كودكان نسل كنونى ، كم كم پا
به عرصه اجتماع گذارده و مى گذارند و كشور را از اين فيض بى بهره
نخواهند كرد!
مدارك فراوانى درباره جنايت كودكان هست ؛ اما همه مدارك در دست نيست ،
لذا از بيان آن خوددارى مى شود. رجوع به پرونده هاى موجود در دادگسترى
، بهترين گواه بر صدق اين سخن خواهد بود.
جنايت ها و جرم هاى كودكان صددرصد جنسى نيست . كودك مانند بزرگ است ؛
همان طور كه انواع جرم ها از بزرگ سر مى زند، از كوچك نيز سر مى زند.
آزادى اخلاقى زن ، جنايت مردها را افزايش مى دهد و كودكان را جنايت كار
مى سازد!
سقط جنين
سقط جنين هم يكى از زاده هاى آزادى
اخلاقى زن مى باشد! اين كار ظالمانه ترين جنايت است ، زيرا دو ويژگى
منحصر به فرد دارد:
1. مقتول
موجودى كه مورد جنايت قرار مى گيرد، از نظر دفاع هر چه ضعيف تر و
ناتوان تر باشد، جنايت ظالمانه تر و بى رحمانه تر خواهد بود.
گويند: ((مار به آدم خوابيده كار ندارد))؛
يعنى خوابيده را نيش نمى زند. سگ درنده آدم دست و پا بسته را نمى درد.
فطرت جانوران ، از دستبرد به ناتوان ، متنفر و بيزار است .
جنين ، ناتوان ترين و ضعيف ترين فرد است ؛ او حتى قدرت آخ گفتن ندارد.
جنايت در حق چنين موجود ناتوان و ضعيف چگونه است ؟
مى گويند: مرگ جوان ، از مرگ پير جان سوزتر است ، چرا؟ زيرا پير بهره
خود را از حيات برده ، ولى جوان هنوز در آغاز زندگى است ، او چون كام
دل بر نگرفته ، ناكامش مى خوانند.
قتل جنين از قتل جوان ، دردناك تر است ، زيرا اين موجود، هيچ بهره اى
از زندگى نبرده و هنوز لب به لذايذ جهان ، تر نكرده است . او كارش
انتظار بوده است ، ولى انتظارى همراه با اميد. واى بر اميدى كه نااميد
گردد.
2. قاتل
نود درصد جنايت ها، از دشمنى بر مى خيزد. هر چند آنى و موقتى باشد. هر
جنايتى ، به طور معمول از طرف دشمن ، صورت مى گيرد. واى بر جنايتى كه
به دست دوست انجام گيرد!
جنايت به دست مهربان ترين فرد - آن هم مادر - بسيار تلخ و ناگوار است .
جنينى كه نصيبش از مهربان ترين فرد، يعنى مادر، جام مرگ باشد، چه موجود
بدبختى خواهد بود! آيا فرزندى كه بايد در آغوش مادر نداى محبت بشنود و
شكوفه هاى مهر در وجود او شكوفا شود، به دست مادرش به گورستان رود؟!
مادر، چقدر بايد سنگدل باشد كه با ميوه دل خود، چنين كند! مادر، چقدر
بدبخت است كه مجبور شود پاره اى از قلب خود را بكند و به دور اندازد!
خبرگزارى اسوشيتدپرس ، از قول دكتر مولنز كه در ناحيه جنوبى لندن به
طبابت اشتغال دارد، مخابره كرده است كه :
هر سال ، در لندن پنجاه هزار سقط جنين جنايى ، انجام مى گيرد!(16)
انسان با فرهنگ غربى بر ضعيف ترين افراد بشر ترحم نمى كند! اگر چنين
آزادى نبود امكان داشت در ميان آنها شايستگانى يافت شود كه خدمت گزاران
بشر باشند.
آيا چنين آزادى باز هم به سود بشر و به نفع مادران و دختران است ؟!
مزاحمت هاى فردى
كمتر كسى است كه در روزنامه ها نخوانده باشد كه جوانى ، به جرم
مزاحمت براى دخترى يا بانويى دست گير شد، ولگردى سر تراشيده شد، مزاحمى
، تنبيه بدنى گرديد!
افراد مزاحمى كه دست گير مى شوند، در حد كمى از مزاحمان هستند و گرنه
اكثريت قريب به اتفاق آنها آزادانه به كار خود ادامه مى دهند.
مزاحمت در همه جا هست : در كوچه و بازار، در راه مدرسه و خانه ، كنار
استخرها، لب دريا، در خيابان ها، يك بار و دو بار هم نيست ، بلكه براى
هر زن بارها ايجاد مزاحمت شده و مى شود!
مزاحمت گاه با التماس است و گاه با تمسخر و استهزا و گاه با خشونت و
زمختى است و نصيب خانم ها مشت و لگد مى باشد.
دوشيزه ((ع ))، آموزگار
دبستان 17 دى ، در راه به علت نامعلومى مورد تهاجم جواد قرار گرفت ! وى
زير مشت و لگد جواد، به حال اغما افتاده بود كه رئيس دادگاه نجاتش داد.(17)
دوشيزه اى كه در برابر هوس هاى مرد، تسليم نشود، سزايش مشت و درفش
خواهد بود.
ولى اگر نگاه جواد به دختر نيفتاده بود، چنين حادثه اى روى نمى داد،
آزادى غرب گونه زن است كه دوشيزه اى را در زير ضربات مرد، بى هوش مى
سازد و امنيت را از دوشيزگان سلب مى كند!
زن ، در اتوبوس ها و تاكسى ها نيز از شر مزاحم ها در امان نيست .
دوشيزه ((مريم )) هجده
ساله ، پزشك يار يكى از بيمارستان ها به قصد رفتن به منزل بيمارستان را
ترك كرد و سوار اتومبيل كرايه شد. اما راننده ، مريم را مستقيما به
نياوران برد، معلوم نيست به چه علت ، در نزديكى كاخ صاحبقرانيه او را
از اتومبيل به خارج پرتاب كرد!
مريم از ناحيه كمر به سختى آسيب ديد و با اتومبيل ديگرى كه از آن حوالى
مى گذشت به بيمارستان سينا منتقل و بسترى شد.
معلوم نيست مريم خود را از اتومبيل پرت كرده ، يا راننده چنين كارى
كرده است ؟(18)
چيزى كه در هر صورت قطعى است آن كه مرد به اين دوشيزه ، چشم طمع دوخته
بود و اين دوشيزه در برابر تمايلات او مقاومت كرده و قدرت نشان داده
است . اى كاش چنين دوشيزگانى با مراعات حجاب از خطر چشم چرانى مردم ،
هم مصون مى ماندند، ولى مگر مردها مى گذارند؟
مزاحمت ، تنها با زبان نيست بلكه با نامه ، پيغام ، لبخند و گاهى هم با
چشمك مى باشد! و به طور كلى شكل هاى مختلف دارد و جنس لطيف در خطر همه
آن ها قرار دارد!
مزاحم ، گاهى رنگ مظلوميت به خود مى گيرد، زمانى رنگ عشق سينه چاك پيدا
مى كند! وقتى حيوانى درنده مى شود! گاه تطميع مى كند! گاه وعده و نويد
مى دهد، گاه اتومبيل آخرين مدل را وسيله مى سازد، آرى هر لحظه به شكلى
بت عيار در آيد.
بيچاره خانواده هايى كه مزاحم ها شماره تلفن آنان را به دست آورند! در
اين وقت است كه روزگار اين بدبخت ها سياه مى شود!
مزاحمت هاى دسته جمعى
مزاحمت براى دوشيزگان و خانم ها، در ايران به صورت فردى است و
آزادى غربى آن قدر عميق نشده كه مردها را به صورت درندگان درآورد، هنوز
اوضاع و احوال اين كشور، آزارهاى جنسى را، آن هم به صورت دسته جمعى ،
اجازه نمى دهد، شايد به اين دليل كه ايران جزو كشورهاى توسعه يافته
نيست .
ولى مزاحمت هاى دسته جمعى ، در آمريكا، مراكز آزادى زن ، فراوان است !
يكى از مجلات درباره حمله پسران دانشجو در آمريكا به مدارس دختران ،
چنين مى نويسد:
اين حمله بدوا، به وسيله 200 دانشجوى دانشگاه ميشيگان در 8 مارس 1951
به خوابگاه دبيرستان شبانه روزى دختران هنگامى كه آنها در خواب بودند،
آغاز شد! و سپس به ساير دانشكده ها و دبيرستان هاى امريكا سرايت كرد!(19)
بيچاره دوشيزگان آمريكا كه در دبيرستان هاى شبانه روزى ، حتى هنگام
خواب ، امنيت ندارند.
آيا اين آزادى ، به سود دوشيزگان است كه دويست جوان مست به دبيرستان
دختران حمله ور شوند؟
كشورى كه دانشجويانش چنين اند، آيا اين مردم ، رهبر جهانند يا راهزن ؟!
آزادى زن به سبك غربى ، انسان متمدن را وحشى و دانشجو را جانور مى
سازد! آزادى به سبك غربى ، دختران مدرسه را مورد چپاول و غارت گرى قرار
مى دهد! آيا اين وضع دختران ، از بردگى بدتر نيست ؟
برده ديروز را خواجه مى خريد، ولى دوشيزه امروز را ده ها مرد قلدر و
مست مى درند!
فريب خوردگان
آخر وقت روز گذشته ، قرار بازداشت جوان بيست ساله اى كه دوشيزه
اى بيست ساله به نام ((خ ))
را فريب داده بود، صادر گرديد.
پسر چندى پيش ، با آن دختر آشنا شده ، به عنوان آن كه ، با وى ازدواج
خواهد كرد او را فريب داد!
از آن پس هر چه آن دختر به وى اصرار كرد كه به قول خودش وفا كند، با
بهانه هاى مختلف از انجام وعده خود، شانه خالى كرد. سرانجام ، دختر از
وى به دادسرا شكايت كرد و پسر در بازپرسى ، به عمل خود اعتراف كرد.(20)
كسانى كه در تهران ساكن اند، از اين گونه داستان ها، بسيار ديده و
شنيده اند؛ داستان هايى كه ده درصد آنها در روزنامه منعكس نمى شود. قصه
((خ )) نمونه اى از صدها
خبرى است كه در روزنامه ها درج شده است .
ثمره آزادى زن از عفت ، فراوانى دوشيزگان فريب خورده مى باشد. آيا اين
گونه آزادى ، براى دوشيزگان سعادت خواهد بود؟!
آيا دامنه اين نوع سعادت روز به روز توسعه نخواهد يافت !؟ واى بر كشورى
كه دخترانش اين گونه سعادتمند شوند!
كارى كه دادگسترى در اين فريب كارى ها انجام مى دهد آن است كه جوان
فريب كار را با تهديد به زندان وادار مى كند كه با دوشيزه فريب خورده
ازدواج كند.
اين كار دادگسترى هم كارى است ، اما آيا دختر فريب خورده بعد از ازدواج
در خانه شوهر سعادتمند خواهد بود؟!
فريب خوردگانى كه كارشان به دادگسترى مى انجامد، شايد تعدادشان به يك
دهم مجموع فريب خوردگان نرسد، كه از ترس آبرو و حفظ حيثيت خانوادگى ،
دم بر نمى آورند و مى سوزند و مى سازند و يا خودكشى مى كنند و يا از
شهر و ديار خود مى گريزند و در نقطه اى به صورت ناشناس زندگى مى كنند!
آيا آزادى ارتباط بين دو جنس ، براى دوشيزگان ، ره آورد سعادت داشته
است ؟
بايد به آمار فريب خورده ها در پرونده هاى دادگسترى توجه كرد، تا آگاهى
تقريبى بر مجموع آنها، پيدا نمود.
آمار دختران فريب خورده غرب كه در سال 1961 كودك نامشروع آورده اند:
آمريكا: چهارصد هزار
آلمان : سيصد و پنج هزار
فرانسه : سيصد و نود هزار
انگلستان : دويست و پانزده هزار
آمريكا در سال 1971 سى هزار دختر فريب خورده داشته است ، البته بايد
رقم تصاعدى را در ظرف سال هاى گذشته را هم بر اين موارد افزود.
اگر بخواهيم آمار دوشيزگان غربى فريب خورده و فرزند نياورده و يا سقط
جنين كرده را در نظر بگيريم ، مثنوى هفتاد من كاغذ مى شود.
آيا محيط آزادى زن ، در دنياى غرب ، دوشيزه اى فريب نخورده دارد؟! دور
نيست كه جنايت فرهنگى مردهاى هوسران ، در غرب كارى كرده باشد كه زنان و
دخترانشان اين گونه فريب كارى را فريب ندانند و اغفالش نخوانند!
اما زنان شوهردار اغفال شده ؛ آن هم زنانى كه داستانشان در روزنامه
منعكس شده است ؛ اينك براى نمونه :
بانو آفتاب ، همسر 19 ساله آقاى م .ا يك شبانه روز بود كه با كودك نه
ماهه اش در آبادان ، مفقود شده بود! شوهرش هر چه جست و جو كرد اثرى
نيافت ، سرانجام اشك ريزان ، نزد رئيس شهربانى رفت .
ماءمورين شهربانى ، در لباس هاى گوناگون ؛ از قبيل فروشنده ، دوره گرد،
گدا و غيره به جست و جو پرداختند و سرانجام او را در منزل آقاى رشيدى
يافتند!
آفتاب ، داستان غروب خود را چنين تعريف كرد:
براى خريد بيرون آمدم ، در خيابان به جوانى چرب زبان برخورد كردم ، او
فريبم داد و به تاكسى سوارم كرد و به خانه اى برد و خود از خانه خارج
شد!
پس از ساعتى خواستم از آن جا بيرون آيم ، در بسته بود و رفتن غير
مقدور! روز ديگر جوان ، در حالى كه مست به نظر مى رسيد بازگشت و تيغ
سلمانى را از جيب در آورد و با تهديد به قتل ، خواست تسليم او شوم ! پس
از امتناع من ، فرزندم را از بغلم ربود و تيغ را به گلوى او گذارد و مى
خواست او را بكشد و من التماس مى كردم تا ماءمورين رسيدند.(21)
اى كاش زن ها، خريد مايحتاج خانه را، مانند گذشته بر دوش مردها مى
گذاردند.
آزادى ارتباط زنان و مردان موجب شد كه آفتاب ، از جوانى چرب زبان فريب
بخورد و شوهرش اشك ريزان پيش رئيس شهربانى برود!بيچاره اين شوهر،
بيچاره فرزند كوچك و بيچاره اين زن !
آيا آزادى زن چنين است ؟! اين آزادى است يا استثمار؟! بدبختى زن است يا
خوشبختى ؟! هوسرانان سودجو، خوش باشند كه به مقصود رسيده اند.
از زنان شوهردارى كه فريب آنها در جرايد منعكس نشده ، چيزى نمى گوييم .
آيا چندين برابر شماره اغفال شدگانى كه در روزنامه خبر آنها منعكس
است ، نمى باشد؟!
تجاوز به عنف
چشم طمع مرد، كه به زن دوخته شد، اگر خود را ضعيف بيند، با
نيرنگ و فسون داخل مى شود! و در مقام فريب كارى بر مى آيد! و اگر خود
را نيرومند بيند و رسيدن به مقصود را از راه عادى ميسر نيابد، از راه
تجاوز به عنف ، منظور پليد خود را عملى مى سازد!
سه دختر جوان نيويوركى ، سر شب به ديدار دوستان خود رفته بودند، وقتى
باز مى گشتند، نيمه شب بود و تاريكى و سكوت ، همه جا را فرا گرفته بود،
به آرامى داخل آپارتمان خود شدند، ولى ناگهان ، از گوشه راهرو جوانى كه
دشنه اى بلند، در دست داشت ، پيدا شد و هر سه آنها را به زور داخل
آپارتمان كرد، در آن جا دختر ديگرى خوابيده بود كه بيدارش كرد.
مرد جوان ، دست و پاى دختران را بست و يكى يكى آنها را در مقابل ديگران
، مورد تجاوز قرار داد و سپس كيف آنها را ربود و فرار كرد. پليس در جست
و جوى اين مرد است ، وى به جرم تجاوز به عنف محكوم به اعدام شد.
اعدام اين نامرد سبك سر، از پيدايش نامردهايى مانند خودش جلوگيرى
نخواهد كرد، حكومت هاى غربى محيط را براى پرورش جنايت كار آماده مى
سازد! و راه جنايت را باز مى گذارد، آن گاه از جانى انتظار دارد كه
مرتكب جنايت نگردد!
آيا اين روش صحيح است ؟! آيا اين منطق خردمندان است ؟!
ملحد گرسنه و خانه خالى و طعام |
|
عقل باور نكند كه رمضان انديشد |
در ايران هم تجاوزكنندگان به عنف پرورش مى يابد و راه اين جنايت باز
است و جنايت كار به شغل خود ادامه مى دهد ولى هنوز يك جانى و چهار
جنايت ديده نشده است .
دعوت با نيرنگ
... خبر رسيد كه موضوع مبارزه با فحشا و گزارش بستن اماكن فساد،
در جاده هاى كرج ، ازگل ، شميران در جلسه هيئت دولت مطرح گرديد، چون در
گزارش مزبور، ذكر شده بود كه ماءموران ، هنگام بازديد مهمان خانه ها،
با چند دختر مدرسه مواجه شده اند؛ لذا نخست وزير، به وزير فرهنگ
دستورهايى پيرامون مراقبت بيشتر از دختران را داده اند و به وزير
دادگسترى ، درباره اجراى قانون مبارزه با فساد، دستورهايى داده شده ،
است .(22)
آيا از طرف وزارت فرهنگ از دختران مدرسه حمايت شده كه دستور نخست وزير،
بيشترش كند؟! اگر مراقبتى مى شد سرانجام دخترهاى مدرسه ، به مهمان خانه
ها منتهى نمى شد و نيازى به دستور نخست وزير، براى مراقبت بيشترى نبود.
وزارت فرهنگ اگر دختران را، در خطر تباهى قرار ندهد جاى سپاس دارد.
آيا وزارت دادگسترى ، قانون مبارزه با فساد را اجرا مى كند؟ در اين
صورت نيازى به دستور نخست وزير درباره اجراى آن نيست ، اجراى قانون كه
دستور نمى خواهد. شايد تنها ايران است كه اجراى قوانينش دستورى مى
باشد! اگر در اين كشور با فساد مبارزه مى شد، ((احترام
)) بى احترام نمى گرديد! و در خيابان ها سرگردان
نمى شد!
ديشب دختر شانزده ساله اى به نام ((احترام
)) كه در خيابانى سرگردان و مات و مبهوت به اين
طرف و آن طرف مى نگريست ! توجه ماءموران را جلب كرد! وى را به پاسگاه
بردند، احترام در حالى كه مى گريست گفت :
تقريبا يك هفته قبل ، در خيابان ايستاده ، منتظر تاكسى بودم كه
اتومبيلى در كنارم ايستاد، راننده و جوان ديگرى كه در آن بودند، به
بهانه آن كه از روى خيرخواهى ، مسافران را به منزل مى رسانند، با اصرار
مرا سوار كردند، و پس از گرفتن نشانى منزل به راه افتادند، ناگهان
متوجه شدم كه اتومبيل با سرعت ، راه كرج را مى پيمايد، فرياد كشيدم يكى
از دو جوان ، به عقب اتومبيل پريد و چاقويى از جيب درآورد، تهديد كرد
كه اگر كوچك ترين صدايى درآورى ، فورا تو را خواهم كشت !
من ، از ترس سكوت كردم بالاخره اتومبيل در نقطه خلوتى ايستاد و
سرنشينان پياده شدند و در كنار جوى آبى ، به ناهار مشغول شدند، هنگام
خوردن ناهار، مايعى را كه تلخ و بدمزه بود به من خورانيدند! پس از چند
دقيقه در گوشه اى افتادم و ديگر چيزى نفهميدم . هنگامى كه به خود آمدم
، خود را يكه و تنها در وسط بيابان سرگردان يافتم ! به هر ترتيبى بود،
خود را به شهر رساندم ، ولى جرئت به خانه رفتن نداشتم !(23)
كاشكى احترام جرئت بى حجاب از خانه بيرون آمدن نداشت ، كاشكى جرئت سوار
شدن به اتومبيل با دو جوان را نداشت ، چقدر از اين جرئت نداشتن تا آن
جرئت نداشتن فاصله است . جرئت نداشتن آغاز كجا و جرئت نداشتن انجام
كجا! آزادى زن به سبك غربى ، آن جرئت را به اين موجود بدبخت داد و اين
جرئت را از او گرفت .
آزادى ارتباط زن ، ((فلور))
را در اتومبيلى سرمه اى رنگ ، سوار كرد و ديگر بر نگردانيد! خبرش را
بخوانيد:
دختر بيست ساله اى نه نام فلور كه با اتومبيل سرمه اى رنگ به گردش رفته
بود، از ديروز گم شده است . والدين فلور به اداره پليس تهران ، مراجعه
كرده اند و كوچك ترين خبر از دخترشان ندارند! مادر فلور گفت : دخترم
ديروز سوار اتومبيل شده و براى گردش ، از خانه خارج گرديد، ولى تاكنون
از او خبرى ندارم .(24)
مى گويند: عقربه ساعت به عقب بر نمى گردد، آيا اتومبيلى كه فلور را برد
به عقب بر مى گردد؟!
خبر ديگر:
دوشيزه اى شانزده ساله ، به نام واليا هيجده روز است كه از منزلش در
خيابان اميركبير، خارج شده و تا كنون مراجعت نكرده و جست و جوى خانواده
اين دختر جوان به نتيجه نرسيده است ! آنها احتمال مى دهند كه واليا را
جوانى به شيراز برده باشد.
خانواده اين دختر كه در نگرانى و اضطراب فراوان به سر مى برند، به
وسيله روزنامه اطلاعات از هم ميهنان گرامى ، مخصوصا اهالى شيراز، براى
پيدا كردن گم شده خود، تقاضاى كمك كرده اند!(25)
اگر اهالى شيراز، واليا را پيدا كنند آيا او همان است كه گم شده بود؟
آيا دوشيزه اى كه گم شد، پيداشدنى است ؟ والياى گم شده باز نخواهد گشت
، اى كاش واليا گم نشده بود. چه كسى او را در گم شده ها جاى داد؟ فلور
برنگشت ، واليا برنگشت ، ولى صديقه برگشت ! آيا هر سه يك جورند؟
اكبر به كلانترى نه مراجعه كرد و گفت : خواهرش صديقه دانش آموز سيكل
اول ، از بعد از ظهر ديروز، كه از منزل خارج شده ، به منزل بازنگشته
است ! پس از جست و جو، ماءموران صديقه را كه لباس محصلى بر تن داشت ،
ديدند كه با سه جوان ، از تاكسى پياده شد!
صديقه گفت : در خيابان چراغ برق ، با ايرج و يكى از دوستانش مصادف شدم
و به پيشنهاد او سوار يك تاكسى شدم كه راننده اش از دوستان ايرج بود شب
را در خارج از كرج گذرانيده بودند!(26)
آزادى ارتباط زن با مردهاى نامحرم ، دوشيزگان معصوم در حال تحصيل را از
مدرسه مى برد و آنها را در شب كنار سه جوان ، در خارج كرج ، مى گذارد!
آيا روش مبارزه با فساد اين است !
اين يكى از بهره هايى است كه دوشيزگان محصل دبيرستان ، از آزادى خود مى
برند! آزادى دهندگان ، خرم دل باشند، دختران ديگر هم در اين بهره با
دختر دبيرستانى شريكند:
محمد به خانه لعيا واقع در سر پل مجيديه رفت و لعيا را كه دخترى 13
ساله بود، از پدرش ، خواستگارى كرد، چون محمد داراى زن و بچه بود، با
تقاضايش موافقت نشد. محمد چند بار ديگر به خواستگارى آمد! ولى ماءيوس
بازگشت ، سه روز پيش محمد با لعيا كه براى كارى از منزل خارج شده بود،
روبه رو گرديد و وى را فريب داده به نقطه نامعلومى برد! اكنون ماءموران
در جست و جوى اين دختر، و دستگيرى محمد هستند.(27)
فرهنگ غرب يعنى اين كه دوشيزه اى سيزده ساله نتواند از خانه خارج شود و
گرنه به نقطه نامعلومى برده خواهد شد! آيا لعيا را به نقطه نامعلوم
بردند يا به نقطه معلوم ؟! آيا وقتى ماءموران لعيا و محمد را پيدا
كردند چه مى كنند: او را به دادگسترى مى برند در آن جا مجبورش مى كنند
كه با لعيا ازدواج كند، آيا محمد به همين منظور لعيا را فريب نداد؟ تا
چشم پدر و مادر كور شود، تا ديگر صلاح انديشى نكنند و دخترشان را به
مرد زن و بچه دار بدهند! آيا بى حجابى زن به سود محمد قدم برداشت يا به
نفع لعيا؟ آيا سرانجام ازدواج لعيا در اين وضع و هوادارى او چه خواهد
شد؟
بانوان هشيار باشيد كه برخى از مردان هوس باز ارضاى غريزه جنسى خود را
آزادى زن نام نهاده اند!
آزادى زن در مفهوم غربى آن ربوده شدن را، ويژه دوشيزگان قرار نداده ،
بلكه چنگالش زن شوهردار را نيز مى گيرد.
دو دختر جوان و دو زن شوهردار بيش از يك ماه است كه در تهران گم شده
اند و خانواده هاى آنان كوچك ترين خبرى از آنها ندارند، ماءموران آگاهى
پليس در جست و جوى آنها هستند.(28)
اگر اين زنان شوهردار پيدا شدند آيا پس از اين مى توانند با شوهرشان
كانون خانوادگى شيرينى تشكيل دهند؟! يا دادگاه ربايندگان را مجبور مى
كند كه پس از جدايى از شوهر با ايشان ازدواج كنند؟ آيا اين زنان بعد از
اين خوشبخت خواهند بود؟ آيا نزد ربايندگان احترامى دارند تا برسد به
ديگران ؟!
ربوده شدگان
دو شب قبل ، بانو معصومه به اتفاق دخترش طاهره ، از سينما خارج
شده در كنار خيابان به انتظار تاكسى ايستادند، در همين وقت يك اتومبيل
سوارى ، جلوى پاى آنها ترمز كرد، شخصى كه ظاهرا از دوستان راننده بود،
در صندلى عقب نشسته بود، راننده پرسيد: كجا مى خواهيد برويد؟
بانو معصومه كه متوجه نبود كه اين اتومبيل تاكسى نيست گفت : خيابان
جمشيد. راننده در عقب را باز كرد، ابتدا طاهره و سپس مادرش سوار شدند.
راننده به معصومه گفت : ابتدا اين مسافرم را مى رسانم و سپس شما را به
مقصد خواهم رسانيد، اتومبيل به حركت درآمد و چند دقيقه بعد وارد جاده
كرج شده از شهر خارج گرديد.
معصومه اعتراض كرد و گفت : ما را كجا مى برى ؟ راننده به جاى پاسخ در
جاى خلوتى توقف كرد. معصومه پياده شد، ولى در همان حال كه يك دست طاهره
در دستش بود، راننده با يك ضربه شديد، دست معصومه را از دست دخترش جدا
كرد و مشتى به سينه معصومه زد و او را به روى زمين انداخت ! دوست
راننده طاهره را به طرف خود كشيد و اتومبيل ، با سرعت به حركت درآمد و
ناپديد شد.
معصومه در آن بيابان ، هراسان خود را به پاسگاه ژاندارمرى كاروان
سراسنگى رساند و جريان را شرح داد و سپس از راديو پخش گرديد.
از طرف فرمانده ژاندارمرى ناحيه مركز، چند اكيپ سيار، از ماءمورين تجسس
در داخل و خارج شهر به جست و جو پرداختند، ولى تا اين ساعت هيچ گونه
اطلاعى از دختر ربوده شده به دست نيامده است !(29)
سودى كه اين مادر و دختر، از آزادى افسار گسيخته بردند، چه بود؟! آيا
سياه بختى طاهره بس نيست ، كه با هر وجدانى بگويد: اف بر اين آزادى كه
ميوه اش ربودن دختر با زور و قلدرى از چنگ مادر باشد، فايده اش ويران
كردن كاخ سعادت دخترى زيبا باشد، مادر بيچاره ، درباره طاهره چه آرزوها
داشت ، طاهره معصوم خود چه آرزو داشت ، همه اين آرزوها را اين چنين
آزادى بر باد داد! لعنت بر اين آزادى !
بنابراين اين آزادى زن نيست ، بلكه آزادى مرد در شهوت رانى است ! اين
آزادى گرگ است نه آزادى گوسفند!
محيطى كه مادر و دختر نتواند در كنار خيابانش بايستند، محيطى كه مادر و
دختر، نتوانند سوار تاكسى بشنوند، سعادت گاه زنان نخواهد بود!
آزادى به سبك غربى ، يعنى جايى كه دو مرد زورگو بتوانند زنى را آزادانه
از وسط خيابان بگيرند و سوار اتومبيل كنند و به خانه اى بدنام ببرند،
اگر مقاومت كند بايد به زور متوسل شد!
مكر مرد، كار را به جايى رسانيده است كه بردگى قرون وسطى را آزادى
ناميده است ! بيگارى هايى كه فراعنه از زندانيان و اسيران مى كشيدند
مرد عصر اتم ، به نام آزادى ، از زن مى كشد! و به او ستم مى كند.
رابطه هاى نامشروع
رابطه نامشروع ميان زن و مرد را، فطرت بشرى و خردمندان و
انديشمندان ، زشت مى شمرند و آن را خيانت مى دانند، ايرانيان در گذشته
، مردى را كه با زن نامحرم رابطه داشت ((دزد
ناموس )) لقب داده اند.
آزادى هاى نامشروع ، رابطه نامشروع ميان زن و مرد را رواج داده و زمينه
را براى پيدايش آن آماده مى سازد و بشر را به سوى آن نه تنها نزديك
كرده ، بلكه تشويق و تحريص مى نمايد!