آزادى بدون قيد و شرط، اين
فضيلت را در خطر نابودى قرار مى دهد و زن و مرد و كوچك و بزرگ را از آن
بى بهره مى سازد! زيرا عفت و تمايل به گناه ، دو صفتى هستند كه در وجود
هر فردى در برابر يك ديگر قرار گرفته اند، هر اندازه يك طرف نيرومند
گردد، ديگرى ضعيف شده و تعادل لازم از ميان مى رود. بدبختى اين جا است
كه سال ها است كه بعد از دوران رنسانس در اروپا و تبليغات فرهنگ غربى
در ديگر نقاط جهان ، تقويت عفت ، از ميان افراد بشر، رخت بر بسته و
محيط، كاملا براى انجام خواسته دل آماده شده است !
بالاتر آن كه محيط بشرى ، محيط تحريص و ترغيب به سوى گناه شده و بلكه
عفت چنان رو به ضعف نهاده كه در شرف نابودى است !
آزادى بدون قيد و شرط زن كارآمدترين وسيله را براى تحريك تمايلات جنسى
، در زن و مرد فراهم ساخته است . اين آزادى محيط را براى ارتكاب اعمال
منافى عفت ، با آسان ترين روش در همه جا و همه وقت آماده كرده است !
عامل اصلى ، در تحريك تمايلات جنسى ، نظر و تماشاست . اين عامل به طور
كامل ، در محيط هايى ، رشد مى كند كه آزادى تعريف نشده وجود دارد و به
زودى در آن محيط، عفت چشم از ميان مى رود. اين بى عفتى ، كليد نابودى
عفت ، در همه اعضا مى باشد.
از نظر روان شناسى ، چشم و گوش ، دريچه هاى روانند كه خوبى ها و بدى ها
از راه آن دو داخل و خارج مى شوند و به استثناى آغاز كودكى ، موقعيت
چشم ، بسيار حساس تر است .
تا چشم ببيند دل مى خواهد؛ دين و دل به ديدن از دست مى رود و يا به دست
مى آيد ((كه ديده هر چه بيند دل كند ياد))
(باباطاهر عريان ).
وجود فضيلت عفت در هر فردى و تعادل طبيعى آن با تمايل به گناه ، وقتى
است كه او در محيط معتدلى متولد و رشد كرده باشد، ولى اگر در محيط
آلوده به گناه باشد عفت طبيعى و تعادل آن با تمايل به گناه وجود نخواهد
داشت .
بنابراين كودكانى كه در محيط بى عفتى به دنيا مى آيند، چگونه خواهند
بود؟ فقط تمايل به گناه در آنها وجود خواهد داشت و بس ! بدبختى اين
كودكان آن است كه سخنى از عفت نشنيده و پارساى عفيفى را نديده اند.
چنين آزادى ، عفت را از بزرگ ها مى برد و بچه ها را بى عفت پرورش مى
دهد!
در گذشته كه آزادى افسار گسيخته نبود، اين همه گناه و زشت كارى نبود،
جرائم كودك و زن نبود، اكنون به طور تصاعدى گناه و زشت كارى در زن و
مرد، در بزرگ و كوچك ، رو به افزايش است .
جاسوسى و خيانت به كشور
كشتى در يكى از بندرهاى ايتاليا پهلو
گرفته و مشغول بارگيرى است . بارى كه زندگى و مرگ مملكت بدان بستگى
دارد، بارى كه كشور سوريه ؛ در انتظار آن دقيقه شمارى مى كند، زيرا با
همسايه خطرناك و جديدالاحداثش ، يعنى اسرائيل در حال جنگ است و
سربازانش در ميدان جنگ ، احتياج به اسلحه دارند.
اين كشتى بايد اسلحه و مهماتى را كه از ايتاليا خريده شده بارگيرى كند
و هر چه زودتر به مقصد برساند. ناخداى كشتى افسرى است سورى كه ده سرباز
نيز تحت اختيارش مى باشد. او كسى است كه دولت سوريه به او اعتماد كرده
تا اين كالاى حياتى را تحويل بگيرد و به وطن برساند.
دشمن هم از محمولات كشتى آگاه است و با چندين چشم ، بدان مى نگرد.
كشتى حركت كرد و درياى مديترانه را پيمود، ولى به جاى سوريه ، در يكى
از بندرهاى اسرائيل پهلو گرفت و بار خود را تخليه كرد!
دشمن ، زن زيبايى را ماءمور كرده بود كه در توقف چند روزه افسر مزبور
در ايتاليا دلش را تسخير كند و رشته اى بر گردنش افكند! و آن جا كه
خاطرخواه او مى باشد ببرد!
زيباروى يهودى با مؤ ثرترين ترفند، ماءموريت خود را انجام داد، هنگام
حركت كشتى همراه افسر مزبور به درون كشتى رفت افسر فرمانده كشتى بود و
روسپى يهودى فرمانده دل افسر. سرانجام ، سربازى كه وطن به او اعتماد
كرده بود و ناموس كشور را به وى سپرده بود، لگد بر سر ملك و ملت زد! و
زن و فرزند را زير پا نهاد و شمشير را به دست دشمن داد!
اين خيانت بزرگ از كجا پيدا شد؟ اين زيان وحشت ناك ، از كجا ريشه گرفت
؟ از ديدار آزاد مرد، از ارتباط آزاد زن با او.
آيا در گذشته كه كشورهاى اسلامى ، با كافران مى جنگيدند چنين حالتى
ديده مى شد؟ هرگز، چرا آن وقت نمى ديدند و اكنون مى بينند؟ آن وقت مردم
چنين هرزگى نداشتند و اكنون دارند، آن وقت ايمان افسرها به وسيله آزادى
فحشا از بين نرفته بود، عفت خود را از دست نداده بودند، آن وقت افسران
آزادى نظر نداشتند، آزاد نبودند كه هر گونه تماسى با هر زنى بگيرند.
آزادى جنسى زن راه جاسوسى و خيانت به كشور را براى دشمن باز مى كند و
مملكت را در خطرى بزرگ قرار مى دهد.
جاسوسى از طريق زنان زيبا، در غرب معمول بوده و هست و روز به روز شعاع
عملش گسترده تر مى گردد.
زنان جاسوس دو جنگ جهانى ، در كشورهاى متخاصم كارها كردند! هم اكنون
اين وضع ، براى دزديدن اسرار سياسى و اسرار علوم و اختراعات ادامه
دارد، ربودن رجال و دانشمندان ، هرزه كردن مقامات حساس كشور. به دست
آوردن نفوذ و تحت تاءثير قرار دادن دستگاه هاى قدرت ، از همين راه
انجام مى شود، روسپى زيبايى را اجير كردن ، و او را ماءموريت دادن ، تا
دل مرد حساسى را ببرد و او را اسير خود بگرداند، تا آن چه مى خواهند
انجام دهد كار بسيار آسانى است .
مقام شامخى را به وسيله پرى رخى ، نوكر قرار دادن ، چندان دشوار نخواهد
بود و نياز به صرف سرمايه هنگفتى ندارد!
تنزل مقام زن
زن در جامعه اسلامى موقعيتى ارجمند و مقامى ويژه دارد، خواه
مردان بدان اعتراف بكنند، خواه نكنند، واقعيت ها نابود شدنى نيستند،
اكنون بايد ديد مردهايى كه به اصطلاح خودشان طرفدار آزادى لجام گسيخته
زن هستند چگونه فكر مى كنند، آيا به موقعيت حقيقى زن ، اعتراف دارند؟
آيا به اين آزادى حقيقتا ايمان دارند؟ يا منظور آنان ارضاى هوس هاى خود
و تنزل مقام او مى باشد؟ به طورى كه تا اين آزادى برقرار است كسى به
مقام زن پى نبرد.
شكايت زنى در كلانترى :
شوهرم ، توقع زيادى از من دارد و هر روز چيز تازه اى از من مى خواهد،
به محض ديدن فيلمى به منزل مى آيد و دستور مى دهد كه به طرز هنرپيشه زن
آن فيلم بزك كنم و لباس بپوشم .
يك بار مى گويد: از سوفيا لورن تقليد كن ، بار ديگر مى گويد: مانند
اليزابت تايلور آرايش كن ، و هر وقت مرا به شكل يكى از اين هنرپيشه ها
مى خواهد.
امشب ديگر خسته شدم و پاسبان را خبر كردم تا به كلانترى بيايم من مى
خواهم از او طلاق بگيرم .
سپس شوهرش به سخن آمده گفت :
هر كس در زندگى ، سليقه مخصوص به خود دارد. من ابروهاى سوفيا لورن را
مى پسندم و به زنم چند بار گفته ام كه ابروهايش را مانند ابروى او درست
كند ولى به خرجش نرفت !
امشب وقتى به منزل آمدم با او دعوا كردم ، او سر و صدا راه انداخت و
رفت پاسبان آورد، منهم عصبانى شدم و خواستم كتك مفصلى به او بزنم كه
پاسبان مرا به كلانترى جلب كرد.(42)
ترديدى نيست كه اگر مردها اين گونه هنرپيشه ها را دوست دارند سرچشمه آن
علاقه جنسى است و گرنه مردها گربه وحشى فرانسه را رهبر ملى يا معلم
مكتب اخلاقى نمى دانند.
شوهر جوان اين خانم نيز همان چيزى را در همسرش مى خواهد كه در ستارگان
سينما ديده و با همان چشمى كه به ستارگان سينما مى نگرد، به همسرش نيز
مى نگرد، او مى خواهد همسرش زنى مانند آنها باشد، اگر با آنها نتوانسته
ازدواج كند، لااقل همسرى مانند آنها داشته باشد.
در منطق چنين شوهرى ، كه از فرهنگ صادراتى غربى سرچشمه مى گيرد همسر
بودن ، جفت بودن ، شريك مرد بودن زن ، مفهوم ندارد، او زنش را وسيله
ارضاى هوس و اطفاى شهوت خود مى داند و بس . در نظر او زن به جز اين
موقعيت مقام ديگرى ندارد. اين آزادى هم كه به زن داده شد از چنين فكرى
سرچشمه گرفت و مردهاى هوسران بدين وسيله خواستند محروميت خويش را برطرف
سازند.
تا اين نوع آزادى براى زن برقرار است ، مردها، نمى توانند موقعيت حقيقى
زن را بشناسند، زيرا آنان هرچه از زن مى بينند، دلربايى و طنازى است و
بزك و آرايش .
آيا ديده مرد كه به زن آرايش كرده افتاده مى گذارد كه به حقيقت ديگرى
پى ببرد؟ آيا تمايلات جنسى تحريك شده مرد مى گذارد كه او به جز چيزى كه
زن براى آن آرايش كرده است ، به چيز ديگرى بينديشد؟ اينك اين پرسش
پيش مى آيد كه زن براى چه آرايش مى كند؟ و مرد به چه علتى زن را آرايش
كرده مى خواهد؟
نزاع اين زن و شوهر نشان مى دهد كه شخصيت اين زن در نظر شويش چگونه
مى باشد! به طورى كه اگر زن خود را تسليم هوس هاى او نداند بايد دعوا
كند و كتكش بزند او زن خود را كدبانوى خانه ، مادر فرزندان ، شريك
زندگى ، مرهم دردها و موجب خود نمى داند، بلكه وسيله خاموش كردن آتش
هوس هاى خويش مى شناسد.
بيمارى هاى قلبى و عصبى و كوتاهى عمر خانم ها
در پايان نخستين جنگ جهانى ، دنياى غرب با مشكلى جديد و بى
سابقه روبه رو گرديد، زيرا به گفته وينستن چرچيل ، در اين جنگ 9998800
نفر كشته و 6295500 نفر زخمى شدند و بيش از چهارده ميليون نفر زخم سبك
برداشتند و در حدود شش ميليون نفر مفقودالاثر شدند.
مشكل اين بود كه اروپا، با بيش از بيست ميليون زن بى نان و آب مواجه
شد. اينها دوشيزگانى بودند كه شوهرى نيافته بودند و يا زنان جوانى
بودند كه جنگ آنها را بيوه كرده بود. آرى وجود بيش از شش ميليون زن
جوان بى سرپرست ، خطر بزرگى بود.
تعصب مسيحيت هم مانع از قانونى شدن تعدد زوج ها بود و گرنه اين مشكل حل
مى شد.
دنياى غرب اجازه مى دهد كه هر مردى چند رفيق زن داشته باشد و آنان را
مورد استثمار و بهره بردارى قرار دهد! ولى اجازه نمى دهد كه از زنى
ديگر سرپرستى كند و زندگى اش را تاءمين سازد.
بالاخره دنياى غرب ، مشكل را چنين حل كرد كه زنان را در كارخانه ها و
كارهاى ديگر به كار وادارد؛ دولت شوروى هم ، در اين چاره جويى از همه
تندتر رفت .
كارفرمايان هم از اين فكر استقبال كردند، زيرا متصديان امر مزد كارگر
زن را يك سوم كارگر مرد قرار دادند، در صورتى كه نتيجه كار را از زنان
به طور مساوى مى خواستند.
سود ديگرى كه براى كارفرمايان داشت ، اين بود كه كارگر زن ، مطيع تر از
كارگر مرد بود، بنابراين خطر اعتصاب كمتر مى شد، شايد سود سومى هم در
كار بود.
به هر حال زنان را در كارهاى سنگين در كنار كوره هايى با چند هزار درجه
حرارت ، به كار واداشتند، دستمزد زنان اخيرا ترقى كرده و به اندازه نصف
دستمزد مردان رسيده است .
آيا زنان از اين موقعيت سود بردند يا بيچاره و بدبخت گرديدند؟! آيا زنى
كه در زير سايه شوهرى نان آور زندگى مى كند خوشبخت تر است يا زنى كه
كارگر كارخانه آهن گدازى است و زير سايه رئيس كارخانه زندگى مى كند؟
شوهرها هر چه بد باشند ولى نود درصد آنها نان آورند.
آيا براى زنى كه هميشه كارهاى سنگين انجام دهد ، سلامتى و زيبايى مى
ماند؟ شوهرى پيدا مى شود كه با وى وفادار باشد؟ فرزندى مى تواند بياورد
كه در دامان خود پرورش دهد؟ براى آگاهى بيشتر از بهره زنان اين خبر را
كه نتيجه تحقيقات اخير اتحاديه تعاون عمومى و خصوصى آلمان است و با
پرسش نامه ها آمارى درباره شرايط زندگى مادران مدرن ، در كشور جمهورى
آلمان فدرال به دست آورده ، خواندنى است :
بيش از يك سوم اشخاصى كه در آلمان ، اشتغال به كار دارند، خانم ها مى
باشند، حتى از اين مقدار هم ششصد هزار نفر، داراى مقامات عالى هستند،
در بيش از سى ميليون خانواده ، زنان ، تنها نان آور هستند. در آغاز قرن
بيستم ، از هر هفت نفر خانم خانه ، يك نفر داراى خدمت كار بود، ولى
امروز، از هر 33 نفر، يك نفر خدمت كار دارد، علاوه بر اين حدود يك
ميليون نفر از مادران ، به كارى خارج از خانه اشتغال دارند، يعنى كار
آنها دو برابر مى باشد!
در نتيجه سؤ الاتى كه به عمل آمده ، معلوم شد هفتاد و دو درصد اين
مادران مبتلا به ضعف اعصاب ، ناراحتى هاى گردش خون ، ناراحتى هاى قلبى
و يا خستگى و بى حالى مى باشند. شصت و نه درصد آنها، شب آن قدر خسته
هستند كه بدون آنكه بتوانند به كار ديگرى دست بزنند در رختخواب مى
افتند. سه چهارم مادرانى كه مورد سوال قرار گرفتند، مجبور بودند كه در
ظرف دوازده ماه گذشته نزد پزشك بروند و سى درصد آنان از وقتى كه ازدواج
كرده اند، نتوانسته اند از مرخصى خود جهت استراحت كامل استفاده نمايند.(43)
اين خبر نمونه اى است از نوعى استثمار زنان در دنياى غرب كه مردان غربى
از نظر سودجويى بار خود را بر دوش زنان مى گذارند. اين وضع كارگران زن
در آلمان است كه بهترين وضع را در قاره اروپا دارند. بدترين وضع را
كارگران زن در كشورهاى كمونيستى دارند. آنان رنج مى برند و جان مى كنند
و مى ميرند و مورد ترحم كارفرمايان هم قرار نمى گيرند، زيرا منطق
كمونيست ، درهاى عاطفه و اخلاق را مى بندد و هر كس بايد به فكر خود
باشد و بس .
مردان در گذشته در خدمت زنان بودند و نان آور خانواده بودند، ولى اين
نوع آزادى زن اين خدمت گزاران نان آور را از زنان گرفت و كار آنها را
دو برابر كرد وظيفه اى بر دوش زنان گذارد كه بايد آن را مردن تدريجيش
ناميد. آسايش ، لذت خانوادگى و سلامتى را از آنها گرفت و پژمردگى روحى
و كوتاهى عمر، به آنان داد.
دشوارترين كار زنان ، در گذشته آشپزى و رخت شويى بود، ولى در عصرى كه
وسايل الكتريكى ، آشپزى و رخت شويى را آسان كرده زن بايستى سخت ترين
كارها را در كارخانه ها انجام دهد.
عوام فريبى به كجا رسيده كه بى رحمانه ترين ظلم ها، بشردوستى و عدالت
خواهى ناميده شده است !
گسستن پيوند نامزدى
پريوش در بيمارستان ، چنين اظهار داشت :
دو ماه پيش با جوانى به نام منصور كه از هر جهت مورد دل خواه من بود،
نامزد شدم ، چندى بعد پدر و مادرم باخبر شدند كه او دختر ديگرى را نيز
نامزد كرده است ، از اين رو وقتى منصور به خانه ما آمد، پدر و مادرم ،
هداياى منصور را، پس داده و او را از خانه بيرون كردند من هم از ديدن
اين منظره ناراحت شده خود را با ترياك مسموم كردم .
بيچاره پدر و مادر پريوش ، فقط از يكى از نامزدهاى منصور، اطلاع پيدا
كردند، آيا مرد كنونى در عصر آزادى به يك نامزد اكتفا مى كند!؟
مرد بى فرهنگ به زن ديگرى طمع مى ورزد و مى خواهد استثمارش كند و وى را
از شوهرش بربايد. پس ربودن نامزد براى او كار پيش پا افتاده اى است !
كسانى كه در دنياى امروز نامزد زيبا دارند، كمتر مى توانند از ترس
مردان بى غيرت ، نامزد خود را تنها بگذارند، يا سفرى بروند و اگر سفرى
كردند و نتوانستند نامزد خود را به همراه ببرند بايد او را تحت كنترل
دقيق قرار دهند.
عده اى از جوانان مناطق مركزى انگلستان ، نامزدهاى خود را نزد كمپانى
هاى بزرگ بيمه كرده اند، تا هنگامى كه به مسافرت مى روند، گرفتار عشق
جوانان ديگر نشوند! يكى از مديران كمپانى بيمه بيرمنگام اظهار داشت كه
تا كنون دويست تن از جوانان ، نامزدهاى خود را بيمه كرده اند. نكته
جالب آن كه مدت اين بيمه ، فقط دو ماه است ، شركت هاى بيمه ،
نمايندگانى جهت مراقبت دختران خواهند گمارد.(44)
عجب اين جا است كه به دام انداختن دختران ، در اروپا چقدر آسان است ؟
اين وضع دوشيزگانى است كه نامزد دارند، پس دخترانى كه نامزد ندارند
حالشان چگونه است و به دام انداختنشان چقدر آسان مى باشد. شايد كسانى
اين را نشانه رشد فكرى و مترقى بودن بدانند.
چرا مدت بيمه كردن نامزدها فقط دو ماه است و بيشتر نيست ؟
چون كمپانى هاى بيمه ، قدرت كنترل و نگهدارى دختران را بيشتر از دو ماه
ندارند و اگر مدت ، بيش از دو ماه باشد قطعا زيان مى كنند.
براى ما روشن نيست كه چرا محيط اجتماعى غرب اين قدر كثيف و آلوده است
كه جوانى نتواند به نامزدش اعتماد كند و كمپانى هاى بيمه بيش از دو ماه
نتوانند از نامزد وى محافظت كنند.
دوره نامزدى كه شيرين ترين و گرم ترين دوره ها است ، چنين است ! پس واى
به وقتى كه عشق داغ سرد شود و چند روزى از زناشويى بگذرد.
من نمى دانم كه فرهنگ غرب ، چگونه زن ها را پرورش داده است كه بايد
نامزدهاى غربى بيمه شوند. خدا نكند اين ارمغان به ايران بيايد.
دوشيزه و جوانى كه نامزد بودند، براى كارهاى مقدماتى ثبت عقد مجبور
شدند به دادگاه رجوع كنند، دوشيزه زيبا بود و خودنمايى مى كرد،
دادگاهيان نتوانستند از او بگذرند، روزى چند، دو نامزد را معطل كردند
سرودهايى به گوش دختر خواندند، دام گسترى ها كردند، سرانجام دلش را از
نامزدش بريدند و دو نامزد را از هم جدا كردند و سپس منشى دادگاه او را
گرفت .
كشورهايى كه دادگاه هايش خيانت كار و دزد ناموس باشد، پس دزدانش
چگونه خواهند بود؟! ادامه زندگى در اين كشورها به چه اميدى بايد باشد؟
گر اين تير از تركش رستمى است |
|
نه بر زنده بر مرده بايد گريست |
گسستن پيوند نامزدى ، ربودن نامزدها، خيانت كار شدن منشى دادگاه ها از
آثار آزادى در خودنمايى و عشوه گرى زن است ، آيا باز هم ممكن است كسى
ادعا كند كه اين نوع آزادى به سود جامعه است و افرادى كه ادعاى آزادى
بخشى مى كنند خدمت گزاران جامعه هستند؟
كاهش ازدواج
از جوانى اروپايى پرسيدند: چرا ازدواج نمى كنى ؟
گفت : ((وقتى كه هر روز شير تازه اى را به
فراوانى بتوان به دست آورد، چرا گاو تهيه كنم ؟))
از اين سخن دانسته مى شود كه مرد غربى با چه ديدى به زن مى نگرد و
آزادى زن را براى چه مى خواهد! از اين سخن فهميده مى شود كه ريشه اين
همه داد و فريادى كه غرب زدگان ، به نام آزادى زن راه انداخته اند، از
چه آبشخورى سرچشمه مى گيرد؟ آنان مى خواهند مجبور نباشند گاوى در خانه
نگاه دارند!
اين جوان غربى رياكارى را كنار گذارده و حقيقتى را بيان داشته است و گر
نه هم مى توانست چنين بگويد:
چون من طرفدار آزادى بانوان هستم ، اگر ازدواج كنم مى ترسم كه محيط
خدمات من محدود شود و نتوانم به تمام خانم ها خدمت كنم !
گواه ديگر بر اين كه آزادى زن موجب كاهش ازدواج خواهد بود گزارش وزير
بهدارى فرانسه درباره آمار ازدواج در آن كشور است ، قسمتى از اين گزارش
چنين است :
تعداد ازدواج ها در سال 1920، 662000 مورد بوده است .
و در سال 1938، به 274000 رسيده است .
در اين هيجده سال ، ازدواج در فرانسه ، اين اندازه سير نزولى داشته كه
به يك سوم تقريبى آن رسيده است .
از سوى ديگر به همين نسبت ، آزادى زن به سبك فرهنگ غربى سير تصاعدى
داشته است ! و به همين نسبت بى بندوبارى مردان غربى ، رشد كرده است !
آيا سرانجام زنانى كه در اين هيجده سال از ازدواج محروم شده اند، به
كجا انجاميده ؟ آنان از اين آزادى ، چه سودى بردند؟ آيا باز هم گول
رياكاران سياسى را مى خورند؟ آيا اين سير نزولى ازدواج ، چه وقتى متوقف
مى شود؟ آيا تا امسال (1964) كاهش تعداد ازدواج ، در فرانسه به كجا
رسيده است ؟
آمار ازدواج در آمريكا:
در سال 1946 تعداد ازدواج 229145 يعنى 3/16 در هزار
در سال 1956 تعداد ازدواج 1585000 يعنى 5/9 در هزار
طبق اين آمار تعداد ازدواج در اين كشور ظرف ده سال به حدود نصف آن
رسيده است .
فلسفه تنزل تعداد ازدواج ؛ در محيطى مبتنى بر چنين برداشتى از آزادى زن
چيست ؟ عامل اصلى در ازدواج ، غريزه جنسى مرد است ، هر چه اين غريزه
اشباع نشده باشد، عدد ازدواج بيشتر مى شود ولى اگر اين غريزه در حالت
اشباع به سر برد ازدواج كمتر صورت مى پذيرد و به تعبير آن جوان غربى ،
مرد از فكر گاو نگه داشتن در منزل منصرف مى شود!
بانو دكتر حجازى مى گويد:(45)
زنان ايران ، تحت تاءثير نفوذ اسلام ، به امر خانه و خانواده اشتغال
دارند و با مردان كمتر تماس و ارتباط داشته و دارند، از طرف ديگر چون
براى مردان كمتر امكان داشته كه بتوانند خارج از رابطه زناشويى ، با
زنى ارتباط جنسى برقرار كنند، لذا بالاجبار تن به ازدواج مى دادند، در
نتيجه كمتر زنى مجرد مى ماند، گرچه بدبختانه در اثر تمدن جديد وضع در
جريان تغيير است و به تدريج ازدواج ها كم مى شود...
مردى كه آزادانه به هوس هاى خود برسد، كى راضى مى شود خود را پاى بند
ازدواج كند و بار خانواده را به دوش بكشد.
سير نزولى ازدواج در جامعه بشرى و كاهش تشكيل خانواده نشانه بازگشت به
حيوانيت مى باشد. جانوران كمتر تشكيل خانواده مى دهند و نرينه ها و
مادينه ها، كمتر به يك ديگر اختصاص دارند، آيا چنين وضعى ارتجاعى
نخواهد بود؟!
ازدواج ، پيوند مقدسى است كه زن و مرد را از خطر ارتكاب گناه دور نگاه
مى دارد و هر دو را وادار مى كند كه به كمك يك ديگر به سوى سعادت و نيك
بختى قدم بردارند.
نتيجه كم شدن ازدواج افزايش افراد مجرد بوده و بدين وسيله راه گناه و
زشت كارى ها گشوده مى گردد.
مرد مجرد علاقه به زندگى را احساس نمى كند و از انداختن خويش در خطرها،
چندان هراسى ندارد، از اين رو ارتكاب هر جنايتى براى او آسان خواهد
بود.
مرد مجرد بارى بر دوش ندارد، خود را مجبور نمى بيند كه دنبال كار برود،
او براى تشكيل زندگى ، عمران و آبادى كوششى نمى كند، در نتيجه اجتماع
از دسترنج چنين افرادى محروم خواهد بود. مرد وقتى كار مى كند كه اميد
تشكيل خانواده در مغزش جاى داشته باشد.
زن مجرد نيز عقده قلبى پيدا مى كند. او خود را محروم از شوهر مى بيند،
خود را محروم ديدن ، و عقده قلبى داشتن ، بزرگ ترين خطرها را دارد.
بانو دكتر حجازى مى نويسد:
دقت در آمار جرائم زنان كشورها و توجه به وضع خانوادگى و محيط اجتماعى
آنها اين مطلب را تاءييد مى كند كه قسمت اعظم زنان مجرم ، مجردند! كمتر
ديده شده زنى كه به امر خانواده و شوهر و بچه اشتغال دارد، مرتكب جرم
شده باشد. تعداد جرائم از طرف زنان با افراد مجرد آنها، رابطه مستقيم
دارد.
هر قدر آمار ازدواج بالا رود جرائم زن ، تقليل مى يابد. در حقيقت اين
دو منحنى ، دو قوس مخالف را نسبت به هم سير مى كنند. در هر اجتماع هر
قدر تعداد زنان مجرد كاسته شود، از تعدا مجرمين زن كم مى شود...(46)
علاقه به خانه و زندگى و زن و فرزند و علاقه به شوهر، بزرگ ترين مانع
ارتكاب جنايت مى باشد؛ علاقه به خانواده نيكوكارى را ايجاب مى كند. فكر
كردن ، كار و سرمايه را توليد مى كند، شوق به ازدياد ثروت مى آورد، از
ولگردى و خانه به دوشى جلوگيرى مى كند.
سردى روابط زن و شوهر
در يكى از كشورهاى غربى ، از مردان پرسشى شد و پاسخش به مسابقه
گذاشته شد پرسش اين بود: چه زنى را دوست داريد؟
پاسخى كه برنده مسابقه شد اين بود: زنى كه زنم نباشد!
اين پرسش و پاسخ ، بر فرض هم كه رنگ فكاهى و شوخى داشته باشد حقيقتى را
از اجتماع غرب نشان مى دهد.
ضرب المثل استونى است : زن مادامى جالب و جذاب است كه مال خودت نباشد.
جرائد در كاريكاتورهاى خود، نوسان هاى علاقه شوهر به زن را در سه مرحله
، نشان مى دهند:
مرحله نخستين ، دوره نابينايى است ، شوهر در اين مرحله به قدرى پرحرارت
است كه مى خواهد جهان را فداى زنش كند، در اين مرحله آقاى تازه داماد
عيب هاى نوعروس خود را نمى بيند.
مرحله دوم ، دوره اعتدال است ، در اين دوره وى جهان را فداى زن نمى كند
و نواقصى در او مى بيند ولى اين كاستى قابل چشم پوشى و تحمل است .
مرحله سوم ، وضع به سردى گراييده و محبت يخ بسته و زن ديگر چندان محل
نظر نمى باشد. مطلبى كه قابل انكار نيست و بايد مورد توجه قرار گيرد،
وجود اين تحول ها در زندگى زناشويى امروز است .
چرا در محيط امروز، چنين وضعى در زندگى زناشويى پيدا شده ؟ در صورتى كه
در گذشته چنين نبوده و زندگانى زن و شوهرها با الفت بيشترى همراه بوده
است .
روزنامه اطلاعات درباره اختلافات زن و شوهرهايى كه به دادگاه كشيده شده
چنين خبر مى دهد:
اظهارات زن و شوهرها نشان مى دهد كه بر خلاف گذشته كه پدر و مادرها
براى پسرانشان زن مى گرفتند، در سال هاى اخير، پسرها و دخترها، در
معابر عمومى يا اماكن عمومى با يكديگر روبه رو شده و طرح دوستى و
ازدواج مى ريزند، ولى پس از مدتى كوتاه تازه به عيوب و نقايص هم پى مى
برند و سر ناسازگارى مى گذارند...(47)