چند داستان مختصر
در اينجا بايستى چند مثال واقعى پيرامون مسئله
حجاب به منظور اكمال مقصود و بيان فوائد آن ذكر
كنيم:
1 ـ در تفاسير آمده: جوانى از انصار(7) با زنى
خوش سيما و زيبا كه حجاب كاملى نداشت و زيبائيهاى
خود را بروز داده بود روبرو شد، و در يك لحظه عشق
وى در دلش جاى گرفت، لذا چشم از آن زن برنداشت و
با حالتى مست مانند، كه شعورش را از دست داده بود
او را دنبال كرد، هر راهى را كه زن پيش مى گرفت
جوان هم به دنبالش گام برمى داشت تا آنكه زن وارد
كوچه اى شد و او هم پشت سرش، در آن هنگام صورت
جوان به شيشه اى برخورد و مجروح شد، ولى او كه
فاقد شعور خود بود متوجّه نشد، قطرات خون از زخم
صورت به سينه اش مى لغزيد، ولى باز متوجّه خون
نشد، مگر پس از اينكه زن وارد خانه خويش گرديد،
جوان با همان حالت خون آلود با سرعت به سوى پيغمبر
اسلام (ص) شتافت، و با تقديم شكايتى جريان خود و
زن را براى پيغمبر حكايت كرد، در همان هنگام آيه
شريفه نازل شد: (قل للمؤمنين
يغضّوا من أبصارهم و يحفظوا فروجهم) يعنى:
بگو به مؤمنين كه هنگام ديدن زن نامحرمى چشمهاى
خود را بسته، و شهوتشان را كنترل نمايند.
2 ـ نقل مى كنند كه روزى دخترى حامله شد،
خانواده اش فكر كردند كه گاز معده و يا روده علّت
بالا آمدن شكم دختر شان شده، لذا او را نزد پزشك
بردند تا آزمايشش كند، پزشك پس از آزمايش اظهار
داشت كه دختر حامله است.
خانواده دختر يكّه اى خورده و از وى پرسيدند:
ـ چگونه حامله شدى؟!
ـ فرشته خدا ميكائيل مرا حامله كرد!
ـ اين ديگر چه حرفى است، مگر مى شود فرشته،
دخترى را حامله كند؟
ـ بله، آيا اين عجيب است مگر نشينده ايد كه
مريم دختر عمران را يك فرشته حامله كرد؟
خلاصه بعد از جستجو و تحقيق معلوم شد، صاحب
مغازه اى كه ساكن آن محلّه بود از ديدن دختر و
زيبائيش خوشش آمده و پس از فريب دختر با وى همبستر
گشته است، شاعر مى گويد: (با نگاهى و سپس لبخند،
بعد از آن سلامى و كلامى و سپس وعده ديدار و لقاء
است)(8).
3 ـ در يكى از خانواده هاى محترم، زنى زيبا و
خوش اخلاق زندگى مى كرد، او با شوهر و چهار فرزندش
ـ با وجودى كه شوهرش چندين سال از او بزرگتر بود ـ
در يك جوّ پر مهر و محبّت و با تفاهم كامل روزگار
را سپرى مى كردند.
نزديك خانه ايشان كاسب خبيثى بود كه هميشه به
زيبائى آن زن (كه بى حجاب بود) چشم دوخته و در او
طمع مى كرد، كم كم با كلمات و نغمه هاى عاشقانه اى
او را فريب داد و بدو گفت: تو زنى زيبا و كم سن
هستى و چگونه به زندگى با اين مرد بزرگسال تن مى
دهى؟!
و پيوسته در گوش او زمزمه مى كرد، تا اينكه
شوهر آن زن تحت فشار همسر فريب خورده اش، مجبور شد
طلاقش دهد تا با آن مرد جوان كاسب ازدواج كند، و
به اين ترتيب (بى حجابى) كانون گرم خانواده اى را
منهدم، ميان دو همسر جدائى و بالأخره فرزندان آنها
را ضايع ساخت.
4 ـ در قوم بنى اسرائيل عابدى بود كه از كثرت
عبادت مستجاب الدّعوه شد و براى هركس كه دعا مى
كرد، خداوند متعال استجابت مى نمود، يكى از روزها
چهار برادر نزدش آمدند و خواهر خود را كه لال و
بسيار زيبا بود نزدش نهادند تا دعا كند كه خداوند
زبان دختر را از بند لالى برهاند.
چون عابد از داخل صومعه خود درب را بسته و
مشغول عبادت بود چهار برادر خواهر لال خود را در
مقابل درب صومعه رها ساخته و رفتند تا عابد هنگام
باز كردن درب او را ببيند.
هنگام صبح، عابد در صومعه را باز كرد، و با آن
دختر زيباى خوش سيما روبرو شد، زيبائى بيش از حدّ
دختر چشمان او را خيره كرد و پس از مبارزه اى
سرسخت ميان شهوت و عقل، متأسّفانه در لحظه سرنوشت
اسير شهوت خويش گرديد، و طرحى را در نهاد خود
آماده ساخت.
دست دختر را گرفت و با نوازش فريبكارانه اى او
را داخل صومعه كرد، و همانجا با دختر ـ والعياذ
بالله ـ زنا كرد، پس از انجام عمل شنيع زنا، به
فكر رسوائى ناشى از اين كار افتاد، نفس امّاره اش
او را وسوسه كرد تا دختر را بكشد، و بالفعل دختر
را كشت و به خاك سپرد!
پس از چندى چهار برادر آمدند تا خواهر بهبود
يافته خود را به خانه باز گردانند، ولى پيدايش
نكردند، از عابد پرسيدند؟ او انكار كرد و اظهار
داشت كه چنان دخترى را نديده است، برادران ناچار
به جستجوى خواهرشان پرداختند تا بالأخره به قسمتى
از زمين رسيدند كه خاكش جديد و وضعى غير طبيعى
داشت، همانجا زمين را حفر كردند و با جنازه
خواهرشان مواجه شدند.
آنان كه در آن منطقه كسى جز عابد را سراغ
نداشتند، عابد را دستگير نموده و به شهر بردند، پس
از بازجوئى عابد به جنايت زشت خود اقرار كرد و
محكوم به اعدامش كردند و سپس نزديك چوبه دار
هنگامى كه طناب دار را بر گردنش انداختند، شيطان
مقابلش مجسّم شد و به او گفت: من تو را به اين روز
انداختم و هم اكنون مى توانم با يك شرط نجاتت
بدهم!
ـ عابد ناآگاه با كمال اشتياق پرسيد: با چه
شرطى؟
ـ اينكه برايم سجده كنى.
ـ منكه با اين حالت نمى توانم سجده كنم.
ـ به اشاره دو چشمت به نيّت سجده در برابر من
كافيست، و همينطور هم شد، عابد با بستن دو چشم به
عنوان سجود براى شيطان اشاره كرد و همان لحظه به
دار آويخته شد در حالى كه زناكار، قاتل و كافر به
خدا بود، به سوى آتش جهنّم روانه گشت.
اين داستانها (خيلى اندك از بسيار است) دلايل
آشكار از عواقب وخيمى است كه بى حجابى به بار مى
آورد حال آياكسى هست كه از آنها پند و عبرت گيرد؟
گوشه هائى از حقوق اسلامى زن
اسلام با كمال عدالت حقوقى به زن و حقوقى به
مرد داده است، از اين رو حقوقى را اختصاص به زنان
داده، از قبيل: تعيين مهر، تخفيف در مجازات ارتداد
ـ كه كشته نمى شود ـ، عدم وجوب جهاد ابتدائى بر زن
و اختصاص حدّ اكثر احترام فرزندان نسبت به مادر.
شخصى به محضر مبارك پيامبر اسلام (ص) شرفياب
شد، و پرسيد: به پدر يا مادرم احترام كنم؟ پيغمبر
فرمود: به مادرت، اين سؤال سه بار تكرار شد و
پيغمبر همين پاسخ را مى فرمود، تا بار چهارم كه
پيغمبر اكرم (ص) فرمود: به پدرت نيكى كن، و اين
نشانگر شخصيّت والاى زن از ديدگاه مكتب مقدّس
اسلام است.
و ديگر از حقوق زن اين است كه نماز جمعه و نماز
جماعت بر او نيست يعنى نماز جمعه بر او واجب نشده،
و نماز جماعت هم بر او مانند مردان تأكيد نشده، و
ديگر اينكه حق دارد مزد شير دادن به فرزند را از
شوهرش مطالبه كند، همچنين اسلام زن را در سنّى
كمتر از سنّ مرد، عاقل، بالغ و داراى شخصيّت
اجتماعى مى شمارد، و ديگر حقوق زن اين است كه اگر
جزء اقليّتهاى مذهبى در بلاد اسلام باشد ماليات
جزيه را نمى دهد، بخلاف مردان.
و اسلام حقوقى را هم اختصاص به مردان داده مثل:
فتوى دادن، قضاوت، مقام، تعدّد زوجات، و مشورت
كردن، گرچه گاهى با زنان هم مى توان مشورت نمود، و
انگيزه تمام اينها اين است كه خداوند متعال، زن را
با عاطفه بيشتر و مرد را با نيروى فكرى و انديشه
بيشتر آفريده، و امور خانه دارى و شبيه آن را به
عهده زن گذاشته است.
حقوق اختصاصى زن
گرچه در مسئله زناشوئى مرد و زن خودشان را در
اختيار يكديگر قرار مى دهند، لكن جنبه عاطفى زن
ايجاب مى كند در مقابل اينكه خودش را در اختيار
همسرش قرار مى دهد مهريه اى به وى داده شود، و چون
زن با عاطفه است اگر مرتد شود، كشته نخواهد شد،
زيرا امكان دارد عاطفه بر او غالب شده و موجب
ارتدادش گشته باشد، و به همين معنى روايتى از حضرت
على (ع) هم آمده است، و امّا جهاد چون كارى است
خشونت بار و زن رقيق القلب و نازكدل مى باشد، و
وجوب جهاد دفاعى هم به علّت حالت فوق العاده و
اضطراريست، و اينكه بايد مورد احترام بيشتر
فرزندان قرار گيرد، چون مادر در امور حاملگى، وضع
حمل و شيردادن بيش از پدر زحمت كشيده و رنج برده
است.
و علّت اينكه نماز جمعه و جماعت بر زن نيست چون
منافات با امور خانه داريش دارد، و اينكه حقّ
مطالبه بهاى شيرش را دارد از اينجهت است كه در
مقابل كارهاى خارجى مرد، زن هم كارهاى داخل منزل
را انجام مى دهد، و اينكه زودتر از مرد شخصيّت مى
يابد، چون از نظر طبيعى قابليّت داشته، و زودتر از
مرد به سنّ رشد و بلوغ مى رسد، و اينكه جزيه نمى
دهد، چون امور مالى مربوط به مردانست.
حقوق اختصاصى مرد
فتوى دادن، قضاوت و حكومت نياز به قاطعيّت و
خشونت دارد و خداوند زن را چنين نيافريده، و
انگيزه اش هم اينست كه زندگانى انسان از يك سو
نياز به عاطفه و از سوى ديگر نياز به قاطعيّت و
خشونت دارد، خداوند متعال زن را نسبت به موضوع اول
و مرد را در موضوع دوّم تخصّص داده است، و چنانكه
در سابق مثال زديم مثل دو ماشين باربرى و مسافرى
است، و اگر از نظر آفرينش و احكام، زن و مرد مانند
هم بودند نقص بزرگى در نظام آفرينش پديد مى آمد،
درست مثل اينكه تمام ماشينها براى باربرى و يا
مسافرى باشد.
و حجاب زن براى اينست كه از چشمهاى مردان بدور
بوده، و اشتياق و علاقه مرد نسبت به او باقى بماند
كه به گوشه هائى از آن اشاره شد.
و امّا مسئله تعدد زوجات چون زنان هميشه بيش از
مردان هستند، پس آيا بهتر اينست كه قسمتى از ايشان
مجرّد و بدون همسر بمانند، يا اينكه يك مرد بتواند
با بيشتر از يكى ازدواج كند؟ و لذا چون مسيحيّت در
غرب تعدّد زوجات را منع نموده و بى حجابى و اختلاط
مرد و زن را مباح دانست، زن به شقاوت و بدبختى
كشيده شد، و هر جوانى چند معشوقه براى خود انتخاب
كرد كه فقط از آنان بطور غير شرعى لذّت ببرد، و
حتّى خرجى آنها را هم نپردازد.
حال اگر امر داير شود بين برنامه اسلام و
برنامه غرب، آيا برنامه اسلام به عقل، علم و تجربه
نزديكتر نخواهد بود؟