كار زن بايد به گونه اى باشد
كه فكر او را دگرگون نكند، او را از خودش از فرزندش و از شوهرش منصرف
نسازد تمام افكار او را به يك سو متوجه نگرداند، خواب و خوراك را از او
نگيرد، آسايش بدنى و آسايش روحى او را از بين نبرد و او را خسته و
كوفته نگرداند.
كار زن نبايد مزاحم آرايش و مهر او با شوهر يا فرزند باشد، با مردان در
انجمن ها و محفل ها شركت نكند.
از چنين مجالسى نبايد انتظار سود داشت . زن اگر زيبا و جوان باشد بر
حسب طبيعت مردان را به خود مشغول خواهد ساخت و مجلس از هدف اصلى منحرف
خواهد شد.
دوشيزه اى كه در موسسه اى به نام ماشين نويس يا دفتردار و يا كارمند
ساده ، عضويت پيدا كند و در اتاقى به كار مشغول شود كه مردى نيز در آن
جا به كار اشتغال داشته باشد، نبايد از آن دو، انجام وظايف محوله را
انتظار داشت .
زيرا اين دو نمى توانند بر خلاف غريزه كارى انجام دهند، پس هر كدام
وظيفه خود را به طور صحيح انجام نخواهد داد، بدين جهت ارزش كار آنها
كمتر از ميزان حقوقى است كه دريافت مى كنند و مؤ سسه از استخدام اين دو
زيان مى بيند و كسى كه آن دو را استخدام كرده ، خيانت كار مى باشد.
استقامت مرد، در برابر فشارهاى روحى شديدتر و بيشتر مى باشد، مرد در
سختى ها مى تواند لب از شكايت فرو بندد ولى آيا زن هم مى تواند؟
در كشور شوروى (سابق )، از دو نظر براى زنان فعاليت هايى مى شود: يكى
در بعد تبليغاتى و ديگر ارجاع كارها به زن تا مرد براى حمل اسلحه آماده
شود ولى هنوز يك خلبان زن يافت نشده است .
وقتى حسب الامر دولت از نظر تبليغاتى خواستند زنى فضانورد داشته باشند،
والنتينا ترشكوا خلبان نبود، در صورتى كه فضانوردان بايد از ميان
خلبانان انتخاب شوند در ميان 50 وزير شوروى يكى زن است و بقيه مرد.
شايد استعداد زن ، از نظر يادگرفتن زبان هاى خارجى ، بيش ار مرد باشد،
البته زبان گفت و گو و عاميانه نه ريشه شناسى و قواعد گرامرى .
ظلم مرد
اگر بگوييم تاريخ حيات زن با ستم كشيدن
از مرد آغاز شده ، راه دورى نرفته ايم ، اما طبق تغيير اوضاع و احوال
جهان اين ستم ها رنگ هاى گوناگون به خود گرفته و هر روز از طرف جنس مرد
دامى تازه براى استثمار زن گسترده شده است . در سرگذشت بشر كمتر فردى
پيدا مى شود كه از ديگرى تواناتر باشد و زور نگويد، حق ناتوان را نبرد
او را مجبور نكند كه طبق تمايلات او قدم بردارد.
در تاريخ زن و مرد، نود و نه درصد از مردها به زن ها زور گفته اند،
بسيارى از مردها حقوق زن را پايمال كرده ، بلكه اصلا براى اين موجود
لطيف حقى قايل نشده اند.
جنس لطيف به جاى آن كه مورد رحمت جنس زمخت قرار گيرد از او ظلم مى ديده
اگر هم گاهى محبتى نشان مى داده در باغ سبزى بوده تا بهتر بتواند شكار
كند.
زن در تاريخ حياتش از چند نظر، خواسته هاى مرد را انجام مى داده است :
يكى از نظر وفا و صميميتى كه با مرد خود داشته ، ديگر براى جلب مهر و
عواطف او و سوم براى آن كه خود را در پناه او قرار دهد، تا از گزند
مردهاى ديگر محفوظ بماند.
اگر هم در ميان صدها زن ، يكى پيدا مى شود كه مى خواست تمايلات خود را
بر مرد تحميل كند، از راه زيركى و دلربايى بود. تا نخست دل او را مسخر
كند سپس به سوى خواسته خود، روانه اش گرداند.
اكنون تاريخ حيات زن را در پيش از اسلام ، پشت سر مى گذاريم و به
سرگذشت او بعد از اسلام نظرى مى كنيم .
اسلام آمد و زن ار از قيد بردگى مرد نجات داد. اسلام جامعه بشريت را
داراى دو ركن خواند؛ يكى زن و ديگرى مرد.
اسلام براى زن حق زندگى كردن آسايش داشتن ، مالك بودن و حق مزد گرفتن
قائل شد. اسلام به زن حق داد كه از مرد شكايت كند و كوشيد كه از زير
بار ستم مرد بيرونش آورد.
قوانين اسلام - آنچه كه مربوط به عدالت اجتماعى درباره زن بود - تا حدى
اجرا شد ولى بيشتر مردهايى كه خود را پيرو اسلام مى خواندند، به خاطر
سست ايمانى ، قوانين اسلام را در روابط شخصى خود با زن ها، ناديده
گرفتند و هم چنان به ستمگرى ادامه دادند.
آنها از حاكميت مطلق العنانى خود دست برنداشتند و زن را در برابر
خواسته هاى خويش تسليم بلاشرط خواستند. حتى قدم را فراتر نهاده و
انتظاراتى از زن داشتند كه او بر انجام آنها قادر نبود. او را در
چيزهايى گناه كار شمردند كه كمترين تقصيرى نداشت .
مرد گذشته اگر زنش فرزندى نمى آورد و نازا بود، او را مقصر مى پنداشت و
براى خويش حق اعتراض قائل بود و اگر زنش ساليانه فرزند مى آورد باز هم
وى را بى گناه نمى ديد و از قرقر كردن و متلك گفتن دريغ نداشت .
اگر بچه ها همه دختر بودند، اعتراض مى كرد و اگر همه پسر بودند و دخترى
نياورده بود باز هم ايراد مى گرفت و اگر پسر و دختر داشت باز هم خالى
از خرده گيرى نبود.
به طور كلى شوهر خودپسند گذشته ، از زنش كه موجود صميمى بود كمتر راضى
مى شد. شوهر گذشته ، اگر زنش قدبلند بود متلك مى گفت و اگر قدكوتاه
بود، باز هم اعتراض مى كرد، اگر چاق بود چيزى مى گفت و اگر لاغر بود
باز هم زن مظلوم از نيش سخن هاى او بى بهره نبود.
اگر زنش سياه چرده بود چيزى مى گفت و اگر سپيد بود باز هم خالى از
اعتراض نبود اگر زنش زيبا بود و به سراغ زنى زشت مى رفت و مورد اعتراض
قرار مى گرفت ، مى گفت :
كسى كه هميشه پلو بخورد، گاهى هم نان و پنير دلش مى خواهد.
شوهر گذشته ، محدوديت هاى عجيبى براى زنش قائل بود، زنش حق نداشت مال
خود را از خود بداند، حق نداشت با خويشان خود رفت و آمد كند، ميل ميل
مرد بود و بس .
مردى را مى شناختم كه آن قدر خودخواه است كه گمان مى كند از هر چه خوشش
مى آيد زنش نيز بايد از همان چيز خوشش بيايد. به ذهنش خطور نمى كند كه
خواسته هاى زنش به جز اين باشد. شوهرى را مى شناسم كه يكى از پاكدامن
ترين زنان ، همسرش مى باشد ولى اين زن را جورى بار آورده كه از
برادرزادگان و خواهرزادگان و محارمش روى مى تابد.
غذاهاى خوب خانه ، از آن شوهر خودپسند گذشته بود خوش گذرانى ها، گردش
ها مسافرت ها، از آن او بود. عيش و عشرت ها ول خرجى ها از آن او بود.
خود اگر گناهى مرتكب مى شود؛ مثلا اگر با زنى ارتباط نامشروع مى گرفت ،
جرم نبود و اهميتى نداشت ، ولى واى اگر در ميان هزاران زن ، يكى با
مردى ارتباط مى گرفت ، آن قدر گناه بزرگ بود كه اندازه نداشت .
مرد خودخواه گذشته ، كار را به جايى رسانيده بود كه خود زن را به كوچك
شمردن گناه مرد و بزرگ دانستن گناه خود، معتقد كرده بود. در صورتى كه
گناه هر دو يك سان بود بلكه گناه مرد به مراتب بزرگ تر بود، زيرا او
تعقيب مى كند؛ او به دنبال زن مى افتد او به كوشش ادامه مى دهد، او گول
مى زند او دام گسترى مى كند تا زن را به گناه آلوده سازد.
مرد گذشته ، اين روش ظالمانه را درباره خواهر خود نيز اجرا مى كرد،
ارتكاب گناه برادر را نانجيب نمى كرد، عصمت او را نمى گرفت ، خاندان او
را ننگين نمى ساخت ، ولى اگر در ميان صدها خواهر، يكى گول مى خورد و
دامنش آلوده مى شد، ديگر خر بيار و رسوايى بار كن . نانجيبش مى ناميد،
عصمتش را از دست داده مى خواند، ننگ خانواده اش مى گفت . عاطفه برادرى
به يك باره تبديل به نفرت و دشمنى شده و شديدترين مجازات ها را درباره
خواهر بيچاره روا مى داشت . توبه و پشيمانى هم سودى نداشت . مرور زمان
هم از آزار خواهر بدبخت جلوگيرى نمى كرد. پدر گذشته گناه پسران و
دختران را يك جور نمى دانست و گناه دخترش را از گناه پسر بزرگ تر مى
شمرد.
اگر زنى در اثر اغفال ، يا شدت فقر و بيچارگى ، يا افتادن در محيط
فاسدى كه مرد براى او ايجاد كرده با مردها تماس مى گرفت ، روسپى و
بدكار خوانده مى شد ولى خودش را كه به دل خواه با هر زنى تماس مى گرفت
، روسپى و بدعمل نمى دانست .
مردها خود مى دانند كه كمتر مردى است كه با زنى ازدواج كند و تا آخر
عمر به زن خود وفادار بماند و اشتياق به زن ديگرى نداشته باشد از آن
طرف كمتر زنى است كه دست دوستى به سوى مردى دراز كند و زن او بشود و به
او وفادار نباشد، ولى مردان بى وفايى را در نثر و شعر لقب خاص زن
قرار داده اند، در صورتى كه اگر از زنى بى وفايى ديده شود، عكس العمل
بى وفايى مرد مى باشد، آن هم از هزار يكى است و نهصد و نود و نه نفر از
زنان با آن كه از مرد بى وفايى مى بينند دست از وفا بر نمى دارند، زن
هايى بوده اند كه فداكارى را در برابر مرد به جايى رسانيده اند كه به
دست خويش رقيبى براى خود ايجاد كرده اند.
به طور كلى تا مرد دست از زنى برندارد و به سراغ ديگرى نرود، زن از مرد
دست بردار نخواهد بود و چشم خود را بر روى مرد ديگر نخواهد گشود، حتى
زن روسپى اگر به مردى علاقه مند شود، با وى وفادارى خواهد كرد.
مردان مكرهاى فراوانى به زنان زده اند، ولى چون قلم در دست مرد بوده ،
اين نقش برجسته را به نام زن ، نمايان ساخته و مكر ((زنانه
)) را در زمره امثال قرار داده اند.
در شعرهايى كه شاعران مرد سروده اند، زن را مورد حمله قرار داده و او
را كانون نيرنگ و عهدشكنى گفته اند.
نمى گويم زنى مكاره يافت نمى شود، ولى نيرنگ هايى كه مرد به زن زده و
مى زند يك صدم آنها را، زن به مرد نزده و نمى زند.
عهدشكنى در ميان زن و مرد، تناسب معكوس دارد، اگر زن عهدشكن يافت شود
يك در هزار است ، ولى اگر مرد عهدنشكن يافت شود يك در هزار مى باشد. در
گذشته مشهور است كه مردها درباره مرد باوفا مى گويند:
عقلش پاره سنگ مى برد!
اينها نمونه اى از نظر و رفتار مرد گذشته با زن بود. مقصود از مرد
گذشته مردى است كه طرز فكرش چنين باشد، نه مردى كه در زمان گذشته وجود
داشته است .
شاگردان اين مكتب ، هنوز در ميان مردهاى مشرق زمين فراوانند، اكنون
شايسته است كه از مرد كنونى سخن گفته شود، و نظر او را درباره زن
بدانيم و رفتار او با زن ، مورد مطالعه قرار گرفته شود.
مرد كنونى براى زن ماسك هاى فريبنده اى دارد كه هر روز يكى را به چهره
مى زند، گاهى در برابر زن ، قيافه عاطفه به خود مى گيرد، ولى آيا عاطفه
است يا سياست استعمارى ؟ چرا كه سياست هاى استعمارى هم در اين زمان با
خنده مهرنما به نام كمك و همراهى اجرا مى شود.
بهترين گواه بر نظر استثمارى مرد كنونى به زن ، عكس هاى گوناگون و شهوت
انگيزى است كه روزانه ، هزارها از دنياى غرب و غرب زده ، به شرق سرازير
مى شود.
اين عكس ها گواهى مى دهد كه مرد غربى چگونه به زن مى نگرد و او را براى
چه مى خواهد. مرد غربى استثمار را به جايى رسانيده كه زن و عكس او را
وسيله تجارت و سودبرى قرار داده است ، آيا به رقص وادار كردن زنان نيمه
لخت و عريان در كاباره ها جز براى جلب مشترى است ؟ آيا چاپ كردن عكس
هاى منافى عفت ، جز براى فروش زياد مى باشد؟ آيا استخدام زنان زيبا در
هواپيماها، كافه ها، هتل ها، در فروشگاه ها جز براى سودجويى است ؟ مرد
غربى با روش هاى گوناگون از زن بهره بردارى مى كند! و آنها را آزادى زن
نام مى دهد!
مرد كنونى غربى ، با زبان قلم ، از حقوق زن دفاع مى كند و در سخنرانى
ها و نوشته هايش خود را طرفدار زن معرفى مى نمايد. هنگام ملاقات مراسم
احترام بجا مى آورد به زن پيشى نمى گيرد وى را بر خوش مقدم مى دارد.
آيا حقيقتا به مطالبى كه مى گويد و مى نويسد و تظاهر مى كند، ايمان
دارد؟ آيا واقعا با ديده احترام و خيرخواهى به زن مى نگرد؟ آيا اين
گفتارها و رفتارها، از هوسرانى او ريشه نمى گيرد و دامى نيست كه براى
شكار گسترده است ؟
مرد كنونى ، از مرد گذشته زيرك تر و در استثمار و فريب كارى تواناتر مى
باشد. او سياست با پنبه سر بريدن را پيش گرفته است و آن قدر شيطان صفت
شده است كه حقيقت را بر خود زن ، دگرگون جلوه داده و به اين موجود لطيف
باورانده كه حقيقتا به حمايت او برخاسته است .
مرد كنونى با چنين نيرنگى ، نيروى مقاومت زن را در برابر خويش شكسته و
او را به ديار خواسته هاى خود كشانيده است .
مرد گذشته براى ارضاى هوسش به سوى چندزنى مى رفت كه عدد آنها از شماره
انگشتان بيش نمى شد، ولى مرد كنونى به ده و صد قناعت نمى كند و دوست
دارد هميشه از هر زنى بهره اى برگيرد و اگر قدرت رسيدن به اين آرزو را
نداشته باشد، لااقل ديدگان آزمندش محروم نباشند و نصيب خود را ببرند.
مرد گذشته ، خوش داشت زنش را مردى نبيند تا از آن او باشد و بس . مرد
كنونى مى خواهد همه زن ها را ببيند. براى رسيدن به اين هدف ؛ نظر مرد
گذشته را تخطئه كرده و زن خود را در معرض ديد ديگران قرار داد، تا زن
هاى ديگر در شعاع ديد او قرار گيرند. او از آزادى بانوان دم زد و رسيدن
به هدف پليد خود را نهضت بانوان لقب داد.
آيا مقصود از نهضت بانوان ، جز آماده شدن زن ها، براى چشم چرانى مرد
كنونى است ؟ آيا آزاد شدن نگاه مرد جز دريچه اى است براى ارتباط آزاد
زن و مرد؟ ولى روشن و بديهى است كه ارتباط آزاد، صددرصد به زيان زن است
.
مرد كنونى از طريق رابطه آزاد زن را از دژ پولادينى كه در آن جاى داشت
بيرون آورد و بدون پناه در خطر گرگ ها قرار داد.
آزادى بى قيد زن ، او را از خانه بيرون آورد و به گردشگاه ها و كنار
درياهايش برد، آيا گردشى شدن زن به سود زن است ؟ ضرب المثل انگليسى
است :
زن و مرغ وقتى به گردش مى روند گم مى شوند!...
اين مَثَل نمونه فكر غربى را نشان مى دهد، اين مثل مى گويد: همان طورى
كه بشر به مرغ نگاه مى كند كه از گوشت او لذت ببرد مرد غربى به زن نگاه
مى كند!
گواه اين سخن ، ضرب المثل ايتاليايى است : زنى كه در كنار پنجره است ،
خوشه انگورى است كه در معبر آويزان باشد.
درباره نكته هايى كه در اين مثل نهفته است چيزى نمى گوييم و استنباط
آنها را به خود خواننده واگذار مى كنيم .
مثل ديگر انگليسى : يك دختر عفيف اگر پايش شكسته شود بهتر است كه در
گردش از خانه دور ماند. هر چند شنيدن اين سخن ها براى مرد غرب زده
بسيار دشوار است ، و آنها را به ناراحتى و استهزا وا مى دارد، ولى اين
حرف ها را به بانوان شريف ايران خودمان مى گوييم كه استثمارگران هر چه
از دستشان برآيد، مى كنند و دريغ ندارند، ولى بانوان عزيز بدانند كه
اين آزادى بانوان آزادى آنها نيست ، بلكه آزادى مردان مى باشد!
مرد ارجمندى مى گفت : بانويى مقاله اى نوشته بود، بسيار محكم و مستدل ،
آن را نزد من آورد و از من خواست كه مقاله اش را در روزنامه به چاپ
برسانم .
خانم خودش را در آغاز مقاله معرفى كرده بود و پايه تحصيلاتش را گواهى
نامه ليسانس بيان داشته بود. موضوع مقاله به سود زن و به زيان هوس مرد
كنونى بود.
پرسيدم : چرا خودتان به روزنامه نمى دهيد؟!
گفت : پيش هر روزنامه اى كه بردم نپذيرفت و حاضر نشد كه چاپ كند، بلكه
گاه گاهى به نام خيرخواهى ، نصيحت هايى مى شنيدم كه :
خانم شما كه چنين بانويى دانشمند و تحصيل كرده هستيد، نبايد داراى چنين
افكارى پوسيده و خرافاتى باشيد! شما بايد داراى فكرى دنياپسند بوده و
جهان بينى داشته باشيد.
سال ها بود كه مرد غربى از محروميت خود رنج مى برد و در اين انديشه بود
كه چه وسيله اى بيابد و اين محروميت را جبران كند. سرانجام راه را پيدا
كرد و به مقصود خود رسيد.
مرد كنونى از آغاز قرن نوزدهم ميلادى ، نقشه خود را در اروپا به اجرا
گذارد و روز به روز بر عمق اين نقشه و نفوذ آن افزوده شد. در قرن بيستم
اين دام گسترى به سوى آسياى سفيد آمد و به نام آزادى و همرنگ دنيا شدن
، رو به گسترش گذاشت ، مردهاى كنونى آسيا، از اين ارمغان استقبال كردند
و با قدرتى هر چه تمام تر، آن را اجرا كردند و اكنون با خطرناك ترين
سلاح ها براى حفظ آن مى كوشند تا مبادا اين گنج بادآورده از دست برود.
البته منظورى به جز خدمت گزارى بانوان ندارند!
نصيب زنان از اين دام ، تا اندازه اى از اين كتاب آشكار مى گردد.
آرى ، بهره بردارى را مرد كنونى كرده و مى كند. ولى بارش را زن بر دوش
كشيده و مى كشد!
در كتاب استقامت گفته ام :
من بر خلاف بسيارى از متفكران ، عقيده دارم كه مرد زن را فاسد مى كند و
به سياه چال بى عفتى سرنگون مى سازد و اين مرد است كه موجود لطيف را
براى ارضاى هوس هاى خود به بدبختى مى كشاند.
كمتر زنى است كه خود به خود دست از عفت بردارد، شايد بيش از هشتاد درصد
از زنانى كه از جاده عفت خارج شده اند در اثر حيله گرى مرد بوده است .
مرد فرنگى مآب براى آرام كردن غريزه جنسى خود، به هر حيله اى متشبث و
متوسل مى شود تا موجودى عفيف را سياه بخت گرداند. خانم ها بايد از اين
موجود خطرناك بهراسند و هشيار باشند.(68)
چنين مردى براى فريفتن زن وسايلى دارد و از راه هاى مختلف و طرق
گوناگون دست به كار مى شود:
گاه دل سوزى مى كند و او را مظلوم مى خواند! گاه اظهار عشق و علاقه مى
كند و خود را دوستى جان فشان معرفى مى نمايد! و به عنوان دفاع از آن
موجود عاطفى ، به نبرد مى پردازد، گاه پيروز مى شود تا دلاورى خود را
بنماياند، گاه كتك مى خورد تا وفاداريش را نشان دهد.
در نامه هاى عاشقانه ، از سوز و گداز عشق سخن مى راند و از شب هاى
تاريك فراق و بى خوابى هاى شب دم مى زند، البته نامه هايى كه الفاظ
آنها از داستان ها و رمان ها گرفته شده است . گاه جامه معلمى مى پوشد و
با نمره خوب دادن ، نويد پذيرفتن در امتحان ، دختران معصوم را مى
فريبد!
گاه سر راه مى ايستد و مى كوشد كه آن پاكيزه دلان را به خود متوجه
سازد!
گاه نقاب خيرخواهى بر چهره زده و با پند و اندرز و راهنمايى كردن ، خود
را به مقصود پليد نزديك مى سازد.
نقشه ها مى كشد، طرح ها مى ريزد، تضرع و زارى ها مى كند! خشونت ها و
تندخويى ها نشان مى دهد! از سفر سوغات دلپذير مى آورد، تا دوشيزه اى بى
گناه را در دام بكشد و يا زنى زيبا را از خانه شوهر بيرون آورد و چند
گاهى لذتى برده و سپس به دنبال ديگرى برود و داستان تكرار شود!
بانوان بدانند اگر مردى در مقابل آنها كرنش و اظهار دوستى مى كند به
فكر ارضاى هوس هاى خود مى باشد. خواه آن مرد از دوستان شوهر باشد، خواه
از دوستان برادر، خواه پسرخاله و پسردايى و پسرعمو و پسرعمه و خواه از
خويشان ديگر.
تشكيل جلسات فاميلى و دوره هاى دوستانه از نقشه هاى خطرناكى است كه مرد
فرنگى مآب براى بهره بردارى خود كشيده است .
مرد بى ايمان وقتى بخواهد زن را به كار خلاف عفت وادارد و زن بر حسب
نجابت فطرى از آن امتناع نمايد، استدلالى غلط به وى تلقين مى كند و مى
گويد: قلب بايد پاك باشد.
او براى تلقين فرهنگ غربى و فريفتن زن ، معانى الفاظ را تغيير مى دهد.
شهوت رانى را عشق مى خواند، بى عفتى و هرزگى را آزادى مى داند، نجابت و
پاكدامنى را دورى از تمدن و بداخلاقى مى نامد، شل بودن و سرعت تسليم را
كه بدترين نانجيبى است ، خوش اخلاقى اسم مى گذارد.
آزادى زن در نظر مرد آن است كه در هر دم بتواند از چند زن رنگ آميزى
شده لذت برد و در كوچه و بازارها و خيابان و تمام محافل چشم چرانى كند.
آزادى زن در لغت مردان غربى آن است كه به دنبال هر زنى كه مى رود كسى
مانع او نشود و بالاخره آزادى زن ، در نظر مرد آن است كه عده اى لجام
گسيخته و رنگ آميزى شده ، با مردى وحشى در پاى ميز قمار به سر برند يا
در كاباره ها و شب نشينى ها نيمه عريان به عيش و عشرت بگذرانند، يا در
مجلس هاى دانس و بالت ، تماس تن به تن ميان زن و مرد برقرار باشد.
زن اگر خود را با چهره ساده در جامه عفت بپوشاند، آتش خشم اين مردان
شعله ور مى شود، عربده مى كشند، دشنام مى دهند، مقاله مى نويسند و...
او را امّل و لولو سيا مى خوانند و به زن ها تلقين مى كنند كه عقب
مانده ها چنين لباسى مى پوشند.
بانوان چه كنند؟
زنان بايد از مرد متعصب گذشته بهراسند و از مرد هوس باز كنونى
بگريزند. خودشان گرد هم بنشينند و مصالح خود را جست و جو كنند و از
رادمردان بافضيلت استمداد نمايند و راهى را كه صددرصد به سود زن باشد،
پيدا كرده در آن قدم نهند تا از ظلم و ستم مرد متعصب گذشته و از
استثمار و فريب مرد هوس باز كنونى نجات يابند.
سعادت بانوان روزى خواهد بود كه خود را از زير يوغ اين دو تيپ مرد،
خارج ساخته و در برابر آنها از استقلال كامل برخوردار شوند.
شايد روز برسد كه كشورهاى مدعى دمكراسى ، داراى دو پارلمان باشند:
پارلمان مردان و پارلمان زنان . آن براى مردان تصويب كند و اين براى
زنان و هر دو براى هر دو.
چه مانعى دارد كه اين نظريه را در قسمتى از تشكيلات كشورى اجرا كنند؟ و
بانوان در آنها تشكيلاتى مستقل داشته باشند.