عفاف

محمد رضا آشتيانى

- ۷ -


اجتناب از خلوت با بيگانه

زمانى كه انسان در شرايط محيطى نامساعد و تحريك‏آميز قرار گيرد، خواسته‏هايى در او ظاهر مى‏شود. شيطان اين خواسته‏هاى نفسانى را در نظرش زيبا و دلفريب جلوه مى‏دهد و به گونه‏اى پنهانى و مرموز از درون، فرد را به سوى ارتكاب و انجام عمل وسوسه مى‏كند. شيطان براى انحراف، از كششها و تمايلات غريزى استفاده كرده و فرد را به ارضاى نامشروع شهوات جنسى فرا مى‏خواند(1).

يكى از اين شرايط خلوت كردن زن و مرد بيگانه با يكديگر است به گونه‏اى كه كس ديگرى نتواند وارد آن مكان شود. دين اسلام خلوت با بيگانه را با احتمال و ترس وقوع در حرام، تحريم فرموده، هر چند مشغول عبادت شوند.

از پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مروى است كه: «مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللّه‏ِ وَالْيَوْمِ الاخِرِ فَلا يَبيتُ فى مَوضِعِ يَسْمَعُ نَفَسَ اِمْرأَةٍ لَيْسَتِ لَهُ بِمَحْرَمِ» «كسى كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد در جايى نمى‏ماند كه نفس آن بيگانه را مى‏شنود»(2).

اسلام در اين زمينه به قدرى دقيق و باريك‏بين است كه حتى مردان را از نشستن در جايى كه قبلاً زنى آنجا نشسته بوده نهى مى‏كند. در حديثى آمده است:

قالَ رَسُولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله : «اِذا جَلَسَتْ الْمَرْأَةُ مَجْلِسا فَقامَتْ عَنْهُ فَلا يَجْلِسْ اَحَدٌ فى مَجْلِسِها حَتّى يَبْرُدَ»(3) «هر گاه زنى از جايى كه نشسته برخيزد، مردى در آنجا ننشيند مگر زمانى كه سرد شود».

كنترل عوامل محرّك فرهنگى و سالم‏سازى محيط اجتماع

در بررسى آفات پاكدامنى ملاحظه شد كه يكى از اين آفات عوامل محرّك فرهنگى و اجتماعى مى‏باشد كه از طريق وارد نمودن عناصر محرك در گرايشهاى انحرافى، منجر به بروز انحرافات جنسى مى‏گردد.

از اين رو بايد همزمان با سلامت اخلاقى محيط خانواده، در ابعاد فرهنگى و اجتماعى نيز دقت عمل وجود داشته باشد.

بجا خواهد بود اگر همزمان با سالم‏سازى محيط‏هاى خانوادگى و آموزشى، مسئولين مربوط در بهسازى اخلاقى محيط اجتماعى نيز اقدام نمايند تا نسلى كه مديريت آينده كشور را در اختيار مى‏گيرد، بتواند با روحى قوى و سالم و اراده‏اى اخلاقى، به ايفاى مسئوليت خويش بپردازد.

در بعد فرهنگى، وسايل ارتباط جمعى بايد به گونه‏اى عمل كنند كه زمينه تحريك و تمايلات نفسانى در مردم به وجود نيايد. هيچكس نمى‏تواند منكر غرايز جنسى بشود ليكن به كار بستن دستورالعمل‏هاى اسلام جهت جلوگيرى از تحريك شهوت بسيار سودمند هستند.

روزنامه و مجلات، راديو و تلويزيون بايد كاملاً تحت كنترل قرار داشته باشند، على الخصوص فيلمهايى كه از تلويزيون پخش مى‏شوند بايد از يك كانال مخصوص توسط متخصصين امور تربيتى و مذهبى (و نه تربيت شدگان اروپا كه مانند آنان مى‏انديشند) بررسى و كنترل گردند و پس از كاناليزه شدن، به روى آنتن‏هاى تلويزيون بيايد.

در بعد اجتماعى نيز، بازار، خيابانها، مجالس و معابر بايد چهره‏اى اسلامى و سالم داشته باشند و مثلاً بانوان نمى‏توانند به شكل بى‏حجاب يا بدحجاب در معابر ظاهر شوند و نيز از توليد و فروش لباسهاى مبتذل بايد جلوگيرى به عمل آيد.

وقتى كه چهره محيط اجتماعى سالم گرديد، زمينه سرايت گناه نيز از بين خواهد رفت. به همين علت اسلام در مورد گناه علنى از خود واكنش شديدى نشان مى‏دهد، زيرا اگر چهره اجتماع ناهنجار شود، قطعا گناه نيز سرايت خواهد كرد. در روايتى از امام على بن موسى الرّضا عليهماالسلام مى‏خوانيم: «اَلْمُذيعُ بالسَّيئَةِ مَخْذُولٌ والْمُسْتَتِرٌ بِالسَّيَئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ»(4). «آن كس كه گناه را نشر دهد مخذول و مطرود است و آن كس كه گناه را پنهان مى‏دارد مشمول آمرزش الهى است».

لباسها و وسايل مبتذل و پرجاذبه در بازار جامعه اسلامى و پشت ويترينها نبايد به صورت دامى براى صيد عرضه گردد و ضرورى است كه دولت بر كارخانجات توليد پوشاك نظارتى دقيق و مستمر داشته باشد.

يكى ديگر از مسائل اجتماعى موضوع اختلاط دختر و پسر است. دكتر «نبى صادقى» در اين زمينه مى‏گويد:

«آيا گردش دختر و پسر در فضاى آزاد و ... ضرر و مانعى ندارد؟ اگر واقعا ضررى ندارد كه هيچ، ولى مسلّم است چنين نيست. چه اشكالى دارد كه محيط مطالعه و گردش جداى از هم باشد؟ نكند ترس آن داريم كه تمدن امروز ما را ملامت كند؟ ولى بايد قبول كرد كه تمدن توخالى و فضيلت «بادده» امروزى هيچيك از برنامه‏ها و فرهنگها اسلامى را نمى‏پذيرد، در اين صورت چه بايد كرد؟ آيا بايد به خاطر ملامت ملامتگران غرب‏زده، از اصول و معيارهاى اسلامى دست كشيد و يا به خاطر اجرا و پياده كردن نظام تربيتى اسلام و قرآن سرزنش آنان را به جان خريد؟

تمدن امروز فرياد برائت از مشركين ما را در مسجد الحرام و مكه معظمه اصلاً نمى‏پذيرد و ديديم كه نپذيرفتند و جنايت خونين مكه را مرتكب شدند. پس آيا ما بايد به ساز تمدن دنياى امروز برقصيم و چون مردگان به دور خانه كعبه به گردش بپردازيم و يا سعى كنيم تا دستورات اسلام را پياده كنيم؟

مسئله ديگر اين است كه از اختلاط دختران و پسران بايد اجتناب كرد. از نظر علوم تربيتى و روانشناسى، دوستى‏هاى عاطفى ممكن است كم‏كم سر از دوستى‏هاى غريزى درآورد و دو دختر و پسر كه در ابتداى امر فقط بخاطر وحدت هدف دوست شده‏اند اين دوستى ساده و بى‏شائبه تبديل به دوستى غريزى گردد»(5). «محسن قرائتى» در كتاب «امر به معروف و نهى از منكر» برخى از گامهايى را كه نظام و حكومت براى سالم سازى محيط بايد بردارد، اين گونه بيان كرده است(6): ـ تبليغ در مورد ازدواج آسان و دادن وام ازدواج به جوانها.

ـ تفكيك مراكز دختر و پسر در همه مقاطع تحصيلى، پارك‏ها، مكانهاى عمومى، بيمارستانها و حتى مراكز خدماتى (تا آنجا كه امكان دارد)؛ تا زنان بتوانند با لباس ساده مشغول به كار شوند و مردان نيز مزاحمتى نداشته باشند.

ـ جلوگيرى از توليد فيلمها، نوارها، كتابهايى كه در آنها زمينه‏هاى انحراف و فساد و ابتذال زياد است، بخصوص بستن بعضى از شركتها، بوتيك‏ها و مؤسسات منحرف و يا جلوگيرى از ارائه لباسها و....

ـ از آنجا كه حيا مانع بسيارى از گناهان و نداشتن حيا زمينه‏ساز انواع منكرات است، مسئولان نظام بايد اصل حيا را در تار و پود جامعه مراعات كنند تا ميدانى براى رشد خلافكاران پيدا نشود.

از جمله دولت اجازه ساختن ساختمانهايى را كه ساكنان آن به طور طبيعى حيا را از دست مى‏دهند، به كسى ندهد. آرى! در ساختمان‏هايى كه فرد در درون خانه خود همه جاى خانه همسايه را مى‏بيند، حيايى نمى‏ماند.

در اين زمينه در حديثى از حضرت على عليه‏السلام آمده است: «اَلْحَياءُ يَصُدُّ عَنْ فِعْلِ الْقَبيح»(7) «حيا انسان را از كار زشت باز مى‏دارد».

و در حديث ديگرى از ايشان آمده است: «عَلى قَدْرِ الْحَياءِ تَكُونُ الْعِفَّة»(8). «هر چه حيا بيشتر باشد، عفت بيشتر است». ـ توجّه به زمان‏بندى براى ورود و خروج دختران و پسران در بازديد از موزه‏ها، آزمايشگاه‏ها، نمايشگاه‏ها؛ يكى از اصول مديريت كسانى است كه مى‏خواهند مديريت آنان بر اساس تقوا باشد.

ـ برنامه‏ريزى براى پر كردن ايام فراغت جوانان، يكى ديگر از مسائلى است كه در سالم‏سازى محيط و ترك منكر نقش دارد.

ـ اسلام براى سالم‏سازى محيط، هنرهاى دستى، تربيت كودكان، و مديريت داخلى را به زن سپرده است و تا حد امكان با سپردن كارهاى مفيد در محل آرام خانه، زن را از خارج شدن بدون دليل و دور از چشم شوهر نهى فرموده است. البته، هر كجا كه نياز باشد، به زن اجازه خروج داده است، از جمله رفتن به مكه بدون شوهر.

آنچه محيط را فاسد مى‏كند، رها شدن، ولگردى، بى‏هدفى است؛ و گرنه اسلام به زن اجازه راهپيمايى، شركت در انتخابات، داشتن استقلال اقتصادى و سياسى، شركت در عالى‏ترين كنگره‏هاى علمى، نوشتن انواع مقالات تخصصى و تربيتى و علمى را داده است. ولى با همه اين مطالب، هر چه اختلاط زن و مرد كمتر باشد، محيط به سلامت نزديكتر و ميدان براى رشد منكرات تنگتر است.

آرى، از آنجا كه انسان يك موجود اجتماعى است، پاكى جامعه به پاكى او كمك مى‏كند و آلودگى آن به آلودگيش.

روى همين اصل در اسلام با هر كارى كه جو جامعه را مسموم يا آلوده كند شديدا مبارزه شده است.

در قرآن كريم آمده است: «اِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ اَنْ تَشيعَ الفاحِشَةُ فِى الّذينَ امَنُوا لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَاللّه‏ُ يَعْلَمُ وَاَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»(9). «كسانى كه دوست دارند زشتيها در ميان مردم با ايمان شيوع يابد عذاب دردناكى براى آنها در دنيا و آخرت است، و خداوند مى‏داند و شما نمى‏دانيد».

تعبير اشاعه فحشاء در اين آيه مفهوم وسيعى دارد كه هر گونه نشر فساد و اشاعه زشتيها و قبائح و كمك به توسعه آن را شامل مى‏شود.

البته كلمه «فاحشه» يا «فحشاء» در قرآن مجيد غالبا در موارد انحرافات جنسى و آلودگيهاى ناموسى به كار رفته، ولى از نظ0ر مفهوم لغوى چنانكه «راغب» در «مفردات» گويد: «فحش» و «فحشاء» و «فاحشه» به معنى هر گونه رفتار و گفتارى است كه زشتى آن بزرگ باشد، و در قرآن مجيد نيز گاهى در همين معنى وسيع استعمال شده(10). بايد توجّه داشت كه عظمت گناه در نظر عامه مردم و حفظ ظاهر جامعه از آلودگيها خود سد بزرگى در برابر فساد است. اشاعه فحشاء و نشر گناه و تجاهر به فسق اين سد را مى‏شكند، گناه را كوچك مى‏كند، و آلودگى به آن را ساده مى‏نمايد.

در حديثى از پيامبر اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏خوانيم: «مَنْ اَذاعَ فاحِشَةً كان كَمُبْتَدِئها»(11) «كسى كه كار زشتى را نشر دهد همانند كسى است كه آن را در آغاز انجام داده».

ذكر اين نكته نيز لازم است كه «اشاعه فحشاء» اشكال مختلفى دارد(12):

گاه به اين مى‏شود كه دروغ و تهمتى را دامن برند و براى اين و آن بازگو كند. گاه به اين است كه مراكزى كه موجب فساد و نشر فحشاء است بوجود آورد.

گاه به اين است كه وسائل معصيت در اختيار مردم بگذارند و يا آنها را به گناه تشويق كنند و بالاخره گاه به اين حاصل شود كه پرده حيا را بدرند و مرتكب گناه در ملأ عام شوند، همه اينها مصداق «اشاعه فحشاء» است چرا كه مفهوم اين كلمه، وسيع و گسترده مى‏باشد.

يك نكته بسيار مهم كه در آيه مذكور وجود دارد، اين است كه نمى‏گويد كسانى كه اشاعه دهند، بلكه مى‏گويد «دوست دارند كه چنين كارى را انجام دهند» و اين نهايت تأكيد در اين زمينه است.

حدود شديد و مجازات در حضور جمع

حدودى كه در اسلام براى عمل شنيع زنا تعيين شده و نيز مجازات گناهكار در حضور جمع از موجبات جلوگيرى از شيوع فحشاء در جامعه است.

خداوند متعال در قرآن كريم مى‏فرمايد: «اَلزّانِيَةُ وَالزَّانى فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأفَةً فى دينِ اللّه‏ِ اِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُون بِاللّه‏ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةً مِنَ الْمُؤمِنينَ»(13) «زن و مرد زناكار را هر يك، صد تازيانه بزنيد، و هرگز در دين خدا رأفت (و محبّت كاذب) شما را نگيرد، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد، و بايد گروهى از مؤمنان مجازات آنها را مشاهده كنند.

در «تفسير مجمع البيان» آمده است(14): زن و مرد زناكار را در صورتى كه آزاد و مجرد باشند، به هر كدام صد تازيانه بزنيد. اما اگر هر دو يا يكى از آنها داراى همسر باشند، بايد آنكه داراى همسر است، سنگسار شود و در اين باره خلافى نيست. در مورد غلام و كنيز نيز در صورتى كه داراى همسر نباشند صد تازيانه نصف مى‏شود.

بايد در حال اقامه حد گروهى از مؤمنين از سه تن به بالا حاضر باشند و عذاب آنها را مشاهده كنند. برخى گويند: حداقل دو نفر و بعضى گويند: يك نفر است. از امام باقر عليه‏السلام نيز همين مطلب روايت شده است(15). فلسفه حضور افراد اين است كه مطلب بين مردم شايع شود و ديگران عبرت گيرند.

مفسر ديگرى گفته است:

«در موقع حد زدن زناكار، واجب است كه طايفه‏اى از مؤمنين حاضر شوند و حد را در حضور آنها جارى سازند تا خطاكنندگان شرمسار و ذليل و خجل شوند و براى سايرين هم عبرت باشد و اصلاً اگر در خلوت و در جايى كه هيچ كس نباشد حد را اجرا سازند كافى نيست»(16).

در واقع آيه فوق مشتمل بر سه دستور است:

[ 1 ] حكم مجازات زنان و مردان آلوده به فحشاء (منظور از زنا، آميزش جنسى مرد و زن غير همسر و بدون مجوز شرعى است).

[ 2 ] تأكيد بر اين كه در اجراى اين حد الهى گرفتار محبّتها و احساسات بى‏مورد نشويد، احساسات و محبّتى كه نتيجه‏اى جز فساد و آلودگى ندارد. منتها براى خنثى كردن انگيزه‏هاى اين گونه احساسات مسئله ايمان به خدا و روز جزا را پيش مى‏كشد چرا كه نشانه ايمان به مبدأ و معاد، تسليم مطلق در برابر فرمان اوست، ايمان به خداوند عالم حكيم سبب مى‏شود كه انسان بداند هر حكمى فلسفه و حكمتى دارد و بى‏دليل تشريع نشده، و ايمان به معاد سبب مى‏شود كه انسان در برابر تخلّفها احساس مسئوليت كند.

[ 3 ] دستور حضور جمعى از مؤمنان در صحنه مجازات است چرا كه هدف تنها اين نيست كه گنهكار عبرت گيرد، بلكه هدف آن است كه مجازات او سبب عبرت ديگران هم شود، و به تعبير ديگر: با توجّه به بافت زندگى اجتماعى بشر، آلودگيهاى اخلاقى در يك فرد ثابت نمى‏ماند، و به جامعه سرايت مى‏كند، براى پاكسازى بايد همانگونه كه گناه برملا شده مجازات نيز برملا گردد.

و به اين ترتيب، اساس پاسخ اين سؤال كه چرا اسلام اجازه مى‏دهد آبروى انسانى در جمع بريزد روشن مى‏شود، زيرا مادام كه گناه آشكار نگرديده و به دادگاه اسلامى كشيده نشده است. «خداوند ستار العيوب است» راضى به پرده‏درى نيست اما بعد از ثبوت جرم و بيرون افتادن راز از پرده استتار، و آلوده شدن جامعه و كم شدن اهميّت گناه، بايد به گونه‏اى مجازات صورت گيرد كه اثرات منفى گناه خنثى شود و عظمت گناه به حال نخستين باز گردد.

اصولاً در يك جامعه سالم بايد «تخلّف از قانون» با اهميّت تلقّى شود، مسلما اگر تخلّف تكرار گردد آن اهميّت شكسته مى‏شود و تجديد آن تنها با علنى شدن كيفر متخلفان است.

اين واقعيت را نيز از نظر نبايد دور داشت كه بسيارى از مردم براى حيثيت و آبروى خود بيش از مسئله تنبيهات بدنى اهميّت قائلند و همين علنى شدن كيفر ترمز نيرومندى بر روى هوسهاى سركش آنها است(17).

روزه عامل تضعيف اميال غريزى

پرخورى و تغذيه مداوم از مواد مقوى و گرم و محرّك، علاوه بر اختلالهاى جسمى، هميشه مقدارى انرژى و نيروى مازاد بر احتياج، توليد خواهد كرد كه اين نيروى اضافى، محرك ميل جنسى است.

براى جلوگيرى از اين مسئله، بهترين راه، روزه‏دارى حقيقى است كه منجر به تضعيف اميال غريزى شده و متعاقبا موجب تقويت ايمان و اراده و جنبه‏هاى ملكوتى و اخلاقى انسان مى‏گردد(18).

پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در اين باره مى‏فرمايد: «يا مَعْشَرَ الشَّبابِ مَنِ اسْتَطاعَ مِنْكُمُ الْبَاءَةَ فَلْيَتَزَوَّجْ، وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَعَلَيْهِ بِالصَّوْمِ فَاِنَّهُ لَهُ وِجاءٌ»(19) «اى گروه جوانان، هر كس از شما قدرت بر ازدواج دارد، ازدواج كند و اگر برايش مقدور نيست، بر او باد روزه گرفتن، زيرا كه روزه براى او قطع شهوت است».

«غزالى» در اين باره مى‏گويد:

«از فايده‏هاى بزرگ گرسنگى، شكستن شهوت همه معصيتهاست و مستولى شدن بر نفس اماره به بدى، چه منشاء همه معصيتها شهوت و قُوَّت است و ماده قُوَّت و شهوت هر آينه طعام است، پس تقليل آن همه شهوتها و قُوَّتها را ضعيف مى‏كند. و سعادت در آن است كه مرد مالك نفس خود باشد و شقاوت در آنكه نفس مالك او بود.

و اين يك فايده نيست بله گنجينه فوايد است. و براى آن گفته‏اند كه گرسنگى خزانه‏اى است از خزاين خداى تعالى و اول چيزى كه به گرسنگى دفع شود شهوت فرج و شهوت سخن است چه گرسنه را شهوت فضول سخن نباشد، پس بدين سبب از آفتهاى زبان چون غيبت و فحش و سخن‏چينى و دروغ و غير آن خلاص يابد و گرسنگى از آن همه مانع آيد.

و اما شهوت فرج، فايده آن پوشيده نيست و گرسنگى شر آن كفايت كند. و چون مرد سير شود فرج را منع نتواند كرد و اگر تقوى آن را مانع آيد چشم را نگاه نتواند داشت. و چنانچه فرج را زناست چشم را هم زناست. و اگر چشم را به پرده تقوى نگاه دارد، فكرت را ضبط نتواند كرد، پس فكرتهاى بد در دل او آيد و در حديث نفس افتد به اسباب شهوت و آنچه مناجات او بدان مشوش شود و بسيار باشد كه در نماز حادث شود»(20).

كار و فعاليّت

نوجوانان و جوانان از نيرويى پايان‏ناپذير برخوردارند و آمادگى عجيبى براى فعاليّت و كار از خود نشان مى‏دهند. آنان را مى‏توان منبع انرژى متراكم ناميد كه اگر در مسير مثبت كار و تلاش قرار گيرد، ايشان را سعادتمند و مسرور مى‏نمايد و چنانچه به جريان فعاليتهاى زندگى سالم منجر نشود، نيروى ناكام و سرخورده نوجوانان و جوانان را به وجود مى‏آورد.

اگر نوجوانان و جوانان را به كار مداوم و زندگى سالم عادت دهيم و جوهر زندگى را در كار به آنان بنمايانيم، موفّق شده‏ايم كه از ابتلاء به انحرافات جنسى ـ بويژه خود ارضايى ـ آنان جلوگيرى كنيم.

كار از سويى موجبات شكوفايى جسم و جان انسان را فراهم مى‏كند و از سوى ديگر مانع بزرگى براى گرايش آدمى به شرارت، فساد و پليدى است. كار و زندگى سالم، روح را پاكيزه و تصفيه مى‏كند.

كسى كه با علاقه و جديّت كار مى‏كند و هدفش اين است كه عضو مفيد جامعه باشد، مالى از راه مشروع بدست آورد، زندگى خود و عائله خويش را با شرافت و بى‏نياز از مردم تأمين نمايد، و سربلند و مباهى، به حيات خود ادامه دهد در مكتب آسمانى اسلام مورد كمال تكريم و احترام است. عَن النّبِّى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اِنَّهُ قالَ: «مَنْ طَلَبَ الدُّنْيا حَلالاً اِسْتِعْفافا عَنِ الْمَسْئَلَةِ وَسَعْيا عَلى عَيالِه وَتَعَطُّفا عَلى جارِهِ لَقِىَ اللّه‏َ وَوَجْهُهُ كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ»(21).

رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرموده است: «كسى كه از پى مال مشروع برود براى آنكه آبروى خود را از ذلت سؤال مصون دارد، عائله خويش را اداره كند، و به همسايه خود كمك نمايد، در پيشگاه الهى سربلند و روسفيد است و صورتش مانند ماه تمام، مى‏درخشد».

كسب و كار براى امرار معاش، به اندازه‏اى در نظر ائمه طاهرين عليهم‏السلام ارزنده و مهمّ بود كه اجازه نمى‏دادند افراد متديّن براى عبادت بيشتر، شغل خود را ترك گويند و ساعات كسب را در بندگى و خلوت با خداوند بگذرانند.

رَوى عَلِىُّ بْنُ عَبْدِالْعَزيزِ عَن اَبيعَبْدِاللّه‏ِ عليه‏السلام قالَ، قالَ لى: «ما فَعَلَ عُمَرُ بْنُ مُسْلِم؟» قُلْتُ جُعِلْتُ فِداكَ اَقْبَلَ عَلَى الْعِبادَةِ وَتَرَكَ التِّجارَةَ فَقالَ: «وَيْحَهُ، اَما عَلِمَ اَنَّ تارِكَ الطَّلَبِ لا يُسْتَجابُ لَهُ دَعَواتٌ»(22).

على بن عبدالعزيز مى‏گويد: امام صادق عليه‏السلام به من فرمود: «عمر بن مسلم چه كرد؟» عرض كردم او به عبادت خدا روى آورده و تجارت را ترك گفته است. حضرت از عمل او اظهار تأسف كرد و فرمود: «مگر نمى‏دانيد كه هر كس كار خود را در طلب معاش ترك نمايد دعاى مستجابى در پيشگاه الهى نخواهد داشت؟»

كار و فعاليّت اقتصادى باعث اعتماد به نفس و تحكيم شخصيّت است و به انسان عز و شرف مى‏بخشد. در مقابل بيكارى را «امّ الفساد» لقب داده‏اند و در حديث نيز بيكارى دايم را باعث نادرستى و فساد دانسته‏اند(23). در روايتى از مولى الموحدين على عليه‏السلام آمده است كه:

«كسى كه بيكار باشد و بار خويش را به دوش ديگران بيفكند، ملعون و از رحمت خدا به دور است»(24).

صبر در برابر معصيت

صبر و بردبارى، اعتماد به نفس، استقامت و پايدارى خود سنگرهاى بزرگ روحى هستند كه مى‏توانند به انسان مدد بخشند و او را از لغزش و شكست حفظ نمايند.

وقتى غريزه جنسى به سراغ كسى مى‏آيد و او را رنج و عذاب مى‏دهد، اگر صبر و بردبارى كند و خود را آلوده ننمايد، اضافه بر اينكه، آبروى خود و ديگران را حفظ كرده، به يك مقام معنوى هم دست يافته است.

امير المؤمنين عليه‏السلام مى‏فرمايد: «صبر دو گونه است، صبر در مصيبت كه نيكو و پسنديده است و صبر در مقابل گناه و نافرمانى خدا، كه از صبر اول شايسته‏تر و نيكوتر است»(25).

الگوى بارز صبر در برابر معصيت حضرت يوسف عليه‏السلام است. در سوره يوسف در اين باره چنين آمده است: «اِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَاِنَّ اللّه‏َ لا يُضِيعُ اَجْرَ الْمُحْسِنينَ»(26). «هر كس تقوى پيشه كند و شكيبايى و استقامت نمايد (سرانجام پيروز مى‏شود) چرا كه خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمى‏كند».

آرى يوسف عليه‏السلام در سايه همين تقواى الهى و صبر در برابر معصيت بود كه به آن مقام والا دست يافت.

پرورش معنويّت

ما در عصرى زندگى مى‏كنيم كه جهان به شدت در ماديات غلتيده و يكسره غرق در جاذبه‏هاى نفسانى و دنيايى گرديده است و خلأ عظيم و هولناكى از اخلاق، ايمان و عرفان پديد آمده است؛ به عبارتى امروزه جهان به شدت نيازمند تفسيرى معنوى از هستى است. در حالى كه هم‏اكنون، تحليلهاى مادّى و مكانيكى از هستى به بن‏بست رسيده است.

نوجوانان و جوانان نيز در چنين جامعه‏اى، علاقه‏مندند كه به نوعى عطش خود را در زمينه معنويات، عرفان، ايمان و اخلاق، فرو نشانند. معنويّت شهدى را در كام آنان مى‏ريزد كه وجودشان را لبريز از حيات و حركت و پويايى مى‏نمايد. پايه‏هاى ايمان كه بر اساس فطرتى خداجو در وجود ايشان از ابتدا ريشه داشته است، بايد پرورش يابد و ساختمان مستحكم اخلاقى و دينى را در وجودش بنا كند. لكن مربيان و اولياء بايد به نحوى اين نياز به معنويّت را در وجود آنان با يقين پيوند زنند. آن چنان يقينى كه گويى حضور خداوند را بر عالم هستى احساس مى‏كند و جذبه‏هاى ملكوتى را در عمق وجودش مى‏يابد(27).

موضوع مهمى كه در پرورش معنويّت تأثير دارد «اقامه نماز» با كيفيت و شرايط كامل آن است. نماز نه فقط بهترين و نزديكترين راه ارتباطى انسان با خداست، بلكه همچون سد پولادينى در برابر امواج گناه عمل مى‏كند. لازمه چنين تأثيرى، اقامه نماز به شكل مطلوب آن است. نمازى كه اگر به طور شايسته انجام شد، انسان را از هر گناهى مصونيت مى‏بخشد.

قرآن هم در اين زمينه مى‏فرمايد: «اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ...»(28). «به درستى كه نماز (انسان را) از زشتى‏ها و منكرات باز مى‏دارد».

در «تفسير نمونه» ذيل اين آيه آمده است(29): طبيعت نماز از آن جا كه انسان را به ياد نيرومندترين عامل باز دارنده يعنى اعتقاد به مبدأ و معاد مى‏اندازد، داراى اثر بازدارندگى از فحشاء و منكر است.

انسانى كه به نماز مى‏ايستد، تكبير مى‏گويد، خدا را از همه چيز برتر و بالاتر مى‏شمرد، به ياد نعمتهاى او مى‏افتد، حمد و سپاس او مى‏گويد، او را به رحمانيت و رحيميت مى‏ستايد، به ياد روز جزاى او مى‏افتد، اعتراف به بندگى او مى‏كند، از او يارى مى‏جويد، صراط مستقيم از او مى‏طلبد، و از راه كسانى كه غضب بر آنها شده و گمراهان به خدا پناه مى‏برد (مضمون سوره حمد). بدون شك در قلب و روح چنين انسانى جنبشى به سوى حق و حركتى به سوى پاكى و جهشى به سوى تقوا پيدا مى‏شود.

از اين گذشته به هنگامى كه آماده مقدمات نماز مى‏شود خود را شستشو مى‏دهد، پاك مى‏كند، حرام و غضب را از خود دور مى‏سازد و به بارگاه دوست مى‏رود همه اين امر و تأثير بازدارنده در برابر خط فحشاء و منكرات دارد.

منتها هر نمازى به همان اندازه كه از شرايط كمال و روح عبادت برخوردار است نهى از فحشاء و منكر مى‏كند، گاه نهى كلى و جامع و گاه نهى جزئى و محدود. ممكن نيست كسى نماز بخواند و هيچگونه اثرى در او نبخشد هر چند نمازش صورى باشد هر چند آلوده گناه باشد، البته اينگونه نماز تأثيرش كم است، اين گونه افراد اگر همان نماز را نمى‏خواندند از اين هم آلوده‏تر بودند.

روشن‏تر بگوئيم: نهى از فحشاء و منكر سلسله مراتب و درجات زيادى دارد و هر نمازى به نسبت رعايت شرايط داراى بعضى از اين درجات است.

در حديثى از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آمده است كه فرمودند: «مَنْ لَمْ تَنْههُ صَلاتُهُ عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ لَمْ يَزْدُدْ مِنَ اللّه‏ِ اِلاّ بُعْدا». «كسى كه نمازش او را از فحشاء و منكر باز ندارد هيچ بهره‏اى از نماز جز دورى از خدا حاصل نكرده است».

در حديث ديگرى از همان بزرگوار چنين مى‏خوانيم: كه جوانى از انصار نماز را با پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ادا مى‏كرد اما با اين حال آلوده گناهان زشتى بود اين ماجرا را به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله عرضه داشتند فرمود: «اِنَّ صَلاتَهُ تَنْهاهُ يَوْما» «سرانجام نمازش روزى او را از اين اعمال پاك مى‏كند».

اين اثر نماز به قدرى اهميّت دارد كه در بعضى از روايات اسلامى به عنوان معيار سنجش نماز مقبول و غير مقبول از آن ياد شده است.

چنان كه امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد: «كسى كه دوست دارد ببيند آيا نمازش مقبول درگاه الهى شده يا نه؟ بايد ببيند آيا اين نماز او را از زشتيها و منكرات باز داشته يا نه؟ به همان مقدار كه باز داشته نمازش قبول است».

نماز وسيله شستشوى از گناهان و مغفرت و آمرزش الهى است چرا كه خواه ناخواه نماز انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته مى‏كند، لذا در حديثى مى‏خوانيم: پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از ياران خود سؤال كرد: «اگر بر در خانه يكى از شما نهرى از آب صاف و پاكيزه باشد و در هر روز پنج بار خود را در آن شستشو دهد، آيا چيزى از آلودگى و كثافت در بدن او مى‏ماند؟»

در پاسخ عرض كردند: نه، فرمود: «نماز درست همانند اين آب جارى است، هر زمان كه انسان نمازى مى‏خواند گناهانى كه در ميان دو نماز انجام شده است از ميان مى‏رود»(30).

و به اين ترتيب جراحاتى كه بر روح و جان انسان از گناه مى‏نشيند، با مرهم نماز التيام مى‏يابد و زنگارهايى كه بر قلب مى‏نشيند زدوده مى‏شود.

نماز سدى در برابر گناهان آينده است، چرا كه روح ايمان را در انسان تقويت مى‏كند، و نهال تقوى را در دل پرورش مى‏دهد، و مى‏دانيم «ايمان» و «تقوى» نيرومندترين سد در برابر گناه است، و اين همان چيزى است كه در آيه فوق به عنوان نهى از فحشاء و منكر بيان شده است، و همان است كه در احاديث متعددى مى‏خوانيم: افراد گناهكارى بودند كه شرح حال آنها را براى پيشوايان اسلام بيان كردند فرمودند: غم مخوريد، نماز آنها را اصلاح مى‏كند و كرد.

در سايه پرورش معنويات در انسان، هيچگاه فساد جامعه بر روى او اثرى نخواهد گذاشت و مؤمن واقعى هيچگاه مقهور جامعه فاسد نمى‏شود.

اسلام تلاش مى‏كند تا انسان را به گونه‏اى بسازد كه در برابر گناه مقاوم شود و به تعبير «استاد مطهرى» تقواى قوى پيدا كند، چنانكه اگر به جامعه فاسدى وارد شود، رنگى به خود نپذيرد، درست مانند پزشكى كه خود را واكسينه مى‏كند و به ميان بيماران مسرى مى‏رود ولى ميكروبها در او اثرى نمى‏گذارند(31).

پايان

حمد و ستايش خداوند را

اى خداى مهربان و ودود توفيق عفاف را به همه

دلدادگان عفاف و پاكى عنايت فرما.

پاورقى:‌


1 ـ فرهاديان، رضا و بتول فرهاديان، «آنچه يك جوان بايد بداند»، قم: مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، چاپ دهم، 1376؛ 70.
2 ـ دستغيب شيرازى، سيد عبدالحسين، «گناهان كبيره»، جلد اول؛ 213.
3 ـ الحر العاملى، محمد بن الحسن، جلد چهاردهم؛ 185.
4 ـ كلينى، محمد بن يعقوب، «اصول كافى»، جلد دوم؛ 182.
5 ـ صادقى، نبى، 95 ـ 94.
6 ـ قرائتى، محسن، «امر به معروف و نهى از منكر»، قم: مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، چاپ هفتم، 1377؛ 166 ـ 165.
7 ـ پيشين؛ 284.
8 ـ پيشين؛ 285.
9 ـ سوره نور ـ آيه 19.
10 ـ سوره شورى ـ آيه 37.
11 ـ مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، جلد چهاردهم؛ 406.
12 ـ پيشين، 407.
13 ـ سوره نور ـ آيه 2.
14 ـ طبرسى، ابوعلى فضل بن الحسن، 96 ـ 95.
15 ـ مالك، ف . 10.
16 ـ العروسى الحويزى، عبد على بن جمعه، 570 .
17 ـ مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، 361 ـ 359.
18 ـ فرهاديان رضا و بتول فرهاديان، 81 .
19 ـ البخارى الجعفى، محمد بن اسماعيل، جلد هفتم؛ 3.
20 ـ غزالى طوسى، ابوحامد محمد، «احياء علوم الدين»، جلد سوم؛ 182 ـ 181.
21 ـ نورى الطبرسى، ميرزا حسين، جلد دوم؛ 424.
22 ـ فلسفى، محمد تقى، «گفتار فلسفى بزرگسال و جوان از نظر افكار و تمايلات»، تهران: هيئت نشر معارف اسلامى، چاپ اول، 1352؛ 383.
23 ـ شرفى، محمد رضا، 255.
24 ـ شرفى، محمد رضا، 255.
25 ـ اردستانى، صادق، 128.
26 ـ سوره يوسف ـ آيه 90.
27 ـ شرفى، محمد رضا، 260 ـ 259.
28 ـ سوره عنكبوت ـ آيه 45.
29 ـ مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، جلد شانزدهم؛ 294 ـ 284.
30 ـ حر العاملى، محمد بن الحسن، جلد سوم؛ 7.
31 ـ صادقى، نبى، 85 .