معناى رجعت
سوال : رجعت چيست; آيا تمام انسان ها رجعت دارند؟
جواب : رجعت يعنى زنده شدن برخى انسان ها بعد از مرگ و پيش از برپايى
رستاخيز
(1)
و هم زمان با ظهور حضرت مهدى موعود
(2)
. اين بازگشت، ويژه ى مؤمنان خالص
و ناب و منافقان لجوج و خالص است
(3)
; بنابراين، رجعت يكى از علايم نزديك شدن قيامت
است.
(4)
بنابر حديث مشهور و مورد قبول دانشمندان اهل سنت و شيعه، راه سعادت و حقيقت و نجات،
فقط در گرو پيروى از قرآن و اهل بيت(عليهم السلام)است
(5)
، و از آن جايى كه عقيده به
رجعت در متن قرآن و روايات مطرح شده و شيعه همواره به اين دو ثقل پناهنده است، به
امر رجعت عقيده دارد.
اين كه رجعت شامل چه كسانى مى شود، شمارى از روايات افرادى را معرفى كرده اند كه مى
توان از جمع بندى آنها به اوصاف و نشانه هاى كلى افرادى پى برد كه ممكن است در رجعت
شركت كنند (يا در صف مؤمنان و دوستان خدا و يا در صف منافقان و دشمنان خدا).
در روايتى از امام صادق (عليه السلام) كه چگونگى زيارت قبر شريف پيامبر اكرم (صلى
الله عليه وآله)، امير مؤمنان على (عليه السلام)، فاطمه ى زهرا(عليها السلام)، امام
حسن (عليه السلام)، امام حسين (عليه السلام)، و ساير امامان را بيان مى فرمايد،
چنين آمده است:
... انى من القائلين بفضلكم، مقرِّ برجعتكم، لا انكر للهِ قدرة و لا ازعم الاّ
ماشاء الله;
(6)
من از معترفين به فضايل شما هستم، به رجعت شما اقرار دارم، قدرت
الهى را منكر نيستم. پندارم در مورد خداوند جز آنچه او خواهد نيست.
شيخ صدوق و شيخ طوسى با سند صحيح از امام على بن محمد (عليه السلام)زيارتى را به
اين مضمون نقل مى كنند:
اشهد الله و اشهد كم انى مؤمن بكم و بما امنتم به... فثبتنى الله ابداً ما بقيت على
موالاتكم و جعلنى ممن يقتص آثاركم... و يحشر فى زمرتكم و يكرّ فى رجعتكم و...;
(7)
خداوند و شما را گواه مى گيرم كه به شما و به آنچه ايمان داشتيد ايمان دارم... پس
خداوند مرا در دوستى شما پايدار بدارد و از كسانى قرارم دهد كه آثار شما را پيروى
مى كنند... و در زمره ى شما محشور مى شوند و در رجعت با شما مى آيند.
از امام كاظم (عليه السلام) روايت شده كه فرمودند:
در رجعت، ارواح مؤمنين و دشمنان آنان، به سوى ابدانشان باز مى گردند، تا حق خود را
بازستانند.
(8)
از مجموع روايات چنين استفاده مى شود كه، رجعت كنندگان در صف دوستان خدا، بعضى از
پيامبران (پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) حضرت عيسى(عليه السلام)) و امامان
معصوم(عليهم السلام) و شمارى از مؤمنينى هستند كه حقوقشان غصب شده است و در صف
دشمنان خدا ظالمين و كسانى هستند كه با اولياى الهى و جبهه ى حق جنگيده اند.
(9)
هدف از رجعت
سوال : رجعت چه ضرورتى دارد و هدف از آن چيست؟
جواب : هر گاه اصل يك باور يا حكمى از راه عقلى و نقلى ثابت و مسلم شد، پايبندى بر
آن لازم و حتمى است، هر چند انديشه ى محدود انسانى به زواياى ژرف آن پى نبرد و يا
وحى به بيان حكمت و چراهاى آن نپردازد و اين ابهام، در اصل عقيده، تزلزلى ايجاد نمى
كند; چون تا امروز هيچ انسانى ادعا نكرده كه به تمام رمز و رازهاى عقايد و احكام
الهى رسيده است و نيز شرع مقدس تضمينى نداده است كه تمام اهداف و حكمت هاى عقايد و
احكام را بيان كند.
البته برخى از اهداف و حكمت هاى يك حكم بعد از اجرا و ظهور آن مشخص مى شود; نظير
غيبت حضرت مهدى (عج) كه هر چند حكمت هاى بالغه ى آن روشن و تبيين شده، اما برخى از
روايات مى گويند: غرض و هدف نهايى بعد از ظهور حضرت معلوم خواهد شد.
(10)
به هر حال، به گوشه اى از اهداف رجعت اشاره مى شود:
الف) مؤمنان و اوليايى بوده اند كه عمرى را زير فشار طاغوت ها و يارانشان سپرى
كرده، با تحمل ناراحتى ها و دلى پرخون از دنيا رخت بربسته اند، شكنجه و عذاب ظالمين
در مقابل چشم مظلومين در همين دنيا، يك نوع تسليت خاطر و تشفى دل هاى مجروح است.
يرجع المؤمن لزيادة الفرح و السرور و الكافر لزيادة أنعم و الهم;
(
11)
; مؤمن رجعت مى
كند تا شادى و خوشحالى اش بيشتر شود و كافر رجعت مى كند تا غم و اندوهش بيش تر
گردد.
ب) رجعت باورى، اثر سازنده در تربيت انسان ها دارد; يكى از آرزوهاى هر مسلمانى، هم
نشينى و هم يارى و همراهى با معصومان و شخصيت هاى الهى است. انديشه ى رجعت مى گويد:
مؤمن محض و خالص، لياقت درك عصر امام زمان (عج) را (كه اهل سنت و تشيع بر ظهور او
اتفاق نظر دارند) پيدا مى كند.
در مقابل براى تبهكاران هشدارى است كه غرق در فساد و تباهى نشوند، وگرنه دست انتقام
در همين دنيا آنان را به سزاى اعمالشان خواهد رساند.
(12)
ج) انسان هاى تربيت يافته ى بسيارى، همواره آرزوى ديدار انبيا و اولياى الهى را
دارند; اندوه شان اين است كه چرا از فيض و نعمت ديدار اولياى الهى و شركت در فعاليت
هاى انسانى الهى آنها محروم مانده اند; عدالت و حكمت الهى اين اشتياق و عطش را بى
پاسخ نمى گذارد; چنين مؤمنانى توفيق شرف يابى را در ايام رجعت مى يابند. سيد مرتضى
مى فرمايد:
در هنگامه ى ظهور مهدى امت، گروهى از شيعه ها زنده مى شوند تا به ثواب نصرت و هم
يارى او برسند و دولتش را مشاهده كنند.
(
13)
رجعت از نظر عقل و وحى
سوال : آيا عقيده ى به رجعت پشتوانه ى عقلى و نقلى دارد؟
جواب :
امكان رجعت در آينه ى عقل
مسئله ى رجعت از جهات زيادى مانند معاد است. تنها فرق عمده ى ميان آن دو اين است كه
معاد در عالم آخرت و همگانى است، اما رجعت در همين دنيا و ويژه ى برخى افراد مى
باشد.
اگر معاد جسمانى - روحانى امكان عقلى دارد، رجعت نيز ممكن است، چون حكم موارد
مشابه، يكسان (=حكم الامثال فيما يجوز و ما لايجوز واحد) است
(14)
; بلكه كار رجعت
نزديك تر و روشن تر است، چون معاد و احولات آن عظيم و مفصل است و نظير آن هنوز تحقق
نيافته، حال آن كه رجعت نمونه هايى داشته است
(
15)
كه بعداً ذكر خواهند شد.
اين كه وجود روح انسانى با مرگ تن، نابود نمى شود از مسلّمات انديشه ى فلاسفه ى
الهى است. مرگ قطع ارتباط روح با جسم است. در رجعت نيز مانند معاد اين ارتباط بار
ديگر برقرار مى شود، همان گونه كه در ابتدا كه اصلا جسم و بدن فعليّت نداشت، زنده
شدن و آفرينش انسان امرى ممكن بود.
(
16)
رجعت در آينه ى وحى
بهترين گواه بر امكان هر چيزى وقوع و پيدايش آن چيز است. آيات و روايات نورانى، كه
هرگز دروغ بدان ها راه ندارد، بارها از وقوع رجعت در ميان امت هاى پيشين و تكرار آن
در زمان ظهور دولت حق خبر داده اند كه به چند نمونه اشاره مى كنيم:
اول:
(وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً
فَأَخَذَتْكُمُ الصّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ
بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ)
(
17)
; و هنگامى كه گفتيد: اى موسى ما
هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد مگر اين كه خدا را آشكارا ببينيم، پس صاعقه اى شما
را گرفت، در حالى كه تماشا مى كرديد، سپس شما را پس از مرگتان حيات بخشيديم، شايد
شكر (نعمت) به جا آوريد.
اين آيه به روشنى از مرگ و زنده شدن مجدد شمارى از بنى اسرائيل خبر مى دهد. علماى
اهل سنت نيز همين برداشت را دارند.
بيضاوى مى گويد: اين كه كلمه ى «بعث» با كلمه ى «موت» مقيّد شده، اين معنا را مى
فهماند
(18)
كه آنان به مرگ واقعى دچار شدند، نه صرف اغما و بى هوشى; زمخشرى نيز همين
معنا را تأييد مى كند.
(19)
طبرى، از مفسرين صدر اسلام مانند «سدّى» روايت مى كند كه آن عده را صاعقه هلاك كرد،
پس زنده شدند و به درجه ى نبوت رسيدند.
(20)
سيوطى، ابن كثير، فخر رازى و... همه موافق همين نظر هستند.
(21)
دوم:
(وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادّارَأْتُمْ فِيها وَ اللّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ
تَكْتُمُونَ فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كَذلِكَ يُحْيِ اللّهُ الْمَوْتى وَ
يُرِيكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ)
(22)
; و هنگامى كه فردى را به قتل
رسانديد، سپس درباره ى (قاتل) او به نزاع پرداختيد; و خداوند آنچه را مخفى مى
داشتيد، آشكار مى سازد. سپس گفتيم: قسمتى از گاو را به مقتول بزنيد (تا زنده شود)،
خداوند اين گونه مردگان را زنده مى كند و آيات خود را به شما مى نماياند، باشد كه
بينديشيد.
آيه مربوط به زنده شدن مقتولى از بنى اسرائيل است كه به دستور خداوند زنده شد و
قاتل خود را معرفى كرد و دوباره مرد. صراحت و روشنى آيه به اندازه ى است كه هيچ يك
از مفسرين اهل سنت و تشيع مخالفتى نكرده اند. سيوطى، طبرى و ابن كثير از سدّى و ابن
عباس و مجاهد و عكرمه و ابن سيرين و ابن زيدان نقل كرده اند كه كشته شده ى بنى
اسرائيل زنده شد و بعد از شناساندن قاتلش مرد.
(23)
سوم:
(أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ
الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ);
(24)
آيا نديدى جمعيتى
را كه از ترس مرگ از خانه هاى خود فرار كردند و آنان هزارها نفر بودند، خداوند به
آنها گفت: بميريد سپس خداوند آنها را زنده كرد.
دانشمندان علم تفسير مى گويند: هزاران بنى اسرائيلى از ترس جنگ يا طاعون به شهر
ديگرى فرار كردند، لكن قبل از رسيدن به مقصد، به قدرت خداوند همه مردند; روزگارى
يكى از انبيا هنگام گذر از كنار آنها از خداوند خواست آنها را دوباره زنده كند و
خداوند چنين كرد.
(25)
روايات زيادى به پيروى از قرآن مجيد بر وقوع و حقّانيت رجعت گواهى مى دهند; علامه
مجلسى مى فرمايد: كسى كه ايمان به حقانيّت اهل بيت(عليهم السلام)دارد، هيچ گاه در
امر رجعت شك نمى كند; چون نزديك دويست حديث به نقل از سى تن از راويان بزرگوار و
مورد اعتماد، در مورد رجعت موجود است. آنان اين احاديث را در بيش تر از پنجاه كتاب
خود آورده اند; مانند ثقة الاسلام كلينى، شيخ صدوق و...
(26)
شيخ حر عاملى رواياتى را كه تصريح به عقيده ى رجعت دارند، متواتر معنوى و شمارش
ناپذير مى داند;
(27)
به طور نمونه چند روايت ذكر مى شود:
1. از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه فرمودند:
اولين كسى كه در رجعت برمى گردد حسين بن على(عليه السلام) است كه چهل سال روى زمين
زندگى مى كند و ابروان (مبارك) روى چشمانشان مى ريزد.
(28)
2. هم چنين فرموده است:
روزهاى خدا سه روز است: روز قيام (ظهور) قائم(عليه السلام)، روز كرّه (رجعت) و روز
قيامت.
(29)
رجعت در امت اسلام
سوال : به چه دليل سنتِ الهى رجعت، در امت اسلامى نيز تكرار خواهد شد؟
جواب : قرآن و روايات متواتر و قطعى، يك صدا خبر از رجعت شمارى از انسان ها در عصر
ظهور مى دهند، كه براى اثبات اين حقيقت به چند نمونه اشاره مى كنيم:
اول:
(وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الاَْرْضِ
تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ);
(
30)
چون سخن بر آنها
فرود آيد، از زمين جنبده اى برايشان بيرون مى آوريم كه با آنها سخن گويد كه مردم به
آيه هاى ما يقين نداشتند.
به نظر دانشمندان شيعه و سنى، اين آيه مربوط به همين دنياست، نه روز قيامت;
(31)
و
سخن از پديدار شدن كسى است كه با مردم عصر سخن مى گويد.
(32)
احاديث صحيح شيعى مى
گويند: مراد، اميرالمؤمنين (عليه السلام) است كه رجعت مى كند.
(33)
دوم:
(وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّة فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ
يُوزَعُونَ)
(34)
; در اين روز ما از هر امتى گروهى از كسانى را كه آيات ما را تكذيب
مى كردند محشور مى كنيم، پس آنها نگه داشته مى شوند.
اين آيه نيز مربوط به همين دنياست، چون مى گويد از هر امتى گروهى را محشور مى كنيم،
حال آن كه در رستاخيز تمام امت ها محشور مى شوند: (وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبالَ
وَ تَرَى الاَْرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ
أَحَداً)
(35)
; در حقيقت آيه ى قبلى و اين آيه مربوط به روزهاى پايانى دنياست. در سه
آيه ى بعد، نوبت به ذكر روز قيامت رسيده است. (وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ)
(36)
پس اين آيه ى شريفه بر وقوع رجعت در امت اسلامى گواهى مى دهد.
سوم: علماى علم حديث از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)روايت كرده اند كه امت
اسلامى و امت هاى پيشين، مشابهت هايى دارند و حوادث مهمى كه در امت هاى پيشين روى
داده است در امت اسلامى نيز روى خواهد داد; مسلماً يكى از آن حوادث مهم، رجعت است.
به برخى از اين روايات اشاره مى كنيم:
1. ابى سعيد خدرى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه فرمود:
لَتَتْبَعُنَّ سنن من كان قبلكم شبراً بشبر و ذراعاً بذراع حتى لو دخلوا جحرضب
لتبعتموهم، قلنا يا رسول الله: اليهود و النصارى؟ قال: فمن؟
(37)
; شما (مسلمانان)
همان سنت پيشينيان را وجب به وجب (و گام به گام) خواهيد رفت تا آنجا كه اگر يكى از
آنها در سوراخ سوسمارى رفته باشد شما هم خواهيد رفت. گفتيم اى رسول خدا: (مراد از
پيشينيان) يهود و نصارا هست؟ فرمود: پس چه كسى؟
2. ابى هريره از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه فرمود:
لاتقوم الساعة حتى تأخذ أمتى باخذ القرون قبلها شبراً بشبر و ذراعاً بذراع...;
(38)
قيامت بر پا نمى شود، مگر آن كه امت من به گرفتارى هايى كه امت هاى پيشين دچار شده
اند گرفتار شوند.
3. شيخ صدوق روايت مى كند كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود:
كلّ ما كان فى الامم السالفة فانه يكون فى هذه الامة مثله جزو النعل بالنعل والقذّة
بالقذّة
(39)
; هر آنچه در امت هاى پيشين بود در اين امت نيز خواهد بود، بى كم و زياد.
رواياتى نيز وجود دارد كه حكايت از وقوع رجعت در عصر پيامبر (صلى الله عليه
وآله)(به عنوان معجزه ى حضرت) مى كند.
(
40)
تفاوت رجعت با تناسخ
سوال : آيا رجعت (برگشت روح در بدن دوم) نوعى تناسخ نيست؟
جواب : بازگشت اين گروه به اين جهان، با زنده شدن مردگان به وسيله ى حضرت مسيح(عليه
السلام) تفاوتى ندارد. تمام پيروان قرآن و پيروان آيين مسيح(عليه السلام)بر معجزه
هاى او در اين مورد صحه گذاشته اند و هيچ كس اين زنده شدن را از مقوله ى تناسخ
ندانسته، بلكه آن را معجزه و كرامت شمرده اند. در پاسخ هاى قبل اشاره شد كه ملاك و
محور تناسخ دو چيز است: تعدد بدن و آمدن نفس نهايى به مرتبه ى پايين تر. در احياى
مردگان، نه تعدد بدن در كار است و نه تنزل نفس، بلكه نفس به همان بدنى برمى گردد كه
از آن جدا شده و با آن تكامل پيدا كرده بود.
(41)
سوال : قرآن مجيد، در سوره ى مؤمنون، درخواست و آرزوى بازگشت به دنيا را رد مى كند;
آيا اين با رجعت منافات دارد؟
جواب : آيه ى شريفه (حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ
ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلاّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ
قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ)
(42)
به سنت عمومى
الهى اشاره دارد، ولى مانعى ندارد كه مانند ساير عمومات، تخصيص و استثنا بخورد.
(43)
و اصولا فهم صحيح قرآن همين است كه عمومات قرآن در كنار استثناها تفسير و معنا
شوند; مثلا قرآن كريم در جاهاى متعدد «علم غيب» را مخصوص خداوند معرفى كرده است:
(وَ لِلّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ)
(44)
(قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي
السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللّهُ)
(45)
و اين يك سنت عمومى است تا
كسى ادعاى علم غيب نكند; اما در مواردى علم غيب را به غير خدا هم نسبت داده است.
(عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً إِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ
رَسُول...);
(46)
داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيب اش آگاه نمى سازد، مگر رسولانى كه آنا را
برگزيده.
بنابراين، فقط خداوند عالم الغيبِ بالذات و مستقل است، و اوليا، امامان معصوم(عليهم
السلام) و ديگران به اذن خداوند علم غيب دارند و اين آيات منافاتى با هم ندارند.
هم چنين برگشت به دنيا نيز، كار هر كسى نيست. سنت عمومى خداوند بر برگشت ناپذيرى
است، اما عده اى به اذن و خواست و حكمت خداوند اجازه ى برگشت مى يابند.
آنچه مورد نفى و ردّ قرآن كريم قرار گرفته، برگشت دوباره به قصد از سر گرفتن زندگى
عادى دنيايى است. خداوند مى داند كه آنها قابل اصلاح نيستند و برگشت دوباره ى آنها
لغو و بيهوده است; لذا چنين برگشتى را نفى مى كند; اما مراد از رجعت، برگشت براى
يارى و نصرت دين حق و يا پس دادن تاوان هايى است كه ظالمين مرتكب شده اند.
پايان هستى
سوال : مقصد و نهايت اين دنيا و هستى كجاست؟
جواب : هدف، نهايت و مقصد خلقت اين جهان را، عبادت و شناخت خدا و رسيدن به كمال ذكر
كرده اند; به عبارت دقيق تر، خداوند سبحان، تام و بدون هيچ نقص و كاستى است. خارج
از وجود خداوند، چيزى مراد و هدف و غايت او نيست، پس خداى سبحان بذاته فاعل، و غايت
و هدف نهايى مخلوقات است.
(47)
(انّا لله و انّا اليهِ راجعُون.);
(48)
ما از آن خداييم، و به سوى او بازمى گرديم.
از آيات و روايات استفاده مى شود كه انقضاى نسل بشر و ديگر موجودات زنده، انقراض
جهان و پايان يافتن عمر خورشيد و ستارگان، دفعى و بر اثر ضربات شديد است و منشأ آن
بر ما مجهول است.
چند نمونه از آيات در معرفى قيامت:
1. (إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ وَ إِذَا الْجِبالُ
سُيِّرَتْ);
(49)
در آن هنگام كه آفتاب به هم پيچيده و تاريك شود، ستاره ها بى فروغ
شوند و كوه ها به حركت درآيند.
2. (إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ وَ إِذَا الْكَواكِبُ انْتَثَرَتْ وَ إِذَا
الْبِحارُ فُجِّرَتْ);
(50)
موقعى كه آسمان شق گردد، ستاره ها فرو ريزند، درياها
شكافته شوند.
3. (يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ)
(51)
;
روزى كه آسمان مانند فلز مذاب گردد و كوه ها مانند پشم حلاجى شده نرم شوند.
4. (وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي
الْأَرْضِ...)
(52)
; در صور دميده مى شود و همه ى آنهايى كه در آسمان ها و زمين از نعمت حيات برخوردارند
مى ميرند.
در تفسير برهان، روايتى به اين مضمون نقل شده است: در آن لحظه، بعضى مردم در وطن،
بعضى در سفر، بعضى كنار سفره و بعضى نيز مشغول صحبت اند و... بر اثر نفخه اى كوبنده
تمام مردم مى ميرند... نفخ صور (توسط حضرت اسرافيل) ادامه مى يابد تا ملائك و
مأمورين حجاب ها و ديگر فرشتگان مى ميرند، جز جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و
عزرائيل.
(53)
ترتيب بين وقايع ظهور، قيامت، بهشت و جهنم
سوال : ترتيب وقوع وعده هاى الهى، نظير: ظهور امام زمان (عج)، قيامت، بهشت، جهنم،
و... چگونه است؟
جواب : ترتيب وعده هاى الهى و منازل سفر آخرت، نسبت به انسان هايى كه زمان حضور و
ظهور حضرت مهدى (عج) را درك نمى كنند، چنين است: مرگ، قبر و عالم برزخ، بهشت و جهنم
برزخى، نفخه ى اول (صور اول حضرت اسرافيل) يعنى قيامت، نفخه ى دوم يعنى روز حشر،
حساب اعمال، پل صراط، بهشت يا جهنم.
اما نسبت به انسان هايى كه عصر ظهور را درك مى كنند و تا پايان كار جهان زنده مى
مانند بدين صورت است: ظهور حضرت مهدى (عج) با وقايع و حوادث آن عصر، شهادت امام
زمان (عج)، رجعت برخى انسان هاى گذشته، قيامت روز محشر و... .
حوادث قبل و بعد از ظهور
سوال : حوادث مهم قبل از ظهور، زمان ظهور و حكومت حضرت مهدى (عج) را بيان كنيد؟
جواب : 1. علايم و اتفاقات عصر ظهور امام (عج). وقت دقيق ظهور معلوم نشده، بلكه
كسانى كه وقت ظهور را تعيين كرده اند، مورد مذمت و تكذيب قرار گرفته اند;
(
54)
لكن از منبع وحى، علايم و نشانه هايى معرفى شده كه دلالت بر نزديك شدن ظهور امام
(عج) دارد از جمله:
الف) آن گاه كه صلاح و عدل به حدّاقل برسد; «كما ملئب ظلماً و جوراً».
ب) خروج مرد سفيانى; امام رضا (عليه السلام) فرمودند: قيام قائم از جانب خدا و آمدن
سفيانى، مسلّم و حتمى است. او در روايات چنين توصيف شده است: مردى است يك چشمى، به
رنگ سرخ و زرد، با چشم كبود، قيافه اش وحشت ناك، سرش ضخيم، رويش پرآبله، در ظاهر
ذكر خدا مى گويد، و... .
ج) خروج دجّال; پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمودند:
ايها الناس ما بعث الله نّبياً الا و قدر انذر قومه الدجال; اى مردم، خداوند هيچ
پيامبرى را مبعوث نكرد، مگر اين كه قوم خود را از دجال بر حذر كرد.
دجال نيز چنين معرفى شده كه قدرت عجيبى دارد، فقط چشم چپ دارد كه در وسط پيشانى اش
قرار دارد و مانند ستاره ى صبح مى درخشد، چيزى در چشم اوست كه گويى آميخته به خون
است; داخل درياها مى شود، آفتاب با او مى چرخد و...
د) دين، بى محتوا مى شود. مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا مى كنند، پيوند
خويشى بريده مى شود و...
(
55)
2. حوادث حكومت حضرت مهدى (عج). به عدالت حكم مى شود و جور و ستم برچيده مى شود،
امنيت راه ها برقرار مى گردد، زمين بركاتش را برمى آورد، دين خدا آشكار و قرآنى كه
اميرالمؤمنين على (عليه السلام) جمع آورى كرده بود تعليم داده مى شود.
(56)
كافرين به
دست او به قتل مى رسند. ناتوانى شيطان رجيم، نيرومندى مسلمين،
(57)
تكامل عقول و
خردها و صنايع، عمران و آبادانى روى زمين، از ديگر آثار حكومت ايشان است.
(58)
همان طور كه ذكر شد يكى از حوادث مهم اين عصر، رجعت است كه از عقايد مسّلم مكتب
شيعه مى باشد. فرمان رجعت، همانند فرمان ظهور از جانب خداوند صادر مى شود تا تجلّى
قدرت خداوند را در دولت كريمه ى مهدى (عج) مشاهده كنند. بر اساس احاديثى كه ذيل آيه
ى 6 سوره ى اسراء، وارد شده، در اواخر حكومت بقية الله (عج) امام حسين(عليه
السلام)با اصحاب باوفايش رجعت مى كند... مهدى (عج) كه شهيد مى شوند امام حسين (عليه
السلام)ايشان را غسل مى دهند و دفن و كفن مى كنند.
(59)
سرنوشت انسان در عالم برزخ
سوال : سرنوشت انسان، بعد از مرگ تا پيش از قيامت، چگونه است؟
جواب :
مرگ و عالم برزخ;
اگر مؤمنى از دنيا برود، فرشتگان به او ترحم مى كنند و روح او را به طرف آسمان مى
برند، ولى اگر منافق و كافرى از دنيا برود، درب هاى آسمان به روى او باز نمى شود،
سپس نوبت به هول مُطّلع مى رسد، يعنى شخص با علم به اين كه مرده، آماده ى حساب مى
شود و تا روز محشر در عالم برزخ -فاصله ى بين دنيا و آخرت -به سؤالات نكير و منكر
(دو ملائكه خدا) جواب مى دهد; در صورتى كه اعمالش خوب باشد هم نشين خوب خواهد داشت
(وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ).
(
60)
ارواح اموات، بدن هاى
خود را در قبر مى گذارند، و به جايگاه معين مى روند، ارواح صالحان را به وادى
السلام (حظيرة القدس) و ارواح مفسدان را به برهوت مى برند. عالم برزخ در باطن همين
جهان مادى است
(61)
. بين عالم جسم و عالم اسما و صفات الهى دو عالم وجود دارد: عالم مثال (عالم برزخ) و
عالم نفس (عالم قيامت). موجوداتى كه در عالم برزخ اند مادّه ندارند، اما داراى شكل،
صورت، حد، كم، كيف و اعراض فعليه اند. در آن جا مؤمن خوشحال، و كافر نگران است، تا
قيامت بر پا شود. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: برزخ، قبر و ثواب و عقاب بين
دنيا و آخرت است.
(62)
زمان برپايى قيامت كبرى
سوال : آيا وقتى كه مردم از عالم قبر خارج و به سوى عالم نفس و قيامت وارد شدند
قيامت كبرى بر پا مى شود؟
جواب :
برخى از علايم قبل از نفخ صور (صور اول حضرت اسرافيل كه همه مى ميرند).
در
آن زمان ثروتمند بيش از ديگران از فقر نگران است، به فقرا و ضعيف ها كمك نمى شود،
كسى كه شأنيت و لياقت ندارد مردم را هدايت و ارشاد مى كند. چون اين قضايا تحقق
يابد، اندكى بعد، ناگهان، زمين صيحه ى عجيبى مى كشد... (زمين پاره هاى جگر خود (طلا
و نقره ها) را بيرون مى ريزد، ولى فايده اى ندارد. اين است معناى كلام خداوند كه مى
فرمايد:
(فَقْد جاءَ اَشْراطُها)
(
63)
; در حالى كه هم اكنون، علايم قيامت آمده است.
هم چنين قرآن مجيد مى فرمايد:
(يَسْئَلُونَكَ عَنِ السّاعَةِ أَيّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ
رَبِّي);
از تو سؤال مى كنند كه قيامت چه زمانى بر پا مى شود، بر ما مشخص كن. اى پيغمبر بگو:
علم به قيام قيامت و دانستن ساعت و زمان آن نزد پروردگارم است
(64)
.
در جاى ديگر نيز مى فرمايد:
مردم روى زمين، در آن روز، بيش از يك فرياد مهيب و وهشت زا مهلت ندارند.
(65)
بعد از نفخه و صور اول، نوبت صيحه ى صور دوم مى رسد: (ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرى
فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ)
(66)
. در صيحه ى دوم كه حيات بخش است انسان ها از
قبرها برانگيخته مى شوند و براى حساب و كتاب به صحراى محشر مى روند.
(67)
قرآن از فاصله ى ميان دو نفخه سخن نگفته است، اما در روايات آمده كه مقدارش به
اراده ى خداست.
(68)
البته در قيامت، ساعات و شب و روز دنيايى نيست; لذا در تعيين
مقدار زمان قيامت، قرآن مى فرمايد: فرشته و روح و ساير ملائكه به سوى خداوند حركت
مى كنند، در روزى كه مدت آن پنجاه هزار سال است
(69)
. از اين آيه و آيه هاى مشابه
استفاده مى شود كه روز قيامت طولانى است.
(70)
(يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً); روزى كه در صور دميده شد
شما دسته دسته به محشر خواهيد آمد.
(71)
قيافه هاى مردم گوناگون است
(72)
و دادگاه الهى با حضور شاهدان عينى برگزار مى شود:
(شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا
يَعْمَلُونَ)
(73)
; وقتى به آن مى رسند، گوش ها و چشم ها و پوست هاى تنشان به آنچه
مى كردند گواهى مى دهند.
پل صراط، در احاديث، يكى از گذرگاه هاى انسان در قيامت، عبور از پل صراط ذكر شده
است. شيخ صدوق مى فرمايد:
صراط، گذرگاه مخصوصى است كه در لبه و كنار جهنم كشيده شده است و مفاد كلام خداوند
در سوره ى مريم است: (وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاّ وارِدُها); همگى شما وارد آن گذرگاه
مى شويد.
(74)
با روشن شدن وضعيت انسان ها، مستحقين پاداش، به بهشت جاويد و مستحقين كيفر، به جهنم
روانه مى گردند. قرآن مجيد درباره ى بهشت و جهنم و اوصاف و حالاتشان به تفصيل سخن
گفته است كه در اين جا به مواردى از آن آيات اشاره مى كنيم:
بهشت و اوصاف آن
1. سوره ى سجده، آيه ى 17.
2. سوره ى زخرف، آيه ى 71.
3. سوره ى فرقان، آيه ى 75.
4. سوره ى واقعه، آيه ى 21.
5. سوره ى طور، آيه ى 22.
6. سوره ى محمد، آيه ى 15.
7. سوره ى انسان، آيه ى 17.
8. سوره ى مطففين، آيه ى 25.
9. سوره ى زمر، آيه ى 20.
10. سوره ى غاشيه، آيه ى 13.
جهنم و اوصاف آن
1. سوره ى حجر، آيه ى 43.
2. سوره ى مرسلات، آيه ى 34.
3. سوره ى فرقان، آيه ى 14.
4. سوره ى هود، آيه ى 110.
5. سوره ى مؤمن، آيه ى 72.
6. سوره ى الحاقه، آيه ى 30.
7. سوره ى فاطر، آيه ى 36.
8. سوره ى نساء، آيه ى 60.
9. سوره ى أعلى، آيه ى 14.
10. سوره ى ابراهيم، آيه ى 50.
فهرست منابع
1. قرآن كريم.
2. ابن ابى الحديد; شرح نهج البلاغه، دارالكتب العربيه، 1963 م، بى جا.
3. ابوعلى سينا; الاشارات والتنبيهات، قم: نشر بلاغه، چ اول، 1375 ش.
4. الهيات شفا، قم: دفتر تبليغات اسلامى، چ اول، 1418 ق.
5. ابى سيان، حسين; قواى نامرئى در بيان علوم، گوتنبرگ، چ اول، 1368 ش.
6. اصفهانى، راغب; مفردات، مكتبة الرضويه، بى تا.
7. المقرى، احمد; المصباح المنير، قم: منشورات دارالهجره.
8.بحرانى حسينى، هاشم; تفسير البرهان، قم: مؤسسه ى اسماعيليان، چ دوم، بى تا، (قطع
رحلى).
9. بيضاوى; تفسير انوارالتنزيل، بيروت: دارالكتب العلميه، چ اول، 1408 ق.
10. بى ناس، جان; تاريخ جامع اديان، ترجمه ى على اصغر حكمت، چ پنجم، انقلاب اسلامى،
1372 ش، بى جا.
11. حجازى، عبدالرضا; اصول عقايد اسلامى، انتشارات صبح امروز، 1358 ش، بى جا.
12. حسين دشتى، سيد مصطفى; معارف و معاريف، قم: مؤسسه ى اسماعيليان، چ اول، بى تا.
13. حسينى استرآبادى، محمد مؤمن; الرجعه، قم: انتشارات انوارالمهدى، چ دوم، 1417 ق.
14. دشتى، محمد; شرح نهج البلاغه، قم: نشر امام على(عليه السلام)، چ دوم، 1369 ش.
15. دورانت، ويل; تاريخ تمدن، ترجمه ى احمد آرام، تهران: انقلاب اسلامى، چ اول،
1365 ش، بى جا.
16. دينانى، غلام حسين; معاد از ديدگاه زنوزى، تهران: انتشارات حكمت، چ اول، 1368
ش.
17. رازى، فخر; التفسير الكبير، بيروت: دار احياء التراث، چ سوم، بى تا.
18. زاهدى، زين الدين; شرح منظومه فارسى، انتشارات مصطفوى، چ دوم، بى تا.
19. زمخشرى، جارالله; الكشّاف، قم: نشر بلاغه، چ اول، 1413 ق.
20. زمرديان، احمد; حقيقت روح، تهران: دفتر نشر، چ اول، 1368 ش.
21. سبحانى، جعفر; اصالت روح، قم: مؤسسه ى امام صادق(عليه السلام)، چ دوم، 1377 ش.
22. عقايد اسلامى، قم: دفتر تبليغات اسلامى، چ اول، 1379ش.
23. معاد، انسان و جهان، قم: چ دوم، 1373 ش، بى جا.
24. منشور جاويد، قم: مؤسسه ى امام صادق(عليه السلام)، چ دوم.
25. منشور عقايد اماميه، قم: مؤسسه ى امام صادق(عليه السلام) چ اول، 1376 ش.
26. سبزوارى، ملا هادى; اسرار الحكم، قم: دارالعلم.
27. شرح منظومه، قم: انتشارات لقمان، چ اول، 1372 ش.
28. سجادى، جعفر; فرهنگ معارف اسلامى، تهران: شركت مؤلفان، چ اول، 1363 ش.
29. سهروردى، شهاب الدين; مجموعه مصنفات، تهران: وزارت فرهنگ، چ اول، 1372 ش.
30.سيوطى، جلال الدين; درالمنثور، بيروت: دارالفكر.
31. شبّر، عبدالله; حق اليقين، دمشق: چ اول، 1415 ق.
32. شرح المصطلحات الكلاميه، تحقيق مجمع البحوث الاسلاميه، مشهد مقدس: آستان قدس
رضوى، چ اول.
33. شريعتى، محمد باقر; معاد در نگاه عقل و دين، قم: دفتر تبليغات اسلامى، چ سوم،
1380 ش.
34. شيخ طبرسى; مجمع البيان، تعليقه ى محلاتى، تهران: مكتبة العلميه، بى تا.
35. شيرازى، صدرالدين محمد; الحكمة المتعاليه، بيروت: دار احياء التراث، چ چهارم،
1410 ق.
36. مبدأ و معاد، چ سنگى، بى جا، بى تا.
37. طباطبايى، سيد محمد حسين; الميزان فى تفسير القرآن، قم: دارالكتب الاسلاميه،
1379 ش.
38. طبرى، جرير; جامع البيان، بيروت: دارالمعرفه، چ چهارم، 1400 ق.
39. طبسى، نجم الدين; رجعت از نظر شيعه، (قطع جيبى).
40. طوسى، ابى جعفر; التبيان، بيروت: دار احياء التراث، بى تا.
41. طهرانى، هاشم; توضيح المراد، قم: انتشارات مفيد، چ سوم، 1365 ش.
42. عاملى، شيخ حر; الايقاط من الهجمه، تحقيق رسولى محلاتى، انتشارات خانه ى علميه،
بى تا.
43. علم الهدى; معاد و عدل، مشهد: كتاب فروشى جعفرى، بى تا.
44. فروغى، محمد على; سير حكمت در اروپا، تهران: انتشارات زوّار، 1344 ش (قطع
جيبى).
45. فرهنگ بزرگ جامع نويسى، قم: انتشارات اسلامى، چ دهم، 1365 ش.
46. فلسفى، محمد تقى; معاد از نظر روح و جسم، هيئت نشر معارف اسلامى، 1360 ش.
47. قرائتى، محسن; معاد، قم: مؤسسه ى در راه حق، بى تا.
48. قرطبى، ابى عبدالله; جامع الاحكام القرآن، بيروت: دارالفكر، بى تا (قطع رحلى).
49. قمى، شيخ عباس; منازل الآخرة، تهران: انتشارات كراورى، بى تا، (قطع جيبى).
50. كاشانى، فيض; علم اليقين، قم: انتشارات بيدار، بى تا.
51. لاهيجى، فيض; گوهر مراد، قم: كتاب فروشى اسلاميه.
52.مجلسى، محمد باقر; بحارالانوار، بيروت: مؤسسة الوفاء، چ دوم، 1417 ق.
53. محمد بن نعمت، ابوالمعالى; بيان الاديان، تصحيح محمد تقى دانش پژوه، چ اول،
1376 ش، بى جا.
54. محمدى رى شهرى، محمد; ميزان الحكمة، قم: دفتر تبليغات اسلامى، بى تا.
55. مصباح يزدى، محمد تقى; آموزش عقايد، سازمان تبليغات اسلامى، چ سيزدهم، 1374 ش.
56. مطهرى، مرتضى; مجموعه آثار، تهران: صدرا، چ ششم.
57. مكارم شيرازى، ناصر; پيام قرآن، قم: جامعه ى مدرسين، چ پنجم.
58. مكارم شيرازى، ناصر و همكاران; تفسير نمونه، قم: دارالكتب الاسلاميه.
59. موسوى بجنوردى; دائرة المعارف بزرگ اسلامى، تهران: مركز دايرة المعارف، چ اول،
1368 ش.
60. موسوى لارى، سيد مجتبى; معاد و فرداى جاويدان، قم: دفتر انتشارات اسلامى.
61. ميانجى، حسين; معاد از ديدگاه قرآن، حديث و عقل، به كوشش ابراهيم ربانى، چ دوم،
بى جا، بى تا.
62. نورى، يحيى; اسلام و عقايد و آراى بشرى، تهران: انتشارات دينى نور، 1342 ش.
63. نهج الفصاحه، ترجمه ى ابوالقاسم پاينده، انتشارات جاويدان، چ هفدهم، بى تا.
64. وجدى، فريد; دايرة المعارف القرن العشرين، بيروت: دارالمعرفه، چ سوم.
پاورقى:
1. حرّ عاملى، الايقاظ من الهجمة، تحقيق رسولى محلاتى، ص 29.
2. حسن طارمى، الرجعة بين العقل والقرآن، معاونية العلاقات، ص 10، به نقل: از سيد
مرتضى.
3. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 53، ص 138; هاشم بحرانى حسينى، تفسير البرهان،
ج2، ص 408.
4. جعفر سبحانى، الالهيات، ج 2، ص 787.
5. به نص حديث ثقلين كه مورد قبول شيعه و سنى است. رك: قوام الدين وشنوه اى، حديث
الثقلين.
6. شيخ حر عاملى، الايقاظ من الهجمة، ص 301، باب 10، ح 2، به نقل از: شيخ طوسى،
مصباح الكبير... .
7. همان، ص 302.
8. نجم الدين طبسى، رجعت از نظر شيعه، ص 107.
9. ر.ك: همان و سيد محمد صدر، بحث حول الرجعة.
10. رجعت از نظر شيعه، ص 102.
11. همان، ص 103.
12. همان، ص 103; و سيد محمدحسين طباطبايى، الميزان، ج 2، ص 106.
13. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 53، ص 193 و شيخ حر عاملى، الايقاظ من الهجمة،
الباب الثانى، ص 58.
14. حسن طارمى، الرجعة بين العقل و القران، ص 14.
15. الايقاظ من الهجمة، ص 30.
16. الرجعة بين العقل و القرآن، ص 15.
17. سوره ى بقره، آيه ى 55ـ56.
18. بيضاوى، تفسير انوار التنزيل، ج 1، ص 63.
19. جارالله زمخشرى، الكشاف، ج 1، ص 142.
20. جرير طبرى، جامع البيان، ج 1، ص 213.
21. حسن طارمى، همه را مستند و با مدرك آورده است. الرجعة بين العقل و القرآن، ص
19.
22. سوره ى بقره، آيه ى 72 ـ 73.
23. الرجعة بين العقل و القرآن، ص 19، به نقل از: جلال الدين سيوطى، الدر
المنثور، ج 1، ص 79; جرير طبرى، جامع البيان، ج 1، ص 285 و ابن كثير، تفسير القرآن
العظيم، ج1، ص 112.
24. سوره ى بقره، آيه ى 243.
25. الرجعه بين العقل و القرآن، ص 21، به نقل از: الدار المنشور، ج 1، ص 310،
جامع البيان، ج 2، ص 365 و... آياتى مانند: سوره ى آل عمران، آيه ى 49، سوره ى
بقره، آيه ى 55ـ56 و 259 و... همه به طور آشكار دلالت بر درستى عقيده ى رجعت دارند.
26. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 53، ص 136.
27. شيخ حرّ عاملى، الايقاظ من الهجمة، تحقيق رسولى محلاتى، الباب الثانى، الدليل
الثالث، ص 31.
28. محمد مؤمن الحسينى الاسترآبادى، الرجعه. به نقل از مختصر بصائر الدرجات; محمد
باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 53، ص 63، ح 54; الايقاظ من الهجمة، ص 358، ح 106.
29. همان، ص 39، به نقل از: قندوزى، ينابيع المودة، ص 428، و بحارالانوار، ج 53،
ص 63، ح 53 و...
30. سوره ى نمل، آيه ى 82.
31. جعفر سبحانى، الالهيات، ج 2، ص 790.
32. جارالله زمخشرى، تفسير كشاف، ج 3، ص 384; جلال الدين سيوطى، تفسير در المنثور،
ج 6، ص 377; سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1353، تحقيق عبدالباقى، كتاب الفتن، باب 32. سنن
ترمزى; ج 5، ص 340 و تفسير القرآن، باب 28، ح 3187.
33. سيد هاشم حسين بحرانى، تفسير برهان، ج 3، ص 209; شيخ حر عاملى، الايقاظ من
الهجمة، ص 367; و فى وقوع الرجعه للانبياء و الائمه.
34. سوره ى نمل، آيه ى 83.
35. سوره ى كهف، آيه ى 47. و روزى كه كوه ها را به حركت درآوريم و زمين را آشكار
(و مسطح) مى بينى، و همه ى آنان را برانگيزيم، و احدى از ايشان را فروگذار نخواهيم
كرد.
36. سوره ى نمل، آيه ى 87: و روزى را كه در «صور» دميده مى شود.
37. بخارى، صحيح بخارى، كتاب الاعتصمام، ج 9، ص 126، باب قول النبى; سنن ابن ماجه،
باب افتراق الامم، ح آخر.
38. صحيح بخارى، كتاب الاعتصام، ج 9، ص 126، باب قول النبى; على متقى هندى، كنز
العمال، ج 11، ص 133، ح 30919 به بعد.
39. شيخ صدوق، كمال الدين، ص 576; محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 28، ص 10، ح
15.
40. شيخ حرّ عاملى، الايقاظ من الهجعه، الباب السابع، ص 90; قريش از پيامبر
درخواست نمودند تا كسانى را زنده كند، و آنها زنده شدند.
41. جعفر سبحانى، منشور جاويد، ج 9، ص 205.
42. سوره ى مؤمنون، آيه ى 90 ـ 100; لحظه اى كه پيك مرگ به سراغ يكى از آنان مى
آيد مى گويد: پروردگارا مرا به دنيا بازگردان تا عمرى را كه ضايع كرده ام با عمل
صالح جبران كنم، خطاب مى آيد «كلّا» نه ديگر بازگشتى نيست و اين سخنى است كه او،
گوينده ى آن است و سودى در آن نيست، پيش روى او تا روز قيامت مانعى است كه از رجوع
او جلوگيرى مى كند.
43. جعفر سبحانى، منشور جاويد، ج 9، ص 207، و الالهيات، ج 2، ص 794.
44. سوره ى هود، آيه ى 123، و سوره ى نحل، آيه ى 77: نهان آسمان ها و زمين را خدا
(مى داند).
45. سوره ى نمل، آيه ى 65: بگو كسانى كه در آسمان ها و زمين هستند غيب نمى دانند،
جز خداوند.
46. سوره ى جن، آيه ى 26.
47. خواجه نصير الدين طوسى، شرح اشارات، ج 3، ص 143.
48. سوره ى بقره، آيه ى 156.
49. سوره ى تكوير، آيه ى 1 ـ 3.
50. سوره ى انفطار، آيه ى 1-3.
51. سوره ى معارج، آيه ى 8-9.
52. سوره ى زمر، آيه ى 68.
53. محمد تقى فلسفى، گفتار فلسفى معاد، ج 2، ص 25.
54. امام باقر (عليه السلام): كذب الوقاتون. شيخ طوسى، الغيبة، ص 426.
55. داود الهامى، «آخرين اميد»،مجله ى مكتب اسلام، (سال 1372)، ص 301، ميرزا محمد
تقى موسوى اصفهانى، مكيال المكارم، ج 2، ص 262.
56. مكيال المكارم، ج 2، ص 73.
57. همان، ص 173.
58. نشريه ى مسجد صدريه، خورشيد پنهان، ص 81 و 196.
59. عليرضا رجالى تهرانى، يكصد پرسش و پاسخ پيرامون امام زمان، ص 222 به بعد.
60. سوره ى مومنون، آيه ى 100.
61. علم الهدى، معاد و عدل، ص 70 به بعد.
62. محمد تقى فلسفى، گفتار فلسفى معاد، ص 263 به بعد.
63. محمدحسين حسينى طهرانى، معادشناسى، ج 4، ص 16 به بعد.
64. سوره ى اعراف، آيه ى 187.
65. سوره ى يس، آيه ى 49.
66. سوره ى زمر، آيه ى 68.
67. محمد تفى فلسفى، گفتار فلسفى معاد، ص 39 به بعد.
68. همان، ص 41.
69. سوره ى معراج، آيه ى 4.
70. علم الهدى، معاد و عدل، ص 119.
71. سوره ى نباء، آيه ى 19.
72. ر.ك: معاد و عدل، ص 122.
73. سوره ى فصلت، آيه ى 20.
74. معاد و عدل، ص 154.