السلام علي الوصيّ من بعده
آخرين معصومي كه در زيارت نامه حضرت معصومه عليها السلام به ايشان سلام داده مي
شود، حضرت ولي عصر عليه السلام است. اما سلام به ايشان با سلام هاي پيشين متفاوت
است. زيرا:
1. در سلام به ديگر معصومان عليهم السلام، آنان را مخاطب قرار داده و با صيغه
مخاطب به آنان سلام داده مي شد ولي درباره حضرت ولي عصر(عجّ) لحن زيارت تغيير كرده
و با صيغه غايب «سلام باد بر وصي پس از او (امام حسن عسكري عليه السلام) به ايشان
سلام داده مي شود.
2. نام آن حضرت و نيز نام پدر بزرگوارشان بر خلاف سلام هاي ديگر - به جز سلام بر
فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسين عليهم السلام - برده نشده است.
3. به جاي نام صفت «وصي» به كار رفته است.
4. براي ايشان دعا شده است.
با توجه به نكته هاي فوق بايد به سؤال هاي زير پاسخ داده شود كه چرا لحن زيارت
از خطاب به غيبت، تغيير كرده و چرا نام آن حضرت و نام پدرايشان آورده نشده است و
چرا لقب «وصي» از ميان القاب ايشان انتخاب شده است؟
در پاسخ به سؤال نخست بي شك تغيير لحن خطاب به غيبت بدون دليل نيست و به احتمال
قوي دليلش آن است كه ايشان در پرده غيبت است و چگونگي و شرايط زندگي ايشان با ديگر
ائمّه متفاوت است، چه اين كه ايشان غايب و داراي طول عمر و قيام جهاني براي
استوارسازي عدالت و گسترانيدن معنويت در سراسر كره زمين است. سلام بر ديگر امامان
معصوم عليهم السلام با صيغه مخاطب بوده و به نوعي نشان گر دوره حضور است و تغيير
خطاب به غيبت از پنهان شدن و تغيير چگونگي امامت حضرت مهدي عليه السلام حكايت دارد
و اين تغيير براي تعبير از تفاوت امام مهدي عليه السلام با ديگر امامان بسي لطيف و
دقيق است.
آن حضرت زنده و حجّت خدا در زمين و بر زمينيان و آسمانيان است. و از نيامدن نام
آن حضرت و پدر بزرگوارش در همين نكته نهفته است، در واقع تغيير ناگهاني لحن زيارت
به اين نكته اشاره دارد كه آن بزرگوار زنده است و از آن رو كه «وصي» امام حسن عليه
السلام است و در حال انجام وصيت هاي پدر و وظايف سنگين خويش است.
اين نكته در برخي از دعاهاي ديگر مانند دعاي قرآن برسرگرفتن كه از آن حضرت
به«حجّت» تعبير شده و نام ايشان نيامده است و نيز در دعاي توسّل به جاي نام از واژه
«خلف صالح»؛ يعني جانشين شايسته امام حسن عسكري عليه السلام ياد شده است و اين
تفاوت حكايت از از اين موضوع خطير و مهم دارد كه ايشان در زمان غيبت حجّت خدا در
روي زمين است و واسطه ميان خلق و خالق و مؤمنان بايد بدانند كه او امام، معصوم و
حجّت است و همه مسئوليت هاي پيامبر خاتم صلي الله عليه وآله وسلم بردوش مبارك اوست
و او همانند جدّش كه خاتم الانبيا بوده، خاتم الاوصيا است و همان طور كه ايشان
مبعوث شد تا اسلام را معرفي كرده و بگستراند، آن حضرت ضامن بقاي اسلام است و از
ناحيه خدا، مأموريت دارد حريم آخرين دين آسماني را پاس دارد و در فرصت مناسب با
ريشه كن كردن ستم و سوزانيدن ريشه هاي آن و استوار سازي عدالت اسلام را در سراسر
جهان بگستراند.(1) و از اين رو مي بايد در
حق او دعا كرد و از خدا خواست كه در ظهور حضرتش تعجيل فرمايد؛ لذا در ادامه اين
سلام در زيارت نامه حضرت معصومه عليها السلام براي ايشان دعا مي شود:
دعاي براي حضرت مهدي
دعا براي حضرت مهدي عليه السلام فوائد گوناگوني دارد و در واقع نوعي اظهار محبت
به ايشان است و در توقيعي از خود آن حضرت اين گونه نقل شده است:
«براي تعجيل در فرج بسيار دعا كنيد...»(2)
اين زيارت به ما نشان مي دهد كه چه گونه براي آن حضرت دعا كنيم. «اللهم صل علي
نورك...»
در قرآن و روايات بر اهميت «صلوات بر خاتم پيامبران صلوات الله عليه و آله بسيار
تأكيد شده است و بر خاتم الاوصيا نيز همانند جدش خاتم الانبيا نيز بايد صلوات
فرستاد.
صلوات به معناي درخواست رحمت از خداوند براي كسي است؛
«ان الله و ملائكته يصلّون علي النّبي يا ايّها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا
تسليما.» خدا و فرشتگانش بر پيامبر صلوات مي فرستند اي كساني كه ايمان آورده ايد
شما هم بر او صلوات فرستيد و از خدا برايش رفعت درجات نعمت و رحمت افزون بخواهيد و
بر او سلامي خاص و استثنايي كنيد سلام كردني.»(3)
از رواياتي كه درباره تفسير آيه ياد شده و در فضيلت صلوات نقل كرده اند، به دست
مي آيد كه «سلام» به همان معناي عرفي و رايج ميان مردم است امّا «صلوات» بر آن حضرت
به معناي رحمت خواهي از خدا براي ايشان است.(4)
در اينجا برخلاف ساير پيامبران افزون بر سلام بر پيامبر و آل او آمده است: «خدا
همواره بر او رحمت و ثنا مي فرستد.» اين سلام و صلوات خدا فرشتگان و مردمان بر آن
حضرت و آلش(5)، بي هيچ ترديدي شامل حضرت
ولي عصر ارواحنا فداه مي گردد، چه اين كه او از افرادو مصاديق بارز آل بلكه از كامل
ترين و روشن ترين مصاديق آناست. در زيارت حضرت معصومه عليها السلام زاير از خدا مي
خواهد بر امام مهدي عليه السلام صلوات فرستد و همان طور كه اشاره شد صلوات يعني از
خدا مي خواهد همواره و پيوسته بر آن حضرت رحمت و درود فرستد.
در اين زيارت نامه به دليل و علت صلوات فرستادن بر آن حضرت نيز اشاره شده است؛
خدايا بر او صلوات فرست زيرا او نور، سراج - روشني بخش راهيان طريق هدايت -، ولي،
وصي و حجت شما برخلق و مردمان است؛ از روزگاران قديم گفته اند «تعليق حكم به وصف
مشعر به علت بودن آن وصف براي آن حكم است»(6)و
به مناسبت «صلوات» بر آن حضرت پنج وصف از اوصاف ايشان در اين زيارت نامه آمده است:
1. نور خدا
نور به معناي روشنايي و در مقابل تاريكي و ظلمت به كار مي رود راغب درباره آن مي
نويسد به آن روشنايي كه دامن مي گستراند و زمينه ديدن آدميان را فراهم مي آورد، نور
مي گويند(7) و برخي از لغت پژوهان درباره
آن نوشته اند نور آن است كه چيزهاي (ناپيداي در تاريكي) را آشكار مي كند(8)
و معروف است كه نور آن است كه آشكار است و آشكاركننده(الظاهر في نفسه المظهر لغيره)
و نور در قالب معاني ياد شده گاه مادي است؛(9)
مانند نور خورشيد و گاه معنوي، مانند نوري كه بر اعماق جان مؤمنان مي تابد و نور
پيامبر خداصلي الله عليه وآله وسلم و نور قرآن. در قرآن بارها اين واژه به كار رفته
است و هر دو معناي ياد شده (نور مادّي و معنوي) از آن اراده شده است؛ بر طبق آيات
قرآن، تورات در بردارنده نور است(10) و
قرآن نور، است(11) و شريعت رسول گرامي
اسلام صلي الله عليه وآله نور است(12) و
خداوند مؤمنان را از تاريكي ها به سوي نور رهنمون مي گردد(13)
و خدا نور آسمان ها و زمين است(14) و هر
كه را بخواهد به سمت نورش هدايت مي كند(15)
و چون روز قيامت فرا رسد زمين با فروغ پروردگار خويش روشن است.(16)
و بالاخره نورهاي معنوي و مادي از سوي خداست و تنها اوست كه بر مؤمنان نور را نازل
مي كند(17) و نوري در ميان آدميان قرار مي
دهد و بر دل آنان فروغ و نوري خاص مي تابد و بدخواهان و ستمگران فروغ و پرتو نور
الهي را نمي توانند خاموش كنند و خدا نور خود را بر تمامي گيتي خواهد گسترانيد و آن
را به كمال خواهد رسانيد گر چه كافران و مشركان را خوش نيايد.
«يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم و الله متمّ نوره و لو كره الكافرون».(18)
برخي از روايات كه در تفسير بعضي از آيات ياد شده آمده است، نور الهي را كه بر
سرتاسر گيتي خواهد تابيد و همه ظلمت ها، ظلم ها و تاريكي ها را از بيخ و بن برخواهد
كند و زمينه استوار سازي عدالت را در زمين فراهم خواهد ساخت حضرت حجة بن الحسن
المهدي ارواحناه فداه دانسته است.(19) و
در تفسير اين آيه «اشرقت الارض بنور ربّها» گفته اند؛ يعني زمين با نور امام و حجت
خدا كه در آن سكونت دارد روشن است.(20)
بدين سان آن حضرت نور خداست، او مطلع انوار، آفاق نور، فروغ هدايت روشنگر هستي،
مشعل دانايي، چشمه خورشيد و خورشيد جان ها است، كه مي توان در پرتو چنگ زدن به دانش
وي به وادي نور رسيد و به كوه طور، از تاريكي ها و ظلمت ها نهراسيد و به سوي حق و
مقصود در اوج سرافرازي و عزّت شتابان گام برداشت، خدايا رحمت ها و نعمت هاي بي
كرانت را همواره بر نور خود، فرو فرست.
2. و سراجك
واژه سراج در لغت عربي به معناي چراغ است؛ چراغي كه بستر و جايگاه برافروختن نور
و فروغ تابناك است(21) كه آدميان را از
ظلمت مي رهاند و اطراف و محيط آنان را روشن مي سازد و از اين رو به هر چيز نوراني و
روشنگر چراغ مي گويند؛(22)در قرآن اين
واژه چهار بار به كار رفته، سه بار به خورشيد «سراج» گفته شده و يك بار به رسول
گرامي اسلام با عنوان «سراج منير»(چراغ پر فروغ و تابناك) تعبير شده است.(23)
برخي از پژوهندگان معاصر، سراج را به معناي چيزي دانسته اند كه دل انگيزي، آرايش و
زينت محيط و اطراف خود را سبب مي شود. و به خاطر همين است كه عرب ها به زين اسب
«سرج» مي گويند، چون زينت و زيبايي آن را در پي مي آورد و به خورشيد از آن رو سراج
مي گويند كه به منظومه شمسي و فضاي اطراف خود چشم نوازي و زيبايي مي بخشد و چراغ را
بدان سبب «سراج» گويند كه براي خانه، وقار، شكوه و چشم نوازي را براي همه آدميان
پديد مي آورد و به همين دليل است كه در قرآن از پيامبرخداصلي الله عليه وآله وسلم
به «سراج منير»؛ يعني چراغ روشنگر تعبير شده است و اگر چراغ به معناي دستگاهي بود
نور دهنده، ديگر نيازي به صفت «منير» نبود.
خاتم اوصياء حجة ابن الحسن المهدي عليه السلام نيز همانند جدش پيامبر خداصلي
الله عليه وآله وسلم است؛ همان طور كه رسول بي همتاي اسلام عليه همه ستم، سياهي و
پليدي برخاست و اسلام را استوار ساخت، فرزندش مهدي عليه السلام نيز چون ظهور كند
پرچم پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم را در دست دارد و زره پيامبر را به تن، و عمامه
پيامبر را بر سر، و شمشير پيامبر را در دست... و 313 تن ياران خاص او به شمار ياران
پيامبر در جنگ بدرگرداگرد او جاي دارند، آنان حاكمان زمانند و وارثان زمين.(24)
و آن حضرت چراغي است روشني گستر و تابناك كه بسي وقار، وزانت، دل انگيزي و چشم
نوازي دارد و زينت و آرايه زمين، زمان، انسان و تاريخ است و با نام خدا، ياد خدا و
براي خدا همه سوي جهان را از عدل و داد، فروغ و برهان، نجات و ايمان، سرشار سازد،
پس او نيز چراغ نوربخش «سراج منير» است، سراجي كه آفاق نور گستر آن به اندازه اي
است كه هيچ واژه و معنايي نمي تواند آن را بر تابد جز يك واژه و يك كلمه. و آن
«چراغ خدايي و نور الهي». در زيارت فاطمه معصومه عليها السلام از آن حضرت به «نور»
و «سراج»(25) تعبير شده است و اين دو كلمه
در نهايت لطافت و ظرافت به «خدا» اضافه شده است؛ آن هم با حالت خطاب؛ يعني بنده خود
را به خدا نزديك احساس كرده و از او مي خواهد بر نور و سراج خودش رحمت هاي پيوسته و
ناگسسته نازل كند، تا او برخيزد و بر فروغ گستري، تابناكي، چشم نوازي خود بيفزايد.
از اين رو آن حضرت نور است و سراج، اما نور و سراج خدا، و براي همين است كه نور،
بركت و خير او بي كران است و بي پايان و نامحدود.
«الله نور السموات و الارض»(26)
و سرچشمه آن نور خود نيز الهي است و لذا بقدري شفاف، زلال، صاف است كه حتي بدون
تشعشع و نور افشاني اطراف خود را روشن و روشن تر مي سازد، و هر گاه چنين سرچشمه
نوري فيضيان نور نمايد و نور افشاني اشش فزون تر گردد. به اقيانوسي از نور ماند كه
امواج سهمگين آن روي هم ديگر قرار گرفته و بر ساحل ظلمت مي كوبد و به تعبير قرآن
«نور علي نور» شود.(27)
و وليّ وليّك
«وليّ» در لغت عربي به معناي سرپرست، مدير، دوست، يار و ياري كننده و كسي كه به
اندازه به كسي يا چيزي نزديك است كه هيچ فاصله و واسطه اي ميان آن دو نيست و اداره
كننده و سرپرست يك كار يا كسي را از آن رو «ولي» ناميده اند كه ميان او و آن كار يا
كس هيچ فاصله اي نيست و به طور مستقيم مدير درباره آن تصميم مي گيرد و در آن تصرف
مي كند.
حضرت ولي عصر عليه السلام «وليّ» خدا است؛ بدين معنا كه ميان او و خداوند هيچ
واسطه اي نيست و ايشان مستقيم با اذن از پروردگار متعال بر همه هستي و خلق خدا
ولايت دارد: در زيارت آن حضرت در روز جمعه مي خوانيم:
«السلام عليك ايها الوليّ الناصح: «سلام بر شما باد اي ولي خيرخواه»
و در زيارت ديگر آن حضرت چنين آمده است:
«ولاأتّخذ من دونك ولياً»: «من به جز شما كسي را به عنوان ولي و سرپرست خود
برنمي گزينم.
يعني تنها تو صاحب اختيار مطلق درباره من هستي و حق هر گونه تصرف، سرپرستي و
ولايت را درباره من داري و آن حضرت نه تنها بر آدميان ولايت دارد.
بر طبق دهها روايت پيامبر خدا و ديگر معصومان عليهم السلام بر مؤمنان ولايت
دارند.(28) ولايت آنان ركن بنيادين اسلام
و عمود خيمه دين است.(29)
و وَصيّ وصيّك
پيش از اين، درباره معناي «وصي» و لوازم تعيين «وصيّ پيامبر» از ناحيه خدا توضيح
داده شد؛ همان طور كه اشاره شد، پيامبران، وصيّ داشته اند و اميرمؤمنان عليه السلام
«وصيّ» پيامبر خاتم صلي الله عليه وآله وسلم و سيّد الوصيّين است. بر طبق ضرورت
مذهب شيعه اين اوصياء دوازده نفر و همه آنان معصوم هستند.(30)
و اوّل آنان اميرمؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام و آخر آنان حضرت مهدي عليه
السلام است.(31) در روايتي در اين باره از
رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم نقل شده است: «در معراج... دواده نور ديدم كه در
هر كدام خطي سبز بود و بر آن نام يكي از اوصياء من نوشته شده بود كه اوّل آنان علي
بن ابي طالب و آخر آنان مهدي امّتم بود... از سوي خداي متعال ندا آمد كه: اي محمد!
اينان... اوصياء تواند... سوگند به عزّت و جلالم كه... زمين را به وسيله آخرين آنان
از دشمنانم پاك خواهم كرد...»(32)
در زيارت حضرت معصومه عليها السلام به وصيّ بودن حضرت مهدي اشاره شده و آن حضرت
«وصيّ وصيّ» دانسته شده است. مقصود از وصيّ وصيّ آن است كه ايشان آخرين حلقه سلسله
اوصياء و به تعبير ديگر خاتم الاوصياء است، همان طور كه پيامبرخداصلي الله عليه
وآله وسلم، خاتم الانبياء بود. نام او، كنيه و لقبش همانند جدّش رسول خداصلي الله
عليه وآله وسلم است. و همان طور كه رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم مأموريت داشت
حركت و راه پيامبران را به فرجام رساند و آخرين آنان بود، او نيز مأموريت دارد، راه
اوصياء پيامبر خاتم را تا رسيدنِ به مقصد و مقصود ادامه دهد. در اين زيارت نامه آن
حضرت وصيّ وصيّ دانسته شده است. و اين اشاره به نكته اي است كه پيش از اين، به آن
اشاره شد كه وصي پيامبر بايد از طرف خود خداوند تعيين گردد و با اسم و مشخصات از
طريق پيامبر به مردم معرفي شود. بدين سان چون وصي از ناحيه خدا معرفي مي شود در
زيارت نامه به آن «وصيّ وصيّ خدا» اطلاق شده است.
و حجتك علي خلقك
3. حجت خدا در زمين
بر طبق روايات متعدد، و به حكم عقل همواره حجت خدا و واسطه ميان خالق و مخلوق
همواره وجود دارد؛ بر پايه روايات متعدد «حجت» خدا همواره در زمين وجود دارد و لحظه
اي نيست كه مخلوقات الهي بگذرد و حجت خدا ميان آنان نباشد.(33)
بر طبق اعتقادات شيعه كه در جاي خود با برهان هاي استوار و متقن عقلي و نقلي
ثابت شده است،(34) حضرت حجة ابن الحسن
المهدي ارواحنا فداه پس از امام حسن عسكري عليه السلام، حجت خدا است و محور و مدار
همه بندگان شايسته او.
در اين زيارت نامه از آن حضرت با عنوان «و حجتك علي خلقك» تعبير شده است؛ يعني
حجّت خدا بر همه مخلوقات؛ در روايتي در اين باره چنين آمده است:
«الحجة قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق.»(35):
«... حجت خدا پيش از ديگر آفريده ها، همراه با آن ها كه اگر حجت خدا نباشد زمين بر
زمينيان خشم خواهد كرد و آن ها را هلاك خواهد ساخت.(36)
به هر حال لقب «حجّت» كه بر همه معصومان عليهم السلام گفته مي شود، مشهورترين
لقب آن حضرت است.
حجّت در لغت به معناي برهان و دليل است كه با آن حريف را قانع مي سازند،(37)
اين واژه هفت بار در قرآن به كار رفته است و پيامبران و اوصياي الهي را از آن رو
حجّت ناميده اند كه خداوند با وجود آنان بر بندگان احتجاج مي كند و پوزش آنان را
براي كژروي و انحراف از صراط مستقيم نمي پذيرد و از آن جهت كه آنان دليل اند بر
وجود خدا و گفتار و كردارشان بر نياز مردم به قانون آسماني دلالت دارد حجت ناميده
شده اند.
«رسلاًمبشرين و منذرين لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرّسل و كان الله
عزيزاً حكيماً»(38)
استفاده مي شود، حجّت، يعني: آن چه مردم مي توانند آن را دليل و يا بهانه كژروي
ها و اعمال نادرست خود در محضر خدا بدانند. و خداوند رسولان را فرستاد تا زمينه
هدايت آنان را فراهم آيد و اوضاع و احوال به گونه اي رقم خورد تا هر كس بخواهد به
صراط مستقيم هدايت و راه كمال را بجويد بتواند به آن دست يابد و انسان از سر اختيار
بتواند در مسير حق گام بردارد.(39) و چون
پس از مرگ زمان حساب الهي فرا رسد، مردمان توانند بهانه آورند كه ما نمي خواستيم در
راه ضلالت گام نهيم، پوزش آنان پذيرفته نباشد و اين استدلال غير برهاني بوده و حجت
بر آنان تمام شده باشد؛ امام صادق عليه السلام در اين باره چنين مي فرمايد: «خداي
عزوجل، به وسيله پيشوايان هدايت از خاندان پيامبر، دين خويش آشكار ساخت و راه روشن
خود نمايان فرمود و سرچشمه هاي پوشيده علم خويش بگشود.
اكنون، هر يك از مسلمانان كه وظيفه خود را در برابر امام بشناسد، طعم شيرين
ايمان را خواهد چشيد و شكوه همه جا گير اسلام را خواهد ديد؛ زيرا خداي متعال، امام
را، براي مردمان چونان علامتي راهياب و راهنما نصب كرده است و او را حجّت و دليل بر
مردم جهان قرار داده است. خدا لباس و جامه وقار بر تن او پوشيده است و او را در
شعشعه انوار خود غرق ساخته است. امام به آسمان متصل است و هيچ چيز از دسترس او بدور
نيست و هيچ چيز از خدا به خلق نمي رسد مگر با وساطت او و اعمال بندگان پذيرفته نمي
شود مگر با معرفت او. پس خداوند هماره آنان را يكي پس از ديگري از فرزندان حسين
عليه السلام برگزيد... و هر گاه يكي از آنان از اين جهان رخت بر مي بست امام ديگري
را از نسل او منصوب مي ساخت... كه حجّت عالم است...؛ اينان اماماني هستند كه مردمان
را به حقيقت هدايت مي كنند و حجّت هاي خدا هستند... و خدا آنان را حجّت بر بندگانش
قرار داده... و خدا آنان را حجّت براي همه جهانيان قرار داده است.»(40)
بدين سان حضرت ولي عصر عليه السلام آخرين حجت خدا بر روي زمين است و لقب حجّت در
روزگار، جامه اي است كه تنها و تنها او در خور پوشيدن آن است و جز او نمي تواند اين
نام را برتابد، چه اين كه تنها اوست كه در پشت پرده غيبت با دستان توانا و انديشه
پر فروغ و قلب آسماني و الهي و اتصال به حضرت پروردگار عالم و آدم را به اذن خدا به
سوي درستي و صراط مستقيم رهنمون مي سازد.
پي نوشت:
1) محتمل است علت نيامدن اسم ايشان تقيه باشد؛ همان طور كه به همين دليل شيعيان
را نهي كرده اند از بردن نام ايشان.
2) و اكثروا الدعاء بتعجيل الفرج فان ذالك فرجكم، كمال الدين، ج 2، ص 485 و
الاحتجاح، 2/284 ميرزا محمد تقي موسوي اصفهاني كتابي در فوائد دعا براي آن حضرت
دارد با عنوان «مكيال المكارم في فوائد الدعاء للقائم» نوشته است.
3) سوره احزاب، آيه 56.
4) تفسير كنزالدقائق، ج 8، ص 219؛ ر. ك. تفسير نمونه، ج 17، ص 417 - 416 و قاموس
قرآن، ج 4، ص 148.
5) بر پايه روايات متعدد بلكه مستفيض رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم در تفسير آيه
ياد شده فرمود:«بر آل، هم به هنگام صلوات بر من صلوات فرستيد و بگوييد اللهم صل علي
محمد و آل محمد. ر. ك. الدر المنثور ذيل آيه 56 احزاب و الميزان، ج 16، ص 338 و
تفسير نمونه، ج 17، ص 419.
6) لازم به يادآوري است، كه زاير در اين مرحله از زيارت وقتي احساس مي كند كه به
خداوند نزديك است؛ مظهر نور او به پيشگاه الهي تقرّبي افزون مي طلبد.
7) مفردات راغب اصفهاني، واژه نور؛ ر. ك. المصباح المنير، ص 629.
8) اقرب الموارد، ج 2، ص 1375.
9) قاموس قرآن، ج 7، ص 127. ر. ك. التحقيق في كلمات القرآن، ج 12، ص 285.
10) سوره مائده، آيه 46، «انا انزلنا التوراة فيها هدي و نور.»
11) سوره نساء، آيه 174، «و انزلنا اليكم نوراً مبيناً.»
12) سوره مائده، آيه 15، قد جائكم من الله نور و كتابٌ مبين» با توجه به اين احتمال
كه «نور» به معناي شريعت پيامبر است.
13) سوره بقره، آيه 275، «الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور...»
14) سوره نور، آيه 35، «الله نور السموات و الارض...»
15) همان، «يهدي الله لنوره لنور من يشاء»
16) سوره زمر، آيه 69. و اشرقت الارض بنور ربّها.
17) سوره نور، آيه 38. و من لم يجعل الله له نورٌ فما له من نور.
18) سوره صف، آيه 8 و «يابي الله الا ان يتم نوره و لو كره الكافرون. سوره توبه،
آيه 32. برپايه گروهي از روايات ولايت اميرمؤمنان نوري است كه مي خواهند آن را
خاموش كنند و خداوند نخواهد گذاشت. المحجة فيما نزل في القائم الحجّة عليه السلام،
ص 224.
19) المحجّة فيما نزل في القائم الحجّة، ص 224 و 148.
20) خورشيد مغرب، ص 438.
21) ترتيب كتاب العين، ج 2، ص 808. ر.ك. التحقيق في كلمات القرآن، ج 5، ص 97-97.
22) قاموس قرآن، ج 2، ص 250 و التحقيق في كلمات القرآن، ج 5، ص 65.
23) همان.
24) ر. ك: خورشيد مغرب، ص 444.
25) به ظاهر لقب «سراج» تنها در اين زيارت نامه براي آن حضرت آمده است؛ و اين از
نشانه هاي ماثور بودن اين زيارت نامه است؛ چه اين كه اگر آن زيارت نامه را غير
معصوم انشاء مي كرد از واژه هايي استفاده مي كردند كه در زيارت نامه هاي مأثور و يا
روايات آمده است.
26) سوره نور، آيه 35.
27) برگرفته از آيه 25 سوره نور.
28) بحارالانوار، ج 94، ص 41 و 180؛ ج 101، ص 188 و 201.
29) همان، ج 68، ص 379 - 332، 266؛ ج 65، ص 193.
30) همان، ج 36، ص 305 و نيز ر.ك: منتخب الاثر، ص 45 - 114.
31) در اثبات اين نكته، در منابع شيعه و سني، 91 حديث نقل شده است. (ر.ك:
كفايةالاثر، ص 103)
32) بحارالانوار، ج 52، ص 312.
33) كافي، ج 1؛ بحارالانوار، ج 23، ص 42؛ قرب الاسناد، ص 152؛ خاتمه الدمعة
الساكبة، ج 1، ص 18. در اين باره نزديك به يك صد حديث نقل شده است. ر. ك.
بحارالانوار، ج 23، ص 11 26.
34) انواع كتاب هاي كلامي و از جمله الحاشية علي اللهيات للتجريد، ص 446؛ كفاية
الموحدين، ج 3، ص 282-333؛ منتخب الاثر.
35) كافي، ج 1، ص 177؛ الدمعة الساكبة، ج 1، ص 18.
36) همان، ص 28 و بحارالانوار، ج 23، ص 24 و علل الشرايع، ج 1، ص 198.
37) المصباح المنير، ص 121، قاموس قرآن، ص 106. راغب مي گويد: حجّت دليلي است كه
مقصد مستقيم را روشن مي كند.
38) سوره نساء، آيه 165. «پيامبران بشارت دهنده و بيم دهنده اند تا مردمان بر خدا
پس از (ارسال) رسولان حجتي نداشته باشند و خدا با عزت و حكمت است.»
39) ر. ك: تفسير راهنما، ج 4، ص 180 - 179.
40) اصول كافي، ج 1، ص 203.