رواق عصمت

سيد علي حسيني

- ۲۳ -


السلام عليك يا علي بن محمد النّقي النّاصح الامين

چهارمين و آخرين علي از اهل بيت عليهم السلام

او فرزند جوادالائمّه و چهارمين علي از اهل بيت عليهم السلام بود. اميرمؤمنان علي ابن ابي طالب عليه السلام، طلايه دار موحدان كه با شكيبايي بي مانندش بنياد و اساس اسلام و حكومت اسلام را پاسداشت و در پنج سال حكومت اسلامي خود، پايه هاي خرد ورزي را محكم كرد، معنويت را در مسير جان ها گسترانيد و عدالت را در پهنه جامعه استوار ساخت. و دومين علي با صبر بي مانندش و با به جان خريدن دردها، رنج ها و سختي ها جامعه تشيّع را درست در زماني كه امويان گمان مي كردند، با شهادت حسين بن علي عليه السلام ريشه علويان و تشيّع را از بيخ و بن كنده اند، ترميم و حفظ كرده و زمينه بالندگي، ترويج و گسترش آن را فراهم آورد.

و سومين علي عليه السلام با نماياندن چهره خود در ژرفاي جان هاي مسلمانان جاي بازكرده و چنان مردم به وي روي آوردندكه مأمون ناگزير شد او را ولي عهد خود سازد و او كه به گفتهپدر بزرگوارش امام موسي بن جعفر عليه السلام فهم، شكيبايي،عشق (به خدا) تديّن، صبوري، در برابر رنج ها را از دو علي اوّلبه ارث برده بود، اسلام را به مسلمانان، بلكه به بسياري از غير مسلمانان نماياند.(1)

و چهارمين علي عليه السلام كه وارث يازده معصوم پيش از خود و فضيلت هاي بي كران آنان بود، با خردورزي، بصيرت، تقوا، خيرخواهي، امانت داري، توكل برخدا، شكيبايي بي مانند در برابر رنج ها، محنت ها و سختي هايي كه تنها اندكي از پولادين مردان و زنان مي توانند آنها را برتابند، همواره در طول زندگاني اش اسلام را سرافراز ساخت و افزون بر حفاظت هوشيارانه از كيان تشيّع زمينه فرهنگي و عقيدتي غيبت حضرت مهدي عليه السلام را فراهم آورد.

گرچه خلفاي عباسي همه ستمگر بودند و دنيامدار و عياش، اما بساط خوانندگي، نوازندگي، شراب خواري، برگزاري مجالس لهو و لعب از يك سو(2) و ساختن انواع قصرهاي زيبا، مجللّ(3) و اسراف در ابزار زندگي(4) و شمار غلامان و كنيزان(5) از سوي ديگر، از زمان هارون به بعد گسترش افزون تري يافته بود.

نگاهي به اوضاع جامعه اسلامي در عصر امام هادي عليه السلام

نزاع خونين ميان امين و مأمون و انتقال مركز خلافت در زمان مأمون به مرو از مهم ترين حوادثي بود كه مورّخان آن را گزارش كرده اند.(6) پس از بازگشت مركز خلافت به بغداد ، امنيت و آرامش بر جامعه اسلامي تا حدود زيادي سايه افكند و مأمون در پرتو آن توانست با نيرنگ هاي جديد و انحراف افكار عمومي از مسايل اصلي، يعني جايگاه اهل بيت عليهم السلام در دستيابي به اهداف خود گام هاي بلندي بردارد.(7) با فوت مأمون و آغاز خلافت معتصم عباسي، ترك ها اطراف خليفه را گرفتند و با دستيابي به بسياري از مقام هاي دولتي، جايگاه ويژه اي در خلافت عباسيان يافتند، و نتيجه آن صف بندي هاي جديد قومي و سياسي بود؛ در زمان خلافت مأمون ايرانيان و پارس زبان ها به رقابت جدي با اعراب برخاسته و به موقعيت هاي نظامي، سياسي و اجتماعي مهم در حكومت رسيده بودند و گروهي از عرب ها كه چشم ديدن آن را نداشتند، سخت از اين پديده خشمگين بودند. اما پس از روي كار آمدن معتصم كه مادرش ترك زبان بود و نفوذ گسترده ترك ها در زمان معتصم و به دست گرفتن كامل حكومت در زمان «واثق» بر نفوذ آنان افزوده شد. ورود ترك ها به مركز حكومت و خلافت اسلامي كه جز به منافع خود نمي انديشيدند موجي از فساد اداري، رشوه خواري، ستمگري و چپاول و بي رحمي را براي خلافت عباسي به ارمغان آورده بود.(8) و اين ستم ها به اندازه اي بود كه معتصم خود بدان اقرار و از روي كارآوردن ترك ها پشيمان بود.(9) از سويي قيام بابك خرّمي در ايران و علويان در نقاط مختلف بر مشكلات داخلي افزوده و گستاخي دولت بيزانس را شدت بخشيده بود. به گونه اي كه بر نقاط مرزي لشكركشي كرده و به غارت، كشتار و به اسارت گرفتن زنان مسلمان مي پرداخت.(10) در اين شرايط دستگاه خلافت عباسي از اهل بيت عليهم السلام و پيروان آنان بيمناك بود و به رغم مهرباني امام جواد عليه السلام و توجه كامل ايشان به مصالح ملي مسلمانان معتصم نتوانست آن حضرت را تحمّل كند و ايشان را مسموم ساخت.(11)

به لحاظ اقتصادي زراندوزي حاكمان، امرا، وزرا و كاتبان و ديگر وابستگان به دستگاه خلافت روند صعودي و رو به افزايش نگران كننده اي داشت و زياده روي در ساختن قصرها و كاخ هاي مجللّ(12) صرف هزينه هاي هنگفت در تهيه لباس هاي بسيار گران قيمت(13) و تجمّلات زندگي و سفره هاي رنگارنگ(14) و تبعيض غير قابل تحمّل در اهداء هديه ها و عطاهاي حكومتي كه هيچ قاعده اي جز ميل و خواسته هاي خليفه و اطرافيان او نداشت، مشكلات فراواني را رقم زده بود.(15)

به لحاظ فرهنگي مأمون كه از هوشياري و زيركي خاصي برخوردار بود به مسأله «خلق قرآن» دامن زده و آن را معيار حق و ناحقّ بودن دانشوران، محدّثان و متكلمان مي دانست و با تبليغ هاي زياد و اهميت فراوان به اين مسأله هم خود را فردي متديّن و دلسوز در برابر احكام ديني و هم متولي احكام ديني معرّفي مي كرد و از سويي اذهان مردم و افكار عمومي را از مسايل اصلي، از قبيل جايگاه اهل بيت عليهم السلام و مسايلي از اين دست منحرف مي ساخت(16) و معتصم راه برادرش را در اين باره ادامه داد و با گسترانيدن ترجمه آثار و افكار شرق و غرب به ويژه يونانيان، بازار فرهنگ وارداتي رونق فزاينده اي يافته(17) و رواج روش صوفي ها و گروهي از غلات(18) از ديگر معضلات فرهنگ اسلامي بود. رشد فزاينده درگيري هاي شديد در عرصه هاي كلامي و فقهي رأي گرايان و حديث گرايان كه در زمان مأمون و معتصم به نفع رأي گرايان و طرفداران مخلوق بودن قرآن و در زمان متوكل به زيان آنان و به نفع حديث گرايان و در نتيجه تثبيت موقعيت كساني مانند احمد بن حنبل بود(19) جامعه اسلامي را دچار تحقير و سرگرداني كرده بود.

امام علي بن محمد عليه السلام كه پاك، پاكيزه، زلال، زلال در خوبي و فضيلت ها و خالص و گل سرسبد نيكي و برگزيده بود.(20) در اين شرايط و اوضاع و احوال خاص، امامت و ولايت حقيقي مسلمانان را به عهده گرفت؛ طبيعي است كه نخستين راز موفقيت او پاكي، خلوص و زلالي او بود كه در اين زيارت نامه از آن به عنوان «نقي» ياد شده است. «نقي» در لغت به معناي پاك، پاكيزه، برگزيده، خالص و بي غش و نيكواست.(21)

آن حضرت با اين ويژگي ها و اوصاف خدادادي در راه نجات اقشار مختلف مسلمين بسيار كوشيد و همانند اميرمؤمنان علي عليه السلام در پي حفظ امت و تمدن اسلامي و استوارسازي نظام و جامعه اسلامي بود. همان طور كه اشاره شد، براي خيرخواهي اقشار مختلف امت اسلامي به پاخاست و علي رغم فشار و اختناق عباسيان به ويژه متوكلّ كه در كشتار، تضييع حقوق، ستم گري و بي رحمي بر اهل بيت عليهم السلام و شيعيان از هيچ چيز فروگذار نكرد،(22) آن حضرت براي عباسيان هم خيرخواهي مي كرد و در جهت اصلاح آنان مي كوشيد و ضمن حمايت از شيعيان و هدايت بسيار دقيق، حساب شده و هدفمند آنان به مصلحت نمي دانست، قيام هاي علويان(23) را به يك نهضت عمومي مبدّل سازد.(24) از سويي با بهره وري از همه امكانات به هدايت مردم و انحراف ستيزي و بدعت زدايي برخاست، تصوّف(25) و غلوّ(26) را كژي و بيراهه روي دانست و خلق قرآن را فتنه اي كه بايد هوشيارانه از آفات و آسيب هاي آن دور بود، معرفي كرد و با گفت و شنودهاي علمي و تحدّي مكرّر از هر فرصتي براي ترويج اسلام ناب استفاده كرد.(27) و در غالب زيارت هاي بي همتا و پرمحتوا جايگاه واقعي اهل بيت عليهم السلام را به شيعيان و مردم معرّفي نمود.

به لحاظ اقتصادي آن حضرت و خانواده اش در نهايت شكيبايي به سر بردند. متوكلّ و عاملان او در محاصره اقتصادي و تحريم آن حضرت بسيار كوشيدند و مطالعه سخت گيري هاي آنان در اين باره شگفت انگيز است و شكيبايي امام شگفت انگيزتر.(28)

بدين سان آن حضرت ناصح؛ يعني دل سوز و خيرخواه و اندرز دهنده بود، هم خيرخواه و دلسوز دين اسلام بود. چه براي نجات و بالندگي آن، همانند جدّش اميرمؤمنان عليه السلام بسيار تلاش كرد. خيرخواه شيعيان بود، زيرا آنان را تا آنجا كه ممكن بود با بهانه ندادن به دست عباسيان نقشه هاي شوم آنان را نقش برآب كردن، شيعيان را حفظ كرد و خيرخواه در جهت حفظ فرهنگ معارف اسلامي بود. چه در انحراف ستيزي و زدودن كژي هاي منحرفان همواره مي كوشيد و براي همين بود كه «ناصح» لقب گرفت.

افزون بر آن كه آن حضرت براي «مهدي عليه السلام» نيز دلسوزي و خيرخواهي فراوان كرد، چه اين كه پدر بزرگوارش امام جواد عليه السلام در پي زمينه سازي براي فراهم آوردن انديشه مهدويت در اذهان ياران و شيعيان خود بود و براي آماده سازي جامعه اسلامي براي حضور و غيبت آن حضرت سعي فراوان كرد.(29) امام جواد عليه السلام در پي آن بود كه وكيلان و نمايندگاني از ناحيه خود در سراسر جهان اسلام بگمارد تا شيعيان براي انجام كارهاي خود به آنان مراجعه كنند. اين وكيلان كه مي توان گفت: داراي نظام خاصّ به خود بودند، به عنوان نماينده و نايب امام عليه السلام مشكلات ديني مردم را بر طرف كرده و به پرسش هاي آنان پاسخ مي دادند و اين همان روشي بود كه در زمان غيبت حضرت ولي عصر عليه السلام بايد اجرا مي شد.(30) امام هادي عليه السلام نيز با دقت اين روش را ادامه و گسترش داد و سعي كرد شيعيان به تدريج با اين روش انس گيرند كه براي حلّ مشكلات مذهبي و ديني خود به نمايندگان آن حضرت كه غالباً از دانشوران و فقيهان بودند مراجعه كنند. افزون بر اين كه در پي آن بود كه براي حضرت امام حسن عسكري عليه السلام همسري شايسته كه مادر حضرت ولي عصر - ارواحنافداه - باشد، انتخاب كند و نيز به شيعيان بياموزد كه در اين باره و مسايلي كه مرتبط به وجود حضرت ولي عصر عليه السلام است، مسايل امنيتي را به طور كامل مراعات كنند و اسرار مرتبط به آن حضرت را فاش نسازند.(31)

در چنين اوضاع و احوالي، امام هادي عليه السلام در اوج پاكي، زلالي و خلوص «نقاوت» براي امت اسلامي، شيعيان، دين و معارف اسلامي و حتي عباسيان ستمگر دلسوزي و خيرخواهي «نصيحت»(32) كرد و زمينه دينداري و پيوند با امامت در زمان غيبت امام مهديعليه السلام را فراهم آورد و اين همه را در اوج امانت داري بهفرجام رسانيد.

پس سلام باد بر آن امام پاك و پاكيزه، خيرخواه، دلسوز و اندرز دهنده و فراهم آورنده زمينه حفظ دين مداري و ولايت محوري در زمان غيبت حضرت مهدي عليه السلام و امانتدار اسرار الهي.

پي نوشت:

1) كافي، ج 1، ص 315؛ مرآة العقول، ج 3، ص 353.
2) الحضاراة العربية، ص 108؛ حياةالميزان، ج 3، ص 91 و ج 5، ص 115؛ ر.ك: الاغاني، ج 5، و 7، ص 116 - 5؛ ج 5، ص 391 - 264 و ج 7 و 8، ص 126 و 14 و 15 و 17 و 18 و 20 و 22 و 24.
3) تاريخ طبري، ج 10، ص 92.
4) مقدمه ابن خلدون، ص 267.
5) مثلاً متوكل عباسي 4000 كنيز داشت؛ (الاغاني، ج 9، ص 88).
6) تاريخ طبري، ج 6، ص564 -553؛ الكامل في التاريخ، ج 6، ص 357.
7) همان، ج 7، ص 156 و 188.
8) ر.ك: تاريخ طبري، ج 7، ص 331 و 341.
9) تاريخ طبري، ج 11، ص 9 - 8؛ ر.ك: تاريخ الاسلامي، ج 2، ص 160.
10) همان، ص 202 - 201؛ الكامل في التاريخ، ج 6، ص 176؛ تاريخ الاسلامي، ج 3، ص 5. براي اطلاع بيشتر از قيام بابك خرّمي، ر.ك: تاريخ الاسلام السياسي، ج 2، ص 91 والكامل في التاريخ، ج 6، ص 461 - 447.
11) ر. ك: الارشاد، ج 2، ص 295؛ دلايل الامامة، ص 208، ر.ك: الكامل في التاريخ، ج 6، ص 455 و مسندالامام الجواد عليه السلام، ص 70 - 58.
12) ر.ك: تاريخ الطبري، ج 11، ص 10 و مروج الذهب، ج 2، ص 264 و تاريخ الاسلامي، ج 2، ص 346.
13) تاريخ الاسلامي، ج 2، ص 348.
14) همان، ص 346 و تاريخ طبري، ج 10، ص 52 و مروج الذهب، ج 2، ص 279.
15) به عنوان نمونه، ر.ك: الاغاني، ج 5، ص 337.
16) تاريخ طبري، ج 7، ص 188؛ الكامل في التاريخ، ج 6، ص 423.
17) تاريخ الاسلام، ج 3، ص 332.
18) حديقةاليشعة، ص 602 و 603؛ ر.ك: اعلام الهداية، ج 12، ص 30 و رجال كشي، ص 507.
19) الكامل في التاريخ، ج 6، ص 152 و ج 7، ص 56، ر.ك: المذاهب الاسلامية، مذهب الحنبلي، ص
20) اعلام الهداية، ج 12، ص 27 - 36.
21) فرهنگ جامع نوين، ج 2، ص 1643.
22) متوكل در كشتار، بي رحمي، ستمگري، تضييع حقوق اهل بيت عليهم السلام بسي تندروي كرد. ر.ك: الكامل في التاريخ، ج 6 ، ص 88 .
23) درباره قيام هاي علويان در زمان امام هادي عليه السلام، ر.ك: امام هادي و نهضت علويان، محمدرسول دريايي.
24) حديقةالشيعة، ص 603.
25) بحارالانوار، ج 50، ص 61 - 59.
26) همان، ص 68؛ مسند الامام الهادي عليه السلام، ص 25؛ تحف العقول، ص 352.
27) ر.ك: مقاتل الطالبيين، ص 394.
28) ر. ك: مقاتل الطالبيين، ص 394.
29) ر.ك: اعلام الهداية، ج 11، ص 189 - 188.
30) همان.
31) همان، ج 12، ص 163 - 155؛ كمال الدين، ص 383 - 379 و 417؛ مسند الامام الهادي عليه السلام، ص 104 - 98؛ كافي، ج 1، ص 325 و 326.
32) برخي در وجه تسميه ايشان به ناصح نوشته اند: «چون بيش از همه مردم، امت جدّش را نصيحت مي كرد و مصالح (و منافع) آنان را گوشزد مي كرد» (زندگاني امام علي الهادي عليه السلام، باقر شريف القرشي، ترجمه سيد حسن اسلامي، ص 7.)