بـرخى از آيات نيز بر حضور و تجسم
عينى اعمال آدمى تصريح كرده است و از اين حقيقت پرده بـرمـى دارد كـه جـهـان آخـرت
، جهان كشف و شهود است و ديد و بصيرت آدميان در آن سرا آنچنان عـميق و تيز مى شود
كه بر بسيارى از واقعيت ها وقوف مى يابد و ناديدنى هاى اين سرا را در آن سرا مى
بيند از جمله ، كردار خويش را؛
يـَوْمـَئِذٍ يـَصـْدُرُ النَّاسُ اءَشـْتـَاتا لِيُرَوْا اءَعْمَالَهُمْ فَمَنْ
يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرا يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ
شَرّا يَرَهُ(زلزله : 6 ـ 8)
آن روز مـردم (بـد حـال ) پـراكـنده برآيند تا كارهايشان به آنان نشان داده شود؛ پس
هر كه هم وزن ذره اى نيكى كند آن را خواهد ديد و هر كه هم وزن ذره اى بدى كند آن را
خواهد ديد.
و نيز مى فرمايد:
... وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرا وَلاَ يَظْلِمُ رَبُّكَ اءَحَدا (كهف : 49)
و آنچه را انجام داده اند، حاضر يابند و پروردگار تو به هيچ كس ستم روا نمى دارد.
روايـات مـتـعـددى نيز مسأ له تجسم اعمال را به شكل هاى گوناگون بازگو كرده اند از
جمله ؛ ابو بصير از امام باقر يا امام صادق 8 چنين نقل مى كند:
آن گـاه كه مؤ من جان مى سپارد و او را در قبر مى گذارند، شش شبح وارد قبر او مى
شوند و در شـش جـهـت او قـرار مـى گـيـرنـد و او را از هـر سـو حـمـايت مى كنند.
يكى از آنها ـ كه از ديگران زيـبـاتـر، خوش بوتر و گران قدرتر است ـ از ديگران مى
پرسد شما كيستيد؟ آن كه در سمت راسـت اسـت مـى گـويـد: مـن نـمازم ، آنكه در سمت چپ
است مى گويد: من زكاتم . آن كه پيش روى اوست ، مى گويد: من روزه ام . آنكه پشت سر
اوست مى گويد: من حج و عمره ام و آنكه پائين پاى اوسـت مـى گـويد: من خوبى هايى
هستم كه بر برادرانت كرده اى . آنگاه آن پنج شبح از ششمى مـى پـرسـنـد: تو كه از
همه ما زيباتر، خوش بوتر و ارزنده ترى كيستى ؟ پاسخ مى دهد: من ولايت آل محمد(ص )
هستم .(94)
اعـمـال زشت انسان نيز به شكل هاى وحشتناك و آزاردهنده مجسم مى شوند و او را آزار
مى دهند. به دو نمونه زير توجه كنيد:
ـ امام صادق (ع ) مى فرمايد: خداوند به پيامبر اكرم (ص ) فرمود:
هـر كـس زكـات مـالش را نـدهـد، خـداونـد در روز قـيـامـت ، اژدهايى آتشين بر گردنش
بياويزد و گوشتش را نيش زند تا از حساب فارغ شود.(95)
ـ رسول گرامى (ص ) فرمود:
هـر كـس آلوده بـه عـمـل شنيع زنا شود و توبه نكند، سيصد روزنه به گورش باز شود و
از آنـهـا مار و عقرب و اژدهاى آتشين وارد قبرش مى شوند و تا قيامت مى سوزد و آن
گاه كه از قبر خارج شود، مردم از بوى تعفن او آزرده شوند و پس از رسوايى وارد دوزخ
شود.(96)
واكنش افراد
پـس از دريـافـت كـارنـامـه هـاى عـمـل ، دو گـونـه عـكـس العمل از افراد بروز مى
كند:
1ـ نـيـكـوكـاران بـه سـبـب دريافت نمره قبولى و اعمال نيكى كه در نامه آنان ثبت
شده ، بسيار خـرسـنـد و خـشـنـود مـى شـونـد و غـريـو شـادى بـرآورده ، ديـگـران را
بـه خـوانـدن ، نـامـه عمل خود فرا مى خوانند:
فـَاءَمَّا مَنْ اءُوتِىَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَءُوا
كِتَابِيَهْ إِنِّي ظَنَنتُ اءَنِّي مُلاَ قٍ حِسَابِيَهْ فَهُوَ فِى عِيشَةٍ
رَاضِيَةٍ فِى جَنَّةٍ عَالِيَةٍ (حاقه : 19 ـ 22)
امـا كـسى كه كارنامه اش به دست راستش داده شود، گويد: (بياييد كتابم را بخوانيد،
من يقين داشتم كه با حساب خود روبه رو مى شوم .) پس او در زندگى خوش است ، در بهشتى
برين .
2ـ تـبـهـكـاران كـه نامه اعمالشان را از سمت چپ دريافت مى دارند، آرزو مى كنند كه
اى كاش هيچ گـاه آن را دريـافـت نـمـى كـردند و اى كاش مرگ ، پايان زندگى آنان بود
و ديگر زنده نمى شدند. هنگام سر دادن اين گونه جزع و فزع ها خطاب مى شود:
خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِى سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا
سَبْعُونَ ذِرَاعا فَاسْلُكُوهُ
(حاقه 30 ـ 32)
بـگـيـريـد او را و در غـل كـشيد. آنگاه ميان آتشش اندازيد. پس در زنجيرى كه درازى
آن هفتاد گز است وى را دربند كشيد.
حبط عمل
واژه حبط در اشكال گوناگون ، شانزده مرتبه در آيات قرآن تكرار شده و نشان دهنده اين
حقيقت اسـت كـه بـرخـى از اعـمـال خـلاف انـسـان سـبـب مـى شـود كـه اعـمـال نـيـك
از اعتبار ساقط و از نامه عملش حذف شود؛ كفر و شرك ، تكذيب آيات الهى ، ايمان
نداشتن به سراى باقى ، ابراز ناخوشايندى در برابر احكام خدا و... از جمله زشتى هايى
است كه سبب حبط عمل مى شود. همين طور است بى ادبى در حضور رهبر عظيم الشأ ن اسلام
(ص ) كه قرآن كريم مى فرمايد:
يَا اءَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَرْفَعُوَّا اءَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ
النَّبِىِّ وَلاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ اءَنْ
تَحْبَطَ اءَعْمَالُكُمْ وَاءَنْتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ (حجرات : 2)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد. صدايتان را بلندتر از صداى پيامبر مكنيد و همچنانكه
بعضى از شـمـا بـا بـعـضـى ديـگر بلند سخن مى گوييد، با او به صداى بلند سخن
مگوييد، مبادا بى آنكه بدانيد كرده هايتان تباه شود.(97)
بـر اسـاس آيـات مـورد اشـاره ، مـؤ مـن بـايـسـتـى پـس از انـجـام اعـمـال صـالح
هـمـواره مـراقـب و حـافـظ آنـهـا بـاشـد و از انـجـام اسـبـاب شـوم حـبـط اعـمـال
خـودارى ورزد، در غـيـر اين صورت هنگامى كه در رستاخيز نامه اعمالش را به دستش مى
سپارند، جاى بسيارى از اعمال نيك خود را خالى خواهد ديد و در آن هنگامه ، پشيمانى
هيچ سودى نخواهد داشت .
جابه جايى اعمال
اين عنوان كه در روايات بر آن تصريح شده ممكن است يكسويه يا دوسويه باشد؛ به اين
معنا كـه اعـمـال نـيـك يـك نـفـر را بـه نـامـه عـمـل ديـگـرى انـتـقـال دهـنـد
بـدون آنـكـه از اعـمـال دومـى چـيـزى را بـه نـامـه اعـمـال اولى بـاز گـردانـنـد،
يـا ايـنـكـه اعـمال صالح يك نفر را با كارهاى زشت نفر دوم تعويض نمايند. اين كار
نيز ممكن است به سبب انجام برخى از گناهان انجام پذيرد كه در اينجا به ذكر يك روايت
بسنده مى كنيم :
سعيد بن جبير از رسول اكرم (ص ) نقل مى كند كه فرمود:
روز رستاخيز، بنده اى را به پيشگاه خداوند مى آورند و نامه اعمالش را به دستش مى
دهند ولى او كارهاى نيكش را در آن نمى يابد و لب به اعتراض مى گشايد و مى گويد:
پروردگارا اين نـامـه عـمـل مـن نيست چرا كه طاعات من در آن موجود نمى باشد. به او
گفته مى شود: پروردگار تو هرگز اشتباه نمى كند، اعمال تو به سبب غيبت كردن از ميان
رفته است ! سپس شخص ديگرى را مـى آورنـد و نـامـه عـملش را به دستش مى دهند، طاعات
فراوانى را در آن مى بيند، مى گويد خدايا اين نامه عمل من نيست چرا كه من چنين
اعمالى را هرگز انجام نداده ام ! به او گويند چنين است كـه مـى گـويـى ولى فـلان
شـخـص ، غـيـبـت تـو را كـرد و در نـتـيـجـه حـسـنـاتـش بـه نـامـه عمل تو منتقل
شد!(98)
خلاصه درس
سـاخـتـار انـسـان و زنـدگـى او بـه گـونـه اى طـراحـى شـده كـه سـرنـوشـتـش را
اعـمـال نيك يا بد او رقم مى زند و هر كنشى كه از او بروز مى يابد در واقع واكنش
خود را نيز همراه دارد.
قـرآن مـجـيـد، تـصـريـح دارد كـه اعـمـال آدمـى ، در قـيـامـت بـه شـكل عينى ظهور
مى يابد و هر كس هر چه را كرده با چشم خويش مشاهده مى كند. اين مشاهده هم در
نـامـه اعـمـالى كـه بـه دسـتـش مـى دهـنـد تـحـقـق مـى يـابـد و هـم بـا تـجـسـم
اعمال در برابر او.
از بـرخـى روايـات نـيـز اسـتـفـاده مـى شـود كـه هـمـراه ورود انـسـان بـه قـبـر و
قـيـامـت ، اعـمـال او نـيـز در كـنـارش قـرار مـى گـيـرنـد و او را شـاد يـا
مـحـزون مـى سـازنـد و ايـن اعـمـال انـسـان اسـت كـه گـور او را بـسـان بـاغـى
بهشتى در مى آورند يا به گودالى دوزخى مبدل مى سازند.
در كارنامه اعمال آدمى ، خرد و كلان ، خوب و بد و زشت و زيباى كردارش ثبت مى شود و
عواملى چـون شـرك و گـنـاه ، گـاه سـبـب نـابـودى يـا جـابـه جـايـى اعمال مى گردد.
پرسش
1ـ رويارويى با اعمال چند گونه است ؟
2ـ چه تفاوتى ميان گرفتن نامه اعمال با دست راست و چپ وجود دارد؟
3ـ منظور از تجسم اعمال چيست ؟
4ـ عكس العمل افراد در برابر دريافت كارنامه اعمال چگونه است ؟
5ـ حبط اعمال يعنى چه ؟
6ـ منظور از جا به جايى اعمال چيست ؟
درس يازدهم
دادگاه الهى
گـر چـه انـسـان بـه هـمـه كـرده هـا و انـدوخـتـه هـاى خـويـش آگـاهـى كـامـل دارد
و هـمـواره در محكمه وجدان ـ كه در اندرون او بر پا مى شود ـ خود را محاكمه مى كند
و گـاه حـاكـم و گـاهـى مـحـكـوم مـى شـود، امـا بـاز در روز رسـتـاخـيـز بـا
حـضـور در دادگـاه عدل الهى به كليه امور او رسيدگى مى شود و پس از دادخواهى ،
ارائه اسناد و مدارك ، گواهى شـاهـدان و... رأ ى نـهـايـى بـه سـود يـا زيـان او
صـادر مـى شـود. رسول خدا(ص ) فرموده است :
لا يـَزُولُ قـَدَمُ عـَبـْدٍ يـَوْمَ الْقـِيـامـَةِ حَتّى يُسْأَلَ عَنْ
اَرْبَعٍ؛ عَنْ جَسَدِهِ فيما اَبْلاهُ وَ عَنْ عُمُرِهِ فيما اَفْناهُ وَ عَنْ
مالِهِ مِمَّا اكْتَسَبَهُ وَ فيما اَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنا اَهْلَ الْبَيْتِ(99)
بنده در روز قيامت ، گام از گام بر نمى دارد تا پيرامون چهار چيز توضيح دهد؛ 1ـ
جسمش را در چـه كـارى فـرسـوده كـرده اسـت . 2ـ عـمرش را در چه راهى طى كرده است .
3ـ ثروتش را از چه راهـى كـسـب كـرده و در چـه راهـى خـرج كـرده اسـت . 4ـ و از
مـحـبـت مـا اهل بيت .
روايـت بـالا، عـام و فـراگـير است و شامل همه اعمال انسان و لحظه لحظه عمر او مى
شود و همان گـونـه كـه پـيـشـتـر آورديـم ، ريـز و درشـت كـارهـاى آدمـى در نـامـه
اعمال او ثبت مى شود، به حساب مى آيد و پاداش يا جزا مى يابد.
ويژگى هاى دادگاه الهى
1ـ سرعت عمل
يـكـى از اسـمـاى حـسـنـاى الهى (سريع الحساب ) است و اين پيام را در بردارد كه
خداوند به حـسـاب عـمـوم بـنـدگـانـش بـه سرعت رسيدگى مى كند، اين مطلب در پرسش و
پاسخى كه در مـحـضر امام على (ع ) مطرح شد، نمايان تر است ؛ از آن حضرت پرسيدند:
(خداوند چگونه به حـسـاب خـلقـى بـى شـمار رسيدگى مى كند؟) پاسخ دادند: همان گونه
كه به آنها روزى مى دهد.) سپس سؤ ال شد: چه گونه به حساب مردم رسيدگى مى كند در
حالى كه آنان قاضى را نـمـى بـيـنـنـد؟) فـرمـود: (هـمـان طـور كـه بـه آنـان روزى
مـى داد و او را نـمـى ديدند.)(100)
2ـ قاضى استثنايى
ذات مـقـدس بـارى تـعـالى ، در دادگـاه قـيـامـت بـه كـارنـامـه هـاى عمل خلايق
رسيدگى مى كند و حكم نهايى نيز از سوى او صادر مى شود:
إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِى بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ
يَخْتَلِفُونَ (جاثيه : 17)
قطعاً پروردگارت روز قيامت ، ميانشان درباره آنچه در آن اختلاف مى كردند داورى
خواهد كرد.
بـا تـوجـه بـه اسـمـا و صـفـات خـداونـد مـتـعـال ، از جـمـله ، عـلم ، عـدالت ،
بـى نيازى و... بايد گفت هيچ كس توان آن را ندارد كه مانند خداوند بـه عـدالت و حـق
داورى كـنـد. خـداونـد مـتـعـال عـلاوه بـر ايـن كـه هـمـه اعمال ما را مى بيند، از
نيات ما نيز آگاه است و هرگز شائبه جانبدارى و بى عدالتى و جهالت ـ كـه امـكـان
حـكـم نـاحـق را فـراهـم مـى آورد ـ بـه آسـتـان مـقـدس او راه نـدارد، بـه هـمـيـن
دليل مى فرمايد:
... فَمَنْ اءُوتِىَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَاءُوْلَئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ
وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلا (اسراء: 71)
پس هر كس كارنامه اش را به دست راستش دهند، آنان كارنامه خود را مى خوانند و به
اندازه نخك هسته خرمايى به آنها ستم نمى شود.
هـمـچـنـيـن خداوند، تنها داورى است كه شاهد اعمال ما و از ضمير پنهان ما نيز آگاه
است . به همين دليل امير مؤ منان (ع ) مى فرمايد:
اِتَقُّوا مَعاصِىَ اللّهِ فِى الْخَلَواتِ فَاِنَّ الشّاهِدَ هُوَ الْحاكِمُ(101)
از نافرمانى خدا در نهان گاه ها نيز پروا كنيد كه شاهد، همان قاضى خواهد بود.
3ـ گواهان ويژه
گواهان دادگاه الهى نيز ممتاز هستند و مانند آنها در كمتر دادگاهى يافت مى شود. اين
گواهان مى توانند يكى از گروه هاى زير باشند؛
الف ـ فرشتگان : قرآن مجيد پيرامون آنها مى فرمايد:
مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ(ق : 18)
(آدمى ) هيچ سخنى را به لفظ در نمى آورد مگر اين كه مراقبى آماده نزد اوست (و آن را
ضبط مى كند.)
ب ـ پيغمبر و امامان : قرآن مجيد درباره پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد:
فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ اءُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى
هَؤُلاَ ءِ شَهِيدا (نساء: 41)
پس چگونه است (حالشان ) آنگاه كه از هر امتى گواهى آوريم و تو را بر آنان گواه
آوريم ؟
از امام باقر(ع ) نقل شده كه فرمود:
نَحْنُ شُهَداءُ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ وَ حُجَجُهُ فى اَرْضِهِ(102)
ما گواهان خدا بر مردم و حجت هاى او در زمينش هستيم .
ج ـ زمـيـن و زمـان : هـمـه پـديده هاى جهان آفرينش از نوعى شعور برخوردارند و قرآن
مجيد بر تـسـبـيـح گويى آنها تصريح كرده است
(103). زمان ، مكان و كليه اشيايى كه به نـحـوى با اعمال ما در
ارتباط هستند، همه آن صحنه ها را ثبت و ضبط مى كنند و در روز قيامت نيز بدان ها
شهادت مى دهند. قرآن كريم پيرامون سخن گفتن و شهادت دادن زمين مى فرمايد:
يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ اءَخْبَارَهَا بِاءَنَّ رَبَّكَ اءَوْحَى لَهَا(زلزله : 4 ـ
5)
آن روز اسـت كـه زمـيـن ، خبرهاى خود را باز گويد (همان گونه ) كه پروردگارت به آن
وحى كرده است .
امام صادق (ع ) مى فرمايد:
روزى بـر آدمـى زاده نـمـى گـذرد جـز آنـكـه آن روز بـه او مى گويد: اى فرزند آدم ،
من ، روز جـديـدى هـسـتـم كـه بر اعمال تو شاهدم ؛ بنابراين در من ، كار نيك انجام
بده تا روز رستاخيز برايت گواهى دهم و تو از اين پس ، مرا نخواهى ديد.(104)
هـمچنين شخصى به نام (ابو كهمس ) از آن حضرت پرسيد: نمازهاى نافله را بهتر است در
يك مـكـان بـخـوانـيـم يـا در مـكـان هاى مختلف ؟ امام پاسخ داد: (در اينجا و آنجا
(به طور پراكنده ) بخواند تا زمين ، روز قيامت برايش شهادت دهد.)(105)
د ـ اعـضـاى بـدن : در مـحـكمه رستاخيز، خداوند بر دهان برخى مهر مى كوبد و اجازه
سخن گفتن به آنان نمى دهد و اعضا و جوارحشان را به سخن مى آورد تا نسبت به اعمالى
كه در دنيا انجام داده اند، شهادت دهند:
يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ اءَلْسِنَتُهُمْ وَاءَيْدِيهِمْ وَاءَرْجُلُهُمْ بِمَا
كَانُوا يَعْمَلُونَ (نور: 24)
روزى كه زبان و دست و پاهايشان بر ضد آنان براى آنچه انجام مى دادند، گواهى مى
دهند.
حـتـى پوست بدن مجرم به سخن مى آيد و بر ضد او گواهى مى دهد و چنين رخدادى سبب
شگفتى او مى شود و از آن خرده مى گيرد؛
... وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا
اءَنْطَقَنَااللّهَُ الَّذِى اءَنْطَقَ كُلَّ شَىْءٍ
(فصلت : 21)
و بـه پـوسـت بدن خود مى گويند: (چرا بر ضد ما شهادت داديد؟) مى گويند: (همان خدايى
كه هر چيزى را به زبان درآورده ، ما را گويا گردانيده است .)
مدت رستاخيز
روز قيامت ، مدت زمانى است كه به حساب مردم رسيدگى مى شود؛ بهشتيان واردبهشت و
دوزخيان نـيز رهسپار جهنم مى گردند. از آيات قرآن به دست مى آيد كه ناميدن قيامت به
روز، بدين معنا نيست كه چنين روزى در برابر شب قرار مى گيرد و (شب قيامت ) هم در
كار است ؛ چنان كه روز بـودن آن نـيـز بـديـن مـعـنـا نـيـسـت كـه مـانـنـد روزهـاى
دنـيـوى از چـنـد سـاعـت مـحـدود تـشـكـيـل شـده بـاشـد. بـلكـه قـيـامـت هـر كـس
بـسـتـگـى بـه اعـمـال و حـالات او دارد بـديـن مـعـنـا كـه انـسـان هـاى
نـيـكـوكـار بـه دليـل پـاكـى و صـداقت و خلوصى كه داشته اند، حسابشان نيز پاك و
شفاف است و در كمترين زمـان ممكن به آن رسيدگى مى شود و آنان در جايگاه امن بهشت
استقرار مى يابند. ولى كافران و مـجـرمـان بـه دليـل آلودگـى هـاى فـراوان و
پـيـچـيـدگـى كـارنـامـه عمل ، مدت زمان طولانى بايد محاكمه شوند و حساب پس بدهند و
چون نگران فرجام سياه خويش و نـاتـوان از پـاسخگويى هستند، لحظات دادرسى آنان به
كندى مى گذرد و اين لحظات كشنده براى برخى به اندازه هزار سال به طول مى انجامد:
وَإِنَّ يَوْما عِنْدَ رَبِّكَ كَاءَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ(حج : 47)
و در حـقـيـقـت ، يـك روز (قـيـامـت ) نـزد پـروردگـارت مـانـنـد هـزار سال است از
آنچه مى شمريد.
چنان كه ممكن است پنجاه هزار سال نيز به درازا بكشد:
تَعْرُجُ الْمَلاَ ئِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِى يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ
خَمْسِينَ اءَلْفَ سَنَةٍ (معارج : 4)
فـرشـتـگـان و روح ، در روزى كـه مـقـدارش پـنـجـاه هـزار سال است به سوى او بالا
مى روند.
از روايـات مـعـصـومـيـن : نـيـز اسـتـفـاده مـى شـود كـه كـوتـاهى يا درازى روز
قيامت بستگى به اعـمـال و حـالات افـراد دارد؛ ابـو سـعـيـد خـدرى مـى گـويـد: بـه
رسول خدا(ص ) گفتند: طول روز قيامت چقدر است ! پيامبر فرمود:
وَ الَّذى نـَفـْسُ مـُحـَمَّدٍ بـِيـَدِهِ اِنَّهُ لَيـُخَفُّ عَلَى الْمُؤْمِنِ
حَتّى يَكُونَ اَخَفَّ عَلَيْهِ مِنْ صَلاةٍ مَكْتُوبَةٍ يُصَلّيها فِى الدُّنْيا(106)
بـه كـسـى كـه جـان محمد در دست اوست سوگند، آن روز بر مؤ من چنان زود مى گذرد كه
از مدت زمانى كه در دنيا يك نماز واجب به جا مى آورد كمتر مى شود.
امام صادق (ع ) نيز با تلاوت آيه سوره معارج فرمود:
اَلا فـَحـاسـِبـُوا اَنـْفـُسَكُمْ قَبْلَ اَنْ تُحاسَبُوا فَاِنَّ فِى
الْقِياَمةِ خَمْسينَ مَوْقِفاً كُلُّ مَوْقِفٍ مِثْلَ اَلْفِ سَنَةٍ مِمّا
تَعُدُّونَ(107)
هان ! خويشتن را پيش از آنكه به محاسبه كشيده شويد، به حساب بكشيد چرا كه در قيامت
پنجاه ايـسـتـگـاه وجـود دارد كـه تـوقـف در هـر يـك از آنـهـا هـزار سال به طول مى
انجامد.
خلاصه درس
در مـتـون ديـنـى بـر ايـن مـطـلب تـصـريـح شـده كـه در رسـتـاخـيـز، دادگـاه الهـى
بـه اعـمـال مـردم رسـيـدگـى مـى كـنـد. ويـژگـى هـاى ايـن دادگـاه عـبـارت اسـت
از؛ سـرعـت عـمل ، قاضى استثنايى كه ذات اقدس الهى است ، گواهان ويژه كه فرشتگان ،
اولياى الهى ، زمين و زمان و اعضاى بدن انسان است .
پـيـرامـون مـدت رسـتـاخـيـز بـه دو عـدد هـزار و پـنـجـاه هـزار سـال اشـاره شده و
درازى يا كوتاهى رستاخيز بستگى به افراد دارد؛ افراد نيكوكار به سبب پـاكـى و شفافى
اعمال آنها، رسيدگى به حسابشان به سرعت انجام مى شود و به جايگاه امن بـهـشـت در
مـى آيـنـد ولى تـبـهـكـاران و كـافـران ، بـه سـبـب پـيـچـيـدگـى و آلودگـى اعمال
آنها، حساب و كتابشان طولانى مى شود.
پرسش
1ـ چهار چيز كه در قيامت مورد پرسش قرار مى گيرند، كدامند؟
2ـ ويژگى هاى دادگاه الهى را بر شماريد.
3ـ چگونه اعضاى بدن بر ضد انسان گواهى مى دهند؟
4ـ شاهدان قيامت كيانند؟
5ـ پيرامون مدت رستاخيز توضيح بدهيد.
درس دوازدهم
شفاعت
(شفاعت ) در زبان فارسى به معناى خواهش گرى ، پا در ميانى ، ميانجى گرى ، در خواست
و استدعاى عفو و بخشش آمده است
(108) راغب اصفهانى در مفهوم آن آورده است : (شفاعت ، هـمـراه شـدن
بـا خـواهـشـگر است براى يارى رساندن به او و بيشتر در جايى كاربرد دارد كه هـمـراه
شـونـده (شـفـيـع ) حـرمـت و مـرتـبـتـى بـالاتـر از درخـواسـت كـنـنـده داشـتـه
اند
(109)
شفاعت با همين مفهوم در مورد قيامت و حساب رسى و فرجام مردمان نيز مطرح شده و در
آيات متعددى از قـرآن مـجـيـد و روايـات گـوناگون معصومين : از آن سخن به ميان آمده
است و مى توان گفت از مباحث قطعى و ضرورى پيرامون رستاخيز است .
حقيقت شفاعت
عـمـوم انـسان ها، كم و بيش در سير تكاملى خويش به سوى خدا دچار لغزش مى شوند. اگر
اين لغزش جبران نشود، قرب به خدا ميسر نمى گردد و هر چه انسان بيشتر از خدا دور
باشد، نكبت و نـگـون بـخـتى او نيز بيشتر است . از سوى ديگر در ميان آدميان ،
افرادى هستند كه مسير قرب بـه سـوى خـدا را بـا سرعت و بدون لغزش طى مى كنند، از هر
چه غير خداست مى گسلند و به حـضـرت حق مى پيوندند. چنين كسانى ، چون شيرينى قرب را
چشيده اند و از تلخى دورى از خدا نـيـز بـاخبرند، مى كوشند تا ديگران را نيز همراه
خويش به سوى حق ، بالا ببرند و از دوزخ جـهـل و اعـمال و اخلاق زشت نجات بخشند و به
مينوى رحمت و نعمت الهى وارد سازند. حقيقت شفاعت نيز همين است كه در دو سراى بهم
پيوسته تحقق مى يابد؛
نـخـسـت در سـراى دنـيـا ـ كـه مـقـدمـه ورود بـه آخـرت اسـت ـ مـردم را بـه سـوى
خـدا، تـقـوا، عـمـل صـالح ، عـبادت و اطاعت از حق فرا مى خوانند، الگوى آنان مى
شوند و آنان را به اسباب قـرب رهـنـمـون مـى سـازنـد و تـلاش مـى كـنـنـد تا پيروان
خويش را با خود همراه ساخته ، به سرمنزل مقصود برسانند.
هـمـيـن هـمراهى و راهنمايى آن ها در سراى ديگر (سراى آخرت ) نيز نمود پيدا مى كند
و شفيعان ، شفاعت شوندگان را به پيشگاه قرب ربوبى رهنمون مى سازند.
هـر كـس در مـرحـله نـخـست ، بهتر و بيشتر با رهبر و پيشواى خود همراه شده باشد، در
مرحله دوم نـيـز بـهـره بـيـشـتـرى خـواهـد بـرد و از رحـمـت و نعمت و قرب بيشترى
برخوردار مى شود. امام راحل (ره ) پيرامون اين موضوع مى نويسد:
رحـمـت خـدا الان بـه تـو احـاطـه كـرده ؛ رحـمـت صـحـت و سـلامـت و حـيـات و
امـنـيـت و هـدايـت و عـقـل و فـرصـت و راهـنـمـايـى اصـلاح نفس . در هزاران رحمت
گوناگون حق تعالى غوطه ورى و استفاده از آنها نمى كنى و اطاعت شيطان مى كنى ! اگر
از اين رحمت ها در اين عالم استفاده نكنى ، بـدان كـه در آن عـالم نـيـز بـى بـهـره
هستى از رحمت هاى بى تناهى حق و از شفاعت شفيعان نيز مـحـروم مانى . جلوه شفاعت
شافعان در اين عالم ، هدايت آنهاست و در آن عالم ، باطن هدايت ، شفاعت اسـت ؛ تـو
از هـدايـت اگـر بـى بـهره شدى ، از شفاعت بى بهره اى و به هر قدر هدايت شدى ،
شـفـاعـت شـوى . شـفـاعـت رسـول اكـرم (ص ) مـثـل رحـمـت حـق مـطـلق اسـت ، مـحـل
قـابـل بـايـد از او اسـتـفـاده كـنـد، اگـر خـداى نـخـواسـتـه شـيـطـان بـا ايـن
وسايل ، ايمان را از چنگ تو ربود، ديگر قابليت رحمت و شفاعت نخواهى داشت .(110)
امير مؤ منان ، حضرت على (ع )، نيز به آدميان چنين سفارش مى كند؛
اِسـْتـَجـيـبـُوا الاَْنـْبـِيـاءِ اللّهِ وَ سـَلِّمـُوا لاَِمـْرِهـِمْ وَ
اعـْمـَلُوا بـِطـاعـَتـِهـِمْ تـَدْخـُلُوا فـى شَفاعَتِهِمْ(111)
دعـوت پـيـامـبـران الهـى را پـاسـخ گـويـيـد، فـرمـانـشان را گردن نهيد و به
فرموده هايشان عمل كنيد تا در زمره شفاعت آنان در آييد.
شفاعت كنندگان
1ـ معصومين
به طور قطع ، پيامبران و جانشينان معصوم آنان ، نخستين و بهترين شافعان روزقيامت
اند؛ چنان كه رسول اكرم (ص ) مى فرمايد:
اَلشَّفاعَةُ لِلاَنْبِياءِ وَ الاَوْصِياءِ...(112)
شفاعت از آن پيامبران و جانشينان آنهاست .
در مـيـان مـعـصـومـيـن ، رسول گرامى اسلام از جايگاهى ويژه برخوردار است كه از آن
به (مقام مـحـمـود) يـاد شـده اسـت و آن گـاه كه ايشان در آن مرتبت والا قرار گيرد،
هر چه از خدا بخواهد عطايش خواهد كرد. از جمله خود ايشان فرموده است :
اِذا قـُمـْتُ الْمـَقـامَ الْمـَحـْمـُودَ تـَشـَفَّعـْتُ فـى اَصـْحـابِ
الْكـَبـائِرِ مـِنْ اُمِّتـى فَيُشَفِّعُنِى اللّهُ فيهِمْ...(113)
آن گـاه كـه در مـقـام مـحـمود بايستم ، پيرامون صاحبان گناهان كبيره از امتم شفاعت
خواهم كرد و خداوند نيز شفاعتم را خواهد پذيرفت .
2ـ قرآن
قرآن مجيد نيز در روز رستاخيز، شافع پيروان خويش خواهد شد و شفاعتش نيزپذيرفته است
. امير مؤ منان (ع ) مى فرمايد:
مَنْ شَفَعَ لَهُ الْقُرْآنُ يَوْمَ الْقِيامَةِ شُفِّعَ فيهِ(114)
روز قيامت ، قرآن درباره هر كس شفاعت كند، پذيرفته مى شود.
3ـ علما
عـالمـان ربـانـى ، كـه عـمـر خـويش را وقف ارشاد و هدايت مردم مى كنند و با قلم و
بيان وانفاس قدسى خود، انبوهى از آدميان را با شريعت آسمانى آشنا مى سازند و آنان
را در سير به سوى خدا تشويق مى كنند، در رستاخيز نيز شافع آنان مى شوند. امام صادق
(ع ) فرمود:
اِذا كـانَ يـَوْمُ الْقـِيـامـَةِ... قـيـلَ لِلْعـابـِدِ انـْطـَلِقْ اِلَى
الْجـَنَّةِ وَ قيلَ لِلْعالِمِ قِفْ تَشْفَعْ لِلنّاسِ بِحُسْنِ تَأ ديبِكَ لَهُمْ(115)
چـون رسـتـاخـيـز شـود، بـه عـابـد گويند: به سوى بهشت روانه شو؛ ولى به عالم
گويند: بايست و مردم را شفاعت كن همان گونه كه نيكو تربيتشان كردى .
4ـ شهدا
گـلگـون كـفـنـان غـيـرتـمـنـد كـه بـا شـهـادت خـود، در راه خـدا، خـيـل عـظيمى از
مردمان را باوظيفه خود آشنا ساخته و نيز، بر تدين و عزت آنان افزوده اند، در قيامت
به شفاعت آنان برمى خيزند. رسول اكرم (ص ) در روايتى فرموده است :
ثـَلاثـَةٌ يـَشـْفـَعـُونَ اِلَى اللّهِ عـَزَّ وَ جـَلَّ فـَيـُشـَفَّعـُونَ؛
الاَنـْبـِيـاءُ ثـُمَّ الْعـُلَمـاءُ ثـُمَّ الشُّهَداءُ(116)
سـه گـروه در پـيـشـگـاه خـداوند بزرگ دست به شفاعت برمى دارند و شفاعتشان پذيرفته
مى شود؛ نخست پيامبران ، سپس عالمان و پس از آن شهيدان .
5ـ عمل صالح
در برخى از روايات ،به اعمال نيكى اشاره شده كه مى توانند از صاحب خويش شفاعت كنند
امير مؤ منان (ع )، حق مدارى و راستگويى را داراى چنين نقشى دانسته ، مى فرمايد:
شافِعُ الْخَلْقِ الْعَمَلُ بِالْحَقِّ وَ لُزُومُ الصِّدْقِ(117)
عمل به حق و التزام به راستى ، شفاعتگر خلق هستند.
و درباره توبه نيز مى فرمايد:
لا شَفيعَ اَنْجَحُ مِنَ الاِْسْتِغْفارِ(118)
هيچ شفيعى كار آمدتر از طلب آمرزش كردن نيست .
در روايـتى كه از پيامبر اكرم (ص ) نقل شده از شفاعت امانت دارى و صله رحم نيز، سخن
به ميان آمده است
(119).
محرومان از شفاعت
از روايات چنين برداشت مى شود كه رشته اتصال ميان شافع و شفاعت شونده ايمان به
خداوند مـتـعـال اسـت و مـؤ مـنـان حـقـيقى ، گر چه به گناهان كوچك يا بزرگ آلوده
شده باشند، با اين حـال ، امـيـد شـفـاعـت شـدنـشـان مـى رود و در مـرحـله اى از
مراحل رستاخيز نجات خواهند يافت ؛ حتى احتمال دارد براى برخى جرم هاى سنگين به دوزخ
نيز درآيـنـد، ولى پـس از مـدتـى شـفـاعـت شـونـد. از امـام رضـا (ع ) نقل شده كه
فرمود:
مُذْنِبُوا اَهْلِ التَّوْحيدِ يَدْخُلُونَ النّارَ وَ يَخْرُجُونَ مِنْها وَ
الشَّفاعَةُ جائِزَةٌ لَهُمْ(120)
(بـرخـى از) گـنـاهـكاران اهل توحيد، وارد جهنم مى شوند و از آن بيرون مى آيند و
شفاعت درباره آنان روا باشد.
اما كسانى كه ايمان نياورده و در وادى كفر و شرك گام برمى دارند شايسته شفاعت
نيستند و از آن محروم خواهند شد. پيامبر اسلام ، حضرت محمد (ص ) فرموده است :
اَلشَّفـاعـَةُ لاتـَكُونُ لاَِهْلِ الشَّكِّ وَ الشِّرْكِ وَ لا لاَِهْلِ
الْكُفْرِ وَ الْجُحُودِ بَلْ يَكُونُ لِلْمُؤْمِنينَ مِنْ اَهْلِ التَّوْحيدِ(121)
شفاعت شامل حال اهل شك و ترديد، مشركان ، كافران و منكران حق نمى گردد؛ بلكه ويژه
مؤ منان موحد است .
خلاصه درس
در مـسـيـر راه يابى به مقام قرب الهى ، انسان هايى بدون هرگونه لغزش و اشتباه به
پيش مـى رونـد و مـدارج تـقـرب بـه خـدا را يـكـى پـس از ديـگـرى طـى مـى كـنـنـد
و در مـقـابـل ، انـسـان هاى ديگرى نيز در اين راه به لغزش و گناه گرفتار مى شوند.
راه يافتگان تـلاش مـى كـنـنـد در دو سـرا بـه در راه مـانـدگـان كـمـك كـنند؛ نخست
در دنيا راه را به آنان مى نمايانند و با رفتار خويش ، نحوه رفتن و سلوك را به آنان
مى آموزند و به رفتن تشويقشان مـى كـنـنـد؛ سـپـس در رسـتـاخـيـز، بـه آنـان مـدد
مـى رسـانـنـد تـا از ورطـه اعمال بد رهايى يابند و مفهوم شفاعت نيز همين است .
شـفـاعـت كـنـنـدگـان عـبـارتـنـد از: حـضـرات مـعـصـومـيـن :، قرآن مجيد، عالمان
راستين ، شهيدان و اعمال صالح كه افراد انجام مى دهند.
شفاعت ، شامل مؤ منانى مى شود كه از روى غفلت و جهالت ، گناهانى را انجام داده اند
اما مشركان ، كافران و ملحدان ، از نعمت شفاعت محروم اند.
پرسش
1ـ مفهوم شفاعت چيست ؟
2ـ چه ارتباطى ميان شفاعت امامان و امامت آنها است ؟
3ـ شفيعان چند گروهند؟ نام ببريد.
4ـ شفاعت شامل چه كسانى مى شود؟
5ـ چه گروهى از شفاعت محروم اند؟
درس سيزدهم
بهشت
بهشت ، منزلگاه حقيقى و وطن اصلى انسان است كه به تعبير امير مؤ منان (ع ):
كُلُّ نَعيمٍ دُونَ الْجَنَّةِ فَهُوَ مَحْقُورٌ(122)
هر نعمتى كه كمتر از بهشت باشد، حقير است .
در بـيش از نود سوره قرآن كريم ، از بهشت ، اين جايگاه آرمانى مؤ منان ، ياد شده و
نزديك به سـيـصـد آيـه ، در وصـف آن سـخـن گـفـتـه اسـت . بـه هـمين جهت ، بسيار
روشن است كه ترسيم و توصيف ابعاد گوناگون بهشت برين از منظر آيات و روايات ، كتاب
هاى متعددى مى طلبد و در اين مجال بايد به ذكر كلياتى پيرامون آن بسنده كرد.
عناوين بهشت
واژه (جـنـت ) كـه بـه مـعـنـاى بـهشت است در شكل هاى مختلف نزديك به 150 بار در
قرآن مجيد تكرار شده و مفهوم رايج آن نيز باغ و بوستان است . با توصيفى كه در قرآن
و روايات آمده ، بـايد گفت : بهشت ، باغ بسيار خرم و دلربايى است با هواى بسيار
لطيف ، درخت هاى پر شاخ و برگ ، انواع و اقسام ميوه هاى لذيذ، غذاهاى خوش طعم ،
نهرهاى جارى ، قصرهاى زيبا، همسران شـايـسـتـه و نـيـكـوروى ، وسـيـع و آبـاد،
بـدون هـيچ گونه زشتى و آفت ، با صفا و طراوت ، جاودانه ، متنوع و نشاط آور، همه
نعمت هاى آن پايدار و با شعورند، هيچ نعمتى با مصرف كردن ، فـرسوده و ناقص نمى شود،
كسالت و دلزدگى به آن راه ندارد و... با اين وصف ، از تنوع و مراتبى نيز برخوردار
است كه با استفاده از آيات و روايات به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
1ـ جنّت عَدْن
اين عنوان در يازده آيه قرآن تكرار شده از جمله ؛
جـَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَاءَزْوَاجِهِمْ
وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَالْمَلاَ ئِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بَابٍ(رعد:
23)
بـهـشـت هـاى عـدن كـه آنـان بـا پـدرانـشـان و هـمـسـرانشان و فرزندانشان كه
درستكارند در آن داخل مى شوند و فرشتگان از هر درى بر آنان در مى آيند.
2ـ جنّت الفردوس
اين واژه در دو آيه قرآن آمده است . در يكى از آنها مى فرمايد:
الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ(مؤ منون : 11)
همانان كه بهشت فردوس را به ارث مى برند و در آنجا جاودان مى مانند.
3ـ جنّت نعيم
اين عنوان نيز حدود ده بار در آيات قرآن آمده كه در يكى از آنها مى خوانيم :