((آنـان دانـش را زنـده كـنـنده اند ونادانى را ميراننده ,بردبارى شان شمارا از
دانش آنان خبر دهد وبـردن آنـان ازنـهـان وخاموش بودنشان از حكمت بيان نه با حق
ستيزندونه در آن خلاف دارند, ستونهاى دينند وپناهگاهها نگاه مى دارند, حق به آنان
به جاى خود بازگرديد وباطل ازآنجا كه بود رانده شد وزبانش از آن بريد)).
((ديـن را چـنانكه بايد, دانستند وفرا گرفتند وبه كاربستند , نه كه تنها آن را
شنفتند وبه ديگران گفتند كه راويان دانش بسيارند ليكن پاسداران آن اندك به شمار))
((33)).
آرى ! ايـن فـرازهـايـى از نـهج البلاغه بود كه از زبان امام على بن ابى طالب (ع ),
نقل كرديم واين سـخـنـان , سيماى حقيقى ارتباط تنگاتنگ پيامبر وعترتش را بيان مى
كند ونشان مى دهد كه تنها آنـهايند كه درراستاى رسالت وادامه دهندگان خط نبوت
وتبليغ كنندگان آن حضرت در طول زمان ها وقرن ها وقرن ها وبراى تمام بشريت با اختلاف
انگيزه ها وذوق هايشان هستند.
امام (ع ) به توضيح مقام عترت پاك ومنزلتشان نزد مسلمين ,بسنده نمى كند, بلكه بيان
مى فرمايد كـه او خـود مـحـور ومـركـز وسرورعترت است وآنگاه نقش مهم خويش را كه خدا
ورسولش به او واگذاركرده اند تا در ميان مردم ايفا كند وآنهارا رها نسازد, بيان
ساخته چنين مى فرمايد پـس كـجـا مـى رويـد؟ وكـى بـاز مـى گـرديد؟ كه علامتهابرپاست
ودليل ها هويداست ونشانه ها بـرجاست گمراهى تاكجا؟ سرگشتگى تا كى وچرا؟ خاندان
پيامبرتان ميان شماست كه زمامداران حـق ويـقينند, پيشوايان دينند باذكر جميل وگفتار
راست قرينند پس همچون قرآن , نيك حرمت آنان را در دل بداريد وچون شتران تشنه كه به
آبشخور روند, روى به آنان آريد.
مـردم , از خاتم پيامبران فراگيريد: ((مى ميرد از ماآن كه مى ميرد ومرده نيست ومى
پوسد آن كه مـى پـوسـدوپوسيده نيست )) پس مگوييد آنچه را نمى دانيد كه بيشترحق در
چيزى است كه منكر آنـيـد وآن را كـه بـر او حـجتى نداريد ـ وآن منم ـ معذور شماريد
آيا حكم قرآن را ميان شما جارى نـداشـتـم ودو فرزندم را وخاندان پيامبررا كه گوهران
گزينند براى شما نگذاشتم پرچم ايمان را ميان شما پابرجا كردم ومرزهاى حلال وحرام را
برايتان جداازعدل خود لباس عافيت برتنتان كردم وبـاگـفتار وكردارخويش معروف را ميان
شما گستردم وباخوى خودشمارا نشان دادم كه اخلاق گزيده چيست پس راى خودرا كار مبنديد
در آنچه ديده , ژرفاى آن را نتواند ديدوانديشه به كنه آن نتوان رسيد ))
((34)).
اى خـوانـنـده عـزيز! اگر با دقت به سخنان امام على , گوش فرا دهى مى بينى كه او
خود تفسير حـديـث ثـقـلـيـن است , همان حديثى كه اهل سنت وجماعت از رسول خدا(ص )
نقل كرده اند كه مى فرمايد ((من در ميان شما دو شئ گرانبهارا رها كردم : كتاب
خداوعترتم , پس اگر به اين دو چنگ بزنيد هرگز, پس از من گمراه نمى شويد))
((35)).
آنجا كه امام على مى فرمايد ((مگر من در ميان شما با ثقل اكبر عمل نكردم وثقل
اصغررا در ميانتان رها ننمودم )).
دليل است بر اينكه امام با احكام قرآن در ميان مردم عمل كرد؟همان احكامى كه هيچ كس
جز او از حـقـيـقـت آنـهـا خـبـر نـدارد,ومـقصودش از ثقل اصغر همان امامان
وپيشوايان اند كه فرزندان اومى باشند, وهمانا او آنهارا در ميان مردم رها كرد تا هر
يك به نقش خودمانند رسول خدا(ص ) در ميان امتش عمل كند پس اگر دقت كنيم درقول
پيامبر كه فرمود ((ثقلين را در ميان شما رها ساختم )).
وسخن امام على كه فرمود ((آيا با ثقل اكبر در ميان شما عمل نكردم ؟)).
در مى يابيم كه نقش عترت طاهره واهل بيت پاك پيامبر, تفسيروبيان كتاب خدا براى امت
است تا پس از پيامبرشان اختلاف پيدانكنند.
آنچه اين مطلب را تاكيد مى كند سخن رسول خدا(ص )است كه مى فرمايد ((در مـيـان هـر
نـسـل از امـتـم , مـردانـى عـادل از اهل بيتم وجوددارند تحريف هاى گمراهان
وكژرويهاى باطل روان وتاويل جاهلان را از اين دين , دور مى سازد هان ! امامان شما
رسولان شما به سوى خدايند, پس دقت كنيد چه كسانى را رسولان خود قرار مى دهيد))
((36)).
وهمچنين فرمود ((سـتـارگـان امان اهل زمين اند از غرق شدن واهل بيتم امان امتم از
اختلاف مى باشند, پس اگر قبيله اى از عرب با آنها مخالفت كنند , جز حزب ابليس
خواهندشد))
((37)).
وهمچنين او كه برترين درود وسلام خداوند بر او وخاندان پاكش باد, فرمود ((به تحقيق
كه مثل اهل بيتم در ميان شما, مانند كشتى نوح است , هر كه در آن سوار شود رستگار
شده هر كه ازآن دورى جويد, غرق وهلاك خواهد شد))
((38)).
در مـيـان ايـن بـحـث كوتاه , حق از ضلالت نمايان مى شود,وسزاواراست بگوييم كه شيعه
اماميه , حـق انـد زيرا اينان تنها گروهى هستند كه به هر دو ثقل , تمسك جستند وبه
ريسمان الهى چنگ زدنـدواز اهـل بـيـت نه پيشى گرفتند ونه از آنان دور شدند, بلكه
همواره پيروى واطاعت از آنها كردند, از اين روى به هدايتشان , هدايت شده ودر خط
ومسيرشان , گام برداشتند.
(( ايـن قرآن است , پس آن را به سخن وا داريد وهمانا اوهرگز سخن نمى گويد ولى من
درباره آن بـه شـمـا مـى گـويم :در قرآن است , علم آنچه مى آيد وسخن گذشتگان ودرمان
بيماريتان ونظم امرتان ))
((39)).
(( شمارا باد به كتاب خدا, چرا كه آن ريسمان محكم ونورروشن وشفاى سودمند وباران
مفيداست قـرآن نـگـهـدارنـده كسى است كه به آن چنگ بزند ونجات دهنده كسى است كه به
آن روى آورد هرگز كج نمى شود تا كسى راستش كند وبر نمى گردد تا از آن دست بر داشته
شودتكرار بسيار آن وفـرو رفـتـنـش در گـوش ها هرگز آن راكهنه نمى سازد هر كه با آن
سخن گويد راست گفته وهركه به آن عمل كند, پيشى گرفته است ))
((40)).
((پـيامبر(ص ) در ميان شما چيزى را گذاشت كه پيامبران گذشته در ميان امتهايشان
گذاشتند چـرا كـه پـيـامـبـران مـردم را بـدون راه روشـن ونـشـانه واضح رهانكردند
آن حضرت نيز كتاب پـروردگـارتـان را در مـيـان شـمـاقرار داد وحلال وحرام , وواجبات
ومستحبات وناسخ ومنسوخ ورخـصـت هـا وعزيمت ها وخاص وعام وعبرت ها وامثال ومطلق
ومقيد ومحكم ومتشابه آن رابيان فـرمـود, مجمل هاى قرآن را تفسير نموده ومشكلهايش را
آشكار ساخت مطالب قرآن عبارت است از مـسائلى كه دانستنش واجب است يا مطالبى كه
برندانستنش منعى نرسيده است ومطالبى كه در آن وجـوبـش ثـابت گشته ودر سنت , نسخ
ورفع آن تبيين شده ومطالبى كه عمل به آن در سنت واجـب اسـت ودر عـمل نكردن به آن
اجازه داده شده است واين كتاب (قرآن ) بين امورى كه حرام شـده اسـت فـرق گـذارده ,
پس كسى كه مرتكب گناه كبيره اى شده , اورا به عذاب ها وعده داده وگـنـاهان كوچك را
مورد آمرزش ومغفرت قرار داده وامورى كه اندكش مورد پذيرش وبسيارش , شايسته
وغيرتحميلى ))
((41)).
تعهد به دين در گذشته وحال
يـكـى از بـديـهـيـات اين است كه دين اسلام كه حضرت محمد(ص ), آن را تبليغ كرد,
آخرين دين تشريعى است خداوندمى فرمايد (ما كان محمد ابا احد من رجالكم ولكن رسول
اللّه وخاتم النبيين )
((42)).
محمد(ص ) پدر هيچ از يك مردان شما نيست بلكه رسول خدا وآخرين پيامبران است .
از ايـنكه محمد, آخرين پيامبر وكتابش آخرين كتاب آسمانى است , پس هيچ پيامبرى پس از
محمد وهـيـچ كـتـابـى پـس از قـرآن نـيـسـت وديـن اسـلام , هـمـان ديـن اصيلى است
كه تمام اديان وآئين هاى آسمانى در آن ذوب شدند خداوند مى فرمايد ((اوسـت كـه
پـيـامـبـرش را با هدايت ودين حق فرستاد تا آن را بر تمام اديان غالب سازد وخداوند
كافى است كه شاهد وگواه باشد))
((43)).
بـنابراين , پس از بعثت پيامبر(ص ) بر تمام بشريت , واجب ولازم است كه از ديانتهاى
گذشته مانند يـهـوديـت ومـسـيـحـيـت , دسـت بـرداشته وبه اسلام بپيوندند وخداى
سبحان را طبق شريعت محمدى ,پرستش كنند زيرا خداوند غير از آن را نمى پذيرد خداوند
مى فرمايد ((هر كه غير از اسلام دينى را اختيار كند, هرگز از او پذيرفته نخواهد
شدودر آخرت جز زيانكاران خواهد بود))
((44)).
از ايـن آيـه مـى فـهميم كه يهود ونصارى هر چند ادعا كنند كه تشريعهايشان درست است
وآنان از حـضـرت مـوسـى وحـضـرت عـيـسـى (ع ) تـبـعـيـت مـى كنند ولى حقيقت اين است
كه بايد از حـضرت محمد(ص ) پيروى كنند وهرگز يك نفر نصرانى يا يك نفر يهودى نمى
تواند ادعا كند كه مـن بـر ديـن خود باقى مى مانم چرا كه حضرت محمد بر تمام بشر
مبعوث شده واو رحمت است بر جـهـانـيـان بـا اخـتـلاف اديـان , مـذاهـب
ونـژادهـايـشـان واين البته به معناى طعن در شرايع گـذشـتـه آسمانى نيست واما خداى
سبحان كه آفريدگار انسان هاست مى دانست كه بندگانش , تـشـريـعـات خـدارا تحريف
كردند وطبق هواهاى نفسانى خويش حلالهاى خدارا حرام وحرامهاى خـدارا حـلال كـردنـد,
پـس گـمـراه شـدنـد وديـگـران را پـس از خود گمراه كردند وهمانا بر انـگيختن پيامبر
خاتم (ص ) رحمتى براى تمام جهانيان بود تا همگان به حق روى آورند وبه بهشت بـريـن
دسـت يـابـند ولى چه بايد كرد كه بسيارى از مردم از حق گريزان اند وهماره در پى
هواها وتعصبها وخودكامگى هايند ودرگمراهى غوطه ورند.
خداى متعال درباره آنان مى فرمايد ((كـافران از اهل كتاب ومشركان , رها نمى شدند تا
اينكه برهانى براى آنهارسيد, پيامبرى از سوى خـدا فرستاده شد كه كتابهاى آسمانى پاك
را بر آنهاتلاوت كند, در آن كتاب نامه هاى ارزشمندى نـوشته شده است اهل كتاب درباره
اين پيامبر تفرقه واختلاف نداشتند جز پس از آنكه حجت براى آنها رسيد))
((45)).
كـافـى نـيـسـت يك نفر يهودى يا مسيحى بگويد: من به محمدايمان دارم ولى بر دين خود
باقى مى مانم , چنانكه از برخى شخصيتهاى مسيحى عرب شنيدم به اينان پاسخ مى دهيم :
خداى سبحان هرگز ازشما نمى پذيرد جز با پيروى , آن هم پيروى كامل خداوند مى فرمايد
((آنـان كه پيروى مى كنند از رسول وپيامبر امى كه نام اورا در كتابهاى تورات وانجيل
خود نوشته مـى يـابـنـد, هـمو كه آنان را به معروف امر مى كند وازمنكر باز مى دارد
وپاكى هارا براى آنها حلال وپليديهارا حرام مى گرداند واحكام پر رنج ومشقتى را كه
چون غلها بر گردنشان سنگينى مى كند, از آنـهـا بـر مـى دارد,پـس آنـان كـه بـه او
(حـضـرت مـحمد) ايمان آوردند واو را احترام كردند ويارى نمودند ونورى را كه با او
نازل شده است , پيروى كردند, آنان رستگاران اند))
((46)).
ايـن دعـوت خداوند نه تنها شامل يهود ونصارى (اهل كتاب )مى شود, بلكه از آنها فراتر
رفته , تمام انسانيت را بدون استثنا در برمى گيرد.
خداى تعالى مى فرمايد ((بـگـو: اى مردم ! من رسول خدا به سوى تمام شما هستم , خدايى
كه آسمان ها وزمين , همه ملك اوسـت , پـروردگـارى جز او نيست , اواست كه زنده مى
كند ومى ميراند, پس ايمان بياوريد به خدا ورسـولـش , آن پـيامبر امى كه ايمان به
خدا وكلماتش دارد, وبه او گرايش پيدا كرده , از او پيروى كنيد تا هدايت شويد))
((47)).
قـرآن به صراحت اعلام مى دارد كه بايد پيروى كرد نه اين كه تنهامعتقد به نبوت آن
حضرت بود, وايـن حـكـمت خداوند در فرستادن پيامبران است ولذا ما هرگز در طول تاريخ
نشنيده ايم پيامبر تشريعى ازسوى خدا بر انگيخته شده باشد وبه مردم بگويد: بر همان
دينى كه ازپيامبر پيش از من , ارث برده ايد, باقى بمانيد!.
آرى ! همه آن پيامبران معتقدند به لزوم ايمان وتصديق تمام پيامبران الهى تا اينكه
كسى ايرادى به آنـهـا نـگيرد وخدشه اى در نبوتشان ايجاد نكند يا اينكه به درجه
ربوبيت وپروردگارى , بالاترشان نبرد.
خداوند مى فرمايد ((پـيـامـبر ومؤمنين ايمان آوردند به آنچه از سوى پروردگارشان
نازل شد,همه ايمان آوردند به فـرشتگان , كتابها وپيامبران خداوند وهمانا بين هيچ يك
ازرسولانش , تفرقه واختلاف نمى اندازيم وگـفـتـنـد خـدايـا شـنـيـديـم واطـاعـت
كـرديـم ,پـروردگـارا مـارا بيامرز وبه سوى توست بازگشتمان ))
((48)).
پـس بـايـد بدانيم كه دين اسلام , آخرين هديه خداوند به بندگان مؤمنش است واحكام
وقوانينش بـراى هـر زمـان ومـكـانـى , سـازگاروارزشمنداست زيرا هيچ پيامبرى بعد از
محمد(ص ) نيست وهيچ كتابى بعد از قرآن نمى باشد, چرا كه خداوند مى فرمايد ((امـروز
ديـن را بـراى شـمـا كـامـل ونـعـمـتـم را تـمام كردم واسلام را به عنوان دين براى
شما برگزيدم ))
((49)).
ولـى بـرخـى از مـسلمانان ـ اگر نگوييم بيشترشان ـ خودرا متعهدبه اسلام واحكامش نمى
دانند وادعـا مى كنند كه اسلام را نمى توان پياده كرد وعموم مردم توانايى اجرايش را
ندارند وحتى برخى ازروشـنـفكران ادعا مى كنند كه بايد احكام را طبق مقتضيات زمان ,
تغييرداد وبايد در تمام موارد اجتهاد كرد, اجتهادى كه از خصوصيات اسلام وافتخاراتش
است .
وهـمـانـا ايـن روشنفكران وفرهنگ ما مابان ممكن است بسيارى ازجوانان را اغوا كنند,
بويژه آنكه تـظـاهـر بـه دوست داشتن اسلام مى كنندومعتقدند كه بيش از ديگران به
اجراى احكام , اهميت مـى دهند وعلت عقب افتادگى مسلمانان را در آن مى دانند كه طى
پانزده قرن , هيچ پيشرفتى در دينشان پديد نيامده است در حالى كه آن روزها وسائل حمل
ونقل منحصر بود به قاطر والاغ وديگر حـيـوانـات ! ولـى مـا امـروزدر قـرن مـوشكهايى
زندگى مى كنيم كه سرعتش از سرعت صوت , نـيـزبـيـشـتراست , دوران تلفن , فاكس
وكامپيوتر كه در ظرف كمتر از چندثانيه به هر نقطه دنيا مـى تـوان تماس حاصل كرد, پس
نمى شود نگرش مابه قرآن , همچنان نگرشى سطحى باشد, مثلا دزدرا دسـت بـبـريم ياقاتل
را با شمشير سر ببريم !! ودر اين زمينه فلسفه بافى هاى عجيب وغريبى ارائه مى دهند.
يـادم نـمـى رود كه روزى با يك استاد دانشگاه كه از همين روشنفكرها بود, گفتگو مى
كردم , در ضمن سخنانم گفتم كه پيامبرمى فرمايد ((جوانمردى مانند على وشمشيرى مانند
ذوالفقارنيست ))
((50)).
بـسـيار به من خنديد وگفت : دكتر! ديگر مانند چنين حرفها نزن !اين سخن در زمان
پيامبر(ص ) مـعـنى داشت , آن روز كه شمشير نقش فعالى در پيروزى بر دشمنان داشت
وتنها سلاحى بود كه قهرمانان ,آن را در سرودها وچكامه هاى خود مى سرودند, اما امروز
ما در دوران مسلسل قرار داريم كـه در يـك ثـانـيه هفتاد گلوله پرتاب مى كند,
امروزدوران هواپيماهاى جت است كه ظرف چند دقـيـقـه يـك شـهـر بـزرگ رانـابـود مـى
سـازد, بـلـكـه مـا در عصر بمب هاى اتمى وسلاحهاى پـيـشـرفته اى هستيم كه در چند
لحظه , يك قاره را بطور كلى از بين مى برند تو از همه اينها غافل هستى وهنوز سخن از
شمشير وشجاعت على بن ابى طالب به ميان مى آورى ؟!.
گفتم : آرى ! البته اين سخن هيچ تناقضى با آن مطلب شما نداردوبراى هر جايى سخنى
وارداست مگر نمى بينى خداى متعال وقتى مى خواهد راجع به اسلحه سخن بگويد, همه وسايل
تخريب را در يك كلمه گرد آورى كرده مى فرمايد ((براى آنان آماده كنيد هر چه مى
توانيد از نيرو))
((51)).
هر كس به زبان عصر خود, مصدر نيرورا معنى مى كند هر چندبراى همگان , يك معنى در بر
دارد وآن سلاح است اين مانند سخن حق تعالى است كه مى فرمايد ((ما آهن را نازل كرديم
كه در آن هم شدت وكارزار وهم منافعى براى مردم است ))
((52)).
بـنـابـرايـن , تـمـام سلاحها, چه ابتدايى مانند شمشير ودرفش وچه پيشرفته مانند بمب
ومسلسل وتـانـك , هـمـه را هـمان واژه ((باس شديد))شامل مى شود, از آن سوى تمام
وسايل راحتى مانند اتـومـبـيـل ها,هواپيماها, كشتى ها, تلويزيون ها وچيزهاى ديگررا
همان واژه ((منافع للناس )) در بر مـى گـيـرد وچه منزه است خدائى كه آهن را نازل
فرمودوآن را در دسترس مردم قرار داد وآنان را مطالبى آموخت كه نمى دانستند.
وبـديـنسان قرآن كريم در دسترس همگان قرار دارد وهر نسلى به زبان خود آن را مى فهمد
ودرك مـى كـنـد وامـا ايـن سخن كه مى گويى :نمى شود به قرآن به صورت ظاهرى وسطحى
نگريست ودسـت دزدراقـطع وسر قاتل را از تن جدا كرد, اگر با اين سخنت تلاش براى
تغييراحكام الهى با احـكـام بـشـرى داشـتـه باشى ومى پندارى اين احكام بابندگان خدا
سازگارتراست واز مهربانى بـيشترى نسبت به آن ها برخورداراست , پس هيچ راهى به پذيرش
اين سخن نيست چرا كه آن صد درصد كفراست .
وامـا ايـنـكـه مـى گـويى بايد پيشرفت نشان داد ووسائل كيفر دادن به مجرمين واعدام
قاتلان را پيشرفته تركرد, در اينجا جاى بحث وجوددارد چرا كه امورى ثانوى است وشريعت
اسلامى روى آن پا فشارى نكرده است هر چند پا فشارى روى اصل اقامه حدود الهى در قصاص
كرده وفرموده است ((اى مـؤمنان ! قصاص بر شما نوشته شد (واجب گرديد) در قصاص ,زندگى
است اى خردمندان , شايد تقوارا پيشه خود سازيد))
((53)).
وامـا ايـنـكـه دست دزدرا با شمشير يا با ساطور ويا با وسيله اى نوين قطع كرد, اين
بازگشتش به حاكم شرع ويا مرجع تقليداست كه درآن اجتهاد كند ونظر دهد.
مـهم اين است ـ اى جناب استاد ـ كه احكام الهى را با احكام وضعى كه از سوى رژيمهاى
اروپايى بر قـرار شـده , تـغـيـيـر نـدهـيم مگر نه آنان اعدام مجرم را هر چند جرمش
بسيار سنگين هم باشد, حذف كردند وبا اين كار حكم خدارا تعطيل نموده وقصاص را از بين
بردندواگر چنين شد, امنيت بطور كلى از زندگى رخت بر مى بنددوجنايتكاران به فساد
وتباهى مى پردازند وانسان هارا از بين برده ومحصولات را نابود مى سازند وزندگى مبدل
مى شود به جهنمى كه هيچ خيرى در آن نيست .
استاد به گفتگو پرداخت وگفت : شررا نمى توان با شر معالجه كرد وآمار نشان مى دهد كه
بسيارى از اعدام شدگان به تهمت جرم هاى سنگين , بى گناه بوده اند!.
گـفـتـم : بـا عـرض مـعـذرت , از سخن شما چنين بر مى آيد كه شماخودرا از خالق
انسانها داناتر مـى دانـيـد! وايـن سـخن مردوداست واما آن كه برخى از اعدام شدگان ,
بى گناه بوده اند, سخن ديـگـرى اسـت الـبـتـه بـايـدبـفـهـميد كه اسلام هرگز به صرف
تهمت يا گمان , كسى را كيفر نمى كندبلكه اقرار, اعتراف , بينه وشاهد لازم است .
بهرحال اين گفتگو وجدال به جايى نرسيد زيرا هر يك بر سخن خود پا فشارى داشت .
چـه بهتر كه بحثمان را با سخنان دل رباى اميرمؤمنان على (ع )درباره پيامبر(ص )
واسلام , به پايان ببريم كه مى فرمايد ((خداوند پيامبررا با نور پرفروغ وبرهان
آشكاروخط روشن وكتاب هدايت كننده , برانگيخت .
خـانـدانـش بـهـتـريـن خـانـدان ونسبش برترين نسب ,شاخه هاى شجره اش معتدل وميوه
هايش فـروهـشـتـه مـيـلادش در سرزمين مكه وهجرتش به سوى مدينه , در آنجا نام ناميش
بالا گرفت وصداى رسايش به دنيا اعلام شد.
خـداونـد اورا بـا بـرهانى كافى وموعظه اى وافى ودعوتى پيوسته فرستاد وبه وسيله او
شريعتهاى ناآشنارانمايان ساخت وبدعتهاى داخل شده در اديان را برانداخت واحكام جدا
از هم را تبيين نمود, پـس هـر كه غيراز اسلام , دينى را اختيار كند, شقاوتش محقق
گشته وريسمانش از هم گسيخته شده ولغزشهايش فراوان مى شود وسرانجامش اندوهى طولانى
وعذابى دردناك است ))
((54)).
درست همان عبارت قرآن كريم است كه مى فرمايد ((هـركـه ديـنـى غير از اسلام براى خود
بر گزيند, هرگز از او پذيرفته نخواهدشد ودر آخرت از زيانكاران است ))
((55)).
به نظر مى رسد پس از اين بيان , ديگر جايى براى آنان نمى ماندكه جاپلوسانه
ومتملقانه به دوستان يهود ونصاراشان مى گويند: حال كه ما وشما همه معتقد به خداى
واحد وپروردگار يكتا هستيم , پس همه مابر حقيم ! زيرا آن خدايى كه موسى وعيسى را
فرستاد همان خدامحمدرا نيز فرستاد وما اگر درباره پيامبران اختلاف داشته باشيم ,
هيچ اختلافى در كسى كه آنهارا فرستاده نداريم !!.
((بگو ـ اى پيامبر ـ به اهل كتاب كه چه جاى جدال وبحث با شمااست درحالى كه او
پروردگار ما وشـمـااست وما مسئول كار خود وشما مسئول كار خويش هستيد وما از روى
خلوص اورا پرستش مـى كـنـيـم يا اگر شما ـ اهل كتاب ـ در موردپيامبران با مسلمين به
جدال برخاسته وبگوييد كه ابـراهيم واسماعيل واسحاق ويعقوب واسباط (فرزندان يعقوب )
بر دين يهوديت يا نصرانيت بودند, بگو ـ اى پيامبر ـ آيا شما بهتر مى دانيد يا
خداوند؟ وچه كسى ستمكارتر از او است كه گواهى خدارا درباره پيامبران پنهان كند
وهمانا خداوند غافل نيست از آنچه شماانجام مى دهيد))
((56)).
ايا عمل به اسلام براى مردم دشواراست ؟
ايـن ادعـايـى است كه هيچ اساسى ندارد وهر كه چنين ادعايى كنديا جاهل ونادان است
واز اسلام چـيـزى نـدانـسته يا اينكه دشمن اسلام است ومى خواهد مردم را نسبت به
دينشان , منزجر ومتنفر سـازدوآنان را وادار سازد كه از احكام دينشان دست بر دارند
يا از جمله غلوكنندگان متحجراست كه هيچ نظرى را نمى پذيرد جز نظر فقيهان سرسختى كه
پرستش خدارا بر مردم حرام كردند مگر آنـكـه از راه خـودشان باشد وخودرا جانشينان
خدا بر مردم نصب كرده اند, لذا طبق عقل خويش يا طبق روايتهاى مخصوص خودشان حلال مى
كنندوحرام مى نمايند وفتوا مى دهند!.
نخستين جمله اى كه در اين باره بايد گفته شود, سخن رسول خداست كه مى فرمايد ((آسان
بگيريد وبر مردم فشار نياوريد بشارت دهيدومردم را متنفر نسازيد))
((57)).
((بـر خـود نـيـز سـخـت نـگيريد تا خداوند بر شما سخت نگيرد همانگونه كه با بنى
اسرائيل انجام داد))
((58)).
وبسيار مى شد كه در حضور اصحاب مى فرمود ((مـن نـه خـواسـتار بدبختى وبيچارگى شما
ونه خواهان ذلت وخوارى شمايم , بلكه خداوند مرا معلمى آسان خواه براى شما مبعوث
كرده وفرستاده است ))
((59)).
ومعروف است كه آن حضرت هرگاه مخير بين دو امر مى شد,آسان تررا اختيار مى كرد.
وهـمـچـنـيـن رسـول خـدا(ص ) چنانكه بسيارى مى انديشند, مشرع نبوده
((60))
, وامر ونهى آن حضرت , چيزى جز تبليغ از پروردگارش نمى باشد او آنچه را خداوند
دستور مى داد بدون هيچ كم وزيـادى بـه مـردم ابـلاغ مـى نمود وهر چه مى گفت جز وحى
الهى نبود زيرا او سخن از روى هوا وهوس نمى گفت وهمه اش وحى بود (وما ينطق عن الهوى
,ان هوالا وحي يوحى )
((61)).
حـال بياييد از قرآن استفتا كنيم وبپرسيم : آيا اسلام دشواراست ؟در آغاز مطالعه
قران كريم به اين قـانـون كـلى اسلام پى مى بريم كه مشقت ودشوارى را از دوش
گروندگانش بر مى دارد وهرگز حرج ومشقتى رابراى آنان نمى خواهد مى فرمايد ((خدا
شمارا برگزيد ودر دين هيچ مشقت وسختى براى شما قرار نداد))
((62)).
ومى فرمايد ((خـداونـد هـرگـز نـمـى خـواهـد سختى وحرجى براى شما قرار دهد ولى مى
خواهد شمارا (از آلـودگـى هـا) پـاك كـنـد ونـعـمـتـش را (كـه ديـن اسلام باشد) بر
شماتمام نمايد تا سپاسگذار باشيد))
((63)).
ومى فرمايد ((خداوند آسانى را براى شما خواهان است نه عسر وشدت ))
((64)).
ايـن آيـات مربوط به امت اسلامى است كه دين اسلام راپذيرفته اند واحكام وقوانينش را
در عبادات ومـعـامـلات , اختيار كرده اند,ولى رحمت پروردگار شامل همه بندگانش از هر
دين وآئينى كه باشدمى گردد واو به همه مهربان است وهيچ گاه احدى را به مشقت
وانداشته است .
خداى متعال در مورد خلقت انسان مى فرمايد ((از نطفه اى اورا آفريد, سپس راه را بر
او آسان گردانيد))
((65)).
پس راه الهى كه انسان با تلاش در مسير زندگانيش مى پيمايد تابه سوى او باز گردد,
راهى است بس آسان وهيچ مشقت ودشوارى درآن نيست .
خـداى مـتـعـال هـمچنين پنج بار در كتاب گراميش , انسان را مكلف به امورى آسان
گردانيده ومى فرمايد ((خداوند هيچ كس را تكليف نكند مگر به اندازه تواناييش ))
((66)).
((هيچ كس را جز به اندازه توانش , تكليف نداديم ))
((67)).
((وآنـان كـه ايـمـان آوردنـد وبه اندازه توانشان كارهاى شايسته انجام دادند, همانا
ما هيچ كس را تكليف نكنيم جز به اندازه قدرتش ))
((68)).
((وهيچ كس را مگر به اندازه طاقت وتوانش , مكلف نمى كنيم , ونزدمااست كتابى كه به
حق سخن مى راند وهمانا آنان هرگز مورد ستم قرارنمى گيرند))
((69)).
از ايـن آيـات شـريـفـه درك مى كنيم كه خداى سبحان , هيچ انسانى را تكليف نكرده جز
به اندازه تواناييش واين از عهد حضرت آدم (ع ) تا كنون بوده است .
واگـر مـشـقتى در دينى از اديان پديد آمده به خاطر اجتهادات مردم بوده است كه مقاصد
والاى شريعت را طبق فهم خود تاويل كرده اند, يااينكه برخى از آنان به خاطر گناهان
بسيارى كه مرتكب مـى شدند, با آن مشقت ها, خودرا شكنجه مى دادند تا شايد خداوند از
آنان در گذردومورد آمرزش قـرار دهـد, پـس با امورى كه در دين ايجاد كردند بر نفس
خويش فشار آوردند, خداوند نيز آنان را مـلـزم ومـتـعـهد به آن امور نمودهر چند
سرانجام نتوانستند آن را به پايان رسانند خداوند در اين زمينه مى فرمايد
((ورهـبانيتى براى خود پذيرفتند كه خود آن را به وجود آوردند وما بر آنهاواجب
نگردانيده بوديم ولـى آنـهـا بـه خـاطـر رسـيـدن بـه رضايت الهى چنين كردند,اما
نتوانستند درست حقش را ادا كنند))
((70)).
از اينجااست كه سخن رسول خدا(ص )را در مى يابيم كه مى فرمايد ((بر خود سخت نگيريد
تا خداوند بر شما سخت نگيرد,چنانكه با بنى اسرائيل انجام داد))
((71)).
وبا همين منطق , سخن خداى متعال را نيز درك مى كنيم كه درباره پيامبرش مى فرمايد
((آنهارا به معروف ونيكى امر مى كند واز بدى ومنكرات باز مى داردوپاكيزگى هارا بر
ايشان حلال كرده وآلودگى هارا بر آنان حرام مى گرداند وآن غل وقيدهايى كه از گذشته
بر آنها تحميل شده بود, بر مى دارد))
((72)).
بنابراين , آن غل وقيدهارا خودشان بر خويش تحميل كردند نه خداوند
((73)).
از ايـن بـحـث , نـتيجه مى گيريم كه در دين اسلام هيچ مشقت وسختى وغل وقيد وبندى
وجود نـدارد, بـلـكـه ديـنـى اسـت سـهل وآسان وجز رحمت ومهربانى بر بندگان چيزى در
آن نيست , ديـنـى است كه همواره مراعات حال انسان ها وضعف روانى وبدنى انسان راكرده
است , چنانكه خود مى فرمايد ((خداوند مى خواهد بر شما آسان بگيرد وهمانا انسان ,
ضعيف آفريده شده است ))
((74)).
((اين به خاطر تخفيف ورحمت پروردگارتان بر شمااست ))
((75)).
وبـدينسان خواهيد دريافت كه اسلام , طبق شناخت اهل بيت عصمت (ع ) وبدون اجتهاد
مجتهدين ومـشـقـت مـتـشـدديـن , چـگـونـه اسلام دين سهل وآسانى است وانسانهاى دوران
حاضر, مانند ديـگـردورانـهـا, بـه آسـانـى وبـدون هيچ سختى مى توانند اسلام را براى
زندگى دنيا وآخرتشان برگزينند.
ايا اسلام پيشرفت را مى پذيرد؟
آرى ! اسلام نه تنها با پيشرفت مخالف نيست كه خود عين پيشرفت وترقى ومدنيت است .
اسلام , والاترين مطلبى است كه بشريت از آغاز تكوين , به آن دست يافته است .
در قـرآن كـريـم آيـات زيـادى وجـود دارد كـه دانـش ودانش خواهى را تشويق مى كند
واز انسان مى خواهد كه عقل وخردش را براى رسيدن به تمام مراحل والاى زندگى به كار
بگيرد, حتى اگر رسيدن به فضاى خارجى باشد خداى سبحان مى فرمايد ((اى گروه جن وانس ,
اگر توانستيد از مرزهاى آسمان ها, وزمين فراتررويد, پس برويد))
((76)).
خـداى مـتـعال در آيه ديگرى انسان را برترى بر ساير مخلوقات بخشيده وبه او مى
فهماند كه تمام كائنات وآفريدگان در خدمت اوست مى فرمايد ((خداوند دريارا مسخر شما
قرار داد تا به امر او كشتى ها در آن حركت كنند وشما از فضل وكرمش بـهـره بـريد
(تجارت كنيد) وشكر گزار نعمتش باشيدوهر چه در آسمان ها وزمين است براى شما مـسـخـر
گردانيد ودر خدمت شماقرار داد, واين همه نعمتهاى اواست ودر اينها آياتى است براى
انديشمندان ))
((77)).
وفرمود ((آيا نمى بينيد كه خداوند آنچه در آسمان ها وزمين است , همه را دراختيار
ودسترس شما قرار داد ونـعـمتهاى ظاهرى وباطنيش را براى شما فراهم ساخت , با اين حال
, بعضى ها درباره خدا مجادله مى كنند, بدون هدايت ودانش وكتاب روشن ))
((78)).
مـسلمانى كه در كتاب خدايش مى خواند به اينكه هر چه درآسمان هااست از افلاك وماه ها
وبرج ها وكـهـكـشـان هـا وآفتاب هاوستاره ها وهر چه از هوا وابر وبرف وباران است
وهر چه در زمين است از درياها, رودها, كوه ها, دشت ها, جنگل ها, درنده ها, حيوانات
,گنج ها, معدن ها, سنگ ها از جمادات وگـيـاهـان وهـمـه چـيـز در خـدمـت اواسـت ,
چگونه اينچنين مسلمانى دست بسته مى نشيند ومنتظرپيشرفت واختراع از غربى ها مى شود؟
اگر چنين كند, وظيفه خودراكنار گذاشته وارزش خويش را پايين آورده وزيانى بزرگ به
اورسيده است , زيرا قرآنى كه از سوى خداوند نازل شده , همه چيز در آن وجود دارد
وهيچ نقصى وكاستى در آن ديده نمى شود.
((ما در كتاب از بيان هيچ چيز فرو گذار نكرديم ))
((79)).
ورسول خدا(ص ) نيز اورا تشويق وترغيب به فراگيرى دانش نموده وفرموده است ((زگهواره
تا گور دانش بجوى )).
بلكه اورا به بالاتر ووالاترين مقام نيز ترغيب نموده تا آنجا كه مى فرمايد ((اگر
همت انسان به ما وراى عرش نيز تعلق گيرد, به آن خواهدرسيد)).
پـس اسـلام , در زمينه علم ودانش وپيشرفت ومدنيت , بدون اندازه پيش رفته وهيچ وقفه
اى براى آن قـائل نـيـست البته اگر نه اين بودكه ممكن است رشته مطلب طولانى شود واز
انگيزه واقعى كـتـاب ,خـارج گـردد, كتابى مفصل در اين زمينه مى نوشتم وبرپژوهشگران
است كه به كتابهاى محققانه ديگران در اين موضوع ,مراجعه كنند.
ايـن مـطـلب پاسخ سئوالى است كه در آغاز مطرح شد واين درصورتى است كه مقصود از
پيشرفت خـلاصـه شـود در پـيشرفت علمى وتكنيكى وهنرى در زمينه هاى صنعت واختراعهاى
زيادى كه عـقـل هـاوخـانه هاى مردم را در اروپا وآمريكا وبويژه ژاپن فراگرفته
ومسلمانان از آن غفلت دارند ومـى پندارند كه تمام اين پيشرفتهاى علمى واختراعهاى
چشمگير از غير مسلمانان به وجود آمده واسلام , عامل عقب ماندگى آنان است !! خصوصا
برخى از كمونيست ماب ها كه دين راافيون ملت ها مـى دانند واگر اينان واقعا انصاف
داشتند مى دانستند كه دين اسلام , ملت هارا احيا كرده وبه قيام وپـيـشـرفـت وحـركـت
دائم واداشـتـه اسـت , مـگـر نـه هـمـين اسلام بود كه ملتى ناچيزرا در جـزيـرة
العرب داراى همه چيز كرد تا آنجا كه از همان سرزمين عقب افتاده , علم ودانش وپيشرفت
ومدنيت واختراع وهدايت را به جهان صادر نمود تاآنجا كه برخى نوشتند: ((آفتاب اسلام
وعرب بر اروپـا تـابـيـد)) واقراركردند به اينكه همين اعراب باديه نشين , پس از
گرويدن به اسلام , درتمام زمينه هاى خير, پيشرفت داشتند ودر تمام اكتشاف ها واختراع
ها,پيشگام بودند
((80)).
وامـا اگـر مـقـصـود از پـيـشـرفت , همان پيشرفت جهان غرب وآمريكا در لباس ! وآزادى
بى قيد وشـرطـاسـت تـا جـايـى كـه باشگاه هايى براى برهنگان , وهمجنس بازان ايجاد
شده وبراى سگها وحـيـوانات ارث گذارده شده وهر روز پديده اى نو در ميكروژوپ ومينى
ژوب ايجاد مى شود, وآن هـمـه فـسـاد اخـلاقى كه در تلويزيونهاى غربى از آنهاتبليغ
مى شود, بى گمان اسلام به آن هيچ اقـرارى نـدارد ونـه تـنها با آن نمى سازد كه با
قدرت بر آن تاخته ودر صدد بر اندازى تمام مظاهر فسادوتباهى اخلاقى است .
لازم است اشاره اى هم به برخى رفتارهاى عجيب وغريب بعضى مسلمانان كنيم كه ادعاى
تمسك بـه سنت پيامبررا دارند وخودرا((سلفى )) معرفى مى كنند, مثلا طرف را مى بينيم
كه يك پيراهن بـلند ياپيراهن عربى (دشداشه ) كوتاه دربر كرده وريشش بر سينه اش
آويزان شده وعصايى بدست گـرفـته كنار مسجد ايستاده , با چوب ((اراك ))مسواك مى كند,
گاهى دندانهاى راست وگاهى دنـدانـهاى چپ را به اين سر وآن سر مى راند! گاهى هم آب
دهان مى اندازد وگاهى فوت مى كند! سرش را بسته است واگر در خانه اورا برسر ميز غذا
خورى دعوتش كنى , مخالفت مى كند وحتى با قـاشـق وچـنـگـال حاضر نيست غذا بخورد وبا
دست غذا مى خورد,انگشت هارا هم مرتب مى ليسد ومى گويد: من مى خواهم به سيره رسول
خدا عمل كنم !!.
بـرخـى فراتر رفته , ضبط صوت يا بلند گورا در اذان منع كردندزيرا در زمان پيامبر
وجود نداشته واين بدعت است !!.
بـعـضـى هـا عـقب افتادگى را به اوج خود رسانده تا آنجا كه فكرمى كنند مى توانند
مردم را به اين سـنـت هـا باز گردانند ولذا هر كس باصداى بلند بخندد, فورا سر او
داد وفرياد مى كشند واورا از خـنـديـدن مـنع مى كنند, چرا كه پيامبر فقط تبسم مى
كرده يا اگر كسى را ببينند كه روى شكم خوابيده با پا محكم به او مى زنند واز خواب
بيدارش مى كنند كه چنين خوابى , خواب شيطان است .
يـكـى از آنان را ديدم كه دختر خردسالش را كتك زد چرا با دست راست به مهمان ها,
شربت تعارف نـكـرده , دخـتـرش را جـلو ديدگان مردم كتك مى زند واهانت مى كند كه به
آنها بفهماند سنت را نگهدارى كرده است !!.
اين چه سنتى است كه مردم را متنفر ومنزجر مى سازد, بويژه اگردر محيطهاى غربى وجلوى
روى دشـمنان اسلام انجام پذيرد, بى گمان به جاى اينكه آنهارا بسوى اسلام سوق دهد
وصورتى روشن وبا فروغ از اسلام جلوه دهد ومردم را به اسلام فراخواند, آنان را با
چنين رفتارهاى زشت وناروايى از اسلام چنان متنفر مى سازد كه هيچ تبليغى ديگر مؤثر
نخواهد افتاد.
ايـنـهـا نمى دانند كه اگر رسول خدا(ص ) در آن روز چوب ((اراك ))را به عنوان مسواك
استعمال كـرده وآن را براى نظافت وپاكيزگى دندان ها به كار برده است , به خاطر اين
است كه در آن زمان , مـسـواك كـنـونـى وخـمـير دندان هاى گوناگون وجود نداشته واين
دليل بالاترين پيشرفت آن حـضـرت اسـت كه در آن زمان آنقدر به تميزى دندان ها,اهميت
مى داده ومردم را دعوت به پاكى وپـاكـيـزگـى مـى نموده است ولى آنها به اين سخنان
قانع نمى شوند واستدلال مى كنند به اينكه چـوب ((اراك )) از تمام اكتشافهاى نوين
بالاتراست زيرا در آن املاح مخصوصى وجود دارد وو اگر راجـع بـه پـيشرفتهايى كه در
اين زمينه شده وموادى اختراع شده كه دهان ودندان را ضد عفونى مى كند وبسيار تميز
كننده ومفيداست , به آنها بگويى باز هم آنها همان چوب را برتر مى دانندوآن را بـه
صورت غير بهداشتى در جيبشان مى گذارند وگاهى مى بينى كه رنگش ـ از خون دهانشان ـ
قرمز شده ! وهمواره اين سخن رسول خدا(ص )را تكرار مى كنند كه فرمود ((اگـر نه اين
بود كه نمى خواستم بر امتم سخت بگيرم , هرآينه آنان را مجبور مى كردم كه قبل از
نماز واجب , مسواك كنند))
((81)).
متاسفانه اينان از سنت پيامبر(ص ) چيزى بجز مسائل سطحى وظاهرى نمى دانند وهرگز به
ابعاد روحى وعلمى سخنان رسول خداپى نبرده اند.
بـهـرحـال , آنان كور كورانه به اين سخنان ورفتارها چسپيده اند,بى آنكه از روى درك
, فهم وژرف نـگرى باشد, فقط سخنانى را كه ازپيشوايان وامامانشان شنيده اند تكرار مى
كنند, حتى بسيارى از آنـان ازسـواد كمترى بر خوردارند وشايد صد درصد هم بى سواد
باشند واگر به آنها اعتراض كنى , در پاسخ مى گويند كه پيامبر هم درس نخوانده است
!!.
پس آنان بايد شخصيتهاى مورد مباهات وافتخار دوران باشندچرا كه هم در سخنان وهم در
ريخت وشكل ومضمون , پيرو پيامبرهستند!!!.
يـك بار با برخى از آنان در مسجد عمر بن الخطاب پاريس بحث كردم وگفتم : شما واقعا
متمسك به سنت پيامبر هستيد وهر چه نواست ,بدعت مى دانيد ومعتقديد كه بدترين چيزها
نوترينشان است زيرا هرجديدى بدعت است وهر بدعتى گمراهى است وهر گمراهى دردوزخ است
؟.
گفتند: آرى ! همينطوراست .
گفتم : پس چرا روى ((موكت )) نماز مى خوانيد با اينكه اين ازفرشهاى مصنوعى جديدى
است كه از كـشـورهـاى غـربـى بـه ما رسيده ومعلوم نيست از چه موادى ساخته شده ؟
وآنچه قطعى است اين است كه پيامبر روى ((موكت )) هرگز نماز نخوانده واصلا آن رانمى
شناخته است !.
بـرخـى پـاسـخ گـفتند: ما در كشورهاى غربى زندگى مى كنيم وحكم ما حكم ((مضطر))است
وچنانچه در فقه آمده , ((ضرورتها,حرامهارا جايز مى كند)).
گـفـتـم : چـه ضـرورتى ؟ شما مى توانيد اين موكت هارا برداريدوروى زمين نماز
بخوانيد چنانكه پيامبر نيز روى زمين نمازمى خوانده است يا اينكه حداقل براى جاى
سجودتان سنگ بگذاريد؟.
امام جماعتشان با مسخره روى به من كرده گفت