پيش گفتار
فراهم آورى دائرة المعارف قرآن كريم، با حدود
سه هزار مقاله، به زبانى علمى و نو، فرصتى است مبارك كه پس از قرنها، دوستداران
قرآن را دست داده است. دريغ بود كه اين فرصت بگذرد و بهرهاى در خور از آن نصيب
نشود. هر چند نفس فراهم سازى اين دائرة المعارف، خود، نعمت و بهرهاى بزرگ است،
بايد پذيرفت كه تلاش گسترده بانيان اين حركت نمىتواند صرفاً در قالب مقالههاى
دائرة المعارف بروز و ظهور يابد. چه بسيار رنجها كه برده مىشود تا موضوعى منقح و
تميز شود، پروندهاى علمى سازمان يابد، دست نوشتههايى فراهم آيد و سرانجام
مقالهاى مختصر و مفيد پديدار شود؛ اما مقالهاى كه حاصل نهايى آن همه تلاش است،
نمىتواند بازتاباننده همه دريافتهاى قرآنى در آن موضوع باشد. بسيار مطالب و
دريافتها مى ماند كه حجم محدود و نيز نحوه خاص نگارش مقاله دائرة المعارفى، اقتضاى
طرح آنها را ندارد.
چنين است كه مقدر و مقرر شود تا در كنار آن كار
عظيم، طرحى ديگر نيز در افتد؛ طرح فراهم سازى تك نگاشتهاى
قرآنى. تك نگاشت قرآنى، رسالهاى است مفصلتر از مقاله دائرة المعارفى در
موضوع مربوط كه حاصل تأملات و پژوهشهاى نويسنده، هيئت علمى، فراهم آورندگان پرونده
علمى و ديگر كوشندگان آن مقاله را در گستردهاى وسيعتر باز مىتاباند و چون به
فنون خاص دائرة المعارف نگارى محدود و مقيد نيست، با مجالى مبسوطتر، وجوه آن موضوع
را مىشكافد.
گمان نمىرود كه ضرورت نگارش اين تك نگاشتها
بر اهل تحقيق پوشيده باشد، به ويژه آن كه چنين كارى - اگر نگوييم بى سابقه است - كم
سابقه و آثار آن، بسيار گسترده و ديرپاست.
جز ارباب پژوهش و نگارش، عموم دانش پژوهان در
حد مطالعات پايه اسلامى نيز مىتوانند از اين تك نگاشتها بهره گيرند و به جاى
مراجعه به چندين مأخذ دست چندم، به حاصل كاوش در منابع دست اول و متقن روى آورند.
طرح نگارش تك نگاشتهاى قرآنى، از اين منظر و
با اين رويكرد، گامى است مبارك كه اميد مىرود در كنار تدوين دائرة المعارف به مقصد
نائل آيد. شايان ذكر است كه لزوماً نام مدخلهاى دائرة المعارف بر تك نگاشتها
نهاده نمىشود.
سلاست و روانى قلم، علمى بودن مطالب، استناد و
اتكاى علمى و ديگر ويژگىهايى كه به اتقان محتوايى يا زبانى اثر باز مىگردد، در تك
نگاشت نيز، همانند مقاله مراعات مىشود؛ ليكن به شرحى كه گذشت، نويسنده در تفضيل
مطالب و بهرهورى از منابع، دستى گشودهتر خواهد داشت. از اين رو مىتوان ادعا كرد
كه حتى بهره گيران از دائرة المعارف، هرگز از اين تك نگاشتها بى نياز نخواهند بود،
به ويژه آن كه در اين مجموعه به ماخذ تازه و معاصر بيشتر عنايت مىشود و برخى از
مطالب نوظهور در قلمرو موضوع قرآنى مورد بحث نيز مد نظر خواهند بود.
اميد است ره سپارى در اين قلمرو، هم گام با
پديدسازى افقى نو در تحقيقات قرآنى، زمينه ساز حركتهاى بالندهتر و بهرهجويىهاى
بيشتر علمى و عملى از اين چشمه سار مبارك باشد؛ بمنه و كرمه ....
اين دفتر، تك نگاشت مقاله
آخرت اثر فاضل گرامى جناب حجةالاسلام و المسلمين آقاى على خراسانى است. بر
خود لازم مىدانيم كه زحمات مؤلف محترم را ارج نهاده، از يكايك دانشورانى كه در
فراهم آوردن اين اثر كوشيدهاند، قدردانى كنيم.
يوسفى مقدم
سرپرست مركز فرهنگ و معارف
قرآن
مقدمه
آخرت به معناى جهان واپسين و عالم بعد از
دنياست. واژه آخرت برگرفته از ريشه
ا خ - ر و مؤنث آخر به معناى پايان و در برابر
اول است.
قرآن كريم زندگى انسان را به دو بخش پايانپذير
و جا.دان تقسيم و از اولى، به الدنيا و
الاولى و از دومى، به الاخرة
و اليوم الاخر تعبير كرده است.
واژه آخرت به معناى
عالم بعد از دنيا، 113 بار در قرآن ذكر شده است
(1)
:
نه بار صفت يا مضاف اليه
دار، مانند: و ان الدار الاخرة لهى الحيوان
(2)
و
ولدار الاخرة خير
(3)
، يك مورد صفت
النشأة: ينشى النشاة الاخرة
(4)
؛ پنج بار در برابر
الاولى، مانند: فلله الاخرة و
الاولى
(5)
؛ 48 مورد در برابر
الدنيا، مانند: ربنا ءاتنا فى
الدنيا حسنة و فى الاخرة حسنة
(6)
؛ و 26 بار صفت
يوم، مانند: ءامنا بالله و باليوم
الاخر
(7)
.
در مواردى نيز واژه
آخرت به تنهايى به كار رفته است، مانند:
اولئك الذين اشتروا الحيوة الدنيا بالاخرة
(8)
.
لفظ آخرت
در اين گونه موارد، از آن جهت مؤنث آمده كه يكى از واژههاى الدار، الكرة(9)
،
النشأة(10)
يا الحياة(11)
موصوف مقدر آن است و چون موصوف مؤنث بوده، صفت به تبع آن مؤنث استعمال مىگردد.
آيات فراوانى از قرآن، در مورد عالم آخرت به
بحث پرداخته است؛ به طورى كه گفته شده، حدود دو هزار آيه در قرآن به نحوى بر آن
جهان دلالت دارد
(12).
مباحث گوناگون موضوع آخرت را در قرآن كريم، از
واژههاى فراوانى مانند برزخ، بعث، حشر، نشر، صراط، قيامت، ميزان، يومالدين، يوم
الفرقان، يوم الحسرة، يوم الحساب و دهها واژه ديگر مىتوان استفاده كرد، زيرا هر
يك از اين واژگان به يكى از مراحل جهان آخرت، يا به خصوصيتى از آن جهان اشاره دارد؛
ولى با توجه به اين كه در واژه آخرت تقابل با جهان
نخستين (دنيا) نهفته - چنان كه در قرآن نيز در موارد متعدد، دنيا و آخرت در كنار هم
قرار گرفته است - مناسبتر است در موضوع آخرت، به مسائل كلى مربوط به آن جهان
پرداخته شود. از آن جا كه اين گونه بحثها در قرآن بيشتر با دو واژه
آخرت و يوم الاخر بيان شده،
كوشيدهايم از واژههاى ديگر جز در عنوان تفاوتهاى دنيا و آخرت - كه به تبيين
حقيقت آخرت مىپردازد - و منازل و مراحل آخرت - كه در آن چارهاى جز استفاده از
آيات مشتمل بر واژههاى ديگر نيست - كمتر استفاده شود و بيشتر به آياتى پرداخته شود
كه در بردارنده يكى از دو واژه مزبور باشند، بنابراين به مبحث
قيامت و حوادث دهشتناك آن - كه با فروپاشى اين جهان مقارن است - هم چنين
موضوع معاد و استدلالهاى عقلى و نقلى در اثبات آخرت و
نيز پاسخ به شبهات درباره آن جهان، به تفصيل پرداخته نمىشود.
برخى، از تعبير قرآن درباره جهان ديگر، به
اليوم الاخر و آخرت،
استفاده كردهاند كه حيات انسان بلكه دوره جهان، در مجموع دو دوره تقسيم مىشود و
هر دوره را به عنوان يك روز بايد شناخت: يكى، روز و دورهاى كه اول است و پايان
مىپذيرد (دنيا) و ديگر، روز و دورهاى كه آخر است و پايان نمىپذيرد (آخرت)؛ هم
چنان كه در برخى آيات از زندگى دنيوى به اولى و از حيات
اخروى به آخرت تعبير شده است(13)
.
على خراسانى
ايمان به
آخرت در ميان ملتها
برخى محققان، آموزه جهان پس از مرگ را از
اختصاصات اديان الهى دانستهاند كه بشر به خودى خود نمىتوانسته به وجود آن پى برد
(14)
؛ اما تحقيقات باستانشناسى از
آثار به دست آمده از نخستين انسانهاى شناخته شده در زمين (نئاندر تالها)
(15)
كه غذا و ابزارهاى سنگى در
مدفن مردگان قرار مىدادند، نشان مىدهد كه آنان نيز به نوعى حيات جسمانى مرموز و
نامعلوم براى مردگان قائل بودهاند؛ همان گونه كه حيات پس از مرگ در ميان بيشتر
تمدنهاى نخستين بشر - هم چون مصريان، بابليان، يونانيان، هندوان، چينيان و ... -
نيز مطرح بوده است
(16)
.
با وجود آن، اين احتمال نيز
- به ويژه با توجه به ديدگاه قرآن درباره حضرت آدم (عليه السلام) كه او را آفريده
شده از خاك (آل عمران، آيه 59) و پدر انسانهاى ديگر (نساء، آيه 1) دانسته است -
منتفى نيست كه اعتقاد به جهان پس از مرگ نزد اقوام مذكور از بقاياى برخى اديان
آسمانى بوده باشد.
به هر حال، آرمانهاى نامحدود بشر و غريزه
ابديتطلبى، مطلق خواهى و عشق فطرى به جاودانگى
(17)
- كه وجه تمايز انسان از
حيوان بوده و در فرزند خواهى، علاقه به جاودانگى در خاطرهها و ... ظهور مىيابد -
همگى عوامل غيروحيانى سوق بشر به انديشه جهان آخرت مىباشند
(18).
در عصر جديد نيز ديدگاه طبيعت گرايانه علم
سكولار سبب كم رنگ شدن مبحث آخرت در كلام مسيحى و حتى انكار و اسطورهاى پنداشتن آن
از جانب برخى متكلمان شده است، با اين حال اكتشافهاى زيستشناسى و فيزيكى جديد،
بحثهاى فرا روانشناسى، مرگشناسى، و تجربيات خارج از بدن، گزارشهاى زنده شدگان
پس از مرگ بالينى، پيش بينىهاى صادق مردگان در خواب و ...، دانشمندان جديد را به
ايده جهان پس از مرگ بيش از پيش متوجه ساخته است
(19)
.
تفاوت نگاه اديان با اين
نگرش آن است كه آخرت در اديان، ممد و مشوق فعل اخلاقى به شمار مىرود
(20).
از ميان اديان بزرگ شناخته شده، شايد اوستا
نخستين كتابى باشد كه با صراحت از جهانى در پايان دنيا ياد كرده و ارجع به حالات آن
جهان، هم چون بهشت (انگهو وهشت: بهترين جهان) دوزخ (دژانگه: جهان زشت) صراط (چنونت
پرتو: پل تشخيص و قضاوت) و ... حتى بيشتر از كتاب مقدس، بحث كرده است
(21)
.
هندوان و بوداييان نيز جهان
سعادتمندى معتقدند كه انسان بلافاصله پس از مرگ يا پس از تناسخهاى مكرر به آن
مىپيوندد
(22)
.
در تعليمات دين يهود، هيچ يك
از موضوعهاى مربوط به جهان آينده، اهميت ندارد و به ندرت از آخرت ذكرى به ميان
آمده
(23)
و كيفرها و پاداشهاى مذكور
در تورات نيز ناظر به همين زندگى دنياست
(24)
؛ تا آن جا كه گروهى از يهود
(سامرهاىها) و حتى برخى از دانشمندان يهود (صدوقيان) با استدلال به عدم ذكر آخرت
در اسفار پنج گانه، آشكارا منكر وجود آن گشته و اشاره مبهم و اجمالى در تورات شفاهى
را از تحريفها شمردهاند
(25)
.
در انجيل نيز گرچه متى و
يوحنا به بحثهاى آخرت، توجه بيشترى كردهاند، در سراسر آن كتاب، به آخرتشناسى
(eschatologhy) بهاى كمى داده شده است
(26)
.
و به طور كلى نگاه مسيحيت به
آخرت، اميدى اين جهانى و در حد تمثيلهاى اساطيرى مىباشد
(27).
البته آن چه گفته شد مربوط به وضعيت كنونى
ملتهاى غير اسلامى و كتابهاى موجود است وگرنه از نظر قرآن كريم ايمان به آخرت، از
اركان دعوت همه پيامبران (عليهمالسلام) بوده است
(28).
ايمان به آخرت در اسلام
ايمان به آخرت از اركان اعتقادى اسلام و شرط
مسلمانى به شمار رفته و معمولا در كنار اصل توحيد از آن ياد مىشود(29)
.
قرآن كريم، تنها كتاب آسمانى است كه از روز
رستاخيز به تفصيل سخن رانده
(30)
؛ تا آن جا كه حدود 3/1 قرآن
به اين موضوع اختصاص يافته است. است
(31)
.
در هيچ يك از مراحل نزول، به
آخرت بى توجهى نشده
(32)
و در بيش از صد عنوان متفاوت،
مباحث مختلفى راجع به آن مطرح شده است
(33)
حتى از مجموعه آيات آفرينش و
رستاخيز به دست مىآيد كه توجه قرآن به آفرينش، به سبب تقارن اين دو موضوع و در
مسير توضيح و تبيين بيشتر آن جهان بوده است
(34)
چنان كه مىفرمايد:
و لقد علمتم النشاة
الاولى فلولا تذكرون
(35)
و قطعا پديدار شدن نخستين خود
را شناختيد، پس چرا سر عبرت گرفتن نداريد؟.
در واقع، آخرت مكمل و معنا بخش ديگر اصول دين
بوده و بدون آن نمىتوان به تصور روشنى از خداوند و صفات او - هم چون عدل، حكمت و
فلسفه نبوت و در پى آن امامت - نائل آمد
(36)
به عبارت ديگر، بدون آخرت،
دعوت دينى و تبليغ پيامبران بى اثر خواهد بود؛ زيرا پذيرفتن دين و پيروى از مقررات
شرع و آيين پيامبران خالى از كلفت و سلب آزادى نيست و در صورتى كه متابعت آن اثرى
در بر نداشته باشد، هرگز مردم زير بار آن نخواهند رفت و از آزادى طبيعى دست بر
نخواهند داشت
(37).
از منظر اسلام، بى ايمانى به آخرت، گمراهى است:
و من يكفر بالله و ملئكة
و كتبه و رسله و اليوم الاخر فقد ضل ضللا
(38)
؛ و هر كس به خدا و فرشتگان او
و كتابها و پيامبرانش و روز بازپسين كفر ورزد، در حقيقت دچار گمراهى دور و درازى
شده است.
الذين لا يؤمنون بالاخرة
فى العذاب و الضلل البعيد
(39)
؛ آنان كه به آخرت ايمان
ندارند، در عذاب و گمراهى دور و درازند.
و چنين انسانهاى بى ايمانى، از راه راست
منحرفاند:
و ان الذين لا يومنون
بالاخرة عن الصراط لنكبون
(40).
قلوب شان حق گريز:
فالذين لا يومنون بالاخرة
قلوبهم منكرة
(41).
و كردارشان تباه است:
و الذين كذبوا باياتنا و
لقاء الاخرة حبطت اعملهم
(42)
؛ و كسانى كه آيات ما و ديدار
آخرت را دروغ پنداشتند، اعمال شان تباه شده است.
و عذاب دردناكى براى آنها مهيا شده است:
و ان الذين لا يؤمنون
بالاخرة اعتدنا لهم عذاباً اليما
(43).
شايد علت توجه بيشتر اسلام به آخرت آن باشد كه
داشتن دركى از كذشته و آينده، وجه تمايز انسان از حيوان است. انسانها همواره به
ميزان شعور و فهم خود، به گذشته و آينده خويش توجه دارند و چون امت آخرالزمان از
جهت اين ادراك در مقايسه با امتهاى پيشين كامل ترند، جهان آخرت در قرآن بيشتر ياد
شده و هم چون دنيا، مسلم شمرده شده است:
و ان الساعة ءاتية لا ريب
فيها
(44)
؛ و (هم) آن كه رستاخيز آمدنى
است (و) شكى در آن نيست.
قرآن كريم آشكارا به تفكر سفارش كرده است
(45)
؛ آن جا كه مىفرمايد:
كذلك يبين الله لكم الايت
لعلكم تتفكرون فى الدنيا و الاخرة
(46)
؛ اين گونه، خداوند آيات (خود
را) براى شما روشن مىگرداند، كه در (كار) دنيا و آخرت بينديشند.
منشأ ايمان
به آخرت
1. وحى
منشا ايمان به آخرت پيش از هر چيز، وحى الهى
است كه به وسيله پيامبران به بشر ابلاغ شده است
(47)
.
گواه اين سخن آن كه در قرآن
كريم - كه وحى خداوند بر پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) است - حدود دو
هزار آيه درباره جهان آخرت است
(48)
.
اين آيات، محال نبودن ذاتى
آخرت و امكان بلكه ضرورت وقوع آن را به شيوههاى گوناگون بيان كرده است و از يك سو،
منكران آخرت را نكوهش مىكند كه چرا بدون دليل و برهان و تنها براساس گمان خود آخرت
را نفى مىكنند:
و قالوا ما هى الا حياتنا
الدنيا نموت و نحيا و ما يهلكنا الا الدهر و ما لهم بذلك من علم ان هم الا يظنون
(49)
؛ و گفتند: غير از زندگانى
دنياى ما (چيز ديگرى) نيست؛ مىميريم و زنده مىشويم، و ما را جز طبيعت هلاك
نمىكند؛ و (لى) به اين (مطلب) هيچ دانشى ندارند (و) جز (طريق) گمان نمىسپرند.
از سوى ديگر، اين آيات شبهههايى را كه ممكن
است منشأ توهم محال بودن معاد شود دفع كرده و و امكان آن را به اثبات مىرساند. يكى
از آن شبهات، اين كه چگونه ممكن است انسانى كه مرده و استخوانش به خاك تبديل شده
است دوباره زنده شود:
و قالوا اءذا ضللنا فى
الارض اءنا لفى خلق جديد
(50)
؛ و گفتند: آيا وقتى در (دل)
زمين گم شديم، آيا (باز) ما در خلقت جديدى خواهيم بود. و بر فرض امكان چه كسى بر
چنين كارى قادر است؟
قرآن در پاسخ به اين شبهه، بارها انسانها را به تدبر و تعقل دعوت
كرده و از آنان خواسته است كه بازآفرينى انسانها در آخرت را با آفرينش اوليه آنها
در دنيا مقايسه كنند. بى شك آنان به اين نتيجه خواهند رسيد كه بازآفرينى انسانها
در جهان واپسين از آفرينش اوليه آنها دشوارتر نيست. در سوره عنكبوت (آيه 19) آمده
است:
اولم يروا كيف يبدى الله الخلق ثم يعيده ان
ذلك على الله يسير ؛ آيا نديدهاند كه خداوند چگونه آفرينش را آغاز مىكند،
سپس آن را باز مىگرداند؟ در حقيقت اين (كار) بر خدا آسان است.
آيه بعد، چنين ادامه مىدهد:
قل سيروا فى الارض فانظر و اكيف بدا الخلق ثم
الله ينشى النشاة الاخرة ان الله على كل شىء قدير
(51)
؛ بگو: در زمين بگرديد و
بنگريد چگونه آفرينش را آغاز كرده است. سپس (باز) خداست كه نشئه آخرت را پديد
مىآورد. خداست كه بر هر چيزى تواناست.
از آن جا كه بهترين و رساترين دليل بر امكان هر چيزى وقوع آن است،
قرآن براى از بين بردن هرگونه ترديدى در زمينه بازآفرينى انسانها در آخرت،
نمونههايى از زنده شدن مردگان در همين جهان را ارائه مىدهد، مانند:
الف) زنده شدن مردى از بنى اسرائيل كه كشته شده بود؛ همو كه با زدن
قطعهاى از گاو ذبح شده بر بدنش زنده شد و قاتل خويش را معرفى كرد(52)
؛
ب) زنده شدن جمعى از بنى اسرائيل كه بر اثر صاعقه مرده بودند(53)
؛
ج) زنده شدن عزير و الاغش پس از صد سال
(54)
؛
د) زنده شدن پرندگانى كه به وسيله ابراهيم (عليهالسلام) كشته شده
بودند
(55)
؛
ه) زنده شدن مردگان به وسيله مسيح (عليهالسلام)
(56)
؛
و) زنده شدن گروهى از مردم كه از ترس مرگ از ديار خود بيرون رفته
بودند
(57)
؛
قرآن كريم در آيات پر شمار، در پافشارى بر ضرورت و قطعيت وقوع
آخرت، گاهى به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمان مىدهد كه بر وقوع قيامت
سوگند ياد كند:
و يستنبؤنك احق هو قل اى و ربى انه لحق و ما
انتم بمعجزين
(58)
؛ و از تو خبر (عذاب) پرسند كه
آيا آن راست است؟ بگو: آرى، به پروردگارم سوگند كه آن راست است و شما ناتوان كننده
(خدا از عذاب كردن) نيستيد.
زمان وقوع قيامت را وعده حق مىداند:
ان وعد الله حق فلا تغرنكم الحيوة الدنيا
(59)
؛ همانا وعده خدا حق است، پس
زندگانى دنيا شما را فريب ندهد.
گاه بر ترديدناپذيرى آخرت تأكيد مىكند:
ان الساعة لاتية لاريب
فيها
(60)
؛ در حقيقت، رستاخيز قطعاً
آمدنى است، در آن ترديدى نيست.
در بسيارى از آيات نيز، باور به آخرت را در
كنار اعتقاد به خدا آورده است - مانند:
من ءامن بالله و اليوم
الاخر
(61)
؛ كه نشان از اهميت اعتقاد به
آخرت است.
قرآن كريم تاكيد ديانتهاى سابق و پيامبران
الهى بر اسمان به آخرت را يادآور شده كه نشان از اين حقيقت است كه مبحث ايمان به
آخرت، در كنار دعوت به توحيد، همواره از اركان دعوت و رسالت پيامبران (عليهالسلام)
بوده است. در سوره غافر (آيه 15) به اين مطلب چنين اشاره شده است:
يلقى الروح من امره على
من يشاء من عباده لينذر يوم التلاق ؛ خدا به هر كس از بندگانش كه بخواهد وحى
مىفرستد، تا مردم را از قيامت بترساند.
بر همين اساس، در قيامت از كفار سؤال مىشود كه
آيا پيامبران نيامدند، تا شما را از چنين روزى بيم دهند:
يمعشر الجن و الانس الم
يأتكم رسل منكم يقصون عليكم ءايتى و ينذرونكم لقاء يومكم هذا
(62)
؛ اى گروه جن و انس! آيا از
ميان شما فرستادگانى براى شما نيامدند كه آيات مرا بر شما بخوانند و از ديدار اين
روزتان به شما هشدار دهند؟
و قال لهم خزنتها الم
يأتكم رسل منك يتلون عليكم ءايت ربكم و ينذرونكم لقاء يومكم هذا
(63)
؛ و نگهبانان جهنم به آنان
(كافران) گويند: مگر فرستادگانى از خودتان بر شما نيامدند كه آيات پروردگارتان را
بر شما بخوانند و به ديدار چنين روزى شما را هشدار دهند؟
در برخى آيات نيز كه به قصههاى پيامبران
پرداخته، دعوت به آخرت آمده است. در اين آيات، حضرت نوح (عليهالسلام) به قوم خود
مىگويد:
و الله انبتكم من الارض
نباتا * ثم يعيدكم فيها و يخرجكم اخراجا
(64)
؛ خدا شما را مانند گياهى از
زمين رويانيد و سپس شما را در آن باز مىگرداند و بيرون مىآورد.
و اعبدوه و اشكروا له
اليه ترجعون
(65)
؛ خدا را عبادت كنيد و او را
سپاس گوييد كه به سوى او باز گردانيده مىشويد.
حضرت يوسف (عليهالسلام) اعلام مىكند كه من
آيين قومى را كه به خدا و آخرت اعتقاد ندارند، رها كرده و آيين پدرانم ابراهيم و
اسحق و يعقوب (عليهالسلام) را پيروى كردهام.
قال ... انى تركت ملة قوم
لا يؤمنون بالله و هم بالاخرة هم كفرون * و اتبعت ملة ءاباءى ابراهيم و اسحق و
يعقوب ...
(66)
.
حضرت شعيب (عليهالسلام) نيز مردم مدين را به عبادت خدا و اميد به
آخرت فرا مىخواند:
و الى مدين اخاهم شعيبا فقال يقوم اعبدوا
الله و ارجوا اليوم الاخر
(67).
حضرت موسى (عليهالسلام) از هر متكبرى كه به آخرت ايمان ندارد، به
پروردگار پناه مىبرد:
و قال موسى انى عذت بربى و ربكم من كل متكبر
لا يؤمن بيوم الحساب
(68).
براساس اين دسته از آيات، در صحف ابراهيم و موسى (عليهماالسلام) بر
پايدارى و برترى آخرت تأكيد شده است:
و الاخرة خير و ابقى * ان هذا لفى الصحف
الاولى * صحف ابراهيم و موسى
(69).
خداوند، هدف از نازل كردن تورات بر موسى (عليهالسلام) را ايمان
مردم به جهان آخرت دانسته است:
ثم ءاتينا موسى الكتب ... لعلهم بلقاء ربهم
يؤمنون
(70)
؛ سپس به موسى كتاب - تورات -
داديم - شايد آنان (بنى اسرائيل) به ديدار پروردگارشان (روز رستاخيز و ثواب و عقاب
الهى) ايمان آورند.
هم چنين به حضرت عيسى (عليهالسلام) موضوع آخرت را يادآور شده است:
اذ قال الله يعيسى انى متوفيك و رافعك الى
... ثم الى مرجعكم فاحكم بينكم فيما كنتم فيه تختلفون * فاما الذين كفروا فاعذبهم
عذابا شديدا فى الدنيا و الاخرة
(71)
؛ (ياد كن) آن گاه كه خدا گفت:
اى عيسى! من تمام گيرنده و بردارنده توام به سوى خود ... سپس بازگشت شان به سوى من
است. پس در آن چه اختلاف مىكرديد ميان شما داورى خواهم كرد ... اما كسانى كه كافر
شدند را در جهان و آن جهان عذابى سخت خواهم كرد.
روشنى عقيده به آخرت در اديان الهى تا آن جاست كه مؤمن آل فرعون
قوم خويش را از رستاخيز مىترساند:
و يقوم انى اخاف عليكم يوم التناد ... و ان
الاخرة هى دار القرار ... و ان مردنا الى الله
(72)
؛ و اى قوم من! همانا من بر
شما از روز آواز دادن يك ديگر مىترسم ... و همانا جهان پسين سراى پايندگى است ...
و بازگشت ما به خداست.
بنى اسرائيل، قارون را به جستن خانه آخرت ترغيب مىكنند:
و ابتغ فيما ءاتك الله الدار الاخرة
(73)
و يهوديان به زعم خود، سعادت
آخرت را در انحصار خودشان مىدانند:
قل ان كانت لكم الدار الاخرة عند الله خالصة
من دون الناس فتمنوا الموت ان كنتم صدقين
(74)
؛ بگو: اگر سراى واپسين نزد
خداوند ويژه شماست نه ديگر مردمان، پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست گوييد.
2. فطرت
همواره در درون انسان ميل به جاودانگى و خلود وجود داشته است؛ چنان
كه برخى مال و سرمايه خود را سبب جاودانگى خويش مىپندارند:
الذى جمع مالا وعدده يحسب ان ماله اخلده
(75)
؛ آن كه مالى را فراهم ساخته و
پى در پى مىشمرد، مىپندارد كه مالش وى را جاويد و پاينده مىدارد.
و دخل جنته و هو ظالم لنفسه قال ما اظن تبيد
هذه ابدا
(76)
؛ و به بوستان خويش درآمد، در
حالى كه به خويشتن ستم كار بود. گفت: نپندارم كه اين بوستان هيچ گاه تباه و نابود
گردد.
اين علاقه، در ترس از مرگ (نيستى) و علاقه به فرزند - كه به نوعى
دنباله حيات پدر محسوب مىشود - بروز كرده است. كسى كه مردن را نابود شدن مىداند،
هيچ گاه نمىخواهد بمير و مىخواهد عمرى طولانى داشته باشد، مانند بنى اسرائيل كه
مىخواستند هزار سال عمر كنند
(77).
آرزوى جاودانگى در همه، حتى در حضرت آدم (عليهالسلام) نيز وجود
داشت و شيطان براساس همين خواست او را فريفت:
فوسوس اليه الشيطن قال يئادم هل ادلك على
شجرة الخلد و ملك لا يبلى
(78)
؛ پس شيطان او را وسوسه كرد،
گفت: اى آدم! آيا تو را به درخت جاودانى و پادشاهى كه كهنه و نابود نشود راه
بنمايم؟
همين احساس درونى، انسان را به سوى اعتقاد به جهان آخرت و زندگى پس
از مرگ سوق داده است و همان گونه كه ژ اشاره شد، اين عقيده همواره در ميان
انسانها، حتى بشر قبل از تاريخ، بوده است. پايدار بودن چنين احساسى در ميان بشر در
همه دورههاى تاريخى و اين كه هيچ گاه دست خوش دگرگونى نگشته، خود دليل بر فطرى
بودن اين احساس است
(79)
.
البته همين ميل به جاودانگى،
خود دليلى است بر وجود آخرت؛ زيرا در نظام طبيعت هيچ ميلى گزاف و بيهوده نيست و هم
چنان كه عطش دليل وجود آب است، وجود هر ميل و استعداد اصيل ديگر نيز دليل وجود
كمالى است كه استعداد و علاقه به سوى آن متوجه است
(80).
به گفته صدر المتألهين، خداوند حكيم در نهاد جانها محبت هستى و
بقا و نيز كراهت نيستى و فنا را قرار داده است و اين كارى است صحيح؛ زيرا هستى و
بقا خير انسان است و خداوند حكيم هرگز كار باطل انجام نمىدهد. از اين رو، هر چه در
نهاد انسان قرار گرفته باشد حق و صحيح است. بنابراين،
جاودانطلبى انسان دليل آن است كه عالمى جاويدان مصون از زوال وجود دارد؛
يعنى حق و صدق طلب، دليل وجود مطلوب و امكان نيل به آن است. پس اگر جهان ابدى ضرورى
خواهد بود؛ زيرا اگر معاد و آخرت وجود نمىدانست حس ابديت خواهى و جاودان طلبى در
نهاد انسان و نهان انسانها بيهوده بود، در حالى كه در طبيعت باطل وجود ندارد
(81).
فيض كاشانى در اين باره گويد:
چگونه ممكن است نفوس انسانى نابود گردد با اين مكه از سويى خداوند
به مقتضاى حكمتش در طبيعت او عشق به هستى و بقا را آفريده و در درون جان او، كراهت
از عدم و فنا را قرار داده است. از سوى ديگر، يقينى است كه بقا و دوام در اين جهان
محال است: اينما تكونوا يدرككم الموت
(82)
؛ هر كجا باشيد مرگ شما را در
خواهد يافت. اگر جهانى ديگر وجود نداشته باشد كه انسان پس از مرگ به آن منتقل شود،
عشق به هستى و بقاى هميشگى و حيات جاودانى كه خداوند در فطرت انسان به وديعت نهاده،
باطل و بيهوده خواهد بود، در حالى كه خداوند حكيم برتر از آن است كه چنين كار لغوى
كند
(83).
حاصل آن كه بشر همواره عشق به جهان جاويد
و حيات هميشگى داشته و دارد؛ گرچه ممكن است در شناخت
مصداق جهان جاويد گاهى دچار لغزش شود و مجاز را به جاى حقيقت ببيند.
3. عقل
از منظر قرآن كريم، بشر علاوه بر راه وحى و فطرت از طريق عقل نيز
مىتواند له وجود آخرت پى ببرد و به آن ايمان آورد. از مجموع آيات قرآن در اين
زمينه، دو استدلال به دست مىآيد
(84)
:
الف) حكمت الهى
انسان با تأمل در آفرينش آسمانها، زمين و ساير موجودات به وجود
آخرت پى مىبرد؛ با اين استدلال كه همه پديدههاى اين جهان به حكم قوانين حاكم بر
آنها نابود شدنى است. پس اگر فراسوى اين پديدهها آخرتى در كار نباشد، خلقت اين
جهان بيهوده است، حال آن كه خداوند كار عبث نمىكند و كارهايش حكيمانه است.
اين استدلال در آيات فراوانى آمده است. قرآن كريم در سوره آل عمران
كسانى را ستايش مىكند كه در آفرينش جهان انديشه كرده و به اين نتيجه مىرسند كه
آفرينش بيهوده نيست. هم چنين از راه باطل نبودن آفرينش به اين نتيجه مىرسند كه
جهان ديگرى نيز هست كه بهشت و دوزخى دارد و آن گاه از دوزخ آخرت به خدا پناه
مىبرند:
ان فى خلق السموات و الارض و اختلف اليل و
النهار لايت لاولى الالبب * الدين يذكرون الله قيما و قعوداً و على جنوبهم و
يتفكرون فى خلق السموت و الارض ربنا ما خلقت هذا بطلا سبحنك فقنا عذاب النار
(85)
؛ همانا در آفرينش آسمانها و
زمين و آمد و شد شب و روز خردمندان را نشانههاست، همان كسانى كه ايستاده و نشسته و
بر پهلوها خفته خداى را ياد مىكنند و در آفرينش آسمانها و زمين مىانديشند (و
مىگويند:) پروردگارا! اين را به گزاف و بيهوده نيافريدى، تو پاكى (از اين كه كارى
به گزاف و بيهوده كنى) پس ما را از عذاب آتش دوزخ نگه دار
(86).
آياتى از سوره رعد نيز پس از بيان اين كه خدا آسمانها را بدون
ستون بنا كرد، ماه و خورشيد را به فرمان درآورد و هر يك تا زمانى معين (اجل مسمى)
در جريان خواهند بود، هدف از تفصيل آيات را يقين آوردن انسانها به آخرت مىداند:
الله الذى رفع السموت بغير عمد ترونها ثم
استوى على العرش و سخر الشمس و القمر كل يجرى لاجل مسمى يدبر الامر يفصل الايت
لعلكم بلقاء ربكم توقنون
(87).
شبيه اين استدلال در سوره انبياء (آيات 16 - 18)، ص (آيه 27) و روم
(آيه 8) نيز آمده است.
ب) عدل الهى
خداوند، انسانها را در اين جهان مختار قرار داده و دست بشر را
براى كارهاى خوب و بد باز گذارده است. در سايه اين اختيار، دستهاى بر هواهاى
نفسانى چيره گشته، و در راه خدا همه گونه زحمت و مشقت را تحمل مىكنند و حتى گاه از
ايثار جان خود نيز دريغ نمىورزند و دستهاى ديگر، تمام نيروى خود را در ارضاى
شهوتها و آرزوهاى شيطانى خود به كار گمارده، و از غضب و هتك و قتل باكى ندارند و
گاهى تا پايان عمر نيز شاد و مرفه و برخوردار و كام ياباند. اگر با مرگ همه چيز به
پايان پذيرد و عالم ديگرى وجود نداشته باشد كه در آن هر كس به جزاى اعمال خود برسد،
به گروه اول ستم شده است، حال آن كه خداوند عادل است و به كسى ستم نمىكند. پس بايد
دنياى ديگرى باشد تا اين دو دسته هر يك پاداش كردار و كيفر اعمال خويش را ببيند.
قرآن در شمارى از آيات، اين حقيقت را تببين و بر اين نكته تأكيد
كرده است كه اين دو دسته يكسان نيستند؛ چنان كه فرموده است:
ام نجعل الذين ءامنوا و عموا الصلحت
كالمفسدين فى الارض ام نجعل المتقين كالفجار
(88)
؛ آيا كسانى كه ايمان آوردند و
كارهاى نيك و شايسته كردند مانند تباه كاران در زمين قرار مىدهيم؟ يا پرهيزگاران
را مانند بدكاران قرار مىدهيم؟!
در آيهاى ديگر مىفرمايد:
ام حسب الذين اجترحوا السيئات ان نجعلهم
كالذين ءامنوا و عملوا الصلحت سواء محياهم و مماتهم ساء ما يحكمون * و خلق الله
السموت و الارض بالحق و لتجزى كل نفس بما كسبت و هم لا يظلمون ؛ آيا كسانى
كه به كارهاى بد دست يازيدهاند، پنداشتهاند كه آنان را همانند كسانى كه ايمان
آوردهاند و كارهاى نيك و شايسته كردهاند قرار مىدهيم كه زندگى و مرگ شان يك سان
و برابر باشد؟! بد داورى مىكنند. و خدا آسمانها و زمين را به راستى و درستى (به
حكمت و نظم و داد، نه به باطل و بيهوده) آفريد (تا نشانههاى قدرت و خدايى او آشكار
شود و تا نيكوكار و بدكار مساوى نباشند) و تا هر كس بدانم چه كرده است پاداش داده
شود و به آنان ستم نمىشود.
هم چنين فرموده است: افنجعل المسلمين
كالمجرمين * ما لكم كيف تحكمون
(89)
پس آيا فرمان برداران را چون
بدكاران را قرار خواهيم داد؟ شما را چه شد؟ چگونه داورى مىكنيد؟
و ما يستوى الاعمى و البصير
(90)
؛ و نابينا و بينا يك سان
نيستند
(91).