درس شصت و دوم : اختلاف غريزى
در موضوع اختلاف جنسى و غريزى كه ميان زن و شوهر اتفاق مى افتد گاهى تقصير مرد است
، مثل اينكه او نزديكى از راه عقب را بخواهد و زن راضى نباشد يا آنكه مرد در زمان
عذر زن ، مانند زمان حيض و نفاس و بيمارى ، تقاضاى همخوابگى كند يا براى اين عمل ،
زن را از خواب شيرينش بيدار نمايد، يا عشقبازى لطيف را با ادرار كردن كثيف همانند
سازد، يعنى قبل از نزديكى با همسرش بازى نكند. به او ور نرود، شوخى و خوش طبعى نكند
و خلاصه همرقص خود را به رقص و نشاط نياورد و فقط مانند حيوانى بى شعور بخواهد
شهوترانى كند.
همه اين امور در شرع اسلام ممنوع است و در لسان فقها با عبارت ((
حرام است يا كراهت دارد )) بيان شده است ، بيچاره زنى كه
گرفتار چنين شوهرى باشد و نتواند درد دلش را به كسى بگويد، بلكه بيچاره چنان مردى
كه به خاطر عدم اطلاع از دستورات دينش ، زندگى را بر خود و خانواده اش جهنم سوزان
كند.
دستور اسلام اين است كه مرد نبايد در خلوتخانه مانند مرغى برجهد و بچسبد، بريزد و
برخيزد، بلكه بايد بازى كند، و ببوسد، شوخى كند و بمالد، بگويد و ببويد تا همسر و
همدم خود را آماده كند، به نشاط آورد و هنگامى از كنارش برخيزد كه آن بنده خدا هم
مانند او سير و لبريز شده باشد.
اگر گمان مى كنيد اسلام چنين مطالبى را نگفته است و مى خواهيد نويسنده را به عدم
رعايت عفت قلم متهم نماييد، اندكى صبر كنيد تا همين درس به پايان رسد و نيز به دروس
: 9 و 10 و 13 و 27 و 40 هم مراجعه كنيد.
گاهى هم در اختلافات جنسى ، تقصير از ناحيه زن است . مثل اينكه زن بدون عذر و علت
از همخوابى با شوهرش امتناع ورزد و ناز و كرشمه مستحسن را به انكار و فرار مستهجن
تبديل كند. يا در امر نظافت و آرايش و استعمال بوى خوش كوتاهى ورزد يا حتى در زمان
همخوابى بدون عشوه و غمزه باشد و همچون مرده و تخته سنگى ، بى حس و حركت روى زمين
افتد و چشمهايش به تيرهاى سقف و لامپهاى لوستر دوخته شده باشد.
دوستى مرحوم داشتم كه از قول رفيق ظريفش نقل مى كرد كه او بايد با هر غسل جنابتى ،
يك غسل مس ميت و يك غسل توبه هم كند: توبه از اينكه ديگر با چنان ميتى همخواب نشود.
زن مسلمان بايد بداند كه شوهر او انسانى است با ذوق و احساس و داراى غريزه و نياز.
چنانكه گرسنه به غذا نياز دارد، مرد هم بيش از پنجاه سال از عمرش را به تامين ذوق و
احساس و اشباع غريزه جنسى نياز دارد، اگر همسرش نتواند به اين نياز پاسخ دهد، مرد
مجبور مى شود، همسر ديگر بگيرد؛ زيرا غريزه جنسى و ظرافت دوستى ، حقيقت و واقيت
محسوسى است كه خدا در نهاد بشر گذاشته است . در برابر واقعيتها نمى توان چشم بسته
باقى بود و با فطرت خدادادى نمى شود مبارزه كرد. مردى كه خود را گرسنه محبت مى بيند
و به فكر تجديد فراش مى افتد، در آن حال رعايت عدالت و شرايط ديگر دو همسر داشتن را
فراموش مى كند. او در آن حال ممكن است شرط تمكن مالى را هم فراموش كند. همسر ديگرى
بگيرد همسر ديگرى بگيرد و سپس پشيمان شود، و خودش و دو بانوى ديگر، را خشمگين و
ناراحت كند و آن پشيمانى سودى هم نداشته باشد و همه اينها در اثر كوتاهى بانوئى
بوده است كه يا دستور اسلام را ندانسته ، عروس شده و يا دانسته و فهميده اما كوتاهى
كرده است .
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرموده است (( جهاد زن ، نيكو
شوهر دارى اوست )) پس زنى كه نتواند شوهرش را براى خود
نگهدارد و او را مجبور كند، همسر ديگرى بگيرد، شوهردارى نيكو نكرده است . اسلام
چنان كه به شوهر مى گويد: تا همسرت را اشباع نكرده ئى از كنار او بر مخيز، به زن هم
مى گويد: در خلوتخانه حيا را به كلى كنار بگذار تا شوهرت مجبور نشود سه فرد بلكه سه
فاميل را ناراحت كند.
خانم مسلمان بايد بداند كه زن نازيباى شيرين طبع و عشوه گر، در جلب و جذب شوهر،
نقشى بهتر از زن زيباى مسامحه گر ايفا مى كند. اگر زنان نازيبا، زبان شيرين و حركات
دلربا نمى داشتند كه همگى در خانه پدر خود مى ماندند و كسى به سراغ آنها نمى آمد.
اسلام چنانكه به زن مراعات عفت و نجابت را دستور داده است ، مراعات شوهردارى نيكو
را هم به تمام معنى كلمه دستور داده است .
آرى تقصير اسلام از (نظر برخى نادانان ) اين است كه صراحت لهجه دارد. حقايق را بدون
پرده پوشى مى گويد. نياز طبيعى و غريزى انسان ها را تشريح مى كند و توضيح مى دهد تا
بندگان خدا به چاه نيفتند، گرفتار نشوند. اسلام چاره مشكلات را پيش از وقوعش بيان
مى كند و از اتهامات مشتى بى خرد باك ندارد. اسلام خردمندان را بيشتر طالب است و
همه جا سخن از تعقل و تدبر و تفكر و تفقه دارد.
ديگر از موارد اختلاف غريزى ، اختلاف سنى فاحش زن و شوهر است . اختلافى كه موجب شود
غريزه يكى بيدار و فعال و از ديگرى خواب و افسرده باشد. چنين ازدواجى از اول نبايد
صورت بگيرد. از نظر اسلام اگر مرد پيرى زن جوانى بگيرد و زن جوان به خاطر عدم تامين
غريزه ، گول شيطان را بخورد و زنا دهد، شوهر پير هم در گناه او شريك است . او بايد
پيش از آنكه زن جوان آلوده شود، او را طلاق دهد. و اگر مرد جوان است و زن پير، آن
مرد بداند كه با پاى خود به استقبال حضرت عزرائيل رفته است . در اين موارد، مال و
جمال نبايد پرده بر عقل و ديده دل زن و مرد مسلمان كشد و آنانرا در دام شيطان
اندازد.
دليل
252- قال اءبو
عبدالله (عليه السلام ) المراءه تحيض يحرم على زوجها اءن ياءتيها فى فرجها لقول
الله عز و جل (( و لا تقربوهن حتى يطهرن ))
فيستقيم للرجل اءن ياءتى امراءته و هى حائض فيما دون الفرج .
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: زنى كه حائض مى شود، براى شوهرش حرام است كه از
راه شرمگاه بر او همبستر شود؛ زيرا خداوند عزوجل فرموده است ((
با زنان حائض نزديكى نكنيد تا وقتى پاك شوند )) پس مرد مى
تواند غير از راه شرمگاه . نزد زن حائض خود رود.
(288)
253- عن اءبيعبد
الله (عليه السلام ) قال : ساءلته عن اتيان النساء فى اءعجازهن قال هى لعبتك فلا تؤ
ذها.
از امام صادق (عليه السلام ) درباره نزديكى با زن از راه عقب سوال شد. فرمود: همسرت
عروسك و معشوق تو است . آزارش مده .
(289)
254-... ساءلت
اءبا عبدالله (عليه السلام ) عن الرجل ياءتى المراءه فى دبرها، قال لا باءس اذا
رضيت .
ابن ابى يعفور گويد: از آنحضرت درباره نزديكى مرد با زنش از راه عقب پرسيد؛ فرمود:
اگر زن راضى باشد مانعى ندارد.
(290)
255- قال رسول
الله (صلى الله عليه و آله و سلم )... كل لهو المومن باطل الا فى ثلات : فى تاءديبه
الفرس و رميه عن القوس و ملاعبته امراءته فانهن حق .
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هر كار لهوى براى مومن نارواست . مگر
سه عمل : تربيت اسب تيراندازى و بازى كردن با همسر كه اين سه عمل (با وجود لهو
بودنش ) حق است (باطل و ناروا نيست .
(291) )
256- و قال (صلى
الله عليه و آله و سلم ): اذا جامع اءحدكم اءهله فلا ياءتيهن كما ياءتى الطير ليمكث
و ليلبث .
و فرمود: زمانى كه مردى مى خواهد با همسرش همبستر شود، پرنده با او نزديكى نكند.
آنجا بايد درنگ و توقفى داشته باشد.
(292)
257- قال الصادق
(عليه السلام ) ان اءحد كم لياتى اءهله فتخرج من تحته ، فلو اءصابت زنجيا لتشبثت به
فاذا اءتى اءحدكم اهله فليكن بينهما ملاعبه فانه اءطيب للامر
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: مردى از شما نزد همسرش مى رود ولى زن از زيرش مى
گريزد: در صورتى كه همان زن اگر مردى از سياه پوستان زنگبار را بيابد به او مى چسبد
(زيرا آنان زنان سفيد پوست را دوست دارند و هنگام نزديكى ، بازى و شوخى طبعى بسيار
مى كنند) پس ميان تو و همسرت بايد بازى و شوخى باشد، تا امر نزديكى لذيذتر و
گواراتر شود.
(293)
258- عن
اءبيعبدالله (عليه السلام ) فى الرجل ينظر الى امراءته و هى عريانه قال : لاباءس
بذلك و هل اللذه الا ذلك ؟
از امام صادق (عليه السلام ) سوال شد كه آيا مرد مى تواند به همسر سراپا برهنه اش
بنگرد؟ فرمود: مانعى ندارد...
(294)
درس شصت و سوم : اختلاف خودخواهى
اختلاف زن و شوهر گاهى بر اثر خودخواهى و غرور و تفوق طلبى است ، به طورى كه هر يك
مى خواهد بر ديگرى برترى داشته باشد. اين مرض شديدتر از دو مرض سابق است . در اين
مورد، شيطان قدرت بيشترى دارد. به طورى كه ممكن است زن و شوهرى را كه در دو مرحله
سابق نتوانسته است به دام اندازد، در اين مرحله به دام اندازد، حتى بعضى از
دانشمندان متعهدى كه خود را تهذيب نموده و وسوسه شيطان را در دو مرحله سابق درك
نموده و از آن جسته اند؛ در اين مرحله قافيه را باخته و به دام افتاده اند. تا آنجا
كه روايت مى گويد: كسانى كه در راه خودسازى و تهذيب نفس وارد مى شوند، آخرين صفت
زشتى كه از دل آنها بيرون مى رود، خود خواهى و جاه طلبى است .
در هر حال گاهى مرد مى خواهد بزرگى و تسلط خود را بر زن ثابت كند. هميشه توقع سلام
كردن از همسرش را دارد. هميشه مى خواهد حرف خود را به كرسى بنشاند. تندى مى كند.
تشر مى زند. اگر كمى درس خوانده باشد، آيه شريفه (( الرجال
قوامون ... )) را بهانه مى كند. اگر اطلاعات ناقص دينى داشته
باشد، بدون اجازه بيرون نرفتن زن را از خانه پيش مى كشد. مغالطه ها مى كند و سفسطه
ها مى بافد و همسرش را افسرده و غمگين مى كند و خودش را ناراحت و خشمگين نشان مى
دهد. در صورتى كه روانشناس دقيق مى فهمد، همه اينها بهانه است و علت عمده ، همان
وسوسه شيطانى است كه ناشى از غرور و خودخواهى اوست .
ما در گذشته آيه شريفه (( الرجال قوامون ...
)) را معنى كرديم
(295) و بيرون نرفتن زن را از خانه توضيح داديم
(296) پسران جوانى كه زود ازدواج مى كنند، در ابتداى زندگى اين
بهانه گيرى ها را دارند، ولى به تدريج يا با نصيحت و اندرز بزرگان يا در اثر حوادث
زندگى ، مانند مريض شدن زن به واسطه بداخلاقى مرد و مختل شدن امور خانه يا در اثر
به تنگ آمدن زن و چند روزى زندگى را رها كردن ، اين گونه جوانهاى خام بر سر عقل مى
آيند و مى فهمند كه بايد با همسر خويش مانند رفيق زندگى كنند. نفع و ضرر زن ، نفع و
ضرر شوهر است و هر دو در يك خانه زندگى مى كنند.
(297)
گاهى هم زن به واسطه جمال و هنرى كه دارد يا پدر و مادر ثروتمندى كه دارد يا به
گمان موهوم خود به خاطر فاميل اعيان و اشرافى كه دارد، به خود مى بالد و بر شوهر
خود فخر مى فروشد و ناز مى كند، آن زن بايد بداند كه پدر و مادر و ثروت و عزت در
معرض نابودى و زوال است ، آنها مى ميرند و مى روند يا زنده هستند و با همسران خود
خوش و خرمند و او هم بايد با شوهرش زندگى كند و خوش و خرم باشد. او بايد بداند كه
پيش از اينكه (( بله )) بگويد و صيغه
عقد جارى شود، مى توانست اين شوهر را نپذيرد و شوهرى ديگر بخواهد؛ ولى اكنون گذشته
است . بيهوده نبايد خودش را عصبانى و شوهرش را ناراحت كند و زندگى را جهنم سوزان
سازد. او بايد به فكر زندگى و شوهر و فرزند خود باشد و از خداى خويش كمك جويد تا
زندگى آنها مرفه تر و سعادتمندتر از پدر و فاميلش گردد. اگر هم نشد راضى و صابر
باشد.
دليل
259- و لا تصعر
خدك للناس و لا تمش فى الارض مرحا ان الله لا يحب كل مختال فخور.
با تبختر از مردم روى مگردان و در روى زمين بر تكبر گام مزن كه خدا هيچ فخر فروش
متكبرى را دوست نمى دارد.
(298)
260- قال على
(عليه السلام ) انك ان تكبرت وضعك الله .
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: اگر تكبر كنى خدا تو را به زمين مى زند.
(299)
261- و قال (عليه
السلام ): عجبت لمتكبر كان اءمس نطفه و هو فى غد جيفه .
و فرمود: در شگفتم از متكبرى كه ديروز نطفه ئى بود و فردا مردارى مى شود.
(300)
262- و قال (عليه
السلام ) من اءقبح الكبر تكبر الرجل على ذوى رحمه و اءبناء جنسه .
و فرمود: زشت ترين تكبر آن است كه شخص با خويشان و همجنسانش تكبر كند.
(301)
263- و قال (عليه
السلام ) ما اجتلب المقت بمثل الكبر.
و فرمود: هيچ چيز مانند تكبر، بغض و نفرت مردم را جلب نمى كند.
(302)
264- و قال (عليه
السلام ) لا يتكبر الا وضيغ خامل
و فرمود: تكبر نكند مگر شخص پست و گمنام (زيرا او مى خواهد با گردن فرازى و
خودپسندى براى خود، بزرگى و شهرت كاذب كسب كند.
(303))
درس شصت و چهارم : اختلاف در ندانستن همسردارى
گاهى جهالت و نادانى زن و شوهر موجب اختلاف و كشمكش آنها مى شود: جهالت نسبت به
دستورات اسلام ، نسبت به موازين عقل و اجتماع و رسوم و آداب .
پيداست شوهرى كه نداند دستور اسلام اين است كه بايد زنش را احترام كند، نظيف و
پاكيزه باشد، غذائى را كه دوست دارد، پختن آنرا بر همسرش تحميل نكند، از در كه
وارد مى شود سلام كند، در كارهاى خانه گاهى به او كمك كند، گاهى تشكر كند و سخن
محبت آميز بگويد، عيدى و تحفه و سوغاتى ببرد، چنين شوهرى رفته رفته ، همسرش را
دلسرد و افسرده مى كند. زن هم در برابر ناملايمات كم طاقت و زود رنج مى شود. در
گفتگوهاى عادى ، تند و خشن مى گردد و جر و بحث مى كند: در نتيجه نزاع و درگيرى بر
پا مى شود.
همچنين زنى كه نداند گاهى بايد به استقبال شوهر برود، زينت و عطر و آرايش را فراموش
نكند، دنبال جادوبندى و باطل السحر نباشد، عيب پوش و راز نگهدار باشد، نق نزند و
شكايت نكند، به سخن شوهرش گوش دهد، عفت و عشوه را چنانكه گفتيم مراعات كند، چنين
زنى شوهر خود را افسرده و خشمگين و تند خو مى كند و در نتيجه زمينه اختلاف و نزاع
پيدا مى شود و خانواده آماده كشمكش و درگيرى مى گردد.
زن دانا قيمومت شوهر را طبق دستور اسلام مى پذيرد از شوهرش توقع مشورت كردن با خود
را ندارد و شوهر دانا با زن عاقلش مشورت مى كند. غيرت ورزى بيجا ندارد تكبر و بخل
ترس بجا و در خور سرشت همسرش را تاييد مى كند؛ ولى اگر چنين نباشد و مشكلات يكديگر
را درك نكنند، زمينه نزاع و درگيرى ميان آنها پيدا مى شود.
خلاصه آنكه نادانى دردى است بى درمان تنها چاره اش دانا شدن است ، مگر ممكن است
دختر و پسرى كه نه درس زن دارى و شوهر دارى خوانده اند نه كتابى در اين باره مطالعه
كرده اند و نه كلاس كارآموزى ديده اند، ناگهان و بدون آموزش قبلى ، زن و شوهر شوند
و بدون اختلاف باقى بمانند؟ اين كار ممكن است در روستاهاى دور از تمدنى كه دختران و
پسرانش به فطرت پاك اسلامى خود باقى مانده اند و قانع و كم توقع هستند اتفاق افتد،
ولى در شهرها و بلكه روستاهاى جهان امروز كه به وسيله رسانه هاى گروهى با دنياى
متمدن ارتباط پيدا كرده اند، ممكن نيست و متصديان امور مسئولين كشور بايد به فكر
آموزش زناشوئى صحيح براى دختران و پسران باشند.
265- قال على
(عليه السلام ) لا مصيبه اءشد من الجهل .
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: هيچ مصيبتى سخت تر از جهالت نيست .
(304)
266- و قال (عليه
السلام ) لا يزكو مع الجهل مذهب .
و فرمود: هيچ راه و روشى با نادانى رشد نمى كند.
(305)
267- و قال (عليه
السلام ) صديق الجاهل متعوب منكوب
و فرمود: كسى كه با نادان دوستى كند، در رنج و نكبت بسر برد.
(306)
268- و قال (عليه
السلام ) نعم الجهال كروضه على مزبله .
و فرمود: نعمت براى مردم نادان مانند گلزار روى مزبله است .
(307)
269- و قال (عليه
السلام ) بالجهل يستثار كل شر.
و فرمود: هر شرى به وسيله نادانى برانگيخته مى شود.
(308)
درس شصت و پنجم : اختلاف سطح فرهنگى و اخلاقى
اين هم يكى از اسباب اختلاف و كدورت ميان زن و شوهر است ، مقصود از
(( اختلاف سطح فرهنگى )) اين است كه طرز تفكر و نحوه
تربيت يكى از زن و شوهر بر خلاف ديگرى باشد. مثل آنكه شوهر در خانواده اى بزرگ شده
باشد و در اجتماعى تربيت يافته باشد كه كلمات خشن و تند و زننده بسيار به كار مى
رفته و او هم به آن سخنان عادت كرده باشد، ولى زن در محيط و خانواده اى متين و مودب
بزرگ شده باشد كه در تمام مدت عمرش آن گونه سخنان به گوشش نخورده و فكر نمى كرده
كه ممكن است از دهن انسانى چنين سخنانى خارج شود.
يا زن در خانواده اى بزرگ شده است كه مراعات نظافت و بهداشت را نمى كرده اند. هميشه
كثيف و آلوده بوده اند. كمتر به حمام مى رفته اند با گرد و خاك و مگس آشنائى بيشترى
داشته اند، ولى شوهر خانواده اش ، مردمانى تميز و نظيف و پاكيزه بوده اند. هميشه
خانه و فرش و ظرف آنها شسته و براق بوده است .
پيداست كه همسرى و همخوابگى چنين دو موجود متضادى مشكل و ناميمون است و همواره در
آن خانه جر و بحث و داد و فرياد بلند است و مقدار اختلاف و درگيرى آنها، بستگى به
مقدار اختلاف سطح فرهنگى ايشان دارد:
گاهى اختلاف سطح فرهنگى به قدرى شديد است كه چاره بردار نيست ، مثل آنكه زن سبزى
نشسته را لب نمى زند ولى شوهر به راحتى آنرا مى خورد، يا آنكه زن در سخنان عاديش ،
كلماتى به كار مى برد كه شوهر از شنيدن آنها، موى براندامش راست مى شود و بدنش به
لرزه مى افتد، يا در برابر امرى كه زن به سختى متاثر مى شود و مى گريد، شوهر ككش
نميگزد و قاقاه مى خندد. چنين ازدواجى خدا نكند اتفاق بيفتد؛ ولى اگر اتفاق افتاد،
چاره اى جز زودتر جدا شدن از يكديگر وجود ندارد، مگر آنكه به راستى يكى از آنها صبر
ايوب و يا عقل و درايت آسيه همسر فرعون را داشته باشند تا بتواند با همسر ناجور و
نابابش بسازد و تحمل كند، گاهى نصيحت كند و گاهى با استدلال و مثال آوردن و صحنه
هاى مفيد و موثر ايجاد كردن ، از كثافت و رذالت همسر خود بكاهد و در باقيمانده هم ،
صبر و بردبارى نشان دهد.
البته اسلام اين راه را بهتر از جدائى و طلاق مى خواهد چنانكه ديديم درسهاى قبل به
شوهران توصيه نمود كه اگر همسر خود را نمى خواهيد و تصميم گرفته ايد او را طلاق
دهيد، بدانيد كه ممكن است در وجود او خيرى باشد كه شما خبر نداريد و خدا بهتر از
شما مى داند.
صحبت يار ناموافق عذابى اليم است و رنجى جانكاه ، ولى چنين يار ناموافقى اگر دوست و
رفيق باشد، جدا شدن از او غالبا آسان است و بى دردسر، اما اگر يار ناموافق ، همسر و
همبستر باشد، گاهى عواقب تلخ و ناگوار جدايى و طلاق ، بسى بيشتر و دردناكتر از جدا
نشدن و صبر كردن و به فكر چاره بودن است .
دليل
270- قال على
(عليه السلام ) صحبه الاحمق عذاب الروح .
على (عليه السلام ) فرمود: همنشينى با احمق عذاب روح است .
(309)
271- و قال (عليه
السلام ) من جالس الجهال فليستعد للقيل والقال .
و فرمود: كسى كه با نادانان همنشينى كند، بايد آماده قيل و قال گردد.
(310)
272- و قال (عليه
السلام ) مصاحب الاشرار كراكب البحر ان سلم من الغرق لم يسلم من الفرق .
و فرمود: كسى كه با بدان همنشينى كند، مانند كسى است كه در كشتى نشسته و در دريا
حركت كند. اگر از غرق شدن نجات يابد از ترس و دلهره نجات ندارد.
(311)
273- و قال (عليه
السلام ) خالطوا الناس باءلسنتكم و اءجسادكم و زايلوهم بقلوبكم و اءعمالكم .
و فرمود: با زبان و بدنتان با مردم بد معاشرت كنيد، ولى با دل و رفتارتان از آنها
دورى كنيد.
(312)
274- و قال (عليه
السلام ) ليس العاقل من يعرف الخير من الشر بل العاقل من يعرف خير الشرين .
و فرمود: عاقل آن نيست كه خير را از شر
تميز دهد، بلكه عاقل آن است كه بهترين دو شر را بشناسد.(يعنى شرى كه زيان كمترى
دارد انتخاب كند
(313) ) اين حديث شريف ، مهمترين حديث مورد استشهاد نويسنده در اين
درس است ، زيرا هنگامى كه مثلا مردى پاك و نظيف با زنى پليد و كثيف ازدواج كند،
گرفتار يكى از دو شر شده است : (سازش با همسر نا جنس يا جدائى و طلاق ) او اگر عاقل
باشد شر خفيف را انتخاب مى كند و مى پذيرد و شر سنگين را از خود دور مى كند. چنان
شوهرى كه مثلا تميز و نظيف است ، يا همسرى با چنان زنى پليد و كثيف را انتخاب مى
كند يا طلاق دادن او و عواقب ناگوارش را مى پذيرد. و از اين دو بهتر آنكه پيش از
پيوند ازدواج ، دقت بيشترى بشود تا دو جوان ، در ابتداى زندگى ، گرفتار مشكلى
نشوند.
درس شصت و ششم : دخالت ديگران
اختلاف زن و شوهر گاهى به خاطر دخالت نمودن فاميل آنها در زندگى ايشان است . مانند
دخالت مادر و مادر بزرگ ، پدر و پدر بزرگ ، خواهران و برادران و خويشان ديگر يا حتى
بيگانگان . اينها در امور زندگى عروس و داماد دخالت مى كنند و زندگى شيرين و پر مهر
و محبت آنها را به كدورت و ملال و محنت مبدل مى نمايند. گاهى هم عروس و داماد نادان
هستند و نصيحت و راهنمايى خويشان دلسوز و مهربان خود را، دخالت بيجا مى پندارند.
پيداست كه چاره و علاج اين مشكل ، در صورت اخير آسان است . زيرا اگر نصيحت كنندگان
دلسوز بتوانند خيرخواه بودن خود را به عروس و داماد بفهمانند، بايد در مرحله اول آن
كار را بكنند و سپس راهنمايى نمايند؛ ولى اگر نتوانستند اين سوء تفاهم را بر طرف
كنند، بايد تا مدتى دست از نصيحت بردارند و عروس و داماد را به حال خود گذارند، تا
حوادث روزگار، ايشان را بيدار كند و خود آنها تقاضاى نصيحت كنند.
البته سخن ما در مورد امر به معروف و نهى از منكر شرعى نيست . آن خود بحثى جداگانه
دارد حدود و قيودش در رساله هاى مجتهدين مذكور است . بحث ما در امور خانوادگى و غير
كارهاى شرعى است .
اما در صورتى كه دخالت آنها در كار عروس و داماد مغرضانه و شيطانى باشد بايد بدانند
كه عمل آنها گاهى مصداق سعايت و نمامى مى شود، و كسى كه نمامى كند، از نظر اميرالمؤ
منين از دين اسلام خارج است و سخن چينى گناهى است كه انسان را از خدا و مخلوقش دور
مى كند و سخن چين خائن است و بدترين مردم و گناهش نابخشودنى .
البته در اينجا وظيفه زن و شوهر اين است كه : به سخن كسى كه مى خواهد ميان آنها را
بر هم زند، گوش ندهند. سخن چين رابه خانه خود راه ندهند و اگر راه ندادن شخص او
ممكن نيست - مانند پدر و مادر - سخن او را به دل خود راه ندهند كه او ملعون است و
هر ملعونى رانده شده درگاه خدا.
دليل
275- عن النبى
(صلى الله عليه و آله و سلم ) قال : و من عمل فى فرقه بين امراءه و زوجها كان عليه
غضب الله و لعنته فى الدنيا و الاخره و كان حقا على الله ان يرضخه باءلف صخره من
نار و من مشى فى فساد ما بينهما...
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: كسى كه كارى كند كه بين زن و شوهرى
جدائى افتد و به طلاق رسد، خشم و لعنت خدا در دنيا و آخرت بر او باشد و سزاوار است
كه خدا او را با هزار سنگ آتشين سنگباران كند، و كسى كه بين زن شوهر فساد كند، ولى
به طلاق نرسد، غضب و لعنت خدا در دنيا و آخرت بر اوست و از نظر كردن به وجه خدا
محروم مى گردد.
(314)
276- قال على
(عليه السلام ): النميمه شيمه المارق
على (عليه السلام ) فرمود: سخن چينى خوى كسى است كه از دين اسلام خارج باشد.
(315)
277- و قال (عليه
السلام ): اياك و النميمه فانها تزرع الضغينه و تبعد عن الله و الناس
و نيز فرمود از سخن چينى بپرهيز كه سخن چينى كينه مى كارد و تو را از خدا و خلق دور
مى كند.
(316)
278- و قال (عليه
السلام ) اكذب السعايه و النميمه . باطله كانت اءو صحيحه
بدگويى و نمامى را تكذيب كن . چه درست باشد و چه نادرست .
(317)
279- و قال (عليه
السلام ): من نقل اليك نقل عنك .
و فرمود: كسى كه بدى ديگرى را به تو برساند. بدى تو را هم به ديگرى مى رساند.
(318)
280- و قال (عليه
السلام ) من صدق الواشى اءفسد الصديق .
و فرمود: كسى كه سخن چين را تصديق كند، دوست راستين خود را از دست مى دهد.
(319)
درس شصت و هفتم : حكمين
هر گاه اختلاف ميان زن و شوهر بالا گرفت و خودشان به هيچ وجه نتوانستند اختلاف را
حل كنند، به دستور قرآن ، بايد ريش سفيد يا گيس سفيدى از جانب مرد و هم چنين شخص
مجرب و دنيا ديده ديگرى از جانب زن به عنوان واسطه و ميانجى بنشينند و اختلاف آنها
را حل كنند و اگر اختلاف حل نشدنى بود طلاق بدهند. اين دو نفر را در اصطلاح شرع
(( حكمين )) نامند و هر يك از آنها به
تنهايى (( حكم )) نام دارد.
اگر تمام خردمندان جهان بنشينند سالها فكر كنند تا براى حل اختلاف زن و شوهر، راهى
بهتر از اين كه اسلام گفته است ، پيدا كنند، نتوانند.
اولا، طبق صريح حكم قرآن حكم نبايد يك نفر باشد تا تنها به قاضى رود و يك جانبه حكم
كند.
ثانيا بايد از فاميل و خاندان زن و شوهر باشد تا به اخلاق آنها آشنا و نيز دلسوز و
مهربان باشد و فورا دستور طلاق صادر نكند. كسى كه به اخلاق و روحيات زن و شوهر آشنا
باشد، مى تواند فورا علت اختلاف را پيدا كند و روى همان نقطه انگشت گذارد و راه
چاره را بيان نمايد، اما شخص بيگانه كه از روحيات آنها اطلاع ندارد و مسائل داخلى
خانواده را نمى داند، ممكن است اختلاف آنان - مثلا - جنسى و غريزى باشد، ولى زن و
شوهر خجالت بكشند به آنها بگويند و در عوض مسائل ديگر را عنوان كنند و حكمين به
اشتباه بيفتند؛ به علاوه حكمين اگر بيگانه باشند ممكن است كه از روى غرض ورزى و يا
سود شخصى فورا حكم به طلاق دهند.
قرآن درباره حكمين مى فرمايد: اگر آنها اراده اصلاح داشته باشند، خداوند ميان زن و
شوهر توافق برقرار مى كند، يعنى حكمين بايد حسن نيت داشته باشند، خدا را در نظر
بگيرند؛ بنابراين حكمين بايد تحقيق و بررسى زياد بكنند تا اولا يكى از شش علتى را
كه گفتيم پيدا كنند و اين كار به آسانى ممكن نيست ؛ زيرا بسا مى شود كه زن مثلا مى
گويد: شوهرم بداخلاقى مى كند، زيرا ممكن است ، علت اصلى اختلاف ، مهريه زياد زن يا
عدم آمادگى زن ، در برابر تقاضاى غريزى مرد باشد؛ ولى مرد خجالت بكشد كه درد خود را
بگويد و حتى به همسرش هم ممكن است نگويد و بهانه گيرى كند.
اينجاست كه مى گوئيم : حكمين بايد در علت يابى اختلاف ، كوشش كنند، از زن و شوهر
سوالات بسيارى كنند. در خلوت از آنها بپرسند و بخواهند تا حقيقت را بيان كنند. زن و
شوهر هم بايد صراحت لهجه داشته باشند. بايد نفاق و خجالت را كنار گذارند تا حكمين
بفهمند علت اصلى اختلاف در كجاست و به فكر چاره انديشى باشند.
اما شرط ديگر حكمين ، علاوه بر خلوص و حسن نيت ، عقل و درايت آنهاست . فهميدگى و
خبرويت آنهاست ، حكمين بايد خودشان ، علاوه بر اينكه متاهل و داراى همسر باشند.
عروس و داماد هم داشته باشند. تا مسائل خانوادگى را به خوبى درك كنند و با بصيرت و
درايت به قضاوت بنشينند. اينجا تنها درس خواندن و مسائل شرعى دانستن كافى نيست ؛
بلكه بايد عملا تجربه نمود و در متن كار بود؛ تا زير و بمها را فهميده و مسائل ريز
و دقيقى را كه زن و شوهر به زبان نمى آورند و با كنايه و اشاره بيان مى كنند،
دريافت كرد. و اين نمى شود، مگر آنكه شخصى كه ميان زن و شوهر واسطه شود، هم ازدواج
كرده باشد، و هم مسائل داماددارى و عروس دارى را بالعيان ديده و حس كرده باشد.
البته نمى خواهم شرايط سختى را براى حكمين بيان كنم كه خواننده بگويد: اگر چنين
اشخاصى در ميان فاميل زن و شوهر پيدا نشدند چه بايد كرد، بلكه مقصودم اين است كه :
بايد حتى الامكان مراعات اين شرائط بشود. و از ميان افراد فاميل ، لايقتر و شايسته
ترش انتخاب گردد.
دليل
281- و ان خفتم
شقاق بينهما فابعثوا حكما من اءهله و حكما من اءهلها، ان يريدا اصلاحا يوفق الله
بينهما، ان الله كان عليما خبيرا.
اگر بترسيد كه ميان زن و شوهر شكافى بيفتد، حكمى از خاندان مرد و حكمى از خاندان زن
اعزام داريد، كه اگر اراده اصلاح داشته باشند، خداوند ميان زن و شوهر وفاق مى دهد
كه خدا دانا و آگاه است .
(320)