استيذان
از نظر اسلام هيچكس حق ندارد بدون اطلاع و اجازه قبلی به خانه
ديگری داخل شود
در بين اعراب ، در محيطی كه قرآن نازل شده است ، معمول نبوده كه
كسی برای ورود در منزل ديگران اذن بخواهد . در خانهها باز بوده
همانطوری كه الان هم در دهات ديده میشود هيچوقت رسم نبوده است -
چه شب و چه روز - كه درها را ببندند . زيرا بستن درها از ترس دزد
است و در آنجاها چنين ترسی وجود نداشته است . اولين كسی كه دستور
داد برای خانههای مكه مصراعين يعنی دو لنگه در قرار دهند ،
معاويه بود و هم او دستور داد كه درها را ببندند
به هر حال چون در خانهها هميشه باز بود و اجازه گرفتن هم بين
عربها متداول نبود و حتی اجازه خواستن را نوعی اهانت نسبت به خود
میدانستند سرزده و بی اطلاع قبلی وارد خانههای يكديگر میشدند .
اسلام اين رسم غلط را منسوخ كرد ، دستور داد سرزده داخل خانههای
مورد سكونت ديگران نشوند . روشن است كه فلسفه اين حكم دو چيز است :
يكی موضوع ناموس يعنی پوشيده بودن زن ، و از همين جهت اين دستور
با آيات پوشش يك جا ذكر شده است . ديگر اينكه هر كسی در محل سكونت
خود اسراری دارد و مايل نيست ديگران بفهمند . حتی دو نفر رفيق
صميمی هم بايد اين نكته را رعايت كنند زيرا ممكن است دو دوست
يكرنگ در عين يگانگی و يكرنگی ، هر كدام از نظر زندگی خصوصی
اسراری داشته باشند كه نخواهند ديگری بفهمد
بنابراين نبايد فكر كرد كه دستور استيذان اختصاص دارد به خانههائی
كه در آنها زن زندگی میكند . اين وظيفه مطلق و عام است . مردان و
زنانی كه مقيد به پوشش هم نيستند ممكن است در خانه خود ، وضعی
داشته باشند كه نخواهند ديگران آنان را به آن حال ببينند . به هر
حال اين دستوری است كلیتر از حجاب ، فلسفهاش هم كلیتر از فلسفه
حجاب است
جمله " « حتی تستأنسوا »" كه به معنی اينست : تا استعلام نكردهايد
وارد نشويد ، به عيب سرزده وارد شدن اشعار دارد . اين كلمه از ماده
" انس " است كه نقطه مقابل وحشت و فزع است . اين كلمه میفهماند
كه ورود شما به خانهای كه ديگران در آن سكونت دارند میبايد با
استعلام و جلب انس باشد ، نبايد سرزده وارد شويد كه موجب وحشت و
فزع و ناراحتی گردد
رواياتی وارد شده كه پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله دستور
فرمودند : برای استعلام ذكر خدا گفته شود مانند سبحان الله ، يا
الله اكبر ، و غيره . در بين ما معمول است يا الله میگوئيم ، اين
رسم از همين دستور الهام میگيرد
از رسول اكرم صلی الله عليه و آله و سلم سؤال شد آيا حكم اجازه
خواستن شامل خانه فاميل و خويشان نزديك هم میشود ؟ آيا برای ورود
در خانه مادر يا دخترمان هم بايد اذن بگيريم ؟ در جواب فرمود آيا
اگر مادر تو در اتاق خود برهنه باشد و تو سرزده وارد شوی پسنديده
است ؟ عرض شد : نه . فرمود پس اذن بگيريد
رسول اكرم شخصا اين دستور را اجراء میكردند و به اصحاب خويش هم
توصيه و تأكيد میكردند . دانشمندان شيعه و سنی نقل كردهاند كه
رسم پيغمبر اكرم اين بود كه پشت در خانه میايستاد و میفرمود : "
« السلام عليكم يا اهل البيت » " . اگر اجازه ورود میدادند وارد
میشد و اگر جواب نمیشنيد نوبت دوم و سوم سلام را تكرار میفرمود
، زيرا واقعا امكان دارد شخصی كه در خانه است در نوبت اول يا دوم
صدا را نشنيده باشد ولی اگر در نوبت سوم هم جواب نمیشنيد مراجعت
میكرد و میفرمود يا در خانه نيستند و يا آنكه ميل ندارند ما وارد
بشويم . اين دستور را در مورد خانه دخترش زهرا عليه السلام نيز
اجرا میفرمود
يك نكته كه بايد در تفسير اين آيه متذكر شويم اينست كه كلمه "
بيوت " جمع " بيت " به معنای اتاق است . در زبان عربی لغتی كه به
معنی " خانه " در اصطلاح امروز فارسی به كار میرود لفظ " دار "
است . البته در قسمتی از نقاط ايران مانند خراسان كلمه خانه را
نيز به اتاق اطلاق میكنند . به هر حال بيوت به معنای اتاقها است
و از اينجا چنين نتيجه گرفته میشود كه استيذان مربوط به داخل شدن
در اتاق اشخاص است نه به ورود در حياط منزلها
ولی بايد توجه داشت كه در بين اعراب چون در خانهها هميشه باز بود
، قهرا حياط جنبه خصوصی پيدا نمیكرد و اگر كسی میخواست در خانه
خود فرضا لخت شود به داخل اتاق میرفت . ولی در جائی كه حياط حكم
اتاق را پيدا كرده است - چنانكه الان در زندگی ما اينطور است -
زيرا در بسته است و ديوارها هم بلند است و اگر چه كاملا مانند اتاق
پناهگاه و خلوت شمرده نمیشود ولی باعخره تا حدی جنبه خصوصی دارد
، در چنين جاهائی حكم وجوب استيذان در حياط هم جاری است
در پايان آيه میفرمايد : " « ذلكم خير لكم لعلكم تذكرون »" يعنی
اين برای شما بهتر است ، يعنی دستوری كه شما داديم بی دليل نيست ،
فلسفه دارد ، مصلحت شما در آنست . باشد كه متوجه شويد و مصلحت
آنرا دريابيد
سپس در آيه دوم میفرمايد : اگر پس از استعلام و استجازه دريافتيد
كه كسی در خانه نيست ، وارد نشويد مگر اينكه به شما اجازه داده
شود ، مثلا صاحب خانه كليد خانه را به شما بدهد يا خودش حضور داشته
باشد و اجازه بدهد
بعد میفرمايد : " « و اذا قيل لكم ارجعوا فارجعوا »" اگر صاحب
خانه به شما گفت برگرديد نمیتوانيم شما را بپذيريم ، شما هم
برگرديد و ناراحت نشويد
قبلا گفتيم اعراب اجازه خواستن را ننگ میشمردند . و اين از
نادانی آنها بود ، كما اينكه الان هم در اجتماع ما نپذيرفتن وارد
، هر چند به موجب عذری باشد ، اهانت به وارد تلقی میشود ، و اين
از نادانی ما است . اگر كسی به در خانهای برود و صاحب خانه بگويد
من الان وقت ندارم شما را بپذيرم به او بر میخورد ، و چه بسا قهر
كند و هر جا بنشيند بگويد من رفتم به در منزل فلانی ، مرا راه نداد
. اين هم يك نادانی و جهالت است
ما بايد دستور قرآن را در اين باره به كار ببنديم . به كار بستن
اين دستور ، تكلفات و ناراحتيهای زيادی را از ما دور میسازد . يك
سلسله دروغها و خلاف گوئیها معلول همين رفتار نادرست و توقعهای
نابجا است كه در بين ما رائج میباشد
شخصی بدون اطلاع قبلی ، در خانه شخص ديگری را میزند . صاحب خانه
ميل ندارد او را بپذيرد ، بسا هست كه كارهای لازمی دارد و آمدن
اين شخص مزاحمت است ، میگويد بگوئيد فلانی در خانه نيست . شخص
وارد غالبا اين دروغها را میفهمد . شخص وارد خلاف میكند كه بدون
تعيين وقت قبلی توقع دارد او را بپذيرند و صاحب خانه هم آن قدر
شهامت و صراحت ندارد كه بگويد معذرت میخواهم فعلا وقت ندارم
بپذيرم ، و اگر بگويد وقت ندارم ، باز آن شخص وارد آن قدر فهم
ندارد كه عذر او را بپذيرد ، تا آخر عمر گله میكند كه رفتم به در
خانه فلان شخص و او مرا نپذيرفت
اينست كه در اينگونه مواقع هم دروغ گفته میشود و هم رنجش پديد
میآيد . ولی اگر دستور قرآن رعايت شود نه دروغی گفته میشود و نه
رنجشی پديد میآيد . لهذا میفرمايد : " « ذلكم ازكی لكم » " يعنی
اين روش كه به شما ياد داديم برای شما پاكيزهتر است
" « و الله بما تعملون عليم »" يعنی خدا به آنچه میكنيد دانا است
در اينجا قضيهای مربوط به مرحوم آية الله بروجردی به ياد دارم
نقل میكنم : در سالهائی كه در قم بودم ، يك وقت يكی از خطبای
معروف ايران به قم آمد و اتفاقا ديد و بازديد ايشان در حجره بنده
بود . در آنجا از ايشان ديدن میشد . يك روز در مدت اقامت ايشان
در قم ، شخصی در وقت نامناسبی ايشان را به خانه آية الله بروجردی
برده بود . آن موقع يك ساعت قبل از وقت درس ايشان بود و معمولا
ايشان در آن وقت مطالعه میكردند و كسی را نمیپذيرفتند . در
میزنند و به نوكر میگويند به آقا بگوئيد فلانی به ملاقات شما
آمده است . نوكر پيغام را میرساند و بر میگردد و میگويد آقا
فرمودند من فعلا مطالعه دارم ، وقت ديگری تشريف بياوريد . آن شخص
محترم هم برگشت و اتفاقا همانروز به شهر خود مراجعت كرد . همانروز
آية الله بروجردی برای درس آمدند ، من را در صحن ديدند و فرمودند
: " من بعد از درس برای ديدن فلانی به حجره شما میآيم " گفتم
ايشان رفتند . فرمودند : " پس وقتی ايشان را ديدی بگو : حال من ،
وقتی تو به ديدن من آمدی ، مانند حال تو بود وقتی میخواهی برای
ايراد سخنرانی آماده شوی . من دلم میخواست وقتی با هم ملاقات
كنيم كه حواس من جمع باشد و باهم صحبت كنيم و در آن موقع من
مطالعه داشتم و میخواستم برای درس بيايم "
پس از مدتی من آن شخص را ملاقات كردم و معذرت خواهی آية الله
بروجردی را ابلاغ كردم ، و شنيده بودم كه بعضی از افراد وسوسه كرده
بودند و به اين مرد محترم گفته بودند : تعمدی در كار بوده كه به تو
توهين شود و ترا از در خانه برگردانند . من به آن مرد محترم گفتم :
آية الله بروجردی میخواستند به ديدن شما بيايند و چون مطلع شدند
كه شما حركت كرديد معذرتخواهی كردند
آن مرد جملهای گفت كه برای من جالب بود . گفت : " نه تنها به من
يك ذره بر نخورد ، بلكه خيلی هم خوشحال شدم ، زيرا ما اروپائيها را
میستاييم كه مردمی صريح هستند ورود رواسيهای بيجا ندارند . من كه
قبلا از ايشان وقت نگرفته بودم ، غفلت كرده در وقت نامناسبی رفته
بودم . من از صراحت اين مرد خوشم آمد كه گفت حالا من كار دارم .
آيا اين بهتر بود يا اينكه با ناراحتی مرا میپذيرفت و دائما در
دلش ناراحت بود و با خود میگفت اين بلا چه بود كه بر من نازل شد ،
وقت مرا گرفت و درس مرا خراب كرد ؟ ! من بسيار خوشحال شدم كه در
كمال صراحت و رك گوئی مرا نپذيرفت . چقدر خوبست مرجع مسلمين اينطور
صريح باشد "
برگرديم به تفسير آيات : در آيه بعد میفرمايد : " « ليس عليكم
جناح ان تدخلوا بيوتا غير مسكونة فيها متاع لكم »" . در اين آيه
استثناء قائل شده است . مفاد آيه اينست كه دستوری كه درباره كسب
اذن داده شد مخصوص خانههای مسكونی است ، يعنی مخصوص جاهائی است كه
محل زندگانی خصوصی افراد است و جنبه خلوتگاه دارد ، اما جاهائی كه
اينطور نيست و رفت و آمد در آنجا عمومی است ، اين حكم را ندارد و
لو آنكه متعلق به ديگران باشد
مثلا اگر شما در يك پاساژ ، يا شركت ، يا مغازه كار داريد لازم
نيست جلو در بايستيد و اذن ورود بخواهيد . همچنين حمام عمومی كه
درش باز است . در اين موارد كسب اذن لازم نيست . بر شما باكی نيست
در خانههائی كه مسكون نيست و در آنجا كاری داريد بدون اجازه وارد
شويد
از قيد " « فيها متاع لكم »" فهميده میشود كه ورود انسان در
اينگونه مكانها در صورتی است كه كاری دارد و الا مزاحمت برای
صاحبان آن مكانها نبايد فراهم شود
" « و الله يعلم ما تبدون و ما تكتمون »" يعنی و خدا به آشكار و
نهان شما آگاه است ، از قصد و نيت شما با خبر است كه به چه منظور
وارد خانه و محل كار كسی میشويد
آيه بعد میفرمايد : "« قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا
فروجهم " . . . يعنی بگو به مردان مؤمن كه ديدههای خود را
بخوابانند و عورت خويش را حفظ كنند . .
عين و بصر
در اين آيه كلمه " ابصار " كه جمع بصر است به كار رفته است
فرق است بين كلمه " بصر " و كلمه " عين " ، همانطوری كه در فارسی
هم فرق است بين كلمه " ديده " و كلمه " چشم " . " عين " كه فارسی
آن " چشم " است نام عضو مخصوص و معهود است با قطع نظر از كار آن ،
ولی كلمه " بصر " و همچنين فارسی آن " ديده " از آن جهت به چشم
اطلاق میشود كه كار مخصوص " ديدن " " ابصار " از آن سر میزند .
لذا اين دو كلمه اگر چه اسم يك عضو میباشد ولی مورد استعمال آنها
تفاوت دارد
وقتی كه يك شاعر میخواهد تناسب و زيبائی چشم معشوق را توصيف كند و
نظر به عمل ديدن ندارد ، لفظ چشم را به كار میبرد . در اين مورد
استعمال لفظ ديده صحيح نيست زيرا در اينجا عنايت به خود چشم است ،
به درشتی و ريزی و مشكی يا ميشی يا خماری بودن آن است ، مثل اينكه
شاعر میگويد : دو چشم مست تو خوش میكشند ناز از هم نمیكنند دو
بد مست احتراز از هم ولی وقتی عنايت به كار چشم يعنی عمل ديدن باشد
، كلمه " ديده " را به كار میبرند . شاعر میگويد : "
ديده را فايده آنست
كه دلبر بيند |
" در آيه مورد بحث ، چون عنايت به كار چشم يعنی عمل ديدن است كلمه
" أبصار " به كار رفته است نه كلمه " عيون "
غض و غمض
كلمه ديگری كه در اين آيه به كار رفته است ، كلمه " « يغضوا » "
است كه از ماده " غض " است . غض و غمض دو لغت است كه هر دو در مورد
چشم به كار میرود و برخی آن دو را باهم اشتباه میكنند . بايد
معنای اين دو كلمه را نيز مشخص كنيم : غمض به معنای برهم گذاردن
پلكها است
میگويند غمض عين كن . كنايه است از اينكه صرف نظر كن
چنانكه ملاحظه میكنيد اين لغت با كلمه عين همراه میشود نه با
كلمه بصر
ولی در مورد كلمه غض میگويند غض بصر و يا غض نظر و يا غض طرف
غض به معنای كاهش دادن است و غض بصر يعنی كاهش دادن نگاه . در
قرآن كريم سوره لقمان آيه 19 از زبان لقمان به فرزندش میگويد : "
« و اغضض من صوتك »" يعنی صدای خودت را كاهش بده ، ملايم كن ،
فرياد نكن . در آيه 3 از سوره حجرات میفرمايد : " « ان الذين
يغضون اصواتهم عند رسول الله اولئك الذين امتحن الله قلوبهم
للتقوی »" يعنی آنانكه صدای خود را ( هنگام سخن گفتن ) در حضور
رسول خدا ملايم میكنند ، يعنی فرياد بر نمیآورند ، آنان كسانی
هستند كه خداوند دلهايشان را برای تقوا آزمايش كرده است
در حديث معروف هند بن ابی هاله كه اوصاف و شمائل رسول اكرم را
توصيف كرده چنين آمده است : " " « و اذا فرخ غض طرفه » " ( 1 )
يعنی وقتی كه خوشحال میشد چشمها را به حالت نيم خفته در میآورد .
بديهی است كه مقصود اين نيست كه چشمها را روی هم میگذاشت و يا به
طرف مقابل نگاه نمیكرد
مرحوم مجلسی در " بحار " اين جمله را اينطور تفسير میكند : " ای
كسره و اطرق و لم يفتح عينه . و انما يفعل ذلك ليكون ابعد من الاشر
و المرح " . يعنی پلك چشم را میشكست و سر را به پائين میانداخت و
چشمها را نمیگشود . چنين میكرد تا از حالت شادی زدگی دور باشد .
معمولا افرادی كه مغلوب احساسات خود هستند هنگامی كه شادی به آنها
رو میآورد بی اختيار چشمها را گشاد میكنند و قهقهه سر میدهند و
به هيجان میآيند ، برخلاف افراد سنگين و با وقار
علی عليه السلام در توصيه معروفش به فرزند خود محمد ابن الحنفية ،
هنگامی كه در جنگ جمل پرچم را به او داد فرمود : " كوهها اگر از جا
كنده شوند تو سر جای خود باش ، دندانها را روی هم فشار بده " تا
خشم و غضبت تحريك شود " سر خود را به خداوند عاريه بده و پاها را
در زمين ميخكوب كن " . آنگاه در آخر اضافه فرمود : " « ارم ببصرك
اقصی القوم و غض بصرك » " ( 2 ) يعنی تا آخرين نقطه دشمن را نظر
بيند از و چشمها را بخوابان . بديهی است كه مقصود اين نيست كه
چشمها را ببند ، يا نگاه نكن ، مقصود اينست كه به يك نقطه معين ،
مخصوصا به تجهيزات دشمن خيره نشو
همچنين در دستور العمل عمومی آن حضرت به اصحابش در جنگها میفرمايد
: " « غضوا الابصار فانه اربط للجاش و اسكن للقلوب و اميتوا
الاصوات فانه اطرد للفشل » " ( 3 ) نگاهها را به تجهيزات دشمن كم
كنيد كه اينطور دلها محكمتر و آرامتر است . بانگها را كوتاه كنيد
كه اينطور بهتر سستی را طرد میكند
از همه اين موارد چنين فهميده میشود كه معنی " غض بصر " كاهش
دادن نگاه است ، خيره نشدن و تماشا نكردن و به اصطلاح نظر
استقلالی نفكندن است
صاحب مجمع البيان در ذيل آيه مورد بحث ( آيه سوره نور ) میگويد :
" اصل الغض النقصان " يعنی ريشه معنی غض كاهش و كمی است " يقال غض
من صوته و من بصره ای نقص " . يعنی وقتی كه اين ماده به صوت و يا
بصر نسبت داده میشود يعنی آنرا كاهش داد . در ذيل تفسير آيه سوره
حجرات میگويد : " غض بصره اذا ضعفه عن جده النظر " . يعنی معنی "
غض بصره " اينست كه تند نگاه كردن را كم كرد . راغب اصفهانی در
كتاب نفيس " مفردات القرآن " اين كلمه را عينا همين طور معنی
میكند
عليهذا در آيه مورد بحث معنای " « يغضوا من ابصارهم »" اينست كه
نگاه را كاهش بدهند يعنی خيره نگاه نكنند و به اصطلاح علماء اصول ،
نظرشان آلی باشد نه استقلالی
توضيح اينكه يك وقت نگاه انسان به يك شخص برای وارنداز كردن و دقت
كردن به خود آن شخص است مانند اينكه بخواهد وضع لباس و كيفيت
آرايش او را مورد مطالعه قرار دهد ، مثلا ببيند كراواتش را چگونه
بسته است و موی سرش را چگونه آرايش كرده است . ولی يك وقت ديگر
نگاه كردن به شخصی كه با او روبرو است برای اينست كه با او حرف
میزند ، و چون لازمه مكالمه نگاه كردن است به او نگاه میكند .
اين نوع از نگاه كردن كه به عنوان مقدمه و وسيله مخاطبه است ، نظر
آلی است ، ولی نوع اول نظر استقلالی است . پس معنی جمله اين است :
به مؤمنين بگو به زنان خيره نشوند و چشم چرانی نكنند
اين نكته بايد اضافه شود كه برخی از مفسران كه " غض بصر " را به
معنی ترك نظر گرفتهاند مدعی هستند كه مقصود ترك نظر به عورت است
همچنانكه جمله بعد نيز ناظر به حفظ عورت از نظر است . و باز
همانطور كه فقها گفتهاند ، فرضا مقصود از غض بصر ترك نگاه به طور
كلی باشد اعم از نگاهی كه به منظور تماشا و التذاذ باشد و يا نگاهی
كه لازمه مخاطبه است ، متعلق نگاه ذكر نشده است كه چيست (
4 )
ولی اگر چنانكه ما استنباط كرديم ، مقصود از " غض بصر " اين باشد
كه خيره نگاه نكنند ، يعنی ناظر به نگاهی باشد كه لازمه مخاطبه
است و مقصود اينست كه چشم چرانی نكنند ، قطعا متعلق غض بصر چهره
است و بس زيرا آنچه ضرورت اقتضا میكند همين قدر است . نگاه به غير
چهره ( و شايد دو دست تا مچ نيز ) حتی با " غض بصر " نيز جايز نيست
ستر عورت
در جمله بعد میفرمايد " « و يحفظوا فروجهم »" يعنی : به مؤمنين
بگو عورت خويش را حفظ كنند . ممكن است مقصود اين باشد كه پاكدامن
باشند و دامن خود را از هر چه كه روا نيست نگهداری كنند ، يعنی از
زناء و فحشاء و هر كار زشتی كه از اين مقوله است
ولی عقيده مفسرين اوليه اسلام و همچنين مفاد اخبار و احاديث وارده
اينست كه هر جا در قرآن كلمه حفظ فرج آمده است مقصود حفظ از زناء
است جز در اين دو آيه كه به معنای حفظ از نظر است و مقصود وجوب ستر
عورت است . چه اين تفسير را بگيريم يا حفظ فرج را به معنی مطلق
پاكدامنی و عفاف بگيريم در هر حال شامل مسأله ستر عورت میباشد
در جاهليت بين اعراب ستر عورت معمول نبود و اسلام آن را واجب كرد
در دنيای متمدن كنونی نيز عدهای از غربيها كشف عورت را تأييد و
تشويق میكنند . دنيا دوباره از اين نظر به سوی همان وضع زمان
جاهليت سوق داده میشود
راسل در يكی از كتابهايش به نام " در تربيت " يكی از چيزهائی كه از
جمله " اخلاق بی منطق " و به اصطلاح " اخلاق تابو " میشمارد ،
همين مسأله پوشانيدن عورت است . وی میگويد چرا پدران و مادران
اصرار میورزند كه عورت خود را از بچه بپوشانند ؟ اين اصرار ، خود
سبب تحريك حس كنجكاوی بچهها میگردد . اگر كوشش والدين برای
كتمان عضو تناسلی نباشد ، چنين كنجكاوی كاذبی وجود پيدا نخواهد كرد
. بايد والدين عورت خود را به بچهها نشان بدهند تا آنها هر چه كه
وجود دارد از اول بشناسند
بعد اضافه میكند : لااقل گاهی اوقات - مثلا هفتهای يك بار - در
صحرا يا حمام برهنه شوند و عورت خود را در معرض ديد بچهها قرار
دهند
راسل مسأله مخفی كردن عورت را يك " تابو " میداند . " تابو " از
موضوعات بحث جامعه شناسی است و به تحريمهای ترسآور و بی منطق گفته
میشود كه در ميان ملل وحشی وجود داشته و دارد
به عقيده امثال راسل ، اخلاق رائج در جهان متمدن امروز نيز پر از "
تابو بعضی كارها باز میدارد ، از جمله اينكه وقتی كه بچه بودم و
با كودكان بازی میكردم يك روز يكی از رجال قريش كار ساختمانی
داشت و كودكان بر حسب حالت كودكی دوست داشتند سنگ و مصالح بنائی را
در دامن گرفته بياورند و نزديك بنا قرار دهند . بچهها ، طبق
معمول عرب پيراهنهای بلند به تن داشتند و شلوار نداشتند . وقتی كه
دامن خود را بالا میگرفتند عورت آنها مكشوف میشد . من رفتم يك
سنگ در دامن بگيرم . همينكه خواستم دامنم را بلند كنم ، گوئی كسی
با دستش زد و دامن مرا انداخت . يك بار ديگر خواستم دامنم را بالا
بگيرم باز همانطور شد . دانستم كه من نبايد اين كار را بكنم " (
5
)
در آيه بعد میفرمايد : " « و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن و
يحفظن فروجهن »" عينا همان دو تكليف : ترك نظر ، و پاكدامنی (
پوشانيدن عورت ) را كه برای مردان بيان كردم برای زنان هم ذكر
فرموده است
از اينجا به خوبی روشن میشود كه هدف از اين دستورات رعايت مصالح
بشر است خواه زن يا مرد . قوانين اسلام بر پايه تبعيض و تفاوت ميان
زن و مرد بنا نشده است و الا میبايد همه اين تكاليف را برای زن
قائل شود و برای مرد هيچ وظيفهای مقرر ندارد
اگر میبينيم كه وظيفه " پوشش " به زن اختصاص يافته است از اين
جهت است كه ملاك آن مخصوص زن است . چنانكه قبلا هم يادآوری كرديم ،
زن مظهر جمال و مرد مظهر شيفتگی است . قهرا به زن بايد بگويند خود
را در معرض نمايش قرار نده نه به مرد . لهذا با اينكه دستور پوشيدن
برای مردان مقرر نشده است ، عملا مردان پوشيدهتر از زنان از منزل
بيرون میروند ، زيرا تمايل مرد به نگاه كردن و چشم چرانی است نه
به خودنمائی ، و برعكس تمايل زن بيشتر به خودنمائی است نه به چشم
چرانی . تمايل مرد به چشم چرانی بيشتر زن را تحريك به خودنمائی
میكند و تمايل به چشم چرانی كمتر در زنان وجود دارد
لهذا مردان كمتر تمايل به خودنمائی دارند . و به همين جهت " تبرج "
از مختصات زنان است
زينت
در جمله بعد میفرمايد : " « و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها »"
كلمه " زينت " در عربی از كلمه " زيور " فارسی اعم است . زيرا زيور
به زينتهائی گفته میشود كه از بدن جدا میباشد مانند طلا آلات و
جواهرات ، ولی كلمه زينت هم به اين دسته گفته میشود و هم به
آرايشهائی كه به بدن متصل است نظير سرمه و خضاب
مفاد اين دستور اينست كه زنان نبايد آرايش و زيور خود را آشكار
سازند . سپس دو استثناء برای اين وظيفه ذكر شده است كه هر دو را
مفصلا مورد بحث قرار میدهيم :
استثناء اول :
" « الا ما ظهر منها »" يعنی جز زينتهائی كه آشكار است . از اين
عبارت چنين استفاده میشود كه زينتهای زن دو نوع است . يك نوع
زينتی است كه آشكار است .
نوع ديگر زينتی است كه " درباره اين استثناء سه قول است : اول
اينكه مراد از زينت آشكار جامهها است ( جامههای رو ) ، و مراد از
زينت نهان پای برنجن ( 6 ) و گوشواره و دستبند است . اين قول از
ابن مسعود صحابی معروف نقل شده است
قول دوم اينكه مراز از زينت ظاهره سرمه و انگشتر و خضاب دست است ،
يعنی زينتهائی كه در چهره و دو دست تا مچ واقع میشود . اين ، قول
ابن عباس است
قول سوم اينست كه مراد از زينت آشكار ، خود چهره و دو دست تا مچ
است . اين ، قول ضحاك و عطا است "
در تفسير صافی ذيل اين جمله يك عده روايات از ائمه اطهار نقل
میكند كه ما بعد نقل خواهيم كرد
در تفسير كشاف میگويد : " زينت عبارت است از چيزهائی كه زن خود را
بدانها میآرايد از قبيل طلاآلات ، سرمه ، خضاب . زينتهای آشكار
از قبيل انگشتر ، حلقه ، سرمه و خضاب مانعی نيست كه آشكار بشود و
اما زينتهای پنهان از قبيل دست برنجن ، پای برنجن ، بازوبند ،
گردنبند ، تاج ، كمربند ، گوشواره بايد پوشانيده شود . مگر از
عدهای كه در خود آيه استثنا شدهاند "
میگويد : " در آيه پوشانيدن خود زينتهای باطنه مطرح شده است نه
محلهای آنها از بدن . اين به خاطر مبالغه در لزوم پوشانيدن آن
قسمتهای از بدن است از قبيل ذراع ، ساق پا ، بازو ، گردن ، سر ،
سينه ، گوش "
آنگاه صاحب كشاف پس از بحثی درباره موهای عاريتی كه به موی زن وصل
میشود ، و بحث ديگری درباره تعيين مواضع زينت ظاهره اين بحث را
پيش میكشد كه فلسفه استثناء زينتهای ظاهره از قبيل سرمه و خضاب و
گلگونه و انگشتر و حلقه و مواضع آنها از قبيل چهره و دو دست چيست ؟
در جواب میگويد : " فلسفهاش اينست كه پوشانيدن اينها حرج است ،
كار دشواری است بر زن . زن چارهای ندارد از اينكه با دو دستش
اشياء را بردارد يا بگيرد و چهرهاش را بگشايد . خصوصا در مقام
شهادت دادن و در محاكمات و در موقع ازدواج . چارهای ندارد از
اينكه در كوچهها راه برود و خواه ناخواه از ساق به پائينتر يعنی
قدمهايش معلوم میشود ، خصوصا زنان فقير ( كه جوراب و احيانا كفش
ندارند ) . و اينست معنی جمله " « الا ما ظهر منها »"
در حقيقت مقصود اينست : مگر آنچه عاده و طبعا آشكار است و اصل اول
ايجاب میكند كه آشكار باشد "
صاحب كشاف آنگاه وارد فلسفه استثناء دوم ( محارم ) میشود . سپس
وضع زنان را قبل از نزول اين آيات شرح میدهد كه گريبانهايشان
گشاد و باز بود ، گردن و سينه و اطراف سينهشان ديده میشد ، و
دامن روسريها را معمولا از پشت سر بر میگرداندند و قهرا قسمتهای
گردن و بناگوش و سينه ديده میشد
فخر رازی در تفسير كبير پس از اينكه بحثی میكند درباره اينكه آيا
لغت زينت تنها به زيبائيهای مصنوعی گفته میشود و يا زيبائيهای
طبيعی را هم شامل است و خود رأی دوم را انتخاب میكند ، میگويد :
" به عقيده كسانی مانند قفال كه میگويند مراد زيبائيهای طبيعی است
، مقصود از زينت آشكار ، چهره و دو دست تا مچ است در زنها ، و چهره
و دو دست و دو پا است در مردها . به عقيده قفال چون ضرورت معاشرت
ايجاب میكرده كه چهره و دو دست تا مچ باز باشد و شريعت اسلام
شريعت سهل و آسان است پوشانيدن چهره و دو دست تا مچ واجب نشده است
. . . و اما كسانی كه زينت را به امور مصنوعی حمل كردهاند
گفتهاند مقصود از زينت ظاهره زينت چهره و دستها است از قبيل وسمه
و گلگونه و خضاب و انگشتر
و علت اين استثناء اين است كه پوشانيدن اينها برای زن دشوار است .
زن ناچار است كه با دستهای خود اشياء را بردارد و در مقام شهادت و
محاكمه و ازدواج ناچار است چهره خويش بگشايد "
درباره اين استثناء از ائمه اطهار عليه السلام زياد پرسش شده است و
آنها جواب دادهاند . ما چند روايت از كتب حديث نقل میكنيم . در
تفسير صافی نيز همين روايتها غالبا نقل شده است . ظاهرا در روايات
شيعه در اين جهت اختلافی نيست . اينك روايتها : 1 - « عن زراره عن
ابی عبدالله عليه السلام فی قوله » ²تعالی : " الا ما ظهر منها "
قال : الزينة الظاهره الكحل و الخاتم» (
7)
يعنی از امام صادق سؤال شد كه مقصود از زينت آشكار كه پوشيدنش
برای زن واجب نيست چيست ؟ فرمود زينت آشكار عبارت است از سرمه و
انگشتر
2 - « عن علی بن ابراهيم القمی عن ابی جعفر عليه السلام فی هذه
الاية ، قال : هی الثياب و الكحل و الخاتم و خضاب الكف و السوار .
و الزينة ثلاث : زينة للناس و زينة للمحرم و زينة للزوج ، فاما
زينة الناس فقد " « الا ما ظهر » " را خواستم . فرمود عبارتست از
انگشتر و دستبند
4 - « عن بعض اصحابنا عن ابیعبدالله عليه السلام قال : قلت له :
ما يحل للرجل من المرأه ان يری اذا لم يكن محرما ؟ قال : الوجه و
الكفان و القدمان » ( 8 )
ترجمه : راوی كه يك شيعه است میگويد از حضرت صادق عليه السلام
پرسيدم كه برای مرد نگاه كردن به چه قسمت از بدن زن جايز است در
صورتی كه محرم او نباشد ؟ فرمود چهره و دو كف دست و دو قدم
اين روايت متضمن حكم جواز نظر بر وجه و كفين است نه حكم عدم وجوب
پوشيدن آنها و اينها دو مسأله جداگانه میباشند ولی بعدا خواهيم
گفت اشكال بيشتر در جواز نظر است نه در عدم وجوب پوشيدن . اگر نظر
جائز باشد به طريق اولی پوشيدن واجب نيست . بعدا در اين باره بحث
خواهيم كرد
5 - " اسماء " دختر ابوبكر - كه خواهر عايشه بود - به خانه پيغمبر
اكرم آمد در حالی كه جامههای نازك و بدن نما پوشيده بود . رسول
اكرم روی خويش را از او برگرداند و فرمود : « يا اسماء ان المرأه
اذا بلغت المحيض لم تصلح ان يری منها الا هذا و هذا - و اشار الی
كفه و وجهه »
يعنی ای اسماء ! همينكه زن به حد بلوغ رسيد سزاوار نيست چيزی از
بدن او ديده شود مگر اين و اين - اشاره فرمود به چهره و قسمت مچ
به پائين دست خودش ( 9 )
اين روايات با نظر ابن عباس و ضحاك و عطا منطبق است نه با نظر ابن
مسعود كه مدعی بوده است مقصود از زينت ظاهره جامه است
اساسا نظر ابن مسعود قابل توجيه نيست ، زيرا جامهای كه خود بخود
آشكار است جامه رواست نه جامه زير ، و در اين صورت معنی ندارد كه
گفته شود زنان زينتهای خود را آشكار نكنند مگر جامه رو را . جامه
رو قابل پوشاندن نيست تا استثنا شود ، بر خلاف چيزهائی كه در
كلمات ابن عباس و ضحاك و عطا است و در روايات شيعه اماميه آمده است
. اينها اموری است كه قابل اين هست كه دستور پوشانيدن يا
نپوشانيدن آنها داده شود
به هر حال اين روايات میفهماند كه برای زن پوشانيدن چهره و دستها
تا مچ واجب نيست ، حتی آشكار بودن آرايشهای عادی و معمولی كه در
اين قسمتها وجود دارد نظير سرمه و خضاب كه معمولا زن از آنها خالی
نيست و پاك كردن آنها يك عمل فوق العاده به شمار میرود نيز مانعی
ندارد
اين مطلب را توضيح میدهيم كه ما اين مسأله را از نظر خودمان بيان
میكنيم و استنباط خودمان را ذكر مینمائيم ، و اما هر يك از
آقايان و خانمها از هر كس كه تقليد میكنند عملا بايد تابع فتوای
مرجع تقليد خودشان باشند . آنچه ما میگوئيم با فتوای بعضی از
مراجع تقليد تطبيق میكند و ممكن است با فتوای بعضی ديگر تطبيق
نكند ( هر چند فتوای مخالفی وجود ندارد ، هر چه هست به اصطلاح
احتياط است نه فتوای صريح ) . غرض ما از اين بحث اين است كه شما با
متون اسلام از نزديك آشنا شويد و به منطق اگر تنها عمل نكردن و
پيروی از شهوات بود سهل بود . موضوع ، موضوع انكار اسلام و
بیاعتقادی است . شما بايد با منطق و فلسفه اجتماعی اسلام از نزديك
آشنا شويد تا بتوانيد جواب آن اشخاص را در برخوردها بدهيد
بديهی است تنها خواندن رسالههای عمليه و آگاهی بر متون فتواها
برای اين منظور كافی نيست ، بحثی استدلالی ، هم از جنبه نقل و هم
از جنبه فلسفه اجتماعی لازم است . اين جهت است كه اين بحث را بر
ما ضروری و لازم كرده است و اين است محرك ما در بحث استدلالی با
بيان ادله و مدارك اين مسأله
اما اينكه زن نسبت به محارم خود تا چه اندازه حق دارد پوشش نداشته
باشد ، روايات و فتاوی مختلف است . آنچه از يك عده روايات استنباط
میشود و بر طبق آن نيز بعضی از فقهاء فتوا دادهاند اين است كه از
ناف تا زانو از محارم غير شوهر بايد پوشيده شود
كيفيت پوشش
بعد از اين استثناء اين جمله آمده است : " « و ليضربن بخمرهن علی
جيوبهن »" يعنی میبايد روسری خود را بر روی سينه و گريبان خويش
قرار دهند . البته روسری خصوصيتی ندارد ، مقصود پوشيدن سر و گردن و
گريبان است . همانطور كه قبلا از تفسير كشاف نقل كرديم - ديگران
نيز همانطور گفتهاند - زنان عرب معمولا پيراهنهائی میپوشيدند كه
گريبانهايشان باز بود ، دور گردن و سينه را نمیپوشانيد .
روسريهائی هم كه روی سر خود میانداختند از پشت سر میآويختند -
همانطوری كه الان بين مردان عرب متداول است - قهرا گوشها و
بناگوشها و گوشوارهها و جلوی سينه و گردن نمايان میشد . اين آيه
دستور میدهد كه بايد قسمت آويخته همان روسريها را از دو طرف روی
سينه و گريبان خود بيفكنند تا قسمتهای ياد شده پوشيده گردد
ابن عباس در تفسير اين جمله گفته است : " تغطی شعرها و صدرها و
ترائبها و سوالفها " يعنی زن مو و سينه و دور گردن و زير گلوی خود
را بپوشاند ( 10 )
اين آيه حدود پوشش را مشخص میكند . در ذيل اين آيه شيعه و سنی
روايت كردهاند كه : " روزی در هوای گرم مدينه زنی جوان و زيبا در
حالی كه طبق معمول روسری خود را به پشت گردن انداخته و دور گردن و
بناگوشش پيدا بود ، از كوچه عبور میكرد . مردی از اصحاب رسول خدا
از طرف مقابل میآمد . آن منظره زيبا سخت نظر او را جلب كرد و چنان
غرق تماشای آن زيبا شد كه از خودش و اطرافش غافل گشت و جلو خودش
را نگاه نمیكرد
آن زن وارد كوچهای شد و جوان با چشم خود او را دنبال میكرد .
همانطور كه میرفت ، ناگهان استخوان يا شيشهای كه از ديوار بيرون
آمده بود به صورتش اصابت كرد و صورتش را مجروح ساخت . وقتی به خود
آمد كه خون از سر و صورتش جاری شده بود . با همين حال به حضور رسول
اكرم رفت و ماجرا را به عرض رساند . اينجا بود كه آيه مباركه نازل
شد : " « قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم ». . . الی آخر " (
11 )
اين تركيب لغوی ، يعنی تركيب لغت " ضرب " با لغت " علی " اين معنی
را میرساند كه چيزی را بر روی چيز ديگر قرار دهند به طوری كه مانع
و حاجبی بر او شمرده شود . در تفسير كشاف میگويد : " ضربت بخمارها
علی جيبها كقولك ضربت بيدی علی الحائط اذا وضعتها عليه "
يعنی اين تعبير نظير اينست كه بگوئيم دست خود را روی ديوار گذاشتيم
ايضا در كشاف در ذيل آيه 11 از سوره كهف كه اين تركيب لغوی در آنجا
آمده است و میفرمايد : " « فضربنا علی آذانهم »" میگويد : " ای
ضربنا عليها حجابا من ان تسمع " يعنی بر روی گوشهای آنها پردهای
قرار داديم كه نشنوند
در تفسير مجمع البيان در ذيل آيه مورد بحث میگويد : " زنان مأمور
شدهاند كه روسريهای خود را بر روی سينه خود بيفكنند تا دور گردن
آنان پوشيده شود . گفته شده است كه قبلا دامنه روسريها را به پشت
سر میافكندند و سينههايشان پيدا بود . كلمه " جيوب " ( گريبانها
) كنايه است از سينهها ، زيرا گريبانها است كه روی سينهها را
میپوشاند . و گفته شده است كه از آن جهت اين دستور رسيده است كه
زنان موها و گوشوارهها و گردنهای خويش را بپوشانند . ابن عباس در
ذيل اين آيه گفته است : زن بايد موی و سينه و دور گردن و زير گلوی
خويش را بپوشاند "
تفسير صافی نيز بعد از ذكر جمله " « و ليضربن بخمرهن علی جيوبهن »
" میگويد : " برای اينكه گردنها پوشيده شود "
به هر حال منظور اينست كه اين آيه در كمال صراحت حدود پوشش لازم را
بيان میكند . مراجعه به تفاسير و روايات اعم از شيعه و سنی و
مخصوصا روايات شيعه كاملا مطلب را روشن میكند و جای ترديد در
مفهوم آيه باقی نمیگذارد
استثناء دوم :
" « و لا يبدين زينتهن الا لبعولتهن »الخ " يعنی زينتهای خود را
آشكار نكنند مگر برای شوهران و . .
استثناء اول مقداری از زينت را كه نمايان بود آن نسبت به عموم
افراد جايز است معين كرد ، اما اين استثناء ، اشخاص معينی را نام
میبرد كه آشكار نمودن مطلق زينت برای آنان جايز است . در استثناء
اول دائره مورد استثناء از نظر مواضع تنگتر و از نظر افراد وسيعتر
است و در استثناء دوم برعكس است
غالب اين اشخاص كه در آيه نام برده شدهاند همان كسانی هستند كه در
اصطلاح فقه به نام محارم خوانده میشوند و از اين قرارند : 1 - «
لبعولتهن »- شوهران
2 - « او آبائهن »- پدران
3 - « او آباء بعولتهن »- پدر شوهران
4 - « او ابنائهن »- پسران
5 - « او ابناء بعولتهن »- پسر شوهران
6 - « او اخوانهن »- برادران
7 - « او بنی اخوانهن »- پسر برادران
8 - « او بنی اخواتهن »- پسر خواهران
9 - « او نسائهن »- زنان
10 - « او ما ملكت ايمانهن »- مملوكان
11 - « او التابعين غير اولی الاربة »- طفيليانی كه كاری با زن
ندارند
12 - « او الطفل الذين لم يظهروا علی عورات النساء »- كودكانی كه
از امور جنسی بیخبرند ، يا توانائی كار زناشوئی ندارند
در موارد ذكر شده تنها چهار مورد اخير قابل بحث است :
الف - زنان ( نسائهن )
در اين كلمه سه احتمال داده شده است : 1 - اينكه مراد زنان مسلمان
هستند . مفهوم آيه ، بنابراين قول اينست كه زنان غير مسلمان
نامحرم میباشند و زن مسلمان بايد خود را از ايشان بپوشاند
2 - اينكه مراد مطلق زنان است خواه مسلمان يا غير مسلمان
3 - اينكه مراد زنهائی است كه در خانه هستند مانند زنان خدمتكار
مفهوم اين تفسير اينست كه هر زنی به غير از زنان داخل خانه به ساير
زنان نامحرم است . اين احتمال به كلی مردود است زيرا يكی از
مسلمات و ضروريات اسلام اينست كه زن به زن محرم است
احتمال دوم نيز ضعيف است زيرا كه در اين احتمال نكتهای برای اضافه
" نساء " به ضمير وجود ندارد ولی طبق احتمال اول نكته اين اضافه
اينست كه زنان كفار ، بيگانه هستند و از خودشان نمیباشند
حقيقت اينست كه احتمال اول قويترين احتمالات است و رواياتی هم بر
طبق آن وارد شده كه برهنه شدن زن مسلمان را در برابر زنان يهوديه
يا نصرانيه منع كرده است . در اين روايات استناد شده است به اينكه
زنان غير مسلمان ممكن است زيبائی زنان مسلمان را برای شوهران يا
برادران خود توصيف كنند : " « لانهن قد يصفن لازواجهن و اخوتهن »
"
بايد توجه داشت كه در اينجا مسألهای وجود دارد و آن اينست كه
برای هيچ زن مسلمان جايز نيست كه محاسن يعنی زيبائيهای زن ديگر را
برای شوهر خود توصيف كند . وجود اين تكليف زنان مسلمان را در برابر
يكديگر تأمين میدهد ، ولی در مورد زنان غير مسلمان اطمينان نيست
، ممكن است آنان برای مردان خود از وضع زنان مسلمان سخن بگويند .
لهذا به زنان مسلمان دستور داده شده است كه خود را از ايشان
بپوشانند . ولی البته آيه صراحت كامل ندارد به اينكه ظاهر كردن
زينتها و زيبائيها در برابر آنها حرام است . لهذا با قرائن و
دلائل ديگر ممكن است گفته شود كه اين عمل مكروه است . فقها معمولا
در اين مسأله قائل به وجوب پوشش زن نسبت به زنان غير مسلمان
نيستند و تنها به كراهت بی پوششی فتوا میدهند
ب - بردگان و مملوكان ( « او ما ملكت ايمانهن ») در اين جمله دو
احتمال است : يكی اينكه مراد خصوص كنيزان است و ديگر اينكه مراد
مطلق مملوك است و شامل غلامان نيز میباشد . در اينجا نيز روايات
مؤيد تفسير دوم است ولی فتوای فقهاء با آن هماهنگی ندارد
در روايت است كه مردی از مردم عراق - كه به واسطه مجاورت با ايران
معمولا در اين مسائل سختگيرتر بودند - آمد به مدينه و به حضور
امام صادق عليه السلام مشرف شد . به مناسبتی سخن از مردم مدينه به
ميان آمد و آن مرد اعتراض كرد و گفت اينها زنان خود را همراه
غلامان میفرستند و احيانا زنان هنگامی كه میخواهند سوار شوند به
كمك غلامان سوار میشوند ، مثلا دست روی شانه غلامان میگذارند و
سوار میشوند . امام صادق فرمود اين كار مانعی ندارد ، و آنگاه
آيه 56 از سوره احزاب را كه مفيد همين معنی است قرائت فرمود : " «
لا جناح عليهن فی آبائهن و لا ابنائهن و لا اخوانهن و لا ابناء
اخوانهن و لا ابناء اخواتهن و لا نسائهن و لا ما ملكت ايمانهن »" .
يعنی بر زنان در مورد پدران ، و پسران ، و برادران ، و
برادرزادگان ، و خواهرزادگان ، و زنان و مملوكهايشان باكی نيست (
12
) . به طور كلی بردگان اعم از جنس زن يا مرد از نظر اسلام در
بسياری از احكام استثناهائی دارند . مثلا از نظر خود پوشش و حرمت
نظر ، كنيزان با زنان آزاد فرق میكنند . بر كنيزان واجب نيست كه
سرهای خود را بپوشانند و حال آنكه بر زنان آزاد لازم است سر خود را
بپوشانند . ظاهرا سر مطلب خدمتكاری آنها است . علی هذا بعيد نيست
كه غلامان نيز چنين استثنائی داشته باشند
ولی همچنانكه گفتيم از نظر فتوای فقهاء اين حكم بعيد است اما از
طرف ديگر حمل جمله « او ما ملكت ايمانهن »به خصوص كنيزان نيز
بسيار مستبعد است
اگر بخواهيم استثناء مملوك را منحصر به كنيزان بدانيم بايد بگوئيم
زنان آزاد بر يكديگر مطلقا محرم میباشند ولی كنيزان برای زنان
آزاد محرم نيستند مگر زنان آزادی كه مالك اين كنيزان میباشند . و
وقتی اين مطلب را هم بدين فتوا اضافه كنيم كه بسياری از فقهاء
پوشش را برای كنيز حتی نسبت به مردان بيگانه واجب ندانستهاند
نتيجه خيلی عجيب خواهد بود
زيرا نتيجه اينست كه كنيز بر همه مردان محرم است و زنان آزاد بر
كنيزان نا محرم میباشند . يعنی كنيز كاملا در حكم يك مرد است .
البته چنين چيزی درست نيست
ج - طفيليانی كه نيازی به زن ندارند " « التابعين غير اولی الاربه
»" قدر مسلم ، اين جمله ديوانگان و افراد بله را كه دارای شهوت
نيستند و جاذبهای را كه در زن است درك نمیكنند شامل میگردد .
بعضیها عموميت بيشتری در آيه قائل شدهاند و آنرا شامل خواجگان
حرمسرا نيز دانستهاند به استناد اينكه خواجگان نيز حاجتی به زن
ندارند
محرم دانستن خواجگان و آوردن آنان به حرمسراها در زمانهای قديم
براساس همين فتوا بوده است
برخی ديگر در آيه تعميم بيشتری دادهاند و گفتهاند شامل فقراء و
مساكين نيز میباشد ، يعنی كسانی كه وضع خاص آنان و شرائط آنان
طوری است كه در اين عوالم نيستند . كسی كه برای نانش معطل است و به
خاطر لقمه نانی به دنبال آن میدود و مخصوصا با فاصله طبقاتیای
كه بين آندو وجود دارد هرگز به فكر مسائل جنسی نخواهد بود
ولی حقيقت اينست كه اين اندازه توسعه در مفهوم آيه بسيار بعيد است
قدر مسلم ، همان طبقه اول است و اگر بيشتر نعميم دهيم حداكثر اينست
كه طبقه دوم را مشمول آيه بدانيم
د - كودكانی كه از امور جنسی بيخبرند ، يا توانائی ندارند . " «
الطفل الذين لم يظهروا علی عورات النساء »" اين قسمت را نيز دو
جور میتوان تفسير كرد . كلمه " « لم بظهروا » " از ماده ظهور است
و با كلمه " علی " متعدی شده است ممكن است تركيب اين دو كلمه
مفهوم " اطلاع " را بدهد . پس معنی چنين میشود : كودكانی كه بر
امور نهانی زنان آگاه نيستند . و ممكن است مفهوم " غلبه و قدرت "
را بدهد ، پس معنی چنين میشود : كودكانی كه بر استفاده از امور
نهانی زنان توانائی ندارند
طبق احتمال اول مراد بچههای غير مميز هستند كه قدرت تشخيص
اينگونه مطالب را ندارند . اما طبق احتمال دوم مقصود بچههائی است
كه قدرت بر امور جنسی ندارند يعنی غير بالغ میباشند هر چند مميز
بوده باشند . طبق احتمال دوم اطفالی كه همه چيز میفهمند و نزديك
به حد بلوغ میباشند ولی بالغ نمیباشند جزء استثناها هستند .
فتوای فقهاء نيز بر طبق اين تفسير است
در دنباله آيه میفرمايد : " « و لا يضربن بأرجلهن ليعلم ما يخفين
من زينتهن »" يعنی زنان به منظور آشكار ساختن زينتهای پنهان خود ،
پای بر زمين نكوبند
زنان عرب معمولا خلخال به پا میكردند ، و برای اينكه بفهمانند
خلخال قيمتی به پا دارند پای خود را محكم بر زمين میكوفتند
آيه كريمه از اين كار هم نهی فرمود
از اين دستور میتوان فهميد كه هر چيزی كه موجب جلب توجه مردان
میگردد مانند استعمال عطرهای تند و همچنين آرايشهای جالب نظر در
چهره ممنوع است . به طور كلی زن در معاشرت نبايد كاری بكند كه
موجب تحريك و تهييج و جلب توجه مردان نامحرم گردد
جمله آخر آيه چنين است : " « و توبوا الی الله جميعا ايها
المؤمنون لعلكم تفلحون »"
همه به سوی خدا بازگشت كنيد ، باشد كه رستگار گرديد . دأب قرآن
اينست كه در پايان دستورها مردم را به خدا متوجه میسازد تا در به
كار بستن فرمانهای او سهل انگار نباشند
آيات ديگر
آيات 59 ، 60 ، 61 سوره نور نيز مربوط به همين مباحث است . تفسير
آنها را نيز ذكر میكنيم : « يا ايها الذين آمنوا ليستأذنكم الذين
ملكت ايمانكم و الذين لم يبلغوا الحلم منكم ثلاث مرات : من قبل
صلاه الفجر و حين تضعون ثيابكم من الظهيره و من بعد صلاه العشاء ،
ثلاث عورات لكم ، ليس عليكم و لا عليهم جناح بعدهن طوافون عليكم
بعضكم علی بعض كذلك يبين الله لكم الايات و الله عليم حكيم (59) و
اذا بلغ الاطفال منكم الحلم فليستأذنوا كما استأذن الذين من قبلهم
كذلك يبين الله لكم آياته و الله عليم حكيم (60) و القواعد من
النساء اللاتی لا يرجون نكاحا فليس عليهن جناح ان يضعن ثيابهن غير
متبرجات بزينة و ان يستعففن خير لهن و الله سميع عليم (61)
ای كسانی كه ايمان آوردهايد ! بايست مملوكهای شما و كودكان نا
بالغ شما در سه وقت اجازه دخول بگيرند : پيش از نماز صبح ، و
هنگام نيمروز كه جامههای خويش مینهيد ، و بعد از نماز عشاء ( كه
آماده خواب میشويد ) . اين سه وقت ، خلوت شما است . در غير اين سه
وقت بر شما و بر آنان باكی نيست ( كه بی اجازه وارد شوند )
آنها و شما زياد بر يكديگر میگذريد . خداوند آيات را چنين بيان
میكند
خداوند دانا و حكيم است
و چون كودكان شما به حد بلوغ رسيدند بايد مانند ديگران اجازه ورود
بگيرند . خداوند آيات خويش را چنين بيان میكند . خداوند دانا و
حكيم است
زنان بازنشسته كه اميد ازدواج ندارند باكی نيست در حالی كه خود را
به زيوری نياراستهاند و قصد خودنمائی ندارند جامه خويش به زمين
نهند ، و اگر از اين نيز خودداری كنند برايشان بهتر است . خداوند
شنوا و دانا است
در اين آيات دو استثناء ، يكی برای قانون كسب اجازه در وقت ورود در
اتاق ديگران ، و ديگر برای قانون پوشش زنان ، ذكر شده است . آيه
اول و دوم راجع به استثناء اول و آيه سوم راجع به استثناء دوم است
قبلا اين دستور را شرح داديم كه هر كس میخواهد وارد محل خلوت
ديگری شود بايد اعلام كند و با كسب اجازه وارد شود ، و گفتيم اين
دستور حتی در مورد محارم نزديك مانند پسر نسبت به مادر ، و پدر
نسبت به دختر نيز جاری است . در اين آيات دو طبقه از اين دستور
استثناء شدهاند . برای اين دو طبقه اجازه خواستن فقط در سه نوبت
لازم شمرده شده است و در اوقات ديگر لازم دانسته نشده است . اين دو
طبقه عبارتند از : 1 - « الذين ملكت ايمانكم »- مملوكان شما
2 - « الذين لم يبلغوا الحلم منكم »- كودكان نابالغ شما
سه نوبتی كه اين دو دسته بايد اجازه بخواهند عبارتست از : پيش از
نماز صبح ، و هنگام نيمروز كه افراد به خاطر گرما لباس رو را از تن
در آورده استراحت میكنند ، و بعد از نماز عشاء كه هنگام رفتن به
رختخواب است
در اين مواقع معمولا زن يا مرد در لباس غير عادی هستند و چون تازه
از خواب برخاستهاند ( قبل از نماز صبح ) و يا تازه میخواهند به
خواب روند ( بعد از نماز عشاء ) و يا در حال استراحتند ( وقت ظهر )
معمولا با لباس خواب بسر میبرند . در چنين اوقاتی مملوكان و
پسران نابالغ بايد با كسب اجازه وارد اتاق شوند ولی در مواقع ديگر
به علت احتياج به رفت و آمدهای مكرر " « طوافون عليكم بعضكم علی
بعض »" استيذان لازم نيست . در اين آيات سه نكته جلب توجه میكند
: 1 - اينكه : « الذين ملكت ايمانكم »با موصولی كه برای جمع مذكر
است ( الذين ) ذكر شده است و حتما شامل غلامان میباشد چنانكه در
تفاسير و روايات نيز تصريح شده است . از آن جمله روايتی است در
كافی از « حضرت صادق عليه السلام : " قال : هی خاصة فی الرجال دون
النساء. قيل : فالنساء يستأذن فی هذه الثلاث ساعات ؟ قال : لا و
لكن يدخلن و يخرجن »" (13) يعنی اين دستور ( اجازه خواستن در سه
نوبت ) مخصوص مردان است
سؤال شد كه آيا زنان بايد اجازه بگيرند ؟ فرمود : نه ، همينطور
میآيند و میروند
اينكه غلامان در غير اين سه نوبت حق دارند بدون اجازه وارد اتاق
زن شوند خود دليل بر اينست كه غلامان نيز وضع استثنائی دارند ، و
اين خود شاهدی قوی میباشد . بر اينكه در آيه پوشش هم كه قبلا
تفسير كرديم ، جمله " « ما ملكت ايمانهن »" شامل غلامان نيز
میباشد . حتی در آيهای كه فعلا مورد بحث است تعبير به " « ملكت
ايمانكم »" شده است ( با ضمير مذكر " يعنی لازم نيست كه برده ،
مملوك خود زن باشد
در اينجا نبايد اعتراض كرد كه اكنون رسم بردگی منسوخ شده است و
بردهای وجود ندارد و پافشاری در اين بحثها بی ثمر است ، زيرا اولا
روشن شدن نظر اسلام در اين مسائل ، ما را به هدف كلی اين قوانين
كه برخی از آنها مورد ابتلاء نيز میباشد بهتر واقف میسازد ، و
ثانيا اگر فقيه متهوری جرأت كند ، چه بسا حكم غلامان را از راه
ملاك و مناط ، به موارد مشابه آن از قبيل خدمتكاران بتواند تعميم
دهد
2 - از جمله " « طوافون عليكم بعضكم علی بعض »" فهميده میشود :
رمز اينكه در مورد غلامان و پسران نابالغ اجازه خواستن واجب نيست ،
اينست كه وجوب استيذان اينها به واسطه تكرر آمد و شد ، موجب حرج و
واقع شدن در مضيقه است
در حقيقت اباحه در اين موارد نيز از اين باب است كه تكليف موجب
دشواری می شده است نه از اين جهت كه تكليف ملاك ندارد
ما معتقديم كه ساير استثناهای باب پوشش ، مثلا استثناء وجه و كفين
، و همچنين استثناء محارم نيز از همين قبيل است . قبلا در اين باره
بحثی شد
به زودی دوباره مشروحتر بحث خواهيم كرد
3 - اطفالی كه در اين آيه مكلف شدهاند كه مانند مردان بزرگ در سه
نوبت اجازه بگيرند اطفالی هستند كه به حد بلوغ نرسيدهاند .
بنابراين اطفال نابالغ و لو مميز و نزديك به بلوغ ، در غير سه
وقتی كه در آيه تعيين شده است میتوانند بدون كسب اجازه وارد
خلوتگاه شوند
اين آيه علی الظاهر میتواند قرينه باشد كه مقصود از جمله : " « او
الطفل الذين لم يظهروا علی عورات النساء »" كه در آيه پوشش آمده
است و قبلا دو احتمال در معنی آن داديم ، اطفال نابالغ است نه
اطفال غير مميز
و اما استثنائی كه درباره مسأله پوشش است : " « و القواعد من
النساء اللاتی لا يرجون نكاحا فليس عليهن جناح ». . . " . اين
سومين استثناء است در مسأله پوشش . استثناء اول و دوم در آيه 31
همين سوره و استثناء سوم در اين آيه آمده است . در اينجا میفرمايد
: زنان از پا افتادهای كه اميدی به ازدواج ندارند میتوانند لباس
روی خود را بر زمين نهند مشروط بر اينكه نخواهند خودنمائی و
خودآرائی بكنند . در عين حال اگر جانب عفاف را رعايت كنند و خود را
پوشيده دارند بهتر است و خدا شنوا و دانا است
مقصود از " قواعد " كيانند ؟ مقصود زنان سالخوردهای هستند كه از
جنبه زن بودن بازنشسته شدهاند ، يعنی ديگر مطلوب مرد - از نظر
جنسی - واقع نمیشوند و لذا اميدی به ازدواج ندارند . ممكن است
طمع داشته باشند ولی اميد ندارند . جمله " « ان يضعن ثيابهن » "
میفهماند كه زن دو نوع لباس دارد : يكی لباس بيرون و ديگر لباس
داخل منزل . آنچه رخصت داده شده است اينست كه زنان سالخورده
میتوانند لباس رو را در بياورند ولی در عين حال به آنها اجازه
خودنمائی و خودآرائی داده نشده است
در روايات اسلامی حدود برداشتن پوشش برای زنان سالخورده تعيين
گرديده است و ذكر شده كه جايز است روسری خود را بردارند : «
الحلبی عن ابیعبدالله عليه السلام انه قرأ " ان يضعن ثيابهن " قال
: الخمار و الجلباب . قلت : بين يدی من كان ؟ فقال : بين يدی من
كان ، غير متبرجة بزينة . فان لم تفعل فهو خير لها » (
14 )
عبيدالله حلبی گفت كه امام صادق فرمود مقصود از " « ان يضعن ثيابهن
" روسری و چهارقد است
گفتيم جلو هر كس كه بود ؟ فرمود جلو هر كس كه بود اما به شرط
اينكه ساده باشد و نخواهد خودآرائی و خودنمائی كند
از جمله " « و ان يستعففن خير لهن »" میتوان يك قانون كلی استنباط
كرد و آن اينست كه از نظر اسلام هر قدر زن جانب عفاف و ستر را
بيشتر مراعات كند پسنديدهتر است و رخصتهای تسهيلی و ارفاقی كه به
حكم ضرورت درباره وجه و كفين و غيره داده شده است ، اين اصل كلی
اخلاقی و منزلی را نبايد از ياد ببرد
همسران پيغمبر
آيات اصلی مربوط به وظيفه پوشش همان آيات سوره نور بود كه بيان شد
آياتی چند هم در سوره احزاب است كه میتوان آنها را در حاشيه اين
مطلب ذكر كرد . قسمتی از اين آيات مربوط است به زنان رسول خدا و
قسمت ديگر دستورهائی است كه درباره حفظ حريم عفاف وارد شده است .
اما قسمت اول: « يا نساء النبی لستن كاحد من النساء ان اتقيتن فلا
تخضعن بالقول فيطمع الذی فی قلبه مرض و قلن قولا معروفا ( 33 ) و
قرن فی بيوتكن و لا تبرجن تبرج الجاهلية الاولی ». .
در اين دو آيه ، مخاطب ، زنان پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله
میباشند : ای زنان پيغمبر شما همچون ساير زنان نيستيد - اگر
پرهيزكار باشيد - مواظب باشيد كه در سخن نرمش زنانه و شهوتآلود به
كار نبريد كه موجب طمع بيمار دلان گردد . به خوبی و شايستگی سخن
بگوئيد . در خانههای خويشتن قرار گيريد و مانند دوران جاهليت
نخستين ، به خودنمائی و خودآرائی از خانه بيرون نشويد
مقصود از اين دستور زندانی كردن زنان پيغمبر در خانه نيست ، زيرا
تاريخ اسلام به صراحت گواه است كه پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله
زنان خود را با خود به سفر میبرد و آنان را از بيرون شدن از خانه
منع نمیفرمود مقصود از اين دستور آنست كه زن به منظور خودنمائی از
خانه بيرون نشود و مخصوصا در مورد زنان پيغمبر اكرم صلی الله عليه
و آله اين وظيفه سنگينتر و مؤكدتر است
آيه 53 سوره احزاب چنين است : « يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا
بيوت النبی الا ان يؤذن لكم الی طعام غير ناظرين اناه و لكن اذا
دعيتم فادخلوا فاذا طعمتم فانتشروا و لا مستأنسين لحديث ان ذلكم
كان يؤذی النبی فيستحيی منكم و الله لا يستحيی من الحق و اذا
سألتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب ذلكم اظهر لقلوبكم و قلوبهن
و ما كان لكم ان تؤذوا رسول الله و لا ان تنكحوا ازواجه من بعده
ابدا ان ذلكم كان عند الله عظيما »
عربهای مسلمان بی پروا وارد اتاقهای پيغمبر میشدند . زنهای پيغمبر
صلی الله عليه و آله هم در خانه بودند . آيه نازل شد كه اولا
سرزده و بدون اجازه وارد خانه پيغمبر نشويد ، و اگر برای صرف غذا
دعوت شديد به موقع بيائيد و بعد هم برخيزيد و برويد و به قصه گوئی
و صحبتهای متفرقه وقت نگيريد ، زيرا اين امور پيغمبر را ناراحت
میكند و او شرم میكند شما را از خانه خود بيرون كند ولی خدا از
شما شرم نمیكند . و ثانيا وقتی میخواهيد چيزی از زنان پيغمبر
بگيريد ، از پشت پرده بخواهيد بدون اينكه داخل اتاق شويد . اين
كارها برای پاكيزگی دل شما و دل آنها بهتر است
شما نبايد پيامبر را آزار دهيد و نه زنان او را پس از درگذشت
پيغمبر به زنی بگيريد ، كه اين كارها در نزد خدا بزرگ است
در اين آيه ، كلمه " حجاب " ذكر شده است . همانطوری كه قبلا گفتيم
در كلمات قدماء هر جا سخن از آيه حجاب است مقصود همين آيه است
دستور حجاب كه در اين آيه است غير از دستور " پوشش " است كه مورد
بحث ما میباشد . دستوری كه در اين آيه ذكر شده است راجع به سنن
خانوادگی و رفتاری است كه انسان بايد در خانه ديگران داشته باشد .
طبق اين دستور ، مرد نبايد وارد جايگاه زنان شود ، بلكه اگر چيزی
میخواهد و مورد احتياج اوست بايد از پشت ديوار صدا بزند . اين
مسأله ربطی به بحث " پوشش " كه در اصطلاح فقه نيز تحت عنوان " ستر
" نه " حجاب " ناميده میشود ، ندارد
جمله : " « ذلكم اطهر لقلوبكم و قلوبهن »" مانند جمله : " « و ان
يستعففن خير لهن »" كه در آيه 61 از سوره نور آمده است ، دلالت
میكند كه هر اندازه مرد و زن جانب ستر و پوشش و ترك برخوردهائی كه
مستلزم نظر است رعايت نمايند به تقوا و پاكی نزديكتر است .
همانطور كه گفتيم : رخصتهای تسهيلی و ارفاقی كه به حكم ضرورت داده
شده است ، نبايد رجحان اخلاقی ستر و پوشش و ترك نظر را از ياد
ببرد
پىنوشتها:
1 - تفسير صافی ذيل آيه 31 از سوره نور ، نقل از تفسير علی بن ابراهيم
2 - نهج البلاغه خطبه 11 وسائل جلد 2 كتاب
الجهاد صفحه . 429
3 - نهج البلاغه خطبه 222 و وسائل جلد 2 كتاب الجهاد
صفحه 430
4 - رجوع شود به مستمسك العروه حضرت آية الله حكيم ، جلد
5 صفحه 191
5 - شرح نهج البلاغه ابن ابیالحديد ، خطبه . 190
6 - نوعی زينت نظير دستبند كه به مچ پا
میبستهاند
7 -
8 - كافی جلد 5 صفحه 521 و وسائل جلد 3 صفحه .
25
9 - سنن ابوداود ، جلد 2 صفحه . 383
10 - مجمع البيان ، ذيل آيه 31 سوره نور
11 - كافی جلد 5 ، صفحه 521 و وسائل جلد 3 ،
صفحه 24 و تفسير صافی و تفسير در المنثور سيوطی جلد 5 صفحه 40 ذيل
همين آيه
اين نكته بايد يادآوری شود كه معمولا اين حديث كه از جريان باز
بودن بناگوش و دور گردن زنی و نگاههای شهوت آلود و عمدی مردی
حكايت میكند در كتب اهل حديث و مفسرين به عنوان شأن نزول آيه " قل
للمؤمنين يغضوا ». . . " آورده میشود و در ابتدا چنين به نظر
میرسد كه با آيه " و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن »" سر و كاری
ندارد و حال آنكه اين دو آيه باهم نازل شدهاند و همچنانكه آيه
اول تكليف نگاه مرد را روشن میكند آيه دوم به مفاد " و لا يبدين
زينتهن الا ما ظهر منها و ليضربن بخمرهن علی جيوبهن »" تكليف زنان
را روشن میكند . ظاهرا به همين جهت است كه در تفسير صافی اين
حديث را ذيل آيه دوم نقل كرده است . استدلال ما بدين حديث در
اينجا نيز بر همين اساس است
12 - كافی جلد 5 ، صفحه . 531
13 - كافی جلد 5 ، صفحه . 529
14 - كافی جلد 5 ، صفحه 522 ، وسائل جلد 3 صفحه
26 - . 25