جـلسه 20
نصيحت سيدالشهداء عليه السلام
يك فردى خدمت وجود مقدس حضرت سيدالشهداء عليه السلام رسيد، عرض
كرد «أَنَا رَجُلٌ عَاصٍ وَ لا أَصْبِرُ عَنِ الْمَعْصِيَةِ فَعِظْنِى
بِمَوْعِظَةٍ»1 من دچار معصيت هستم، شايد هم خودم دلم نخواهد گناه كنم
ولى مريض شدم، چون گناه مرض است، انسان از مادر كه متولد مىشود سالم متولد مىشود
و گناه مثل امراضى كه عارض بر جسم مىشود عارض بر نفس مىشود. معالجه هم دارد، گناه
چيزى نيست كه وقتى آشكار بر صفحه نفس شد تا آخر ماندنى باشد، مىشود معالجهاش كرد
و نقش گناه را پاك كرد. اين مرد هم واقعا براى معالجه به حضرت مراجعه كرده بود، به
حضرت عرض كرد: من احتياج به معالجه دارم چه كار بكنم؟
وجود مقدس حضرت سيدالشهداء عليه السلام اين طبيب الهى، چهره اين
مرد را كه نگاه كردند يك نسخهاى متناسب با او دادند كه اين نسخه متناسب با اكثر
ماست. حالا عدهاى هستند كه عاشق حق هستند و از اولياى خدا هستند و نسخهشان به
گونهاى ديگر است ولى ما مريضهايى هستيم كه نسخهمان همين است كه امام شهيدان به
اين مرد عنايت كرد. چون گفت من دلم هم نمىخواهد گناه بكنم اما در گناه افتادهام،
چه كار بكنم؟
وجود مقدس حضرت سيدالشهداء عليه السلام فرمودند من پنج برنامه در
اختيارت مىگذارم تو اين پنج برنامه را عمل كن، بعد از عمل كردن به آنها خودم به تو
اجازه مىدهم كه هر گناهى كه در اين دنيا دلت مىخواهد انجام دهى:
«فَأَوَّلُ ذَلِكَ لا تَأْكُلْ رِزْقَ اللّهِ وَ أَذْنِبْ مَا
شِئْت» ؛
تو براى گناه كردن قدرت مىخواهى، مىخواهى نامحرم ببينى، دروغ
بگويى، غيبت كنى، شهوت رانى كنى، زنا كنى قدرت مىخواهى و اين قدرت را فقط
خوراكىها به آدم مىدهد. خوراكىها هم همه ساخت دست پاك خداست و ذرهاى از آنان را
خدا براى گناه كردن نساخته است، تو هم كه مىخواهى گناه كنى، اين روزى ساخته شده
خدا را نخور. براى گناه كردن قدرت مىخواهى برو روزى غيرخدا را بخور.
«وَ الثَّانِى اخْرُجْ مِنْ وَلايَةِ اللّهِ وَ أَذْنِبْ مَا
شِئْتَ» ؛
از حكومت خدا خودت را آزاد كن، يك كارى بكن كه ديگر خدا نه حاكم
جانت باشد و نه حاكم بدنت و نه حاكم موجوديتت و نه حافظت باشد، اصلا ارتباطى به
حكومت رحمانى و رحيمى و ارادى خدا نداشته باشد. وقتى خودت را آزاد كردى و ديگر مال
خدا نبودى، هر كارى دلت مىخواهد بكن، چون وقتى مال او نباشى، او هم كارى به تو
ندارد، مىگويد مال من نيست، تحت سيطره حكومت من نيست، برود هر كارى مىخواهد بكند.
«وَ الثَّالِثُ اطْلُبْ مَوْضِعاً لا يَرَاكَ اللّهُ وَ أَذْنِبْ
مَا شِئْتَ» ؛
مىخواهى گناه كنى يك جايى را پيداكن كه وجود مقدس او تو را
نبيند، چون او نمىخواهد بندهاش را در حال گناه ببيند، تو هم يك جايى را پيداكن و
گناه كن كه او تو رانبيند.
«وَ الرَّابِعُ إِذَا جَاءَ مَلَكُ الْمَوْتِ لِيَقْبِضَ رُوحَكَ
فَادْفَعْهُ عَنْ نَفْسِكَ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ» ؛
روزى كه ملك الموت آمد جانت را بگيرد و مىخواهد به عالمى كه عالم
اجر و عقاب است منتقلت كند، گناهكار را مىخواهند عذابش كنند، تو بلند شو، گريبان
ملك الموت را بگير و بيرونش كن، نگذار جانت را بگيرد، اگر هم خواست بگيرد، تو جانت
را نده.
«وَ الْخَامِسُ إِذَا أَدْخَلَكَ مَالِكٌ فِى النَّارِ فَلا
تَدْخُلْ فِى النَّارِ وَأَذْنِبْ مَا شِئْت»2 ؛
اگر هيچ كدام اينها نشد، روزى خدا را خوردى و از حكومت خدا هم نتوانستى خارج بشوى و
جايى هم پيدا نكردى كه خدا تو را نبيند و ملك الموت را هم نتوانستى رد بكنى، شد
قيامت، «إِذَا أَدْخَلَكَ مَالِكٌ فِى النَّارِ فَلا تَدْخُلْ فِى النَّارِ» الان
كه مىخواهند تمام دست و پايت را زنجير ببندند، و به جهنم ببرند، تو نرو، هر كارى
كردند كه تو را ببرند جهنم نرو،
اين پنج كار را بكن، بعد از اين پنج كار هر گناهى كه دلت مىخواهد
مرتكب بشو، انسان كدام يك را مىتواند انجام دهد؟ هيچ كدام.
حالا كه نمىشود هيچكدام از آنها را انجام داد، پس بياييم از
گناهان گذشتهمان عذرخواهى كنيم، بگوييم ما گناه كرديم اما با قدرت روزى تو، گناه
كرديم اما در حكومت تو، در مملكت تو، گناه كرديم اما همه جا ما را ديدى، فقط تو كه
مىديدى ما خجالت نمىكشيديم، اما يكى ديگر ما را كه مىديد فوراً خودمان را
مىپوشيديم و فرار مىكرديم، حالا ولو يك بچه ما را ببيند. اما تنها كسى كه ما را
ديد و اصلا براى ما مهم نبود، تو بودى. اما چه خداى خوبى بودى كه روزيمان را قطع
نكردى، عذابمان نكردى، با اينكه عذابمان نكردى، تازه به پيغمبرت گفتى كه به اينها
بگو با من آشتى كنند كه بعداً هم عذابشان نكنم.
روزى هم كه ملك الموت بيايد ما كه قدرت نداريم ردش بكنيم.
چون حضرت فرمود كه وقتى ملك الموت بيايد يك اشاره به آدم مىكند،
گوش و زبان و دست و پا همه از كار مىافتد. روز قيامت هم اگر بخواهى كسى را جهنم
ببرى، چطورى نرود، مگر مىتواند نرود.
« خُذُوهُ فَغُلُّوهُ *
ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ»3 ببنديد وبه جهنم بكشيديدش، چه كسى مىتواند
نرود؟
خدايا! همين يك شب جمعه است كه داريم مىبينيم از ماه رمضان باقى
است، نمىدانيم بعدا هم هستيم كه دوباره شب جمعه ماه رمضان را ببينيم؟ نمىدانيم.
خيلىها كه شب نوزدهم بودند، ولى شب بيست و يكم زير خاك بودند، شب بيست و يكم امسال
خيلىها بودند، اما شب بيست و سوم زير خاك بودند، از دنيا رفته بودند، خيلىها هم
ديشب بودند، اميد هم داشتند كه امشب در كميل بيايند، مردند، ما كه اسرار
رانمىشناسيم، ما هم مثل بقيه، نمىدانيم هستيم يا نيسيتم، نمىگوييم كه 26 شب است
كه گريه كرديم و ناله زديم و آمديم و خسته شديم، اين كلمه خسته شديم را نمىگوييم،
اما اين كلمه را مىگوييم كه ديگر زمينه جواب دادن به ما آماده است، ديگر جواب ما
را بده. يك گدا را كه 26 شب معطل نمىكنند. چيزى مىخواهى بدهى همين امشب بده ديگر،
مىخواهى پاكمان كنى، ما را شستشو بدهى، قدرت به ما بدهى، همين امشب به ما بده،
نگذار امشب سحر بشود و چيزى گير ما نيايد، براى ما خيلى بد است.
البته براى تو كه بد نمىشود، تو «فَعّالٌ لِما يُريد»4
همه كاره هستى، براى تو بد نمىشود، اما خب واقعا براى ما بد مىشود، حالا نه اينكه
ما پيش مردم بد بشويم، اما پيش خودمان ناراحت مىشويم. و عجيب هم اين است كه هر چه
به دلمان نگاه مىكنيم مىبينيم اصلا يك ارزن از تو نااميد نيستيم. چون به پيغمبر
فرمود: به بندگان من بگو: به من حسن ظن داشته باشند، من با حسن ظنشان با آنها
معامله مىكنم، كسى به من هيچ سوء ظنى نداشته باشد.
لازم هم نيست كه به ما اعلان علنى بكنند كه شما را آمرزيدند، خود
حضرت حق اين را در قرآن فرموده؛ هر كس آمد پيش من، و توبه كرد و تصميمش را گرفت او
را آمرزيدم، اين ديگر اعلان شده، اعلان دوباره كه لازم نيست، اعلان سه بار كه لازم
نيست.
«يا دائم الفضل على البرية»5 .
والسلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته
پىنوشتها:
1 . بحار الأنوار: 75/126، باب 20، حديث 7
2 . بحار الأنوار: 75/126، باب 20، حديث 7
3 . حاقه (69): 30 - 31 .
4 . هود (11): 107 .
5 . مصباح الكفعمى: 647 .