غوائل اخروى مال
الف : خرج كردن مال در جهت معصيت خداوند:
اگر كسى مال خود را در جهت معصيت خداوند مصرف كند بديهى است باعث عذاب
اخروى خود شده است . چه اينكه بهترين وسيله معصيت و فراهم شدن مقدمات
آن وجود ثروت است .
ب : مصرف مال در تنعم از مباحات و عادت به آن :
انسان مال خود را جهت خوشگذرانى هاى آنچنانى مصرف كند و به اين
خوشگذرانى ها عادت پيدا كند به طورى كه اگر مال از دست رفت براى ادامه
آن تنعم و بهره برى از لذائذى كه به آنها عادت كرده مجبور شود به حرام
بيفتد، در اين صورت اين مال باعث عذاب اخروى شده است .
ج : مشغول شدن به اصلاح امور دنيوى و غفلت از
آخرت :
اگر مال موجب شود انسان از آخرت خود غافل شود و صرفا به دنيا و آنچه در
دنياست بپردازد اين بدترين آفت و غائله مال به شمار مى رود. اگر انسان
نتواند به بعد معنوى و به رشد روحى خود توجه پيدا كند و همواره در بعد
مادى و دنيوى غوطه ور شود اين نهايت بدبختى او خواهد بود. در روايتى
نقل شده است يكى از صحابه پيامبر فقير بود در زمان فقر جزء اولين
نفراتى بود كه وارد مسجد مى شد و در صف نماز جماعت پشت سر رسول گرامى
اسلام صلى الله عليه و آله نماز جماعت مى خواند. اما پس از مدتى با يك
سرمايه اى كه پيامبر در اختيار او گذاشت به يك دامدارى وسيعى دست يافت
. كم كم ديدند كه او كمتر به مسجد مى آيد تا اين كه كاملا مسجد را ترك
كرد تا زمانى كه آيه مربوط به زكات نازل شد. پيامبر صلى الله عليه و
آله كسى را ماءمور كرد تا او را ماليات شرعى بگيرد، او از پرداخت
ماليات استنكاف كرد و گفت من براى تحصيل مال زحمت كشيده ام چرا بايد
زكات به پيامبر بدهم !! ببينيد مال چقدر انسان را از مرحله پرت مى كند
و غافل مى سازد.
بعد پيامبر سرمايه خود را از او باز پس گرفت و اتفاقا وضع مالى او
مجددا خراب شد تا مثل روز اول فقير گشت ، آنگاه دوباره راه مسجد پيشه
كرد و مومن شد. پس يكى از غوائل اخروى مال ايجاد غفلت از آخرت است .
در اين زمينه از حضرت عيسى ابن مريم عليه السلام روايت شده است :
فى المال ثلاث آفات ان ياخذه من غير فقيل ان
اخذه من حله قال يضعه فى غير حقه فقيل ان وضعه فى حقه قال يشغله اصلاحه
عن الله
(88) يعنى در مال سه نوع آفت است اول اينكه مال را از
راه حلال به دست آرى كسى گفت اگر از راه حلال به دست آورده بود چه ؟
فرمودند اينكه در آنجايى مصرف كنى كه نبايد مال را به مصرف برسانى كسى
گفت اگر درست و صحيح به مصرف رسانده شود چگونه است ؟ حضرت جواب دادند
اينكه مال و اصلاح امور آن انسان را از ياد خدا غافل مى سازد.
فوائد مال
فوائد مال هم دو نوع است : 1 - فوائد دنيوى 2 - فوائد دينى .
اما فوائد دنيوى مال عبارت است از:
الف : خلاص از ذل سؤ ال :
كسى كه داراى مال است ديگر نيازى به درخواست كمك از مردم ندارد و از
اين ذلت رهايى مى يابد.
ب : دورى از حقارت فقر:
خود فقير در ميان مردم ذلت است . كسى كه فقير نباشد ديگر اين ذلت و
حقارت در مورد او نخواهد بود.
ج : رسيدن به عز و مجد در بين مردم :
مردم به كسى كه داراى مال باشد احترام مى گذارند. مال سبب عزت ، مجد،
جاه ، جلال دارنده آن مى شود، اين هم يكى ديگر از فوائد مال است . (گر
چه احترام به كسى صرفا از اين جهت كه ثروتمند است صحيح نيست .)
د. كثرت دوست و يار:
مادامى كه كسى داراى اموال و دارايى بسيار باشد دوست و يار او نيز به
همان نسبت اضافه مى شود. افراد زيادى اطراف او را مى گيرند و به او
احترام مى گذارند و به او اظهار اخلاص و دوستى مى كنند و به او امداد و
كمك مى نمايند. گر چه قول شاعر:
معيار دوستان دغل روز حاجت است
|
قرضى براى تجربه از دوستان طلب
|
و يا به قول سعدى :
اين دغل دوستان كه مى بينى
|
و: حصول وقار و كرامت :
كسى كه داراى مال و اموال باشد مى تواند در ميان مردم به طور موقر و
سنگين ، محترمانه با كرامت و بزرگوارى زندگى كند و اين نيز از فوائد
دنيوى مال است .
اما فوائد دينى مال عبارتند از:
الف : انفاق بر خود در عبادات :
ثروتمند مى تواند به وسيله مالش بر خودش جهت عبادت انفاق كند. مثلا حج
برود، جهاد مالى كند، زيارت مستحبى برود، و امثال آنها.
ب : انفاق بر ديگران :
ثروتمند و دارنده مال مى تواند به ديگران هم انفاق كند مثل اينكه گرسنه
اى
را سير نمايد يا برهنه اى را بپوشاند، براى كسى مسكن تهيه كند، مخارج
ازدواج جوانان را فراهم سازد، مدرسه سازى كند، صدقه بدهد و امثال
اينها.
راه خلاصى از غوائل مال
حال اين سؤ ال مطرح مى شود چه كنيم كه از غوائل مال دنيوى و اخروى مال
در امان باشيم .
اينجاست كه در جواب بايد گفت سه عامل در دورى از غوائل مال موثر است :
1 - شناخت مقصود از مال و خلقت آن و علت نياز به مال كه باعث مى شود
علاقه قلبى به مال پيدا نشود.
2 - مراعات در جهت در آمد و كسب مال كه از راه حرام نباشد كه باعث مى
شود تكاثر در اموال پيدا نشود.
3 - مراعات در جهت خرج و مصرف صحيح و بمورد و انجام كليه واجبات مالى
كه باعث مى شود فاصله طبقاتى در اجتماع كمتر شود.
با رعايت سه موضوع ياد شده و عمل به آنها يعنى توجه به اينكه مال چيست
چرا خداوند آن را خلق كرده ؟ چرا در اختيار من قرار داده ؟ من در مقابل
اين نعمت چه وظيفه اى دارم ؟ و مراعات در دخل و خرج آن انسان از غوائل
دنيوى و اخروى مال دور مى شود.
ما همانطور كه در بحث لغوهاى فعلى بنا داشتيم ضد خاص هر يك از لغوها را
بيان كنيم و به تشريح آن بپردازيم اينجا نيز بنا داريم به ضد خاص حب
دنيا و حب مال بپردازيم . ضد خاص حب دنيا و حب مال كه از شعب حب دنيا
است زهد مى باشد. ما واژه زهد را بسيار شنيده ايم و به افراد زيادى هم
شايد زاهد گفته ايم اما بايد ديد زهد چيست و زاهد كيست ؟
اينجا ما ابتدا تعريفى كه علماء اخلاق در اين زمينه دارند را بيان مى
كنيم .
تعريف زهد
زهد عبارت است از عدم راه بسوى دنيا قلبا
و ترك آن با جوارح مگر به قدر ضرورت بدن و نيز دروى از متاع دنيا كه
متاع دنيا مى تواند شامل اموال و منصبها و مانند آن باشد.
ما قبلا در بحث حب دنيا گفتيم انسان دو نوع رابطه و علاقه مى تواند به
دنيا داشته باشد يكى علاقه قلبى و ديگرى علاقه بدنى . آنجا مشروحا بيان
داشتيم اين علاقه قلبى به دنيا كه مذموم است والا علاقه بدنى به دنيا
اقدام به اصلاح امور دنيوى باشد، هيچ مذمتى ندارد. زهد يكى از درجات
عالى معنويت است كه كسى كه مى خواهد بدان مرتبه نائل شود بايد براى
تحصيل رضاى خداى از بعضى از لذات مشروع هم تا حدى دست بكشد. اينجاست كه
موضوع با مسئله رياضت دنيوى مثل كسى كه مى خواهد مرتاز شود تفاوت پيدا
مى كند. يك مرتاز با اينكه از نظر قانون و شرع حق استفاده از نعم دنيوى
را دارد، مع الوصف خودش براى رسيدن به آن وصف مرتازى رياضت مى كشد، پس
بين مسئله زاهد و مرتاز تفاوت وجود دارد. يك مرتاز مى تواند بدون داشتن
هدف الهى و معنوى مرتاز باشد و رياضتهاى فراوان را هم متحمل شود، اما
يك زاهد ابدا چنين نيست و تنها با وجود هدف الهى است كه لفظ زاهد بر
كسى صدق مى كند. يك مرتاز در راه رياضت خود ممكن است اعمال خلاف شرع هم
انجام دهد، مثل تحمل مشقتهايى كه تحمل آن جايز نيست كه اينها چنين
سختيهايى را نيز به بدن خود هموار مى كنند. يك رياضت كش به اين معنى ،
گاهى سه شبانه روز يا بيشتر بدن خود را بطور وارونه به درختى آويزان مى
كند، خوب از نظر شرع اسلام آيا بر اين شخص نماز واجب نبوده است ، آيا
انجام اين عمل و ترك نماز، خلاف شرع نيست . پس مى بينيم رياضتهاى اين
چنينى ممكن است باعث انجام بعضى اعمال شود كه حرام است يا باعث ترك
بعضى از اعمال شود كه انجام آن واجب و ترك آن نيز حرام است . اما زهد
با توجه به هدف و مبدا معنى پيدا مى كند به قول سعدى مى گويد:
يا رب دل پاك و جان آگاهم ده
|
در راه خود اول زخودم بيخود كن
|
بيخود چو شدم زخود خود راهم ده
|
زاهد واقعى كسى است كه ديوانه معبود خود و عاشق الله باشد و در راه او
خودى را نشناسد. يك زاهد واقعى بر خلاف يك راهب يا راهبه (رهبانيت در
مسيحيت معمول است ) هيچگاه جهاد فى سبيل الله دور نمى ماند و لذاست كه
ما حضرت على عليه السلام و ياران مخلص او را با لقب زاهدان شب و شيران
روز مى شناسيم كه به حق نيز اين چنين هستند، بنابراين زهد با جهاد
كاملا سازگار است . زهد به معنى سر فرو بردن در زنخدان و بى حركت بودن
نيست و به معنى عبادت تنها هم نيست . نمونه بارز زاهد واقعى امير
مومنان على عليه السلام است . ما مى بينيم به حسنين عليه السلام خبر مى
دهند كه پدرتان در نخلستان از حال رفته وقتى حسنين عليه السلام به آنجا
مى روند مى بينند پدرشان از فرط عبادت و خضوع و خشوع در مقابل خداوند
به حالت اغما و بى هوشى دچار شده در حالى كه پيشواى مومنين و حاكم مطلق
مسلمين است ، در همان حال براى به دست آوردن دل كودكان يتيم و خنداندن
آنها با كودكان هم بازى مى شود و نيز همين على عليه السلام است كه در
ميدان نبرد مثل شمشير مى زند و در حالى كه بدن او مانند آبكش سوراخ
سوراخ شده مع الوصف اذن نشستن و از پا افتادن به خود نمى دهد. شجاعت و
دلاورى و جوانمردى در كنار عبادت و بندگى اين زهد واقعى است و لذا نثار
جان در راه خدا انتهاى درجات زهد است و چه خوش گفته است شاعر:
آن كس كه تو را شناخت جان را چه كند
|
فرزند و عيال و خانمان را چه كند
|
ديوانه كنى هر دو جهانش بخشى
|
ديوانه تو هر دو جهان را چه كند
|
اما زهد داراى مراتب و درجاتى است كه ما سعى مى كنيم آنها را به اختصار
بيان كنيم .
درجات زهد
زاهد و زهد مراتب و درجاتى دارند كه ما با استفاده از بيان علماء بزرگ
اخلاق به آن اشاره مى كنيم .
الف : درجات افراد زاهد
1 - زهد مطلق :
زاهد در اين درجه كسى است كه از هر چه غير از خدا باشد اعراض و فقط رو
به سوى خدا مى كند كه او را زاهد مى گويند. توضيحا بايد گفت زاهد واقعى
و زاهد مطلق آن زاهدى است كه به آنچه غير از خداست نپردازد و فكر غير
خدايى در ذهن او راه نيابد و هر چه مى بيند و مى شنود و مى گويد خدا
باشد و بس . فانى در معبودش باشد. اين زاهد مطلق و زهد واقعى است كه
خدا را براى خدا مى خواهد.
2 - دورى از دنيا و عدول از آن به سوى خدا و معبود:
اين رتبه دوم زاهد است كه اعراض و دورى او از ما سوى الله نيست ، بلكه
از دنيا است . از دنيا چشم مى پوشد و به معبود رو مى كند. البته وقتى
مى گوييم از دنيا چشم مى پوشد منظورمان اين است كه از همه آنچه در دنيا
است چشم بپوشد و هيچگونه علاقه قلبى به دنيا و ما فيها نداشته باشد.
فقط خدا را بنگرد و به كل دنيا پشت كند ولى گوشه چشمى هم به اجر و
پاداش اخروى داشته باشد.
3 - دورى از دنيا و عدول به سوى آخرت :
رتبه سوم زهد اين رتبه است كه كسى از دنيا و موجودات آن چشم بپوشد و
علاقه اى به آنها نورزد، اما رو به آخرت كند. يعنى توجه او صرفا به
معبود نباشد بلكه توجه او به آخرت و دنياى ديگر و لذات آن دنيا باشد.
يعنى به دنيا پشت مى كند و به آخرت اقبال نمايد كه اين رتبه سوم زهد
است .
4 - دورى از دنيا و عدول به آخرت از ترس عذاب الهى و يا طمع به بهشت :
آخرين مرتبه از مراتب زهد اين مرتبه است كه انسان چشم از دنيا بپوشد و
طمعى به دنيا نداشته باشد و علاقه به دنيا را از بين ببرد، اما به طمع
آنكه خداوند در قبال آن به او بهشت عنايت كند يا از خوف اينكه خداوند
او را در دوزخ بياندازد. اين نوع رابطه با خدا پايين ترين مرتبه زهد
است و لذاست كه مى بينيم حضرت على عليه السلام در مناجاتش مى فرمايد:
خداوندا من تو را مى ستايم اما نه بهر طمع به بهشت تو و معصيت تو را
انجام نمى دهم اما نه از بهر دورى از دوزخ ، بلكه به خاطر حالت مذكور
دورى و ترك دنيا موجود است . اما در هر يك از اين چهار حالت كه ذكر شد
اين انگيزه زاهد است كه درجات را تغيير مى دهد. پس بايد توجه داشت كه
زاهد نمى تواند اقبال به دنيا داشته باشد چون ترك دنيا وجه مشترك تمام
مراتب زهد است . يعنى زاهد نمى تواند به بعض از دنيا اقبال و به بعض
ديگر ادبار كند چون در اين صورت او ديگر زاهد نيست ، نكته ديگرى كه
بايد متذكر شوم اين است كه تارك دنيا با تفاضيل كه گفته شد به شرطى
زاهد است كه بتواند به دنيا متمايل شود و او به اين جهت كه دنيا را پست
، دانى ، حقير و بى ارزش مى داند آن را ترك كند و اين قاعده در هر چهار
درجه زاهدين جارى است و استثناء نمى پذيرد. پس مشخص شد اگر كسى به خاطر
عدم مردم به زاهد و عابد بودن ، اين طريقه را پيشه خود كند قطعا هم از
زهد و هم از عبادت بهره اى نبرده است .
اينجا دو تقسيم بندى ديگر نيز وجود دارد كه به اعتبار خود زهد است .
يكى در رابطه با دنيا و ديگرى به اعتبار متروكات .
تقسيم بندى زهد بنا به اعتبار ديگر
ب : به اعتبار ترك دنيا نيز خود زهد تقسيماتى دارد:
1 - زهد در دنيا همراه علاقه به دنيا:
يعنى زاهد ضمن اينكه به دنيا پشت مى كند، علاقه به سوى آن دارد ولى نفس
خود را كنترل مى كند و با مجاهدت و مشقت پيگير، از دنيا دورى مى كند و
علاقه خود را تحت الشعاع قرار مى دهد كه به اين نوع از دسترسى به زهد
تزهد مى گويند.
2 - زهد در دنيا بدون علاقه به دنيا:
به اين ترتيب كه زاهد اصولا براى دنيا ارزشى قائل نيست تا ميلى به سوى
آن داشته باشد. او دنيا را حقير و كوچك مى شمرد و آن را پست مى داند،
از طرفى طمع به لذات اخروى دارد و زهد پيشه مى كند كه اين نوع زهد پيشه
كردن براى او مشقتى ندارد.
3 - زهد در دنيا با شوق و ذوق و علاقه :
اين نوع افراد زمانى كه در حال ترك دنيا هستند، گويى هيچ اتفاقى
نيفتاده ، يعنى اصولا ترك دنيا و پشت كردن به آن براى او حادثه اى
محسوب نمى شود، زيرا اصولا دنيا را پوچ و هيچ مى دانند (البته نه به
معنى سوفسطائى و ايده آليسم ) و اين هيچى و پوچى در مقابل پروردگار
جهان كه خالق اوست اعتبار پيدا مى كند و به دليل فانى شدن اين عبد در
خالق است . او به خاطر عشق و علاقه به پروردگار و شوق وصال ، آنقدر از
خود بى خود مى شود كه خود را نيز نمى بيند چه رسد به اطراف خود و مشهور
است كه حب الشى ء يعمى و يصم و بغض الشيى ء يعمى
و يصم دوستى و دشمنى با چيزى انسان را كر و كور مى كند.
آرى اين گونه زاهدان به خاطر حب به خدا كر و كورند و جز خدا و خالق را
نمى بينند و به همين جهت است كه به سرزنش ديگران يا مدح آنان توجه
ندارند. اينگونه رابطه با خدا را بر اساس عرفان مى توان توجيه كرد و
اين نوع زاهد واقعا عارف است .
درجات زهد در رابطه با مرغوب
ج : زهد به اعتبار يا متروك (بنا به اعتبار چيزهايى كه در آن ترك مى
شود) نيز درجاتى دارد كه در اينجا به آنها اشاره مى كنيم :
1 - ترك محرمات كه همان زهد در حرام است . دورى از محرمات كه خود بخشى
از لذائذ دنيوى هستند نوعى ترك دنيا است و به اين نوع زهد، زهد فرضى مى
گويند.
2 - ترك چيزهايى كه حيلت يا حرمت آنها بر او مشتبه مى شود نه تنها ترك
محرمات بلكه دورى از چيزهايى كه حيلت آنها بر او مشخص نيست و نيز در
طهارت و نجاست ، پرهيز از چيزهايى كه طهارت آنها بر او معلوم نيست كه
نام اين زهد را زهد سلامت مى گذارند.
3 - زهد از زائد بر قدر حاجت حتى در حلال ، يعنى زاهد به بيش از حد
حاجت دست نمى بازد و لو آنكه براى او حلال باشد كه نام اين نوع زهد را
زهد عقل مى گذارند.
4 - ترك جميع آنچه نفس انسانى از آن تلذذ و تمتع مى جويد، حتى در قدر
ضرورت آن از شهوت گرفته تا غضب ، از كبر گرفته تا رياست و از مال و جاه
گرفته تا غير اينها هم نوعى از زهد است . لازم به ذكر است زمانى اين
زهد مطلوب و محسن است كه در زمينه دورى از شهوات افراط نشود يعنى به
محروميت مطلق منجر نشود.
5 - ترك جميع ما سوى الله حتى در بدن و نفس خودش و توجه كامل به سوى
خداوند جل اسمه كه اين بالاترين درجه زهد و زاهد و عالى ترين رتبه در
متروك و مرغوب آن است و لازم است به عرض برسانم التفات داشتن به بعض ما
سوى الله مثل اشتغال به ضرورياتى چون خوردن ، پوشيدن ، با مردم و در
ميان آنها بودن و مكالمه با آنها با اين رتبه از زهد منافاتى ندارد، چه
آنكه زاهد عارف همين اقدامات را نيز براى تحصيل رضاى خدا انجام مى دهد.
زهد از ديدگاه قرآن و احاديث
خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد:
فخرج على قومه
فى زينته قال الذين يريدون الحيوه الدنيا يا ليت لنا مثل ما اوتى قارون
انه لذو حظ عظيم و قال الذين اوتوا العلم ويلكم ثواب الله خير لمن امن
و عمل صالحا و لايلقيها الاالصابرون
(89) يعنى قارون در ميان قوم خود در حالتى كه زينب
آلاتش همراهش بود ظاهر شد آن كسانى كه طالب حيات دنيوى بودند، گفتند اى
كاش ما هم مثل او مالك آنچه به قارون داده شده است بوديم . به درستى كه
او صاحب بهره بزرگ و عظيمى است . اما آن دسته كه به آنها دانش عطا شده
بود گفتند واى بر شما مردمان باد (مگر نمى دانيد كه ) ثواب خدا (تحصيل
رضاى او) بهتر است براى كسانى كه ايمان آورده اند و عمل نيكو انجام مى
دهد و البته به غير از صابران اين رتبه به كسى داده نمى شود. پس ما مى
بينيم قرآن كسانى كه به مال دنيا و زينت و زيور آن توجه ندارند تمجيد
مى كند و آنها را صاحبان خرد، عقل ، علم ، دانش و نيز از صابران و
شكيبايان معرفى مى نمايد و اين خود تمديح از زهد است ، زيرا در واقع
همان نداشتن علاقه به مال و دنياست و نيز در اين زمينه خداوند مى
فرمايد:
من كان يريد حرث الاخره نزد له فى حرثه
و من كان يريد حرث الدنيا نوته منها و ما له فى الاخره من نصيب
(90) يعنى كسى كه زراعت آخرت را بخواهد به او بركت مى
دهيم و در اين زراعت مى افزاييم و آن كسى كه توشه و زراعت دنيا را
انتخاب كند نيز، به او مقدارى از آن توشه دنيوى عطا مى كنيم ليكن براى
سهم و نصيبى در آخرت نيست . ما مى بينيم اين آيه شريفه هم بيانگر تقدس
زهد است ، همين مقدار از قرآن بسنده مى كنيم و به سراغ روايات مى رويم
. رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در اين زمينه مى فرمايد:
اذا راتيم العبد قد اعطى صمتا و زهدا فى الدنيا
فاقتربوا منه فانه يلقى الحكمه
(91) يعنى هنگامى كه بنده اى (از بندگان خدا) را ديديد
كه به او سكوت و زهد در دنيا عطا شده است پس به او نزديك شويد كه او
حكمت به شما القاء مى كند.
در روايت است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله به اميرالمومنان على
عليه السلام فرمودند:
يا على من عرضت له دنياه و
آخرته فاختار الاخره و ترك الدنيا فله الجنه و من اختار الدنيا
استخفافا بآخره فله النار
(92) يا على كسى كه دنيا و آخرت بر او عرضه شود و او
آخرتش را بر دنيا ترجيح دهد و آخرت را اختيار كند و دنيا را ترك گويد
بهشت براى اوست . و كسى كه دنيا را در حالى كه آخرتش را سبك مى شمارد
اختيار كند براى او آتش است .
برخى روايات در زمينه درجات و اعتبارات زهد
نقل شده است كه :
الزهد فى الدنيا ثلاثه اخرف
زاء وهاء و دال اما الزاء فترك الزينه و اما الهاء فترك الهوى و اما
الدال فترك الدنيا
(93) زهد در دنيا سه حرف است زاء و هاء و دال . زاء به
معنى ترك زينت است و هاء به معنى ترك هواى نفسانى است و اما دال به
معنى ترك دنيا است .
امام صادق عليه السلام نيز در اين زمينه مى فرمايد:
الزهد مفتاح باب الاخره و البرائه من النار و هو
ترك كل شيئى يشغلك عن الله من غير تاسف على فوتها و لااعجاب فى تركها و
لا انتظار فرج منها و لا طلب محمده عليها و لاعوض منها بل ترى فوتها
راحه و كونها آفه ...
(94)
زهد كليد در آخرت و كليد دورى از آتش و نار است . و اما زهد چيست ؟ زهد
آن است كه هر چه تو را از خدا باز مى دارد ترك كنى . البته به شرطى كه
اين متاركه از غير تو را متاءسف نكند و تو از اين متاركه متعجب نشوى و
انتظار فرج و گشايشى هم از اين متاركه نداشته باشى و طالب هيچ خيرى از
اين متاركه نباشى و عوضى نيز مطالبه نكنى ، بلكه احساس كنى اين متاركه
براى تو ايجاد راحتى مى كند و رابطه با دنيا براى تو آفت است . اين
حديث شريف در رابطه با زهد مطلق است ، يعنى ما را به بريدن از ما سوى
الله و توجه به سوى خالق ، آنهم بدون احساس سختى و مشقت تشويق مى كند.
تتمه اى در بحث غنا و فقر
الف : غنا
غنا عبارت است از موجود بودن تمام چيزهايى كه از اموال دنيا به
آن نياز است . البته اين حداقل مراتب غنا است . مثلا اگر كسى منزل
مسكونى ، ماشين و تلفن داشته باشد و نيازهاى خوراكى و پوشاكى اوليه خود
و خانواده اش را دارا باشد اين پايين ترين مرتبه غنا است . و واضح است
كه غنا مى تواند مراتب بسيار زيادى داشته باشد تا آنجا كه شخصى بر اكثر
اموال دنيا تسلط پيدا كند، مثل ملوك و شاهان زيادى كه اين چنين بوده
اند. پس براى غنا نمى شود مراتب خاصى را بر شمرد. زيرا به مقدار تنوع
ثروت ها غنا نيز مراتب دارد، اما شخص غنى مراتبى دارد كه ما آن مراتب
را به عرض مى رسانيم .
مراتب شخصى غنى
كسى كه غنى است به سه اعتبار حالات مختلفى پيدا كند:
الف : به اعتبار تحصيل مال .
ب : به اعتبار نوع مال .
ج : به اعتبار خرج مال .
شخصى غنى از نظر تحصيل مال از دو حالت خارج نيست :
1 - غنى حريص : چنين شخصى سعى وافر در جمع آورى مال و دست آوردن آن مى
كند به طورى كه دائما در تعب و نا آرامى و ناراحتى براى تحصيل مال به
سر مى برد و ضمنا از اينكه احيانا اين مال از دست او خارج شود ناراحت
شده و شديدا آزرده خاطر مى گردد.
البته ممكن است كسى براى كسب مال زحمتى نكشد و كوششى به خرج ندهد و مال
وافرى هم به دست او بيايد اما حالت روحى حرص براى جمع آورى مال را
داشته باشد. به اين شخص هم غنى حريص مى گويند چون ميزان ، حرص و ولو
جمع آورى مال دنيا مى باشد.
2 - غنى راضى و قانع : چنين شخصى هيچ تعب و ناآرامى در طلب مال ندارد و
چنان نيست كه اگر مال دنيا را به دست آورد خرسند و در غير آن صورت
ناخشنود باشد و اگر اين مال را از دست داد دگرگون و ناراحت نمى شود.
ولى اگر مالى به دست آورد راضى و شكرگزار است . اين رضايت و عدم
دگرگونى يا به علت عدم تفاوت وجود و يا عدم وجود مال نزد او است ، يا
گر چه وجود مال را بر عدم آن برتر مى شمرد ولى علاقه قلبى به آن ندارد.
ب : حالات شخص غنى به اعتبار نوع مال :
از اين جهت نيز غنى از سه حالت خارج نيست .
1 - اينكه مالى را كسب كرده مطلقا حلال است .
2 - اينكه آن مال مطلقا حرام است
3 - اينكه بعضى از آن مال حلال و بعضى از آن حرام است .
ج : مراتب شخص غنى به اعتبار خرج مال :
از اين جهت نيز غنى دو حالت دارد:
1 - امساك از انفاق : حتى در حقوق واجب شرعى يعنى از پرداخت پول و
انفاق مال به كلى خوددارى مى كند، حتى نفقه واجب النفقه خود و يا
واجبات مالى مثل خمس ، زكات و امثال آن را هم نمى پردازد.
2 - انفاق از اموال : به خلاف حالت اول غنى انفاق مى كند. (البته انفاق
مراتبى دارد كه پايين ترين مرتبه آن پرداخت حقوق واجب شرعى است و
بالاترين آن بذل و بخشش مازاد بر اقل مراتب غنا است به طورى كه اگر
بيشتر از آن ببخشد خود او به فقر مبتلا مى گردد.)
حال كه تا اندازه اى با غنا و مراتب شخص غنى آشنا شديم مى پردازيم به
اينكه غنا امر پسنديده اى است يا نه ؟
ذم غنا
كليه اقسام غنا غير از آن قسمتى كه به عرض مى رسانيم مذموم است . در
اين زمينه آيات و رواياتى موجود است كه چند مورد را به عرض مى رسانيم .
از جمله خداوند تبارك و تعالى فرمود: ان الانسان
ليطغى ان راه استغنى
(95) مى بينيم كه چگونه خداوند غنا را وسيله طغيان
انسان و خود فراموشى او معرفى مى كند و غنا را سبب غالب شدن هواى
نفسانى انسان و وسيله تمرد او از امر پروردگار و طغيان او بر مى شمرد و
همين طغيان است كه نتيجه اش مى شود اين الانسان
لربه لكنود
(96) همين طغيان است كه موجب عتاب مى شود
يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم
(97) در روايات نيز به اين امر اشاره شده است .
از جمله اين روايت كه از رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نقل شده
كه از حضرت سؤ ال شد اى امتك اشر قال الاغنيا
(98) كدام طبقه از امت تو شرورترند؟ حضرت فرمود اغنياء.
و نيز از همان حضرت روايت شده كه به بلال فرمودند:
الق الله فقيرا و لاتلقيه غنيا
(99) خداوند را در حال فقر ملاقات كن نه در حال غنا.
همچنين حضرت فرموده است : يدخل فقراء امتى الجنه
قبل اغنيائهم بخمساه عام
(100) يعنى فقراء امت من پانصد سال قبل از ورود اغنياء
آنها به بهشت وارد مى شوند. روايتى ديگر نيز در اين زمينه هست كه حضرت
صلى الله عليه و آله فرمودند: اطلعت على الجنه
فراءيت اكثر اهلها الفقراء و اطلعت على النار فراءيت اكثر اهلها
الاغنياء
(101) يعنى من بر بهشت واقف شدم اكثر اهل آن را از فقرا
ديدم و بر دوزخ واقف شدم و اكثر اهل آن را از اغنيا ديدم . از طرفى در
روايت آمده كه خداوند به حضرت موسى عليه السلام خطاب كرد يا موسى :
اذا رايت الفقرا فقل مرحبا بشعار الصالحين و اذا
رايت الغنى مقبلا فقل ذنب عجلت عقوبته
(102) يعنى خداوند خطاب به موسى فرمود يا موسى زمانى كه
ديدى فقر به تو روى آورده است بگو مرحبا و احسنت و مبارك باد. چه آنكه
فقر شعار شايستگان و نشانه آنهاست و زمانى كه ديدى غنا به تو روى آورده
است بگو اين گناهى است كه در عقوبت آن تعجيل گرديده است . همچنانكه در
خبر ديگرى آمده است كه : انه ما من يوم الا و
ملك ينادى من تحت العرش يا بن آدم قليل يكفيك خير من كثير يطغيك
(103) يعنى هيچ روزى نمى گذرد مگر آنكه يك ملك از تحت
عرش ندا مى دهد اى فرزند آدم (اى انسان ) مال كمى كه تو را كفايت كند
بهتر است از ثروت زيادى كه تورا به طغيان افكند. از حضرت عيسى عليه
السلام روايت شده است كه فرمودند: بشده يدخل
الغنى الجنه
(104) خيلى به سختى و ندرت افراد غنى وارد بهشت مى
شوند.
غناى محسن
حال ببينيم كه آيا غنائى كه عارى از آفت باشد داريم يا خير؟ و اگر
داريم كدام است ؟ بايد گفت به جز غناى حاصل از حلال ، كه شخص غنى ،
واجبات مالى خود را ادا مى كند و مازاد بر نياز خود را نيز در راه
مصارف صحيح و مشروع انفاق كند بقيه موارد مذموم است .
ب : فقر
فقر عبارت است از نبودن آنچه بدان نياز است . پس اگر كسى آنچه
را كه به آن نيازمند نيست را نداشته باشد فقير نيست . اينجا بد نيست
يادآور شوم متعلق نياز فقط مال نيست .
فقير و غنى و تمام موجودات ممكن الوجود، نيازمند هستند و عمده نياز
آنها احتياج به دوام وجود است اين را به عنوان جمله معترضه عرض مى
كنم كه وجوب و رابطه وجوبيه آن است كه نسبت محمول بر موضوع ضرورى باشد
و عدم اين نسبت ممكن نباشد مثل نسبت يگانگى براى خداوند. و رابطه
امتناعيه آن است كه نسبت محمول به موضوع غير ممكن و ممتنع باشد مثل
نسبت زوجيت به عدد سه و رابطه امكانيه آن است كه نسبت دادن يا ندادن
محمول به موضع با السويه باشد مثل نسبت عدد دو به سيب و يا عدد سه به
سيب ، كه هر كدام از اين اعداد را مى توان به سيب نسبت داد و مى توان
نسبت نداد. حال در رابطه با وجود، اين سه اصطلاح را بررسى مى كنيم :
1 - واجب الوجود: وجود فى نفسه لنفسه بنفسه . واجب الوجودى است كه
مستقل است و وجودش براى خود اوست و قائم به خود نيز هست كه اين مفهوم
غناى مطلق است .
2 - ممكن الوجود كه شامل مراتب ذيل مى شود:
الف : موجود فى نفسه لنفسه بغيره كه همان جوهر است مثل وجود انسان ،
ولى از حيث وجود فقير است نه غنى .
ب : وجود فى نفسه بغيره كه همان عرض است مثل قيام و قعود زيد كه وجود
آن براى زيد و نيز احتياج زيد است .
ج : وجود لا فى نفسه مانند حروف و روابط كلام كه به تنهايى وجود مستقل
ندارند و هميشه نيازمنند تركيب هستند
3 - ممتنع الوجود: چيزى كه نمى تواند وجود داشته باشد.
غرض از اين توضيحات به عنوان جمله معترضه اين بود كه براى ما روشن شود
غير از واجب الوجود كه قائم به ذات است آنچه هست درجه اى از فقر را
داراست و آن هم نياز به وجودى است كه بايد از غير خود بگيرند. غنى مطلق
و غير محتاج خداست و غير از او همه نيازمندند. ليكن نه اينكه در رابطه
با نداشتن مال و اموال ، پس معلوم شد فقر متعلق فراوانى مى تواند داشته
باشد. در اين رابطه خداوند مى فرمايد: و الله
الغنى و انتم الفقراء
(105) خداوند غنى و شما فقيريد و معلوم شد اينطور نيست
كه هر كس مال نداشته باشد فقير است . چه بسا بسيارى كه مال داشته باشند
و از جهات ديگرى دچار فقر باشند و چه بسا افرادى كه فقر مالى داشته
باشند و از جهات ديگرى غنى باشند و ضمنا در همين آيه شريفه كه تلاوت شد
به اين نكته هم اشاره شده است زيرا خداوند مى فرمايد و انتم الفقراء و
شما فقيريد با توجه به اينكه خطاب قرآن به همه افراد بشر است بايد ديد
همه افراد بشر دچار فقر مالى هستند؟ نه پس معلوم مى شود متعلق فقر فقط
مال نيست . البته بحث ما در رابطه با فقر و فقير در همين قسمت مالى است
.
چند نوع فقر داريم ؟
در اينجا يك تقسيم بندى در مورد فقراء را به عرض مى رسانيم .
1 - فقير حريص :
به فقيرى كه رغبت زيادى به مال دارد و دوستدار مال است به طورى كه اگر
بتواند از راهى مال به دست آورد ولو با سختى و مشقت بسيار اين كار را
انجام مى دهد و اينكه مال ندارد و به علت عجز و ناتوانى او از تحصيل
مال است به اين دسته اشخاص ، فقير حريص مى گويند.
2 - فقير قانع :
به فقيرى كه وجود مال نزد او از عدم آن محبوبتر است ، ما آن محبت به
طورى شديد نيست كه دست به هر كارى جهت طلب آن بزند اما اگر بدون تعب و
مشقت به دست او رسيد خوشحال مى شود و اگر هم مالى به دست او نيامد خود
را به تعب و ناراحتى و مشقت نمى افكند، فقير قانع مى گويند.
2 - فقير زاهد:
به فقيرى كه علاقه و رغبتى به مال نداشته باشد به طورى كه از وجود مال
ناراحت شود و وجود آن سبب آزار خاطر او باشد و حتى اگر مالى به دست او
برسد از آن بگريزد و دور شود فقير زاهد مى گويند.
4 - فقير خائف :
فقير خائف ، فقيرى است كه از مال اعراض و دورى مى كند و سعى در تحصيل و
نگهدارى از اموال نمى كند زيرا از عذاب الهى مى هراسد و اين هراس از
اين جهت است كه او، خوف گرفتار شدن در غوائل مال را دارد كه اين خود
درجه اى از زهد است .
5 - فقير راجى :
فقير راجى ، فقيرى است كه به خاطر داشتن شوق رسيدن به ثواب ، از
نگهدارى مال و يا از پيگيرى كسب آن خود دارى مى كند كه اين نيز خود
درجه اى از زهد است .
6 - فقير عارف :
فقيرى است كه التفات به مال ندارد به خاطر اينكه رو به سوى حق كرده و
از غير او برتافته و ما سوى الله را هيچ و پوچ دانسته است و از اين باب
طمع هيچ گونه اجر دنيوى و يا اخروى و هيچ غرض ديگرى را ندارد كه اين
مرتبه نهايى زهد است .
7 - فقير مستغنى راضى :
به فقيرى كه علاقه محبت به تحصيل مال و ناراحتى از فقدان آن ندارد و
اگر اموال دنيا نزد او جمع شود يا اينكه از دنيا هيچ چيز نداشته باشد
فرقى نزد او ندارد مستغنى راضى مى گويند، مثل مال دنيا نزد او مانند
هوا باشد چه آنكه هوا بسيار است اما او به مقدار نيازش استشمام مى كند
بقيه اين هوا را چه كسى استشمام مى كند براى او معنى ندارد و نسبت به
استفاده ديگران از هوا و اكسيژن آن بخيل نيست . او هم اينچنين در مورد
مال مى انديشد به قدر نياز خود مصرف مى كند حتى اگر دنيا براى او باشد
و وجود اموال فراوان در نزد او با عدم آن مساوى است .
حال بايد ديد فقر از نظر آيات و روايات پسنديده است يا نه ؟
برخى آيات و روايات در مورد فقر
در زمينه فقر آيات و روايات زيادى موجود است كه ما به بعض آنها اشاره
مى كنيم . خداوند راجع به توزيع برخى اموال كه در اختيار رسول گرامى
صلى الله عليه و آله بوده مى فرمايد: للفقراء
المهاجرين الذين من ديارهم و اموالهم يبتغون فضلا من الله و رضوانا و
ينصرون الله و رسوله اولئك هم الصادقون
(106) يعنى (انفاق شما بايد) براى فقراى مهاجر باشد.
كسانى كه از خانه و كاشانه و ديار خود بيرون رانده شدند (اينان ) فضل و
برترى و خشنودى را از خداوند مى جويند و خدا و رسولش را يارى مى كنند
آنان راستگويانند. و در جاى ديگرى خداوند مى فرمايد:
للفقراء الذين احصروا فى سبيل الله لايستطيعون
ضربا فى الارض
(107) مى فرمايد (انفاق شما بايد) براى فقرايى باشد كه
در راه خدا محصور شده اند.
(و توجه به آئين خدا آنها را از وطن خويش آواره ساخته و شركت در ميدان
جهاد به آنها اجازه نمى دهد تا براى تاءمين هزينه زندگى دست به كسب و
تجارتى بزنند) اين آيات و امثال آن فقرا را تحسين و آنان را مدح مى
نمايد و حقوقى براى آنها مقرر مى دارد.
البته ما در زمينه فقر رواياتى هم داريم كه به تعدادى از آنها اشاره مى
كنيم :
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
خير هذه الامه فقراوها و اسرعتها تصعدا فى الجنه
ضعفاوها
(108) يعنى بهترين مردم از ميان امت من فقراء آنان
هستند و از ميان آنها كسانى كه زودتر به بهشت وارد مى شوند ضعفا مى
باشند و نيز آن حضرت فرموده اند: اللهم احينى
مسكينا و امتنى مسكينا و احشرنى فى زمره المساكين
(109) يعنى بار خدايا مرا زنده بدار در حالى كه مسكين
باشم و بميران در حالى كه مسكين باشم و بميران در حالى كه مسكين باشم و
مرا در زمره افراد مسكين محشور فرما. و همچنين در خبر است كه حضرت رسول
صلى الله عليه و آله فرمودند: ان لى حرفتين
انثين فمن احبهما فقد احبنى و من ابغضهما فقد ابغضنى الفقرا و الجهاد
(110) يعنى نزد من دو حرف است كه هر كسى آن دو را دوست
بدارد تحقيقا مرا دوست داشته و كسى كه آن دو حرف را دشمن بدارد مرا
دشمن داشته است و آن دو عبارتند از فقر و جهاد. و همان حضرت صلى الله
عليه و آله فرمودند: كلمنى ربى فقال يا محمد صلى
الله عليه و آله اذا عبدا اجعل له ثلاثه اشياء قلبه حزينا و بدنه سقيما
و يده خاليه من حطام الدنيا و اذا ابغضت عبدا اجعل له ثلاثه اشياء
مسرورا و بدنه صحيحا و يده مملوه من حطام الدنيا
(111) يعنى خداوند خطاب به من گفته است اى محمد صلى
الله عليه و آله و هر گاه بنده اى را مورد ستايش خود قرار دهم براى او
سه چيز مقرر مى كنم ، قلب او را محزون و ناراحت بدنش را بيمار و دستش
را از تحفه هاى دنيايى خالى مى كنم ، و نيز هنگامى كه بنده اى را مورد
غضب خود قرار دهم ، سه چيز در او مقرر مى كنم ، قلب او را مسرور مى
گردانم ، بدن او را صحت و عافيت مى بخشم ، و دست او را از نعم دنيا پر
مى كنم و نيز آن حضرت صلى الله عليه و آله فرمودند:
الناس كلهم مشتاقون الى الجنه و الجنه مشتاقه
الى الفقراء
(112) يعنى همه مردم مشتاق بهشت هستند در حالى كه بهشت
مشتاق فقرا مى باشد. از همان حضرت صلى الله عليه و آله روايت شده است
كه : الفقراء فخرى
(113) فقر فخر و افتخار من است و نيز فرمودند:
تحفه المومن فى الدنيا الفقر
(114) يعنى براى افراد خاص شيعه واقعى ما در دولت باطل
چيزى از اموال دنيا نيست مگر به اندازه قوتى . روايات و آيات تلاوت شده
و خصوص مدح فقر بود، ولى ما در زمينه ذم فقر هم روايات داريم ، از جمله
:
رسول بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
كاد الفقرا ان يكون كفرا
(115) چه نزديك است كه فقر تبديل به كفر بگردد و نيز
دراين زمينه از آن حضرت صلى الله عليه و آله روايت شده كه
الفقر الموت الاكبر
(116) يعنى فقر مرگى است بزرگتر (از مرگ حقيقى ) و امير
المومنان على عليه السلام در اين زمينه مى فرمايد:
من ابتلى بالفقرا فقد ابتلى ياربع خصال بالضعف
فى يقينه و النقصان فى عقله و الرفه فى دينه و قله الحياء فى وجهه
فنعوذ باالله من الفقرا
(117) يعنى هر كس به فقر مبتلا شود پس به تحقيق به چهار
خصلت ، مبتلا شده است . اول ضعف در يقين ، دوم كمبود در عقل ، سوم سستى
در دين و چهارم كمى حياء در صورت ، پس پناه بر خدا مى بريم از فقر.
حال مساءله اين است كه روايات مدح و ذم فقر را چگونه جمع كنيم ؟
جمع روايات مدح و ذم فقر
ما ديديم روايات مختلفى در زمينه فقر داريم از يك طرف
الفقر فخرى از طرفى ديگر
كاد الفقر ان يكون كفرا فقر مايه فخر و
مايه مباهات من است و از طرفى نزديك است فقر تبديل به كفر بشود اين دو
دسته روايات را چگونه بايد توجيه كرد. به نظر مى رسد توجيه آن اين است
كه كليه روايات و آيات مربوط به مدح فقر را متوجه فقرى بنماييم كه شخص
فقير به خاطر خداوند و از بهر رضاى او اموالش را انفاق و ايثار كرده و
دچار فقر گرديده است و يا توان تحصيل مال دنيا را داشته ولى به خاطر
خدا آن را ترك گفته و اين امكانات را براى ديگران خواسته است . اين فقر
و اين فقير محسن است . ليكن آن دسته رواياتى كه فقر را مذمت مى كند را
متوجه فقرى كنيم كه بر اثر استثمار در جامعه به وجود آمده باشد يا آن
فقرى كه عامل آن تنبلى و سستى و نداشتن پشتكار و دست روى دست گذاشتن و
بى تحركى باشد. پس مى بينيم فقر نسبت به افراد مختلف به خودى خود نه
خوب است و نه بد و عوامل ديگرى آن را نيكو و زشت مى سازد. فقرى كه حاصل
ايثار و از خود گذشتگى باشد ارزش است و فقرى كه حاصل تنبلى و عدم
پشتكار يا حاصل ناتوانى يا فقدان عدالت اجتماعى و ظلم و بيداد باشد
ناپسند است ، حال پس از آنكه جمع بين اين دو دسته روايات را بيان كرديم
مى پردازيم به اينكه فقير بايد چگونه باشد؟
فقير بايد چگونه باشد؟
فقرا تكاليف و وظايفى دارند و حالاتى را بايد براى خود حفظ كنند.
اينطور نيست كه بايدها و نبايدها فقط متوجه اغنياء باشد بلكه فقراء هم
وظايفى دارند و ضمنا بايد حالاتى را در خود حفظ كنند و از بعضى صفات و
حالات دور باشند.
1 - اگر فقر آنها ناشى از ايثار است نبايد به خاطر فقر ناراحت باشند
بلكه بايد با توجه به روايات فراوان در مدح فقراء خرسندى را براى خود
حفظ كنند تا اينكه از نظر روح و روان دچار مشكل نشوند و از طرفى بايد
توجه كنند كه آنها غنى بوده اند و خود در راستاى وظيفه ايثار كرده اند.
2 - با توكل باطنى به خداوند يقين داشته باشند و به رزاق بودن خدا و
اينكه خداوند مايحتاج آنها به قدر ضرورت را براى آنها مهيا مى سازد.
3 - از مردم قطع طمع كنند و به آنچه در دست ديگران است طمع نورزند و
توجه نكنند. اينطور نباشد كه بخواهد از هر طريق ممكن ارتزاق كنند و پول
دربياورند بلكه مواظب راه تحصيل مال براى خود باشند.
5 - در هر حال صابر و شاكر باشند.
6 - تعف داشته باشند و فقر خود را بر كسى نسازند و تعف خود را نيز
مستور دارند.
7 - به طمع كسب مال و اغنياء مجالست نكنند و كمتر با آن ها مراوده
داشته باشند.
8 - به خاطر ثروت و دارائى براى اغنياء تواضع نكنند، بلكه بزرگوارى بر
اغنياء نشان دهند. ( اينجا متذكر مى شوم كه در سه مورد تكبر جايز است و
در جاهاى ديگر حرام يكى تكبر در مقابل متكبر و ديگر تكبر زن نامحرم در
مقابل مرد اجنبى و آخرى تكبر فقير در مقابل غنى .) البته در زمينه اين
حالاتى كه فقير باشد داشته باشد به روايتى برخورد كردم كه تقديم مى
نمايم : حضرت اميرالمومنان على عليه السلام مى فرمايد:
اين لله عقوبات بالفقر و مثوبات بالفقر فمن
علامات الفقر اذا كان مثوبه اين يحسن عليه خلقه و يطيع به ربه و
لايشكوا حاله و يشكر الله تعالى على فقره و من علاماته اذا كان عقوبه
ان يسوء عليه خلقه و يعصى ربه بترك طاعته الخ
(118) حضرت اميرالمومنان عليه السلام فرمود: بدرستى
خداوند فقر را وسيله عقوبت برخى و وسيله خوشبختى برخى ديگر مقرر مى
سازد.
از علامات آن فقرى كه وسيله خوشبختى افراد مى باشد اين است كه فقير به
واسطه اين فقر به واسطه اين فقر خلقش را نيكو مى كند و پروردگارش را
اطاعت مى نمايد و شكوه اى هم ندارد و از خداوند بر همين فقر شكرگزار
است . و اما از علامات فقرى كه عقوبت الهى است اين است كه فقير خلقش
را تنگ و ناراحت مى كند و با ترك طاعت خدا بخاطر فقر مرتكب معصيت مى
شود و.... از اين روايت تا حدودى حالات لازم براى فقير روشن مى شود.
حال كه حالات لازم براى فقرا براى ما روشن شد مى پردازيم به وظيفه فقرا
در رابطه با مردم و خودشان .