شخصيت زن از ديدگاه قرآن

هادى دوست محمدى

- ۳ -


آفرينش انسان  
از ديدگاه قرآن ، انسان كه يكى از جهانيان و عضو شاخص جهان مى باشد،
به همين منوال بوده و به زيباترين صورت آفريده شده و آنچه كه لازمه وجودى او بوده است خداى متعال به او داده و ارزانى داشته است .
لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم (79)
(در حقيقت ما انسان را در نيكوترين قوام آفريده ايم .)
انسان در فرهنگ قرآن (خليفه الله ) است و تجلى اسماء و صفات الهى در جهان مى باشد.
انى جاعل فى الارض خليفه (80)
(ما انسان را در زمين خليفه خود قرار داديم .)
انسان پرتو و شعاعى از وجود مطلق و از نشاءت گرفته و به سوى او در حركت است .
انا الله و انا اليه راجعون . خداى متعال انسان را چه زن و چه مرد به زيباترين و بهترين صورت به تصوير كشيده است و نقصى در آفرينش آنها نيست . و صوركم فاحسن صوركم (81)
بنابراين صحبت از تساوى و تفاوت زن و مرد، صحبتى است نا آگاهانه و مقايسه اين دو حاكى از عدم درك صحيح از جهان آفرينش و نظام خلقت است كه آنچه را كه خداى جميل آفريده است ، زيبائى است و جمال ، و تساوى تفاوت لازمه آفرينش آنها و هر دو زيبا هستند.
زيبائى و تكامل به تفاوتها بستگى دارد 
شكوفه ، گل و شاخه را در نظر بگيريد شاخه جمسى نسبتا خشن و ستبر دارد ولى گل و شكوفه از ظرافت و نرمش ويژه اى برخوردار است . زيبائى ، خود آرائى و خودنمائى گل چشمگير و استحكام و توانمندى شاخه غير قابل انكار است ، اگر شاخه چنين نباشد، گل پشتوانه محكوم و جايگاه مستحكمى براى خودنمائى نخواهد داشت و اگر گل چنان نمى بود، شاخه قادر به ابراز وجود و اميد به آينده و ميوه و ثمر نداشت ، گل نشانگر زندگى و حيات درخت و شاخه است و شاخه و درخت پشتيبان و نگهدارنده گل .
در اينجا صحبت از تساوى يا تفاوت بى معنى است و بكوشيم كه شاخه و گل را مساوى معرفى كنيم غير علاقلانه است زيبائى شاخه و گل و همين است كه هستند و نظام خلقت به بهترين وجه آنها را تنظيم نموده است .
اصولا هميشه مساوات ، مساوى با حق و عدل نيست و تفاوت نيز همواره ظلم و ستم نمى باشد در اينجا اگر شاخه و گل يكسان و مساوى بودند، خلاف عدالت بود و اگر تفاوت نداشتند بى عدالتى مى بود.
نظام حكيمانه طبيعت براى گياهان كوهستان ، كركهاى خاص و ضخامت ويژه اى را قرار داده است تا بتواند از كمى آب و باران استفاده نموده با زندگى سخت و خشن كوهستان بسازند ولى مقابل نور خورشيد و باد و طوفان كم مقاومت هستند، اكنون اگر بخواهيم طبق قانون مساوات بگوئيم چرا گياهان لب جوى بيش از گياهان كوه از آب برخوردار شوند ما اينها را نيز به كوهستان ببريم و در كنار گياهان كوه بنشانيم تا مساوات اجرا گردد يا برعكس ، سخنى است غير عادلانه و غير عاقلانه و اينجا مساوات نشانگر عدالت و حق نيست ، بلكه قطعا ظلم و تجاوز به آنها خواهد بود.
زن و مرد مساويند  
پيرامون زن و مرد، در نظام خلقت نيز چنين است . اصرار ورزيدن كه اينان را مساوى مساوى يا متفاوت بدانيم ، كارى است بر خلاف طبيعت قدم براشتن ، و اگر يك صورت آن را درست و به صلاح زن و ديگر را نادرست و به زيان او تلقى كنيم ، از روى غرور و جهالت سخن گفتن است .
بى ترديد، زن و مرد، در بسيارى از جهات مانند جنبه هاى وجودى و حيات تدبير امور و شئون زندگى و آنچه كه عامل قوام حيات انسانى است مساويند و هيچگونه تفاوتى ندارند و قرآن مجيد مى فرمايد:
... انى الا اضيع عمل عامل منكم من ذكر او انثى ، بعضكم من بعض ‍ (82)
(من كار و عمل هيچ كار كننده و عاملى از شما چه زن و چه مرد را ضايع نمى سازم كه برخى از شما از برخى ديگر هستند (تفاوتى در سنخ وجود نداريد.)
و خطاب به انسان مى فرمايد:
الذى خلقك فسويك فعدللك (83)
(خدائى كه تو را آفريد و به بهترين وجه كمال بيار است و معتدل و موزونت ساخت .
اين خطاب به نوع انسان است و در نوع انسان بودن هم در فرهنگ قرآن ، زن و مرد يكى هستند و اين آفرينش و خلقت هر دو را، آفرينشى زيبا و موزون و معتدل معرفى كرده است .
زن و مرد يكسان نيستند  
فرهنگهاى مادى كه استعمار نيز همراه مبلغ آن بوده و هست بر اثر دفاعهاى غير منطقى و خلاف طبيعت ، كار را به جائى رساندند كه گاهى زن آرزو كرد مرد باشد و گاهى مرد خويشتن را به شكل زن در آورد، يا گاهى مردها گفتند خدا را شكر كه زن نيستيم و...
اين سخن بدان مى ماند كه در مثال بالا، شكوفه ها و گلها آرزو كنند كه كاش ‍ شاخه مى بودند و يا شاخه به زيبائى گل حسرت مى خورد و آرزو داشت كه همچون او ظرافت و زيبا مى بود.
و يا به نوعى ديگر، شاخه غرورآميز، ستبرى و خشونت خود را به رخ گل مى كشيد و گل به درشتى او مى خنديد و لطافت خود را به نمايش ‍ مى گذاشت كه هيچ كدام چنين نكرده و نمى كنند، اين انسان مغرور است كه هرگاه از مسير حق خارج شد از همه موجودات پست تر مى گردد تا آنجا كه بر خلاف آفرينش و طبيعت سخن مى گويد و با ديد محدود خود به هر حقى تجاوز مى نمايد.
قرآن مجيد مى فرمايد:
ولا تتمنوا ما فضل الله به بعضكم على بعضى للرجال نصيب مما اكتسبوا وللنساء نصيب مما اكتسبن واسئلوا الله من فضله ان الله كان بكل شى ء عليما (84)
(و آنچه را كه خدا بواسطه آن برخى از شما را بر برخى ديگر برترى و فضيلت داده است ، آرزو مكنيد (كه ) براى مردان نصيب و بهره از چيزى است كه خود كوشيده و به دست آورده اند و براى زنان نصيب و بهره از آن است كه خود با سعى و كوشش به دست آورده اند.
يعنى اقتضاى وجودى هر كدام از زن و مرد، در نظام حكيمانه آفرينش و خلقت نوعى خاص و داراى ويژگيهائى است و ساختمان وجودى هر كدام عملكرد وظيفه ، مسئوليت و زيبائى خاص را قضا مى كند تا هر دو جاى خويشتن را در واحد جهان به نحو احسن پر كنند و (نظام احسن ) جهان عرضه و ارائه شود.
بديهى است كه زن و مرد از جهات بسيارى مساوى ، اما مانند هم نيستند و در بسيارى از امور، تفاوتهاى فراوانى دارند و اين تساوى و تفاوت ، زمينه اختصاص حقوق ويژه اى را براى هر كدام فراهم مى كند و هر كدام وظيفه و حتى متناسب با شرايط وجودى و ساختمان جسمى و خصايص روحى خود را دارا خواهند بود (كه در آينده مورد بحث قرار خواهند گرفت
تفاوتهاى زيبا و متناسب  
از آنجا كه بحث پيرامون برخى از تكاليف ، وظايف و مسئوليتها و حقوق زن و مرد، بستگى به اين دارد كه چگونگى تساوى و تفاوتهاى آنها را بدون افراط و تفريط در نگرش و با واقع بينى ، در نظر بگيريم ، و ساختمان وجودى آنان را آنطور كه هست بشناسيم . به همين جهت به برخى از ظرافتهاى طبيعى و ريزه كاريهاى آفرينش اشاره مى كنيم تا مباحث آينده (به خواست خداى متعال ) روشنتر گردد.
تفاوت جسمى  
به همان تناسب و زيبائى تفاوت در برگ گل و شاخه درخت ، اندام و پيكره زن و مرد با يكديگر تفاوت بسيارى دارند:
1- مردها به طور نسبى ، معمولا بلندقدتر و زنان كوتاه ترند.
2- رشد عضلانى مرد بيشتر از زنان است و طبعا مردها داراى عضلاتى ستبرت نيرومند و برجسته هستند و در اين مورد نيز، زنان از ظرافت ، لطافت و نرمش خاصى برخوردارند.
3- جسم و اندم مرد، داراى خشونت ويژه اى است كه از سر و رويش ‍ مشخص است و آفرينش در رويش مو، در صورت مرد و درشتى عضلات ، به خوبى اين حقيقت را ارائه داده است در صورتى كه زن چنين نيست و همان ظرافت و لطافت مخصوصى به خود را دارا مى باشد.
4- صداى مرد متناسب خود، كلفت و خشن و از زن نازك و ظريف مى باشد.
5- در آغاز، رشد بدنى زن سريعتر از مرد است و دختران از پسران ، زودتر رشد مى كنند.
6- بدن مردان داراى توان و نيروى بيشتر از بدن زنها است .
7- زنان در برابر بسيارى از بيماريها و مصائب ، از مردان مقاوم ترند.
8- زن زودتر از مرد به بلوغ مى رسد و از جهت توليد مثل نيز زودتر از مرد از كار مى افتد.
9- دختران ، معمولا زودتر از پسران به سخن مى آيند.
10- مغز متوسط مرد از مغز متوسط زن بزرگتر است .
11- قدرت تنفس در ريه مردها بيش از ريه زنها است .
12- سرعت ضربان و تپش قلب در زنها زيادتر از مردها است .
13- محقق مشهور ويل دورانت مى گويد:
نخستين نغمه صريح عشق با فرارسيدن بلوغ ، آغاز مى گردد، كلمه پوبرتى كه در زبان انگليسى معنى بلوغ مى دهد با توجه به اصل لاتينى آن معنى (سن و سال مو) است ، يعنى سنى كه در آن مو بر بدن پسران مى رويد و مخصوصا موى سينه كه پسران اين همه به آن مى نازند. و موى صورت ... كيفيت و كميت مو (در صورت تساوى امور ديگر) ظاهرا با قدرت توالد و تناسل بستگى دارد و ناگهانى موى توام با خشونت صدا جزء صفات ثانوى جنسى است كه به هنگام بلوغ عارض پسر مى شود اما طبيعت در اين سن ، به دختران ، نرمش اطراف و حركات مى بخشد كه ديدگان را خيره مى سازد و كفل آنانرا پهن تر مى كند تا امر مادرى آسانتر شود و سينه شان را براى شير دادن به كودك پر و برجسته مى سازد (85).
14- حتى موى زن و مرد، به قدرى با يكرديگر تفاوت دارد كه امروزه پليس ‍ چنانچه رشته موئى در تعقيب سارقى بيابد از ديدن مو، زن بودن يا مرد بودن او را فورا به دست مى آورد.
اينها مختصرى از تفاوتهاى جسمى زن و مرد بود، اكنون بيانديشيم كه آيا اين تساويها و تفاوتها را مى توان دليل خوبى يا بدى كسى دانست ؟ و اگر اين تفاوتها نبود، زيبائى معنى داشت ؟ و همه اين زيبائيها نشانگر آن است كه آفرينش جهان ، با تدبير، حكمت ، نظم ، عقل و اراده خلل ناپذيرى انجام گرفته و لازمه وجودى و تكامل هر چيز را به آن عطا كرده است و بالاخره همه اينها زيبائى و زيبائى است و زن بايد چنين باشد كه هست .
تفاوتهاى زن و مرد در ابعاد مختلف 
تفاوتهاى روانى  
تفاوتها، رمز نازها و نيازها هستند اين تفاوتهاى زيبا است كه نتايجى زيبا به بار مى آورد و عامل جذبه ها، كشش ها و كوشش ها مى گردد. اگر تفاوت هاى متناسب ميان زن و مرد نبود، تنوع و جذب و انجذاب ، در زندگى اين دو، مفهومى نداشت . و به يك زندگى سرد و بى روح مبدل مى گشت .
ويژگيها و تفاوتهاى اين اين دو موجب گشته است كه هر دو مطلوب و طالب و معشوق و عاشق يكديگر باشند و هر كدام به شيوه مخصوص به خود، در مقام جذب ديگرى و آرامش جوئى از او برآيند.
براى هر محققى مسلم است كه اين جذب و انجذاب تنها از طريق غريزه جنسى و اقناع آن نيست ، كه بالاتر از آن و با شكوه تر از آن مى باشد.
مرد، پناهگاه است و زن آرامش بخش  
زن و مرد از تفاوتهاى لطيف و زيباى روحى برخوردارند كه اگر اينها نبودند اين دو موجود نمى توانستند كامل گردند زيرا آنان مكمل يكديگرند و هر كدام بدون ديگرى ناقص است .
زن علاوه بر ويژگيهاى خود و علاوه بر غرائز گوناگون ، آرزو دارد كه در پناه مردى قرار گيرد و آن مرد هم مخصوص به او باشد. به همين جهت از هنر دلبرى برخوردار است و در صدد صيد قلب مرد برمى آيد و اگر داراى اين خصيصه روحى و هنر نبود نمى توانست دل مرد را شكار كند و تسخير نمايد، اين خصيصه يك ويژگى زنانه است و از او زيبا.
مرد علاوه بر غرائز مختلف ، دوست مى دارد كه قهرمان باشد و او را به اين جهت بپذيرند، و نيز مرد در طوفان هاى زندگى ، به آرامش دل و نيروئى كه او را راحتى جان ببخشد، نيازمند است كه اين هر دو نياز، به وسيله زن ، رفع مى گردد و آفرينش با حكمت و تدبير، همه اين تفاوت ها نبود و اگر مرد حالت زنانه داشت ، نمى توانست قهرمان زندگى زن باشد و اگر زن همچون مردان بود هرگز قادر به تسخير دل مرد نمى گشت ...
اين جهت را قرآن مجيد تصريح كرده و مى فرمايد:
و من ژ ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا ايها و جعل بينكم مودة ورحمة (86)
(... و از آيات و نشانه هاى او اين است كه براى شما از نفس و جان خودتان زوج آفريده است تا آرامش دل بجوئيد و در ميان شما مودت و رحمت قرار داده است .)
اين مودت و رحمت ، همان حالت روحى است كه زن و مرد، نسبت به يكديگر دارند و بديهى است كه غير از غريزه استخدام و غريزه جنسى و ساير غرائز مى باشد، تا آنجا كه در مقابل هم و براى هم ايثار و فداكارى مى كنند و حتى براى حفظ هم دفاع از يكديگر از همه منافع شخصى گذشته ، از جان نيز مى گذرند.
... لمبرزو مى گويد: همه احساسات و عواطفى كه زنى را به مرد مى پيوندد از دواعى جسمى بر نمى خيزد، بلكه از غرايز انقياد و تسليم (تحت حمايت مرد قرار گرفتن ) سر مى زند و اين غرايز براى انطباق با اوضاع به وجود آمده است . (87)
ويل دورانت مى گويد: ... طبيعب زن بيشتر پناه جوئى است ... (88)
خانم كليودالسون مى گويد: به عنوان يك زن روانشناس ، بزرگترين علاقه ام روحيه مردها است ، چندى بيش به من ماءموريت داده شد كه تحقيقاتى درباره روانى زن و مرد به عمل آورم و به اين نتيجه رسيده ام كه :
1- تمام زن ها علاقمندند كه تحت نظر شخصى ديگرى كار كنند و به طور خلاصه از مرئوس بودن و تحت نظر رئيس كار كردن ، بيشتر خوششان مى آيد.
2- تمام زنها مى خواهند احساس كنند كه وجودشان مؤ ثر و مورد نياز است .(89)
اين خانم دانشمند، ضمن ارائه يك واقعيت ، طبعا و عملا حقيقت ديگرى را زير بيان كرده و آن اين است كه مى نويسد: من بزرگترين علاقه ام مطالعه روحيه مردها است ... كه ناخود آگاه اعتراف مى كند كه من هم كه يك بانوئى روانشناس هستم در عين حال ، اين خصيصه زنانه را كه انديشه صيد و شكار مرد و پناه جوئى است ، دارا هستم و اين از طبيعت ما است .
دليرى و دلبرى  
همچنانكه اين مصرع معروف ، يكى از مثل هاى رايج و زيبا گشته و يك حقيقت قطعى را بيان مى دارد كه : از شير حمله خوش بود و از غزال رم تفاوت زيبا ميان زن و مرد نيز به همين گونه است ، زن داراى هنر دلبرى و مرد واجد خاصيت دليرى است و هر
دو ويژگى ، از هر دو، زيبا و پسنديده است و به گفته ويل دورانت (دليرى و توانائى ، دلهاى نرم را به تپش وا مى دارد و نرمى و لطافت ميل و كشش زورمندان را برمى انگيزد ...)(90)
اگر اين تفاوت ها نمى بود، اين كشش ها و كوشش ها نيز مفهومى نداشت .
زن از مرد و آنچه را كه از همه چيز بيشتر مى پسندد و شيفته آن مى گردد ويژگى هاى مردانگى او است و از آن ويژگى ها، دليرى و نوعى خشونت مردانه است (91). اين حالت از بهترين جاذبه هاى مردان براى زنان است ! زنان از مردى كه زن صفت باشد و حتى در نظافت و آرايش زياده روى كند، آنرا لوس و فاقد ارزش مردانگى مى دانند و از او بدشان مى آيد! تا آنجا كه با اينكه برخى از زنان بر اثر عوامل تربيتى و محيطى ، رياست طلب مى گردند و در صدد بر مى آيند تا در صيد شكار مرد افراط كرده تا حد تسلط كامل بر او پيش بروند و اختيارات كامل را در دست بگيرند، در عين حال پس از موفقيت در اين عمل ، تدريجا از همسر خويش متنفر مى گردند و از او بدشان مى آيد و سخنشان اين است كه اين مرد، مرد نيست ! و آرزوى زنانى را مى كشند كه داراى همسرى با جربزه مردانگى هستند. و مردى را كه زن بر او كاملا تسلط باشد لايق همسرى و پناهگاه بودن نمى دانند!...
براى مرد نيز دلبرى و حجب و عفاف طبيعى زن ، نيرومندترين جاذبه است و از زنانى كه حركات مردانه دارند و در سخن گفتن بى قيد و در حركات و سكنات از آزادى بى حد استفاده مى كنند، نفرت دارند، حتى مردانى كه تقيدات دينى نداشته و خود در روابط، بى بند و بار هستند، هنگام انتخاب همسر، زنى را لايق اين جهت مى دانند كه حتى در نگاههايش پاكى و حياط طبيعى و آرامش محجوبانه اى باشد.
اين تفاوتها را نظام آفرينش با حكمت ، تدبير و عقل ، ميان زن و مرد قرار داده است و اين تفاوتها نه تنها نقص نيست كه اگر نبودند، زيبائى و جمال و كمال به دست نمى آمد.
احساسات متفاوت  
زن و مرد، حتى در احساس ها و طرز برداشتها از حقايق و واقعيات متفاوتند تا آنجا كه در چگونگى عشق و علاقه به يكديگر كاملا تفاوت دارند با اينكه جذب و انجذاب طرفينى است ، معذلك نوع علاقه شان به يكديگر مانند هم نيست . نظام حكيمانه آفرينش ، مرد را مظهر طلب ، عشق ، تقاضا و نياز آفريده است و زن را مظهر محبوب بودن ، معشوق شدن و جلوه و ناز قرار داده است و احساسات مرد طلب انگيز و احساسات زن ناز آميز است .
معمولا زن ، هنگامى احساس شكست مى كند كه مرد او را دوست نداشته و او نتوانسته است محبوب وقع گردد، در صورتى كه مرد، موقعى احساس ‍ شكست مى كند كه زن و همسر دلخواهش را نيافته يا پس از يافتن نتوانسته است او را در اختيار داشته باشد.
باز ويل دورانت (كه انصافا مباحث مفصلى را در اين باره تحقيق كرده و آورده است ) مى گويد اگر مزيت دخترى فقط در دانش و انديشه باشد و نه در دل انگيزى طبيعى و نيمه آگاهش ، در پيدا كردن شوهر چندان كامياب نخواهد شد، شصت در صد زنان دانشگاهى بى شوهر مى مانند. سپس ‍ مى افزايد خانم (مونياكوالوسكى ) كه دانشمند برجسته اى بود شكايت مى كرد كه كسى با او ازدواج نمى كند و مى گفت : چرا كس مرا دوست ندارد؟ من مى توانم از بيشتر زنان بهتر باشم . با اينهمه بيشتر زنان كم اهميت مورد عشق و علاقه هستند و من نيستم .
دقت مى كنيد كه نوع احساس شكست اين نوع بانو چگونه است ؟
مى گويد: چرا كسى مرا دوست نمى دارد؟ (92)
اصولا زن تابع احساسات و مرد تابع خرد و عقل است خانم كليودالسون دانشمند و روانشناس ، پس از تحقيقات بسيار مى گويد:
به عقيده من نيازهاى روحى زن از اينجا سر چشمه مى گيرد كه خانمها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند. بسيار ديده شده كه خانمها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابرى مى كنند بلكه گاهى در اين زمينه از آنها برتر هستند. نقطه ضعف خانمها فقط احساسات شديد آنها است ، مردان هميشه عملى تر فكر مى كنند، بهتر قضاوت مى كنند، سازمان دهنده بهترى هستند و بهتر هدايت مى كنند. پس برترى روحى مردان بر زنان چيزى است كه طراح آن طبيعت مى باشد هر قدر هم خانمها بخواهند با اين واقعيت مبارزه كنند بى فايده خواهد بود. خانمها به علت اينكه حساستر از آقايان هستند، بايد اين حقيقت را قبول كنند كه به نظارت آقايان در زندگيشان احتياج دارند.
... بزرگترين هدف خانمها در زندگى (تاءمين ) است ، و وقتى به هدف خود نائل شدند، دست از فعاليت مى كشند، زن براى رسيدن به اين هدف از روبرو شدن با خطرات بيم دارد، ترس تنها احساسى است كه زن در برطرف كردن آن به كمك احتياج دارد... كارهائى كه به تفكر مداوم احتياج دارد، زن را كسل و خسته مى كند... (93)
ملاحظه مى كنيد با اينكه اين تفاوتها را طبيعت قرار داده است ولى همه زيبا و عامل حركت و پويائى زندگى است و در غير اين صورت ، جلوه و زيبائى طبيعى از زندگى جدا شده ، به وضعى در مى آيد كه امروز برخى از زنان و مردان جامعه مبتلا به آن شده و خويشتن را شكست خورده و مرده مى پندارند.
گرچه علل و عوامل بى همسر ماندن بعضى از دختران دانشگاهى زياد است ولى بدون ترديد، يكى از عوامل اين است كه برخى اين دختران خواسته اند از حالت زيباى طبيعى بيرون آمده و گاهى حجب و نرمش زنانه را از دست بدهند و با معاشرتهاى پسرانه و مردانه با ديگران از ارزش زن بودن محروم مانند و در نتيجه فاقد جلوه ها و جذبه ها طبيعى گردند. كه سرانجام به جاى اينكه محبوب مردى لايق شوند، در نظر او منفور و چيزى غير طبيعى محسوب گردند و خنده ها و قهقهه يك دختر و بى پروائى او، براى يك مرد بزرگوار، چندش آور و حجب ذاتى و حياى فطرى و طبيعى او عامل جذب مرد مى گردد.
قيم و سرپرست زن 
قانونگذارى در آئين اسلام ، بر پايه فطرت و طبيعت بنا نهاده شده و از سوى خالق و آفريدگار جهان (كه آگاه به همه آفريدگان و به صلاح و فسادشان عالم مى باشد) اعلام گشته است .(94) هر قانون يا هر حق و يا هر تكليف به مقتضاى طبيعت هر فرد يا افراد، قانونگذارى و ابلاغ مى گردد.
در مورد زن نيز همه حقوق و تكاليف ، طبق طبيعت او و فطرت و سرشت او به وى به اعطا شده و آنچه را كه لازمه تكامل وجودى و رشد و هدايت او و ضامن سعادت و نيكبختى او باشد، از جهت تكوين و تشريع به او داده شده است .
زن و مرد، از آنجا كه در بسيارى از جهات وجودى و طبيعى يكسان هستند بسيارى از حقوق ، وظايف و تكاليفشان يكسان است و تفاوتى با يكديگر ندارند، مثلا در اصول مواهب وجودى مانند فكر و اراده بوده صاحب اختيار و تصميم و انتخاب باشند و در شئون زندگى فردى و اجتماعى ، به گونه مستقل دخل و تصرف نمايند كه مورد زن قرآن مجيد تصريح كرده مى گويد:
ولا جناح عليكم فى ما فعلن انفسهن بالمعروف (95)
(و بر شما باكى نيست (و به شما ربطى ندارد) در آنچه كه زنان نسبت به خودشان در مسير خوبى و صحيح انجام مى دهند.)
يعنى در راه صحيح و دفاع از حق و جذب و جلب منافع و مصالح آزادند و كسى نمى تواند مانع آنها باشد. و در همه خطاب ها زن و مرد به طور يكسان مخاطب قرآن مجيد بوده و از آنان تكليف خواسته شده است كه در بخشهاى پيشين نيز به آنها اشاره شده و رد مورد مساوات اين دو زوج بحث كرده ايم .
ولى در آنچه كه زن و مرد تفاوت دارند طبيعى است كه موفقيت آنان و وظائفشان نيز طبق طبيعت و سرشتشان متفاوت باشد تا مصالحشان محفوظ بماند و هيچگونه ستمى به آنان نشود كه ادامه همين آيه يادآور مى شود كه وللرجال عليهم درجه و براى مردان بر زنان درجه است و با اين جمله به تفاوت زن و مرد تصريح نموده است .
با توجه به تفاوتهاى بسيارى كه در گذشته نيز يادآورى كرديم (و خوشبختانه دانشمندان و محققان جهان نيز آن را ادراك كرده و پذيرفته اند) در برخى از امور طبعا وظيفه مرد چيزى غير از وظيفه زن مى باشد و وظيفه زن چيزى جز از وظيفه مرد. و اين عين تساوى و عدالت است .
چه كسى سرپرست و ناظم باشد؟  
با توجه به گفته هاى بالا و تفاوتهائى كه در ميان زن و مرد هست ، قرآن مجيد، مرد را قيم و سرپرست زن قرار داده و او را مسئول دفاع از وجود زن و حافظ مصالح او معرفى كرده است . و مى فرمايد:
الرجال قوامون على النساى (96)
(مردان ، قيم و سرپرست زنان هستند.)
برخى از غرب زدگان يا كج انديشان ، اين مطلب را نوعى توهين به مقام زن معرفى كرده اند. در صورتى كه وجدانشان آن را پذيرفته و دليلى خردپسند بر مدعاى خويش ندارند.
بديهى است كه كانون خانواده ، يك واحد كوچك اجتماعى است و اين واحد نيز مانند خود اجتماع ، نياز به رهبر، مدير، سرپرست و رئيس دارد، اكنون چه كسى اين مسئوليت را به عهده داشته باشد؟
در ميان عقلا مخصوصا در زمان ما، حتى هيئتهاى دو نفره اى كه مسئوليتى مى يابند يكى از آنان رئيس و ديگرى معاون يا عضو مى گردد وگرنه كار به هرج و مرج و بى نظمى كشيده مى شود.
در خانواده نيز يك نفر بايد عنوان بزرگ و سر پرست را داشته باشد. قرآن مجيد، طبق طبيعت مردانگى مرد و خشونت خاص او و طبيعت ظريفانه زن ، و نيازهاى روحى و جسمى وى ، مرد را مسئول اين امر قرار داده است كه آفرينش و طبيعت نيز همين را ايجاب مى كند.
ترجيح خرد و عقل بر احساسات  
قرآن ، همواره لطائف عاطفى و احساسى را مورد عنايت و توجه قرار داده و طريق گوناگونى را براى رشد عواطف انسانى ارائه داده است و آئين اسلام آئين مهر و محبت معرفى شده و پيامبر اسلام (ص ) بى محبت را دوزخى و نامسلمان معرفى نموده است .
قرآن ، محبت و رحمت را از صفات مسلمانان معرفى كرده (97) و زندگى زناشوئى را با آرامش و مودت و رحمت پايه گذارى كرده (98) و آنچه را كه مخصوصا در كانون خانواده موجب گرمى و حرارت و محبت گردد سفارش و تجويز نموده است . (99) در عين حال هميشه خرد و عقل را بر عواطف و احساسات ، ترجيع داده و آنچه را كه بر تعقل ، انديشه و خرد انسان لطمه بزند، محكوم و ممنوع نموده است مانند منع مشروبات الكلى و مواد مخدر و افراط در پيروى از هواهاى نفسانى و... و عواطف و احساسات را هم به وسيله عقل و خرد، تعديل و متعادل نموده است .
به همين جهت در موضوع پرستى در كانون خانواده فرموده است : الرجال قوامون على النساء و جانب عقل را گرفته است .
بى ترديد همچنانكه در بخشهاى پيش يادآورى شديم ، مرد، جنبه عقلانى قوى ترى دارد و زن جنبه عاطفى و احساسى نيرومندتر.
پس بايد آن كه جنبه عقلانيش قويتر است مسئوليت قيموميت و سر پرستى را به عهده بگيرد.
ترجيع تفكر و انديشه  
قرآن در موارد مختلف به اهميت انديشه و تفكر توجه عميق داشته در فرهنگ اسلام يكى از بزرگترين و بهترين وسايل وصول به (قرب ) و تكامل ، تفكر و انديشيدن معرفى شده است و بى ترديد اين حالت ، نتيجه و ثمره عقل و خرد انسان مى باشد، و در مقايسه زن و مرد اين حقيقت غير قابل انكار است كه مرد عقلانى تر و زن عاطفى و احساسى تر است . و شايد مراد از: بمافضل الله بضهم على بعضى را ادامه آيه شريفه : الرجال قوامون على النساء اين باشد. يعنى مردان بر زنان قيم و سرپرست هستند و به واسطه آن چه كه خدا بعضى از آنان را بر برخى ديگر برترى داده است .
بنيه و نيروى جمسى  
كسى كه مسئوليت سرپرستى و قيوميت دارد بايد توان نيروى دفاع را داشته بعلاوه اين روحيه را نيز دارا باشد كه آفرينش ، اين حالت را به مرد داده
وظيفه پاسدارى و نگاهبانى را به او سپرده است و باز اين حقيقت نيز از آيه مباركه استفاده مى شود.
تعهد در برابر افراد خانواده  
قرآن ، مرد را متعهد اداره امور و مخارج ، در واحد اجتماعى خانواده قرار داده است و مسئوليت دارد كه نيازهاى مادى آنها را نيز مرتفع نمايد و خرج و مخارج زن بر مرد واجب است و به قدر ممكن بايد وسايل رفاه و آسايش ‍ او را فراهم نمايد.
اكنون طبيعى است كه در مقابل اين مسئوليت بايد نظارت و قيموميت نيز داشته باشد و اين امر نيز از آيه شريفه به خوبى استفاده مى گردد كه :
الرجال قوامون على انساء بما فضل الله بعضهم على بعض و بما انفقوا من امواليهم
(مردان بر زنان سر پرست و قيم هستند به واسطه آنچه كه خدا برترى داده بعضى از آنان را بر بعضى ديگر و براى اينكه از اموالشان انفاق مى كنند.)
لازم به يادآورى است كه چنانچه زنى را استثنائا ببينيم كه همه يا اكثر اين مطالب در مورد او و همسرش برعكس است و زن از شايستگى و لياقت بيشترى برخوردار مى باشد، ناگفته پيدا است كه طرح و تحليل اينگونه مطالب ، در مورد كلى است و استثناءها به مطالب كلى لطمه اى نى زنند و خواننده گرامى ، حقايق را با مواردى اندك ، نقض نمى نمايند.
نكته ديگرى كه قابل ذكر مى باشد اين است كه همچنانكه در گذشته نيز خاطرنشان ساختيم ، همه اين تفاوتها زيبا و در نظام آفرينش عين زيبائى است و هيچكدام اين مطالب دليل بر بهتر بودن و برتر بودن نيست كه اگر چنين نبود زن ، زن نمى شد و مرد، مرد نمى گشت .
و آيه مباركه ... و الرجال عليهم درجة ، بيانگر اين حقيقت است .
پيوند مهر و وداد 
ازدواج ، مرز و حدت ، پيوند مهر و وداد است ، آئين زناشوئى در اسلام ظهور و تجلى يگانگى ، الفت ، يك دلى و يك زنگى است همسرى در فرهنگ قرآن ، مصداق مهر و محبتى پاك ، عشق و ايثار، جذب و انجذاب و ناز و نياز است ، وصلت زن و مرد، پرتوى از عشق و پرستش و آيتى از نظام مدبرانه و حكيمانه جهان آفرينش مى باشد، كه ناظم اين نظام احسن با قدرت اراده ، و تدبيرى خلل ناپذير راه كمال ، سير و حركت به سوى مقصد و مقصود حقيقى و نهائى را ارائه نموده و چگونه سلوك داشتن و چگونه راه رفتن را هم نشان داده است .
روش حكيمانه نظام آفرينش ، آن همه تفاوتها را در زن و مرد آفريده و هم آن ها را عامل جذب و كشش قرار داده است . تا آنجا كه منفعت طلبى و خود دوستى انسان ، در اين مسير، مبدل به دگردوستى گشته تدريجا به عشق و ايثار و يكدلى و يك سوئى كشانده مى شود.
اين واقعيت نشانگر حقيقى است كه انسان ، تنها حيوان نيست كه غرائزش ‍ حاكم بر او باشد. و تنها خود خواهى و استخدامگرى او نيست كه اشياء را در حيطه تصرف خويش در مى آورد، بلكه او داراى روح عشق و پرستش ‍ نيز مى باشد و مى خواهد چيزى و موجودى غير از خود را هم دوست داشته باشد. وى جمال و زيبائى را دوست مى دارد و در تمام جهان و مظاهر هستى ، زيبائى را دوست مى دارد و در تمام جهان و مظاهر هستى ، زيبائى مى بيند كه در زيبائى و جمال و كمال در حد پرستش باشد و مقصد و مقصودى نهائى ، او است .
آرى زن و مرد، خود پرتوى از همان جمال و كمال و تجلى گاه عشق و طلب و جلوه و ناز هستند.
اين عجيب نيست كه برخى از متفكران مادى ، تاريخ روابط زن و مرد را محكوم حس استخدام و استثمار و اصل تنازع بقاء تفسير كنند. و جهل و نا آگاهى خود را از جهان هستى به اينگونه بنمايانند، زيرا درك مسائلى از قبيل محبت ، مودت ، جمال ، كمال ، الفت ، عشق و... فرع بر آن است كه شناخت ما از جهان چه باشد؟ و كمال و جمال را امرى حقيقى و وجودى يا موضوعى قرار دادى ، تشريفى و اعتبارى بدانيم ؟
مادى كه انسان را ناچار است حيوانى پيشرفته ، فرض كند او نمى تواند كمال حقيقى را ادراك نمايد و مقصدى براى حركت انسان و جهان قائل باشد. و در نتيجه نمى تواند مودت و عشق را ببيند و در ميان انسانها و از جمله زن و مرد رابطه اى غير از استخدام گرى و غريزه جنسى درك نمايد. اينگونه افراد بايد هم زن را ابزار توليد بدانند و يا وسيله لذت هاى حيوانى و...
اينان با ديدگان ناتوان ، كم سو و تاريك به جهان مى نگرند و در تاريكى دل ، داورى و قضاوت مى كنند و به همين جهت ، شهوت را مى فهمند ولى مودت و رحمت را ادراك نمى كنند.
مهر زن و مرد از آيت هاى الهى است  
قرآن مجيد كه انسان را خليفة الله دانسته بعد انسانى او را پرتوى از وجود الهى مى شمارد، مقصد، مقصد، معشوق ، معبود و محبوب حقيقى و نهائى انسان را كمال و جمال مطلق ، (الله ) تعالى معرفى كرده و عشق و محبت و مهر و وداد او را برخاسته از كمال جوئى و جمال دوستى وى مى داند. و مهر و علاقه اى كه ميان زن و شوهر هست (علاوه بر علائق و لذائذ حيوانى ) از نوع عشق به جميل مطلق و پرستش خداى متعال مى باشد كه فرمود است :
و من آياته ان لكم من النفكسم ازواجا لتسكنوا اليها وجعل بينكم مودة ورحمة ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون (100)
(و از آيتها و نشانه هاى او اين هست كه از نوع و جان خودتان براى شما جفتهايتان را آفريد تا آرامش دل بجوئيد و ميان شما مهر و مودت و شفقت و رحمت قرار داد، بى ترديد در اين جهت همواره آيتها و نشانه هائى براى انديشه هائى براى انديشمندان مى باشد.)
در هر دو مورد، هم آفرينش همسر و جفت از نفس و جان خود انسان و هم در ايجاد مهر و محبت ، تكيه شده است بر آيت بودن كه انسان آيت و نشانه خدا است و مهر و دادش آيتى ديگر.
ترغيب به ازدواج  
طرفداران برخى از مكتبها، ازدواج را امرى برخلاف سعادت انسانى دانسته و دوست داشتن زن را گناه معرفى كرده اند و مانند مسيحيت تحريف گشته ، فضيلت را در اين دانسته اند كه در مبارزه با نفس ، اگر عيسى (ع ) را مى خواهند كلا زن اختيار نكنند. (101)
كليميت تحريف شده نيز پذيرفته است كه بزرگترين گناه آنست كه عشق زنى ، گونه هايت گل انداخته باشد و كليسا قبول كرده است كه هر آدمى زاده اى كه حاصل آميزش مرد و زنى باشد، با معصيت ازلى به دنيا آمده است و محكوم به شرارت و مرگ است ... (102)
در صورتى كه قرآن مجيد آنچنان به اين امر تشويق مى كند كه مى فرمايد: اگر كسى از جهت فقر و بى بضاعتى اقدام به ازدواج نمى نمايد، بداند كه يكى از نتايج اين امر اين است كه خداى متعال آنان را بى نياز خواهد كرد.
و انكحوا الايامى منكم و الصالحين من عباد كم و امائكم ، ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله و لله واسع عليم (103)
(و كسانى را كه صلاحيت داشته نياز به ازدواج دارند، وسيله ، زناشوئى برايشان فراهم كنيد كه اگر نيازمند و فقير باشند، خداى متعال از فضل خويش ، آنان را غنى و بى نياز خواهد كرد و خدا وسعت بخش ، گشايشگر و بسيار دانا است .)
و به اين وسيله ، به افرادى كه همه چيز و حتى خوشبختى را به ابزار مادى و ماديات مى دانند، هشدار داده كه همه مسائل و حقايق جهان ، آنها نيست كه شما خيال مى كنيد و مى پنداريد و يكى از آثار و نتايج ازدواج ، اگر با هدف و انگيزه اى الهى انسانى باشد اين است كه انسان از فقر نجات خواهد يافت كه البته و صد البته ، اين حقيقت را نيز مادى ، نمى تواند ادراك نمايد.
امر ازدواج در فرهنگ اسلام ، به قدرى مورد توجه قرار گرفته و كانون خانواده و همسردارى به اندازه اى خطير و دارى اهميت است كه هر چيزى كه به اين كانون لطمه و زيانى داشته باشد ممنوع و حرام و هر حركت ، عمل و كار معقول كه به حرارت و گرمى اين كانون بيفزايد، به آن تاءكيد و سفارش ‍ شده است از آنجا كه اجتماع كوچك خانواده ، اساس و بنيان اجتماع بزرگ است . راههاى تمام عوامل سعادت و نيكبختى مادى و معنوى را ارائه داده و در همه زشتيها را بر روى اين كانون بسته است .
موضوع ازدواج در فرهنگ و بينش اسلامى ، امرى مقدس و بسيار مورد تاءكيد قرار گرفته است و روايات و احاديث بسيارى در اين زمينه داريم كه فى المثل (باب النكاح ) باب ازدواج تنها در كتاب (وسائل الشعيه ) بيش از هزار و سيصد صفحه به قطع وزيرى مى باشد و ما در اين مقاله كوتاه تنها از ديدگاه قرآن بحث مى كنيم و خوانندگان گرامى را به كتب احاديث اسلامى ارجاع مى دهيم .
ارزشها و ضد ارزشهاى زن 
زن ، در آفرينش ، يكى از مظاهر و جلوه هاى جمال و زيبائى حق است ، زن گل شكوفاى هستى و مظهر مهر و رحمت الهى است ، از آنجا كه انسان تجلى گاه صفات و اسماء خداوندى است در، در اين جهت ، زن پرتوى از فروغ جمال او و نشانگر الفت و شفقت و وداد محبت است .
با اينكه زن ، يكى از دو ركن اساسى انسان در هستى و مادر همه زيبائيها در زندگى است ، مع ژ، در رشد فرهنگ استعمارى و پيشرفتهاى (منهاى انسانيت و معنويت ) علم و تكنولوژى ، زن را از مقام والا و شامخ خويش ‍ ساقط كرده و وى را به نوعى جديد، به اسارت و بردگى كشانده اند. و در اين بيداد و ستم ، كار را به جائى رسانده اند كه زن به اين اسارت تن در داده و زشت تر از آن ، اسارت را به جاى آزادى پذيرفته است !
زن معاصر (مخصوصا در كشورهاى به اصطلاح پيشرفته ولى از معنويت و انسانيت جدا گشته ) وسيله سود جوئى سودا گران و ابزار توليد و مصرف براى سرمايه داران شده است .
فرهنگ هاى مادى ، در فريب زن به قدرى پيشرفته اند كه معمولا زنها به ويژه زنهاى (به اصطلاح اشرافى ) به شخصيت كاذب خويش قانع شده و ضد ارزشها را براى خويش ارزش تلقى مى كنند به قدرى كودكانه مى انديشند كه مانند اطفال غير مميز و نابالغ ، از داشتن يك اسباب بازى و يك وسيله مد شده ، شاد مى گردند و از دست دادن يا محروم بودن از يك مد زندگى برايشان تلخ گشته عزا مى گيرد. سودا گران و شهوترانان ، آزادى را به گونه اى براى زن (در جامعه مادى ) تفسير كرده اند كه بى بندوبارى و وسيله عياشى شدن را به نام آزادى پذيرفته و مانند دلقكهائى كه خود را فداى قهقهه هاى تماشاچيان خودپرست مى كنند، خويشتن را در اختيار مرد نمايان حيوان منش قرار داده است !
ارزش و شخصيت خويش را بيشتر به زرق و برق مادى ، دكور، لباس ، و چگونگى ميز و مبل و ماشين و... مى دانند و هر جا مى نشينند و بر مى خيزند، همواره اينگونه اشياء را به رخ يكديگر مى كشند و مدام آنان كه چيزى از اين اشياء را به رخ يكديگر مى كشند و مدام آنان كه چيزى از اين اشياء دارند از وحشت از دست دادن آنها و آرزوى بهتر از آنها را داشتن و آنان كه ندارند در حسرت آنها زندگى مذلتبارى را ادامه مى دهند!
و بالاخره درد دلها و سخن در اين باره بسيار است ، زن در فرهنگهاى مادى ، مبدل به ابزار توليد و مصرف گشته و وسيله سوء استفاده سودجويان و شهوترانان قرار گرفته است .
ارزشهاى زن ، در فرهنگ قرآن  
در فرهنگ قرآن ، زن مانند مرد، مورد خطاب وحى مى باشد و هر ارزش كه براى مرد ارزش و عمل تكامل و رشد او است ، براى زن نيز ارزش و وسيله تعالى و تكامل مى باشد، جز در موارد استثنائى كه به واسطه تفاوتهاى خاص و ويژگيهائى كه دارند (104) به تناسب هر كدام وظيفه يا ارزش ‍ خاص قائل شده است مثلا اگر مجاهده و پيكار در ميدان هاى جنگ در راه خدا براى مردان وظيفه و ارزش است براى حفظ شخصيت وجودى زن و ظرافت و لطافت خاصى كه دارد، اين كار وظيفه او شمرده نشده و در مقابل ، تمام ارزش اين وظيفه ، در قبال اداره منزل و خوب شوهردارى كردن وى به او داده شده است . (105)
سمبل و الگوى زن با شخصيت  
در بيان قرآن علاوه بر همه فضائل و ارزشهائى كه براى انسان ابراز شده و زن و مرد هر دو مشمول آنها هستند، به برخى از ارزشها تصريح كرده و زن والا و شايسته را با ارائه الگو معرفى نموده است :
و ضرت الله مثلا الذين آمنوا امرئة فرعون ، اذقالت رب ابن لى عندك بيتا فى الجنة و نجنى من فرعون و عمله و ژ من لقوم الضالمين (106)
(و خداى متعال براى كسانى كه ايمان آوردند، همسر فرعون را مثل زده است ، هنگامى كه او گفت پروردگار را براى من در جوار قرب خودت ، در بهشت منزلى فراهم كن و مرا از فرعون و كردارش نجات بخش و از گروه ستمكارانم برهان .)
در آيه به چندارزش توجه شده است :
1 ادراك كمال مطلق
از آنجا كه كمال حقيقى هر موجود (به فعليت رسيدن همه امكانات و استعدادهاى بالقوه او و وصول به آخرين موقعيتى است كه وجود شى ء اقتضاى آن را دارد) مى باشد در فرهنگ قرآن ، انسان شايستگى دارد كه به مقام قرب نائل گردد و آنچنان سعه وجودى بيابد كه نوع وجودش ‍ از سنخ وجود الهى شود و هنگامى كه تمام استعدادها و شايستگى هايش ‍ فعليت يافت به آن درجه از كمال برسد كه آئينه خدا نما گردد.
و بالاخره كمال حقيقى انسان ، وصول به مقام قرب - نزد خدا- مى باشد و كسى كه اين حقيقت را ادراك كرد، تمام اعمال ، و حركاتش ، در مسير قرب و همه كمالاتش مقدمه براى وصول به كمال نهائى خواهد بود.
همسر فرعون ، اينچنين بانوئى معرفى شده است كه او زنى متكامل و مقصد نهائى را ادراك كرده و در راه رسيدن به مقصد مى گويد: رب ابن لى عندك بيتا خدايا در نزدت ، قربت ، جوارت منزلگاهى برايم فراهم كن .
اين عالى ترين ارزش براى هر انسان است كه زبان قرآن مى فرمايد يك زن با شخصيت داراى اين ارزش است .
2- نفرت از ارزشهاى پوچ و مادى
با اينكه او همسر مرد متمكن ، ثروتمند و مقتدرى است كه تمام امكانات مادى را در اختيار دارد. اما چون طاغوت است در مقابل كمال مطلق قرار گرفته و خارى در مسير حق مى باشد، از او ابراز تنفر مى كند و به كاخ نشينى نمى بالد و (همسر شخصى مثل فرعون بودن ) را ارزش و موجب افتخار نمى داند، به علاوه او بانوى بزرگوارى است كه در كنار مردى مغرور، خودپرست و جبار مثل فرعون و در ميان آن همه افراد تبهكار و بيدادگر، و جامعه اى منحط، ايمان خود را حفظ كرد و هرگز همرنگ جماعت فاسد و آلوده نگشته است . چون يكه و تنها در مقابل همه شياطين و فشارهاى روحى و جسمى مقاومت كرده است تا آنجا كه با ديدگانى باز و اختيارى آگاهانه ، شهادت را پذيرفته تا مسير را كوتاهتر نمايد و به مقصود خويش كه همان قرب ، عندلله و وصول به كمال مطلق است دست يابد، و مى گويد: ونجنى من فرعون ...!
3- طرد فرهنگ طاغوتى و شيطانى
او با ابراز تنفر و انزجار از عمل فرعون نه تنها از مردى سيه دل ، تبه كار، مغرور و مخالفت حق مثل فرعون ، متنفر است بلكه كلا بافرهنگ فرعونى مخالفت مى كند و از روش و كردار او بيزار است ! بنابراين هر كس كه روشى مانند روش فرعون داشته باشد نيز براى او منفور و با تفكر و روش آنان مخالف است و به همين جهت با معبود عالميان نيايش مى كند و مى گويد: ونجنى من فرعون و علمه و مرا از فرعون و عمل او خلاص بخش ، ناگفته پيدا است كه عمل و كردار انسان ، نتيجه و ثمره طرز تفكر، انگيزه ، آرمان و بالاخره عقيده و بينش او و نشانگر شخصيت او است .
4- نفرت و انزجار از ستمكاران
در فرهنگ قرآن ، همانطور كه مهر و محبت ، در راه خدا و براى خدا بر بندگان خدا لازم و از علائم و صفات مؤ منان است ، نفرت و انزجار از زشتيها و زشت كاران نيز از وظايف آن شمرده شده است ، همسر فرعون اين ارزش ‍ را نيز ارائه داده و به خداى جهان عرضه مى دارد و نجنى من القوم الضالمين ، خدايا مرا از قوم و گروه ستمكار نجات ده ، و با اين گفته ، نفرت و خشم خود را از ستم پيشگان ابراز نموده است .
بديهى است كه دوست داشتن و نفرت داشتن بى جهت نمى باشد، دوستى هنگامى است كه سنخيت و تناسبى در بين و جذبه و كشش در ميان باشد ولى موقعى كه سنخيت نباشد بر اثر عدم انجذاب و كشش ، دفع و فرار و سرانجام نفرت خواهد بود.
5- عشق و ايمان
هنگامى كه همسر فرعون ، به وسيله هدايتها و راهنمائيها حضرت موسى (ع ) ارشاد مى گردد و با نور ايمان ، قلبش نورانى مى شود، به مرحله اى از ايمان دست مى يابد كه عاشقانه در اين راه ، از جان خود نيز مى گذرد و از انواع شكنجه ها و زجرهاى فرعونيان نمى هراسد و با استقامت و ايمان ، سمبل عشق و ايمان و الگوئى براى بانوان جهان و حجتى بزرگ براى جهانيان مى گردد و به همه زنان عالم پيام مى دهد كه : ولو در محيطى فاسد، در جامعه اى ستمكار، با افرادى تبهكار و...، در عين حال مى توان مؤ من و پاك باقى ماند! كه درود خدا بر او و زنانى همچو او باد. (107)

 

next page

fehrest page

back page