خطبههاي هشدار
دهندة أميرالمؤمنين عليه السّلام راجع به مرگ
از فرمايشات
أميرالمؤمنين عليه السّلام است كه:
فَإنَّ الْغَايَةَ
أَمَامَكُمْ، وَ إنَّ وَرَآءَكُمُ السَّاعَةَ تَحْدُوكُمْ. تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا،
فَإنَّمَا يُنْتَظَرُ بِأَوَّلِكُمْ ءَاخِرُكُمْ
[114].
«اي مردم! لقاء
خدا، نتيجة اعمال، بهشت و دوزخ، در جلوي شماست و مرتّباً بسوي آن حركت
ميكنيد و بدان نزديك ميشويد. و آن ساعت مرگ و اجل پشت سر شماست و با آواز
حُدِي شما را ميراند و به آن غايتي كه در پيش داريد ميرساند.»
(همانطور كه
براي شتر در راههاي طولاني و بيابانهاي گرم، براي آنكه طول راه را حسّ
نكند و اين مسافت را طيّ كند ساربانان آواز حُدِي ميخوانند تا بالاخره شتر را
به مقصد رسانيده، بارش را برزمين گذارند؛ أميرالمؤمنين عليه السّلام اجل را
به آواز حُدي تشبيه ميفرمايد كه از پشت سر دائماً در گوش انسان مينوازد تا
بالاخره او را وارد در اين منزل بگرداند.)
تَخَفَّفُوا
تَلْحَقُوا. «بار خود را سبك كنيد تا برسيد.»
ميفرمايد: ارواح
انبياء و ائمّه و اولياء و پاكان همه رفتند و در منازل خود در بهشتها مسكن
گزيدند، ارواح مخلَصين و مقرَّبين همه در مقصود آرميدند و قافله به منزل
رسيد؛ اي بندگان خدا! شما چرا معطّليد ؟ بار گناه، علاقههاي مادّي و شهوي
فراوان شما را خسته و معطّل نموده و منضجر و كسل كرده است.
آنها را بريزيد،
ريشة علائق را ببريد، خود را سبك كنيد تا بدين قافلة رحمت و لقاءِ الهي خود
را برسانيد و عقب نيفتيد.
فَإنّما
يُنْتَظَرُ بِأَوَّلِكُمْ ءَاخِرُكُمْ. «پيشينيان كه رفتهاند در انتظار شما
هستند.»
ميفرمايد: قيامت
بر پا نميشود و بعث و حشر و نشر انجام نميگيرد مگر آنكه بازماندگان به
گذشتگان ملحق شوند. پس بواسطة اعمال سيّئه و زشتيهائي كه نمودهايد
نتوانستيد خود را به ارواح پاكان برسانيد و آنها را در ترقّب و انتظار
نگاهداشتهايد؛ با اعمال نيكو و اخلاق پسنديده و ملكات فاضله و عقائد حسنه
خود را به قافلة طيّبين و طاهرين برسانيد، و آنها را از انتظار بيرون آوريد. و
اگر فرضاً در دنيا عمر طولاني كنيد، اگر اين عمر توأم با پاكي دل و نيّت و
اخلاق و كردار شما باشد، در حال حيات ارواح شما به عالم بالا و ملا اعلي
متعلّق شده، و به مقام طهارت و قرب رسيده، و به ارواح پاكان پيوستهايد.
سيّد رضيّ رحمةُ
اللَه عليه، جامع «نهج البلاغة» در ذيل اين خطبه ميگويد:
اين جملات،
از كلام خدا و رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم گذشته،
با هر كلامي اگر قياس شود و ميزان گردد هر آينه برتر و عاليتر خواهد بود و گوي
سبقت را در ميدان مسابقه خواهد ربود.
و امّا خصوص جملة أخير آنحضرت كه ميفرمايد:
تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا،
پس كلامي از اين مختصرتر و پر معنيتر و عميقتر در ميان كلمات،
به گوش أحدي نرسيده است،
و از اين جمله زلالتر و دلنشينتر و سيراب كنندهتر در ميان كلمات حكمتآميز،
كسي به خاطر نياورده است [115].
چقدر
أميرالمؤمنين
عليه
السّلام
ياد
مرگ
ميكرده،
و
اصحاب خود را بدين موضوع توجّه ميداده،
و در ملا عامّ خطبهها ميخوانده است.
سيّد رضيّ رحمةُ اللَه عليه ميگويد:
در بسياري از اوقات آنحضرت
اصحاب خود را بدين جملات مخاطب قرار داده ميفرمود:
تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ اللَهُ؛
فَقَدْ نُودِيَ فِيكُمْ بِالرَّحِيلِ.
وَ أَقِلُّوا الْعُرْجَةَ عَلَي الدُّنْيَا،
وَ انْقَلِبُوا بِصَالِحِ مَا بِحَضْرَتِكُمْ مِنَ الزَّادِ؛
فَإنَّ أَمَامَكُمْ عَقَبَةً كَـُودًا،
وَ مَنَازِلَ مَخُوفَةً مَهُولَةً،
لاَبُدَّ مِنَ الْوُرُودِ عَلَيْهَا وَالْوُقُوفِ عِنْدَهَا.
وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَلاَحِظَ الْمَنِيَّةِ نَحْوَكُمْ دَانِيَةٌ،
وَ كَأَنَّكُمْ بِمَخَالِبِهَا وَ قَدْ نَشِبَتْ فِيكُمْ،
وَ قَدْ دَهَمَتْكُمْ فِيهَا مُفْظِعَاتُ الاْمُورِ،
وَ مُعْضِلاَتُ الْمَحْذُورِ.
فَقَطِّعُوا عَلاَ´ئِقَ الدُّنْيَا،
وَ اسْتَظْهِرُوا بِزَادِ التَّقْوَي.
[116]
«آمادة
مرگ شويد و مستعدّ و مجهّز گرديد،
خداي شما را رحمت كند؛
بانگ رحيل در ميان شما سرداده شده است.
و اعتماد و دلبستگي خود را به دنيا كم كنيد،
و بسوي خدا با آنچه در نزد شماست از اعمال صالحه و توشههاي پسنديده منقلب
گرديد؛
چون در روبروي شما گردنهاي است سخت،
و منازلي است مخوف و هولناك كه ناچار بايد بر آنها وارد شد و در آنجا اقامت
جسته و درنگ نمود.
و بدانيد كه مرگ به شما نظر انداخته و دائماً اين نظر بسوي شما نزديك
ميشود،
و مثل آنكه شما در چنگالهاي مرگ گرفتاريد و آن چنگالها در شما فرو رفته است
و در اين باره،
امور بسيار سخت و از پا درآورندهاي شما را پوشانيده و در بر گرفته و مشكلات
طاقت فرسائي به شما احاطه نموده است.
پس علاقه و محبّت دنيا را ببريد و ريشه آنرا در وجود خويش نابود كنيد،
و به توشة تقوَي اعتماد كرده و از آن كمك بجوئيد.»
ابن حجر هيثمي مكّي در «الصّواعق المحرقة» ميگويد:
وَ سُئِلَ عَلِيٌّ وَ هُوَ عَلَي الْمِنْبَرِ بِالْكُوفَةِ عَنْ قَوْلِهِ
تَعَالَي:
رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَـ'هَدُوا اللَهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَي'
نَحْبَهُ و
وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً
[117].
فَقَالَ:
اللَهُمَّ غَفْرًا،
هَذِهِ ا
لاْ يَةُ نَزَلَتْ فِيَّ وَ فِي عَمِّي حَمْزَةَ وَ فِي ابْنِ عَمِّي
عُبَيْدَةَ بْنِ الْحَرِثِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ؛
فَأَمَّا عُبَيْدَةُ فَقَضَي نَحْبَهُ
شَهِيدًا
يَوْمَ
بَدْرٍ،
وَ
حَمْزَةُ
قَضَي
نَحْبَهُ
شَهِيدًا
يَوْمَ أُحُدٍ،
وَ
أَمَّا أَنَا فَأَنْتَظِرُ أَشْقَاهَا يَخْضِبُ هَذِهِ مِنْ هَذِهِ ـ وَ أَشَارَ
بِيَدِهِ إلَي لِحْيَتِهِ وَ رَأْسِهِ ـ عَهْدٌ عَهِدَهُ إلَيَّ حَبِيبِي
أَبُوالْقَاسِمِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ
[ وَءَالِهِ ] وَ
سَلَّمَ.
[118]
«از عليّ بن
أبيطالب در حاليكه در فراز منبر مسجد كوفه بود سؤال كردند از آية شريفة:
رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَـ'هَدُوا اللَهَ عَلَيْهِ، فرمود:
خداوندا بيامرز
آمرزيدني، اين آيه نازل شده است دربارة من و دربارة عمويم حمزه و
دربارة پسر عمويم عُبَيدة بن حارث بن عبدالمطّلب؛ امّا عبيدة پس در جنگ
بدر شهيد شد و به رحمت ايزدي پيوست، و حمزه در جنگ اُحد شربت شهادت نوشيد،
و امّا من پس در انتظار شقيترين امّت بسر ميبرم كه اين را از اين خضاب
كند ـ و اشاره فرمود به محاسنش و به سرش ـ و فرمود: اين عهدي است كه حبيب
من رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم با من استوار نموده است.»
مجلس ششم:
عمل فرشتگان قبض ارواح و ملك الموت عين عمل خداست
أعوذُ بِاللَهِ
مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِـسْـمِ اللَهِ
الـرَّحْمَـنِ الـرَّحـيم
الْحَمْدُ للَّهِ
رَبِّ الْعالَمينَ و الصَّلَوةُ و السَّلامُ عَلَي سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ و ءَالِهِ
الطّاهِرينَ
و لَعْنَةُ اللَهِ
عَلَي أعْدا´ئِهِمْ أجْمَعينَ مِنَ الاْ´نَ إلَي قيامِ يَوْمِ الدّينِ
و لا حَوْلَ و لا
قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ الْعَليِّ الْعَظيم
[119]
كيفيّت قبض روح ارواح طيّبه و نفوس ستمگران
قال اللهُ الحكيمُ في كتابِه الكريم:
قُلْ
يَتَوَفَّب'كُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَي'
رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ.
اين آية كريمه
يازدهمين آيه از سورة سجده، سي و دوّمين سوره از قرآن مجيد است. ميفرمايد:
«بگو (اي پيغمبر)
كه: شما را ميميراند و جان شما را ميگيرد آن فرشتة مرگي كه بر شما گماشته
شده است و مأموريّت قبض روح شما را دارد، و پس از آن بسوي پروردگارتان
بازگشت خواهيد نمود.»
در اين آية
مباركه خداوند جلّ و عزّ قبض روح مردم را نسبت به ملك الموت كه همان
عزرائيل است داده است.
در آية شريفهاي
كه مفصّلاً در مجلس قبل پيرامونش بحث شد خداوند نسبت قبض روح را مستقيماً
به خودش ميدهد:
اللَهُ يَتَوَفَّي الاْنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا.
[120]
«خداوند است فقط
كه هميشه جانها را در هنگام مرگ ميگيرد.»
در آية ديگر
نسبت قبض روح را نه به يك فرشتة خاصّ بلكه به فرشتگان داده است:
وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّي'´ إِذَا
جَآءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لاَ يُفَرِّطُونَ.
[121]
«و اوست آن
خداوندي كه سيطره دارد بر بندگانش، و از مقام عالي خود آنها را در تحت
عبوديّت مسخّر داشته و براي حفظ و حراست آنها فرشتگاني را ميگمارد و بسوي
آنان گسيل ميدارد، تا زمانيكه مرگِ يكي از شما مقدّر گردد فرشتگاني كه براي
انجام اين مأموريّت فرستادهايم جان او را ميگيرند و در اين امر كوتاهي
نمينمايند.»
در آية چهارم
نسبت سلام و تحيّت به ملائكهاي كه قبض روح مردم پاك و پاكيزه را
ميكنند ميدهد:
الَّذِينَ تَتَوَفَّـ'هُمُ الملائكة طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلَـ'مٌ عَلَيْكُمُ
ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ [122].
«آن دسته از
مردمي كه پاك و پاكيزهاند، ملائكة قبض روح از طرف خدا به آنها سلام و
تحيّت فرستاده ميگويند: سلامٌ عليكم، داخل در بهشت شويد در مقابل أفعال
نيك كه بجاي آوردهايد.»
در آية ديگر از
همين سوره ميفرمايد: در هنگام قبض روح مردم ظالم و ستم پيشه، چون
ميخواهند آن مردم از در آشتي و مسالمت با آن فرشتگان رفتار كنند و زشتيها و
بديهاي خود را انكار بنمايند، براي آنان فائدهاي ندارد.
الَّذِينَ
تَتَوَفَّـ'هُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي´ أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ
مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ بَلَي '´
إِنَّ اللَهَ عَلِيمُ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ. [123]
«آن دسته از
مردمي كه به نفسهاي خود ستم روا داشتهاند، با فرشتگان قبض روح از راه
مسالمت و صلح وارد شده و اظهار ميدارند كه ما مردمي نبوديم كه مرتكب عمل
بدي شده باشيم. بلي، بدرستيكه خداوند به آنچه در دنيا بجاي ميآوردهايد
داناست.»
و پس از آنكه
فرشتگان اين خطاب را به آنها ميكنند، آنها را دوباره مخاطب ساخته ميگويند:
فَادْخُلُو´ا
أَبْوَ ' بَ جَهَنَّمَ خَـ'لِدِينَ فِيهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَي الْمُتَكَبِّرِينَ.
[124]
«پس داخل شويد
از درهاي جهنّم، و در جهنّم مُخلَّد و جاودان خواهيد بود؛ پس بد جايگاهي است
منزل و محلّ مستكبران و خودپسندان!»
در اين آيات
همانطور كه ملاحظه ميشود، در بعضي نسبت قبض روح را به خدا داده است و در
بعضي به ملك الموت و در بعضي به ملائكه، و آن ملائكه نيز به طريقي، قبض
روح طيّبين و پاكان را مينمايند و بطريق دگري قبض روح ظالمين و ستمكاران
را ميكنند.
جمع بين اين
آيات را چه قسم بايد كرد ؟ اگر خود خدا قبض روح ميكند عزرائيل و سائر
فرشتگان چه ميكنند ؟ و اگر عزرائيل ميكند سائر فرشتگان چه عملي انجام
ميدهند ؟ و نسبت اين فعل به ذات مقدّس حضرت ربوبي عزّوجلّ چه معني دارد
؟ و اگر فرشتگان ميكنند ملك الموت چكاره است ؟ و نسبت قبض روح به خدا نيز
چه معني دارد ؟
اين يك
مسألهاي است كه بايد روشن شود؛ زيرا علاوه بر آنكه در قرآن كريم تناقض
نيست، اين آيات اصل مهمّي از اصول متقنة توحيد را بيان ميكنند.
معناي توحيد ذاتي، صفاتي و أفعالي
براي توضيح اين
معني ميگوئيم كه دين مقدّس اسلام براساس توحيد است؛ توحيد در ذات و توحيد
در صفات و توحيد در أفعال. توحيد در ذات يعني در تمام عوالم وجود، يك وجود
مستقلّ قائم بالذّات بيش نيست و آن وجود، ذات مقدّس حضرت مُعطِي الوجود
جلّ و علا است، و بقيّة موجودات وجودشان ظِلّي و تبَعي است و معلولي و
ناقص و ممكن.
توحيد در صفات
يعني در تمام عوالم وجود و هستي يك علم مطلق و حيات مطلقه و قدرت مطلقه
بيش نيست و همچنين سائر صفات؛ و اين صفات اختصاص به ذات مقدّس حضرت حيّ
قديم عالِم قادر دارد، و صفاتي كه از علم و قدرت و حيات در بقيّة موجودات
مشاهده ميگردد همه از پرتو علم و قدرت و حيات حضرت واجب الوجود است، و آنها
استقلالي ندارند بلكه نسبت به صفات الهيّه در حكم سايه و صاحب سايه و در
حكم پرتو مُشعشع از منبع روشنائي و قدرت و علم و حيات است.
و توحيد در افعال
يعني در تمام جهان هستي و عالم وجود يك فعل مستقلّ قائم بالذّات بيش
نيست، و تمام افعالي كه از موجودات ممكنه صورت ميگيرد همه پرتو آن فعل
مستقلّ بالذّات كه قائم به وجود واجب الوجود است بوده، و در عين آنكه
نسبت با ممكنات دارد نسبت با حضرت پروردگار جلّوعزّ دارد.
يعني كاري كه
از موجودات سر ميزند ظهور و طلوعي است از فعل حضرت ربّ عزّوجلّ، و آن كار
حقيقةً متعلّق به خداست، و به امر خدا و اذن خدا در آن موجود به ظهور
ميپيوندد و طلوع ميكند، و بر اين اساسِ ظهور، با آن موجود نيز نسبت پيدا
ميكند.
كيفيّت ظهور نور
فعل الهي در مظاهر عالم امكان و پيدايش موجودات( افعال موجودات عين فعل
خداست به دو نسبت)
پس در حقيقت و
واقع امر، فعلي كه از يك موجود به وقوع ميپيوندد، در عين آنكه منسوب به
اوست منسوب به خداست، غاية الامر نه در عرض هم، بلكه در طول هم.
چون آن موجود و
خدا هر كدام مستقلاّ آن فعل را انجام ندادهاند و نيز براي وقوع آن فعل با
يكدگر شركت نكردهاند، بلكه اوّلاً و بالذّات آن فعل از مصدر فعل و وجود كه
ذات مقدّس خداست صادر شده و هويدا گشته و سپس در اينمورد ثانياً و بالعَرَض
پيدا شده است.
حكيم سبزواري در
اين موضوع فرموده است:
فَالْكُلُّ بِالذّاتِ لَهُ دِلالَةْ
وَ كُلُّ جُزْئِيٍّ مِنَ الاْسْما وُضِعْ
إذْ عَرَضُ الدِّلالَةِ الْعَرْضِيَّةْ
| |
حاكيَةٌ جَمالَهُ جَلالَهْ
وَضْعًا إلَهيًّا لِمَعْنَي ما صُنِعْ
تَزولُ لا الذّاتيَّةُ الطّوليَّةْ
[125]
|
ميفرمايد: «تمام موجودات ذاتاً آيات و مرائي ذات حقّند و بر وجود او دلالت دارند و حكايت از
جمال و جلال او دارند. و هر يك از موجودات و اسماء جزئيّه به وضع الهي و
واقعي دلالت بر ذات او دارند نه به دلالت وضعي و تصنّعي، به علّت آنكه
دلالت اگر عَرْضي باشد از بين ميرود بخلاف دلالت طوليّه كه ناشي از علّيّت
و معلوليّت است و با ذات موجود در حاقّ وجود او موجود است.»
و بنابراين بايد
گفت كه حضرت ملك الموت كه آئينهوار و مرآت صفت، دلالت بر ذات مقدّس
حضرت ربّ ودود ميكند، و سائر فرشتگان قبض ارواح كه آئينه و مرآت حضرت ملك
الموت هستند، همگي با ذات مقدّس حضرت باري تعالَي شأنُه العزيز اتّحاد
بلكه عينيّت دارند و در مقام فعل ابداً جدائي و بينونت ميان آنها متصوّر
نيست.
فعل قبض ارواح
از ذات مقدّس حضرت خالق پيدا ميشود و در اوّل وهله در آئينة وجود ملك
الموت ظهور پيدا كرده و سپس از ملك الموت به فرشتگان دگر عَلي حسب اختلافِ
درجاتِهم و مراتِبهم طلوع و ظهور نموده تا بالاخره در گروه فرشتگاني كه از
همه درجه و سعة وجودي آنها كمتر است پديدار ميگردد.
و چون اين افعال
نسبت به يكديگر طوليّت دارد نه عرضيّت، لذا همة آنها حقيقةً فعل واحدند. پس
ذات مقدّس پروردگار در فعل قبض ارواح مستقلّ است و ابداً يار و مُعيني در
اين عمل براي او فرض نميتوان كرد، گر چه اين فعل بدست ملك الموت و
همچنين بدست سائر ملائكهاي كه زيردست ملكالموت هستند صورت گيرد.
و بنابر اين
اساس كلّي مشاهده ميشود كه قرآن مجيد، موضوعاتي را كه مورد بحث قرار ميدهد
از موت و حيات و رزق موجودات و حوادث آسماني يا حوادث زميني، در عين آنكه
بوضوح نسبت به علّتهاي سفلي يا عِلوي خود ميدهد، نسبت به ذات مقدّس
پروردگار ميدهد و او را در اين افعال وحيد ميداند. [126]
مثلاً در موضوع
خلقت و آفرينش با آنكه بسياري از مصنوعات انسان نسبت بخود انسان دارد، در
عين حال به ذات مقدّس خود نسبت ميدهد:
وَ اللَهُ
خَلَقَكُمْ وَ مَا تَعْمَلُونَ
[127].
«خداوند است كه
شما را آفريد، و آنچه از دست شما حاصل شود و نسبت عمل با شما داشته باشد آن
نيز آفريدة خداست.»
در آية ديگر
ميفرمايد:
ذَ ' لِكُمُ
اللَهُ رَبُّكُمْ لاَ´ إِلَـ'هَ إِلاَّ هُوَ خَـ'لِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ
[128].
«اي مردم! اينست خدا كه پروردگار شماست و هيچ معبودي و مقصودي جز او نيست. آفريننده و
پديد آوردندة هر چيزي است؛ بنابراين او را پرستش كنيد.»
و در آية سوّمي
ميفرمايد:
قُلِ اللَهُ
خَـ'لِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ الْوَ ' حِدُ الْقَهَّـ'رُ. [129]
«بگو خداست كه آفرينندة هر چيزي است، و اوست خداوند واحد قهّار كه تمام موجودات در مقابل
عظمت او ناچيزند.»
و نيز آية 62 از
سورة زمر ( 39 ) و آية 62 از سورة غافر ( 40 ) و آية 24 از سورة حشر ( 59 )
مانند همين آيات مذكوره بر آنچه ذكر شد دلالت دارند.
و همچنين در
موضوع مِلكيّت و مَلِكيّت، با آنكه مُلك و مِلك تمام موجودات را صرفاً به
خود نسبت ميدهد؛ مانند:
لِلَّهِ مُلْكُ
السَّمَـ'وَ ' تِ وَ الاْرْضِ وَ مَا فِيهِنَّ.
[130]
«اختصاص به خدا
دارد صاحب اختياري آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست.»
و مانند بسياري
از آيات قرآن كه در آنها لفظ وَ لِلَّهِ مَا فِيالسَّمَـ'وَ ' تِ وَ مَا فِي
الاْرْضِ استعمال شده است، يعني «از براي خداست و اختصاص بذات مقدّس او
دارد آنچه در آسمانها و زمين است.»
ولي در عين حال
نسبت مُلك و صاحب اختياري به آلإبراهيم داده است:
فَقَدْ ءَاتَيْنَآ
ءَالَ إِبْرَ ' هِيمَ الْكِتَـ'بَ وَ الْحِكْمَةَ وَ ءَاتَيْنَـ'هُم مُّلْكًا
عَظِيمًا. [131]
«بتحقيق كه به
آل إبراهيم داديم كتاب آسماني و حكمت را، و به آنها مُلك و حكومت عظيمي
عنايت فرموديم.»
و راجع به حضرت
داود ميفرمايد:
وَ شَدَدْنَا
مُلْكَهُ و وَ ءَاتَيْنَـ'هُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ
[132].
«ما قدرت و
حكومت او را محكم كرديم و به او حكمت و فصل خطاب مرحمت كرديم.»
و نسبت مِلكيّت
به افراد انسان داده است؛ مانند بسياري از آيات قرآن كه در آنها لفظ مَا
مَلَكَتْ أَيْمَـ'نُكُمْ و يا أَيْمَـ'نُهُمْ استعمال شده است، و مانند: وَ مَا
مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّآ أَفَآءَ اللَهُ عَلَيْكَ
[133].
و از همين قبيل
است آيات مورد بحث كه نسبت قبض روح را در عين آنكه صرفاً بخود داده است
به ملك الموت و سائر ملائكة قبض ارواح داده است.
عيناً مانند
خورشيد كه در آئينة بزرگي بدرخشد و از آن آئينه به آئينههاي كوچكتري كه
متعدّد و كثير بوده منعكس گردد، در اينحال نور و تشعشع اوّلاً و بالذّات
اختصاص به خورشيد دارد و ثانياً و بالعرض به اين آئينهها انتساب پيدا
ميكند.
ارادة ازلي
حضرت حقّ در ملك الموت ظهور پيدا ميكند و از او به يكايك از ملائكة قبض
روح بر حسب اختلاف آنها در قبض روح مؤمن و كافر و منافق و عادل و فاسق كه
به أشكال و صور مختلفهاي هستند ظاهر ميگردد. پس اين ظهورات در طول هم قرار
دارند نه آنكه در عرض هم مجتمع گردند و سپس بالاستقلال يا بالاجتماع قبض
روح كنند. ملك الموت مظهر اسم القابض يا المُميت است و فرشتگان دگر مظاهر
جزئيّة اين اسم هستند.
جمع بين إسناد قرآن فعل را به خدا و به مخلوقات، و
عدم تناقض در آن
در كتاب
«احتجاج» شيخ طبرسي (ره) روايتي را بسيار مفصّل نقل ميكند از زنديقي كه
به خدمت حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام آمده و اشكالات بسياري داشت، و
از جمله اشكالاتش اين بود كه در قرآن مجيد مطالب و أخبار متناقضي است و اگر
آنها را جواب دهيد من در دين شما داخل ميگردم.
و از جملة
اعتراضاتش همين ادّعاي تناقض در آيات توفّي و قبض ارواح و عامل آن بود.
ميگويد: أَجِدُ
اللَهَ يَقُولُ: قُلْ يَتَوَفَّــ'كُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ،
و خداوند در جاي ديگر ميگويد: اللَهُ يَتَوَفَّي الاْنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا، و
الَّذِينَ تَتَوَفَّــ'هُمُ الْمَلَائِكَةُ طَيِّبِينَ وآنچه نظير و شبيه اين
آيات در قرآن است.
در بعضي قبض
روح را براي خود معيّن فرموده و در بعضي براي ملك الموت و در بعضي براي
ملائكه [134].
حضرت فرمودند:
امّا آنچه از تناقض در اين آيات و آية تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا و ا´ية
الَّذِينَ تَتَوَفَّب'هُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي´ أَنفُسِهِمْ بيان كردي،
پس بدان كه خداوند تبارك و تعالي اجلّ و اعظم است كه خودش بدست خود در
اين امور مباشرت كند؛ فعل فرستادگان خدا و فرشتگان، فعل خداست چون آنها به
امر خدا عمل ميكنند.
پس خداوند از
ميان فرشتگان عدّهاي را برگزيده تا سفير و واسطة بين حضرت او و مخلوقاتش
بوده باشند، و آنها همان عدّهاي هستند كه خدا دربارة آنها ميفرمايد: اللَهُ
يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَـ'´نءِكَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النَّاسِ.
[135]
پس كسانيكه از
اهل طاعت خدا باشند، متولّي و متصدّي قبض روح آنان ملائكة رحمت خواهند
بود، و كسانيكه از اهل معصيت باشند متولّي قبض روح آنان ملائكة نقمت و
عذاب خواهند بود.
و ملك الموت،
اعوان و كمك كاراني دارد از ملائكة رحمت و از ملائكة نقمت كه به امر او
قبض روح ميكنند، و فعل آنها فعل اوست و هر چه بجاي آورند منسوب به اوست.
و بنابراين، فعل
ملائكه فعل ملك الموت بوده و فعل ملكالموت فعل خداست.
چون خداست كه
ميميراند و قبض ارواح و نفوس ميكند بدست هر كدام از فرشتگاني كه بخواهد، و
عطا ميكند و منع ميكند و ثواب ميدهد و عذاب ميكند بدست هر يك از بندگانش
كه بخواهد.
و بدرستيكه فعل
اُمناء خدا عين فعل خداست، همچنانكه ميفرمايد: وَ مَا تَشآءُونَ إِلاَّ´ أَن
يَشَآءَ اللَهُ
[136].
«و هيچ چيز را اراده نميكنيد و اختيار نمينمائيد مگر آنكه خدا او را اراده
فرموده و اختيار مينمايد.» [137]
كيفيّت قبض روح ملك الموت افراد كثيري را در يك لحظه
حال بايد ديد كه
قبض روح به چه كيفيّت صورت ميگيرد ؟ و در آنِ واحد چگونه ملك الموت
ميتواند قبض روح افراد بسياري را بنمايد با آنكه بعضي از آنان در مشرق عالم
و برخي در مغرب عالمند ؟
چون ممكن است
جمعيّتهاي بسياري در دريا غرق شوند و در يك لحظه جان بسپرند، يا كوه بر سر
آنان فرود آيد يا بواسطة زلزله در كام زمين فرو روند يا به علّت وزش
بادهاي مسموم يا ورود صاعقه و برق از آسمان بميرند.
چگونه ممكن است
ملك الموت جان اين همه نفوسي كه أحياناً از هزاران بلكه از ميليونها تجاوز
ميكند را بربايد ؟
جوابش آنستكه
اوّلاً:
ما در امور مادّي
مشاهده ميكنيم كه در يك لحظه ممكن است افعال مختلفي از مبدأ واحد سرزند،
بدون اندك تغيير و تفاوتي در زمان آنها.
مثلاً خورشيد كه
بر فراز آسمان حركت ميكند، يك حركت دارد، يك نور دارد، ولي در همان آني
كه نور واحد خود را به زمين ميفرستد هزاران خانه و لانه و آشيانه و كوچه و
محلّه و قريه و شهر و بيابان و كوه و دريا را روشن ميكند.
اين روشنيها كه
در هر يك از اين خانهها و لانهها آمده است، هر يك با ديگري مختلف است و
به حدود و مشخّصاتي جداگانه متعيّن و محدود است. نوري كه در اين خانه
آمده غير از نوري است كه در خانة ديگر است، اين يك سهميّة خاصّي است از
شعاع خورشيد و آن يك سهميّة ديگري است.
ولي در عين حال
خورشيد يكي است و شعاعي كه از آن به زمين ميرسد يكي است.
تمثيل قبض روح ملك الموت و اعوان او نفوس را به كارخانة برق
داستان موج
الكتريك و امواج نور اين مسأله را بخوبي واضح و آشكار ميسازد.
يك فرستنده در
گوشهاي از جهان با ضربة الكتريكي، نور و صوت را در جهان منتشر ميكند. تمام
افراد روي زمين در هر نقطة از آن در دريا در هوا در صحرا يا بر فراز كوهها
باشند، بوسيلة دستگاه خاصّي كه بنام گيرنده با خود دارند ميتوانند آن صدا
را بشنوند و آن صورت را كه در اثر ضربة الكتريك در هوا بصورت موج است در
آن گيرنده متمركز نموده و مشاهده نمايند.
سخنگو يكي است،
فعل او واحد است، يك خطبه ميخواند يك قرائت قرآن مجيد مينمايد؛ ولي
ميليونها از نفوس بشر از آن استفاده ميكنند.
يعني آن يك
فعل با وجود حفظ وحدت و يگانگي خود ممكن است در صدها ميليون مَجري طلوع و
ظهور نموده، همه را متمتّع و بهرمند سازد.
كارخانة برق و
توليد قوّة الكتروموتوري، يك نيروي واحد توسّط يك رشته كابل به شهر ميدهد
و اين نيرو منشعب ميگردد به دستگاههاي مُبدِّل كه آنرا ترانسفورماتور
ميگويند، و اين دستگاهها آن نيروي قويّ را تبديل ميكند به نيروي ضعيفتر، و
نيز دستگاههاي مبدّل ديگري كه در مسير شهر قرار داده شده اين نيروهاي
ضعيفتر شده را تبديل ميكند به نيروي ضعيفي كه قابل استفادة خانهها و
دستگاههاي حرارتي و مكانيكي است؛ و بدينوسيله با اين قبيل دستگاهها نيروي
شگرف و عظيم كارخانه را كه 63000 ولت است ميتوان به 220 ولت يا 110 ولت
يا در دستگاههاي كوچك و چراغ خواب به 6 يا 4 يا 2 ولت تبديل كرد.
آيا ميتوان گفت:
چگونه ميتواند يك رشته سيم متّصل به كارخانه اين همه منزلها و كارخانهها
را روشن كند و در يك لحظه تمام دستگاههاي موجودة در آنها را بحركت در آورد ؟
چگونه ممكن است
به يك اشاره و اتّصال كليدِ جريان برق، تمام اين امور صورت گيرد ؟
كسي نميتواند
بگويد: چرا ؟ چون فعل، فعل واحد است و بوسيلة اين دستگاههاي مبدّل قويّ و
ضعيف تبديل شده و لباس كثرت به خود پوشيده و در قالبهاي بسياري ظهور
نموده است.
كيفيّت ظهور و
نزول نور توحيد در مظاهر عالم امكان
ملك أعظم
پروردگار كه وظيفة قبض ارواح را دارد و نامش عزرائيل است، او حكم معدن
نيرو را دارد. آن حكم خورشيد با تشعشع است كه يكي است و بر فراز آسمان
است. او اسم المُميت و القابض خداست؛ همچنانكه حضرت اسرافيل كه به بدنها
جان ميدهد و به موجودات افاضة روح ميكند اسم المُحيي خداست، و حضرت
جبرائيل كه افاضة علوم ميكند اسم العَليم و البَصير و الخَبير خداست، و
حضرت ميكائيل كه متصدّي رسانيدن ارزاق است اسم الرّزّاق و الرّازِق
خداست.
و سپس بوسيلة
فرشتگان كوچكتر، آن اسم كلّي به وَحَداتي منشعب ميگردد و سپس بوسيلة
فرشتگان كوچكتري، آن اسم كوچك و جزئي نيز به وحداتي منقسم ميشود تا برسد
به يك يك از ملائكة جزئيّه كه براي امر خاصّي از إحياء و إماته و تعليم و
رسانيدن روزي وظيفة خاصّي را به عهده دارند.
امروزه بوسيلة
اختراع اين دستگاههاي عجيب و فرستادن نور و صوت و غيرها به نقاط دوردست،
فهميدن كيفيّت عمل ملائكه براي أفهام ساده و بسيط، بسيار آسان است.
و اگر آن زماني
بود كه بوسيلة سنگ چخماق يا خصوص كبريت بايد چراغ روشن كرد و بنابراين
بايد چراغها را يكي پس از ديگري شعله افروخت، تصوّر اين معاني شايد مشكلتر
بنظر ميرسيد.
امروزه ميگويند:
درصددند كه دستگاههائي اختراع كنند تا نور خورشيد را در هنگام شب از آن نصف
كرة زمين بدين نصف تاريك هدايت كنند و مردم را در شب ظلماني از چراغ برق
بينياز ساخته و شب تاريك را مبدّل به روز روشن نمايند.
بدين طريق كه
در نقاط مختلفة زمين استاسيونهائي بنا كنند و بوسيلة يكي از آنها نور خورشيد
را كه در مجاورت آنست بگيرند و سپس اين استاسيونها هر يكي به ديگري كه
نزديك اوست تحويل داده تا بالاخره به نقاط دور دست هدايت كنند. و در اين
صورت هريك از استاسيونها كه در هر يك از نقاط زمين با فاصلههاي معيّن نصب
شده است علاوه بر آنكه تا شعاع متّصل به شعاع استاسيونهاي ديگر، اطراف
خود را روشن ميكند، نوري را كه از خورشيد بلاواسطه يا بواسطة استاسيونهاي
قبلي گرفته است به استاسيونهاي بعدي منتقل مينمايد.
و در نتيجه
نيمكرة تاريك در شبهاي ظلماني، نوراني ميگردد.
در مورد بحث نيز
ملك الموت در حكم آن استاسيون قويّ و ملائكة قبض روح در حكم استاسيونهاي
وسط راه هستند.
اين جواب بسيار
ساده و روشن و براي عموم قابل ادراك است.
و امّا جواب ديگر
آنستكه: عمل ملك الموت يك فعل مادّي نيست، او يك موجود مجرّد و معنوي
است؛ و معني و تجرّد اصلاً با مادّه و آثار و أحكام مادّه مشابهت ندارد.
قبض روح همانطور
كه در روزهاي گذشته ذكر شد، از باطن انسان است نه از ظاهر. و آنچه را كه
ملك الموت قبض ميكند روح آدمي است. و عزرائيل كه خودش يك موجود ملكوتي
است، با قوّة ملكوتي و معنوي روح را ميربايد نه با نيروي مادّي.
عدم تضادّ و تزاحم در عالم معاني و مجرّدات
از باب مثال
عرض ميشود: من كه السّاعه با شما سخن ميگويم و همة شما سخنان مرا
ميشنويد و ادراك ميكنيد، آيا بين ادراك و تعقّل شما و ادراك و تعقّل
رفيقتان تزاحمي است ؟ آيا تضادّي است؟
آيا ميتوان گفت
كه: چگونه معناي واحدي براي هزار نفر در آنِ واحد قابل ادراك است ؟
آري اگر من
بخواهم در اينجا بنشينم و تمام افراد شما هم در همين مكان خاصّ كه من
نشستهام بنشينيد امكان پذير نيست، چون مكان مادّي است و ظرفيّت يك موجود
مادّي را دارد به اندازة گشايش خود.
امّا قوّة
مفكّره و متخيّله و حافظه مادّي نيست، و القاء معناي واحد براي افرادي
متعدّد مانعي ندارد. اگر فرض شود كه بوسيلة همين بلندگو سخنان مرا در دنيا
منتشر كنند باز هم تمام افراد بشر ادراك ميكنند و ابداً تصادم و تضادّي در
بين ادراك و تفاهم آنها بوجود نخواهد آمد.
بنابراين، عمل
حضرت حقّ عزّوجلّ و ملك الموت و سائر فرشتگان چون عمل مادّي نيست بلكه
عمل واحدي است كه از آئينهها و دريچههاي مختلف كه هر يك معاكس ديگري
هستند ظهور و بروز نموده، ابداً تنافي و تضادّي در آن تصوّر نميشود.
حكيم سبزواري در
كيفيّت حصول تكثّر بنا برطريقة إشراقيّين ميفرمايد:
وَ هَكَذا سَوانِحُ الاْنوارِ
عَلَيْهِ قِسْ بِوَسَطٍ وَ غَيْرِهْ
إذْ لاحِجابَ في الْمُفارِقاتِ
فَكانَ في كُلٍّ جَميعُ الصُّوَرْ
| |
تَضاعَفَتْ لِمَبْلَغٍ مِكْثارِ
شُهودَ كُلٍّ وَ شُروقَ نورِهْ
وَ إنَّما اخْتَصَّ الْمُقارِناتِ
كُلٌّ مِنَ الْكُلِّ كَمَجْلَي الاْخَرْ
[138]
|
«و به همين
طريق و كيفيّت، انوار سانحه مانند نور وجود ملكالموت كه از حضرت نورالانوار
ميگيرد و در او متجلّي ميشود، در مراتب نازله بطور تضاعف تكثّر پيدا ميكند.
و دليلش اينست
كه در موجودات مجرّده، حجاب مادّه و آثار مادّه مانند زمان و مكان نيست و
آنها از هم محجوب نيستند؛ و حجاب اختصاص به موجودات مادّيّه و آثار آن
دارد.
بنابراين در هر
يك از موجودات مجرّده تمام صورتهاي موجودات مجرّدة ديگر منعكس است و هر
كدام از آنها نسبت به ديگري حكم آئينه و مرآت را دارد.»
كيفيّت طلوع نور واجب الوجود در ملك الموت و اعوان او
در كتاب «من
لايحضره الفقيه» از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده است كه:
قِيلَ لِمَلَكِ
الْمَوْتِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: كَيْفَ تَقْبِضُ الاْرْوَاحَ وَ بَعْضُهَا فِي
الْمَغْرِبِ وَ بَعْضُهَا فِي الْمَشْرِقِ، فِي سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ ؟
فَقَالَ:
أَدْعُوهَا فَتُجِيبُنِي.
قَالَ: فَقَالَ
مَلَكُ الْمَوْتِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: إنَّ الدُّنْيَا بَيْنَ يَدَيَّ
كَالْقَصْعَةِ بَيْنَ يَدَيْ أَحَدِكُمْ يَتَنَاوَلُ مِنْهَا مَا شَآءَ. وَ
الدُّنْيَا عِنْدِي كَالدِّرْهَمِ فِي كَفِّ أَحَدِكُمْ يُقَلِّبُهُ كَيْفَ
يَشَآءُ. [139]
«از ملك الموت
عليه السّلام سؤال شد: چگونه قبض ارواح آدميان را در يك ساعت ميكني در
حاليكه بعضي در مغرب عالم و بعضي دگر در مشرق عالم هستند.
ملك الموت در
پاسخ گفت: من فقط آنها را ميخوانم و آنها جواب مرا ميدهند.
سپس حضرت صادق
فرمود: پس از اين پاسخ ملك الموت عليه السّلام گفت: بدرستيكه تمام اين
جهان در مقابل من مانند يك كاسهاي است كه در نزد يكي از شما باشد، و هر
چه از آن كاسه بخواهد غذا تناول كند، تناول ميكند. و تمام اين دنيا در نزد
من مانند يك درهمي است كه در دست يكي از شماست و آنرا هر قسم كه بخواهد
ميگرداند و پشت و روي آنرا مينگرد.»
همچنين در كتاب
«من لايحضره الفقيه» روايت كرده است كه از حضرت صادق عليه السّلام
دربارة اين آيات سؤال شد: از قول خدا عزّوجلّ: اللَهُ يَتَوَفَّي الاْنفُسَ
حِينَ مَوْتِهَا و از قول خدا عزّوجلّ: قُلْ يَتَوَفَّـ'كُم مَّلَكُ الْمَوْتِ
الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ و از قول خدا عزّوجلّ: الَّذِينَ تَتَوَفَّـ'هُمُ
الْمَلَائِكَةُ طَيِّبِينَ، و الَّذِينَ تَتَوَفَّـ'هُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي´
أَنفُسِهِمْ و از قول خدا عزّوجلّ: تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا و از قول
خدا عزّوجلّ: وَ لَوْ تَرَي'´ إِذْ يَتَوَفَّي الَّذِينَ كَفَرُوا
الْمَلَائِكَةُ. [140]
و به تحقيق كه در يك ساعت در جميع آفاق عالم آنقدر از مردمان ميميرند كه
عدد آنها را غير از خداوند عزّوجلّ كسي نميتواند به شمارش درآورد، اين چگونه
متصوّر است ؟
حضرت صادق عليه
السّلام در پاسخ فرمودند: خداوند تبارك و تعالي براي ملك الموت ياران و
مددكاراني گماشته است كه آنها ارواح را قبض ميكنند. مانند صاحب الشُّرطَة
(يعني رئيس پليس) كه براي او ياران و كمك كاراني از افراد انسان قرار
داده شده است، و آن رئيس پليس آن اعوان و ياران خود را در پيشآمدها براي
انجام اموري كه بعهده دارند ميفرستد. بنابراين تَتَوَفَّاهُمُ
الْمَلَ´ئِكَةُ، وَ يَتَوَفَّاهُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ مِنَ الْمَلَ´ئِكَةِ مَعَ مَا
يَقْبِضُ هُوَ، وَ يَتَوَفَّاهَا اللَهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْ مَلَكِ
الْمَوْتِ.
«فرشتگان رحمت و
غضب، قبض روح مؤمنين و ظالمين را ميكنند يعني روح آنها را به نزد خود
ميگيرند و جذب ميكنند، و ملك الموت روح آنها را بواسطة آن فرشتگان ميگيرد
و به نزد خود جذب ميكند با روح آن افرادي را كه خودش بلاواسطه ميگرفته و
به خود جذب مينموده است، و خداوند عزّوجلّ آن ارواح را بواسطة ملك الموت
ميگيرد و جذب مينمايد.»
[141]
از اين روايت
استفاده ميشود كه روح بعضي را ملك الموت بدون واسطة فرشتگان جزئيّه
ميگيرد و خودش بنفسه متصدّي و مباشر قبض روح آنان ميگردد.
إن شاءالله
تعالي در خاتمة همين مجلس از اين موضوع گفتگو خواهيم نمود.
بيان
أميرالمؤمنين در جواب از ادّعاي تناقض در آيات قرآن
روايتي را شيخ
صدوق عليه الرّحمة در كتاب «توحيد» نقل ميكند از أحمد بن الحسن القَطّان
از أحمد بن يحيي از بِكر بن عبدالله ابن حبيب از أحمد بن يعقوب بن مطر از
محمّد بن حسن بن عبدالعزيز الاحدب الجند در نيشابور كه او گفت: من در كتاب
پدر خودم كه بخطّ خود نوشته بود يافتم كه او ميگويد: روايت كرد براي من
طلحة بن يزيد از عبيدالله بن عبيد از أبي معمّر السّعداني كه:
مردي بخدمت
أميرالمؤمنين عليّ بن أبيطالب عليه السّلام آمد و عرض كرد: يا
أميرالمؤمنين! من در كتاب خداي كه بر پيغمبرش فرستاده است شكّ نمودهام.
أميرالمؤمنين
عليه السّلام فرمود: ثَكَلَتْكَ أُمُّكَ، وَ كَيْفَ شَكَكْتَ فِي كِتَابِ اللَهِ
الْمُنْزَلِ ؟
مادرت بر تو
بگريد و در سوك و عزاي تو اشكبار باشد، چگونه در كتاب فرستاده از ناحية خدا
شكّ نمودي ؟
گفت: من در
كتاب خدا چنين يافتم كه بعضي از آيات آن تكذيب بعض از آيات ديگر آنرا
ميكند، پس چگونه من در آن شكّ نكنم ؟
حضرت فرمودند:
كتاب خداوند عزّوجلّ آياتش بهم پيوسته و مربوط است و آياتش تصديق يكديگر را
ميكند، و ابداً بعضي از آيات آن تكذيب آية ديگري را نمينمايد. ولي سهميّة
تو از روزيهاي معنوي و عقلاني به آن پايه نرسيده است كه بتواني از عقلت
و فهمت استفاده كني. بياور شكوك خود را از كتاب خدا و بيان كن.
آن مرد شروع كرد
به بيان كردن و حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام يكايك را جواب گفتند. و
اين روايت بسيار مفصّل و طولاني است و در كتاب «توحيد» صدوق طبع حيدري، از
ص 254 تا ص 269 بيان شده است. ولي ما موضع حاجت خود را راجع به ادّعاي
تناقض و تنافي در آيات قبض روح، از آن انتخاب و در اينجا بيان ميكنيم:
حضرت
أميرالمؤمنين عليه السّلام فرمودند: و آنچه بيان كردي از آيات قبض روح
مانند قوله: قُلْ يَتَوَفَّـ'كُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ
ثُمَّ إِلَي' رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ و قوله: اللَهُ يَتَوَفَّي الاْنفُسَ حِينَ
مَوْتِهَا و قوله: تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لاَ يُفَرِّطُونَ و قوله:
الَّذِينَ تَتَوَفَّـ'هُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي´ أَنفُسِهِمْ و قوله:
تَتَوَفَّـ'هُمُ الْمَلَائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلَـ'مٌ عَلَيْكُم، پس
بدان كه خداوند تبارك و تعالي تدبير امور خود را به هر كيفيّتي كه بخواهد
ميكند، و از مخلوقات خود هر كدام را كه بخواهد به هر كاري كه بخواهد
ميگمارد.
امّا ملك الموت،
خداوند او را بر قبض روح بندگان خاصّ خود كه اراده كرده است گماشته تا
بالمباشره ارواح آنان را قبض كند.
و دستهاي از
فرشتگان خاصّ خود را براي قبض روح افرادي از بندگان خود كه اراده فرموده
است قرار داده است.
فرشتگاني را كه
خداوند عزّوجلّ نام آنان را برده، آنان را مأمور افراد معيّن و مشخّصي از
مخلوقات خود فرموده است.
خداوند تبارك و
تعالي تدبير امور را به هر كيفيّتي كه اراده كند و مشيّتش تعلّق گيرد
مينمايد.
صاحبان علم و بصيرت نميتوانند هر علمي را براي عموم مردم بيان كنند
و سپس فرمود:
وَ لَيْسَ كُلُّ
الْعِلْمِ يَسْتَطِيعُ صَاحِبُ الْعِلْمِ أَنْ يُفَسِّرَهُ لِكُلِّ النَّاسِ؛
لاِنَّ مِنْهُمُ الْقَوِيَّ وَ الضَّعِيفَ. وَ لاِنَّ مِنْهُ مَا يُطَاقُ حَمْلُهُ
وَ مِنْهُ مَا لاَ يُطَاقُ حَمْلُهُ إلاَّ مَنْ يُسَهِّلُ اللَهُ لَهُ حَمْلَهُ وَ
أَعَانَهُ عَلَيْهِ مِنْ خَآصَّةِ أَوْلِيَآئِهِ.
وَ إنَّمَا
يَكْفِيكَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ اللَهَ هُوَ الْمُحْيِي الْمُمِيتُ، وَ أَنَّهُ
يَتَوَفَّي الاْنْفُسَ عَلَي يَدَيْ مَنْ يَشَآءُ مِنْ خَلْقِهِ مِنْ
مَلَ´ئِكَتِهِ وَ غَيْرِهِمْ.
قَالَ: فَرَّجْتَ
عَنِّي، فَرَّجَ اللَهُ عَنْكَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ، وَ نَفَعَ اللَهُ
الْمُسْلِمِينَ بِكَ
[142].
ميفرمايد: «و شخص
دانشمند و صاحب علم را چنين قدرتي نيست كه بتواند هر علمي را براي تمام
افراد مردم شرح و تفسير كند؛ چون در ميان مردم از نقطة نظر ادراك و تعقّل
بعضي مستعدّ و قويّ هستند و برخي دگر ضعيف و ناقابل، و همچنين اقسام علوم
همه در يك پايه نيستند بلكه بعضي از علوم قابل تحمّلاند و برخي دگر قابل
تحمّل نيستند و از عهده و طاقت عامّة مردم خارج است، مگر افراد اندكي كه
از اولياء و خواصّ خدا بوده و خداوند براي آنان ادراك آن علوم را آسان
نموده و براي تفهّم و تعقّل و تحمّل آن علوم آنان را نيرو بخشيده و ياري
فرموده است.
و براي تو اي
مرد همين قدر كافي است كه بداني: ذات مقدّس حضرت پروردگار زنده كننده و
ميراننده است، و اوست كه قبض ارواح ميكند بر دست هر كدام از بندگان و
مخلوقات خود كه بخواهد، خواه آنها از طائفة فرشتگان باشند يا از غير فرشتگان.
آن مرد گفت:
سختي و شدّت را از من برداشتي، خداوند سختي و شدّت را از تو بردارد اي
أميرمؤمنان! و مسلمين را بدست تو نفع رساند.»
پاورقي
[114]
«نهج البلاغة» خطبة 21؛ و
از طبع مصر با تعليقة عبده، ج 1، ص58
[115]
شرح «نهج البلاغة» محمّد
عبده، طبع مصر، ص 58
[116]
«نهج
البلاغة» خطبة 202؛ و از طبع مصر با تعليقة محمّد عبده، ج 1، ص 418 و
419
[117]
آية 23،
از سورة
33:
الاحزاب
[118]
«الصّواعق» ص
80
[119]
مطالب گفته شده در روز
ششم ماه مبارك رمضان.
[120]
صدر آيه
42، از سورة 39:
الزّمر
[121]
ـ آية 61،
از سورة
6: الانعام
[122]
آية 32، از سورة 16: النّحل
[123]
آية 28، از سورة 16: النّحل
[124] آية 29،
از سورة 16: النّحل
[125]
«منظومة سبزواري» غررٌ في تكلّمِه تعالي،
طبع ناصري،
ص 177 و 178
[126]
براي بحث و اطّلاع بيشتر ميتوان به تفسير «الميزان» جلد اوّل، ص 72
تحت عنوان «تصديق القرءَان لقانون العلّيّة العآمّة» و ص
406 از همين جلد
تحت عنوان «كلامٌ في استناد مصنوعاتِ الاءنسان إلي الله سبحانه» مراجعه
كرد
[127]
آية
96،
از سورة
37:
الصّآفّات
[128] صدر آية 102،
از سورة 6:
الانعام
[129]
ذيل آية
16،
از سورة
13:
الرّعد
[130]
صدر آية
120،
از سورة
5:
المآئدة
[131]
ذيل آية 54، از سورة 4: النّسآء
[132]
آية 20،
از سورة 38: ص´
[133] قسمتي از آية 50، از سورة 33:
الاحزاب
[134] «احتجاج» طبرسي، طبع مطبعة نعمان ـ نجف، ج 1، ص 364
[135]
صدر آية 75، از سورة 22: الحجّ
[136]
صدر آية 30، از سورة 76: الاءنسان؛ و صدر آية 29،
از سورة 81: التّكوير
[137]
«احتجاج» ج 1، ص 367
[138]
«شرح منظومة سبزواري» طبع ناصري،
ص 190 و 191
[139]
«من لايحضره الفقيه» باب غسل الميّت،
طبع نجف، جلد 1، ص80
[140] صدر آية 50،
از سورة 8: الانفال
[141]
«من لايحضره الفقيه» باب غسل الميّت،
طبع نجف، جلد 1، ص 82
[142]
«توحيد» صدوق، كتاب التّوحيد، باب الرّدّ علي الثّنويّة و الزّنادقة، طبع حيدري (سنة
1387 ) ص 268