آيه هاى زندگى براى بيدارى

حسين اسكندرى

- ۱ -


پيش گفتار

الحمد لله رب العالمين الرحمن الرحيم مالك يوم الدين ،(1) لا اله الا هو له الحمد فى الاولى و الاخره و له الحكم و اليه ترجعون (2)، و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطيبين الطاهرين ، و افوض امرى الى الله ان الله بصير بالعباد.(3)

اهميت و گستردگى بحث معاد در قرآن

اساسى ترين موضوع در تعاليم انبيا و آموزشهاى انسان ساز وحى مبداء و معاد است ، به طورى كه در قرآن كريم بعد از توحيد، بيشترين آيات درباره معاد است ، يعنى بيش از ربع آيات و پيامهاى قرآن مستقيما درباره قيامت و حساب و كتاب و ثواب و عقاب است .

سيره حضرت حق براى طرح مسئله معاد چنان جامع و كامل و گويا است كه هر كس كمترين بهره اى از آگاهى و وجدان داشته باشد راهى جز ايمان و يقين به آن ندارد: گاه با استدلال هاى منطقى معاد را ممكن دانسته و فرموده است : ((كما بداءكم تعودون ))(4) و گاه با مقايسه آن و رستاخيز طبيعت ، كه بى هيچ مانعى در معرض ديد همگان است ، اذهان را متوجه امكان و كيفيت رستاخيز بزرگ كرده و فرموده است : الله الذى ارسل الرياح فتثير سحابا فسقناه الى بلد ميت فاءحيينا به الارض بعد موتها كذلك النشور(5)، در جايى قدرت مطلقه خداوند را به رخ كشيده و فرموده است :اولم يروا ان الله الذى خلق السموات و الارض و لم يعى بخلقهن بقادر على ان يحيى الموتى بلى انه على كل شى ء قدير(6) و در جايى ديگر زندگى جنينى انسان را به او متذكر شده و فرموده است :يا ايها الناس ان كنتم فى ريب من البعث فانا خلقناكم من تراب ...(7)، گاه با طرح داستانهايى چون چهار مرغ جناب ابراهيم (عليه السلام) و مرگ صد ساله عزير و گاو بنى اسراييل و خواب اصحاب كهف و همراهان موسى (عليه السلام) در وادى طور، نمونه ها و شواهدى براى مرگ و معاد مى آورد و گاه با خطابهاى معجزه آسا در عمق جان و روح انسان نفوذ مى كند و جسم او را نيز متاثر مى سازد و او را متوجه قيامت مى كند.

قيامت و تربيت

با آنچه از قرآن و رسالت آن مى دانيم - قرآنى كه كتاب هدايت است :قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين يهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و يخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و يهديهم الى صراط مستقيم (8) وسيله تزكيه آدميان است : ((يتلوا عليهم اياته و يزكيهم (9)))، قرآنى كه كتاب دنيايى مردم است و اساسى ترين هدف در دنيا زندگى انسان است ؛ قرآنى كه آيه هاى آن تماما آيه هاى زندگى و حركت و تكامل است - مى توان به اثر مهم معاد در زندگى انسانها پى برد. اعتقاد به معاد با آثار تربيتى و نتايج سازنده آن عامل بى نظيرى براى سامان دهى زندگى افراد است ، تنها ياد مرگ آن ، كه اولين منزل از منازل آخرت است ، ثمرات گران بهايى چون قناعت و كياست و عزت و سرعت در خير و رقت قلب و زهد و تقوى و حيا و صبر و اميد و قوت قلب دارد.

آيه هاى قيامت آيه هاى زندگى است

مرگ و حيات از چيزهايى است كه روزمره ، بلكه ، به فرموده امام على (عليه السلام) در هر نفسى با آن مواجهيم : ((فى كل نفس موت ))، و مصداق كامل آن ، كه مرگ انسان است ، سرنوشتى است كه هيچ گريزى از آن نيست : ((لا محيص عن يوم خط بالقلم (10))) و اين دستور الهى است كه بايد دايما درباره دنيا و آخرتمان انديشه كنيم : ((فى الدنيا و الاخره (11))) از اين روست كه قرآن فراموش كردن قيامت را سرچشمه بسيارى از گناهان مى خواند و خطاب به مجرمان مى فرمايد: ((فذوقوا بما نسيتم لقاء يومكم هذا(12))) و يقين به آخرت را از عوامل هدايت و رستگارى در دنيا و آخرت معرفى كرده است :و بالاخره هم يوقنون اولئك على هدى من ربهم و اولئك هم المفلحون (13)

در واقع ، قرآن در يك نگاه مرگ و زندگى را در امتداد و ضميمه و مكمل هم مى داند، به گونه اى كه حكمت آفرينش با آن محقق مى شود:الذى خلق الموت و الحياه ليبلوكم ايكم احسن عملا(14)، و در نگاهى وسيع تر، دنيا و آخرت را عوالمى به هم پيوسته ، چون كارگاههاى مختلف كارخانه اى عظيم ، مى داند - كارخانه اى كه محصول آن انسان لايق بهشت يا جهنم است كه در آن مراحل كمال را طى مى كند تا جايى كه محصول نهايى آن انسان بهشتى در جوار رحمت و رضوان خدا، يا انسان جهنمى در معرض ‍ خشم و غضب حضرت حق است :يا عباد الذين امنوا اتقوا ربكم للذين احسنوا فى هذه الدنيا حسنه و ارض الله واسعه انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب (15) رابطه اى همچون رابطه و پيوستگى عالم جنين با عالم دنيا، رابطه جرم و جريمه ، رابطه پاداش و حسنه ، رابطه عمل و عكس ‍ العمل ، رابطه كشتزار و محصول من كان يريد حرث الاخره نزد له فى حرثه و من كان يريد حرث الدنيا نؤ ته منها.(16)

كوتاه سخن اينكه آخرتى كه زندگى واقعى در آن است ((و ان الدار الاخره لهى الحيوان (17))) حقيت حيات و كمال زندگى است و سخن از آيه هاى آن هم سخن از آيه هاى زندگى است .

انس با قيامت نشانه اولياء الله

اين كلام امام على (عليه السلام) است :ان اولياء الله هم الذين نظروا الى باطن الدنيا اذا نظر الناس الى ظاهرها...(18)(دوستان خدا آنان اند كه به حقيقت دنيا نگريستند، آنگاه كه مردم به ظاهر آن چشم دوختند و سرگرم آينده دنيا شدند، آن گاه كه مردم به امور زودگذر دنيا پرداختند. پس هواهاى نفسانى را، كه آنان را از پاى در مى آورد، كشتند و آنچه آنان را به زودى مى كرد ترك گفتند و بهره مندى دنيا پرستان را از دنيا خوار شمردند و دست يابى آنان را به دنيا زودگذر دانستند، با آنچه مردم آشتى كردند دشمنى ورزيدند و با آنچه دنيا پرستان دشمنى داشتند، دوست شدند.))

((روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نماز صبح را با مردم بر پاى داشت . ناگاه چشمش به جوانى به نام زيد بن حارثه افتاد كه سر به پايين و خواب آلود و با رنگى زرد و تنى لاغر و چشمانى گود افتاده بود. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به او فرمودند: حالت چگونه است ؟ عرض كرد: يا رسول الله ، من به يقين دست يافته ام . رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه از سخن او خوششان آمده بود، فرمودند، هر يقينى حقيقتى دارد. حقيقت يقين تو چيست ؟ عرض كرد: اى رسول خدا اين يقين مرا اندوهگين كرده و با بيدارى شب و تشنگى روزهاى گرم همراهم كرده است . از دنيا و آنچه در اوست بى رغبت گشته ام . گويا عرش پروردگارم را مى بينم كه براى رسيدگى به حساب خلق برپا شده است و مردم براى حساب گرد آمده اند و من در بين آنهايم . گويا اهل بهشت را مى نگرم كه در نعمت مى خرامند و بر كرسيها تكيه زده اند و يكديگر را معرفى مى كنند، و گويا اهل دوزخ را مى بينم كه در آنجا معذب اند و به فريادرسى ناله مى كنند، گويا اكنون آهنگ زبانه كشيدن آتش دوزخ در گوشم طنين انداز است . رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به اصحاب خود فرمودند: اين جوان بنده اى است كه خدا دلش را به نور ايمان روشن ساخته است : آنگاه به او فرمودند: بر آن حال كه دارى ثابت باش (19))) آرى ، سيراب شدن از چشمه زلال و آيات انس آور قرآن راهى است براى دست يازيدن به اين مقام والا.

براى بيدارى : آيه هاى زندگى (5) و راديو قرآن

خوانندگان ارجمند و گرامى ، خواهران و برادران ايمانى ، اهل فكر و خرد، مومنان و حق جويان و هدايت طلبانى كه به عروق الوثقى الهى ، قرآن آسمانى ، تمسك جسته ايد، از اينكه بار ديگر توفيق يار شد تا تحفه اى از اين كتاب مقدس هديه شما كنيم خداى بزرگ را سپاس گزاريم . جلد پنجم از مجموعه آيه هاى زندگى با عنوان براى بيدارى به سامان رسيد، بى شك اقبال و استقبال و دعاهاى خير شما عزيزان سهم شماست در جذب و جلب اين توفيق الهى به ما. از خداى بزرگ هدايت پذيرى از قرآن كريم و پايدارى و ماندگارى در اين راه مبارك را براى شما عزيزان و خود مسئلت مى كنيم . و تلافى اين حركت را با سال پاسخ گويى مسئولان به مردم به فال نيك مى گيريم ، چنان كه مى دانيد، سال 83 به فرمان رهبر عزيزمان ، مقام عظماى ولايت فقيه جامعه اسلامى ، حضرت آيت الله خامنه اى ، كه فرمودند: ((آنچه كه در اين سال مناسب و لازم است كه انجام بگيرد اين است كه مسئولان بخشهاى مختلف به مردم گزارش بدهند كه در دوران مسئوليتى كه در حال پايان يافتن است يا پايان يافته ، چه خدمت بزرگ و چه كار شايسته اى براى مردم انجام داده اند... مطمئنا در اين پاسخگويى ، حقايق شيرين و بسيارى براى مردم روشن خواهد شد... در اين پاسخگويى مسولان به كمبودها و نواقص در كار خود پى خواهند برد))(20)، سال پاسخگويى است و اين خود موجب آمادگى براى پاسخ گويى در دادگاه جدى و بى نظير الهى در عرصه قيامت است ، و براى بيدارى هم تمرين و آمادگى عمومى براى حضور در محضر حضرت حاكم و شاهد محشر، پروردگار قادر متعال ، است . در هر صورت ، اين هر دو فرصتى است ((براى بيدارى )).

در پايان ، بر آنچه در مقدمات مجلدات قبلى به استحضار رسيد تاكيد مى كنيم ، خاصه اينكه اين كتاب حلقه تكميلى حركتى آموزشى - تبليغى - چند رسانه اى است و محدوديت ما در تبيين موضوعات ، كه اين بار به عدد 165 ختم شده - البته بعد از چندين نوبت باز بينى و گزينش و فشرده سازى از بين صدها موضوع و عنوان و آيه - و نيز فشرده و خلاصه بودن مطالب و شروح ، كه براى هر موضوع در دو صفحه آمده ، شاهد اين سخن است .

ضمن سپاس مجدد از همه مومنان و عزيزان و درخواست دعاى خير از آنان و طلب ارشاد و هدايت و تذكر از فرهيختگان و صاحب نظران و سپاس ويژه از برادر عزيز جناب آقاى دكتر حسين سارى مدير راديو قرآن ، و برادر گرامى و مبلغ قرآنى جناب آقاى غلامرضا احمدى ، از عزيزانمان در توليد اين اثر به شرح زير قدردانى مى كنيم :

جناب آقاى محمد پرورى ، ويرايش ، جناب آقاى فرهاد مويد بهارلو، كتاب آرايى ، حافظ قرآن كريم جناب استاد سيد مهدى فاطميان ، مشاوره در انتخاب موضوعات ، برادر گرامى جناب حجت الاسلام آقاى ولى الله بيات ، مصحح مسئول گروه تصحيح و نسخه خوانى ، مصححان گرامى آقايان محمد رضا و مسعود رضا خالقى و محمدباقر شمسى پور و سر كار خانم مرضيه جاويد، دانشمند محترم حضرت حجت الاسلام والمسلمين جناب آقاى مصطفى جان نثارى ، نظارت محتوايى و باز خوانى نهايى ، هماهنگى توليد، آقاى فرامرز صدرالواعظين .

با تعظيم و عرض ارادت و محبت به ساحت مقدس ابانا رسول الله و ائمه اثنى عشر (عليهم السلام ) اهل بيت گرامى اش ، خاصه نور آسمانها، زهرا (عليها السلام ) اللهم صل على محمد و اله كما هديتنا به و صل على محمد و اله كما استفقذتنا به و صل على محمد و اله صلوه تشفع لنا يوم القيامه و يوم الفاقه اليك انك على كل شى ء قدير و هو عليك يسير(21)، و الله المستعان على نفسى و انفسكم و هو حسبنا و نعم الوكيل (22)، و اءساءل الله لنا و لكم العون على تزود التقوى و الزهد فى الدنيا جعلنا الله و اياكم من الزاهدين فى عاجل هذه الحياه الدنيا الراغبين فى اجل ثواب الاخره فانما نحن له و به السلام عليكم و رحمه الله و بركاته (23).

حسين اسكندرى

تهران

مرداد 1383.

جمادى الثانى 1425.

1. دنيا: سراى فريب

يا ايها الناس ان وعد الله حق فلا تغرنكم الحيوه الدنيا و لا يغرنكم بالله الغرور

فاطر: 5.

اى مردم ، وعده خدا حق است . زندگى دنيا شما را نفريبد و آن شيطان فريبنده به خدا مغرورتان نگرداند.

((غر)) و ((غرور)) و ((غرة )) به معنى فريب دادن و تطميع به باطل كردن است .

((غرور)) (صيغه مبالغه ) به معنى فريبنده و بسيار فريب كار، از قبيل شيطان و شهوت جاه و مال است .

((دنيا))، مونث ((ادنى ))، از ((دنى ء)) و ((دنائت )) به معنى پست تر و ناچيزتر (در مقايسه با زندگى آخرت ) يا از ((دنو)) به معنى نزديك تر (در مقايسه با زندگى آخرت ) است .

قرآن زندگى دنيا را عامل غرور و فريب مى داند و به انسان هشدار مى دهد تا متاع و زرق و برقهاى فريبنده اين جهان او را غافل نكند(24). همچنين در فرهنگ قرآن ، از عوامل مهم فريب انسان آرزوهاى دنيايى و طولانى مربوط به زندگى مادى اوست : ((و غرتكم الامانى (25))) (و آرزوهاى دور و دراز شما را فريب داد.) مغرور شدن ب عفو و كرم الهى نيز خود از اسباب فريب آدمى است ، يعنى آنگاه كه بخواهد خود را در قيامت و در محضر خداوند ببيند و بدين وسيله از چنگ مظاهر فريبنده دنيا برهد، شيطان او را به عفو و رحمت الهى مغرور مى كند و او به اميد توبه و رحمت خداوند به گناه و طغيان دست مى زند. از اين رو فرمود: ((و لا يغرنكم بالله الغرور)).

معصومان (عليهم السلام ) نيز در اغلب مواردى كه سخن از دنيا به ميان آمده انسانها را از فريب آن بر حذر داشته اند. با دقت و تامل در روايات اسلامى ، شيوه هاى فريب كارى دنيا روشن مى شود. امام على بن ابى طالب (عليه السلام) فرمودند:احذروا الدنيا فانها غدارة غرارة خدوع معطيه منوع ملبسه نزوع (26)، (از دنيا حذر كنيد كه دنيا بى وفا و پر مكر و فريب است ، بخشنده اى خسيس و پوشاننده اى برهنه كننده است .)الا و ان الدنيا دار غراره خداعه تنكح فى كل يوم بعلا و تقتل فى كل ليله اهلا و تفرق فى كل ساعه شملا(27)، (بدانيد كه دنيا سرايى بس فريبنده و مكار است ، هر روز شوهرى مى كند و هر شب اهلى را مى كشد و هر لحظه جمعى را پراكنده مى كند.)غراره غرور ما فيها فانيه فان من عليها لا خير فى شى ء من ازوادها الا التقوى (28)، (دنيا و هر آنچه در آن است پيوسته و بسيار فريبنده است ، هم خود و هم اهلش نابود شدنى اند. هيچ خيرى در هيچ يك از بهره ها و گوشه هاى آن نيست ، مگر در توشه تقوا). ((سكون النفس ‍ الى الدنيا من اعظم الغرور(29))) (احساس آرامش با دنيا و دل خوشى به آن بزرگ ترين فريب است .)

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز فرمودند: ((اگر آنچه من از دنيا مى دانم شما نيز بدانيد، جانهايتان از فريب آن ايمن مى شود(30))).

البته از زوايه ديگرى نيز مى توان به دنيا نظر كرد و درباره آن قضاوت كرد و آن اينكه در كنار مظاهر فريبنده دنيا نشانه هاى فراوانى نيز هست كه گوياى ناپايدارى و فناپذيرى جهان و بى ارزش بودن دنياست : وقايعى كه مى تواند غافلان را بيدار كند. با اين نگاه بود كه حضرت امير مومنان (عليه السلام) فرمودند: ((به حق مى گويم كه دنيا تو را فريب نداد، بلكه تو فريفته آن شدى . دنيا به تو پند و عبرت داد و عادلانه و منصفانه تو را آگاه كرد، و در وعده هايى كه به تو مى دهد، مانند بلاى جسمانى و كم شدن نيرو و توانايى ات ، راستگوتر و باوفاتر از آن است كه به تو دروغ بگويد و يا فريبت دهد.(31)))

مشابه اين عبارات را حضرت در حكمت 131 از كلمات قصار نهج البلاغه نيز فرموده اند.

2. دنياى سراسر بازى و سرگرمى و تفاخر و تكاثر: بى ثبات و فانى

اعلموا انما الحيوه الدنيا لعب و لهو و زينه و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال و الاولاد كمثل غيث اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتريه مصفرا ثم يكون حطاما و فى الاخره عذاب شديد و مغفره من الله و رضوان و ما الحيوه الدنيا الا متاع الغرور

حديد: 20.

بدانيد كه زندگى اين جهان بازيچه است و بيهودگى و آرايش و فخر فروشى و افزون جويى در اموال و اولاد. همانند بارانى به وقت است كه روييدنيهايش كشاورزان را به شگفت افكند. سپس پژمرده مى شود و بينى كه زرد گشته است و خاشاك شده است ، و در آخرت نصيب گروهى عذاب سخت است و نصيب گروهى آمرزش خدا و خشنودى او، و زندگى دنيا جز متاعى فريبنده نيست .

((لعب )) كارهاى پشت سر همى است كه با نظامى معين انجام مى شود، ولى در عين حال بيهوده و بى فايده است ، همانند بازى بچه ها.

((لهو)) يعنى هر چيز و هر كار بيهوده اى كه انسان را از كار مهم و مفيدش باز بدارد و به خود مشغول كند.

((تفاخر)) از ماده ((فخر)) به معنى باليدن به مال و جاه است و تفاخر با يكديگر چنين كردن است .

((تكاثر)) از ماده ((كثر)) و ((كثره )) به معناى زيادت است و تكاثر معارضه و رقابت در كثرت مال و عزت است .

در اين آيه كريمه ، خداوند غفلت و سرگرمى و تجمل و تفاخر و تكاثر را شيوه هاى تعامل انسان با دنيا خوانده است : كودكى انسان به بازى و بى خبرى سپرى مى شود، در مرحله نوجوانى ، سرگرمى جاى بازى را مى گيرد، جوانى نقطه اوج تجمل پرستى و زيبايى خواهى است ، پس از آن مرحله شور كسب مقام و فخر است ، و سرانجام انسان به فكر افزايش مال و نفر و جمع ثروت مى افتد. البته برخى انسانها دچار توقف و ركود شخصيت در يك مرحله مى شوند، اما به طور طبيعى انسان اين دورانهاى پنج گانه را طى مى كند. آنگاه با يك تمثيل (تولد و رشد گياهان و نابودى آنها) حقيقت پيچيده حيات انسانى و ماجراى تايخ عمر او را، كه گاه تا صد سال طول مى كشد و درك آن براى غالب افراد ممكن نيست ، قابل مطالعه و فهم كرده است ، و با تجسم و تصويرپردازى از حادثه اى طبيعى ، كه در معرض ديد همه افراد است ، فنا پذيرى و كوتاهى و تغيير و تحول و نيز فرصتها و تهديدهاى دنيا را بيان كرده است . آيات 45 سوره كهف و 24 يونس و 21 زمر نيز بيان مشابهى دارند.

مثل دنيا در حديثى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)

رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) به ضحاك بن سفيان فرمودند: ((اى ضحاك خوراكت چيست ؟)) عرض كرد: ((گوشت و شير.)) فرمودند: ((وقتى خوردى به چه چيز تبديل مى شوند؟)) عرض كرد ((به چيزى كه خود مى دانيد)) فرمودند: ((خداوند آنچه را از انسان دفع مى شود مثلى براى دنيا قرار داده است (32).))

3. دنيا و مظاهر آن براى مردم آراسته شده است .

زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطره من الذهب و الفضه و الخيل المسومه و الانعام و الحرث ذلك متاع الحيوه الدنيا و الله عنده و حسن الماب

آل عمران : 14.

در چشم مردم آرايش يافته است عشق به اميال نفسانى از دوست داشتن زنان و فرزندان و هميانهاى زر و سيم و اسبان داغ بر نهاده و چار پايان و زراعت . همه اينها متاع زندگى اين جهانى است ، در حالى كه باز گشتنگاه خوب در نزد خداست .

((زينب )) هر چيز زيبا و دوست داشتنى است كه به چيز ديگر منضم شده و به آن زيبايى بخشيده باشد.

((القناطير المقنطره )): ((قناطير)) جمع ((قنطار)) به معنى مال زياد و ((منقطره )) اسم مفعول از همان ماده به معنى مضاعف و مكرر آن است و براى تاكيد آمده است .

((الخيل المسومه )): ((خيل )) اسم جمع است به معنى اسبها يا اسب سواران ، ولى در اين آيه منظور همان معنى اول است ، و كلمه ((مسومه )) به معنى نشان دار است كه اشاره به برازندگى اندام و مشخص بودن چهره يا مؤ دب بودن آن است .

((متاع )): هم اسم است و هم مصدر به معنى انتفاع ، يعنى هر چه از دنيا كه از آن بهره بردارى شود.

در اين آيه ، خداوند سرمايه ها و اركان مهم زندگى دنيايى انسان را بر شمرده است : زن ، فرزند، پول نقد، ثروت ، مركبهاى ممتاز و راهوار، چهار پايانى كه در دامدارى از آن بهره مى برند، زراعت ، كه به صورت ((زين )) فعل مجهول (زينت داده شده ) ذكر شده و زينت دهنده خداوند است ، زيرا خداست كه علاقه به همسر و فرزند و مال و دارايى را در سرشت و غريزه انسان قرار داده تا آدمى با توجه به دنيا و بهره گيرى از آن ، چون گذرگاه نه قرار گاه و وسيله و ابزار نه هدف ، به آنچه در نزد خداست ، حسن مآب : برسد. آرى ، اين خداست كه دلهاى مردم را تسخير كرده و علاقه به اين امور مادى را غريزه آنان كرده ، تا زندگى دنيايى و زمينى آنان تامين شود، اگر نبود اين غريزه مادى ، زندگى انسان در اين كره خاكى دوام نمى يافت ، كسى توليد مثل نمى كرد و نسل بشر قطع مى شد و حال آنكه خداى سبحان مقدر كرده تا بشر مدتى معين در زمين زندگى كند: ((و لكم فى الارض مستقر و متاع الى حين (33))) (و براى شما در زمين تا مدت معينى قرار گاه و وسيله بهره بردارى خواهد بود.)

خداوند تقدير كرده تا مردم به نظر آلى به دنيا بنگرند نه به نظر استقلالى ، يعنى زندگى دنيا را وسيله و آلت زندگى در آخرت قرار دهند، نه اينكه هدف ، راه را مقصد نگيرند:انا جعلنا ما على الارض زينه لها لنبلوهم ايهم احسن عملا(34) (ما آنچه را بر روى زمين است زينت قرار داديم تا آنها را بيازماييم كه كدامينشان بهتر عمل مى كنند.)، و بعد مى فرمايد: ((و انا لجاعلون ما عليها صعيدا جرزا))(35) (و ما آنچه را بر روى زمين است خاك بى گياهى قرار مى دهيم .) آرى ، خداوند همين محبوبهاى دنيايى را در نظرتان چون خاكى خشك و بى ارزش قرار مى دهد. اما با تاسف فراوان بايد گفت كه انسانهاى بى خبر و غافل و مست دنيا به سبب دل خوشى و فريفتگى شان به ظاهر زندگى از باطن آن ، كه آخرت است ، باز مى مانند و اين وسايل و مقدمات را هدف مى پندارند، و دنيايى كه مخلوق خداست و وسيله اى براى تقرب و رسيدن به پاداش الهى است براى آنان سبب دورى از خدا و تحصيل نقمت و عذاب مى شود.

البته در قرآن در مواردى زينت دادن به شيطان نسبت داده شده است : ((زين لهم الشيطان اعمالهم ))(36) زينت دادن شيطان يعنى زشتيها را زيبا ديدن : ((افمن زين له سوء عمله فرآه حسنا(37))) و نيز فرمود: ((هر كه زينت دنيا را بخواهد به او مى دهيم ، اما در آخرت بى بهره مى ماند.(38)))

لكن جاى پرسش است كه چرا خداوند دنيا را زينت مى دهد تا انسان به اشتباه بيفتد؟

پاسخ : رب عليم و حكيم منزه تر از آن است كه امور بندگانش را به گونه اى تدبير كند كه نتيجه آن امرى ناشايست بشود. بلكه اين ثمره بى تدبيرى خود اوست . بله ، خداوند اجازه فتنه گرى را به شيطان داده تا آزمايش بندگان ، كه زمينه تربيت و كمال آنهاست ، تكميل شود.

4. زندگى واقعى در سراى آخرت است

و ما هذه الحيوه الدنيا الا لهو و لعب و ان الدار الاخره لهى الحيوان لو كانوا يعلمون

عنكبوت : 64

زندگانى اين دنيا جز لهو و لعب نيست . اگر بدانند، سراى آخرت سراى زندگانى است .

((اخره )) از ((آخر)) ضد اول است ، و ((تاخير)) مقابل ((تقديم )) و ((اخرون )) مقابل ((اولون )) است و در قرآن به قيامت ((دار الاخره )) اطلاق شده ، زيرا زندگى دنيا اول و زندگى عقبى آخر و پس از آن است .

((حيوان )): ((حيات )) و ((حيوان )) مصدر ((حى )) است و ضد ((ممات )) و ((موتان )) و به معناى زندگى اى است كه مرگ در پى ندارد. اصل آن ((حييان )) بوده كه ياء دوم قلب به واو شده و در معنا مبالغه در حيات است و اصل ((حيات )) به معناى حركت است ، همچنانكه ((موت )) به معناى سكون است . زندگى دنيا به اعتبار اينكه آدمى را با زرق و برق فانى خود از زندگى باقى و دايمى باز مى دارد و به خود مشغول و سرگرم مى كند لهو است و به اعتبار اينكه براى خود قواعدى دارد لعب هم هست ، مانند بازيهاى بچه ها كه قاعده دارد و عده اى با حرص و هيجان عجيبى آن را شروع مى كنند و در خلال آن ، گاهى به نزاع برمى خيزند و بر سر آن به سبب خيالات موهوم داد و فرياد راه مى اندازند و تمام منافع خود را در آن مى بينند و خيلى زود از آن سير و از هم جدا مى شوند.

به خلاف زندگى آخرت ، كه حياتى است واقعى و به حقيقت و كاملا زندگى است و سرگرميهاى آن جدى و كمال آور است و لهو و لعب در آن راه ندارد و بقايى است كه در آن فنا و زوال نيست و بهشت آن لذتى است كه با آن هيچ الم و رنجى همراه نيست و تماما سعادت و نيك بختى است و نعيم بهشتى است و به بقاى الهى باقى است .

و اين معناى مهم و سرنوشت ساز را، كه در واقع جهان بينى توحيدى و دنياشناسى بر مبناى وحى است و شكل دهنده همه فعاليتهاى بشر است ، خداوند با چند تاكيد بيان كرده است : جمله اسميه ، كلمه ((هذه ))، انحصار و اختصاص كه از ((الا)) بعد از نفى استفاده مى شود، كلمه ((ان ))، لام تاكيد و ضمير فصل ((هى ))، كه همه براى اين است كه مخاطب در پذيرش ‍ اين حقيقت مهم هيچ ترديدى به خود راه ندهد.

آرى ، آخرت ((دارالحيوان )) است و تماما حيات و زندگى است و همه چيز در آنجا از حيات برخوردار است : زمين سخن مى گويد، چون حيات حقيقى دارد. پوست بدن و اعضاى بدن انسان نطق دارند، جهنم و شعله هاى آن سخن و فرياد دارند، نسيم بهشت تكلم مى كند، و خلاصه همه آنچه در قيامت هست ، از انسان و غير آن ، همه از حيات حقيقى برخوردارند.

آخرت بر دنيا ترجيح دارد، اين پيام همه كتب آسمانى است

بل توثرون الحيوه الدنيا و الاخره خير و ابقى ان هذا لفى الصحف الاولى صحف ابراهيم و موسى (39) اين حقيقت كه زندگى دنيا بيهودگى و بازى است و زندگى حقيقى آخرت است بارها در قرآن بيان شده است ، از آن جمله در آيات 60 و 61 و 80 سوره قصص و 30 شورى و 39 مومن و 46 كهف و 77 نساء و 15 آل عمران و 1 تا 5 ضحى و 32 انعام و 6 محمد و 38 توبه و 26 رعد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز فرمودند: ((بسى جاى تعجب است از كسى كه خانه زندگى و جاودانگى (قيامت ) را باور دارد، اما براى خانه فريبنده (دنيا) مى كوشد(40))).

امام على (عليه السلام) نيز فرمودند: ((كسى كه آخرت خويش را در قبال دنياى خود بخرد، هر دو را به دست آورده و هر كه آخرت خود را به دنيايش ‍ بفروشد، هر دو را از دست داده است (41))).

5. متاع دنيا در نزد خداوند بى ارزش است

و لولا ان يكون الناس امه واحده لجعلنا لمن يكفر بالرحمن لبيوتهم سقفا من فضه و معارج عليها يظهرون و لبيوتهم ابوابا و سررا عليها يتكون و زخرفا و ان كل ذلك لما متاع الحيوه الدنيا و الاخره عند ربك للمتقين

زخرف : 33 - 35

و اگر نه آن بود كه (نمى خواستيم ) همه مردم يك امت (در كفر) شوند، سقفهاى خانه هاى كسانى را كه خداى رحمان را باور ندارند از نقره مى كرديم و بر آنها نردبامهايى مى نهاديم تا بر آنها بالا روند. و براى خانه هايشان نيز درهايى از نقره مى كرديم و تختهايى كه بر آن تكيه زنند. و از هر گونه زينت . و همه اينها برخوردارى ناچيز دنيوى است ، حال آنكه آخرت در نزد پروردگار تو براى پرهيزگاران است .

((معارج )) جمع ((معرج )) به معناى محل عروج است ، مثل نردبان و مانند آن ، و اينجا منظور درجات بالاست . ((زخرف )) به معناى كمال و زيبايى هر چيز است و به همين سبب ، طلا را هم ((زخرف )) گويند.

و منظور از ((امه واحده )) اين است كه مردم بر يك سنت اجتماع كنند و آن سنت كفر به خدا باشد.

البته مرحوم علامه طباطبايى احتمال ديگرى هم داده اند، و آن اينكه مراد از ((امه واحده )) اين باشد كه همه مردم در مواجهه با اسباب و عوامل بهره هاى زندگى يك نسبت دارند و فرقى بين مومن و كافر نيست ، به اين معنا كه هر كس تمام توان خود را در طلب رزق به كار ببندد قهرا به مطلوب خود مى رسد، چه مومن باشد چه كافر. بر اساس اين احتمال ، معناى آيه اين است كه اگر نبود كه ما اراده كرده ايم مردم در برابر اسبابى كه آنان را به زخاف دنيا مى رساند يكسان باشند و اختلافشان هم به سبب ايمان و كفر نباشد، هر آينه براى كفار سقفهايى از نقره قرار مى داديم و...

در هر حال بايد گفت كه خوارى و بى ارزشى دنيا در نزد خداوند و انسانهاى الهى ، يعنى اوليايش ، از مسلمات است و كلمات بزرگان دين هم نشان از اين حقيقت مهم دارد.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مى فرمايند:لو ان الدنيا كانت تعدل عند الله عزوجل جناح بعوضه ما سقى الكافر و الفاجر منها شربة من ماء(42) (اگر دنيا در نزد خداى عزيز و جليل به اندازه پر پشه اى ارزش ‍ داشت ، هرگز به كافر و گناهكار جرعه اى آب هم نمى نوشاند.)

امام على (عليه السلام) نيز در خطبه 113 نهج البلاغه علاوه بر اينكه به زيبايى اين حقيقت را بيان كرده اند نشانه ها و دلايل خوارى و بى ارزشى اين دنيا را تشريح فرموده اند: دارها هانت على ربها فخلط حلالها بحرامها و خيرها بشرها و حياتها بموتها و حلوها بمرها لم يصفها الله تعالى لاوليائه و لم يضن بها على اعدائه . (خانه اى است كه در نزد خدا بى مقدار است ، زيرا كه حلال آن با حرام و خوبى آن با بدى و زندگى آن با مرگ و شيرينى آن با تلخيها در آميخته است . خداوند آن را براى دوستانش انتخاب نكرد و در بخشيدن آن به دشمنانش دريغ نفرمود.)

دنيا در نگاه على (عليه السلام)

اين دنياشناسى امير المومنين (عليه السلام) سبب شده است تا دنيا در نظرش بسيار بى مقدار و پست جلوه كند، دنيايى كه براى خود دنيا باشد، زيرا حضرتش فهميد كه خداوند اين دنيا را محبوب نداشته است و نيز محبوب نداشت . از اين رو، بارها قسم ياد كرده و فرموده است كه آرى ، من على دنيا را اين گونه كه شما مى بينيد و مى خواهيد نمى بينم و نمى خواهم ؛ اين دنياى شما كه به انواع حرام آلوده است در ديده من از استخوان خوكى كه در دست بيمارى جذامى باشد پست تر است (43) دنياى شما در نزد من از آب بينى بزغاله اى بى ارزش تر است ؛(44) دنياى سما در نگاه من از برگ درختى كه در دهان ملخى است و آن را مى شكند ناچيزتر است ؛ على را به نعمت فناپذير و لذت آميخته با گناه چه كار؟(45)

6. گردنه صعب العبور دنيا: گذشتن از مال و ايثار براى خدا

فلا اقتحم العقبه و ما ادرك ما العقبه فك رقبه او اطعم فى يوم ذى مسغبه يتيما ذا مقربه او مسكينا ذا متربه

بلد: 11 - 16

و او در آن گذرگاه سخت قدم ننهاد؛ و تو چه دانى كه گذرگاه سخت چيست ؟ آزاد كردن بنده است يا طعام دادن در روز قحطى ، خاصه به يتيمى كه خويشاوند باشد، يا به مسكينى خاك نشين .

((اقتحام )) قرار گرفتن در وسط سختى مخوف است ؛ و نيز دخول به چيزى و گذشتن از آن با شدت و مشقت است .

((العقبه )) به معنى گردنه و راهى در قله كوه است ؛ و ((اقتحام العقبه )) اشاره است به انفاقهايى كه براى انفاقكر بسيار دشوار است . ((فك )) يعنى جدا كردن . پس ((فك رهن )) يعنى خلاص كردن آن ؛ و ((فك رقبه )) يعنى آزاد كردن برده .

((مسغبه )) از ماده ((سغب )) به معناى گرسنگى و قحطى است .

((مقربه )) از ماده ((قرب )) به معناى قرابت و خويشاوندى است .

و ((متربه )) از ماده ((تراب )) به معناى خاك نشينى از شدت فقر است .

صاحب تفسير الميزان معتقد است كه تفسير ((العقبه )) به فك رقبه و اطعام در روز قحطى جنبه مثال دارد، نه انحصار، و به سبب اهميتى كه دارد و عنايت بيشترى كه خداى تعالى به آن دارد ذكر شده است .

در هر حال عبور از اين گردنه صعب العبور و از اين راه سنگلاخ و دشوار جز با اصلاح نگاه به دنيا ممكن نيست .

نگاه صحيح به دنيا

دنيا را براى دنيا نخواستن و دنيا را براى تحصيل آخرت و خريدارى زندگى پايدار و برتر به خدمت گرفتن نگاهى است كه با آن مى توان از اين گردنه سخت به سلامت عبور كرد. ((الدنيا خلقت لغيرها و لم تخلق لنفسها(46))) (دنيا براى رسيدن به آخرت آفريده شد، نه براى رسيدن به خود.) اين گونه نگاه ، يعنى نگاه آلى نه استقلالى ، ايثار و انفاق را بر انسان آسان مى كند و او موفق مى شود تا از اين راه دشوار و گردنه سخت بگذرد. در اين نگاه ، دنيا نه تنها مذموم نيست ، بلكه ممدوح مى شود تا از اين راه دشوار و گردنه سخت بگذرد. در اين نگاه ، دنيا نه تنها مذموم نيست ، بلكه ممدوح مى شود: ((همانا دنيا سراى راستى براى راست گويان و خانه تن درستى براى دنيا شناسان و خانه بى نيازى براى توشه گيران و خانه پند براى پندآموزان است . دنيا سجده گاه دوستان خدا و نمازگاه فرشتگان الهى و فرودگاه وحى خدا و جايگاه تجارت دوستان خداست كه در آن رحمت خدا را به دست آورند و بهشت را سود برند.(47)))

اما دنياى مذموم دنيايى است كه آن را براى خودش بخواهد و نگاه استقلالى به آن داشته باشند نه آلى . قطعا صاحبان اين نگاه نمى توانند از اين گردنه سخت دنيا بگذرند. براى آنان ، انفاق خسارت و زيان و كم شدن است و گذشت و ايثار بى معناست . به اين روايت امام صادق (عليه السلام) توجه بفرماييد كه حضرتش چه زيبا و رسا دنياى استقلالى مذموم را به تصوير كشيده اند: ((دنيا به منزله تصويرى است كه سر آن تكبر و چشمش حرص و آزمندى و گوشش طمع و زبان و ريا و دستش شهوت و پايش خودپسندى و قلبش غفلت و رنگش فنا و حاصلش نابودى است .(48))) از اين كه قرآن در ميان همه اعمال صالح و برنامه هاى عبادى و سازنده انسان انفاق مال و ايثار دارايى را گردنه سخت دنيا معرفى كرده است ، اهميت اين كارها و محبوبيت آنها در نزد خداوند نمايان مى شود.

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايند: ((هر كس مسلمانى را غذا دهد تا سير شود از پاداش آخرت او جز پروردگار جهانيان هيچ كس خبر ندارد، نه فرشته اى و نه پيامبرى .)) آن گاه اين آيه را تلاوت فرمود: ((او اطعام فى يوم ذى مسغبه ))

نكته : ((فى يوم ذى مسغبه )) يعنى در روزى سخت . شايد اشاره به اين باشد كه بهترين عمل ، بلكه سخت ترين عمل ، انفاق در روز تنگ دستى است ؛ مانند اميرالمومنين و خانواده گرامى اش كه با اينكه قرض كرده بودند تا نانى براى افطار بخورند، آن را به مسكين و يتيم و اسير دادند: ((و يطعمون الطعام على حبه .))(49)

7. دنيا: گذرگاه سرنوشت ، جحيم يا بهشت

فاما من طغى و ءاثر الحيوه الدنيا فان الجحيم هى الماءوى و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنه هى الماءوى .

نازعات : 37 - 41

پس هر كه طغيان كرده و زندگى اين جهانى را برگزيده ، جهنم جايگاه اوست . اما هر كس كه از عظمت پروردگارش ترسيده و نفس را از هوى بازداشته ، بهشت جايگاه اوست .

((اثر)) از باب افعال به معناى برگزيدن و انتخاب كردن است .

((ماوى )) اسم مكان است از ((اوى )) (به معنى نازل شدن )، يعنى جايگاهى كه در آن مسكن مى گيرند.

((خاف )) از ((خوف )) است به معناى ترس از رسيدن امر مكروه مشكوكى است .

و منظور از ((مقام ربه )) يا ايستادن انسان در پيشگاه الهى در روز رستاخيز است يا علم خداوند و مقام مراقبت و نظارت دايمى اش بر انسان است . امام صادق (عليه السلام) مى فرمايند: ((هر كس بداند كه خداوند او را مى بيند و آنچه را او مى گويد او مى شنود و از اعمال خير و شر او آگاه است مرتكب عمل زشت نمى شود؛ و او كسى است كه از مقام پروردگارش ‍ خائف است و خود را از هواى نفس بازداشته است .(50)))

در اين آيات ، خداوند فرموده است كه هر كس طغيان كند و بر خلاف نظام صحيح آفرينش حركت كند - نظامى كه در آن بايد دنيا و مافيها در خدمت هدفى عالى و باقى قرار گيرد، نه اهداف و اغراض فانى و پست - در حقيقت بر خلاف مسير حكيمانه عالم حركت كرده و تمام نيروهاى خود و طبيعت را به هدر داده است . از اين رو، دوزخ جايگاه جاودانه اوست ؛ چه اينكه دنياى بى ثبات و ناآرام و نيرنگ باز و فريبنده فرصتى براى طغيان و مكانى براى انتخاب نيست ؛ بلكه از اين جهت كه سراى آزمايش است ، معبر است نه مقر و وسيله است نه هدف - وسيله اى است براى تحصيل سرنوشت - و پلى است براى رسيدن به صراط قيامت و حضور در محضر رب العالمين و جاى خوف است و جايگاه نگرانى و احساس خطر است و امنيت ندارد و قرارگاه و استراحتگاه نيست .

علاوه بر آنچه گفته شد، از اين آيات استفاده مى شود كه رابطه برخوردارى از دنيا و آخرت عكس هم است : اگر همه دنيا را برگزيند، در آخرت هيچ بهره اى ندارد و فقط خسارت و زيان است ؛ اگر از دنيا بهره برد به همان ميزان از بهره هاى آخرت او كاسته مى شود. امام صادق (عليه السلام) فرمودند: ((آخرين پيامبرى كه وارد بهشت مى شود سليمان بن داود است ، زيرا به او دنيا داده شده .(51))) و نيز فرمودند: هر كه در دنيا بهره بيشترى برد اگر بهشتى باشد و بهشت رود در آنجا بهره اش كم مى شود.(52)))

چيست دنيا سر به سر اندوه و غم   چيست دنيا جمله آزار و الم
راحت از دنيا مجو اى مرد دين   زان كه الدنياء سجن المومنين
هست اين دنياى فانى در مثال   همچو مارى كان بود خوش خط و خال
تو بدين خال برون مايل مباش   يعنى از زهر درون غافل مباش
الحذر از مكر دنيا الحذر   جان من از حب دنيا درگذر(53)