نظام خانواده در اسلام

حسين انصاريان

- ۱۳ -


( من سعـادة الرجـل ان يكـون له ولـد يستعين بهم )
حضرت سجاد (عليه السلام) كافى ، ج 6 ، ص 2

جايگاه و ارزش فرزند

اولاد چه دختر و چه پسر از بزرگترين و بامنفعت ترين نعمت هائى است كه حضرت حق به بندگان مؤمنش عنايت مى كند.
ابراهيم (عليه السلام)، فرزند نداشت، از اين بابت اندوهگين بود، خداوند مهربان به عبد شايسته اش در ايام كهولت اسماعيل و اسحاق را مرحمت كرد.
اسحاق ريشه انبياء الهى تا زمان مسيح، و اسماعيل ريشه خاتم انبياء و امامان معصوم و هزاران حكيم و عارف و فقيه است.
فرزند نعمت فوق العاده اى است، منبع خير است، منبع كرامت و سود دنيا و آخرت براى انسان است، البته انسانى كه مؤمن به حق است، و به خاطر ايمانش فرزندان خود را مؤمن و صالح و شايسته تربيت مى كند.
ابراهيم به خاطر فرزنددار شدن به حمد كامل حق برخاست، كه فرزنددار شدن به راستى اقتضاى حمد مى كند، حمدى كه با زبان و قلب و اعضاء و جوارح تحقق پيدا كند.
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى وَهَبَ لى عَلَى الْكِبَرِ اِسْمعيلَ وَ اِسْحاقَ اِنَّ رَبّى لَسَميعُ الدُّعاءِ. [1]
خداى را سپاس كه در زمان پيرى به من اسماعيل و اسحاق را بخشيد، همانا پروردگار من شنواى دعاى بندگان است.
از آيـه شريفه استفاده مى شود، كه آنقـدر فرزند جايگاه مهمى در زنـدگى دارد، كه ابراهـيم به وقت پيرى از حضرت حق درخواست فرزند كرد، و دعـايش مستجاب شد.
زكريا به هنگام پيرى در محراب عبادت از حضرت حق درخواست فرزند كرد :
فهب لى مِن لدنك وليّاً يرثنى و يرث من آل يعقوبَ. [2]
مرا از جانب خود جانشينى صالح عطا فرما كه از من و آل يعقوب ارث ببرد.
اسحاق بن عمار از امام ششم (عليه السلام) روايت مى كند : شخصى گفت در داشتن فرزند بى رغبت بودم، تا توفيق وقوف در عرفات نصيبم شد، در كنارم نوجوانى را ديدم دعا مى كرد و اشك مى ريخت و مى گفت :
يا رَبِّ والِدَيَّ والِدَيَّ فَرَغَّبَنى فِى الْوَلَدِ حينَ سَمِعْتُ ذلِكَ. [3]
خداوندا پدر و مادرم، پدر و مادرم، با شنيدن دعاى او نسبت به پدر و مادرش شوق پيدا كردن فرزند در من پديد آمد.
پدران و مادران از دنيا رفته، از عبادت و مناجات، و كار خير فرزندانشان در صورتى كه اهل ايمان بودند بهره كامل مى برند.

فرزند دارى در اسلام

از رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده :
خَمْسَةٌ فى قُبُورِهِمْ وَ ثَوابُهُمْ يَجْرى اِلى ديوانِهِمْ : مَنْ غَرَسَ نَخْلاً ، وَ مَنْ حَفَرَ بِئْراً ، وَ مَنْ بَنى لِلّهِ مَسْجِداً ، وَ مَنْ كَتَبَ مُصْحَفاً ، وَ مَنْ خَلَّفَ اِبْناً صالِحاً. [4]
پنج نفر از دنيا رفته اند، ولى پرونده آنان بسته نشده، دائم به آنان ثواب مى رسد : كسى كه درختى كاشته، چاه آبى براى بهره بردارى مردم حفر كرده، مسجدى ساخته، قرآنى نوشته، فرزند شايسته اى از او به جا مانده.
امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد :
وقتى يوسف برادر مادرى خود را ديد، به او گفت چگونه بعد از من زمينه ازدواجت را فراهم كردى ؟ گفت : پدرم يعقوب مرا امر كرد و گفت :
اِنْ اِسْتَطَعْتَ اَنْ يَكُونَ لَكَ ذُرِّيَّةٌ تُثْقِلُ الاَْرْضَ بِالتَّسْبيحِ فَافْعَلْ. [5]
اگر بتوانى فرزندانى بياورى كه زمين حق را به تسبيح و ثناى خود نسبت به پروردگار سنگين كنند، اين كار را انجام بده.
حضرت سجاد (عليه السلام) فرمود :
مِنْ سَعادَةِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ اَنْ يَكُونَ مَتْجَرُهُ فى بِلادِهِ، وَ يَكُونَ خُلَطاؤُهُ صالِحينَ، وَ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ يَسْتَعينُ بِهِ. [6]
خوشبختى مرد مسلمان در سه چيز است : محل تجارت و كسبش در شهر خودش باشد، كه پس از پايان روز نزد زن و فرزند خود برود، و دوستانش شايسته و صالح باشند، و فرزندانى داشته باشد كه از كمك آنان سود جويد.
چقدر نعمت وجود فرزند باارزش است كه در قرآن مجيد آمده :
و الله جعل لكم من انفسكم ازواجاً و جعل لكم من ازواجكم بنين و حفدة و رزقكم من الطّيِّبات. [7]
خداوند از گوهر وجود شما همسرانتان را قرارداد، و از همسرانتان فرزندان و نوه و داماد نصيب شما نمود، و روزى شما را از پاكيزه ها قرار داد.
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
فرزندان مسلمانان در قيامت شفاعت مى كنند، شفاعت آنان پذيرفته است، چون به دوازده سالگى برسند، حسنات آنان ثبت مى شود، و چون به تكليف برسند، گناه بر آنان نوشته مى شود. [8]
امام هفتم (عليه السلام) فرمود :
سَعِدَ اِمْرُؤٌ لَمْ يَمُتْ حَتّى يَرى خَلَفاً مِنْ نَفْسِهِ. [9]
خوشبخت شد مردى كه نمرد تا فرزندى از خود ديد.
سود فرزند داشتن تا كجاست كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود :
فِى الْمَرَضِ يُصيبُ الصَّبِىَّ اَنَّهُ كَفّارَةٌ لِوالِدَيْهِ. [10]
بيمارى فرزند كفاره گناهان پدر و مادر اوست.
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
اَلْوَلَدُ الصّالِحُ رَيْحانَةٌ مِنَ اللّهِ قَسَمَها بَيْنَ عِبادِهِ . . . [11]
فرزند شايسته دسته گلى خوشبو از جانب خدا است كه بين بندگانش قسمت كرده.
و فرمود :
اَلْوَلَدُ الصّالِحُ رَيْحانَةٌ مِنْ رَياحينِ الْجَنَّةِ. [12]
فرزند شايسته دسته گلى خوشبو از گلهاى بهشت است.
در روايت آمده : رسول خدا بر منبر مسجد مدينه در حال موعظه بود، حسن و حسين (عليهما السلام) وارد مسجد شدند، پيراهن قرمز رنگ به تن داشتند در حال آمدن به زمين خوردند، پيامبر به سرعت از منبر به زير آمد و هر دو را به آغوش گرفت، [13] سپس اين آيه را تلاوت فرمود :
انَّما اموالكم و اولادكم فتنة و الله عنده اجر عظيم. [14]
مال و اولاد شما از جانب خداوند آزمايش است، نزد حق براى شما در اين آزمايش اجر بزرگ است.
در تهران قناتى حفر شد كه حفركننده آن مردى بود به نام حاج عليرضا، بيش از صد سال است كه مردم يكى از مناطق تهران از آن آب استفاده مى كنند، يكى از علماى بزرگ مى فرمود، شخصى او را به خواب ديد در باغى بزرگ كنار نهرى عظيم، به او گفت اين باغ يكى از باغهاى بهشت است و اين نهر هم نهر بهشتى، اين هر دو به مزد آن قنات به من عطا شده، ولى اى كاش برايم فرزندى بود كه يك بار لا اله الا اللّه مى گفت و مى مرد، كه بهره اى عظيم از اقرار او به توحيد نصيب من مى شد.

عشق به اولاد

امام ششم (عليه السلام) از رسول خدا روايت مى كند :
اَحِبُّوا الصِّبْيانَ وَ ارْحَمُوهُمْ. [15]
فرزندانتان را دوست بداريد، و به آنان رحمت آوريد.
بعضى از مردم علاقه چندانى به كودكان خود نشان نمى دهند، يا اگر علاقه دارند اظهار نمى كنند، و در رفتار با آنان خشن و تند، و سخت گيرند، اينان بدانند كه با اين روش، كه روشى غيرانسانى و اسلامى است خود را از رحمت حق محروم مى كنند.
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
اِنَّ اللّهَ لَيَرْحَمُ الْعَبْدَ لِشِدَّةِ حُبِّهِ لِوَلَدِهِ. [16]
همانا خداوند به بنده اش محض شدت عشقش به فرزندانشان رحم مى كند.
امام هفتم (عليه السلام) فرمود :
. . .اِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَيْسَ يَغْضِبُ لِشَيْء كَغَضَبِهِ لِلنِّساءِ وَ الصِّبْيانِ. [17]
خداوند بزرگ، به چيزى مانند خشمش به نفع زنان و كودكان خشم نمى گيرد.
خشم حق محصول بىوفائى و بدرفتارى مردان نسبت به خانواده است.
امام ششم (عليه السلام) فرمود :
موسى در كوه طور به حضرت حق عرضه داشت :
اَيُّ الاَْعْمالِ اَفْضَلُ عِنْدَكَ قالَ حُبُّ الاَْطْفالِ. [18]
خداوندا چه عملى در نزد تو برترين عمل است ؟ خداوند فرمود : دوست داشتن اطفال. بوسيدن فرزندان
فتال نيشابورى كه از دانشمندان بزرگ شيعه است در كتاب باارزش روضة الواعظين از معصوم روايت مى كند :
اَكْثِرُوا مِنْ قُبْلَةِ اَوْلادِكُمْ فَاِنَّ لَكُمْ بِكُلِّ قُبْلَة دَرَجَةً فِى الْجَنَّةِ مَسيرَةَ خَمْسِمِأَةِ عام. [19]
فرزندان خود را زياد ببوسيد، كه به هر بوسيدنى درجه اى در بهشت نصيب شما مى شود، درجه اى كه طول مسير آن پانصد سال راه است.
مردى به محضر رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) آمد و گفت : تاكنون فرزندم را نبوسيده ام.
حضرت فرمود : همانا كه اين مرد اهل آتش جهنم است.
در اين زمينه فرقى بين دختر و پسر نيست، دختر و پسر عنايت خدا، و هر دو فرزند انسانند، آنان كه دختردار مى شوند، و به اين خاطر چهره درهم مى كشند، روحيه اى همانند روحيه اعراب زمان جاهليت دارند، و وجودشان آلوده به حماقت است.
به خواست حق در بحث آينده به مسئله دختردارى اشاره خواهم كرد، تا معلوم شود كه جايگاه و ارزش دختردارى در اسلام چه جايگاه رفيع و بلندى است.
سفارش ديگرى نسبت به فرزندان از معصومين رسيده كه رعايتش از نظر اخلاقى بسيار مهم است :
يُفَرَّقُ بَيْنَ الصِّبْيانِ وَ النِّساءِ فِى الْمَضاجِعِ اِذا بَلَغُوا عَشْرَ سِنينَ. [20]
جايگاه خواب دختر و پسر را به سن ده سالگى از هم جدا كنيد.
رسول اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) سفارش بسيارمهمى در اين زمينه دارند كه قابل توجه است :
اَلصَّبِىُّ وَ الصَّبِىُّ، وَ الصَّبِىُّ وَ الصَّبِيَّةُ، وَ الصَّبِيَّةُ وَ الصَّبِيَّةُ يُفَرَّقُ بَيْنَهُمْ فِى الْمَضاجِعِ لِعَشْرِ سِنينَ. [21]
محل خواب پسر و پسر، پسر و دختر، دختر و دختر را به هنگام ده سالگى از هم جدا كنيد.
آرى در يك رختخواب مصلحت نيست دو كودك پسر، يك پسر و يك دختر و دو دختر بخوابند، كه دين تيزبين اسلام اين برنامه را نمى پسندد.
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
دَعْ اِبْنَكَ يَلْعَبُ سَبْعَ سِنينَ، وَ اَلْزِمْهُ نَفْسَكَ سَبْعَ سِنينَ فَاِنْ أَفْلَحَ وَ اِلاّ فَاِنَّهُ لا خَيْرَ فيهِ. [22]
تا هفت سال كودكت را براى بازى آزاد بگذار، و هفت سال بعد با تمام وجود از او مواظبت كن، اگر به قبول ديندارى و تربيت تن داد، تن داده، ورنه خيرى در او نيست.
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
عَلِّمُوا اَوْلادَكُمُ السِّباحَةَ وَ الرِّمايَةَ. [23]
به فرزندانتان شنا و تيراندازى ياد بدهيد.
و نيز آن حضرت فرمود :
اَكْرِمُوا اَوْلادَكُمْ وَ اَحْسِنُوا آدابَهُمْ يُغْفَرْ لَكُمْ. [24]
با گرامى داشتن فرزندانتان، و به نيكى كشاندن رفتارشان خود را در معرض مغفرت خداوند قرار دهيد.
مالك دنيار مى گويد : فردى بى قيد و بند بودم، از اسلام خبرى نداشتم، سه بار ازدواج كردم، به خاطر نازائى زنانم آنان را طلاق دادم، از همسر بعدى فرزندى پسر پيدا كردم، در شش سالگى او را به مكتب بردم، عصر كه به خانه برگشت او را به حالت بيمارى ديدم، معلوم شد اولين مطلبى كه معلم به او تعليم داده اين آيه بوده :
يَوماً يجعل الولدان شيباً. [25]
قيامت كودكان را پير مى كند.
بيمارى او علاج نشد، از دنيا رفت، ملازم قبر او شدم، شبى در عالم خواب ديدم يكه و تنها در بيابانى مخوف قرار دارم هيولائى عجيب و غريب به من حمله كرد، پا به فرار گذاشتم، به ديوارى رسيدم، خواستم از ديوار بالا رفته به پشت ديوار بروم تا خود را از دست آن هيولا نجات دهم، ناگهان تعدادى بچه را در حال بازى ديدم، سراغ فرزندم را گرفتم، او را صدا زدند، به او گفتم عزيزم در كجائى ؟
گفت بعد از مردن مرا به كلاس قرآن برده اند، تا با يادگرفتن قرآن مستحق ورود به بهشت و رحمت حق شوم، به او گفتم اين هيولا چيست مرا دنبال كرده ؟ گفت پدر اين ظهور اعمال و اخلاق زشت خود توست، از ترس بيدار شدم، تمام زشتى ها را كنار گذاشتم، به توبه و انابه موفق شدم و در راه حق قدم گذاشتم.

( قال رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) : نعم الولد البنات ، ملطفات ،مجهزات ، مؤنسات ، مباركات ، مفليات )
فروع كافى ، ج 6 ، ص 5

ارزش دختر دارى در اسلام

اراده حق در عطا كردن فرزند

وجود مقدس حق، فعّال ما يشاء، مالك آسمانها و زمين، عليم و قدير، حكيم و عادل، و رحمان و رحيم است.
تصميم و اراده او نسبت به بندگان عين لطف، و محض محبت، و جلوه عشق و رحمت، و تجلى كرامت و حسن انتخاب است.
او هرچه را براى بنده اش بخواهد به مصلحت دنيا و آخرت عبد است، و عبد نسبت به حكمت و عدالت و رحمت و اراده او بايد تسليم باشد، كه اين حالت تسليم بالاترين عبادت باطن، و از اخلاق انبياء و اولياء، و نشانه عشق و معرفت عاشقان و عارفان به حضرت اوست.
آن را كه عقيم قرار داده، به كسى كه دختر مى دهد، به آنكه پسر عنايت مى فرمايد، در دامن مادرى كه دوقلوئى از پسر و دختر مى گذارد، همه و همه عين رحمت و لطف، و جوشش عشق او به بندگان است.
للّه ملك السّموات و الارض، يَخلق ما يشاء، يهبُ لمن يشاء اِناثاً، و يهب لمن يشاء الذُّكور، او يُزوِّجهم ذُكراناً و اناثاً، و يجعل من يشاء عقيماً اِنَّه عليمٌ قديرٌ. [26]
پادشاهى و ملك آسمانها و زمين تنها و تنها براى خدا است، هرچه بخواهد مى آفريند، به هركه بخواهد دختر، و به هركه بخواهد پسر مى بخشد، يا در يك رحم دو فرزند يكى پسر و يكى دختر قرار مى دهد، و هركه را بخواهد عقيم و نازا مى گذارد، همانا خداوند دانا و تواناست.
بر اساس اين آيه شريفه فرزند دختر، جلوه سلطنت و پادشاهى، تجلى اراده او در آفرينش، و نور دانائى و توانائى او نسبت به انسان است.
دانش و قدرت، فعل و اراده، حكومت و مالكيت او اقتضا كرده كه پدر و مادرى داراى دختر شوند.
چهره درهم كشيدن نسبت به تولد دختر، چهره درهم كشيدن نسبت به الوهيت، مالكيت، خلقت، انتخاب و دانائى و توانائى حضرت اوست، كه گناهى بزرگ، و حالتى احمقانه، و برنامه اى بدور از منطق و حكمت است.
طفل اگر بميرد، به فرموده امام صادق (عليه السلام)، در جهان برزخ به ابراهيم و ساره سپرده مى شود، تا در دامن آنان تربيت شود، و براى آخرت پدر و مادر ذخيره گردد.
شهيد در مسكن الفؤاد نقل مى كند كه امام ششم (عليه السلام) فرمود صبر بر مرگِ طفل و دورى از جزع و فزع ثوابش بيشتر از آن است كه طفل زنده مى ماند و در ركاب حضرت قائم ( عج ) در حال جهاد در راه خدا شهيد مى شد.
حضرت حسين (عليه السلام) شش ماهه شهيد خود را به خيمه برگرداند، و در آغوش خواهرش زينب نهاد، و خود روى خاك نشست و عرضه داشت الهى اين شهيد شش ماهه را ذخيره روز آخرت من قرار بده.
جائى كه طفل مرده به اين اندازه براى انسان قيمت داشته باشد كودك بجا مانده و بزرگ شده، در حالى كه تربيت و وقـار و ادب و ايمانش، نتيجه زحمات سنگين پدر و مادر است براى انسان چه اندازه قيمت دارد ؟ دختر يا پسر هيچ فرقى نمى كند، منظور اولاد انسان است.
به فرموده قرآن مجيد در سوره انفال آيه 28 : فرزندان انسان براى انسان آزمايش حقند، اگر انسان در برابر اين آزمايش و ابتلا سرفراز بيرون آيد، به اين معـنا كه بوجود او خوشنود و راضى باشد، در تعليم و تربيت دينى او بكوشد، وسائل ازدواجش را در حدّ قدرت فراهم كند، احترام او را پاس بدارد، در بزرگداشت وجود او و حق او اقدام نمايد، به اجرى عظيم، و ثوابى فوق العاده رسيده.
مگر قرآن مجيد نفرموده :
المالُ و البنونَ زينة الحَيوةِ الدُّنيا و الباقياتُ الصّالحاتُ خير عند ربِّكَ ثواباً و خيرٌ املاً. [27]
مال و فرزندان زيب و زينت زندگى دنيايند، حركات شايسته اى كه دوام و بقا دارد، نزد خداوندت بسى بهتر و عاقبت آن نيكوتر است.
كسى كه براى تربيت فرزند خود زحمت مى كشد، و او را آشناى با حق و با انبياء و با ولايت و با قرآن بار مى آورد، باقيات صالحاتى است كه در بين تمام برنامه هايش نظير ندارد، و همين است كه نزد خداوند بهتر و عاقبتش براى انسان نيكوتر است.
مگر مريم كبرى، خديجه بزرگوار، آسيه باكرامت، فاطمه زهرا (عليها السلام) و زينب كبرى براى پدران خود بهترين باقيات صالحات نيستند ؟
چرا كسى از دختردار شدن كسل شود؟ مگر فرزندى كه در رحم مادر قرار دارد به اراده كسى جز خدا دختر مى شود، دختر شدن فرزند در رحم عين لطف و رحمت حق و عنايت و مرحمت اوست، بايد تسليم اراده و لطف او بود، و بر نعمت وجود دختر تا پايان عمر با تمام وجود به شكر و سپاس برخاست.
به اين واقعيت حتماً توجه كنيد : رسول حق داراى چند پسر به نام قاسم، طيّب، طاهر، و ابراهيم شد، گرچه هيچ كدام زنده نماندند، ولى به خاطر پسردار شدن، از جانب خداوند تبريك و تهنيت به او داده نشد، و آيه اى هم در قرآن مجيد به اين سبب نازل نشد، ولى وقتى دخترى چون فاطمه در رحم پاك خديجه تكوّن پيدا كرد، سوره كوثر نازل شد، و بشارت خير كثير، و نيكى دائم به او داده شد!!
روايات بسيار مهم باب دختر دارى
مستحب است انسان، در صورتى كه از دختر داشتن محروم است، دست نياز به جانب حق بردارد، و براى دختردار شدن با حال اخلاص به درگاه حق دعا كند و بنالد.
ابراهيم خليل آن پيامبر بزرگ با داشتن فرزندى چون اسماعيل و اسحاق به درگاه حق جهت دختردار شدن ناليد. امام صادق (عليه السلام) دعاى او را بدين صورت نقل مى كند :
اِنَّ اِبْراهيمَ سَأَلَ رَبَّهُ اَنْ يَرْزُقَهُ اِبْنَةً تَبْكيهِ وَ تَنْدُبُهُ بَعْدَ مَوْتِهِ. [28]
از حضرت حق درخواست دختر كرد تا حداقل پس از مرگش گريه كننده و ناله كننده و خلاصه مجلس گرم كن و يادآور داشته باشد.
هدفى كه در اين روايت بازگو شده خيلى مهم نيست، آنچه مهم است اصل مطلب است كه پيغمبرى اولوالعزم از داشتن دختر محروم بود، براى رسيدن به اين نعمت دعا كرد.
اينكه انسان پدر دختر باشد افتخار دارد، چراكه رسول باكرامت اسلام پدر دختر بود، اين همرنگى با رسول خدا در زندگى، كه با عنايت شدن دختر به انسان تحقق پيدا مى كند واقعاً افتخار دارد، امام صادق (عليه السلام) فرمود :
كانَ رَسُولُ اللّهِ اَبا بَنات. [29]
پيامبر بزرگوار خدا پدر دختران بود.
اگر كسى دختر نداشت ولى داراى خواهر بود، باز هم درى از رحمت حق بر وى باز شده، امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد :
مَنْ عالَ ثَلاثَ بَنات اَوْ ثَلاثَ اَخَوات وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ. [30]
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
نِعْمَ الْوَلَدُ اَلْبَناتُ، مُلْطِفاتٌ، مُجَهِّزاتٌ مُؤْنِساتٌ، مُبارَكاتٌ، مُفَلِّياتٌ. [31]
دختران چه خوبند، مهربان و نرمخو، مددكار و آماده به كار، انيس انسان، بابركت، و علاقه مند به پاكيزگى.
امام ششم (عليه السلام) فرمود :
مَنْ عالَ اِبْنَتَيْنِ، اَوْ أُخْتَيْنِ، اَوْ عَمَّتَيْنِ اَوْ خالَتَيْنِ حَجَبَتاهُ مِنَ النّارِ. [32]
كسى كه دو دختر، يا دو خواهر، يا دو عمه، يا دو خاله را سرپرستى كند، سرپرستى آن دو او را از آتش جهنم حفظ مى كند.
مردى به مردى كه نزد رسول حق نشسته بود خبر داد همسرت دختر آورد، رنگ آن مرد تغيير كرد، رسول اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : چه شده عرضه داشت : خير است، فرمود : بگو چه اتفاقى افتاده. گفت : از خانه بيرون آمدم در حالى كه همسرم درد زائيدن داشت، اين مرد به من خبر داد دختردار شده ام، حضرت فرمود : زمين حمل كننده او، آسمان سايه سرش، و خداوند روزى دهنده اوست، دختر دسته گياه خوشبوئى است كه آن را مى بوئى، سپس رو به اصحاب كرد و فرمود :
كسى كه داراى يك دختر است، مشكل دارد تربيت و حفظ او، تهيه جهازيه، آماده كردن مقدمات عروسى، دلهره داماد دارى و براى هر كس دو دختر است، خدا را به فرياد او برسيد، و هر كس داراى سه دختر است جهاد و هر كار مكروهى را معاف است، و هر آن كه چهار دختر دارد، اى بندگان خدا او را كمك دهيد، به او قرض دهيد، و به او رحمت آوريد. [33]
چقدر دختر عزيز است، كه رسول حق يارانش را به يارى دخترداران دعوت كرده، و كمك به دخترداران را وظيفه الهى امت قرار داده.
مردى در زمان امام صادق (عليه السلام) دختردار شد، خدمت امام رسيد، حضرت او را ناراحت و خشمگين ديد به او فرمود فكر كن خداوند به تو وحى مى كرد من براى تو انتخاب كنم كه خداى تو هستم، يا تو با بودن من انتخاب مى كنى ؟ چه جواب مى دادى عرض كرد مى گفتم اى خداى من تو براى من انتخاب كن، حضرت فرمود : هم اكنون خداوند مهربان دختر براى تو انتخاب فرموده، اى مرد در داستان موسى و خضر آمده كه وقتى خضر به مصلحت آن خانواده به دستور خدا كودك را كشت، به موسى گفت :
فَاردنا انْ يبْدلهما ربَّهما خيراً منه زكوةً و اقرب رُحماً. [34]
خواستم تا به جاى او خداوند فرزندى بهتر و متوجه تر به رعايت رحم به او بدهد.
حضرت حق به جاى آن كودكى كه بدست خضر كشته شد، و موسى معترض شد و خضر به او گفت خدا بهتر از آن را به پدر و مادرش مى دهد، دخترى عنايت فرمود كه هفتاد پيغمبر از نسل او بوجود آمد!! [35]
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
اَلْبَناتُ حَسَناتٌ وَ الْبَنُونَ نِعْمَةٌ، وَ الْحَسَناتُ يُثابُ عَلَيْها وَ النِّعْمَةُ يُسْأَلُ عَنْها. [36]
دختران حسناتند، پسران نعمت حقند، بر حسنات بهره مى دهند، و از نعمت بازپرسى مى كنند.
شب معراج به رسولش فرمود :
. . .قُلْ لاِباءِ الْبَناتِ : لا تَضيقَنَّ صُدُورُكُمْ عَلى بَناتِكُمْ فَاِنّى كَما خَلَقْتُهُنَّ اَرْزُقُهُنَّ. [37]
به دخترداران بگو، بر دختر داشتن بى حوصلگى نكنيد، همانگونه كه آنها را آفريدم، روزى هم مى دهم.
امام صادق (عليه السلام) فرمود : كسى كه مرگ دخترش را بخواهد، قيامت بر خدا وارد مى شود، در حالى كه او را جزء عاصيان به حساب مى آورند. [38]
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
اِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى عَلَى الاِْناثِ اَرَقُّ مِنْهُ عَلَى الذُّكُورِ، وَ ما مِنْ رَجُل يُدْخِلُ فَرْحَةً عَلى اِمْرَأَة بَيْنَهُ وَ بَيْنَها حُرْمَةٌ اِلاّ فَرَّحَهُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ. [39]
خداوند به دختر مهربانتر از پسر است، كسى كه باعث خوشحالى دخترش شود، خداوند روز قيامت او را خوشحال مى كند.
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) نهايتاً درباره ارزش دختر داشتن فرمود :
خَيْرُ اَوْلادِكُمْ اَلْبَناتُ. [40]
بهترين فرزندان شما دختران هستند.
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
هر كس سه دختر يا سه خواهر را سرپرستى كند بهشت بر او واجب است، عرضه داشتند دو نفر را اگر سرپرستى كند ؟ فرمود : باز هم، گفتند اگر يك دختر يا يك خواهر را فرمود : باز هم. [41]
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
مَنْ دَخَلَ السُّوقَ فَاشْتَرى تُحْفَةً فَحَمَلَها اِلى عِيالِهِ كانَ كَحامِلِ صَدَقَة اِلى قَوْم مَحاويجَ وَلْيَبْدَأُوا بِالاِْناثِ قَبْلَ الذُّكُورِ فَاِنَّ مَنْ فَرَّحَ اِبْنَتَهُ فَكَأَنَّما اَعْتَقَ رَقَبَةً مِنْ وُلْدِ اِسْماعيلَ. [42]
واقعاً روايت عجيبى است، فرهنگى در تمام تاريخ بشر بدين صورت از دختردارى جانبدارى نكرده، بلكه بعكس، وضع دختران و زنان در جنب اقوام و ملل وضع خوبى نبوده، اين زحمات بى شائبه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) بود، كه انقلاب معنوى عظيمى در مسئله حيات دختران و زنان و زن دارى و دختردارى ايجاد كرد، در هر صورت معناى روايت بدين مضمون است :
كسى كه به بازار رود، و چيزى بخرد و آن را به خانه براى زن و فرزند ببرد، مانند كسى است كه بار مستمندان را به دوش كشيده، او در خانه دختران را در گرفتن تحفه مقدم بدارد، همانا كسى كه دخترش را خوشحال كند به مانند اين است كه برده اى از اولاد اسماعيل در راه خدا آزاد كرده!!
مسئله عجيب تر اين كه رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : فرزندانتان را به خاطر گريه و ناله اى كه به جهت كودكى دارند كتك نزنيد زيرا گريه طفل معنادار است.
گريه آنها در چهار ماه اول شهادت به توحيد، و در چهار ماه دوم صلوات و درود بر پيامبر و آل، و چهار ماه سوّم دعا براى پدر و مادر است. [43]
بنابراين شهادت دهنده به وحدانيت حق، و درود فرستنده به نبى و آل و دعا كننده به پدر و مادر را نزن، نه اينكه مستحق كتك نيست، بلكه به خاطر گريه معنادارش، واجب است با تمام وجود از او رعايت كنى، و لطف و محبت خود را از او دريغ ننمائى.
به اين روايت بسيار مهم عنايت كنيد :
سكونى كه از ياران امام صادق (عليه السلام) است مى گويد در حال غم و غصه و حزن و اندوه وارد بر امام ششم (عليه السلام) شدم، فرمود : سكونى سبب غصه تو چيست ؟ عرض كردم دختردارشدم،فرمودبارش رازمين مى كشد، رزقش راخدامى دهد، زمان زندگيش با تو فرق مى كند، و رزق خودش را مى خورد، به خدا قسم غصه و رنج از من برطرف شد،سپس حضرت ازمن پرسيد: چه نامى براو نهاده اى؟گفتم: فاطمه حضرت صدازد: آه آه آه. آنگاه دست بر پيشانى گذاشت و آه كشيدن را ادامه داد، سپس فرمود: اكنون كه نام او را فاطمه گذاشته اى، به او ناسزا مگو، لعنتش مكن، او را كتك نزن. [44]
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
مَنْ كانَ لَهُ أُنْثى فَلَمْ يَنْبِذْها وَ لَمْ يُهِنْها وَ لَمْ يُؤْثِرْ وَلَدَهُ عَلَيْها اَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّةَ. [45]
آنكه داراى دختر است، او را از خود نراند، اهانتش نكند، پسران را بر او مقدم ندارد، خداوند وى را وارد بهشت مى كند.
و فرمود :
مَنْ كانَتْ لَهُ اِبْنَةٌ واحِدَةٌ كانَتْ خَيْراً لَهُ مِنْ اَلْفِ حِجَّة وَ اَلْفِ غَزْوَة وَ اَلْفِ بَدَنَة وَ اَلْفِ ضِيافَة. [46]
كسى كه يك دختر دارد اجر او از هزار حج، و هزار جهاد، و هزار قربانى و هزار مهمانى بيشتر است!!

( قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) : الجنة تحت الاقدام الامهات )
ميزان الحكمة ، ج 10 ، ص 712

نقش مادر در تربيت فرزند

فرزند يا حاصل وجود مادر

كلمه امّ كه در قرآن و روايات به طور فراوان ذكر شده، به معناى ريشه و سرچشمه است، و به خاطر اين كه كودك حداقل شش ماه و حداكثر نه ماه در رحم زن است، و با تمام قوا جسم و روح خود را از مايه هاى وجود زن مى گيرد، و به طور دائم از كارگاه جسم و اعصاب و جان زن تغذيه مى كند، از وجود او نسبت به كودك تعبير به امّ شده است.
در حقيقت مادر اصل، ريشه و سرچشمه وجود كودك است، و كودك انعكاسى از واقعيات جسمى و روحى مادر، و ميوه اى از آن شجره مباركه است.
مدت اقامت نطفه در صلب پدر، بسيار اندك، ولى در رحم مادر نزديك به دويست و هفتاد روز مهمان است.
روى اين حساب تمام يا اغلب گيرندگى و اثرپذيرى او از مادر است، و به همين علت حسابى كه اسلام براى مادر باز كرده براى غير او باز نكرده است.
آثار وجودى مادر از جسم و روان، در وجود كودك ظهور مى كند، و طفل در اكثر اطوار و برنامه هاى حياتش خودآگاه، يا ناخودآگاه بر طينت مادر مى طند.
دختر قبل از اينكه ازدواج كند بايد توجه داشته باشد، يا به او توجه بدهند كه مادر فرداست، و مادر فردا بايد از امروز در غذا، رفت و آمد، معاشرت، برخورد، تربيت، ادب و ايمان دقت كند، تا موجد و مولّد نسلى پاك، سالم، باارزش و مؤدب به آداب باشد.
اين جمله زيبا را كه از امپراطور فرانسه ناپلئون نقل مى كنند در كتابى در رابطه با زن ديدم.
از او پرسيدند كدام مملكت در نزد تو ارزشش از همه ممالك بالاتر است ؟ گفت كشورى كه تعداد مادرانشان بيشتر باشد!
حيثيت مادربودن بايد براى زن ثابت و پابرجا بماند، و گرنه نسل خوبى بوجود نخواهد آمد.
مادر در فرهنگ اسلام بايد مادربودن خود را براى تربيت و رشد فرزندان حفظ كند.
مادر بايد براى فرزندان مادرى كند، تا فرزندان از نظر فكرى و عاطفى كمبود پيدا نكنند.
زن اگر خصوصيات مادرى را از دست بدهد، و خود را در عرصه گاه آزادى به معناى غربى بيندازد، و با هركس و ناكسى بگويد و بخندد و بنشيند، و رفت و آمد كند، به خود و به شوهر و به فرزند، به خاطر لذائذ جسمى و مادى بى اعتنا باشد، مادر نيست، درنده اى است كه به جان خانواده افتاده، و گرگ خطرناكى است كه شرف و كرامت و عفت و پاكى خانواده را به باد خواهد داد.
مادر براى تحويل دادن فرزندى وزين، مؤدب، پاك، باصلابت، خردمند، بايد داراى وجودى پاك، و فكرى سالم، و اخلاقى انسانى باشد.
اَشْهَدُ اَنَّكَ كُنْتُ نُوراً فِى الاَصْلابِ الشّامِخَةِ وَ الاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ.
قطعه اى از زيارت وارث است، خطاب به سرور شهيدان :
همانا در اصلاب شامخه و ارحام مطهره نور بودى، نورى كه از مقامى شامخ، و جايگاهى پاك طلوع كرد، و جهانى را به نور علم و عدل و حكمت و رهبرى صحيح روشن و پس از شهادت، آخرت را روشن تر نمود.
در همان زيارت وجود مقدس او را به عنوان خديجه كبرى و فاطمه زهرا (عليها السلام)مى خوانيم.
السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ خَديجَةَ الْكُبْرى.
اينكه رسول اسلام به جوانانى كه قصد ازدواج دارند سفارش مى كند دختر از خانواده اى اصيل، متين، و ديندار بگيريد، به خاطر اين است كه جلوى فساد نسل گرفته شود.
دخترى كه اصالت خانوادگى از دست داده، جلف و سبك، بى ادب و بى تربيت، بىوقار و بى نظم، و از همه بدتر شهوت ران و بى حجاب و بدحجاب، و هر ساعت با يك دوست پسر بسر مى برد، قابليت ازدواج ندارد، او هدف حق را از آفرينش و خلقتش زير پا گذاشته، شئون زن بودن و مادربودن را از كف داده، لياقت بوجود آوردن فرزند صالح و شايسته را ندارد، كه رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) در روايتى درباره اينان فرموده : اگر آنها در آخر زمان مار و عقرب بزايند بهتر از اين است كه فرزند بزايند، چرا كه در كارگاه فكر و روح و روان خود به خاطر لذت طلبى ايجاد اخلال كرده، و اين كارگاه مختل از ساختن انسان سالم عاجز است.
اين معنا را از زبان نوح پيغمبر بشنويد :
و قال نوح ربِّ لا تذر على الأَرض من الكافرينَ ديّاراً انَّك ان تذرهم يضلُّوا عبادك و لا يلدوا الاّ فاجراً كفّاراً. [47]
خداوندا از اين ناسپاسان و اين مرد و زنى كه دست از عناد و لجبازى برنمى دارند، احدى را در روى زمين باقى مگذار.
همانا اگر از اين ملت كسى را باقى بگذارى بندگانت را گمراه مى كنند، و از اينان فرزندى جز بدكار و ناسپاس بوجود نمى آيد.
اگر در ميان قوم نوح مادر فراوان بود، اگر زن باايمان و سپاسگزار، و پاك و باادب زياد بود، نمى فرمود از اينان جز فاجر كافر بوجود نمى آيد.
آرى اگر دختر و زن بفرموده رسول حق خضراء دمن [48] باشد، يعنى گياه روئيده شده روى مزبله، از اين گياه نمى توان توقع بوجود آمدن ميوه شيرين و محصول الهى و انسانى داشت.
مادر نبايد در هر مجلسى گرچه مربوط به اقوام باشد شركت كند، زيرا پاره اى از مجالس مجلس معصيت است و در روحيه مادر اثر مى گذارد و چه بسا كه هويت مادربودن را از او بگيرد.
مادر نبايد به هر شكلى كه ميل و طبعش اقتضا مى كند از مواد خوراكى استفاده كند، چه بسا كه غذا از منبع حلالى تهيه نشده، و از نظر آثار براى او و فرزندش زيان داشته باشد.
مادر مسائل مربوط به طهارت و نجاست را رعايت كند، و بر فرائض و واجبات و مسائل اخلاقى اصرار داشته باشد، تا كارگاه وجودش منبع نور و سبب طلوع نور شود.
چنانكه از امامان معصوم ما رسيده : حضرت زهرا (عليها السلام) را اسوه خود قرار داده بودند، و از تمام شئون فكرى و روحى و اخلاقى و ايمانى آن بزرگوار پيروى مى كردند.
فاطمه (عليها السلام) در تمام هستى مادرى نمونه و نمونه اعلاى مادرى است، زنان ما و دختران ما بايد آن حضرت را اسوه و الگوى زندگى خود قرار دهند، كه مادر ريشه و سرچشمه و اصل وجود فرزند است.
مادرانى كه اخلاق اسلامى را رعايت مى كنند، مادرانى كه از وقار و سنگينى و ادب بوخوردارند، مادرانى كه كانون مهر و محبت و عاطفه و عشقند، فرزندان آنها تا وقتى در رحم هستند از اين خصوصيات مايه مى گيرند، و پس از بدنيا آمدن با نگاهى كه دائم به مادر دارند، و گوشى كه تا مدتى وقف صداى مادر است از مادر بدون ترديد شكل مى گيرند.
حضرت حسين (عليه السلام) وقتى سر حرّ بن يزيد را به دامن گرفت، حريت و آزادى او را از هوا و هوس و حاكميت بنى اميه به مادرش نسبت داد :
اَنْتَ حُرٌّ كَما سَمَّتْكَ أُمُّكَ حُرّاً.
تو آزادى، و اين آزادى را از مادر نشانه دارى.
وقتى عمر سعد اصرار بر بيعت كردن حضرت حسين با يزيديان ورزيد، امام عدم بيعت خود و يارانش را به مادران پاكيزه و پاك دامن نسبت داد.
حُجُورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ.
ميوه باغ پاكى
عبد اللّه مبارك انسانى حكيم، فرزانه، دانشمند و عارف بود، در ايام جوانى جهت باغدارى و باغبانى به استخدام يك باغدار درآمد.
صاحب باغ در فصل انار تعدادى مهمان به باغ آورد، فرياد زد مبارك انار بياور، مبارك سبدى انار آورد، انارها ترش بود، صاحب باغ گفت انار شيرين بياور، آورد باز هم ترش بود، گفت مبارك مگر نگفتم انار شيرين بياور، در اين مدت شش ماهى كه در اين باغى خبر ندارى انار شيرين از كدامين درخت است ؟! گفت : نه خبر ندارم. گفت : چرا ؟ جواب داد : روزى كه با هم قراداد بستيم قرار باغبانى بستيم نه باغ خورى، من از وضع ميوه هاى اين باغ در جهت شيرينى و ترشى خبر ندارم!!
آرى نطفه پاك، رحم پاك، مادر پاك، تربيت پاك حافظ مال مى سازد نه مال مردم خور، باغبان بوجود مى آورد نه باغ خور.

مادر علت بدبختى من شد

نوشته اند جوانى محكوم به اعدام شد، از او خواستند اگر وصيت دارد بنويسد، گفت : وصيت ندارم، ولى بسيار مايلم در اين لحظات آخر عمر مادرم را ببينم.
مادرش را آوردند، هنگام وداع مادر زبان و لب مادر را چنان گاز گرفت كه مادر از شدت درد ضعف كرد، به او حمله كردند كه ستمگر ظالم اين چه كارى بود كردى ؟
گفت : ستمگر ظالم اين مادر است، اين دار اعدام من برپاشده مادر است، آن روزى كه كودك بودم از همسايه يك عدد تخم مرغ دزديدم مرا تشويق كرد تا شتردزد شدم، و سپس قاتل از آب درآمدم!
آرى بهشت زير پاى مـادر، و دلال و واسـطه عـذاب قـيامت هـم تا اندازه اى مادر است.
على (عليه السلام) پس از حضرت زهرا (عليها السلام) به برادرش عقيل كه آگاه به انساب عرب بود فرمود :
اُنْظُرْ اِمْرَأَةً قَدْ وَلَدَتْهَا الْفُحُولَةُ الْعَرَبُ.
براى من زنى انتخاب كن كه از مادران شجاع عرب به دنيا آمده باشد.
عقيل پس از مدتى به حضرت عرضه داشت :
تَزَوَّجْ فاطِمَةَ الْكـِلابِيَّةَ، لَيْسَ فِى الْعَرَبِ اَشْجَعُ مِنْ آبائِها.
با فاطمه كلابيه ازدواج كن، كه در عرب شجاع تر از پدران او نيست.
حضرت او را به همسرى انتخاب كرد. نتيجه آن ازدواج چهار پسر رشيد، شجاع، باصلابت، مؤمن چون قمر بنى هاشم و برادرانش شد.
اميرالمؤمنين پس از شهادت مالك اشتر بر فراز منبر مسجد كوفه فرمود :
مادران را نمى يابم كه فرزندى همانند مالك بياورند، مالك چه مالكى ؟ اگر كوه بود كوهى استوار، اگر سنگ سنگى باصلابت، مالك براى من همانند من براى پيامبر بود!

نور عبادت گاهى كمرنگ مى شود

جوانى به مادر مراجعه كرد، به او گفت مادر گاهى از اوقات حال عبادتم ضعيف مى شود، پاره اى از اوقات حسّ مى كنم رشته تاريكى بر نورانيت باطنم مى دود، حرام خور نيستم، با بدان معاشرت ندارم، از عوامل كسالت در عبادت پرهيز مى كنم، در تحقيق و جستجو نسبت به اين مسئله به اين نتيجه رسيدم كه از شما سئوال كنم، احتمالاً عامل اين كسالت و تاريكى از شما به من منتقل شده، حقيقت را به من بگو، تا من به علاج داستان برخيزم.
مادر گفت : پسرم، زمانى كه به تو حامله بودم پدرت در سفر بود، زمان فراوانى زردالو رسيده بود،من از خانه بيرون نمى رفتم، زمينه خريدن زردالو برايم نبود، براى پهن كردن رخت به بام رفتم، چشمم به زردالوى زيادى افتاد كه همسايه براى خشك كردن پهن كرده بود، به اندازه چشيدن، اندكى از يكى از آن زردالوها را خوردم، و بعد پشيمان شدم، ولى روى رضايت گرفتن نداشتم، جوان گفت مادر علت مسئله پيدا شد، اجازه مى خواهم در خانه همسايه بروم، و اين مسئله را با او حل كنم، تا از اين پس بدون حمله شيطان بتوانم خدا را عبادت كنم!

ازدواجى نورانى

در ايام نوجوانى از يكى از علما در مسجد جامع شهر شنيدم، پدر مرجع بزرگ و انسان كم نمونه مقدس اردبيلى وقتى براى خواستگارى دختر يكى از همشهريانش رفت، پدر دختر گفت دختر من كور، كر، و عليل دست و لنگ است، با اين شرايط اگر مى خواهى با او ازدواج كن، جوان گفت من با چنين عنصرى چگونه زندگى كنم، پدر دختر گفت فرزندم منظور از كورى او اين است كه چشم ديدن نامحرم ندارد، و منظور از كرى اين كه گوش شنيدن صداى نامحرم ندارد، و مقصودم از عليلى دست اين كه دست او نامحرمى را لمس نكرده، و مقصودم از لنگى پا، اين كه قدم به مجلس حرام نگذاشته، با چنين دخترى ازدواج كرد، و نتيجه اين ازدواج چنان انسان والا و بزرگى شد.

مادر شيخ شوشترى

شيخ جعفر شوشترى از نظر علم و عمل به مقامات عاليه رسيد، نفوذ او در مردم به وقت نصيحت نفوذى عجيب بود.
ازمادرش پرسيدند به داشتن چنين فرزندى دلخوشى گفت:نه، گفتند: چرا؟گفت: من براى يك بار در مدت دو سال او را بدون وضو و طهارت شير ندادم و در آغوش نگرفتم، آرزويم اين بود حضرت امام جعفر صادق شود، ولى جعفر شوشترى شد!!