرفته ناچار شدند, مليت هارا از هم
جدا سازند, گواهى ولادت ووفات براى افراد, صادر كنند, كـارت شـنـاسـايى پديد
آمد,گذرنامه درست شد, مرزها خط كشى شد, هر كس توانايى ورود به مـرزديگرى بدون اجازه
قبلى وويزا ورواديد نداشت وخلاصه هر جايى ,قانونى وهر حكومتى برنامه مشخصى براى خود
اعلام كرد.
مـن هم مانند بسيارى از جوانان مسلمان , وقتى كشورم بر رويم تنگ شد ودر تنگناى
سياسى قرار گـرفـتم , نيت كردم كه به كشورهاى ديگر هجرت كنم ولى همه درهارا به روى
خود بسته ديدم بويژه دركشورهاى عربى واسلامى .
راستى چقدر سرگردان مى شوم وقتى اين آيه را در كتاب الهى مى خوانم كه فرمود ((آنان
كه به خويشتن ستم روا داشتند, هنگامى كه قبض روح شدند,فرشتگان از آنها پرسيدند كه
كـجا بوديد؟ گفتند: ما در روى زمين مستضعف وناتوان بوديم فرشتگان گفتند: مگر زمين
خدا گـسـتـرده ووسـيع نبوده كه در آن هجرت كنيد (عذرشان پذيرفته نمى شود) وآنان
جايگاهشان دوزخ است وچه سرنوشت بدى ))
((92)).
به خويشتن مى گويم : راستى سرزمين جهان , همه اش ملك خداست ودر اين هيچ ترديدى نيست
ولـى بـرخـى بندگانش آن را گرفتندوبين خود تقسيم كردند وبه ديگران اجازه استفاده
ندادند واگـر غـيـرمـسلمانان مانند فرانسوى ها, انگليسى ها, آلمانى ها يا آمريكايى
هاعذرى داشته باشند, كـشـورهـاى اسلامى چه عذر وبهانه اى دارند واگرباز هم براى
برخى دولت هاى عربى واسلامى , عـذرى دست وپا كردم ,چه بهانه اى براى حاكمان مكه
ومدينه مى ماند كه مسلمان رانمى گذارند, بـه آسـانى وارد شود وبراى حج وعمره , از
او عوارض دخول مى گيرند وبا چه دشوارى ويزاى حج مى دهند.
راستى جاى شگفتى است كه در قرآن مى خوانيم ((آنان كه كافر شدند ومردم را از راه خدا
منع مى كنند واز مسجد الحرام كه آن را براى مردم يكسان قرار داديم چه شهرى باشند
وچه باديه نشين ))
((93)).
پس اگر خدا مسجد الحرام را براى تمام مردم , جايگاه امن قرارداده وساكنين وغير
ساكنين , در آن يكسان اند, چگونه ملك يك دولت مى شود كه به برخى اجازه ورود بدهد
وديگران را از آن منع كند پس بايد به اسلام وقرآنمان باز گرديم وبرنامه هاى خودرا
عوض كنيم .
مـدت زيـادى گذشت ومن با اين افكار وانديشه ها درگير بودم , تاجايى كه گاهى با خداى
خود مناجات كرده , عرض مى كردم : تومى گويى وسخن تو حق است ((آيا زمين خدا گسترده
نيست كه در آن هجرت كنيد))
((94)).
وتو مى گويى وسخنت حق است ((مـردم را بـه اداى مناسك حج فرا خوان تا مردم پياده
وسواره واز هر راه دور به سوى تو گرد هم آيند))
((95)).
وهـمـانـا ايـن سـرزمـين گسترده تواست كه محاصره شده واين خانه تواست كه ديگران
مالكش شده اند وآن را از مردم منع مى كنند بار الها,چه بايد كرد؟.
روزى از روزهـا كـه داشـتم سخنان اميرالمؤمنين على (ع )را درباره قرآن در نهج
البلاغه مطالعه مـى كـردم به جمله اى رسيدم كه چند بارآن را خواندم , و در آن گم
شده ام را يافتم وآن معمايم را گشود وافكارپريشانم را سامان داد.
حضرت امير(ع ) در نخستين خطبه نهج البلاغه , درباره قرآن چنين مى فرمايد ((آيات
واحكامى كه در وقت خود واجب مى شود ولى درآينده از بين مى رود))
((96)).
از ايـن سـخـن فـهميدم كه مانند چنين آياتى كه در زمان پيامبر(ص )امكان پذير بود,
در آينده به خاطر سلطه ستمگران وطغيان كافران , غيرممكن مى شود.
پـس اگـر كـسـى در روز قيامت به پروردگارش بگويد: من در زمين تو مستضعف وناتوان
بودم , خداى سبحان كه هيچ مطلبى بر او پوشيده نيست ومى داند كه او در اين دوران ها
مى زيسته است , به او نخواهدفرمود: جايگاهت دوزخ است وچه بد سرنوشتى !.
واگر كسى به پروردگارش در آن روز بگويد: من از رفتن به حج خانه تو منع شوم ومرا
نگذاشتند بـه خـانـه ات راه يـابـم در پاسخ خواهدشنيد: من هم به تو گفته بودم اگر
استطاعت وتواناييش داشـتـى بـه حـج برو, پس عذر وپوزشت پذيرفته است وآن كسى كه تورا
منع كرده , اومسئول است وبايد پاسخگو باشد.
سـلام بـر تـو اى امـيرمؤمنان , روزى كه زاده شدى وروزى كه ازدنيا رفتى وروزى كه
برانگيخته خواهى شد
((97)).
امر به معروف ونهى از منكر
يـكى از مشكلات سياسى كه تمدن نوين , آن را در ميان جامعه هاپديد آورده , خود بينى
است كه هر انـسـانـى تـنـها به فكر خويش باشدوهيچ در انديشه ديگران نباشد خودش
سلامت باشد, مردم به جـهـنم !واين بدترين وضعى است كه جامعه انسانى گرفتارش شده است
چندان كه منافع امت در خطر وسرنوشتش نامشخص باشد وهيچ كس ,فريادى نزند وكارى انجام
ندهد وبدينسان ارزشهاى والايـى از شـهـامـت ,مـردانـگـى , ايـثـار وجـهـاد
ومـبـارزه بـا سـتـمگران از بين مى رود ودين كمرنگ مى گردد ووجدان ها مى ميرند.
هـمـچـنـان كـه قبلا از آيات قرآن استدلال كرديم , در مورد برخى احاديث نيز همانطور
استدلال مى كنيم سخن رسول خدا(ص )را كه مورد اتفاق همه است با هم مى خوانيم كه مى
فرمايد ((بـايـد امـر به معروف ونهى از منكر نماييد ويا اينكه خداوند بدترين شمارا
بر شما مسلط مى كند, پس خوبانتان دعا مى كنند ولى دعايشان مستجاب نمى شود))
((98)).
امر به معروف ونهى از منكر براى حيات امت امرى لازم است وامامان آن را از اركان
اسلام دانسته اند ولـذا مى بينيم اولين شعارى كه گروه هاى اسلامى معاصر, آن را بلند
مى كنند شعار امر به معروف ونهى از منكراست ولى جامعه هاى پيشرفته امروز به شدت با
اين امرمخالفت مى كنند وبراى مقابله بـا آن سـازمـان هايى درست كرده اند
مانندسازمان حقوق بشر وسازمان حقوق زن وحتى جمعيت دفاع از حقوق حيوان , پس اگر
حكومت خود اين امر مهم (امر به معروف ونهى ازمنكر)را بر عهده نگيرد, شايد محال باشد
كه گروه ها بتوانند از عهده اش بر آيند چه رسد به افراد.
امـروز خـود شـاهـد مـنكرات در بسيارى از اماكن هستى ولى توانايى مخالفت ندارى وحتى
اگر خـواسـتـى نـهـى از مـنـكـر كـنـى ,مـمـكن است طرف مقابل ـ چه دختر وچه پسر ـ
عليه تو به مـقامات قضايى كشور شكايت كند ودر بهترين حالت ها به تو گفته مى شود: به
شما مربوط نيست , دخـالـت بـى جـا نـفـرمـاييد! اگر گفتى : من دارم امر به معروف يا
نهى از منكر مى كنم پاسخت مـى دهـنـد: تـو از كـجـا چـنـين حقى براى خود قائلى وچه
كسى به تو صلاحيت وشايستگى اين امرراداده است ؟.
من خودم به اين تجربه هاى تلخ رسيده ام چنانكه ديگرمسلمانان نيز, اين مراحل را
گذرانده اند ودر نـتيجه تلخى ناتوانى وسستى در ذائقه ام مانده است وسر گردانم ميان
دو امر اول : عقيده ام كه مرا وادار به انجام اين وظيفه شرعى مى كند واگر سكوت كنم
,مورد بازخواست قرار مى گيرم ودوم : وضـعـيـت كنونى كه در آن زندگى مى كنم واين حق
را از من به زور مى گيرد وتهديدم مى كند اگر دوباره خواستم انجام وظيفه كنم از ياد
نمى برم كه روزى استاندار به من گفت : مگر توپيامبر خـدايـى وخـدا به دين جديدى
تورا مبعوث گردانيده كه بين مردم اصلاح كنى ؟! پاسخ دادم : نه , هـرگـز! گـفـت :
پـس برو به خودت وخانواده ات برس ومارا از شر خود برهان ! ما مسئول امنيت مـردم
وسلامتيشان هستيم واگر اجازه دهيم هر بى سروپايى امر ونهى كند,كشور پر از هرج ومرج
مى شود.
مـن هـم سـرجـاى خودم نشستم واز رو رفتم ! هر چند در درون خويش احساس وظيفه مى كردم
وبـيـن اقدام يا امتناع , سالها گذراندم تااينكه به اين حديث رسول گرامى اسلام (ص )
رسيدم كه مى فرمايد ((هـر يـك از شـما منكرى را ببيند, بايد با دستش آن را برطرف
سازد, پس اگر نتوانست با زبانش واگر نتوانست باقلبش وآن ضعيف ترين مراحل ايمان است
))
((99)).
وهمچنين مى فرمايد ((خداوند هيچ پيامبرى را پيش از من نفرستاده است جز آنكه براى او
حواريون واصحابى بوده كه به سـنـتـش عـمـل مـى كـردنـد واوامـرش را اطـاعت مى
نمودند, سپس همواره گروه هايى پس از آنان جانشينشان مى شدند كه مى گفتند آنچه را به
آن عمل نمى كردند وانجام مى دادند كارهايى را كه مامور به آن نبودند, پس هر كه با
دستش وقدرتش با آنها جهادومبارزه كند, مؤمن است وهر كه با زبانش با انها مبارزه
كند, مؤمن است وهر كه با قلبش با آنان جهاد كند, او هم مؤمن است وپس از آن ديگر, به
اندازه دانه خردلى ايمان وجود ندارد))
((100)).
خـداى سـبـحان را حمد وسپاس گفتم كه بيش از توانمان , از مانخواسته است وهمانا اين
احاديث پـيـامـبـر(ص ) تفسير كتاب خداست وچون علم به گذشته وحال وآينده , نزد
خدااست , وخداوند مـى دانـسـتـه كـه دورانى بر مردم خواهد رسيد كه مسلمان , توانايى
نهى از منكرومخالفت با آن را نـدارد, از ايـن روى مطلب را آسان نموده وبيش ازتوانش
, از او نخواسته است , واگر پيامبر مراحل نـهـى از مـنـكـررا ـ آنـگـونـه كـه
مـلاحـظـه كـرديـد ـ تدريجى بيان مى فرمايد, دليل بر تغيير جـامـعـه اسـلامى است از
حالت قوت به حالت ضعف وناتوانى وهمچنين دليل است بر تغيير تكليف شرعى از حالتى به
حالتى ديگر.
پـس هـر كـه نـيـرومنداست بايد با قدرت , جلوى منكرات را بگيردوهر كس فاقد قدرت است
ولى تـوانـايـى جلوگيرى از منكررا با زبانش دارد, بايد با زبان جهاد كند ولى اگر مى
داند كه سخنش فـايـده اى نـدارد يـامـمكن است براى او ايجاد دردسر ومشكلات كند, در
آن صورت كافى است در قلبش , مخالفت كند, بى آنكه سخنى بر زبان جارى سازد.
پـس چـه مـنـزه است خدايى كه هر كس را به اندازه توانش , تكليف داده ودرود بى پايان
خداوند بر پيامبر رحمت ورافت كه بيش از خودمؤمنان بر آنان مهربان بود وبر خاندان
پاك وطاهرش
((101)).
انسان متمدن و شريعت آسان
بدون ترديد,انگيزه وهدف اديان آسمانى كه از سوى خداى سبحان , تشريع شده ,.
اولا: شناساندن پروردگارش به انسان ورهايى او از پرستش بت ها وانواع شرك وگمراهى
است .
ثـانـيـا: تـنـظيم زندگانى اجتماعى , اقتصادى وسياسى اسلام است واين اهداف در دو
امر اساسى خلاصه مى شود 1 ـ ايمان .
2 ـ عمل .
وهرگاه گفته شود, ايمان وعمل , مقصود ايمان درست وعمل شايسته است , پس هر ايمان
وعملى مـورد پـذيرش حق تعالى نيست ,چرا كه گاهى ممكن است انسان , عقايد گوناگونى را
بپذيرد كه هـيـچ ربـطى به اسلام ندارد وشايد از پدران خود به ارث برده است وهر
چنداگر درست هم باشد ممكن است تغيير پذيرد وعوض شود.
خداى متعال مى فرمايد ((وقـتـى بـه آنها گفته شد ايمان آوريد به آنچه خداوند نازل
كرده , گفتند: ماايمان مى آوريم به آنـچـه بـر ما نازل شود ولى به ما وراى آن كافر
مى شوند درحالى كه آن حق است وبر آنچه بر آنان نازل شده , صحه مى گذارد))
((102)).
گـاهـى انـسـان كـارهـاى زيادى را انجام مى دهد, به خيال آنكه به نفع بشريت است در
حالى كه كارهايش جز ضرر وزيان ندارد خداى سبحان مى فرمايد ((واگـر بـه آنها گفته
شود, در زمين فساد نكنيد, گويند: ما همانا مصلح هستيم هان ! آنها خود مفسد
وتبهكارند ولى نمى دانند))
((103)).
يا ممكن است انسان كارهاى شايسته اى انجام دهد كه براى بشريت بسيار ارزشمند ومفيد
باشد ولى بـراى خـدا انجام نداده باشد,بلكه مقصودش ريا ومردم بوده است , اين اعمال
شبيه سراب است كه ازدور, تـشـنـگان به خيال آب به سوى آن مى آيند ولى وقتى
رسيدند,چيزى را نمى بينند خداوند فرمود ((ومـا تـوجـه بـه اعـمـال آنـهـا كـرده
(كـه اعـمـالى فاسد وبى خلوص است ) وآن اعمال را نابود مى سازيم ))
((104)).
واگر دين راهنماى انسان است كه بوسيله آن هدايت مى شودوپيشرفت مى كند زيرا از آغاز
آفرينش هـر جـا انـسـان بـوده , دين هم وجود داشته است , وبوسيله تحقيقات وپژوهشهاى
باستان شناسان نـيـزفـهـميده شده است كه انسانهاى نخستين بسيارى از اشيارا نمى
دانستندوطى سالهاى سال پـى پـرده انـد ولـى از هـمان آغاز عبادتگاه داشته وبه همين
معنى اشاره دارد سخن حق تعالى كه مى فرمايد ((هـمـانـا نـخستين خانه اى كه براى
مردم , قرار داده شد, خانه مباركى است كه در مكه مى باشد وبراى جهانيان مايه هدايت
وراهنمايى است ))
((105)).
پس به طور يقين وجزم مى توانيم اعلام كنيم كه تمدن , عصاره اديان آسمانى است
وبنابراين اصل , اسـلامـى كه بر محمد بن عبداللّه (ص ) نازل شد, پيشرفته ترين
ووالاترين تمدن هااست كه انسانيت نمى تواند از آن پيشى بگيرد يا فراتر رود, بلكه
پيوسته در رتبه نازل تر قرار دارد وبه آن وابسته است .
وهـمـانـا ايـن قـرآن تحول شگرف براى انسان متمدن بوده كه مدت ها مصيبت هاى زيادى
از كفر والـحاد ونبودن ارزشهاى والاى معنوى در اثر بى دينى , بر آن وارد آمده بود
وبدينسان انسان امروز دنبال شخصيت وهويتش مى گشت كه تدريجا آن را در آغوش عقيده
يافت خداوند مى فرمايد ((پـس تو ـ اى پيامبر ـ پيوسته رو به دين پاك خدا آور, همان
دينى كه فطرت الهى است ومردم بر آن آفـريده شده اند وهيچ تغييرى در آفرينش الهى
نبوده است كه اين آيين استوار ومحكم خداست ولى بسيارى از مردم نمى دانند))
((106)).
آرى ! مـا امـروز شاهد بيدار باش بزرگ اسلامى در تمام زمينه هاچه در ميان روشنفكران
وچه غير آنـهـا , هـسـتـيـم ومـى بـينيم كه تغييروتحول , همه ملت هارا با اختلاف
رنگ ها ونژادهايشان در برگرفته است .
در مـيـان مـلـل مـلحدى كه قائل به تئورى حقوق انسان هستندوآزادى هاى بى حد ومرزرا
اعلام مـى كـنند, امروز مى بينيم كه عقب گردكرده اند ومثلا انسان را از مشروب خوارى
, هنگام راندن اتـومبيل منع مى كنند, هر چند ادعا مى كنند كه دينشان آن را حلال
دانسته وحضرت مسيح (ع ) ـ والعياذ باللّه ـ براى آنان مشروب ساخته است , زيرا حوادث
رانندگى به سبب شرب خمر, زياد شده تا آنجا كه آمار نشان مى دهد,تنها در فرانسه , در
اثرهمين تصادفهاى رانندگى ساليانه بيست هزار نفر كشته مى شوند.
ومـا اگـر قـوانـيـنى را كه بالاترين تمدن ها در پيشرفته ترين كشورهابه آن رسيده
اند, ورق بزنيم وآنـهـارا با قوانين اسلام , مورد مقايسه قراردهيم , اختلاف گسترده
اى را مى يابيم كه مانند فاصله آسـمـان وزمين است كافى است نگاهى بيافكنيم به عهد
نامه حضرت امير(ع ) به واليش مالك اشتر نـخـعـى كـه پـس از ولايـت دادن او بـر
مـصـر بـرايـش نـوشت , تا پيشرفت مسلمانان را در تمام زمينه هادريابيم
((107)).
پـژوهـشـگـرى كه اين پيمان نامه را مى نگرد, بى گمان در خلال خطهايش والاترين معانى
تمدن بشرى را در مى يابد كه تاكنون تمدن قرن بيستم به آن نرسيده است .
ايـن پـيـمان نامه ضمن اينكه تمام مسائل اجتماعى , اقتصادى ,سياسى وفرهنگى را شامل
شده , از مسائل معنوى , عبادت ها, اخلاق ,پرورش روان ها وطبيعت هاى بشرى نيز
فروگذارنكرده است .
ومـن اگر اظهار تاسف مى كنم , به اين خاطراست كه بيشترمسلمانان , نهج البلاغه را به
فراموشى سـپـرده انـد بـا اينكه اين كتاب ارزشمند, پر است از گنجهاى عرفانى وحقيقت
هاى علمى , از آن طـرف شـتـابان به سوى ديگر كتابها ونوشته ها وتئوريهاى غربى روى
مى آورند, به اين اميد كه در مسير تمدن دروغين قرار بگيرند, همان تمدنى كه جز نكبت
ها ومصيبت ها وبدبختى ها چيزى براى جامعه هاوملت هاى مستضعف در بر نداشته است .
واگـر بـه يـكـى از آنـان بـگويى : در اسلام وشخصيتهاى اسلامى ,الگويى نيكو براى
تمام انسان ها وانـسـانـيـت اسـت , در پاسخت مى گويد:اگر اين حقيقت داشت , پس چرا
مسلمانان عقب گرد كردند وديگران به پيش تاختند ومتمدن شدند.
ايـنـهـا وامـثـال ايـنـها از ياد برده اند كه متاسفانه اسلام تنها به صورت يك
تئورى در آمده واجرا نـمـى شـود, وبـيشترين شخصيتهايى كه مى خواستند آن را اجرا
كنند, مورد هجوم قرار گرفتند, تبعيد شدند, ازشهر وديار رانده شدند, كشته شدند ويا
از روى منبرها, مورد شتم ولعن ونفرين قرار گرفتند وآثار وكتابهايشان همچنان مجهول
وپنهان مانده ومورد تهمت ها وتبليغات مغرضانه قرار گـرفـته است
((108))
در حالى كه علماى غرب در آمريكا, آلمان وانگلستان بيشترين استفاده را از اسلام
كردند ومسلمانان از اين معنى غفلت دارند.
خداوند مى فرمايد ((گـروهـى جانشينشان شدند كه نمازرا ضايع كرده ودنبال شهوت ها
روانه شدند, اينان به زودى كيفر گمراهيشان را خواهند ديد))
((109)).
روزى يـكـى از آنـان بـه مـن گـفت : اگر مقصودت از شخصيتهاى اسلامى , امامان دوازده
گانه اهـل بـيت است وچنانكه در كتابهايت آمده ,شيعيان امامت آنان را پذيرفته واز
آنها پيروى كرده ودر امـور ديـن ودنياتقليدشان كردند, پس چرا شيعيان نيز مانند ساير
مسلمانان پيشرفتى نكردند ودر هيچ دانش واختراعى پيشتاز نبودند؟.
در پاسخش گفتم شـيعيان اماميه اى كه به دوازده امام ايمان آوردند, اينقدر اندك وكم
بودند مانند يك نقطه سفيد در يك لباس سياه , وهمواره بر خود ازكشته شدن مى هراسيدند
چرا كه در طى قرن هاى متمادى خـونـشـان رامباح دانسته ونواميسشان را هتك مى نمودند
وتحت سخت ترين فشارها وشكنجه هاى روحى وجسمى قرار مى گرفتند.
وبـى گـمـان كـسى كه چنين زندگانى داشته باشد, هرگز نمى تواندپيشرفت كند وترقى
نمايد وپيوسته مشغول گرفتارى ها واندوه هاى خودش است كه هر آن منتظر كشته شدن است .
بـر كـسـى پـوشـيده نيست كه اگر انسان فقير وگرسنه شد, فكرش قبل از هر چيز در پى
كسب روزى اسـت كـه سـبـب بقا واستمرار زندگيش مى باشد, پس چگونه است اگر روزيش قطع
شود وخودش وخاندانش ونزديكانش محتاج لقمه نانى باشند؟! ولى اگر وسائل رفاه وآسايش
وزندگى خـوش براى انسان فراهم گردد, انديشه اش پرواز مى كند ولذامى بينى دولت ها
براى دانشمندان , وزنـه وارزش ويـژه اى قـائل انـدووسـائل آسـايش را به تمام معنى
برايشان آماده مى كنند وپولهاى زيادى در اين راه مصرف مى كنند وبودجه مخصوصى تعيين
مى نمايندوآزمايشگاه ها ودستگاه هاى بـسـيـارى فـراهـم مـى كنند كه به آسانى ,تجربه
هاى خودرا دنبال كنند, گذشته از اينكه كتابها وكـتابخانه هاى متعددى در خدمتشان
قرار مى دهند واكتشافات ومقالات جديدراترجمه مى كنند ودر دسترسشان مى گذارند, پس
چرا ديگر اختراع نكنند؟.
با تمام اين احوال , وعلى رغم فقر وتنگدستى وقتل وشكنجه شيعيان , اينان در تمام
زمينه هاى علم ودانـش , پيشقدم بوده اند زيرا درمكتب اهل بيت درس خوانده اند, در
مكتبى كه دانشمندان بزرگ درزمـيـنه هاى مختلف از آنجا فارغ التحصيل شده اند مگر نه
اين است كه امام جعفر صادق (ع ), در كـنـار تـدريـس فـقـه وتفسير, علوم تجربى ونظرى
از قبيل رياضى , فيزيك , شيمى , هيات وعلوم ديـگـرى كـه اهـمـيـتـش فـقط در عصر
نوين وپس از انقلاب صنعتى معلوم شد, به شاگردانش مى آموخته است .
در ايـنـجـا بـسـنـده مـى كـنم به اعترافات علماى غرب ومستشرقينى كه برخى حقايق را
از امام صـادق (ع ) ودوران عـلـمـيـش در سـال 1968 دردانشگاه ((استراسبورگ ))
فرانسه براى تحقيق پـيـرامـون تاريخ علمى وتمدنى شيعيان اماميه , برگزار كردند وبيش
از بيست دانشمند ازآمريكا, انگلستان , آلمان , فرانسه , بلژيك , سويس وايتاليا در
آن شركت كردند
((110)).
اينان به تفصيل درباره امام جعفر صادق (ع ) وشاگردش جابر بن حيان سخن گفتند كه جابر
بيش از هـزار وپـانـصد رساله , تقريرات درس استادش را در علم شيمى , طب وفلسفه به
جاى گذاشت وابـن الـنـديم درفهرستش وابن خلكان در كتابش ((احوال الامام الصادق ))
يادآورشده است اينان اجماع كردند بر اينكه جابر بن حيان توانست نظريات علمى
گوناگونى را اجرا كند ومواد شيميايى وديـگـر مركباتى را كه درصنعت بمب ها ومسائل
ديگر كارسازاست , اختراع نمايد واجماع كردند بر اينكه جابر بن حيان توانست اسرار
ورموز علم شيمى راكشف كند وتوانست معادن پست را به معادن ارزشمندى مانند زر وسيم
تبديل نمايد ودر اين باره مى گفت ((استادم جعفر بن محمد بابى از علم ودانش به من
آموخت كه اگر بخواهم مى توانم زمين را پر از طلاى ناب كنم )).
دكـتـر مـحـمـد يـحيى هاشمى دانشمند معاصر نيز كتابى به نام ((الامام الصادق ملهم
الكيميا)) نگاشته , در آن مى گويد ((آنـچه بيشتر مارا به اعجاب وا مى دارد, ادعاى
جابر بن حيان است به اينكه اين راز (تبديل معادن وتـغـيـيـر اجـسـام ) در تمام
اعمال دخالت دارد واگر ما امروز دقت نماييم , مى بينيم كشف مواد راديـواكـتـيـوكـه
اتـم را مـى شـكافد وماهيت ماده را تغيير مى دهد, از نتايجش فقطاختراع بمب اتـمـى
نـيـسـت , بـلـكـه ايـجـاد مـنـابـع نـيـروهـاى جـديدى است كه در فكر انسان هم خطور
نمى كرده است ))
((111)).
از ايـنـهـا كـه بـگذريم , شيعيان در تمام علوم پيشتاز بوده اند ودرحالى كه ساير
مسلمانان بسنده كـردنـد بـه فـقه , تفسير واخلاق ـكه در اين زمينه ها نيز شيعيان
بالاترين مقام را كسب كرده اند ـ مـى بـيـنـيـم نـخستين اختراع كنندگان از آنان
بوده اند وتاريخ نيز بدان گواهى داده است آنان كه مى خواهند در اين زمينه تحقيق
بيشترى كنند, كتاب ((الشيعه وفنون الاسلام )) ومقدمه كتاب ((اصـل الشيعه
واصولها))را مطالعه كنند كه يقين كنند, شيعيان از تمام طوايف پيشگام تر در تمام
علوم ومعارف به رهبرى امامانشان بوده اند كه تمام علوم واسرارش را شكافته اند وآنان
به حق دعوت كنندگان به علم ودانش بوده اند اميرالمؤمنين (ع ) مى فرمايد ((بـلـكـه
من فرو رفته ام در علمى كه پنهان وپوشيده است برشما واگر آن را بخواهم نمايان سازم
واظهار نمايم ,آنچنان مضطرب ولرزان مى شويد مانند ريسمان در چاه ژرف ))
((112)).
شيعـه در چنـد خـط
در سـالهاى اخير بويژه پس از پيروزى انقلاب اسلامى در ايران ,گفتگوهاى زيادى درباره
شيعيان مـطـرح مـى شـود هم اكنون تبليغات غربى ووسايل ارتباط جهانى , مشخصا شيعيان
ايران را هدف قـرارداده اند وآنان را گاهى ديوانگان خدا وگاهى تروريست معرفى مى
كنند,وهمين صفت نيز به شـيـعـيـان لبنان سرايت كرد, زيرا منافع آمريكاوغرب را در
بيروت مورد هجوم قرار داده ومعدوم سـاخـتـنـد وبدينسان آنان را افراطى ومتشدد توصيف
نمودند سپس اين اوصاف را بر تمام شيعيان جـهـان , عـمـومـيت دادند, بلكه حتى به
گروه ها ونهضت هاى اسلامى در تمام نقاط دنيا, همين صفت ها بخشيدند هر چند بيشتر
آنان سنى هستند وهيچ ارتباطى با شيعيان ندارند.
مـا هـيچ اهميتى به رسانه هاى غربى ودشمنان اسلام وآنچه درتحليل هاى خود از اوهام
ودروغ ها مـى نـويـسـند نمى دهيم زيرا هردشمنى ممكن است , دوست شود مگر دشمنان در
دين ولى آنچه مايه تاسف مى گردد سخنان برخى مسلمانان درباره شيعيان است , كه بدون
استناد به دليل وبرهان روشنى وبدون تحليل وبررسى , سخنان ديگران را بازگو مى كنند.
بـهـرحـال گـذشته از اينكه در كتابمان ((الشيعة هم اهل السنة ))
((113))
تعريفى حقيقى از اين گـروه ارائه داده ايـم , لازم است گوشه اى از سخنان خدا ورسولش
را درباره شيعيان يادآور شويم , سپس گوش فرا دهيم به سخنان علما وانديشمندان مخالف
وموافق .
شيعه در قرآن كريم
خداى سبحان مى فرمايد (ان الذين آمنوا وعملوا الصالحات اولئك هم خيرالبرية )
((114)).
آنان كه ايمان آوردند وكارهاى شايسته انجام دادند, همانا آنان بهترين مردم هستند.
جـلال الـديـن سـيوطى (دانشمند بزرگ اهل سنت ) در تفسيرمعروفش به نام ((الدر
المنثور في التفسير بالماثور)), در تفسير اين آيه ,چنين مى نويسد ابو هريره گويد:
آيا از مقام ومنزلت فرشتگان نزد خداوندتعجب مى كنيد؟ به آن كسى كه جانم در دسـت
اواسـت سـوگـنـد, بـه تـحقيق مقام بنده مؤمن نزد خداوند در روز قيامت , بالاتر از
مقام فرشته است اگر مى خواهيد بخوانيد (ان الذين آمنوا وعملوا الصالحات اولئك هم
خير البرية ).
عـائشـه گـويـد: بـه رسـول خدا(ص ) عرض كردم : گرامى ترين بندگان نزد خداوند چه
كسانى هستند؟ فرمود اى عائشه ! آيا نمى خوانى اين آيه را (ان الذين آمنوا وعملوا
الصالحات اولئك هم خير البرية ).
جابر بن عبداللّه گويد: نزد رسول خدا(ص ) بوديم , على وارد شدسپس رسول خدا(ص )
فرمود بـه همان كسى كه جانم در دست اواست سوگند, اين وشيعه اش , به تحقيق ,
رستگاران اند در روز قيامت واين آيه نازل شد (ان الذين آمنوا وعملوا الصالحات اولئك
هم خير البرية ).
پـس از آن هـرگـاه اصـحـاب پـيـامبر(ص ) على را مى ديدند كه مى آيد,مى گفتند: ((خير
البريه آمد))
((115)).
ابو سعيد گويد: على , خير البريه وبهترين مردم است
((116)).
ابن عباس گويد: وقتى اين آيه نازل شد, رسول خدا(ص ) به على فرمود ((هان ! تو
وشيعيانت در روز قيامت از خداوند راضى وخداوند از شما خشنوداست ))
((117)).
على گويد: رسول خدا به من فرمود آيا نشنيدى سخن خداى را كه مى فرمايد (ان الذين
آمنوا وعملوا الصالحات , اولئك هم خير البرية ), تووشيعيانت هستيد, قرار ما كنار
حوض كـوثـر, آنـجـا كـه هـمـه امـت هـا براى حساب وكتاب مى آيند, تو وشيعيانت زيبا
چهره وگرامى واردمى شويد
((118)).
علماى اهل سنت كه اين تفسيررا ذكر كرده اند بسيارند, براى نمونه , علاوه بر جلال
الدين سيوطى , طبرى در تفسيرش , حاكم حسكانى در شواهد التنزيلش , شوكانى در فتح
القديرش , آلوسى درروح المعانيش ومناوى در كنوز الحقائقش را يادآورمى شويم .
وهـمـچنين خوارزمى در مناقب , ابن صباغ مالكى در فصول المهمه , ابن عساكر در تاريخ
دمشق , شـبـلـنـجـي در نـور الابـصـار, ابن الجوزى در تذكرة الخواص , قندوزى حنفى
در ينابيع الموده , هـيـثمى در مجمع الزوايد, متقى هندى در كنز العمال وابن حجر در
الصواعق المحرقة نيز همين تفسيررا ذكر كرده اند.
با اين دليل محكم ومتين , جايى نمى ماند كه پژوهشگران قانع شوند به سخنان برخى
تاريخنگاران كه معتقدند پيدايش شيعيان پس ازشهادت امام حسين (ع ) بوده است .
شيعه در سنت پيامبر
رسـول خـدا(ص ) مـكـرر دربـاره ((شـيعه )) سخن گفته وهر بار ثابت كرده است كه
پيروان على رسـتـگـاران اند زيرا پيروى از حق كرده وياريش نمودند واز باطل دورى
جسته وخوارش ساختند وهمچنين ثابت كرده است كه شيعيان على , شيعيان پيامبرند ما در
اينجا بسنده مى كنيم به حديثى كه ابن حجر در ((الصواعق المحرقه )) وديگر علماى اهل
سنت در كتابهايشان نقل كرده اند.
رسول خدا(ص ) به على فرمود ((آيـا خـشـنـود نـيستى كه تو وحسن وحسين همراه من
دربهشت هستيد وذريه ما پشت سرمان وزنهايمان پشت سر ذريه ها وشيعيانمان به طرف راست
وچپ ما قراردارند))
((119)).
وچندين بار رسول خدا از على وشيعيانش ياد برد وفرمود ((به خدايى كه جانم در دست
اواست سوگند, اين وشيعيانش روز قيامت رستگاران اند))
((120)).
واين طبيعى است كه رسول خدا(ص ) پيروان حق را ياد آور شودونشانه اى براى آنان معرفى
كند كه در تمام دوران ها شناخته شوند تامسلمانان بتوانند از حقيقت پنهانى , پرده
بردارند واز نزديكترين راه هابه آن راه يابند.
بـه خـاطـر همين تذكرهاى مكرر رسول خدا(ص ) بود كه گروهى از بزرگان اصحاب , مشهور
به تشيع وپيروى از على بن ابى طالب , پس از وفات رسول خدا شدند, از جمله : سلمان
فارسى , ابوذر غفارى ,عماربن ياسر, حذيفه بن يمان ومقداد بن اسود, تا آنجا كه واژه
شيعه ,لقب اينان شد, چنانكه دكـتـر مـصـطفى شيبى در كتابش ((الصلة بين التصوف
والتشيع )) وهمچنين ابو حاتم در كتاب ((الزينه )) ياد آور شده اندابو حاتم مى گويد
((كـمترين اسمى كه براى يك مذهب در اسلام پيدا شد,شيعه است واين لقب گروهى از اصحاب
بود مانند ابوذر غفارى ,عماربن ياسر, سلمان فارسى ومقداد بن اسود)).