5 ـ پويايى و تداومِ تربيت
از آن چه در اصول پيشين گفته شد و با توجه به كمال پذيرى نامحدود بشر از ديدگاه
اسلام، اصل تداوم و پويايى در تعليم و تربيت، به عنوان يك ضرورت، مطرح مى گردد،
زيرا اگر كمال جويى فطرى است و اين عطش جز با رسيدن به كمال مطلق يعنى «لقاءاللّه»
سيراب شدنى نيست، تعليم و تربيت نيز از نظر كم و كيف و زمان و مكان محدوده اى ندارد
و تا آخرين لحظات حيات، با «خصلت پويايى»، انسان را همراهى مى كند و در هر مرحله
سير تكاملى خود را مى پيمايد.
«پويايىِ درونى وپويايىِ بيرونىِ يك نظام از هم جدا نيستند. وقتى، يك نظام
مى تواند نقش خود را در برابر انسان ايفا كند كه، اصول و مبانى آن از جامعيت كافى
برخوردار باشند; هدف هاى آن گسترده و رشددهنده باشند و روش هاى آن را بتوان در
موارد گوناگون به معرض اجرا درآورد.
هر اندازه مبانى يك نظام از نظر عقلانى يا منطقى قابل توجيه باشد، همان قدر از
پويايى برخوردار مى باشد.
خدا به عنوان مظهر حكمت و دانايى، پاسدار عدل، منبع قدرت و مرجع نهايى معرفى شده
است. انسان به سوى خدا در حركت است و در اين سير كمال معنوى، تقوا و پرهيزكارى،
عدالت خواهى و بشردوستى هدف ها يا آرمان هاى اساسى انسان را تشكيل مى دهد.»(1)
در چنين نظامى، توقف و عقب گرد مجاز نيست. انسان بايد بودن و شدنِ خويش را بسنجد
و مدام در تكاپوى رشد و طلب كمال باشد.
امام صادق (عليه السلام)
مى فرمايد: آن كس كه دو
روزش مساوى باشد مغبون است و آن كس كه روز پسين اش بدتر از روز پيشين باشد، ملعون است و آن كس كه زمينه هاى رشد نفسانى
خود را نشناسد به نقصان گرايد و براى چنين كسى مرگ به از زندگى است:
«مَنْ اِسْتَوى يَوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ و مَنْ كانَ
آخِرُ يَومَيْهِ شَرَّهُما فَهُوَ مَلْعُونٌ و مَنْ لَمْ يَعْرِف الزِّيادَةَ فى
نَفْسِهِ كانَ اِلَى النُّقْصانِ اَقْرَبُ و مَنْ كانَ اِلَى النُّقْصانِ اَقْرَبُ
فَالْمَوْتُ خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْحَياةِ»
.(2)
از اين رو پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)
طلب
علم و كمال را از لحظه تولد تا واپسين لحظات زندگى و بدون محدوده زمانى ومكانى براى
هركس و در همه شرايط توصيه فرموده اند:
«اُطلُبُوا الْعِلمَ
مِنَ المَهْدِ اِلَى اللَّحْدِ»، «اُطْلُبُوا العِلْمَ وَلَوْ باِلصِّيِن».
آن كس كه در مجلسى بنشيند و بر دانش خود نيفزايد از خدا جز دورى نيفزوده است:
«مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً و لَمْ يَزْدَدْ عِلْماً لَمْ يَزْدد
مِنَ اللّهِ اِلاّ بُعْداً.»
و نظير اين روايات با مفاهيم تعابير مختلف
بسيار است كه طلب و تكاپوى مداوم در طريق كمال را الزامى مى سازد.
با توجه به اصل پويايى و تداوم تربيت دو نكته شايان ذكر است:
الف ـ تربيت و مدارج كمال
تهذيب و تزكيه كه رمزِ كمال معنوى انسان است، از تكاليف مؤمن در گستره حيات خويش
است و پرستش و نيايش كه مكتب تكامل و تربيت است در هيچ يك از شرايط، حتى در بستر
بيمارى و لحظات احتضار، از انسان ساقط نمى شود و مبارزه با نفس اماره و نبرد با
شيطان تا آخرين لحظات حيات ادامه دارد. بدين گونه علم و عمل كه به فرموده حضرت امام
«دو بالى هستند كه انسان را به مقام انسانيت مى رسانند.»(3) لحظه اى
توقف ندارد.
تقرب به خدا نيز تا مرحله
«فَناءِ فِى اللّه و بَقاءِ
باللّه»
ارتقا مى پذيرد، همچنان كه بهشت را نيز درجاتى است كه عالى ترين آن
درجات «جنت لقاء» است.
در اين مكتب حتى براى انسان كامل و واصل به حق، راه كمال افزون ترى گشوده است.
لذا خداوند پيامبر برگزيده خود حضرت محمد(صلى الله عليه
وآله)
را به چنين نيايش و درخواستى از خداوند توصيه مى فرمايد:
«وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِى عِلْماً»
.(4)
اين علم نه علوم رسمى «حصولى يا استدلالى» است، بلكه علم و يقين «شهودى» است كه
پس از مرگ نيز قابل فزونى مى باشد و به گفته يكى از محققان «قلمرو تكليف با انتقال
از اين دنيا تمام شده ولى منطقه شهود همچنان ادامه دارد و تكامل هاى عملى كه توسط
فعل اختيارى حاصل شود در قيامت نيست، ليكن تكامل هاى معنوى كه با افاضه خداى سبحان
حاصل مى گردد، همواره ميسور مى باشد و بسيارى از پرده هاى غيب پس از مرگ برطرف
مى گردد تا آن چه ناديدنى است مشهود گردد.»(5)
قرآن كريم مى فرمايد:
«لَقَدْ كُنْتَ فِى غَفْلَة مِنْ هذا
فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطائَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ»
.(6)
تو از اين حقايق غافل بودى و ما پرده ها را كنار زديم و اينك تو با چشم نافذ
مى نگرى.
بالاخره انسان در پويايىِ راه كمال به جايى مى رسد كه بنا به مضمون حديث قدسى:
خدا از زبان او سخن مى گويد و با چشم او مى نگرد و با اعضا و جوارح او اراده
بى چونش را به ظهور مى رساند.
ارباب معرفت گفته اند: آن گاه كه عارف از اميال نفسانى و خواسته هاى خود
چشم پوشى كند و محبت حق بر عقل و روح و چشم و گوش و ساير حواس او تجلى نمايد و
تسليم اراده الهى شود، خداى سبحان در عقل و قلب و قواى او تصرف نموده و امورش را
آن گونه كه دوست مى دارد، تدبير مى كند، آن گاه چنين بنده اى هر كارى مى كند به
مشيت الهى است.
و بدين مقام جز از طريق مجاهده و تعبد و يقين نتوان رسيد.
در محضر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)
از
راه رفتن عيسى (عليه السلام)
بر روى آب صحبت شد،
حضرت فرمود:
«لَوْ زَادَ يَقِينُهُ اَشَّدَ مِنْ ذلِكَ لَمَشَى
عَلَى الْهَواءِ;
(7)
اگر يقين او افزون تر از اين مى شد در هوا گام مى زد.»(8)
ب ـ يأس زدايى
با توجه به اين اصل و به دليل بسته نبودن باب كمال بر روى انسان، يأس و نوميدى
از نظر اسلام، بدترين گناه و معادل كفر است:
«اِنَّهُ
لايَايئَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ اِلاّ الْقَوْمُ الْكافِروُنَ».
(9)
از اين رو براى گنهكاران باب توبه گشوده است و خداوند وعده آمرزش داده تا راه
كمال بسته نشود و انسان در محاصره گناه و يأس قرار نگيرد. قرآن كريم گنهكاران را
مورد عتاب قرار داده كه چرا به درگاه خداوند توبه واستغفار نمى كنند در حالى كه
خداوند آمرزنده و بخشاينده است:
«أَفلا يَتُوبُونَ اِلَى اللّهِ وَ يَسْتَغِفرُونَهُ وَ
اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ»
.(10)
گناه مانع راه است و آن را بايد از ميان برداشت و لحظه اى از طلب و تكاپو نبايد
ايستاد. توبه معالجه بيمارى هايى است كه از گناهان برجان و روان عارض مى شود. على(عليه
السلام)
مى فرمايد: «گناهان درد و بيمارى اند و داروى آن ها استغفار است و
شفاى كامل در بازگشت نكردن به گناه است»:
«ألذُّنوبُ الدَّاءُ
وَ الدَّواءُ الاِْسْتِغْفارُ وَ الشِّفاءُ اَنْ لاتَعُودُ».
(11)
مقايسه
از آن چه طى بيان مبانى، اهداف و اصول تربيتى اسلام ديديم و در مباحث ديگر نيز
خواهيم ديد ويژگى و برترى تعليم و تربيت اسلامى را بر ديگر مكاتب تربيتى مى توان
دريافت. در مكاتب ديگر، از جمله تعليم و تربيت غربى از مبادى الهى و اعتقادى كمتر
نشانه اى به چشم مى خورد، هم چنان كه منابع علمى تعليم و تربيت، گواه اين مدعاست.
تعليم و تربيت غربى با مبدأ و معاد، وحى و نبوت، عرفان و اخلاق، كرامت انسان،
اصل تزكيه و ديگر ويژگى هاى تربيت دينى بيگانه است و رشد و تكامل انسان را در
چارچوب مادى و با هدف زندگى بهتر و همزيستى مناسب تر در قالب «تبادل منافع» مورد
توجه قرار مى دهد و در حقيقت تربيت غربى بر «بودن» استوار است، يعنى آن چه كه هست و
نه بر «شدن» يعنى آن چه كه بايد باشد و اگر با دقت بنگريم و به مبانى و اصول واهداف
اين مكاتب تأمل كنيم، عملاً اين ها مى خواهند از انسان، حيوانى متمدن بسازند نه
انسان واقعى و آن چه آفريدگارش اراده كرده است و ريشه مشكلات اخلاقى و انسانى جهان
در همين جاست.(12)
اين داورى را ژرف انديشان غربى نيز درباره تمدن و حاصل تعليم وتربيت رايج غرب
دارند. الكسيس كارل مى گويد:
«ترديدى نيست كه تمدن عصر ما نتوانسته است آرزوهاى بزرگ بشرى را برآورده سازد.
اين تمدن در پرورش افرادى كه براى نگهدارى و تقويت آن در جهت تأمين مصالح عمومى
جامعه و بقاى هستى مفيد باشند، كوتاهى كرده است و بشريت را به سراشيبى سقوط و
اضمحلال نزديك ساخته است.»
و نيز مى گويد:
«علوم مادى بى جان ما را به دنيايى كشانده است كه متناسب با ما نيست و ما
كوركورانه هر آن چه را اين علوم به ما داده اند، پذيرفته ايم. فرد امروزى، كوته
بين، تخصصى، عارى از موهبت اخلاقى، بى هوش و براى اداره خود و هدايت تشكيلاتش
ناتوان است.»(13)
فصل پنجم:
ابعاد تربيت
ابعاد تربيت از ابعادِ وجودىِ انسان جدا نيست. انسان داراى جسم و روح است كه هر
يك را استعدادها و گرايش هايى است. به ويژه روح و يا نفس ناطقه از استعدادهاى
پيچيده و گسترده اى برخوردار است كه اهداف كلى حيات و تكامل انسان به شكوفايى آن
استعدادها بستگى دارد.
انسان را نبايد تك بُعدى نگريست و در جسم يا روح به تنهايى خلاصه كرد، زيرا
ره آوردى جز عاطل و مهمل ماندن ديگر ابعاد و بازماندن از هدف نهايى حيات نخواهد
داشت. تربيت آن گاه كامل است كه رشد و تكامل انسان را به طور متعادل مدنظر قرار
دهد، زيرا رشد نامتعادل، با هويت انسان كه تركيبى است از جسم و روح، سازگار نخواهد
بود. همچنان كه رشد نامتعادل اعضاى جسم ثمره اى جز ناهنجارى بدن ندارد.
بحث از ابعاد تربيت همواره مورد توجه كارشناسان تعليم و تربيت بوده و
به گونه هاى مختلف به تفسير آن پرداخته اند.
برخى صاحب نظران،(14) تربيت را در سه حيطه «شناختى، عاطفى و روانى» به
بحث نهاده اند كه اوّل در برگيرنده دانش و توانايى و مهارتهاى عقلى و دوم
دربرگيرنده احساسات، ارزش ها و نگرش ها و سوم شامل مهارت هاى عملى و حركتى قسمت هاى
مختلف بدن است.
برخى ديگر از كارشناسانِ تعليم و تربيت براى تربيت انسان چهار بعد «جسمانى،
عقلانى، اجتماعى، عاطفى» قايل شده و در توضيح آن گفته اند:
ــ جنبه بدنى، محسوس ترين جزء شخصيت آدمى است و از طريق مغز و سلسله اعصاب با
جنبه هاى ديگر ارتباط پيدا مى كند.
ــ ادراك و شناسايى، مقايسه امور و اشيا، تمييز اشيا از يكديگر، ارزيابى و بررسى
امور مختلف، پيش بينى و تخيل، جنبه عقلانى شخصيت قرار مى گيرند.
ــ سخن گفتن، معاشرت با ديگران، سازگارى جمعى، همكارى، مخالفت، توافق، تشابه،
اجراى امور حرفه اى همه جزء جنبه اجتماعى شخصيت فرد محسوب مى شوند.
ــ شادى، اندوه، ترس، خشم، محبت، نفرت، كينه، علاقه و امورى از اين قبيل جزء
جنبه عاطفى شخصيت آدمى قرار مى گيرند.(15)
نكته شايان توجه در اين زمينه، ارتباط متقابل اين ابعاد است، فعاليت هاى حسى
(بدنى) از فعاليت هاى عقلانى جدا نيستند. قدرت درك آدمى در سطح وسيع در زمينه
اجتماعى رشد مى كند، كسب مهارت هاى اجتماعى نيز نتيجه فراگيرى و آموزش و ممارست
مى باشد، نحوه بروز عواطف و كنترل آن ها هم با جنبه بدنى ارتباط دارد و هم در زمينه
اجتماعى شكل مى گيرد.»(16) و به اصطلاح روان شناسى رشد: «عناصر
تشكيل دهنده انسان درهم ضرب مى شوند نه اين كه با هم جمع بشوند.»
به عبارت ديگر:
«سرشت انسان، واحدِ به هم پيوسته و مرتبطى است كه به هيچوجه نمى توان آن را به
اجزايى تجزيه كرد. تنها ضرورت بحث باعث شده كه هر جزيى از اجزاىِ متصلِ وجود انسان
را جداى از يكديگر مورد گفتوگو قرار دهيم، اگرچه در حقيقت و واقع نمى توان آن ها را
از هم جدا ساخت. مخصوصاً نمى توان بين جسم و جان جدايى قايل شد(17) و اين
دو تشكيل دهنده شخصيت واحد انسان اند و به طور منسجم عمل مى كنند.
«روان شناسىِ علمىِ جديد ثابت كرده است كه فعاليت ها يا رفتار انسان را نمى توان
صرفاً به تن يا روان او نسبت داد، بلكه هر رفتارى از كل وجود او سر مى زند; مثلاً
دروغ گويىِ كودك تنها يك عمل روانى يا ذهنى يا بدنى نيست، زيرا تمام وجود او در
اين رفتار تأثير دارد بنابراين بايد او را «فرد مستقل» دانست نه تن يا روان مستقل.»
البته اين بحث، مسئله نفس و اصالت آن را در شكل گيرى شخصيت انسان كه از مسلمات
دين و فلسفه است نفى نمى كند، زيرا همان طور كه گفتيم جسم و روح به گونه اى با هم
آميخته اند كه دوگانگى ميان آن ها محسوس نيست و فعاليت هاى انسان در حقيقت به فرديت
مستقل او وابسته است و تربيت نيز متوجه همان فرد است با ابعادى كه بدان اشاره شد.
تكاليف شرعى نيز متوجه «انسان» است كه در برگيرنده بعد جسمانى و روحانى اوست.
در هر حال، بحث از ابعاد تربيت، توجه به ابعاد وجود انسان و گرايش هاى مختلف او
را الزامى مى سازد تا مسائل تربيت خلط نشده و هر يك در جاى خود قرار گيرد و تربيت
آن گاه جامع و فراگير است كه انسان را در ابعاد مختلف: جسمانى، عقلانى، عاطفى،
اخلاقى، عرفانى، فردى و اجتماعى و مادى و معنوى دربرگيرد; به ويژه نسبت به ابعاد
معنوى كه عنصر اصلى انسان است اهتمام بيشترى مىورزد.
مكاتبى كه انسان را به طور محدود مورد مطالعه قرار داده و هدف آموزش و پرورش را
در جسم و عقل و احساس ـ آن هم با برداشت محدود خود ـ محصور مى سازند و بُعدِ عرفانى
و اخلاقى را كه اصلى ترين عنصر روح بشر است، ناديده مى گيرند، هرگز نمى توانند مدعى
تعليم و تربيت به مفهوم كامل و متناسب با شخصيت واقعى انسان باشند.
دكتر آلكسيس كارل ضمن اشاره به اين نقطه حساس و با توجه به فرهنگ و تعليم و
تربيت غربى مى گويد:
«خطاى بزرگ اجتماع امروزى ما اين است كه از پيروى قانون «تعالى روانى» سرپيچى
كرده و مستبدانه روان را به قواى عقلى منحصر نموده و در تربيت قواى فكرى مى كوشد،
زيرا فكر به كمك علم، تسلط بر همه چيز را تأمين مى كند ولى فعاليت هاى ديگر روانى
را از بين برده است. فعاليت هايى كه به زبان علم جز تصاوير ناقصى از آن نمى توان
كشيد و جز با عمل و هنر و نمايش قابل بيان نيست، مثل: حس اخلاقى، سجايا، شجاعت، حس
جمال، حس مذهبى.
در مدارس به شاگردان نظم شخصى و انضباط و ادب و دليرى را نمى آموزند، برنامه مدارس شاگردان را به حد كفايت در تماس با زيبايى اشيا و جمال و هنر نمى گذارد.
از ياد برده اند كه تمام تمدن هاى قديمى هنگام عظمت خود حس مذهبى داشته اند.»(18)
از اين رو روان شناسانِ ژرف انديش در مطالعات خود بدين نكته توجه كرده و براى
انسان چهار حسِّ عمده و اساسى ديگر قايل شده اند: «علم و دانايى، خيراخلاقى، جمال و
زيبايى، تقديس وپرستش» و از حس پرستش به عنوان «بعد چهارم روح بشر» ياد كرده اند،
كه در فطرتِ خداداد انسان تعبيه شده و در شعاع تربيت قابل رشد و شكوفايى است.
اين اجمال مطلب، اما تفصيل آن را به همان ترتيبى كه اشاره شد در هر يك از ابعاد
به اختصار مورد بحث قرار مى دهيم.
ابعاد تربيت اسلامى و روابط انسان
با يك نگرش منطقى مى توان ابعاد تربيت را به انواع روابط انسان مرتبط دانست:
«رابطه با خود، با خدا، با همنوع خود و با جهان پيرامون خود.»(19)
علامه طباطبايى مباحثِ اخلاقى و تربيت را در سه محور مطرح ساخته است: «رابطه با
خود، رابطه با خدا، رابطه با خلق» كه همه ابعاد تربيت را در اين سه مى توان
گنجانيد. قابل ذكر آن كه اين ها جداى از يكديگر نيستند و محور همه، رابطه با خداست
و رابطه با غيرخدا در راستاى ارتباط با خدا ارزش واقعى دارد.
به هرحال تربيت انسان از ديدگاه اسلام شامل جسم و روح با همه زمينه هاى فطرى و
گرايش هاى ذاتى و استعدادهاى خدادادى است كه براى انسان به عنوان موجود شگفت آفرينش
وجود دارد.
در اين بحث به بيان اين ابعاد و چگونگى پرورش آن ها خواهيم پرداخت.
1ـ پرورش جسمانى
مقصود ما از پرورش جسمانى فراهم آوردن زمينه رشد و پويايى تن و تأمين سلامت و
تعادل قواى بدنى است كه فعاليت هاى حياتى را ميسر مى سازد و مقدمه اى است براى
پرورش روحانى و معنوى انسان.
مقدم داشتن بعد جسمانى دليل تقدم ارزش و رتبى آن نيست، بلكه پيمايش روند طبيعى
آفرينش انسان است كه با ساختمان بدن آغاز مى گردد و به ديگر مراحل ارتقا مى يابد،
همان گونه كه قرآن در تشريح مراحل آفرينش انسان از خاك و نطفه و علقه سخن مى گويد
تا بدان جا كه بدن آماده افاضه روح مى شود:
«ثُمَّ اَنْشَأناهُ
خَلْقاً آخَرَ»
(20) و از آن پس تولد يافته و تدريجاً مراحل رشد را
مى پيمايد تا آن كه براى تربيت عقلى، علمى و اخلاقى و... آماده مى گردد:
«ثُمَّ نُخْرِجُكُم طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا اَشُدَّكُمْ»
(21).
بنابراين نقطه آغازينِ تربيت، بُعد جسمانى است كه از دوران كودكى آغاز مى گردد.
قرآن با اشاره به اين بُعد تربيت مى فرمايد:
«و قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانى صَغيرًا»
(22)
كه به قرينه واژه «صغيرا» بُعد جسمانى تربيت متبادر مى گردد و يا لااقل مصداق
اوليه اش تربيت جسمانى است.
در خصوص مسايل تربيتى اين دوران در اسلام رهنمودهايى است در مورد تغذيه سالم،
بهداشت و سنن مربوط به مسواك، استحمام و نظافت بدن و لباس و مسكن و خواب و استراحت
و تفريح تا تربيت بدنى و مسابقه اسب دوانى و تيراندازى كه همزمان با رشد و
مسئوليت پذيرى متربى مطرح مى گردد و درباره آن ها ذيل عناوين «آداب و سنن» و
«واجبات و مستحبات» و «اطعمه و اشربه» و «سبق و رمايه» و غيره روايات بسيارى از
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)
و ائمه هدى (عليهم السلام)
رسيده و متون فقه و حديث آن را ضبط كرده است. اصولاً پرورش جسمانى
در اسلام با تعاليم دينى و تكاليف عبادى آميخته است.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)
نظافت را بخشى
از ايمان دانسته و فرموده اند:
«النِّظافَةُ مِنَ الأيمان»
و حضرت رض (عليه السلام)
نظافت و پاكيزگى
را از اخلاق پيامبران دانسته و مى فرمايد:
«مِنْ اَخْلاقِ
الاْنبياءِ التَّنَظُّف»
.(23)
امام باقر (عليه السلام)
مى فرمايد: «دو ركعت
نماز با مسواك بهتر از هفتاد ركعت بدون مسواك است.»(24)
و امام صادق (عليه السلام)
مى فرمايد: «خداوند
متعال زيبايى و آراستگى را دوست دارد و از ژوليدگى و گدامنشى بيزار است.»(25)
و در سيره مباركه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)
آمده است: «آن حضرت در آيينه نظر مى كرد و موهاى خود را صاف مى نمود و شانه مى زد و
گاه در آب مى نگريست و موهاى خود را مرتب مى فرمود.»(26) و همچنين در
ساير زمينه هاى بهداشت و سلامت و پرورش تن در حديث و سيره شواهد بسيارى وجود دارد.
پرورش بدن سالم و بهداشت تن تا بدان جاست كه در موارد اضطرار به منظور حفظ جانِ
مسلم، تركِ واجب و عمل به حرام در حد ضرورت تجويز شده و فقه اسلامى محدوده آن را
مشخص كرده است. در تكاليف شرعى سلامت تن به عنوان يكى از شروط مطرح است. لذا هرگاه
انجام تكليف مانند غسل و وضو و روزه مثلاً به سلامت تن زيان رساند از مقدار واجب
تنزل شده و گاهى تكليف ساقط و گاه به قضا يا نيابت مبدل مى گردد:
«فَمَنْ كانَ مِنْكُم مَريضاً اَوْ على سَفَر فَعِدَّةٌ مِنْ
أيّام اُخَرَ»
(27) به علاوه كمال معنوى و شخصيت روحانى انسان در
گرو عمل و جهاد و عبادت و تلاشى است كه انسان به قصد تقرب به خدا با اين بدن خاكى
انجام مى دهد و بدون آن تكامل روحانى ميسر نيست.
جان و تن در نظام تشريعى اسلام
چنان چه در بحث انسان شناسى و تربيت ديديم، انسان داراى جسم و روح و به تعبير
ديگر «خودِمجازى و خودِ حقيقى» است. نظام تعليم و تربيت اسلامى با توجه به اين
حقيقت، جسم و جان و حياتِ مادى و معنوى را همزمان مورد توجه قرار مى دهد و به ما
مى آموزد كه در پرورش جسم و جان با هدف الهى بكوشيم.
بنابراين پرورش جسم و آن چه مربوط به زندگى مادى و دنيوى است، از نظر اسلام مقدمه اى است براى هدف بالاتر يعنى سلامت نفس و آرامش روح و تأمين سعادت ابدى
انسان و نبايد با انگيزه تن پرورى و لذت جويى آلوده گردد.(28)
لذا هرگاه حفظ تن و منافع مادى به اساس ارزش هاى معنوى لطمه وارد سازد و
حفظ ارزش هاى الهى و انسانى به فداكارى و حتى كشته شدن منحصر باشد، مسئله
جهاد و فداكردن مال و جان به عنوان يك تكليف ارزشمند توصيه مى شود كه اين
خود بيانگر آميختگى ابعاد تربيت اسلامى با رعايت اصل «اهم و مهم» در نظام
ارزشى اسلام است.
دنيا و آخرت
با توجه به معيار فوق در مورد جسم و جان، مى توان جايگاه دنيا و تعلقات آن را
نيز از ديدگاه اسلامى، دريافت. دنيا را با دو لحاظ مى توان نگريست: «وسيله يا هدف»
كه يكى ممدوح است و ديگرى مذموم.
از سخن على بن الحسين (عليه السلام)
است:
«الدُّنيا دُنيا ان، دُنْيا بَلاغ و دُنْيا مَلْعُونَة
(29);
دنيا دوگونه است: دنيايى كه رساننده انسان به مقصد اصلى باشد و دنياى ملعون و نفرين
شده.» و اينك انسان است و انتخاب و تعليم، و تربيت دينى راه و روش انتخاب صحيح را
مى آموزد.
امام كاظم (عليه السلام)
مى فرمايد: «براى خود
بهره اى از دنيا قرار دهيد و تمايلات خود را با آن چه حلال است و بدان گونه كه
منافى با جوانمردى و توأم با اسراف كارى نباشد، پاسخ گوييد و بدان وسيله در امور
دين از آن يارى جوييد، چه در روايت آمده است. از ما نيست آن كس كه دنيايش را به
خاطر دينش ترك كند يا دينش را براى دنيايش رها سازد.»(30)
على (عليه السلام)
فرمود:
«گروهى از ياران پيامبر، از همسران خود فاصله گرفته و به روزه دارى پرداختند و
خوابيدن در شب را بر خود حرام كردند. اين خبر را ام سلمه به محضر پيامبر(صلى
الله عليه وآله)
داد، آن حضرت نزد آن گروه آمد و فرمود: چرا از همسرانتان
فاصله گرفته ايد؟ من با همسرانم تماس دارم و در روز غذا مى خورم و در شب به خواب
مى روم. پس هر كه از سنت من روى بگرداند از من نيست.»(31)
قرآن كريم به ما مى آموزد كه خير دنيا و آخرت را از خداوند مسئلت كنيم:
«رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِى اْلاخِرَةِ
حَسَنةً»
.(32)
بى ترديد دنيا آن گاه عنوان حسن و خير دارد كه در راستاى سعادت آخرت باشد،
همان گونه كه در روايات آمده:
«الدُّنيا مَزْرَعَةُ الآخِرَةِ»
و امام صادق (عليه السلام)
مى فرمايد:
«نِعْمَ الْعَوْنُ عَلى الاخِرَةِ الدُّنيا»
.(33)
آن چه در منابع اسلامى به عنوان نكوهش از دنيا آمده ناظر به دنياگرايى است وگرنه
قرآن به بهرهورى از زندگى دنيا در مسير تحصيل آخرت و خدمت به محرومان توصيه مى كند
و از فساد و طغيان كه نتيجه دنيازدگى است، برحذر مى دارد
«وَابْتَغِ فِيَما آتاكَ اللّهُ الدَّارَ الآخِرَةَ و لاتَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ
الدُّنيا وَ اَحْسِن كَما اَحْسَنَ اللّهُ اِلَيْكَ وَ لاتَبْغِ الفَسادَ
فِى اْلأَرْضِ اِنَّ اللّهَ لايُحِبُّ المُفْسِدِينَ»
.(34)
و از تحريم حلال خدا كه برخى زهدگرايان افراطى مرتكب مى شدند، نكوهش مى كند:
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتى اَخْرَجَ
لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذِينَ آمَنوُا فِى
الْحَيوةِ الدُّنيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ;
(35) بگو، چه كسى
زيورى را كه خداوند براى بندگانش پديد آورده و غذاهاى پاكيزه را حرام كرد؟ بگو
اين ها در دنيا براى مؤمنان است و در آخرت نيز بدان ها اختصاص دارد.»
حضرت امام درباره نوع رابطه مؤمن با دنيا چنين مى فرمايد:
«و بايد دانست كه دنياى مذموم در لسان اوليا همان علاقه و حب و توجه به آن است
والا اصل عالم مُلك و مشهد شهادت كه يكى از مشاهد جمال جميل حق است و مهد تربيت
اوليا و عرفا و علماى باللّه است و دارالتكميل نفوس قدسيه بشريه و مزرع آخرت است از
اعّز مشاهد و منازل است نزد اولياء و اهل معرفت.
چه بسا باشد كه كسى حظّى از دنياى خارج نداشته باشد و به واسطه حب و تعلق قلبش
به آن اهل دنيا باشد و ناسى حق و آخرت باشد و ديگرى كه داراى ملك و سلطنت و جاه و
مال است چون سليمان بن داود اهل دنيا نباشد و رجل الهى و انسان لاهوتى باشد.»(36)
پرورش نيروى كارآمد
هدف از پرورش نيروى انسانى، تربيت نيروهاى مولد، كارآمد و صالح است كه در تعليم
و تربيت جايگاهى حساس دارد و با دو نگرش مادى و الهى، دو نظام تربيتى بر آن حاكم
است: يكى نظام مادى كه با توجه به اهدافى كه دارد، انسان را به عنوان ابزارى در
كنار ساير ابزارها نگريسته و به ارزش هاى اخلاقى و اهداف انسانى بى توجه است،
ديگرى نظام الهى كه هدف آن از پرورش نيروى انسانى، خارج ساختن انسان از جمود، ركود،
بيكارى و تنبلى و افسردگى و احياى استعدادهاى گوناگونى است كه سرمايه سعادت دو
جهانى وى را تشكيل مى دهد كه نمونه هاى فراوان آن را در تعاليم اسلامى و سيره
رهبران دين ملاحظه مى كنيم.
با اين ويژگى كه در اسلام، انسان با عنوان «انسان» مطرح است نه به عنوان «شىء» و
«ابزار» و نيروهاى او تنها با هدف توليد پرورش داده نمى شود، بلكه اهداف والاترى
مدنظر قرار مى گيرد كه بدان اشاره كرديم.
با اين حال، مسئله پرورش و استفاده صحيح از نيروهاى انسانى، در راستاى همان
اهداف به طور گسترده اى در تعاليم و برنامه هاى تربيتى اسلام مورد توجه قرار گرفته
است.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)
فرمود: «آن كس
كه از دسترنج خود ارتزاق كند در قيامت در صف پيامبران قرار گيرد و پاداش آنان را
برد»(37)
على (عليه السلام)
فرمود:
«مَنْ وَجَدَ ماءً و تُراباً ثُمَّ افْتَقَر أبعَدَهُ
اللّه;
(38) كسى كه آب و خاك دارد و تهى دست است از رحمت خداوند
دور است.»
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)
فرمود:
«العِبادَةُ سَبْعونَ جُزْءً و اَفْضَلُها طَلَبُ الحَلالِ»
(39)
باز ايشان مى فرمايد: «خداوند پيشهور امين را دوست دارد.»
«اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الُمحْتَرِفَ الأمِين»
(40)
هرگاه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)
به مردى
مى نگريست كه جلب نظر آن حضرت را مى كرد، مى پرسيد آيا شغلى دارد؟ اگر مى گفتند:
نه، مى فرمود: «از نظر من افتاد، زيرا مؤمن هرگاه حرفه اى نداشته باشد با دين خود
ارتزاق خواهد كرد.»(41) و نيز مى فرمود:
«مَلْعوُنٌ
مَنْ ألْقى كَلَّه عَلَى النَّاسِ»
(42)كسى كه بار دوش مردم باشد
نفرين شده است.
يكى از ياران موسى بن جعفر (عليه السلام)
آن
حضرت را ديد كه در مزرعه مشغول كار است و عرق از تمام بدنش مى ريزد. با شگفتى گفت:
چرا شما كار مى كنيد؟ مگر كسى نيست شما را كفايت كند؟ امام در پاسخ فرمود: «پيش از
من كسى با دست خود به كار و كوشش پرداخت كه بهتر از من و پدر من بود». آن مرد گفت:
مقصودتان كيست؟ فرمود: «پيامبر خدا و اميرمؤمنان (عليهم السلام)
و پدران من همه با دست خود كار مى كردند و اين خصلت پيامبران خدا و
اوصيا و صالحين بوده است».(43)
شواهد عينى ديگرى را در زندگى ائمه طاهرين به طور گسترده مى توان يافت.
همچنين نهى از بيكارى، خانه نشينى، زهدگرايى انحرافى كه در روايات آمده، در
راستاى تربيت نيروهاى انسانى است. امام كاظم (عليه السلام)
مى فرمايد: خداوند از بنده پرخواب و بيكار نفرت دارد:
«اِنَّ اللّهَ يُبْغِضُ العَبْدَ النَّوّامَ الفارِغَ».
(44)
شخصى با اضطراب و هيجان خدمت امام صادق (عليه السلام)
آمد و گفت: براى من دعايى بفرماييد كه خداوند وسعت رزق به من دهد كه تنگدستم. امام
فرمود: «هرگز دعا نمى كنم».
پرسيد: چرا؟ فرمود: «چون خداوند براى اين كار راهى را معين كرده و امر نموده
روزى را پى جويى كنيد، اما تو مى خواهى در خانه بنشينى و با دعا روزى را به خانه
بكشانى».(45)
به طور خلاصه: تشويق به كار و كوشش، كشاورزى و درخت كارى، دامدارى، احياء موات،
تجارت و توليد كه هر يك بابى را در فقه و حديث تشكيل مى دهد و نهى از بيكارى،
تنبلى، كسالت و سستى و ركود، در راستاى تربيت نيروهاى مولد انسانى و استفاده از
مواهب طبيعى است كه خداوند جهت سعادت انسان آفريده است.(46)
ويژگى هاى نيروهاى صالحِ انسانى را مى توان در علم و امانت و سعى و تلاش و تدين
و تعهد و وجدان كار و انضباط خلاصه كرد كه مخصوصاً در مديريت نقش بنيادين دارد.
قرآن كريم از زبان يوسف صديق (عليه السلام)
آن گاه كه زمام كشور مصر را در دست گرفت، چنين نقل مى كند:
«قالَ اجْعَلْنِى عَلى خَزَائِنِ الأَرْضِ اِنِّى حَفيظٌ
عَليمٌ
;(47) زمام دارايى كشور را به دست من بسپار، زيرا من از
امانت و علم برخوردارم.»
و در داستان موسى بن عمران (عليه السلام)
مى آورد:
«اِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأجَرْتَ القَوِىُّ الأَمِين»
.(48)
و بدين گونه دانايى، كارآيى و امانت دارى را شرط تصدى مسئوليت مى داند و در عمل
نيز به پرورش اين استعدادها مى پردازد.
على (عليه السلام)
فرزندان خود را به نظم در
امور توصيه مى كند و كارگزاران حكومت خود را درس امانت و مديريت و سياست و تدبير
مى دهد، كه طى ده ها منشور سياسى و اجتماعى آن حضرت مى توان ملاحظه كرد و تفصيل آن
موكول به مجال ديگرى است.
قابل ذكر آن كه: در اسلام پرورش نيروى انسانى در پرتو انسانيت و با هدف الهى و
انسانى مورد توجه است و زندگى مادى با همه تعلقاتش وسيله اى است كه انسان به كمك آن
و در پرتو ايمان و عمل صالح به تكميل شخصيت انسانى خود بپردازد، همان گونه كه قرآن يادآور مى شود:
«اِنّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأَرضِ
زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُم اَيُّهُم اَحْسَنُ عَمَلاً»
.(49)
و بدين ترتيب حتى زندگى و عمر انسانى بدون هدف الهى، فاقد ارزش است. در دعاى
«مكارم الاخلاق» مى خوانيم:
«وَ عَمِّرْنِى ما كَانَ عُمْرِى
بِذِلَةً فِى طاعَتِكَ فَاذا كانَ عُمْرِى مَرْتَعاً لِلشَّيْطانِ فَاقْبِضْنِى
اِلَيْكَ»
تا آن گاه مرا عمر بده كه عمرم هديه در طريق بندگى تو باشد و
هرگاه عمر من چراگاه شيطان شد جانم را بگير. على(عليه
السلام)
در نيايش با خدا عرضه مى دارد:
«قَوِّ عَلى
خِدْمَتِكَ جَوارِحِى»
اعضاء بدن مرا در خدمتت نيرو بخش.
2ـ پرورش عقلانى
يكى از ابعاد تربيت، پرورش بُعد عقلانى است. مكاتب تربيتى هريك با بينش خاص خود
به بيان اهميت اين بُعد از تربيت پرداخته اند. روسو مى گويد: شاهكار يك تربيت خوب
ساختن انسان عاقل است.(50) برخى كارشناسان رشد عقلى و قضاوت صحيح را
همزمان با رشد اخلاقى در مفهوم تربيت لحاظ كرده و گفته اند: تعليم و تربيت به معناى
صحيح يعنى ايجاد رشد عقلانى و اخلاقى در افراد.(51)
تعريف عقل
پيش از پرداختن به پرورش عقلى، توجه به تعريف عقل و بيان قلمرو تعقل ضرورى است.
عقل كه از آن به مغز نيز تعبير مى شود، نيرويى است گران قدر و مرموز كه خداوند به
انسان موهبت فرموده تا به كمك آن نيك و بد را بشناسد و حق و باطل را تميز دهد و
مسير خويش را به مقصد كمال و سعادت برگزيند. تكامل مادى و معنوى انسان در پرتو تعقل
ميسر است و آن كه عقل ندارد فاقد هرگونه كمال انسانى است.
شناخت عقلى، شناختى است از طريق تفكر و انديشه و از اين رو با ادراكات حسى تفاوت
ماهوى دارد. نيروى عقل و خرد هرچند يك حقيقت است اما به لحاظ قلمرو تعقل و انديشه
عناوين مختلفى بدان مى توان داد: «عقل الهى، عقل مادى و عقل شيطانى» كه در حقيقت عقل نيست و روايات عنوان «نَكرى» و «شيطنت» بدان داده است. نظام تربيتى
اسلام هم با هريك به گونه اى برخورد دارد: در پرورش عقل الهى و اوج دادن آن هرچه
بيشتر مى كوشد تا عقل علمى را ضمن بارور ساختن در اهداف الهى به خدمت گيرد و عقل
شيطانى را مردود شناخته و به اصلاح آن مى پردازد.
برنامه تربيتى اسلام در شكوفا ساختن نيروى تعقل و استفاده از آن در هدايت و
تربيت نقش عمده اى را ايفا مى كند، كه توضيح آن را مى نگريم.
جايگاه عقل در اسلام
در نظام تربيتى اسلام عقل و پرورش عقلى از اهميت ويژه اى برخوردار است. آيات
قرآن با تعابير مختلفى از اين بُعد ارزشمند وجود انسان سخن مى گويد و روايات نيز به
بيان جايگاه والاى عقل مى پردازد. قرآن با واژه «اوُلِى الألباب» در موارد بسيارى
خردمندان را مورد ستايش قرار داده است.(52)
«الباب» جمع «لُبّ» به معناى مغز است كه به ازاء پوست، از ارزش واقعى برخوردار
است. اين تعبير ابتكارى قرآن، مبيّن اين نكته مى باشد كه ارزش واقعى انسان به
عقل اوست و كسى كه عقل ندارد قشرى است پوچ و بى ارزش.
بنابر آن چه در روايات آمده: «عقل نخستين مخلوق الهى، جوهر و حقيقت انسانى و
مايه قوام انسانيت و پشتوانه دين اوست و خير و سعادت انسان به عقل او بستگى دارد.»
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)
مى فرمايد:
«اَوَّلُ ماخَلَقَ اللهُ الْعَقْل»
(53)،
«اَصلُ الاِْنسانِ لُبُّهُوَ عَقْلُهُ»(54)، «قِوامُ
الْمَرْءِ عَقْلُهُ وَ لا دينَ لِمَنْ لاعَقْلَ له»
(55)،
«اِنَّما يُدْرَكُ الْخَيْرُ كُلُّهُ بِالعَقْلِ...».
(56)
براى فضيلت عقل اين بس كه اصول اعتقادى اسلام بر تعقل پى ريزى شد و لزوم معرفت
آن ها به شيوه استدلالى نشانه ديگرى است از جايگاه عقل در اسلام و آن را مى بايست
از امتيازات آيينِ حق آسمانى برشمرد و ساير شئون اسلام از احكام و اخلاق و مسائل
فردى و اجتماعى نيز نهايتاً بر اين اصول استوارند.
اصولا اگر انسان فاقد عقل باشد، موضوع تكليف براى وى منتفى است و هر آن كه عقل
را زيرپا گذارد، از هدايت وحى و سعادت جاودان محروم است، چنان كه قرآن از قول اهل
دوزخ نقل مى كند مى گويند: «اگر مى شنيديم و يا تعقل مى كرديم در زمره دوزخيان
نبوديم:
لَوْ كُنّا نَسْمَعُ اَوْنَعقِلُ ماكُنّا فى اَصْحابِ
السَّعِير».
(57)
در روايات آمده كه در محضر پيامبر اكرم(صلى الله عليه
وآله)
از عبادت مردى سخن به ميان آمد، حضرت فرمود: به ميزانِ عقل او بنگريد،
زيرا خداوند بندگانش را به مقياس عقل و خردشان پاداش مى دهد و حسن ادب نشانه سلامت
عقل است:
«اُنظُروا اِلى عَقْلِهِ فَاِنَّما يَجْزِى اللهُ الْعِبادَ
عَلى قَدْرِ عُقوُلِهِمْ وَ حُسْنُ الأَدَبِ دَليلٌ عَلى صِحَّةِ العَقْلِ»
(58)
به طور خلاصه: اوّل مخلوق خدا عقل است و سعادت نهايىِ بشر در پرتو عقل
تحقق مى پذيرد.
به گفته يكى از محققان: «همان طور كه در قوس نزول نخستين صادر جوهر عقل است، در
قوس صعود كامل ترين راجع و بازگشت كننده جوهر عاقل است كه مدار امكان از عقل شروع
شده و به عقل ختم مى شود.»(59)
پىنوشتها:
1. دكتر شريعتمدارى، تعليم و تربيت اسلامى ، صص 44 ـ
43.
2. سفينة البحار ، ماده يوم.
3. صحيفه نور ، ج 7، ص 191.
4. سوره طه، آيه 114.
5. آية اللّه جوادى آملى، اسرار عبادات ، ص 9.
6. سوره ق، آيه 22.
7. الميزان ، ج 6، ص 187.
8.طيران مرغ ديدى تو زپاى بند شهوت بدر آى تا ببينى طيران
آدميت
19. سوره يوسف، آيه 87.
10. سوره مائده، آيه 74.
11. تصنيف غرر ، ص 194.
12. و الذين كفروا يتمتعون و ياكلون كما تاكل الانعام و النار مثوى لهم . (سوره
محمد، آيه 12).
13. انسان موجود ناشناخته ، ص 285.
14. بلوم و همكارانش.
15. دكتر على شريعتمدارى، تعليم و تربيت اسلامى ، صص 26 ـ 25.
16. دكتر على شريعتمدارى، تعليم و تربيت اسلامى ، صص 26 ـ 25.
17. محمد قطب، روش تربيتى اسلام ، ترجمه محمدمهدى جعفرى، ص 135.
18. راه و رسم زندگى ، ص 67.
19. چنان كه در مقدمه كتاب از نظر گذشت: امام صادق(عليه السلام) در روايتى به چهار
نوع رابطه و رفتار انسان اشاره فرموده و براى هر يك تكاليف ويژه بيان نموده اند.
20. سوره مؤمنون، آيه 14.
21. سوره حج، آيه 5.
22. سوره اسراء، آيه 24.
23. تحف العقول ، ص 442.
24. صلوة ركعتين بسواك افضل من سبعين ركعة بغير بر سواك (مكارم الاخلاق ، ص 53).
25. ان اللّه يحب الجمال و التجمل و يكره البؤس و التبأس (مكارم الاخلاق ، ص 42).
26. سنن النبى ، ص 42.
27. سوره بقره، آيه 184.
28. همچنين تربيت بدنى با مفهوم خاص و عام آن در اسلام همواره با اهداف انسانى توأم
است. همان گونه كه در «سبق ورمايه» مى بينيم كه اسلام آن را در طريق جهاد استخدام
مى كند و... بنابراين، آن چه امروزه در قالب برنامه هاى ورزشى انبوه امكانات و
نيروهاى انسانى و ادارى را در سطح جهانى به خود اختصاص مى دهد هرگاه صرفاً به منظور
سرگرمى يا رقابت در مسابقات و تقويت بنيه جسمانى و يا اهداف سياسى و مادى ديگر
باشد، فاقد ارزش است. در روايات آمده كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) در گفتوگو
با جمعى از زورآزمايان فرمود: «نيرومندترين شما كسى است كه بر هواى نفس خود مسلط
باشد» آن حضرت در اين سخن تقويت نيروى جسمانى را نكوهش نفرموده بلكه تقويت بنيه
معنوى را در كنار پرورش جسمانى خاطر نشان ساختند و اين به معناى اصالت دادن به امور
انسانى و معنوى است.
29. سرالصلواة ، ص 57.
30. اجعلو الانفسكم حظاً من الدنيا باعطائها مايستهى من الحلال و مالا يثلم المروة و
مالاسرف فيها واستعينوا بذلك على امورالدين فانه روى ليس منا من ترك دنياه لاخرته
اوترك دينه لدنياه» (سفينة البحار ، ماده نفس).
31. سنن النبى ، ص 147.
32. سوره بقره، آيه 201.
33. وسائل الشيعه ، ج 6، ص 17.
34. سوره قصص، آيه 77.
35. سوره اعراف، آيه 32.
36. سرالصلوة ، ص 57 ـ 56 به سخن امام صادق(عليه السلام) در مورد رابطه انسان با
دنيا كه در مقدمه كتاب آمده، توجه شود.
37. من اكل من كد يمينه كان يوم القيامه فى اعداد الانبياء و يأخذ ثواب الانبياء
(بحارالانوار ، ج 103، ص 10).
38. بحارالانوار ، ج 103، ص 65.
39. تحف العقول ، ص 37.
40. وسائل الشيعه ، ج 6، ص 13.
41. بحارالانوار ، ج 103، ص 9.
42. تحف العقول ، ص 37.
43. الحياة ، ج 5، ص 324 و وسائل الشيعه ، ج 6، ص 23.
44. وسائل الشيعه ، ج 6، ص 37.
45. داستان راستان ، ص 7، نقل از وسائل الشيعه .
46. ر.ك: وسائل الشيعه ، ج 6، كتاب التجاره، ابواب مقدماتها.
47. سوره يوسف، آيه 55.
48. سوره قصص، آيه 26.
49. سوره كهف، آيه 7.
50. مربيان بزرگ ، ص 180.
51. دكتر على شريعتمدارى، فلسفه تعليم و تربيت ، ص 29 و 88.
52. چنين به نظر مى رسد كه واژه «الباب» جمع لُبّ كه در شانزده مورد قرآن به كار
برده شده به بُعد عقلى ناظر باشد و مقصود از «اولى الالباب» خردمندانند. از جمله در
آيه: ان فى خلق السماوات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولى الالباب (آل
عمران، 190).
علامه طباطبائى در معناى «لُبَ» گويد: «هوالعقل الزكى الخالص من الشوائب» لب عقل
ناب و بى غل و غش را گويند و اين براى افراد مؤمن و خداجوئى است كه حقيقت را
دريافته و از آن پيروى كرده اند. موارد ديگر كاربرد «اولى الالباب» نيز شاهدى بر
اين مدعا است. «و ما يذكّر الا اولوا الالباب » (بقره / 269)، الميزان ، ج3، ص 29.
و همچنين واژه هاى «قلب و فوأد»، گاه به بُعد عقلى ناظرند و گاه به بُعد احساسى
كه با توجه به موارد استعمال، مى توان اين مطلب را دريافت. براى نمونه آيات ذيل
شايان تأمل است:
ـ و جعل لكم السمع و الابصار و الافئده (سجده / 9) كه فواد به قرينه سمع و بصر
ظاهرا به بعد ادراك و تعقل ناظر است.
ـ فاجعل افئده من الناس تهوى اليهم (ابراهيم / 37) كه با بُعد عاطفى مناسبت
دارد.
ـ «ان فى ذالك لذكرى لمن كان له قلب. » و آيه «لهم قلوب لايفقهون به » (اعراف /
179) كه با درك و تعقل مناسب است.
ـ الا بذكرالله تطمئن القلوب (رعد / 28) و لكن الله حَبّبَ اليكم الايمان و
زيّنه فى قلوبكم (حجرات / 7) ناظر به بُعد عاطفى قلب در مرحله متعالى آن مى باشد.
اين دو استعمال تضادى ندارد چراكه عقل و ادراك و عاطفه و احساس به يك جا
منتهى مى شد و هر دو كار قلب است كه از ابعاد روح انسانى است و منشأ كليه
فعاليت هاى حياتى ـ مادى و معنوى ـ مى باشد. هرچند طريق وصول متعدد است.
جهت توضيح بيشتر عقل و مفاهيم آن، به تحقيق علامه مجلسى(رحمه الله) در
بحارالانوار ، ج 1، ص 99 به بعد و نيز تفسير آيات مربوطه در تفسير الميزان و كتاب
«اخلاق در قرآن »، از استاد محمدتقى مصباح يزدى، ص 201 به بعد «قلب چيست»؟ رجوع
شود.
53. بحار الانوار ، ج 1، ص 97.
54. همان ، ص 82.
55. همان ، ص 95.
56. تحف العقول ، ص 43.
57. سوره ملك، آيه 10.
58. ارشاد القلوب ، ص 182.
59. آية الله جوادى آملى، اسرار عبادات ، ص 9.