در آمدى بر شكل گيرى شخصيت جوان

سيد ضياء مرتضوى

- ۴ -


فرا راه
براى كاستن از تاثيرات منفى چنين تلقين هايى كه گاه به صورت يك باور عمومى نقشى تعيين كننده مى يابد و براى ناديده انگاشتن اين موانع كه در واقع مانع نيستند اما تلقين و باورهاى غلط توانسته است آنها را به عنوان عاملى بازدارنده تبديل كند، در ارشادات دينى دعوت به عنصر (( توكل )) شده ايم . توكل و تكيه بر عنايت الهى و تلاش بدون دغدغه خاطر، به عنوان كفاره و جبران كننده (( طيره )) و فال بد، به شمار رفته است (79) . پيامبر (صلى الله عليه و اله ) خود از تفال به خير استقبال مى كرد و آن را دوست مى داشت اما طيره و فال بد زدن و شوم پنداشتن و امثال آن را خوش نداشت و به عنوان يك دستورالعمل به كسانى كه خود را گرفتار اين وسواس نموده و در مواجهه با زمينه هاى تلقين منفى دچار دغدغه خاطر مى شدند اين جملات را دستور مى داد كه بازگو نمايند:
خدايا! نيكى و خير تنها از جانب توست و بدى ها را تنها تويى كه دفع مى كنى و توان و قوه اى جز به تو نيست (80) .
مى بينيد كه تلقين مثبت كه مى تواند منشا رشد، سازندگى ، اميدوارى و دل گرمى به نهايت كار باشد مورد علاقه آن حضرت (صلى الله عليه و اله ) است و براى جلوگيرى از تاثيرات مخرب تلقين هاى منفى ، كه در بسيارى از موارد، شخص ، ناخودآگاه گرفتار آن مى شود، پيامبر (صلى الله عليه و اله ) به خالق هستى ، كه همه نيكى ها به دست اوست ، فرا مى خواند و براى زدودن آثار منفى روانى تبليغات ، تلقين ها و تحليل هاى منفى كه در بسيارى موارد به صورت باور عمومى و گاه فرهنگ ملى ! در آمده است دستور مى دهد جملات مذكور نه در دل بلكه بر زبان آيد.
جوان در فعليت بخشيدن به توانايى ها و استعدادهاى ذاتى خويش و در نتيجه شكل دادن به شخصيت خود، نيازمند اعتماد به نفس ، باور به توانايى و دورى از دغدغه ها و وسوسه هايى است كه چون آفتى بزرگ مانع بروز شخصيت ارزشمند او مى شود. او بايد همواره اين باور را به خود تلقين كند و در خويش بدمد كه على رغم تبليغات ، جاذبه ها، تلقين ها، آفت هاى سنت شده اجتماعى ، با اعتماد به نفس و توكل بر خداى بزرگ و تقويت روح اميد مى تواند عنصرى بس مفيد، شايسته و سراسر سعادت و نشاط باشد.
شكل گيرى شخصيت جامعه نيز چنان كه اشاره شد، با همين موانع موجه است . بويژه آنان كه سعادت ملت هاى مسلمان را هيچ گاه خواهان نبوده اند همواره اين تلاش را جزء اساسى ترين كارهاى خود مى دانند كه با حجم وسيعى از ابزارهاى تبليغى و تلقينى خويش ، باور و فرهنگ عدم اعتماد به نفس ، احساس ناتوانى ، ترديد و سرگردانى ، روحيه وابستگى ، خود كم بينى ، بزرگ نمايى و مشكلات و موانع ، نااميدى ، سرخوردگى ، خمودى ، بى ارادگى و تسليم پذيرى را در جان جامعه تقويت كنند. جوان بايد اين سدها و موانع كاذب را بشكند و به جز ارزش هاى اسلامى و انسانى هيچ معيار ديگرى را در بازيابى و شكل دهى به شخصيت خويش نپذيرد.
هشتم : ضعف عمل
بى شك (( عمل )) و نقش محورى آن در شكل گيرى شخصيت جوان موضوعى است كه شرح آن به مجالى بسيار فراتر از اين فرصت نيازمند است . گستردگى رهنمودهاى دينى در اين خصوص و ابعاد گوناگون آن تاكيدى است بر واقعيت مذكور. آنچه در اين مختصر پى جوى آنيم تنها نگاهى كوتاه به (( ضعف و ناتوانى در عمل )) به عنوان يك ناهنجارى در شكل گيرى شخصيت سالم جوان است .
بسيارى شناخت ها و عزم ها و قرارهاى صحيح و مطلوب است كه دستخوش اين آفت مى گردد و راه به جايى نمى برد. جوان به اقتضاى تجربيات و شناخت هاى محدود خويش چه بسيار كه تصميمات عجولانه و ناپخته مى گيرد و چه بسيار افراد كه در قدم هاى نخست و حتى در شناخت توانايى ها، آرمان ها و راه هاى خويش در مى مانند؛ اما چه بسيار نيز كه با همه روشنى راه و سلامتى انديشه و صحت عزم ، بر جاى مى مانند و حركتى درخور و سازنده بروز نمى دهند. شناخت ، عهد، پيمان و تصميمات ، همانند درختى است كه اگر به آفت دچار گردد، ثمره اى درخور نخواهد داشت . اين است كه در برخى اشارات ، كم توجهى در عمل و سستى و سهل انگارى به عنوان آفت عهد و عزم به شمار آمده است (81) .
چنان كه پيش تر نيز نوشتيم آبشخور شخصيت انسان ، عبارت از باورها و گزينش هاى اعتقادى اوست و اينهاست كه به عمل او شكل مى دهد؛ اما پر واضح است عقيده و عمل تاثيرى متقابل دارند. اين گونه نيست كه رفتار آدمى در بينش و علقه هاى قلبى و بستگى هاى اعتقادى او نقش ايفا نكند. كتاب الهى به صراحت سرانجام آنان را كه بى پروا، بد مى كنند تكذيب حقايق و آيات الهى مى داند (82) . رابطه تنگاتنگ معرفت و عمل تا آن جاست كه معرفت و عقيده و باورهاى توانمند و راسخ و استوار را نيز بايد در عمل جست و اين است كه والاترين شناخت ها و آموزش ها را نيز مى توان در پى (( عمل صالح )) به دست آورد و اين نيز خود آموزه ديگرى از حقايق كتاب الهى است (83) .
خاستگاه معرفت و ايمانى كه ، جلال الدين محمد بن محمد، آن عارف نامى در مثنوى ، آن را در سنجش با معرفت صرفا عقلانى و برهانى ، شكست ناپذير و با لطافت مى شمرد. (( عمل صالح )) و (( خويشتن دارى )) است ؛ آن جا كه مى گويد:

پاى استدلاليان چوبين بود   پاى چوبين سخت بى تمكين بود
نقشى كه پايبندى عملى به دريافت هاى صحيح شخصيتى در قوت اراده و ثبات نمودهاى شخصيت و توان و قاطعيت تصميم گيرى دارد ما را پيش از انديشه درباره وسعت عمل ، به همت گماردن براى مداومت بر آن فرا مى خواند. چه بسيار تصميمات گسترده اى كه در نخستين قدم هاى عملى آن ، بى سرانجام مى ماند و نتيجه اى جز سستى بيشتر و اراده ضعيف تر در پى نخواهد داشت و چه بسيار عمل هاى كوچك ، ولى مستمر، كه زمينه تصميمات و دستاوردهاى بالاتر و وسيع تر را فراهم مى كند. و اين خود مى تواند بخشى از انگيزه اولياى دين (( صلوات الله عليهم )) باشد كه كرارا ما را به مداومت بر عمل ، هر چند كوچك و محدود، دعوت كرده اند. آنان يادآور شده اند كه عمل كم ، ولى مستمر، ارزشمندتر از عمل گسترده ، ولى منقطع و مقطعى ، است . در سخنى از حضرت سجاد (عليه السلام ) آمده است كه ، (( من علاقه مندم به مداومت بر عمل ، هر چند كم باشد (84) )). و اين سخنى بوده است كه آن حضرت بارها مى فرموده است . شرح بيشتر اين علاقه مندى را در سخن مكرر فرزند بزرگوارش امام باقر (عليه السلام ) چنين مى خوانيم :
من دوست دارم تا وقتى نفسم مرا عادت دهد، مداومت بر عمل كنم و اگر آن كار، در شب از من فوت شد در روز به جاى آورم و اگر در روز از دستم رفت ، شب هنگام جبران كنم و محبوب ترين اعمال در پيشگاه خداوند آن عملى است كه ادامه يابد (85) .
عمل نيك همانند جريان آبى زلال است كه مى تواند به فراخور كشش ‍ جوى ها و نياز تشنگان ، همواره جريان يابد و سود رساند؛ اما مى تواند همانند سيلى خروشان ، طغيان كند و بيش از ظرفيت نهر جارى گردد و خسارت رساند. اين است كه مى خوانيم پيامبر (صلى الله عليه و اله ) را حصيرى بود كه براى شب نگه مى داشت و بر آن نماز مى گزارد و چون روز مى شد مى گسترد و بر آن مى نشست . مردم كه اين را ديدند آنها نيز شروع كردند به پيروى و نماز گزاردن با او، تا آن كه نفرات آنان زياد شد. لذا روى به آنان كرد و فرمود:
مردم ! آن مقدار عمل را پيشه خود كنيد كه طاقت داريد. خداوند خسته نمى شود تا شما هم بخواهيد خسته شويد. محبوب ترين اعمال نزد خداوند آن است كه دايمى است هر چند كم باشد (86) .
اين نگرانى وجود داشت كه آنان بيش از توان خويش راهى ميدان عمل شده اند و اين وضعيت براى آنان قابل دوام نيست و حالتى كاملا شكننده دارد و اين مى تواند تبعاتى را در پى داشته باشد. درماندگى در عمل و سهل انگارى در جامه عمل پوشاندن به تصميمات ، تاثير مستقيمى در ضعف شخصيت و استوارى و قاطعيت اراده و حتى ثبات فكرى و عقيدتى خواهد داشت . در برخى ارشادهاى دينى حتى سقف زمانى مشخصى منظور شده است ؛ به اين بيان كه اگر عملى نيك پيشه خود ساختى حداقل يك سال به آن ادامه بده و تعبير دوازده ماه در برخى از آنها، بيانگر اهميت اين محدوده زمانى است (87) .
اينها كه مى گوييم به اين انگيزه است كه جوان در ساختن صحيح و استوار شخصيت خويش ، پس از عزم جزم و انديشه جامع ، همواره نيازمند جديت در عمل و تلاش براى دست يابى به آرمان ها و اهداف خود است . كسب توانايى و برومندى در برابرى با مشكلات و موانع زندگى و مقابله با آنها را نيز مى توان در تلاش عملى جست . مسامحه در تلاش براى عمل به تصميمات ، راحت طلبى ، امروز و فردا كردن و عدم استفاده از فرصت ها و امكانات گرانبهاى روزگار جوانى ، شخصيتى سست عنصر و ناتوان به دست مى دهد. اين دريافتى روشن از رهنمود اميرالمومنين (عليه السلام ) است كه :
هر كس عمل مى كند بر توانايى مى افزايد و هر كس در عمل كوتاهى مى كند به سستى و ضعف خود افزايش مى دهد (88) .
نواقص و كاستى هاى شخصيتى را پس از روشن بينى لازم و عزم صحيح ، بايد با بهره جستن از ابزارهاى علمى زدود. ما پيش و بيش از حرف و تحليل ، نيازمند عنصر عمل بر اساس شناخت ها و دريافت هاى صحيح زندگى هستيم . (( به عمل كار بر آيد به سخن دانى نيست )) و به بيان زيباتر امام سخن ، على (عليه السلام ):
شرافت و شخصيت در پيشگاه خداوند سبحان ، به نيكى اعمال است و نه نيكى گفتار (89) .
ناتوان ترين انسان
اين فراز مى تواند پيامى روشن و در عين حال جمع بندى آنچه گفته شد را در خود داشته باشد. تلاش براى رشد شخصيت و كمال يابى وظيفه اى است كه جوان بهترين و بيشترين بخش آن را بر عهده دارد. زدودن كاستى ها و آفت هاى شخصيتى و جايگزين نمودن (( صفات حسنه )) نيازمند توانايى و فرصت است . جوان ، بهترين فرصت ها را و بيشترين توانايى را در اختيار دارد. او قادر است شكل سالمى به شخصيت فردى و اجتماعى خويش بدهد. او مى تواند نمونه اى از يك انسان وارسته و فرزانه باشد. او مى تواند از هم اينك به گونه اى شخصيت خود را شكل دهد كه در سال هاى پيرى و در بدترين شرايط جسمى نيز روحى استوار و جانى پرنشاط و دلى برومند و برنا داشته باشد. اگر از اين فرصت ها و توانايى ها و امكانات جوانى استفاده نكند او را بايد ناتوان ترين انسان شمرد. اين پيام روشنى است كه در پيام اميرالمومنين (عليه السلام ) آمده و شايسته است متن آن را بازگو كنيم :
اءعجز الناس من قدر اءن يزيل النقص عن نفسه فلم يفعل (90)
ناتوان ترين مردم ، آن است كه توان زدودن كاستى از خويش را دارد ولى انجام نمى دهد.
نهم : غلبه و حاكميت خوشى هاى مادى
به انگيزه تاكيد بر اهميت اين عامل شايسته است نخست اين سخن اميرالمومنين (عليه السلام ) را بازگو كنيم كه ، (( سرآمد همه آفت ها، شيفتگى و دلدادگى به لذات است (91) )). دوران جوانى كه از يك سو، قواى آدمى توان و زمينه لازم براى بهره ورى دارد و از سوى ديگر، زمينه شكل گيرى شخصيت و منش انسانى او به خوبى فراهم است بيشترين فرصت را مى تواند در اختيار اين آفت بگذارد. توانايى جسمى ، فوران غرايز، تجربه هاى محدود، كشش هاى اجتماعى ، افزون بر برخى عوامل كه پيش تر برشمرديم ، زمينه بسيار مساعدى را براى بروز و گسترش اين ناهنجارى به وجود مى آورد و به راستى كه دوران دشوارى است .
در فرصت هاى زمانى بيش از هر زمانى ديگر به عزم و اراده ، به تلاش و مسؤ وليت ، از خود گذشتگى و مراقبت نياز است ، ولى بيشترين موانع نيز وجود دارد. موانعى كه تنها با اراده اى استوار، معرفت لازم ، ايمان به ارزش هاى انسانى و اسلامى ، پذيرش تجربيات ارزنده ديگران و فاصله گرفتن از وابستگى و شيفتگى به خوشى ها و با توكل و پناه برى به خداى متعال ، مى توان آن را پشت سر گذاشت . بايد در پيشگاه انديشه و درك انسانى خويش اعتراف كرد كه شخصيت آدمى بيشترين ضربه را از ناحيه عدم مواظبت بر غرايز و خواسته ها دريافت مى كند. (( شهوت )) به معناى عام آن كه مى تواند (( خشم )) را نيز در بر گيرد و اگر در مجراى صحيح و منطقى آن قرار نگيرد و پيوسته بر آن نظارتى مسؤ ولانه نشود بيشترين و اساسى ترين آفت را، به فراخور گسترش و عمق آن ، در شخصيت آدمى جاى مى دهد، به گونه اى كه حتى مرزهاى اعتقادى او را نيز، كه والاترين ارزش هاى وجودى اوست ، مورد تعرض قرار مى دهد و گاه كاملا در كام خود فرو مى برد. اين است كه در بسيارى از آيات و نيز اولياى هدايت و رحمت (صلوات الله عليهم ) به اين موضوع از زواياى مختلف پرداخته شده و به عنوان سر منشاء سقوط آدمى از جايگاه رفيع انسانى ، به پست ترين مراتب كه ، (( درك اسفل )) ماديت است معرفى شده است . در آيه اى آمده است كه :
چه كسى گمراه تر از آن فردى است كه از هواى خويش پيروى كرد بدون هدايتى از ناحيه خداوند (92) .
بايد بيشتر تاكيد را به دختران و پسران جوان نمود كه اگر فرصت هاى جوانى محكوم خوشى ها و خواست هاى نفسانى محدود شد چيزى كه بر جاى مى ماند شخصيتى وابسته ، سرگردان ، همراه با تشنگى هاى كاذب و همواره نگران خواهد بود. آرامش درونى و نشاط حقيقى از بين خواهد رفت و ادامه اين وضع سرانجامى جز پوچى نخواهد داشت . چنان كه آدمى را از رسيدن به بسيارى از اهداف و آرمان هاى ارزشمند اجتماعى و حضور سازنده در جامعه باز مى دارد. اراده اى كه در مواجهه با مشكلات و موانع زندگى بايد گره گشا باشد به سستى مى گرايد و بسيارى از اين آفت ها، كه طبعا به دنبال دارد. اين است كه در رهنمودى ديگر از اميرالمومنين (عليه السلام ) به عنوان مثال و تاكيدى بر اهميت موضوع اين گونه آمده است :
اراده استوار و سورچرانى قابل جمع نيست . چه قدر خواب شب ، كه مانع و شكننده تصميمات روز است (93) .
دهم : عجز
هرچند در بررسى موانع شكل گيرى صحيح شخصيت آدمى ، به ويژه جوان ، موانع و عوامل ديگرى نيز قابل توجه و بررسى است ؛ اما در محدوده اين نوشته كه تنها به عنوان درآمدى بر موضوع شكل گيرى شخصيت جوان تلقى مى گردد عجز را به عنوان آخرين ناهنجارى ارائه مى دهيم .
ناتوانى ، كه طيف گسترده اى از عوامل را در بر مى گيرد، آفتى اساسى در رشد آدمى و به تبع آن ، رشد جامعه به شمار مى رود. در بخش ‍ (( توان )) به تفصيل و مستقلا در اين باره سخن رفت اما اينك بايد با نگاهى ديگر دوباره ارزيابى نمود. عجز و احساس ناتوانى يا ترديد در توانايى در بسيارى از موارد ناشى از عدم شناخت لازم از خود و جامعه است و در بسيارى از موارد معلول تلقين هايى است كه صورت گرفته است . اين تلقين ها گاه تا بدان جا پيش رفته است كه به صورت سنت هاى اجتماعى يا اصول پذيرفته شده تاريخى و حتى برخوردار از آثار تكوينى درآمده است . در بخش (( تلقين هاى منفى )) به بخشى از اين آفت پرداختيم . در بسيارى موارد، پيامد روابط اجتماعى غلط و تبعيض آميز و تربيت هاى عمومى است كه ناخود آگاه توانايى هاى گسترده ولى بالقوه آدمى را به فراموشى عملى مى سپارد و آنچه مى ماند، احساس ضعف و ترديد در پيشرفت و ترس از اقدام و مواجهه با صحنه هاى تجربه نشده است . حاصل سخن تا اين جا اين است كه بايد بيشترين حجم ناتوانى ها را پيامدهايى اكتسابى دانست و نه امورى قطعى و غير قابل تغيير.
در آموزش هاى دينى (( ناتوانى )) به عنوان يك (( آفت )) معرفى شده و نتيجه آن ، عدم دست يابى به اهداف و خواست ها برشمرده شده است . چنان كه اساس شجاعت را (( توانايى )) دانسته و ثمره آن را (( پيروزى )) ذكر نموده است . به اين جملات ، كه همه از اميرالمومنين (عليه السلام ) نقل شده است ، توجه فرماييد.
ناتوانى آفت است (94) .
نتيجه ناتوانى ، از دست دادن خواست است (95) .
اساس شجاعت ، توانايى است و ثمره آن پيروزى (96) .
پرواضح است اين توانايى ، محصور در توانايى جسمى نيست و چنين كه پيش تر نيز در بحث (( توان )) خوانديم قوت و ضعف جسمى نيز تحت الشعاع توان روحى و انگيزه هاى درونى است . عمده ترين عامل ناتوانى ، ترديد در توانايى هاى خود و اهتمام نورزيدن به استعدادهاى موجود خويش است . جاى تاسف بسيار است كه عناصر ارزشمندى چون خودباورى ، اعتماد به نفس ، شجاعت روحى ، قوت جسمى ، بارورى استعدادها، نااميدى از ديگران و توكل بر خداى توانا، جاى خويش را به آفت هايى چون بيگانه پرستى ، خودباختگى ، ضعف روحى ، سستى و تن پرورى ، سركوب استعدادها و وابستگى به ديگران بدهد.
اسلام ، انقلاب و امام خمينى قدس سره شريف توانستند توجه ما را به اين عناصر ارزشمند جلب كنند و آنها را در كف ما نهند. دست با كفايت دختران و پسران امت اسلامى است كه بايد از اينها به عنوان بالاترين سرمايه ها پاسدارى كند و شجاعت مقابله با موانع را كه عمده ترين آنها آفت هاى اخلاقى و ناهنجارى هاى نفسانى است ، همواره در خود تقويت كند تا در زندگى شخصى و اجتماعى خود (( پيروز )) و در پيشگاه نيكان عالم شخصيتى ارزشمند به شمار آيد. ان شاء الله .