اجتناب از خلوت با بيگانه
زمانى كه انسان در شرايط محيطى نامساعد و تحريكآميز قرار گيرد، خواستههايى در
او ظاهر مىشود. شيطان اين خواستههاى نفسانى را در نظرش زيبا و دلفريب جلوه مىدهد
و به گونهاى پنهانى و مرموز از درون، فرد را به سوى ارتكاب و انجام عمل وسوسه
مىكند. شيطان براى انحراف، از كششها و تمايلات غريزى استفاده كرده و فرد را به
ارضاى نامشروع شهوات جنسى فرا مىخواند(1).
يكى از اين شرايط خلوت كردن زن و مرد بيگانه با يكديگر است به گونهاى كه كس ديگرى
نتواند وارد آن مكان شود. دين اسلام خلوت با بيگانه را با احتمال و ترس وقوع در
حرام، تحريم فرموده، هر چند مشغول عبادت شوند.
از پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآله مروى است كه: «مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ
وَالْيَوْمِ الاخِرِ فَلا يَبيتُ فى مَوضِعِ يَسْمَعُ نَفَسَ اِمْرأَةٍ لَيْسَتِ
لَهُ بِمَحْرَمِ» «كسى كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد در جايى نمىماند كه نفس
آن بيگانه را مىشنود»(2).
اسلام در اين زمينه به قدرى دقيق و باريكبين است كه حتى مردان را از نشستن در جايى
كه قبلاً زنى آنجا نشسته بوده نهى مىكند. در حديثى آمده است:
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله : «اِذا جَلَسَتْ الْمَرْأَةُ
مَجْلِسا فَقامَتْ عَنْهُ فَلا يَجْلِسْ اَحَدٌ فى مَجْلِسِها حَتّى يَبْرُدَ»(3)
«هر گاه زنى از جايى كه نشسته برخيزد، مردى در آنجا ننشيند مگر زمانى كه سرد شود».
كنترل عوامل محرّك فرهنگى و سالمسازى محيط اجتماع
در بررسى آفات پاكدامنى ملاحظه شد كه يكى از اين آفات عوامل محرّك فرهنگى و
اجتماعى مىباشد كه از طريق وارد نمودن عناصر محرك در گرايشهاى انحرافى، منجر به
بروز انحرافات جنسى مىگردد.
از اين رو بايد همزمان با سلامت اخلاقى محيط خانواده، در ابعاد فرهنگى و اجتماعى
نيز دقت عمل وجود داشته باشد.
بجا خواهد بود اگر همزمان با سالمسازى محيطهاى خانوادگى و آموزشى، مسئولين
مربوط در بهسازى اخلاقى محيط اجتماعى نيز اقدام نمايند تا نسلى كه مديريت آينده
كشور را در اختيار مىگيرد، بتواند با روحى قوى و سالم و ارادهاى اخلاقى، به ايفاى مسئوليت خويش بپردازد.
در بعد فرهنگى، وسايل ارتباط جمعى بايد به گونهاى عمل كنند كه زمينه تحريك و
تمايلات نفسانى در مردم به وجود نيايد. هيچكس نمىتواند منكر غرايز جنسى بشود ليكن
به كار بستن دستورالعملهاى اسلام جهت جلوگيرى از تحريك شهوت بسيار سودمند هستند.
روزنامه و مجلات، راديو و تلويزيون بايد كاملاً تحت كنترل قرار داشته باشند، على
الخصوص فيلمهايى كه از تلويزيون پخش مىشوند بايد از يك كانال مخصوص توسط متخصصين
امور تربيتى و مذهبى (و نه تربيت شدگان اروپا كه مانند آنان مىانديشند) بررسى و
كنترل گردند و پس از كاناليزه شدن، به روى آنتنهاى تلويزيون بيايد.
در بعد اجتماعى نيز، بازار، خيابانها، مجالس و معابر بايد چهرهاى اسلامى و سالم
داشته باشند و مثلاً بانوان نمىتوانند به شكل بىحجاب يا بدحجاب در معابر ظاهر
شوند و نيز از توليد و فروش لباسهاى مبتذل بايد جلوگيرى به عمل آيد.
وقتى كه چهره محيط اجتماعى سالم گرديد، زمينه سرايت گناه نيز از بين خواهد رفت.
به همين علت اسلام در مورد گناه علنى از خود واكنش شديدى نشان مىدهد، زيرا اگر
چهره اجتماع ناهنجار شود، قطعا گناه نيز سرايت خواهد كرد. در روايتى از امام على بن
موسى الرّضا عليهماالسلام مىخوانيم: «اَلْمُذيعُ بالسَّيئَةِ مَخْذُولٌ
والْمُسْتَتِرٌ بِالسَّيَئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ»(4). «آن كس كه گناه را
نشر دهد مخذول و مطرود است و آن كس كه گناه را پنهان مىدارد مشمول آمرزش الهى
است».
لباسها و وسايل مبتذل و پرجاذبه در بازار جامعه اسلامى و پشت ويترينها نبايد به
صورت دامى براى صيد عرضه گردد و ضرورى است كه دولت بر كارخانجات توليد پوشاك نظارتى
دقيق و مستمر داشته باشد.
يكى ديگر از مسائل اجتماعى موضوع اختلاط دختر و پسر است. دكتر «نبى صادقى» در
اين زمينه مىگويد:
«آيا گردش دختر و پسر در فضاى آزاد و ... ضرر و مانعى ندارد؟ اگر واقعا ضررى
ندارد كه هيچ، ولى مسلّم است چنين نيست. چه اشكالى دارد كه محيط مطالعه و گردش جداى
از هم باشد؟ نكند ترس آن داريم كه تمدن امروز ما را ملامت كند؟ ولى بايد قبول كرد
كه تمدن توخالى و فضيلت «بادده» امروزى هيچيك از برنامهها و فرهنگها اسلامى را
نمىپذيرد، در اين صورت چه بايد كرد؟ آيا بايد به خاطر ملامت ملامتگران غربزده، از
اصول و معيارهاى اسلامى دست كشيد و يا به خاطر اجرا و پياده كردن نظام تربيتى اسلام
و قرآن سرزنش آنان را به جان خريد؟
تمدن امروز فرياد برائت از مشركين ما را در مسجد الحرام و مكه معظمه اصلاً
نمىپذيرد و ديديم كه نپذيرفتند و جنايت خونين مكه را مرتكب شدند. پس آيا ما بايد
به ساز تمدن دنياى امروز برقصيم و چون مردگان به دور خانه كعبه به گردش بپردازيم و
يا سعى كنيم تا دستورات اسلام را پياده كنيم؟
مسئله ديگر اين است كه از اختلاط دختران و پسران بايد اجتناب كرد. از نظر علوم
تربيتى و روانشناسى، دوستىهاى عاطفى ممكن است كمكم سر از دوستىهاى غريزى درآورد
و دو دختر و پسر كه در ابتداى امر فقط بخاطر وحدت هدف دوست شدهاند اين دوستى ساده
و بىشائبه تبديل به دوستى غريزى گردد»(5). «محسن قرائتى» در كتاب «امر
به معروف و نهى از منكر» برخى از گامهايى را كه نظام و حكومت براى سالم سازى محيط
بايد بردارد، اين گونه بيان كرده است(6): ـ تبليغ در مورد ازدواج آسان و
دادن وام ازدواج به جوانها.
ـ تفكيك مراكز دختر و پسر در همه مقاطع تحصيلى، پاركها، مكانهاى عمومى،
بيمارستانها و حتى مراكز خدماتى (تا آنجا كه امكان دارد)؛ تا زنان بتوانند با لباس
ساده مشغول به كار شوند و مردان نيز مزاحمتى نداشته باشند.
ـ جلوگيرى از توليد فيلمها، نوارها، كتابهايى كه در آنها زمينههاى انحراف و
فساد و ابتذال زياد است، بخصوص بستن بعضى از شركتها، بوتيكها و مؤسسات منحرف و يا
جلوگيرى از ارائه لباسها و....
ـ از آنجا كه حيا مانع بسيارى از گناهان و نداشتن حيا زمينهساز انواع منكرات است، مسئولان نظام بايد اصل حيا را در تار و پود جامعه مراعات كنند تا
ميدانى براى رشد خلافكاران پيدا نشود.
از جمله دولت اجازه ساختن ساختمانهايى را كه ساكنان آن به طور طبيعى حيا را از
دست مىدهند، به كسى ندهد. آرى! در ساختمانهايى كه فرد در درون خانه خود همه جاى
خانه همسايه را مىبيند، حيايى نمىماند.
در اين زمينه در حديثى از حضرت على عليهالسلام آمده است: «اَلْحَياءُ يَصُدُّ
عَنْ فِعْلِ الْقَبيح»(7) «حيا انسان را از كار زشت باز مىدارد».
و در حديث ديگرى از ايشان آمده است: «عَلى قَدْرِ الْحَياءِ تَكُونُ الْعِفَّة»(8).
«هر چه حيا بيشتر باشد، عفت بيشتر است». ـ توجّه به زمانبندى براى ورود و خروج
دختران و پسران در بازديد از موزهها، آزمايشگاهها، نمايشگاهها؛ يكى از اصول
مديريت كسانى است كه مىخواهند مديريت آنان بر اساس تقوا باشد.
ـ برنامهريزى براى پر كردن ايام فراغت جوانان، يكى ديگر از مسائلى است كه در
سالمسازى محيط و ترك منكر نقش دارد.
ـ اسلام براى سالمسازى محيط، هنرهاى دستى، تربيت كودكان، و مديريت داخلى را به
زن سپرده است و تا حد امكان با سپردن كارهاى مفيد در محل آرام خانه، زن را از خارج
شدن بدون دليل و دور از چشم شوهر نهى فرموده است. البته، هر كجا كه نياز باشد، به
زن اجازه خروج داده است، از جمله رفتن به مكه بدون شوهر.
آنچه محيط را فاسد مىكند، رها شدن، ولگردى، بىهدفى است؛ و گرنه اسلام به زن
اجازه راهپيمايى، شركت در انتخابات، داشتن استقلال اقتصادى و سياسى، شركت در
عالىترين كنگرههاى علمى، نوشتن انواع مقالات تخصصى و تربيتى و علمى را داده است.
ولى با همه اين مطالب، هر چه اختلاط زن و مرد كمتر باشد، محيط به سلامت نزديكتر و
ميدان براى رشد منكرات تنگتر است.
آرى، از آنجا كه انسان يك موجود اجتماعى است، پاكى جامعه به پاكى او كمك مىكند
و آلودگى آن به آلودگيش.
روى همين اصل در اسلام با هر كارى كه جو جامعه را مسموم يا آلوده كند شديدا
مبارزه شده است.
در قرآن كريم آمده است: «اِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ اَنْ تَشيعَ الفاحِشَةُ فِى
الّذينَ امَنُوا لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَاللّهُ
يَعْلَمُ وَاَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»(9). «كسانى كه دوست دارند زشتيها
در ميان مردم با ايمان شيوع يابد عذاب دردناكى براى آنها در دنيا و آخرت است، و
خداوند مىداند و شما نمىدانيد».
تعبير اشاعه فحشاء در اين آيه مفهوم وسيعى دارد كه هر گونه نشر فساد و اشاعه
زشتيها و قبائح و كمك به توسعه آن را شامل مىشود.
البته كلمه «فاحشه» يا «فحشاء» در قرآن مجيد غالبا در موارد انحرافات جنسى و آلودگيهاى ناموسى به كار رفته، ولى از نظ0ر مفهوم لغوى چنانكه
«راغب» در «مفردات» گويد: «فحش» و «فحشاء» و «فاحشه» به معنى هر گونه رفتار و
گفتارى است كه زشتى آن بزرگ باشد، و در قرآن مجيد نيز گاهى در همين معنى وسيع
استعمال شده(10). بايد توجّه داشت كه عظمت گناه در نظر عامه مردم و حفظ
ظاهر جامعه از آلودگيها خود سد بزرگى در برابر فساد است. اشاعه فحشاء و نشر گناه و
تجاهر به فسق اين سد را مىشكند، گناه را كوچك مىكند، و آلودگى به آن را ساده
مىنمايد.
در حديثى از پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله مىخوانيم: «مَنْ اَذاعَ فاحِشَةً
كان كَمُبْتَدِئها»(11) «كسى كه كار زشتى را نشر دهد همانند كسى است كه
آن را در آغاز انجام داده».
ذكر اين نكته نيز لازم است كه «اشاعه فحشاء» اشكال مختلفى دارد(12):
گاه به اين مىشود كه دروغ و تهمتى را دامن برند و براى اين و آن بازگو كند. گاه به
اين است كه مراكزى كه موجب فساد و نشر فحشاء است بوجود آورد.
گاه به اين است كه وسائل معصيت در اختيار مردم بگذارند و يا آنها را به گناه
تشويق كنند و بالاخره گاه به اين حاصل شود كه پرده حيا را بدرند و مرتكب گناه در ملأ عام شوند، همه اينها مصداق «اشاعه فحشاء» است چرا كه مفهوم
اين كلمه، وسيع و گسترده مىباشد.
يك نكته بسيار مهم كه در آيه مذكور وجود دارد، اين است كه نمىگويد كسانى كه
اشاعه دهند، بلكه مىگويد «دوست دارند كه چنين كارى را انجام دهند» و اين نهايت
تأكيد در اين زمينه است.
حدود شديد و مجازات در حضور جمع
حدودى كه در اسلام براى عمل شنيع زنا تعيين شده و نيز مجازات گناهكار در حضور
جمع از موجبات جلوگيرى از شيوع فحشاء در جامعه است.
خداوند متعال در قرآن كريم مىفرمايد: «اَلزّانِيَةُ وَالزَّانى فَاجْلِدُوا
كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأفَةً فى دينِ
اللّهِ اِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُون بِاللّه وَالْيَوْمِ الاْخِرِ وَلْيَشْهَدْ
عَذابَهُما طائِفَةً مِنَ الْمُؤمِنينَ»(13) «زن و مرد زناكار را هر يك،
صد تازيانه بزنيد، و هرگز در دين خدا رأفت (و محبّت كاذب) شما را نگيرد، اگر به خدا
و روز جزا ايمان داريد، و بايد گروهى از مؤمنان مجازات آنها را مشاهده كنند.
در «تفسير مجمع البيان» آمده است(14): زن و مرد زناكار را در صورتى كه
آزاد و مجرد باشند، به هر كدام صد تازيانه بزنيد. اما اگر هر دو يا يكى از آنها
داراى همسر باشند، بايد آنكه داراى همسر است، سنگسار شود و در اين باره خلافى نيست. در مورد غلام و كنيز نيز در صورتى كه داراى همسر نباشند صد
تازيانه نصف مىشود.
بايد در حال اقامه حد گروهى از مؤمنين از سه تن به بالا حاضر باشند و عذاب آنها
را مشاهده كنند. برخى گويند: حداقل دو نفر و بعضى گويند: يك نفر است. از امام باقر
عليهالسلام نيز همين مطلب روايت شده است(15). فلسفه حضور افراد اين است
كه مطلب بين مردم شايع شود و ديگران عبرت گيرند.
مفسر ديگرى گفته است:
«در موقع حد زدن زناكار، واجب است كه طايفهاى از مؤمنين حاضر شوند و حد را در
حضور آنها جارى سازند تا خطاكنندگان شرمسار و ذليل و خجل شوند و براى سايرين هم
عبرت باشد و اصلاً اگر در خلوت و در جايى كه هيچ كس نباشد حد را اجرا سازند كافى
نيست»(16).
در واقع آيه فوق مشتمل بر سه دستور است:
[ 1 ] حكم مجازات زنان و مردان آلوده به فحشاء (منظور از زنا، آميزش جنسى مرد و
زن غير همسر و بدون مجوز شرعى است).
[ 2 ] تأكيد بر اين كه در اجراى اين حد الهى گرفتار محبّتها و احساسات بىمورد
نشويد، احساسات و محبّتى كه نتيجهاى جز فساد و آلودگى ندارد. منتها براى خنثى كردن
انگيزههاى اين گونه احساسات مسئله ايمان به خدا و روز جزا را پيش مىكشد چرا كه نشانه ايمان به مبدأ و معاد،
تسليم مطلق در برابر فرمان اوست، ايمان به خداوند عالم حكيم سبب مىشود كه انسان
بداند هر حكمى فلسفه و حكمتى دارد و بىدليل تشريع نشده، و ايمان به معاد سبب
مىشود كه انسان در برابر تخلّفها احساس مسئوليت كند.
[ 3 ] دستور حضور جمعى از مؤمنان در صحنه مجازات است چرا كه هدف تنها اين نيست
كه گنهكار عبرت گيرد، بلكه هدف آن است كه مجازات او سبب عبرت ديگران هم شود، و به
تعبير ديگر: با توجّه به بافت زندگى اجتماعى بشر، آلودگيهاى اخلاقى در يك فرد ثابت
نمىماند، و به جامعه سرايت مىكند، براى پاكسازى بايد همانگونه كه گناه برملا شده
مجازات نيز برملا گردد.
و به اين ترتيب، اساس پاسخ اين سؤال كه چرا اسلام اجازه مىدهد آبروى انسانى در
جمع بريزد روشن مىشود، زيرا مادام كه گناه آشكار نگرديده و به دادگاه اسلامى كشيده
نشده است. «خداوند ستار العيوب است» راضى به پردهدرى نيست اما بعد از ثبوت جرم و
بيرون افتادن راز از پرده استتار، و آلوده شدن جامعه و كم شدن اهميّت گناه، بايد به
گونهاى مجازات صورت گيرد كه اثرات منفى گناه خنثى شود و عظمت گناه به حال نخستين
باز گردد.
اصولاً در يك جامعه سالم بايد «تخلّف از قانون» با اهميّت تلقّى شود، مسلما اگر
تخلّف تكرار گردد آن اهميّت شكسته مىشود و تجديد آن تنها با علنى شدن كيفر متخلفان
است.
اين واقعيت را نيز از نظر نبايد دور داشت كه بسيارى از مردم براى حيثيت و آبروى
خود بيش از مسئله تنبيهات بدنى اهميّت قائلند و همين علنى شدن كيفر ترمز نيرومندى
بر روى هوسهاى سركش آنها است(17).
روزه عامل تضعيف اميال غريزى
پرخورى و تغذيه مداوم از مواد مقوى و گرم و محرّك، علاوه بر اختلالهاى جسمى،
هميشه مقدارى انرژى و نيروى مازاد بر احتياج، توليد خواهد كرد كه اين نيروى اضافى،
محرك ميل جنسى است.
براى جلوگيرى از اين مسئله، بهترين راه، روزهدارى حقيقى است كه منجر به تضعيف
اميال غريزى شده و متعاقبا موجب تقويت ايمان و اراده و جنبههاى ملكوتى و اخلاقى
انسان مىگردد(18).
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله در اين باره مىفرمايد: «يا مَعْشَرَ الشَّبابِ
مَنِ اسْتَطاعَ مِنْكُمُ الْبَاءَةَ فَلْيَتَزَوَّجْ، وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ
فَعَلَيْهِ بِالصَّوْمِ فَاِنَّهُ لَهُ وِجاءٌ»(19) «اى گروه جوانان، هر
كس از شما قدرت بر ازدواج دارد، ازدواج كند و اگر برايش مقدور نيست، بر او باد روزه
گرفتن، زيرا كه روزه براى او قطع شهوت است».
«غزالى» در اين باره مىگويد:
«از فايدههاى بزرگ گرسنگى، شكستن شهوت همه معصيتهاست و مستولى شدن بر نفس اماره به بدى، چه منشاء همه معصيتها شهوت و
قُوَّت است و ماده قُوَّت و شهوت هر آينه طعام است، پس تقليل آن همه شهوتها و
قُوَّتها را ضعيف مىكند. و سعادت در آن است كه مرد مالك نفس خود باشد و شقاوت در
آنكه نفس مالك او بود.
و اين يك فايده نيست بله گنجينه فوايد است. و براى آن گفتهاند كه گرسنگى
خزانهاى است از خزاين خداى تعالى و اول چيزى كه به گرسنگى دفع شود شهوت فرج و شهوت
سخن است چه گرسنه را شهوت فضول سخن نباشد، پس بدين سبب از آفتهاى زبان چون غيبت و
فحش و سخنچينى و دروغ و غير آن خلاص يابد و گرسنگى از آن همه مانع آيد.
و اما شهوت فرج، فايده آن پوشيده نيست و گرسنگى شر آن كفايت كند. و چون مرد سير
شود فرج را منع نتواند كرد و اگر تقوى آن را مانع آيد چشم را نگاه نتواند داشت. و
چنانچه فرج را زناست چشم را هم زناست. و اگر چشم را به پرده تقوى نگاه دارد، فكرت
را ضبط نتواند كرد، پس فكرتهاى بد در دل او آيد و در حديث نفس افتد به اسباب شهوت و
آنچه مناجات او بدان مشوش شود و بسيار باشد كه در نماز حادث شود»(20).
كار و فعاليّت
نوجوانان و جوانان از نيرويى پايانناپذير برخوردارند و آمادگى عجيبى براى
فعاليّت و كار از خود نشان مىدهند. آنان را مىتوان منبع انرژى متراكم ناميد كه
اگر در مسير مثبت كار و تلاش قرار گيرد، ايشان را سعادتمند و مسرور مىنمايد و
چنانچه به جريان فعاليتهاى زندگى سالم منجر نشود، نيروى ناكام و سرخورده نوجوانان و
جوانان را به وجود مىآورد.
اگر نوجوانان و جوانان را به كار مداوم و زندگى سالم عادت دهيم و جوهر زندگى را
در كار به آنان بنمايانيم، موفّق شدهايم كه از ابتلاء به انحرافات جنسى ـ بويژه
خود ارضايى ـ آنان جلوگيرى كنيم.
كار از سويى موجبات شكوفايى جسم و جان انسان را فراهم مىكند و از سوى ديگر مانع
بزرگى براى گرايش آدمى به شرارت، فساد و پليدى است. كار و زندگى سالم، روح را
پاكيزه و تصفيه مىكند.
كسى كه با علاقه و جديّت كار مىكند و هدفش اين است كه عضو مفيد جامعه باشد،
مالى از راه مشروع بدست آورد، زندگى خود و عائله خويش را با شرافت و بىنياز از
مردم تأمين نمايد، و سربلند و مباهى، به حيات خود ادامه دهد در مكتب آسمانى اسلام
مورد كمال تكريم و احترام است. عَن النّبِّى صلىاللهعليهوآله اِنَّهُ قالَ:
«مَنْ طَلَبَ الدُّنْيا حَلالاً اِسْتِعْفافا عَنِ الْمَسْئَلَةِ وَسَعْيا عَلى
عَيالِه وَتَعَطُّفا عَلى جارِهِ لَقِىَ اللّهَ وَوَجْهُهُ كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ
الْبَدْرِ»(21).
رسول اكرم صلىاللهعليهوآله فرموده است: «كسى كه از پى مال مشروع برود براى
آنكه آبروى خود را از ذلت سؤال مصون دارد، عائله خويش را اداره كند، و به همسايه
خود كمك نمايد، در پيشگاه الهى سربلند و روسفيد است و صورتش مانند ماه تمام،
مىدرخشد».
كسب و كار براى امرار معاش، به اندازهاى در نظر ائمه طاهرين عليهمالسلام
ارزنده و مهمّ بود كه اجازه نمىدادند افراد متديّن براى عبادت بيشتر، شغل خود را
ترك گويند و ساعات كسب را در بندگى و خلوت با خداوند بگذرانند.
رَوى عَلِىُّ بْنُ عَبْدِالْعَزيزِ عَن اَبيعَبْدِاللّهِ عليهالسلام قالَ،
قالَ لى: «ما فَعَلَ عُمَرُ بْنُ مُسْلِم؟» قُلْتُ جُعِلْتُ فِداكَ اَقْبَلَ عَلَى
الْعِبادَةِ وَتَرَكَ التِّجارَةَ فَقالَ: «وَيْحَهُ، اَما عَلِمَ اَنَّ تارِكَ
الطَّلَبِ لا يُسْتَجابُ لَهُ دَعَواتٌ»(22).
على بن عبدالعزيز مىگويد: امام صادق عليهالسلام به من فرمود: «عمر بن مسلم چه
كرد؟» عرض كردم او به عبادت خدا روى آورده و تجارت را ترك گفته است. حضرت از عمل او
اظهار تأسف كرد و فرمود: «مگر نمىدانيد كه هر كس كار خود را در طلب معاش ترك نمايد
دعاى مستجابى در پيشگاه الهى نخواهد داشت؟»
كار و فعاليّت اقتصادى باعث اعتماد به نفس و تحكيم شخصيّت است و به انسان عز و
شرف مىبخشد. در مقابل بيكارى را «امّ الفساد» لقب دادهاند و
در حديث نيز بيكارى دايم را باعث نادرستى و فساد دانستهاند(23).
در روايتى از مولى الموحدين على عليهالسلام آمده است كه:
«كسى كه بيكار باشد و بار خويش را به دوش ديگران بيفكند، ملعون و از رحمت خدا به
دور است»(24).
صبر در برابر معصيت
صبر و بردبارى، اعتماد به نفس، استقامت و پايدارى خود سنگرهاى بزرگ روحى هستند
كه مىتوانند به انسان مدد بخشند و او را از لغزش و شكست حفظ نمايند.
وقتى غريزه جنسى به سراغ كسى مىآيد و او را رنج و عذاب مىدهد، اگر صبر و
بردبارى كند و خود را آلوده ننمايد، اضافه بر اينكه، آبروى خود و ديگران را حفظ
كرده، به يك مقام معنوى هم دست يافته است.
امير المؤمنين عليهالسلام مىفرمايد: «صبر دو گونه است، صبر در مصيبت كه نيكو و
پسنديده است و صبر در مقابل گناه و نافرمانى خدا، كه از صبر اول شايستهتر و نيكوتر
است»(25).
الگوى بارز صبر در برابر معصيت حضرت يوسف عليهالسلام است. در سوره يوسف در اين
باره چنين آمده است: «اِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَاِنَّ اللّهَ لا يُضِيعُ
اَجْرَ الْمُحْسِنينَ»(26). «هر كس تقوى پيشه كند و شكيبايى و استقامت
نمايد (سرانجام پيروز مىشود) چرا كه خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمىكند».
آرى يوسف عليهالسلام در سايه همين تقواى الهى و صبر در برابر معصيت بود كه به
آن مقام والا دست يافت.
پرورش معنويّت
ما در عصرى زندگى مىكنيم كه جهان به شدت در ماديات غلتيده و يكسره غرق در
جاذبههاى نفسانى و دنيايى گرديده است و خلأ عظيم و هولناكى از اخلاق، ايمان و
عرفان پديد آمده است؛ به عبارتى امروزه جهان به شدت نيازمند تفسيرى معنوى از هستى
است. در حالى كه هماكنون، تحليلهاى مادّى و مكانيكى از هستى به بنبست رسيده است.
نوجوانان و جوانان نيز در چنين جامعهاى، علاقهمندند كه به نوعى عطش خود را در
زمينه معنويات، عرفان، ايمان و اخلاق، فرو نشانند. معنويّت شهدى را در كام آنان
مىريزد كه وجودشان را لبريز از حيات و حركت و پويايى مىنمايد. پايههاى ايمان كه
بر اساس فطرتى خداجو در وجود ايشان از ابتدا ريشه داشته است، بايد پرورش يابد و
ساختمان مستحكم اخلاقى و دينى را در وجودش بنا كند. لكن مربيان و اولياء بايد به
نحوى اين نياز به معنويّت را در وجود آنان با يقين پيوند زنند. آن چنان يقينى كه
گويى حضور خداوند را بر عالم هستى احساس مىكند و جذبههاى ملكوتى را در عمق وجودش
مىيابد(27).
موضوع مهمى كه در پرورش معنويّت تأثير دارد «اقامه نماز» با كيفيت و شرايط كامل
آن است. نماز نه فقط بهترين و نزديكترين راه ارتباطى انسان با خداست، بلكه همچون سد
پولادينى در برابر امواج گناه عمل مىكند. لازمه چنين تأثيرى، اقامه نماز به شكل
مطلوب آن است. نمازى كه اگر به طور شايسته انجام شد، انسان را از هر گناهى مصونيت
مىبخشد.
قرآن هم در اين زمينه مىفرمايد: «اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ
وَالْمُنْكَرِ...»(28). «به درستى كه نماز (انسان را) از زشتىها و
منكرات باز مىدارد».
در «تفسير نمونه» ذيل اين آيه آمده است(29): طبيعت نماز از آن جا كه
انسان را به ياد نيرومندترين عامل باز دارنده يعنى اعتقاد به مبدأ و معاد
مىاندازد، داراى اثر بازدارندگى از فحشاء و منكر است.
انسانى كه به نماز مىايستد، تكبير مىگويد، خدا را از همه چيز برتر و بالاتر
مىشمرد، به ياد نعمتهاى او مىافتد، حمد و سپاس او مىگويد، او را به رحمانيت و
رحيميت مىستايد، به ياد روز جزاى او مىافتد، اعتراف به بندگى او مىكند، از او
يارى مىجويد، صراط مستقيم از او مىطلبد، و از راه كسانى كه غضب بر آنها شده و
گمراهان به خدا پناه مىبرد (مضمون سوره حمد). بدون شك در قلب و روح چنين انسانى
جنبشى به سوى حق و حركتى به سوى پاكى و جهشى به سوى تقوا پيدا مىشود.
از اين گذشته به هنگامى كه آماده مقدمات نماز مىشود خود را شستشو مىدهد، پاك
مىكند، حرام و غضب را از خود دور مىسازد و به بارگاه دوست مىرود همه اين امر و
تأثير بازدارنده در برابر خط فحشاء و منكرات دارد.
منتها هر نمازى به همان اندازه كه از شرايط كمال و روح عبادت برخوردار است نهى
از فحشاء و منكر مىكند، گاه نهى كلى و جامع و گاه نهى جزئى و محدود. ممكن نيست كسى
نماز بخواند و هيچگونه اثرى در او نبخشد هر چند نمازش صورى باشد هر چند آلوده گناه
باشد، البته اينگونه نماز تأثيرش كم است، اين گونه افراد اگر همان نماز را
نمىخواندند از اين هم آلودهتر بودند.
روشنتر بگوئيم: نهى از فحشاء و منكر سلسله مراتب و درجات زيادى دارد و هر نمازى
به نسبت رعايت شرايط داراى بعضى از اين درجات است.
در حديثى از پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله آمده است كه فرمودند: «مَنْ لَمْ
تَنْههُ صَلاتُهُ عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ لَمْ يَزْدُدْ مِنَ اللّهِ اِلاّ
بُعْدا». «كسى كه نمازش او را از فحشاء و منكر باز ندارد هيچ بهرهاى از نماز جز
دورى از خدا حاصل نكرده است».
در حديث ديگرى از همان بزرگوار چنين مىخوانيم: كه جوانى از انصار نماز را با
پيامبر صلىاللهعليهوآله ادا مىكرد اما با اين حال آلوده گناهان زشتى بود اين
ماجرا را به پيامبر صلىاللهعليهوآله عرضه داشتند فرمود: «اِنَّ صَلاتَهُ
تَنْهاهُ يَوْما» «سرانجام نمازش روزى او را از اين اعمال پاك مىكند».
اين اثر نماز به قدرى اهميّت دارد كه در بعضى از روايات اسلامى به عنوان معيار
سنجش نماز مقبول و غير مقبول از آن ياد شده است.
چنان كه امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: «كسى كه دوست دارد ببيند آيا نمازش
مقبول درگاه الهى شده يا نه؟ بايد ببيند آيا اين نماز او را از زشتيها و منكرات باز
داشته يا نه؟ به همان مقدار كه باز داشته نمازش قبول است».
نماز وسيله شستشوى از گناهان و مغفرت و آمرزش الهى است چرا كه خواه ناخواه نماز
انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته مىكند، لذا در حديثى مىخوانيم: پيامبر اكرم
صلىاللهعليهوآله از ياران خود سؤال كرد: «اگر بر در خانه يكى از شما نهرى از آب
صاف و پاكيزه باشد و در هر روز پنج بار خود را در آن شستشو دهد، آيا چيزى از آلودگى
و كثافت در بدن او مىماند؟»
در پاسخ عرض كردند: نه، فرمود: «نماز درست همانند اين آب جارى است، هر زمان كه
انسان نمازى مىخواند گناهانى كه در ميان دو نماز انجام شده است از ميان مىرود»(30).
و به اين ترتيب جراحاتى كه بر روح و جان انسان از گناه مىنشيند، با مرهم نماز
التيام مىيابد و زنگارهايى كه بر قلب مىنشيند زدوده مىشود.
نماز سدى در برابر گناهان آينده است، چرا كه روح ايمان را در انسان تقويت
مىكند، و نهال تقوى را در دل پرورش مىدهد، و مىدانيم «ايمان» و «تقوى»
نيرومندترين سد در برابر گناه است، و اين همان چيزى است كه در آيه فوق به عنوان نهى
از فحشاء و منكر بيان شده است، و همان است كه در احاديث متعددى مىخوانيم: افراد گناهكارى بودند كه شرح حال آنها را براى
پيشوايان اسلام بيان كردند فرمودند: غم مخوريد، نماز آنها را اصلاح مىكند و كرد.
در سايه پرورش معنويات در انسان، هيچگاه فساد جامعه بر روى او اثرى نخواهد گذاشت
و مؤمن واقعى هيچگاه مقهور جامعه فاسد نمىشود.
اسلام تلاش مىكند تا انسان را به گونهاى بسازد كه در برابر گناه مقاوم شود و
به تعبير «استاد مطهرى» تقواى قوى پيدا كند، چنانكه اگر به جامعه فاسدى وارد شود،
رنگى به خود نپذيرد، درست مانند پزشكى كه خود را واكسينه مىكند و به ميان بيماران
مسرى مىرود ولى ميكروبها در او اثرى نمىگذارند(31).
پايانحمد و ستايش خداوند را
اى خداى مهربان و ودود توفيق عفاف را به همه
دلدادگان عفاف و پاكى عنايت فرما.
پاورقى:
1 ـ فرهاديان، رضا و بتول فرهاديان، «آنچه يك جوان بايد بداند»، قم: مركز انتشارات
دفتر تبليغات اسلامى، چاپ دهم، 1376؛ 70.
2 ـ دستغيب شيرازى، سيد عبدالحسين، «گناهان كبيره»، جلد اول؛ 213.
3 ـ الحر العاملى، محمد بن الحسن، جلد چهاردهم؛ 185.
4 ـ كلينى، محمد بن يعقوب، «اصول كافى»، جلد دوم؛ 182.
5 ـ صادقى، نبى، 95 ـ 94.
6 ـ قرائتى، محسن، «امر به معروف و نهى از منكر»، قم: مركز فرهنگى درسهايى از قرآن،
چاپ هفتم، 1377؛ 166 ـ 165.
7 ـ پيشين؛ 284.
8 ـ پيشين؛ 285.
9 ـ سوره نور ـ آيه 19.
10 ـ سوره شورى ـ آيه 37.
11 ـ مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، جلد چهاردهم؛ 406.
12 ـ پيشين، 407.
13 ـ سوره نور ـ آيه 2.
14 ـ طبرسى، ابوعلى فضل بن الحسن، 96 ـ 95.
15 ـ مالك، ف . 10.
16 ـ العروسى الحويزى، عبد على بن جمعه، 570 .
17 ـ مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، 361 ـ 359.
18 ـ فرهاديان رضا و بتول فرهاديان، 81 .
19 ـ البخارى الجعفى، محمد بن اسماعيل، جلد هفتم؛ 3.
20 ـ غزالى طوسى، ابوحامد محمد، «احياء علوم الدين»، جلد سوم؛ 182 ـ 181.
21 ـ نورى الطبرسى، ميرزا حسين، جلد دوم؛ 424.
22 ـ فلسفى، محمد تقى، «گفتار فلسفى بزرگسال و جوان از نظر افكار و تمايلات»، تهران:
هيئت نشر معارف اسلامى، چاپ اول، 1352؛ 383.
23 ـ شرفى، محمد رضا، 255.
24 ـ شرفى، محمد رضا، 255.
25 ـ اردستانى، صادق، 128.
26 ـ سوره يوسف ـ آيه 90.
27 ـ شرفى، محمد رضا، 260 ـ 259.
28 ـ سوره عنكبوت ـ آيه 45.
29 ـ مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، جلد شانزدهم؛ 294 ـ 284.
30 ـ حر العاملى، محمد بن الحسن، جلد سوم؛ 7.
31 ـ صادقى، نبى، 85 .