راه خودسازى (چهل مجلس )

جواد حبيبى تبار

- ۲ -


گفتار دوم : اعراض از لغو
فصل اول - لغوهاى قولى
صفت دوم مومنين واقعى اعراض از لغو است . و اللذين هم عن اللغو معرضون (38) يعنى و كسانى كه از لغو دورى و اعراض و دورى از لغو به چه معنى است ؟ خود لغو چيست ؟ تقسيمات آن كدام است ؟ اينها سوالهايى است كه بايد به آنها جواب داده شود. اعراض كه در قرآن آمده و به معنى دورى كامل است . يعنى مومن واقعى گردگناه و گرد لغو نمى گردد. كه اينجا بايد ديد لغو چيست ؟ لغو در حقيقت به معنى كار بى هدف و بدون نتيجه مفيد است . بنابراين همانگونه كه برخى مفسرين فرموده اند لغو به هر گفتار يا عملى كه فايده قابل ملاحظه اى نداشته باشد اطلاق مى شود. مفسرين عظيم الشان ما لغو را به معانى مختلفى تفسير فرموده اند. مثلا لغو به معنى باطل ، به معنى همه گناهان و معاصى ، به معنى دشنام گويى به صورت ابتدايى يا انتقام گيرى ، به معنى غنا و لهو و لعب ، به معنى شرك و بالاخره به معنى دروغ تفسير شده است . (39) مرحوم علامه بزرگوار آقاى طباطبايى رضوان الله عليه در تفسير الميزان مى فرمايد: اللغو من الفعل هو مالا فائده فيه فاللغو من الافعال فى نظر الدين الاعمال المباحه التى لاينفع فى الاخره ... و بنظره ادق هو ما عداالمستحبات و الواجبات (40) يعنى فعل لغو آن كارى است كه منفعت و فايده اى نداشته باشد. پس به آن كارهاى مباحى كه انجام آن كارها منفعت اخروى در بر ندارد لغو مى گويند، و به نظر دقيقتر بايد گفت لغو كارى است كه مستحب و واجب نباشد. و آنچه مبناى مباحث آينده ما در اين موضوع است همين تعريف از لغو مى باشد. يعنى هر چه غير از مستحبات و واجبات است را لغو تلقى مى كنيم . بر اين اساس اعمال حرام ، مكروه و مباح مرجوح نيز از اقسام لغو خواهد بود. پس معناى لغو مفهوم گسترده آن است . از سوى ديگر منظور ما از معناى فعل نيز همينطور است . يعنى مراد از افعال ، مفهومى است كه شامل اقوال و ملكات روحى نيز مى شود.
اعمال انسان از دو حالت نيست يا اكتسابى است يعنى آن اعمالى كه انسان فرا مى گيرد، و يا غير اكتسابى است يعنى آن دسته اعمالى كه انسان احتياج به فراگيرى آن ندارد.
اما خود اعمال غير اكتسابى انسان سه قسمت مى شود:
1 - اعمال رفلكسى
2 - اعمال غريزى
3 - اعمال فطرى
به آن دسته از اعمال انسان كه در بعد جسمانى اوست و انجام آن اعمال احتياج به اراده او ندارد مثل گردش خون در بدن و يا ضربان قلب و يا مثل تنگ و گشاد شدن مردمك چشم در روشنايى و تاريكى ، اعمال رفلكسى گفته مى شود و به آن دسته از اعمال انسان كه احتياج به اراده او ندارد اما در بخش جسمانى انسان نيست مثل دوست داشتنها، دشمن داشتنها، علاقه ها، حبها، بغضها، علاقه مادر به فرزند و مسائل جنسى ، كه اينها هيچكدام اكتسابى نيستند غريزى مى گويند. و به آن دسته از اعمال انسان كه مثل بعد غريزى با تولد انسان همراه او بوده است و احتياج به اراده انسان ندارد و جايگاه آن در روح انسان است اعمال فطرى گفته مى شود، كه از جمله اين اعمال فطرى بعد زيبائى دوستى ، بعد نيكى ، بعد حقيقت جويى بعد پرستش روح آدمى است . مثلا مساءله خدا جويى فطرى است يعنى كه اگر كودكى را به يك دايه لال بسپارند و آن دايه او را به بيابان و دور از مردم نگهدارى كند، وقتى كه طفل بزرگ مى شود آسمان و زمين و ستارگان و آيات الهى را كه مى بيند خودبخود به وجود خالق پى مى برد كه ما به اين نوع عمل ، فطرى مى گوييم . البته بعد فطرى جدا شده از همان بعد غريزى است ولى آن دسته از اعمال غريزى كه ما با حيوان در آن مشتركيم را غريزه و آن دسته از اعمال غريزى را كه در آن ها با حيوان وجه مشترك نداريم ، مثل علم دوستى و كمال جويى ، اينها را فطرى مى گوييم .
تقسيم بندى اعمال از نظر شرعى
اما اعمال انسان از نظر شرعى نيز از پنج حالت خارج نيست :
1 - واجب 2 - حرام 3 - مستحب 4 - مكروه 5 - مباح
اعمال واجب به آن دسته از كارها كه انجام آن از نظر شرع ضرورت و لازم است و از ترك آن نهى شده اطلاق مى شود.
اعمال حرام به آن دسته از كارها كه انجام آن باطل و بيهوده و مضر است و از انجام آن نهى شده و بر آن وعده عذاب داده شده گفته مى شود.
اعمال مستحب به آن دسته كارها كه انجام آن بهتر از ترك آن است گفته مى شود، يعنى به انجام آن امر شده ولى ترك آن هم عقاب ندارد.
اعمال مكروه به آن دسته از كارها كه ترك آن از نظر شرع بهتر از انجام آن است ، اطلاق مى شود يعنى از انجام آن نهى شده ولى در صورت انجام آن عقابى وجود ندارد .
اعمال مباح به آن دسته از كارها كه انجام دادن يا ترك كردن آن مساوى است ، گفته مى شود. ولى مباح گاهى راجح و گاهى مرجوح و زمانى نيز متساوى الطرفين است .
حال ببينيم در ميان اعمال غير اكتسابى ما، فعل حرام يا مكروه يعنى لغو وجود دارد يا نه ؟ در بعد اعمال رفلكسى و فطرى ما به هيچ وجه لغو وجود ندارد. اما در بعد غريزى از اعمال غير اكتسابى اگر افراط بشود و از مرز اعتدال بگذرد اين عدم اعتدال سرچشمه تمامى لغوها مى شود.
انواع لغو - لغو قولى
اما خود لغو بر دو قسم است كه در بعد غريزى و يا اعمال اكتسابى مشاهده مى شود، يكى لغو قولى و ديگرى لغو فعلى .
به لغوهايى كه از زبان صادر مى شود لغو قولى گفته مى شود. يعنى آن لغوهايى كه در مقال و گفتار موجود است . روايات فراوانى در مورد اين گونه لغوها كه منشاء آن زبان مى باشد وارد شده است . مشهور است كه اللسان جرمه صغير و جرمه كبير زبان جرم آن (كميت آن ) ناچيز و اما گناه و عصيان آن بسى بزرگ است . حتى اگر گفتارى حرام نباشد ولى سخن بيهوده يا بيجايى باشد و يا كسى پرگويى كند اين لغو است .
لغو فعلى
به لغوهايى كه به غير از زبان از جوارح ديگر بدن صادر مى شود لغو فعلى اطلاق مى شود.
مثل دست و يا پا و امثال آن مثلا دست ، مى تواند بر سر يتيم بى گناهى بزند، كه اين لغو است و يا پا مى تواند به محلى كه نبايد برود، برود اين باز لغو است . چشم اگر به نامحرم بنگرد لغو است ، گوش اگر موسيقى حرام بشنود لغو است . اينها همه لغوهاى فعلى است و خود لغو فعلى تقسيماتى دارد كه در جاى خود به آن مى پردازيم اما لغو قولى مى تواند شامل اين موارد باشد:
غيبت ، تهمت ، افك ، شهادت ناحق ، دروغ ، سخن چينى ... كه ما در مورد اين لغوها با استعانت از پروردگار متعال مشروحا توضيح خواهيم داد. هر نوع فعل و عمل كه حرام نباشد ولى بيهوده باشد نيز لغو است . اينجا متذكر مى شوم كه با توجه به تعريف لغو ختى اعمال مباح مساوى الطرفين را نبايد انجام داد. البته شايد بتوان گفت در زمان ما مشكل است كسى بتواند به اين شدت از لغو دورى كند. پس چطور اعراض از لغو شرط ايمان قرار داده شده است ؟ اينجاست كه مى گوئيم مراد از لغو، مفهوم اعم آن است كه شامل لغوهاى حرام نيز مى شود. ولى دورى از مطلق لغو مربوط به درجات عالى مومنين واقعى است نه اينكه اگر كسى به اين شدت اعراض از لغو نداشت بى دين باشد.
لغوهاى قولى
1 - غيبت
تعريف غيبت
الغيبه ذكرك لاخيرك بمايكره غيبت يعنى در مورد مومنى سخنى بگويى (يا مطلبى را بفهمانى ) كه مورد خوشايند او نيست . اين تعريف را مرجع عظيم الشان مرحوم شيخ انصارى رضوان الله عليه نقل فرموده است . بر اساس اين تعريف مى توان گفت سخن ناخوشايند چه در حضور شخص و چه در غياب او باشد فرقى نمى كند و غيبت محسوب مى شود. گر چه غيبت اصطلاحى مربوط به زمان عدم حضور يا عدم اطلاع و رضايت شخص غيبت شونده است . غيبت انواعى دارد اينطور نيست كه غيبت فقط از طريق زبان صورت گيرد بلكه هر كارى كه به سبب آن ذكرى از مومنين بشود كه خوشايند آنان نيست غيبت محسوب مى شود. در اين صورت مى توان اين نوع غيبت را لغو فعلى دانست .
انواع غيبت
غيبت داراى انواعى است :
1 - قولى 2 - فعلى 3 - تصريحى 4 - اشاره اى 5 - ايمائى 6 - غمزى 7 - رمزى 8 - كتابتى 9 - حركتى
آن دسته از غيبتها كه با زبان انجام مى گيرد يعنى انسان با تكلم زمينه ناراحتى و ناخوشايندى فرد مومنى را فراهم كند غيبت قولى نام دارد و آن دسته از غيبتها كه با ديگر اعضاى بدن بجز زبان صورت گيرد غيبت فعلى ناميده مى شود.
اما غيبت قولى از دو حال خارج نيست يا تصريحى و يا اشاره اى است .
گاهى انسان صراحتا مى گويد فلان شخص داراى عيب است . ولى گاهى هم با كنايه زدن و طعنه گوئى و امثال آن نسبت به كسى بدگويى مى نمايد. بنابراين هر دو نوع غيبت تصريحى و اشاره اى ممكن است در نوع قولى از غيبت موجود باشد.
اما غيبت فعلى مى تواند ايمائى باشد، يعنى با تكان دادن دست و يا اشاره اى با سر، كسى را مورد استهزاء قرار داد. و مى توان غمزى باشد. يعنى با حركت دادن اعضاى بدن به طريق و نوع خاصى كسى را مورد تمسخر قرار داد و مى توان كتابتى باشد يعنى در نوشتار انسان غيبت كند و نيز مى تواند حركتى باشد با مژگان چشم ، با حركت دادن لب و دهان و... باعث غيبت شود.
باعث غيبت
اما نگاهى داشته باشيم به انگيزه هاى غيبت يعنى ببينيم چه چيزهايى باعث اين مى شود كه انسان به انجام غيبت آلوده گردد. اين عوامل عبارتند از:
1 - غضب :
خشمناكى و عصبانيت يكى از حالاتى است كه انسان را از حال طبيعى خارج مى كند و امكان تصميم گيرى عقلانى را از انسان سلب مى نمايد. چه بسا در اين حالت انسان از ديگران بدگويى كند كه اين غيبت است .
2 - حقد:
كينه توزى نسبت به افراد موجب دشمنى ورزيدن با آنها مى شود و زمينه مساعدى براى بدگويى كردن و يا به هر شكل ديگرى غيبت نمودن را فراهم مى آورد.
3 - حسد:
يكى از امراض روحى است (كه خداوند ما را از آن دور بدارد و بايد از شر حسد و حسود به خداوند پناه برد.) وقتى شخصى از اينكه ديگرى داراى امكاناتى مثل ماشين ، در آمد و شغل خوب است احساس ناراحتى مى كند و اين همان حسد است اين حسد او باعث مى شود تا از محسود بدگويى كند. مثلا مى گويد اين شخص (محسود) با تملق بالا رفته با دروغ گويى ، با دو چهره بودن و... خلاصه اينكه غيبت مى كند. پس حسادت عامل موثرى در انجام عمل زشت غيبت است .
4 - استهزاء و سخريه :
مشاهده مى شود بعضى دوست دارند ديگران را مورد استهزاء قرار دهند. گويا اصلا طبيعت آنان اين است كه مردم را مسخره كنند، از يك شخص ‍ ايراد بگيرند كه كلاهش كج است و بخندند. از عينك يا موى سر ديگرى عيب جويى كنند و ايراد بگيرند. اصلا نمى توانند انسان آرام و سالمى باشند. حس خشنودى از تمسخر كردن ، باعث بدگويى و غيبت ديگران مى شود كه متاءسفانه اين نوع غيبت در جامعه ما فراوان است .
5 - لعب و هزل :
گاهى غيبت كننده كارى به كار مردم ندارد و قصد تمسخر كردن كسى را نيز ندارد اما براى اينكه خودش خوش باشد و به او بد نگذرد شروع مى كند به حرف اين و آن را به ميان آوردن و از معايب افراد سخن گفتن و بر آنها خنديدن كه اين نوع نيز از انواع غيبت محسوب مى شود.
6 - اراده افتخار و مباهات :
چه بسا افرادى براى اينكه خودشان را شخص خوبى جلوه دهند ديگران را سرزنش مى كنند، مثلا شخصى مى گويد من مدت بيست سال است خدمت كرده ام و در اين مدت حتى يك روز غيبت غير موجه نداشته ام . اما فلانى را مى بينى 6 ماه است خدمت مى كند ضمن اينكه دير مى آيد چند روز به نحو غير موجه در محل كار حاضر نشده ، يعنى براى اينكه خودش را خوب جلوه دهد ديگرى را خراب مى كند و اين نيز از انواع غيبت است .
7 - برائت از گناه :
گاهى به شخصى اتهامى وارد مى شود و براى نجات و خلاصى خود از آن اتهام مى گويد فلان شخص اين عمل را انجام داده است چون من به او خوشبين نيستم و به خاطر اينكه خودش را از اتهام دور كند پاى بى گناه ديگرى را به ميان مى كشد و اين هم از انواع غيبت بلكه يكى از بدترين نوع آن است .
8 - مرافعه و مساعدت بر كلام :
امروزه ميزان زيادى از غيبتها از اين نوع غيبت است . و آن اين است كه كسى در مجلسى نشسته و مى بيند ديگران مشغول سخن گفتن هستند. هر كس از يك درى سخن به ميان مى آورد. از افراد و اشخاص گرفته تا ادارات و شغلها و پستها. خوب در اين همه صحبت قطعاء اكثر اوقات غيبت ديگران هم پيش ‍ مى آيد، كه اين آقا بيند اگر او بخواهد اعتراض كند و يا بگويد چرا؟ و يا اينكه اگر با آنها همراهى نكند و او هم يكى از اين موضوعات را پيش نكشد از معركه دور مى ماند و اگر حرفى بزند او را طرد مى كنند و... بالاخره او هم يكى از همه مى شود و شريك گناه .
9 - جرح شهود:
شخصى را به نام متهم به دادگاه احضار كرده اند، در محضر دادگاه شهودى هم آمده اند كه عليه متهم شهادت بدهند. اين متهم كه در حقيقت خودش ‍ مى داند كه گناهكار است و شهود راست مى گويند، براى اينكه خود را تبرئه كند به آنها نسبت بى عدالتى يا دروغگويى يا بى اطلاعى از جريان مى دهد كه اين بنا به يك تعريف ، نيز از انواع غيبت است .
10 - حس رحمت :
گاهى بعضى منظره ها انسان را تحت تاءثير قرار مى دهد. مثلا مى بيند شخصى كه تا به حال آبرومند بوده ، به تكدى افتاده است . به هر كس ‍ مى رسد مى گويد نمى دانى چقدر متاءثرم ، اگر بدانى چقدر ناراحتم . به او مى گويند آخر چه خبر شده مى گويد: فلانى ! كه تا به حال با آبرو زندگانى مى كرد گدايى مى كند. اين يكى از انواع غيبت است چه بسا غيبت كننده هم خيال مى كند دلسوزى كرده و احساس همدردى داشته است . گاهى تعجب باعث غيبت مى شود. مواردى پيش مى آيد كه انسان اشخاصى را كه به آنها اطمينان دارد و از نظر او اشخاص خوبى هستند دست به اعمال زشتى مى زنند كه از اين افراد خيلى بعيد بوده است و اين انگيزه غيبت مى شود. يعنى ما تعجب مى كنيم و پشت سر او به عنوان اظهار تعجب ، گناه او را نقل مى نماييم ، كه اين غيبت است . پس معلوم شد چه چيزهايى مى تواند انگيزه غيبت شود. خوب مساءله اى كه باقى مانده اينكه بدانيم تا چه حد غيبت مذموم است . خداوند مى فرمايد: ايحب احدكم اين ياكل لحم اخيه ميتا فكرهتموه (41) مساءله غيبت را به خوردن گوشت بدن برادرى كه فوت شده تشبيه مى كند و بعد مى فرمايد بديهى است كه از خوردن گوشت مرده برادر خود كراهت داريد و دورى مى كنيد (پس بايد از غيبت هم دورى كنيد). از رسول گرامى اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده است كه حضرت فرموده اند: اياكم و الغيبه اشد من الزنا فان الرجل يزنى و يتوب فيتوب الله عليه و ان صاحب الغيبه لايغفر له حتى يغفر له صاحبه (42) اياكم كه در اينجا آمده است به معنى تحذير است . اينجا كه پيغمبر مى فرمايد: اياكم و الغيبه يعنى اتقوا انفسكم من الغيبه بپرهيزيد و دورى كنيد از غيبت كه به درستى گناه غيبت از گناه زنا بيشتر است . چه آنكه شخصى كه زنا كرده ، اگر توبه واقعى كند خداوند توبه او را قبول مى كند. اما كسى كه غيبت كند، خداوند او را نمى آمرزد مگر اينكه شخص غيبت شده او را راضى شود و در اين زمينه از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: الغيبه حرام على كل مسلم و انها لتاكل الحسنات كما تاكل النار الحطب (43) غيبت بر هر مسلمانى حرام است و به درستى كه غيبت حسنات را مى بلعد همانطور كه آتش چوب به خاكستر تبديل مى كند.
راه هاى دورى از غيبت
علماى اخلاق و بزرگان اهل علم و عمل در خصوص علاج بيمارى روحى و اين گناه بزرگ راههايى را بيان داشته اند كه در اينجا اجمالا به آن اشاره مى كنيم .
1 - ياد آورى مفاسد دنيوى غيبت
مورد اول اين است كه انسان مفاسد دنيوى غيبت را مد نظر بياورد و ببيند اگر اقدام به غيبت كند چقدر فساد مى تواند همراه داشته باشد. مثلا يك غيبت مى تواند باعث عداوت ، كينه توزى ، بغض ، بى عفتى ، جرح و قتل ، بدبينى و امثال آن باشد. معلوم است اگر كسى به اين مساءله كه يك غيبت مى تواند باعث اين همه فساد شود توجه كند، از انجام غيبت منصرف مى شود. بالاخص اگر به اين توجه كند كه اثرات سوء اين غيبت دچار خود او نيز خواهد گشت .
2 - يادآورى مفاسد اخروى غيبت
ما مسلمين كه معتقد به دنياى آخرت هستيم بايد مراقب اعمال و رفتارمان باشيم كه خوب باشد، پس بايد به مفاسد اخروى غيبت نيز توجه نماييم ، تا بدين وسيله جراءت بر انجام غيبت در ما پيدا نشود، چون غيبت تمام اعمال نيك انسان را از بين مى برد و بر آنها خط بطلان مى كشد. در آن روايتى كه بيان شد امام صادق عليه السلام فرمود: الغيبه حرام على كل مسلم و انها لتاكل الحسنات كما تاكل النار الحطب (44) غيبت بر هر مسلمانى حرام است و اين غيبت خوبيها را نابود مى كند همچنانكه آتش چوب را مى سوزاند. پس انسان مومن اگر توجه كند كه تمام عبادات نيكش به خاطر غيبت ، تباه مى شود قطعا به اين امر تن در نخواهد داد.
2 - مراقبت از زبان
ديگر اينكه انسان بايد زبان خود را مراقبت كند. بعضى افراد هستند كه نمى توانند چه مى گويند و چرا مى گويند گفتار آنها چه نفعى دارد و يا چه ضررى ؟ و بدون توجه سخن مى گويند، كه اين صحيح نيست . انسان بايد مراقب باشد كه هر سخنى و در هر جايى نبايد گفته شود. همچنان كه به موجب روايتى رسول گرامى اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: ان كان فى شيى ء شوم ففى اللسان (45)اگر بنا باشد در يك عضو از اعضاى بدن پليدى و شومى باشد در زبان است .

زبان بريده به كنجى نشسته صم بكم
به از كسى كه نباشد زبانش اندر حكم
4 - ياد آورى منافع ترك غيبت
مراقبت انسان از زبان خود عامل موثرى در دورى از غيبت است . اگر انسان فكر كند كه اگر من زبانم را بگردش در نياورم و غيبت نكنم منافعش ‍ چيست ؟ توجه به اين فوائد خودش موثر در ترك غيبت است . باترك غيبت در جامعه اطمينان جايگزين بدبينى ها مى شود. خوش بينى ، جايگزين سوء ظن ها مى گردد و زمينه كدورت ها و كينه توزى ها از بين مى رود و آبروى افراد محفوظ مى ماند و.... بالاخره توجه به فوائد ترك غيبت در ترك آن مفيد است .
5 - تفكر قبل از كلام
ديگر از مواردى كه در ترك غيبت مى تواند موثر افتد تفكر قبل از كلام است .
بايد انسان خود را عادت دهد به اينكه هميشه قبل از سخن گفتن فكر كند و سنجيده سخن بگويد. اين نيز عامل بسيار موثرى است . معروف است برخى علماء كه در سير و سلوك عرفانى بوده اند براى مراقبت شديد از زبانشان و عادت به تفكر قبل از كلام سنگ ريزه در دهان خود مى گذاشته اند تا بهتر بتوانند از زبان خود مراقبت كنند، اين موضوع مى تواند اهميت تفكر قبل از سخن را به ما بفهماند.
6 - استمرار تكليف نفس به عوامل بازدارنده
اما مهمتر از همه اينها آن است كه انسان مراقب باشد كه به عوامل بازدارنده از غيبت پايبند بماند، آنقدر كه ديگر رغبت و ميلى به غيبت نداشته باشد. بايد دانست انسان مى تواند ميل جلى و ميل خفى به غيبت داشته باشد.
ميل جل آن است كه هر جا امكان داشته باشد علنا غيبت مى كند و ميل خفى آن است كه خود را دوستدار غيبت نشان نمى دهد اما قلبا از انجام غيبت راضى است لذا آدمى بايد آن امور پنجگانه را مدام در يادداشته باشد تا زمانى كه ميل خفى و جلى به غيبت از وجود انسان زائل شود.
مسوغات غيبت
مواردى كه انجام غيبت مذموم نيست و گناهى ندارد تا به مورد بيان شده است :
اول در مورد تظلم و دادخواهى است . وقتى مظلومى نزد قاضى يا شخص ‍ مسئولى مى خواهد دادخواهى كند و يا حتى شخصى مى خواهد حق مسلم خودش را از ديگرى بستاند، طرف مقابل كه ظلم كرده از سخنان دادخواه چه در حضور او و چه در غياب او خشنود نيست اما مع الوصف اين عمل غيبت محسوب نمى گردد.
دوم كمك خواستن براى مبارزه با مفاسد است . مثلا در محله شما يك خانه ، لانه فساد شده و مركز توزيع هروئين است و احتمال دارد كه باعث فساد كشيده شدن اهالى شود، بيان اين موضوع به ديگران جهت جلب كمك و دفع مفسده غيبت نيست .
سوم در مقام مشاوره است . مثلا در امر ازدواج و يا در مورد امانت ، يك نفر آمده با ما مشورت مى كند كه شما آيا فلان خانواده را مى شناسيد؟ آيا مناسب است من با دختر اين خانواده ازدواج كنم يا خير. شما اگر از فسادى در آن خانواده خبر داريد كه اين شخص نبايد با آنها وصلت نمايد اينجا بايد بيان كنيد كه اين ازدواج به مصلحت او نيست و اين نوع مشورت غيبت محسوب نمى شود. يا اگر كسى در خصوص امانت سپردن چيزى به شخص ‍ سؤ ال كرد كه آيا فلان شخص صلاحيت را دارد يا خير؟ شما اگر اين صلاحيت را در او نمى بينيد بايد او را مطلع كنيد.
چهارم تكذيب ادعاى كسى كه به دروغ خود را به طائفه اى نسبت مى دهد. مثلا شخصى را مى بينيد كه خود را به دروغ منتسب به سادات بنى هاشم مى نمايد. شما مى توانيد به او اعتراض نماييد و در غياب او نيز به مردم بگوييد و اين اقدام غيبت محسوب نمى شود.
پنجم در مورد بدعت است . اگر كسى مساءله اى را كه مربوط به دين نيست جزء مسائل دينى معرفى كند اين بدعت است و بايد با بدعت گزار مخالفت كرد و كار او را براى مردم روشن ساخت و اين هم غيبت نيست بلكه اين افشا گرى لازم است و الا اساس دين از بين مى رود.
ششم اگر شما اطلاع داريد كه شخصى در موضوعى مظلوم واقع شده يا حقى بر ديگرى دارد و نفع او شهادت بدهيد، گرچه خوشايند ظالم نيست ولى اين غيبت محسوب نمى شود بلكه در مواردى شهادت ، واجب است .
هفتم آنجايى است كه شخصى داراى يك وصف و صفتى است كه بدون آن به هيچ وجه شناخته نمى شود مثلا به نام عاجز، كور، لنگ و امثال آنها او را مى خوانند، اگر به نحوى باشد كه بدون ذكر صفت مربوط شناخته نشود، اينجا ذكر آن صفت غيبت محسوب نمى شود. به شرطى كه آن وصف به قصد شناخته شدن آن شخص بيان شود.
هشتم زمانى كه شخصى آنقدر مرتكب فساد شده و گناه كبيره علنى انجام داده كه ديگر به عنوان فاسق و متظاهر به فسق معروف شده ، اين شخص ‍ خودش عرض و آبروى اجتماعى خود را برده و بر همين اساس غيبت كردن و در مورد او حرام نيست . البته بايد توجه داشت غيبت چنين شخصى در مورد همان عمل حرامى كه علنى مرتكب مى شود جايز است و در موارد ديگر جايز نيست .
نهم مورد ديگر غيبت در مورد كودك است . منظور، كودك غير مميز است كه هنوز خوب و بد را تشخيص نمى دهد، كه گفته شده غيبت در مورد او جايز است . چون هنوز اصولا وجهه اجتماعى پيدا نكرده و شخيصت او در جامعه نمى تواند مطرح باشد و مساءله مهمى در خصوص او وجود ندارد تا بوسيله غيبت به موقعيت او لطمه بخورد. البته اين مورد از حيث فتوى اختلافى است و هر كس بايد به فتواى مرجع تقليد خود رجوع كند.
كفاره غيبت
در غيبت دو حق وجود دارد، يكى حق الله و ديگرى حق الناس ، در مورد حق الله يعنى براى اينكه خداوند از حق خود بگذرد، بايد استغفار و توبه نمود، البته توبه حقيقى . و اما در مورد حق الناس بايد از صاحبان حق استحلال نمود. در مورد جنبه حق الناسى غيبت چند صورت وجود دارد:
الف - كسى كه غيبت او شده از دنيا رفته است .
ب - كسى كه غيبت او شده به طورى غايب است كه دسترسى به او امكان ندارد .
ج - دسترسى به او ممكن نيست ، اما خبر غيبت به او نرسيده و اگر برسد فتنه بر پا مى شود.
د- خبر به او رسيده باشد و يا اگر هم خبر به او برسد احتمال آشوب نمى رود.
در مورد اول و دوم غيبت كننده بايد سعى كند حتى المقدور اثرات سوء اجتماعى غيبت انجام شده را (از جمله آبروى شخص غيبت شده ) جبران و براى او طلب مغفرت و بخشش از خداوند بنمايد.
در مورد سوم غيبت كننده بايد صبر كند تا موقعيت مناسبى پديد آيد آن وقت از شخص مورد غيبت طلب رضايت كند. در مورد چهارم غيبت كننده بايد از غيبت شونده طلب رضايت كند، بر او درود بفرستد و او را احترام كند، اثرات سوء غيبت خود را از بين ببرد و از كرده خويش اظهار ندامت و پشيمانى بنمايد. كه اين اقدامات در مقابل گناهش حسنه اى خواهد بود.
2 - تهمت
بحث ما در مورد اعراض از لغو است كه به تعبير قرآن در سوره مؤ منون شرط ايمان است . بحث در لغوهاى قولى اعمال اكتسابى انسان بود. يكى از انواع بارز اين نوع لغو را بررسى كرديم و اما مساءله تهمت يا بهتان را در اين جلسه بررسى مى نماييم .
تعريف تهمت يا بهتان
بهتان يعنى به شخص مومنى نسبتى بدهيم كه واقعيت ندارد و از اين نسبت برى است و از آن رنجيده مى شود. بهتان دو صورت مى تواند داشته باشد.
1 - در حضور متهم بهتان به او زده شود.
2 - در غياب متهم بهتان به او زده شود.
در صورت اول ، گناه ضمن اينكه تهمت است از شديدترين نوع دروغ نيز مى باشد، زيرا بهتان زننده در مقابل و حضور شخصى ايستاده و به او نسبتى داده كه در وجود او نيست . پس اين عمل دروغ نيز هست . ولى در صورت دوم اين گناه شديدتر از غيبت است .
زيرا غيبت آن بود كه به كسى نسبتى كه در او هست بدهيم و او رنجيده شود ولى آنچه كه نسبت مربوط كذب است به وضوح روشن است كه اين عمل ، غيبت سخت ترى است و گناه آن شديدتر است .
نكته اى كه بايد اشاره كنم ما اگر در رفع اين مفاسد اخلاقى كوشا نباشيم ، دود آن به چشم خود ما خواهد رفت . زيرا فردا كه اين مفاسد رواج پيدا كرد ممكن است به ما هم نسبت هاى ناروايى بدهند. با حركت اين زبان به اين كوچكى آبروى شخص با يك تهمت از بين برود و حتى يك عمر خانه نشين مى شود و هر لحظه زندگى براى او مرگ تدريجى خواهد بود و اين نوع مرگ بسيار از مرگ واقعى بر او سخت تر مى گذرد. ما بايد فكر كنيم چرا بى جهت نسبت ناروا به كسى بدهيم ، بر فرض كه چنين تهمتى به نفع ما هم باشد، مگر اين دنيا و عمر ما در آنچه در دنيا است تا كى باقى مى ماند؟! او بالاخره مواظب باشيم با آبروى افراد بازى نكنيم .
تذكر اينست كه بسيار اتفاق مى افتد بدگمانى باعث تهمت مى شود، انسان مشكوك مى شود و شك خود را يقين مى پندارد و آنچه را كه به گمانش ‍ راست مى آمده را به ديگرى نسبت مى دهد. در صورتى كه قرآن مى فرمايد بسيارى از گمان هاى ما گناه است . يا ايهاالذين آمنوا اجتنبوا من الظن ان بعض الظن اثم (46) يعنى اى مومنين از بسيارى از گمانها بپرهيزيد زيرا برخى از گمانها گناه است . پس نبايد هر چه گمان ما رسيد آن را حقيقت بپنداريم و آن را مبناى عمل خود قرار دهيم . چه آنكه در اين ميان ممكن است ما تصور كنيم فلان آقا فلان كار را انجام داده و بنابر گمان و ظن خويش ‍ آن عمل را به او نسبت بدهيم و بعدا روشن شود خلاف واقع را نسبت داده ايم . و وقتى آبروى كسى رفت ديگر نمى شود آن را باز گرداند و روغن ريخته جمع شدنى نيست . پس مراقب باشيم خطا نكنيم و آبروى افراد توسط ما از بين نرود. خداوند در مقام سرزنش پيروى از گمان فرموده است : اين يتبعون الا الظن و ما تهوى الانفس (47) يعنى آنان صرفا از گمانهاى بى اساس و هواى نفس پيروى مى كنند.
مذمت تهمت
آيه اى كه از سوره نسا بيان كرديم خود تهمت را شديدا مذمت مى كند و آن را گناه مبين مى داند، يعنى گناه و جرمى كه روشن است و پليدى و زشتى آن احتياج به تاءمل ندارد. از طرفى رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: من بهت مومنا او مومنه او قال فيه ما ليس فيه اقامه الله على تل من نار (48) كسى كه تهمت بزند به مومنى (زن يا مرد مومن ) و چيزى در مورد او بگويد كه در او نيست خداوند او را بر تپه اى از آتش وا مى دارد.
3 - مداحى
توجه به اين نكته لازم است كه ما در بخش لغوهاى قولى (در مفهوم كلى آن ) يك ضد عام داريم كه آن عبارت از صمت به معنى سكوت است و در مورد هر كدام از انواع لغوهاى قولى نيز يك ضد خاص داريم ، ضد خاص ‍ دروغ ، صدق است ، همچنانكه ضد خاص تهمت حرام و كارى بس زشت و پليد است آيا تعريف كردن خوب است يا خير؟ اينجاست كه بايد متذكر شوم مدح و ستايش از افراد در حضور يا در غياب اشخاص به خودى خود مطلوب است (به شرط دارا بودن شرايط لازم ) ولى ما آفاتى داريم كه اگر در مدح ، مداح ، و يا ممدوح باشد اين مدح ، مضر و گاهى حرام است .
آفات مدح و مداح
در رابطه با ستايشگرى ممكن است آفات زير به وجود آيد:
1 - تفريطى كه منجر به كذب شود:
مثلا اگر به يك نفر كه معلومات او در حد ابتدايى است (بر خلاف واقع ) گفته شود تو چنان انشاء و املاء خوبى دارى كه افراد متخصص در رشته ادبيات و ادباء و نويسندگان به پاى تو نمى رسند، خوب اين دروغ است و اگر در مدح زياده روى شود آنقدرى كه به دروغ بيانجامد اين عمل حرام است و آفتى براى مدح و مداح به حساب مى آيد.
2 - نفاق :
اگر مداحى كه ديگرى را مدح مى كند (اعم از اينكه ستايش مداح ، راست باشد يا دروغ و در حد ممدوح يا نباشد) خودش به آن معتقد نباشد، اين نوع مدح نيز، دروغ و منافقانه است .
مدح ظالم :
اگر كسى ظالمى را مدح كند، چه آن ظالم صفت خوبى داشته باشد يا نه و چه حالات قابل تمديح در او نباشد، چون مدح مداح باعث خوشحالى و فرح او مى شود اين مدح از نوع حرام است و اين نشانگر آن است كه اسلام تا چه حد با ظلم در ستيز است .
4 - مدح فاسق :
كسى كه آنقدر گناه كبيره انجام داده و مى دهد كه به فسق و فجور معروف شده نبايد او را مدح كرد، وقتى مى گوييم نبايد او را مدح كرد يعنى حتى اگر صفاتى در او باشد كه مستقلا قابليت مدح را داشته باشد نبايد او را ستايش ‍ كرد و الا مدح بيجا كه در مورد غير فاسق هم حرام است . مدح فاسق باعث شادمانى و تشويق او و ايجاد موقعيت اجتماعى براى فاسق و جراءت او بر گناه مى شود كه مسلما حرام است ، مگر اينكه اطمينان داشته باشيم از نظر روانشناسى تكيه بر نقاط مثبت ، چنين شخصى را به سوى صلاح سوق مى دهد.
5 - مدح موجب عجب و كبر ممدوح :
گاهى بعضى افراد در مدح كردن ديگران آنقدر غلو مى كنند كه در ممدوح تكبر و خود بزرگ بينى ايجاد مى كنند. اين نوع مدح چون مولد صفتى ناپسند است حرام مى باشد.
6 - مدحى كه ممدوح را از خود راضى كند:
مدحى كه موجب شود تصور كند انسانى كامل و بسيار والا و شايسته مى باشد و بالاخره از نفس خود راضى شود، اين نوع مدح نيز حرام است چه آنكه غفلت از نفس ، خود موجب گناهان و خطاهاى بسيارى مى گردد.
برخى روايات در مورد مدح
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد: اذا مدحت اخاك فى وجهه فكانما امررت على حلقه الموسى (49) وقتى ديگرى را رودرو مورد ستايش قرار دهى مانند آن است كه با تيغ برنده بر گلوى او بكشى . آن حضرت در روايت ديگرى فرموده است :
لو مشى رجل الى رجل بسكين مرهف كان خيرا له من ان يثنى عليه فى وجهه (50) يعنى اگر كسى با چاقوى برنده بر كسى حمله ور شود بهتر از آن است كه او را مورد ستايش قرار دهد.
پس بهتر است حتى مدح بى آفت را هم رودروى ممدوح انجام نداد. چه آنكه مدح رودرو باعث فتور از عمل مى شود. البته بايد دانست مقوله تشويق و تقدير از افراديكه استحقاق آن را دارند از اين گفتار مستثنى است .