13. در آخرت، مؤمنان به هر
خواستهاى كه داشته باشند، رسيده و هيچ گاه ناكام نمىشوند
(237)
:
... و فيها ما تشتهيه
الانفس و تلذ الاعين...
(238)
؛ و در آن جا آن چه دلها آن
را بخواهند و ديدگان را خوش آيد (هست).
... و لكم فيها ما تشتهى
انفسكم و لكم فيها ما تدعون
(239)
؛ و هر چه دلهايتان بخواهد
در (بهشت) براى شماست و هر چه خواستار باشيد در آن جا خواهيد داشت.
براى بهشتيان هر چه مىخواهند، هست:
لهم فيها ما يشاءون
(240)
؛ اما كافران به هيچ يك از
خواستههايشان نخواهند رسيد:
و حيل بينهم و بين ما
يشتهون...
(241)
؛ و ميان آنان و ميان آن چه
(به آرزو) مىخواستند حايلى قرار مىگيرد.
14. دنيا براى بسيارى از
انسانها، عالم غفلت، نادانى، مستى و فريب است؛
اين مطلب را مىتوان از آياتى استفاده كرد،
مانند:
و هم فى غفلة معرضون
(242)
؛ و آنان در بى خبرى روى
گردانند.
... و لكن اكثر الناس لا
يعلمون
(243)
؛ ليكن بيشتر مردم نمىدانند.
لعمرك انهم لفى سكرتهم
يعمهون
(244)
؛ به جان تو سوگند كه آنان در
مستى خود سرگردان بودند.
... ما الحيوة الدنيا الا
متع الغرور
(245)
؛ زندگى دنيا جز مايه فريب
نيست.
ولى آخرت، عالم بينايى و علم است
(246).
شعور و آگاهى و به طور مطلق ديد و شنيد و ادراك
انسان در آن جهان بسيار نيرومندتر است و چون حجابها و پردهها برداشته مىشود،
انسان با بينش درون گر حقايق را ادراك مىكند
(247)
:
... فكشفنا عنك غطاءك
فبصرك اليوم حديد
(248)
؛ ما پردهات را (از جلو
چشمانت) برداشتيم و ديدهات امروز تيز است.
... يعلمون ان الله هو
الحق المبين
(249)
؛ خواهند دانست كه خدا همان
حقيقت آشكار است.
15. در اين عالم، راست و
دروغ و حق و باطل به هم آميخته است، آن سان كه گاه، از يكديگر تشخيص داده نمىشوند
و بسيارى از واقعيتها به وسيله باطل پوشيده مىماند؛
ولى سرخوشى آخرت هنگام جدايى حق از باطل است:
ان يوم الفصل كان ميقتا
(250)
؛ و قطعاً وعده گاه (ما با
شما) روز داورى و جدايى است.
هذا يوم الفصل
(251)
؛ اين (همان) روز جدايى است.
در آن روز، حق ظهور تام مىيابد -
ذلك اليوم الحق
(252)
؛ آن (روز) روز حق است -
نيرنگ و ريا رنگ مىبازد، بى عدالتى و ستم نابود مىشود، حق برپا مىگردد و باطل
نابود مىشود.
در آخرت، مؤمنان و پرهيزكاران از كافران و گنه
كاران تمايز مىيابند:
ان يوم الفصل ميقتهم
اجمعين
(253)
؛ در حقيقت، روز
جداسازى، موعد همه آنهاست.
به گنه كاران خطاب مىشود كه جدا شويد:
و امتزوا اليوم ايها
المجرمون
(254)
؛ و اى گناه كاران، امروز (از
بى گناهان) جدا شويد.
به آنان گفته مىشود، اين همان روز جدايى است
كه آن را تكذيب مىكرديد: هذا يوم الفصل الذى كنتم به تكذبون
(255).
در آن جهان، پليد و پاكيزه از يكديگر جدا
مىشوند: ليميز الله الخبيث من الطيب
(256)
.
بنابراين جايى براى دروغ
گفتن و كتمان حقيقت وجود ندارد.
هم چنين در آخرت به سبب وجود گواهان و شاهدان
پر شمار جايى براى پوشاندن حق باقى نمىماند؛ اين گواهان عبارتاند از:
الف) خداى سبحان؛
قرآن كريم مىفرمايد:
... ان الله يفصل بينهم
يوم القيمه ان الله على كل شىء شهيد
(257)
؛ خداوند ميان شان روز
رستاخيز جدايى مىافكند كه خداى بر هر چيزى گواه است.
ب) پيامبران؛ قرآن
خطاب به رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) مىفرمايد:
ما تو را در حالى كه گواه مردم هستى حاضر
مىكنيم: ... و جئنا بك على هولاء شهيدا
(258)
در آيهاى ديگر آمده است كه
هر امتى شاهدى دارد و شاهد بر آن شاهدها، رسول مكرم اسلام (صلى الله عليه و آله و
سلم) است
(259)
:
و يوم نبعث فى كل امة
شهيدا عليهم من انفسهم و جئنا بك شهيدا على هولاء...
(260).
ج) امت وسط؛ خداوند
سبحان خطاب به امت اسلامى مىفرمايد:
و كذالك جعلنكم امة وسطاً
لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا...
(261).
بسيارى از مفسران، مقصود از شاهدان را همه امت
اسلامى
(262)
و برخى، آنان را گروهى خاص
از كاملان امت اسلامى
(263)
دانستهاند. در رواياتى نيز
امت وسط بر ائمه معصوم (عليهمالسلام) تطبيق شده است
(264).
د) فرشتگان؛ اعمال
هر انسانى پس از تكليف به وسيله فرشتگان ثبت مىشود:
ما يلفظ من قول الا لديه
رقيب عتيد
(265)
؛ (آدمى) هيچ سخنى را به لفظ
در نمىآورد، مگر اين كه مراقبى آماده نزد او (آن را ضبط كند).
و اين فرشته كه شاهد اعمال انسان است، در روز
قيامت گواهى مىدهد: و جاءت كل نفس معها سائق و شهيد
(266)
؛ و هر كسى مىآيد و (در حالى
كه) با او سوق دهنده و گواهى دهندهاى است.
ه) زمين؛ در آخرت
زمين از حوادث و اعمالى كه بر آن رخ داده خبر مىدهد:
يومئذ تحدث اخبارها * بان
ربك اوحى لها
(267)
؛ آن روز كه (زمين) خبرهاى
خود را باز مىگويد (همان گونه) كه پروردگارت بدان وحى كرده است.
بر همين اساس، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم) فرمود:
هر كس پيشانىاش را براى سجده بر زمين نهد، آن
نقطه زمين در روز قيامت براى او شهادت مىدهد
(268).
و) اعضا و جوارح؛
در قيامت، دست، پا، زبان، گوش، چشم و پوست گناه كاران به فرمان خداوند عليه صاحبان
شان شهادت مىدهند:
يوم تشهد عليهم السنتهم و
ايديهم و ارجلهم بما كانوا يعملون
(269)
؛ در روزى كه زبانها و
دستها و پاهايشان، ضد آنان به آن چه انجام مىدادند، شهادت مىدهند.
... شهد عليهم سمعهم و
ابصرهم بما كانوا يعلمون
(270)
؛ گوش شان و ديدگان شان و
پوست شان به آن چه مىكردهاند، ضدشان گواهى دهند.
افزون بر شاهدان ياد شده، نامه عمل هر انسانى
كه همه اعمال كوچك و بزرگ را در خود جاى داده:
... و لهذا الكتب لا
يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصها...
(271)
، و نيز تجسم يافتن اعمال نيك
و شر انسان، هر يك گواهى روشن و انكارناپذير بر كردار انسان است.
تفاوتهايى كه ميان دنيا و آخرت ذكر شد بين
دنيا و برزخ نيز وجود دارد. به ويژه اگر برزخ را داخل در آخرت بدانيم. از اين رو،
ليكن با جمع بندى آيات و با استفاده از روايات مىتوان برخى ويژگىهاى آخرت را از
دوران برزخ استثنا كرد:
الف) در برزخ، آسمان و زمين و به تبع آن شب و
روز برقرار است:
النار يعرضون عليها غدوا
و عشيا
(272)
؛ (اينك هر) صبح و شام بر آتش
عرضه مىشوند.
فاما الذين شقوا... خلدين
فيها مادامت السموت و الارض الا ما شاء ربك... و اما الذين سعدوا... خلدين فيها
مادامت السموت و الارض الا ما شاء ربك...
(273)
؛ و اما كسانى كه تيره بخت
شدهاند... تا آسمان و زمين برجاست، در آتش ماندگار خواهند بود، مگر آن چه
پروردگارت بخواهد... و اما كسانى كه نيك بخت شدهاند... تا آسمانها و زمين بر
جاست، در بهشت جاودانند، مگر آن چه پروردگارت بخواهد، در حالى كه با ظهور قيامت، آسمان و زمين برچيده
مىشوند:
... و الارض جمعا قبضته
يوم القيمه و السموت مطويت بيمينه...
(274)
؛ روز قيامت زمين يك سره در
قبضه (قدرت) اوست و آسمانها درپيچيده به دست اوست.
و به گونهاى ديگر در مىآيند:
... تبدل الارض غير الارض و السموت...
(275)
؛ روزى كه زمين به غير اين
زمين و آسمانها (به غير اين آسمانها) مبدل گردد.
به گفتهاى - با توجه به آيه:
... لا يرون فيها شمساً و لا زمهريرا
(276)
؛در آن جا نه آفتابى ببينند
نه سرمايى - در بهشت جاويد، شب و روز وجود ندارد
(277).
ب) دوره برزخ هم چون دنيا پايانپذير است:
و من ورائهم برزخ الى يوم
يبعثون
(278)
؛ و پيشاپيش آنان برزخى است،
تا روزى كه برانگيخته خواهند شد.
ج) در برزخ، انسانها به صورت فردى و تك به تك
حاضر مىشوند، در حالى كه قيامت، همه جهان هستى را در بر مىگيرد
(279).
د) در برزخ نيز سرانجام، انسانها هم چون دنيا
خواهند مرد و سپس براى قيامت دوباره زنده خواهند شد
(280).
رابطه دنيا و
آخرت
در آموزههاى دينى بر اين نكته تأكيد شده است
كه اعتقاد داشتن به آخرت سبب مىشود كه انسان در دنيا خود را اصلاح كرده و زندگى
خويش را بر پايه فرمانهاى الهى استوار سازد. روشن است اعتقاد به آخرت در صورتى در
كردار آدمى تاثير مىگذارد كه ميان زندگى دنيا و آخرت رابطهاى باشد و گرنه چنان چه
كسى معتقد باشد كه پرونده زندگى انسان در اين جهان با مرگ او بسته مىشود و در آخرت
زندگى جديدى شروع مىكند كه رابطهاى با زندگى قبل ندارد، چنين اعتقادى بر كردار او
در زندگى دنيا تاثيرى نخواهد داشت. بنابراين، بررسى رابطه دنيا و آخرت امرى ضرورى
است.
برخى از معتقدان به آخرت، نظام زندگى در آن
جهان را مانند اين دنيا مىپنداشتند؛ از همين رو ميان مزاياى زندگى دنيا و آخرت
قايل به رابطهاى مستقيم بوده و مىپنداشتند هر كس از اين جهان با خود فقر ببرد، در
آخرت مسكين برخواهد خاست و هر كس مال و ثروت ببرد، ثروتمند بر خواهد خاست؛ لذا
همراه مردگان پول، جواهر، و غذا دفن مىكردند، تا مرده در زندگى اخروى از آنها
استفاده كند، برخى نيز عكس اين اعتقاد را داشتند؛ يعنى مىپنداشتند هر خوشى در دنيا
سبب ناخوشى در آخرت بوده و رنجها و محروميتهاى دنيا موجب سعادت و برخوردارى آخرت
خواهد شد
(281).
از منظر قرآن كريم، دنيا و آخرت از يكديگر جدا
نيست، بلكه پيوستگى و رابطهاى محكم ميان آنها برقرار است. اين رابطه، ميان اعمال
اختيارى آدميان در دنيا و سعادت آنان در آخرت است
(282)
.
هر كس در دنيا اهل ايمان و
عمل صالح بود، در آخرت سعادتمند است و هر كس در اين جهان كيفر ورزيده و به فساد و
گناه روى آورد، در آخرت شقاوتمند است؛ از همين رو دنيا را رحم آخرت و محل تربيت
انسانها و پرورش گاه استعداد آنها دانستهاند
(283).
ارتباط تنگاتنگ عقايد، اخلاق و اعمال ما در اين
دنيا و سرنوشتمان در آخرت - كه به صورت انطباق يا تضاد با شرايط محيط آخرت بروز
مىكند - تا آن جاست كه چهره آن جهانى ما همان صورتى است كه در دنيا براى خويش
ساختهايم
(284)
؛ زيرا به طور كلى آخرت، چيزى
جز باطن دنيا نيست:
يعلمون ظهرا من الحيوة
الدنيا و هم عن الاخرة هم غفلون ؛ از زندگى دنيا، ظاهرى را مىشناسند، حال
آن كه از آخرت غافلاند
(285).
دنيا و آخرت همانند دو فصل از يك سال است كه در
يكى به كشت و در ديگرى به درو مىپردازيم: الدنيا مزرعة الاخرة
(286).
قرآن كريم در آيات پر شمار به بيان رابطه عقايد
و اعمال انسانها در دنيا با سرنوشت آنان در آخرت پرداخته است؛ در سوره بقره (آيات
81 - 82) آمده است گناه كارانى كه گناه شان آنان را احاطه كند دوزخىاند و مؤمنانى
كه كردار نيكو از آنان سرزند، بهشتىاند:
بلى من كسب سيئة واحطت به
خطيته فاولئك اصحب النار هم فيها خلدون * و الذين ءامنوا و عملوا الصلحت اولئك اصحب
الجنة هم فيها خالدون
(287).
سوره نساء (آيات 56 - 57) از افكندن كافران در
آتش و وارد كردن مؤمنان نيكوكار به بهشت خبر داده است:
ان الذين كفروا بايتنا
سوف نصليهم نارا... و الذين ءامنوا و عموا الصلحت سندخلهم جنت... .
هم چنين در سوره نساء (آيه 123 و 124) آمده است
كه هر كس كار بدى انجام دهد، مجازات آن را خواهد ديد و جز خدا ولى و ياورى نخواهد
داشت و كسانى كه كردار شايسته دارند - چه مرد و چه زن - به بهشت خواهند رفت:
من يعمل سوءا يجز به و لا
يجد له من دون الله وليا و لا نصيرا * و من يعمل من الصلحت من ذكر او انثى و هو
مؤمن فاولئك يدخلون الجنة... .
برخى آيات از مطابقت حال دنيا و آخرت انسان خبر
داده است كه ارتباط شديد ميان دنيا و آخرت را مىرساند؛ در سوره اسراء (آيه 72)
آمده است:
و من كان فى هذه اعمى فهو
فى الاخرة اعمى و اضل سبيلا
(288)
؛ هر كس در اين دنيا كور
باشد، در آخرت كور و گمراه است.
رابطه ميان عمل و نتيجه آن در آخرت، يعنى رابطه
بين ايمان و عمل صالح با مقامات و سعادت اخروى از يك سو و كفر و گناه با عذاب اخروى
از جانب ديگر، رابطهاى تكوينى است، نه قراردادى و اعتبارى
(289)
.
برخى اين رابطه را فراتر از
على و معلولى دانسته و از آن به رابطه عينيت و اتحاد ياد كردهاند
(290)
؛ يعنى آن چه در آخرت از
پاداش يا كيفر به نيكوكاران و بدكاران داده مىشود، تجسم عمل آنهاست.
اين حقيقت كه اعمال ما در دنيا صورتى ديگر در
آخرت دارد، در روايات بسيارى تصريح شده است:
الف) در شب اول قبر، اعمال نيكوى انسان با
صورتى خوش بو و زيبا كنار مؤمن آمده و با او مأنوس مىشود
(291).
ب) هر كس سبحان الله، الحمدالله، لا اله الا
الله يا الله اكبر بگويد، خداوند براى او درختى در بهشت غرس مىكند
(292).
ج) اعمالى كه انسان در دنيا انجام مىدهد يك
صورت اخروى دارد و آن نعمتهاى بهشتى است
(293).
از آيات فراوان نيز اين رابطه عينى و حقيقى بين
اعمال و نتايج آن استفاده مىشود. بر اساس اين آيات، در آخرت هر كس كار نيك يا زشتى
كه در دنيا انجام داده، حاضر مىبيند: ...و وجدوا ما عملوا
حاضرا...
(294)
و انسان بدكار آرزو مىكند
كه بين او و كار زشتش مسافتى زياد فاصله بود:
يوم تجد كل نفس ما عملت
من خير محضرا و ما عملت من سوء تود لو ان بينها و بينه امدا بعيدا...
(295).
در آخرت مردم گروه گروه بيرون مىآيند، تا
اعمالشان به آنها نشان داده شود و هر كس ذرهاى كار نيك يا زشت كرده باشد، آن را
مىبيند:
يومئذ يصدر الناس اشتاتا
ليروا اعملهم * فمن يعمل مثقال ذرة خيراً يره * و من يعمل مثقال ذرة شراً يره
(296).
بر اساس تعدادى از آيات، اموالى كه انسان در
دنيا به ناحق گرد آورده، در قيامت طوقى شده و به گردنش
آويخته مىشود: ...سيطوقون ما بخلوا به يوم القيمه...
(297)
آن كه مال يتيم را به ستم
مىخورد، در واقع آتش در شكم خود فرو مىبرد: ان الذين يأكلون
امول اليتمى ظلما انما يأكلون فى بطونهم ناراً...
(298)
هم چنين سكههاى طلا و نقره
كه برخى آنها را به ناحق گنجينه كرده و در راه خدا انفاق نمىكند، در آتش دوزخ
گداخته شده و پيشانى و پهلو و پشت گنجينه كنندگان با آنها داغ مىشود:
و الذين يكنزون الذهب و الفضة و لا
ينفقونها فى سبيل الله... يوم يحمى عليها فى نار جهنم فتكوى بها جباههم و جنوبهم و
ظهورهم...
(299).
دستهاى از آيات هم مىگويد: كارهايى كه در اين
جا انجام مىدهيد، براى خود از پيش مىفرستيد:
... و ما تقدموا لا نفسكم
من خير تجدوه عندالله...
(300)
؛ و هر نيكى كه براى خويش از
پيش فرستيد آن را نزد خدا باز خواهيد يافت.
در آخرت، انسان آن چه را با دستانش پيش
فرستاده، مىنگرد: ...يوم ينظر المرء ما قدمت يداه...
(301)
و انسانها در همين دنيا
بايد بنگرند كه براى فرداى خود چه چيزى پيش فرستادهاند:
يايها الذين ءامنوا
اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد...
(302)
.
از اين آيات نيز مىتوان
رابطه عينى ميان عمل، پاداش و كيفر را استفاده كرد.
حاصل آن كه عقايد، اخلاق و اعمالى كه انسان در
دنيا دارد. در آخرت تجسم و تمثل پيدا كرده و حقيقت عينى آنها جلوهگر مىشود.
با توجه به آن چه درباره رابطه ميان عمل، پاداش
و كيفر اخروى آن بيان شد، پاسخ اشكال عدم تناسب بين كيفر و مجازات اخروى با گناه
نيز روشن مىشود؛ زيرا تناسب كيفر و جرم، در مورد كيفرهاى اجتماعى و قراردادى بايد
ملاحظه شود؛ اما در كيفرهايى كه رابطه تكوينى با عمل و جرم دارد. (معلول واقعى و
اثر حقيقى كردار است) يا كيفرى كه با گناه رابطه عينيت و وحدت دارد (در حقيقت خود
عمل است) ديگر براى بحث تناسب داشتن و نداشتن مجالى نيست
(303).
جمع يا تضاد
دنيا و آخرت
برخى گمان بردهاند برخوردارى از دنيا با
بهرهمندى در آخرت قابل جمع نيست و هر خوشى دنيا سبب ناخوشى در آخرت بوده و رنجها
و محروميتهاى دنيا موجب سعادت و برخوردارى در آخرت خواهد بود. اينان گويا
پنداشتهاند ما دو زندگى داريم و يك روزى. اگر از اين روزى در دنيا استفاده كنيم،
در آخرت از آن بهرهاى نخواهيم داشت و اگر در دنيا استفاده نكنيم، براى آخرت ذخيره
خواهد شد.
اين برداشت نادرست است و ميان محروميت دنيوى و
سعادت اخروى رابطهاى نيست
(304)
.
از مسلمات و ضروريات اسلام
است كه جمع ميان دنيا و آخرت و بهرهمندى از هر دو ممكن است و برخوردارى از دنيا
مستلزم محروميت از آخرت نيست
(305)
؛ چنان كه قرآن كريم از كسانى
ياد مىكند كه از دنيا بهرهمند بودند و در آخرت نيز سعادتمند مىباشند؛ مانند
حضرت سليمان (عليهالسلام)، از پيامبران الهى، كه به طور قطع در آخرت از
سعادتمندان است و در دنيا نيز از بهرههاى فراوانى برخوردار بود:
و حشر لسليمن جنوده من الجن و الانس و
الطير
(306)
؛ و براى سليمان سپاهيانش از
جن و انس و پرندگان جمع آورى شدند.
در مقابل، كسانى را توصيف مىكند كه در دنيا به
خواستههاىشان نمىرسند و در آخرت هم به عذاب جاودانه مبتلا مىشوند
(307)
:
... خسر الدنيا و الاخرة ذلك هو الخسران
المبين
(308)
؛ در دنيا و آخرت زيان ديده
است، اين است همان زيان آشكار.
چنيناند كافران كه براى آنان در دنيا رسوايى و
در آخرت عذابى بزرگ است:
... لهم فى الدنيا خزى و لهم فى الاخرة
عذاب عظيم
(309).
از آيات ديگرى نيز استفاده مىشود كه جمع ميان
نعمتهاى دنيا و آخرت شدنى است. در سوره بقره (آيه 201) از مؤمنانى تمجيد شده كه از
خداوند حسنه در دنيا و آخرت را طلب مىكنند:
ربنا ءاتنا فى الدنيا
حسنة و فى الاخرة حسنة و قنا عذاب النار .
بر پايه روايتى تفسيرى از امام صادق
(عليهالسلام) حسنه آخرت خشنودى خداوند و بهشت است
(310)
.
انس و قتاده نيز
حسنه را به نعمتهاى دنيا و آخرت تفسير كردهاند
(311)
.
در سوره اعراف (آيه 156)
حضرت موسى (عليهالسلام) زندگانى نيكو در دنيا و آخرت را مىطلبد:
و اكتب لنا فى هذه الدنيا
حسنة و فى الاخرة ؛ و براى ما در اين جهان نيكى مقرر فرما و در آخرت (نيز).
در سوره نمل (آيه 41) خداوند سبحان به كسانى كه
پس از ستم ديدگى در راه خدا هجرت كردهاند، وعده اعطاى نعمت دنيا و آخرت داده و در
ادامه تأكيد مىكند كه به طور قطع پاداش آخرت بزرگتر خواهد بود:
و الذين هاجروا فى الله من بعد ما ظلموا لنبوئنهم فى الدنيا حسنه و
لاجر الاخرة اكبر لو كانوا يعلمون .
سوره آل عمران (آيه 148) نيز از اعطاى پاداش
دنيوى و اخروى به مجاهدان در ركاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) خبر داده
است:
فاتهم الله ثواب الدنيا و
حسن ثواب الاخرة...؛ پس خداوند، پاداش اين دنيا و پاداش نيك آخرت را به آنان
عطا كرد.
در سوره نحل (آيه 122) آمده است:
و انه فى الاخرة امن الصلحين ؛ ما به ابراهيم
(عليهالسلام) در دنيا حسنه داديم و در آخرت هم، او از
شايستگان خواهد بود. خداوند متعال، در سوره قصص (آيه 77) به قارون - كه مال فراوانى
به او داده است - توصيه مىكند كه با اين مال و صرف آن در راه درست، سراى آخرت را
به دست آورد:
و ابتغ فيما ءاتك الله
الدار الاخرة و لاتنس نصيبك من الدنيا....
در مجمع البيان آمده است كه قارون، بخيل و بر
خانوادهاش سخت گير بود؛ از اين رو به او گفته شد كه از مالت بخور، بياشام و در
امور مباح بهره ببر
(312).
مفاد دستهاى از آيات، سرزنش كسانى است كه
نعمتهاى حلال دنيوى را بر خود حرام مىكنند و از آن بهره نمىبرند:
قل من حرم زينة الله التى
اخرج لعباده و الطيبت من الرزق قل هى للذين ءامنوا فى الحيوة الدنيا خالصة يوم
القيمة...؛ (اى پيامبر!) بگو: زيورهايى كه خدا براى بندگانش پديد آورده و
(نيز) روزهاى پاكيزه را چه كسى حرام گردانيده؟ بگو: اين (نعمت) در زندگى دنيا براى
كسانى است كه ايمان آوردهاند و روز قيامت نيز خاص آنان مىباشد
(313).
از آن چه گفته شد، استفاده مىشود كه ميان
برخوردارى از دنيا و بهرهمندى در آخرت تضادى نيست. آنان ناممكن است جمع ميان دنيا
پرستى و آخرت است. محال است كه هدف علا و كمال مطلوب و نهايت آرزوى آدمى، هم دنيا
باشد و هم آخرت. خداوند به هيچ انسانى دو دل نداده است: ما
جعل الله لرجل من قلبين فى جوفه
(314)
و با يك دل نمىتوان هم به
دنيا عشق داشت و هم به آخرت؛ چنان كه اميرالمؤمنان على (عليهالسلام) مىفرمايد:
دنيا و آخرت دو دشمن مشخص و دو راه مختلفاند.
هر كس دنيا را دوست بدارد و به آن عشق ورزد، به آخرت كينه ورزد و با آن دشمنى كند و
دنيا و آخرت مانند مشرق و مغرباند كه نزديك شدن به هر يك موجب دورى از ديگرى است و
اين دو، همانند دو هوويند
(315).
برخى گفتهاند:
در مورد (برخوردارى از) دنيا و آخرت (و هدف
قرار گرفتن آن دو) چهارگونه رابطه متصور است:1. برخوردارى از دنيا و برخوردارى از
آخرت؛ 2. هدف قرار گرفتن دنيا و هدف قرار گرفتن آخرت؛ 3. هدف قرار گرفتن آخرت و
برخوردارى از دنيا؛ 4. هدف قرار گرفتن دنيا و برخوردارى از آخرت. در رابطه اول و
سوم هيچ گونه تضادى نيست و جمع ميان دو سوى هر يك از اين دو رابطه ممكن است، ولى در
رابطه دوم و چهارم تضاد است و در آنها جمع ممكن نيست؛ مثلا در رابطه چهارم، تضاد
ميان ناقص و كامل است و هدف قرار گرفتن ناقص مستلزم محروميت از كامل است، بر خلاف
قسم سوم كه در آن چون كامل (آخرت) هدف قرار مىگيرد، مستلزم محروميت از ناقص (دنيا)
نيست
(316).
به همين سبب كه هدف قرار گرفتن دنيا و آخرت
(رابطه دو) و هدف قرار دادن دنيا و برخوردارى از آخرت (رابطه چهارم) قابل جمع نيست،
قرآن كريم برگزيدن دنيا و آخرت را برابر هم قرار داده:
...منكم من يريد الدنيا و منكم من يريد الاخرة...
(317)
؛ برخى از شما دنيا را و برخى
از شما آخرت را مىخواهد - و همسران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)را ميان
گزينش دنيا و آخرت مخير كرده است:
يايها النبى قل لازوجك ان
كنتن تردن الحيوة الدنيا و زينتها فتعالين امتعكن و اسرحكن سراحاً جميلا * و ان
كنتن تردن الله و رسوله و الدار الاخرة فان الله اعد للمحسنت منكن اجراً عظيما
(318)
؛ اى پيامبر! به همسرانت بگو:
اگر خواهان زندگى دنيا و زينت آنيد، بياييد تا مهرتان را بدهم و (خوش و) خرم شما را
رها كنم و اگر خواستار خدا و فرستاده وى و سراى آخرتيد، پس به راستى خدا براى
نيكوكاران شما پاداش بزرگى آماده كرده است.
به گفته علامه طباطبائى (قدس سره) لازمه
برگزيدن و هدف قرار دادن دنيا نفى و ترك آخرت است؛ ولى برگزيدن آخرت و هدف قرار
دادن آن، موجب ترك دنيا به صورت كلى نمىشود، بلكه در اين صورت از دنيا به عنوان
وسيله و مقدمهاى براى رسيدن به آخرت استفاده مىشود
(319)
؛ از همين رو قرآن كريم با
دعوت انسان به هدف قرار دادن آخرت، برگزيدن زندگى مادى دنيا بر آخرت را گمراهى عميق
شمرده است:
الذين يستحبون الحيوة
الدنيا على الاخرة...اولئك فى ضلل بعيد
(320)
؛ همانا كسانى كه زندگى دنيا
را به آخرت ترجيح مىدهند... آنان در گمراهى دور و درازى هستند.
و دنيادوستى را عامل بى توجهى به آخرت دانسته
است:
كلا بل تحبون العاجلة * و
تذرون الاخرة
(321)
؛ ولى نه! (شما دنياى) زودگذر
را دوست داريد و آخرت را وامىگذاريد.
قرآن از بهرهمندىهاى ناچيز دنيا به عرض (چيز
غير اصيل)، تعبير كرده و اعلام مىدارد: خداوند براى شما آخرت را بر مىگزيند، در
حالى كه شما به دنبال نعمتهاى زودگذر دنيايى هستيد.
...تريدون عرض الدنيا و
الله يريد الاخرة...
(322)
؛ زندگى دنيا بازى و سرگرمى و
برگزيدن آخرت به مقتضاى عقل و انديشه است:
و ما الحيوة الدنيا الا
لعب و لهو و للدار الاخرة خير للذين يتقون افلا تعقلون
(323)
؛ و زندگى دنيا جز بازى و
سرگرمى نيست و قطعاً سراى بازپسين براى كسانى كه پرهيزگارى مىكنند بهتر است. آيا
نمىانديشيد؟ هر كس كه دنيا را برگزيند، از آخرت بى بهره است:
...فمن الناس من يقول
ربناء ءاتنا فى الدنيا و ما له فى الاخرة من خلق
(324)
؛ برخى از مردم مىگويند:
پروردگارا! به ما، در همين دنيا عطا كن و براى او در آخرت نصيبى نيست.
دنياطلبان در دنيا ثمره كار و تلاش خود را بدون
هيچ كم و كاستى دريافت مىكنند؛ ولى در آخرت جز آتش چيزى براى آنان نيست و
اعمالشان تباه مىشود:
من كان يريد الحيوة
الدنيا و زينتها نوف اليهم اعملهم فيها و هم فيها لا يبخسون * اولئك الذين ليس لهم
فى الاخرة الا النار و حبط ما صنعوا فيها و بطل ما كانوا يعملون
(325).
قرآن كريم بيان مىكند كه خداوند آخرت طلبان را
كمك مىكند و به دنياطلبان فقط دنيا مىدهد و آنها از آخرت بى نصيباند:
من كان يريد حرث الاخرة
نزد له فى حرثه و من كان يريد حرث الدنيا نوته منها و ما له فى الاخرة من نصيب
(326).
هم چنين به دست آوردن دنيا را به قيمت سنگين از
دست دادن سعادت ابدى در آخرت دانسته: ...اشتروا الحيوة الدنيا
بالاخرة...
(327)
كسانى را كه دنياى زودگذر را
دوست داشته و آخرت را رها مىكنند، سرزنش كرده است: ان هولاء
يحبون العاجلة و يذرون و راءهم يوما ثقيلا
(328)
و كسانى را كه بدين سبب در
رفتن به جهاد سستى مىكنند، مورد عقاب قرار مىدهد: ...ارضيتم
بالحيوة الدنيا من الاخرة...
(329).