ارتباط با خدا
بايد اى دل ، اندكى بهتر شويم |
|
|
يا نه
اصلا آدمى ديگر شويم
|
از همين امروز هنگام نماز |
|
|
با
خدا قدرى صميمى تر شويم
|
مناعت طبع
هشام بن عبدالملك در زمان زمامداريش به مسجد الحرام وارد شد،
چشمش به سالم بن عبدالله افتاد. به او گفت : حاجت خود بخواه ! سالم
جواب داد: حيا مى كنم در خانه خدا از غير او چيزى سؤ ال كنم ! اين گذشت
، تا آن كه سالم بن عبدالله از مسجد بيرون رفت . هشام هم به دنبال او
روان شد و ديگر بار به او گفت : اين جا كه خانه خدا نيست ، پس از من
چيزى بخواه ، سالم گفت : از حاجت دنيوى بخواهم يا حاجت اخروى ؟
هشام گفت : از حاجت دنيوى ، سالم اظهار داشت : كه من حوايج خود را از
دست كسى كه در دست اوست نخواستم ، پس چگونه از آن كه در دستش نيست
بخواهم ؟
(92)
هديه به غيبت كننده
به دانشمندى گفتند: فلان كس غيبت تو را كرده است . مرد عالم
هديه اى براى آن شخص فرستاد، آن مرد بلافاصله به حضور آن دانشمند رسيد
و به حالت تعجب گفت : من غيبت تو را كردم و شما براى من هديه مى فرستى
؟! دانشمند گفت : چون تو حسناتت را به من هديه كردى ، خواستم اين گونه
از شما سپاس گزارى كنم . زيرا در روايات آمده كه حسنات غيبت كننده را
به حساب كسى كه از او غيبت شده ، مى نويسند.
(93)
بالا نشينى
مايه اصل و نصب در گردش دوران ، زر است |
|
|
متصل
خون مى خورد، طبعى كه صاحب جوهر است |
من لباس كهنه مى پوشم كه بى درد سر است |
|
|
آستين
كوته بود، چين و چروكش كمتر است |
دود اگر بالا نشيند، كسر شان شعله نيست |
|
|
جاى
چشم ، ابرو نگيرد گر چه او بالاتر است |
شست و شاهد هر دو دعوى بزرگى مى كنند |
|
|
پس
چرا انگشت كوچك ، لايق انگشتر است ؟ |
كره اسب از نجابت ، در تعاقب مى رود |
|
|
كره
خر از خريت ، پيش پيش مادر است |
گر كسى از ديگرى بالا نشيند، فخر نيست |
|
|
روى
دريا خس نشيند، قعر دريا گوهر است |
سوال هايى از على (عليه
السلام )
شخصى به خدمت امام على (عليه السلام ) رسيد و عرض كرد: آمده ام
از چهار چيز سوال كنم ؛ و سؤ الهايش را اينگونه شروع كرد،
1- مشكل چيست و مشكل تر كدام است ؟
2- نزديك چيست و نزديك تر كدام است ؟
3- عجيب چيست و عجيب تر كدام است ؟
4- واجب چيست و واجب تر كدام است ؟
ولى حضرت به اين ترتيب سؤ الها را جواب فرمودند:
1- واجب توبه است و واجب تر ترك گناه است .
2- نزديك آينده است و نزديك تر، مرگ است .
3- و عجيب دنيا و عجيب تر، غفلت ما در دنيا است .
4- مشكل معصيت است و مشكل تر، از دست دادن ثواب است .
(94)
دوست باوفا
عبدالله بن جندب از اصحاب امام صادق (عليه السلام ) بود. او پير
و نابينا شده بود.
مردم مى ديدند كه او هر روز سه بار نمازهاى واجب و سه بار نوافل را مى
خواند و هر سال ، سه ماه روزه مى گيرد و سه بار در سال زكات مى دهد.
علت را از او پرسيدند، او گفت : من دو رفيق داشتم ، كه از دنيا رفته
اند و اقتضاى رفاقت اين است كه براى آنها نيز آنچه كه از دستشان كوتاه
شده انجام بدهم .
(95)
نسيه
حضرت على (عليه السلام ) از مقابل دكان قصابى عبور مى كرد، مرد
قصاب كه گوشت فربهى داشت به امام على (عليه السلام ) عرض كرد: از اين
گوشت بخر. حضرت فرمود الان پول ندارم . او گفت : من به شما نسيه مى دهم
. حضرت فرمود: به جاى اينكه به تو وعده بدهم كه پول گوشت را مى آورم ،
به خودم وعده مى دهم كه گوشت مى خرم .
(96)
اهميت نماز
كليد باب جنت در نماز است |
|
|
چراغ
شام ظلمت در نماز است
|
نماز، معراج انسان خدا جوست |
|
|
خدا
را غم ز غربت در نماز است
|
خوشا آن كس كه پوشد ثوب تقوا |
|
|
جمال
و عز و زينت در نماز است
|
تو را طاعت به عزت مى رساند |
|
|
نشان
اين سيادت در نماز است
|
در آن روزى كه باشد روز محشر |
|
|
ز اول
چيز، صحبت از نماز است
|
نمازت مانع از هر نوع گناهى |
|
|
مسلمان را سلامت در نماز است
|
در خزانه انوشيروان
در خزانه انوشيروان لوحى يافتند، كه بر آن پنج سطر نوشته شده
بود.
1- كسى كه فرزند ندارد، نور چشم ندارد.
2- كسى كه برادر ندارد، قوت بازو ندارد.
3- كسى كه مال ندارد، جاه ندارد.
4- كسى كه زن ندارد، عيش ندارد.
5- كسى كه هيچ يك از آنها را ندارد، هيچ غم و غصه ندارد.
(97)
علت خنده
خنده تلخ من از گريه ، غم انگيزتر است |
|
|
كارم
از گريه گذشته است ، بدان مى خندم |
حال دنيا
حال دنيا را بپرسيدم من از فرزانه اى |
|
|
گفت
يا خوابيست يا وهمى ست ، يا فسانه اى |
گفتمش احوال عمر ايدل بگو با ما كه چيست ؟
|
|
|
گفت
يا برقى ست ، يا شمعى ست ، يا پروانه اى |
گفتمش اين پنج روز نحس چون بايد گذشت |
|
|
گفت
در ديرى ، يا بيتى و يا ويرانه اى |
گفتمش اينان كه مى بينى بدان دل بسته اند
|
|
|
گفت
يا كورند، يا مستند، يا ديوانه اى
(98)
|
رمز پيروزى و موفقيت
جوانان
1- ذوق و استعداد.
2- كار و تلاش .
3- ايمان به هدف .
4- استقامت در كار.
5- نظم و انضباط.
6- شور و مشورت .
7- قاطعيت و تصميم .
8- تجربه اندوزى از شكست ها.
نشانه ها
هر كمال و نقصى نشانه هايى دارد، اگر بخواهيم راه كمال را برويم
و از بيماريهاى روحى و روانى خود را حفظ نماييم ، بايد چشم دل بگشاييم
و از نشانه ها و علامتها، راه صحيح را بپيماييم .
نشانه عقل
على (عليه السلام ) فرمودند:
((اذا تم
العقل نقص الكلام
))(99)
؛
((از نشانه هاى عقل كامل كم گويى است
)).
نشانه عاقل
از على (عليه السلام ) سؤ ال شد كه عاقل كيست ؟ فرمود:
((الذى يضع الشى مواضعه
))(100)
؛
((عاقل كسى است كه هر چيزى را به جاى خود
گذارد
)).
نشانه هاى مؤ منان
1- به خدا توكل مى كنند (انفال / 2)
2- نماز برپا مى دارند (مؤ منون / 8)
3- امر به معروف مى كنند (توبه / 71)
4- به وعده خود عمل مى كنند (مؤ منون / 8)
5- بين خود مهربان و با كافران دشمن هستند. (مجادله / 22)
نشانه هاى پارسايان
على (عليه السلام ) در خطبه 192 نهج البلاغه ، در حدود يكصد صفت
و نشانه متقين را مطرح نموده ، كه چند نشانه از آنها چنين است :
1- گفتار آنها بهترين است .
2- آنها گوش خود را وقف علم نموده اند.
3- گشاده رويند و غم و غصه خود را در دل پنهان مى دارند.
4- پاكدامن هستند.
5- برنامه آنها ميانه روى در همه كارهاست .
6- نسبت به مؤ منين ، متواضع و فروتن هستند.
7- چشم خود را از حرام مى پوشانند.
نشانه هاى اهل ايمان
امام صادق (عليه السلام ) فرمودند:
ان
لاهل الايمان اربع علامت ، وجه منبسط و لسان لطيف و قلب رحيم و يد
معطيه ))(101)
؛ ((اهل ايمان چهار نشانه دارند:
1- روى گشاده .
2- زبان لطيف و نرم .
3- قلب پر از محبت و مهربانى .
4- دست بخشنده )).
نشانه هاى معاد
در چند سوره قرآن سخن از نشانه هاى قيامت
به ميان آمده است . از جمله در سوره هاى تكوير و انفطار و انشقاق .
حال چند نشانه از نشانه هاى قيامت را از سوره تكوير مطرح مى كنيم .
1- خورشيد و ستارگان بى نور مى شوند.
2- كوه ها از جا كنده مى شوند.
3- برخى از حيوانات محشور مى شوند.
4- آسمان شكافته مى شود.
5- نامه هاى اعمال باز مى شود.
6- درياها به هم متصل مى گردند.
7- آتش جهنم افروخته مى شود...
و اى جوان عزيز آيا خود را براى آن روز آماده كرده اى ؟
نشانه قبولى نماز
امام صادق (عليه السلام ) فرمودند: من
احب ان يعلم اقبلت صلواته ام لم تقبل فلينظر هل منعته صلاته عن الفحشاء
و المنكر، فبقدر ما منعته قبلت منه
(102) ؛ ((هر كه مى خواهد
بداند آيا نمازش پذيرفته شده ، بايد ببيند آيا نمازش او را از گناه و
زشتى باز داشته است يا نه ، به هر مقدار كه نماز او مانع گناه و منكر
شود، نمازش قبول شده است )).
نشانه ايمان
على (عليه السلام ) فرمودند: علامه
الايمان ان تؤ ثر الصدق حيث يضرك على الكذب حيث ينفعك
(103) ؛ ((نشانه ايمان آن
است كه راستى را آنجا كه به ضرر توست ، بر دروغى كه به نفع توست ،
ترجيح دهى )).
نشانه هاى ستمكار
على (عليه السلام ) فرمودند: للظالم من
الرجال ثلاث علامات : يظلم من فوقه بالمعصيه و من دونه بالغلبه و يظاهر
القوم الظلمه
(104) ؛ ((مرد ظالم سه
نشانه دارد: با سركشى به مافوق خود ستم مى كند و به زيردست خود با غلبه
ظلم مى كند و از ستمكاران پشتيبانى مى كند)).
نشانه هاى انسان مخلص
1- بعد از انجام عمل ، از مردم توقعى ندارد.
2- در صورت ناخدمتى ، پشيمان نمى شود.
3- خلوت و آشكار نمى شناسد.
در نظر انسان مخلص ، بين اعمالى كه در خلوت انجام مى گيرد، با اعمال
آشكار، تفاوتى وجود ندارد.
نشانه عالم
على (عليه السلام ) فرمودند: يا طالب
العلم ان للعالم ثلاث علامات العلم و الحلم و الصمت
(105) ؛ ((اى طالب علم
نشانه هاى عالم سه چيز است : 1- علم 2- حلم 3- سكوت )).
نشانه هاى خودباختگى
1- به ارزشهاى خود بدبين و به ضدارزشهاى بيگانه ، علاقه مند است
.
2- كفش و كلاهش و ژست و رفتارش ، همچون بيگانه است .
3- شخصيت و عزت خود را در نزديكى آنها مى داند.
نشانه دوستى خداوند
گفتيم : از كجا بدانم كه خدا مرا دوست دارد. گفت : از دلت بپرس
كه چقدر خدا را دوست دارد؟
نشانه هاى دينداران
امام صادق (عليه السلام ) فرمودند: اهل دين ، داراى علائم و
نشانه هايى هستند كه بدين وسيله شناخته مى شوند، اين نشانه ها عبارتند
از راستگويى ، امانتدارى ، وفاى به عهد، صله رحم ، مهربانى با ضعيفان ،
توسعه اعمال نيك ، خوش خلقى و عمل به آنچه كه موجب تقرب به خدا مى شود.
خوشا به حال آنان و آنان چه سرنوشت درخشانى خواهند داشت .(106)
نشانه غيرت
على (عليه السلام ) فرمودند: ((نشانه دين
دارى بنده خدا، ترس از گناه است و نشانه غيرت مرد، پاكدامنى اوست
)).(107)
نشانه هاى مؤ من
امام سجاد (عليه السلام ) فرمودند: ((نشانه
هاى مؤ من پنج چيز است :
پرهيزكارى در تنهايى ، صدقه دادن در تنگدستى ، صبر و بردبارى به هنگام
معصيت ، خويشتن دارى در حين خشم ، راستگويى در وقت ترس (جايى كه صداقت
به ضرر انسان باشد))).
نشانه هاى منافق
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: نشانه هاى منافق سه
چيز است : وقتى سخن مى گويد دروغ مى گويد و چون وعده مى دهد، خلف وعده
مى كند و هر گاه امانتى به او بسپارند، خيانت مى كند)).(108)
نشانه تيره روزى
على (عليه السلام ) فرمودند: من علامات
الادبار مقارنه الاراذل
(109) ؛ ((از نشانه هاى
تيره روزى ، همنشينى با فرومايگان است )).
نشانه هاى شيعه
امام صادق (عليه السلام ): شيعيان ما را در سه مورد بيازماييد:
1- وقت نماز ببينيد كه آيا مواظبت در نماز اول وقت دارند يا نه ؟
2- اسرار ما را در برابر دشمنان مخفى مى كنند يا نه ؟
3- آيا نيازهاى مادى برادرانشان را برطرف مى كنند يا نه ؟(110)
نشانه هاى تائب
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: نشانه هاى تائب چند
چيز است :
1- ترك باطل .
2- پذيرش حق .
3- حرص در كارهاى خير.(111)
نشانه هاى شاكر
پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: شاكر چند نشانه
دارد:
1- در برابر نعمتها شكرگزارى مى كند.
2- در برابر بلاها صبر مى كند.
3- به روزى الهى قانع است .
4- ستايش و تعظيم را فقط براى خدا مى داند.(112)
نشانه هاى اسرافكار
پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: اسرافكار سه نشانه
دارد:
1- چيزهاى غير لازم را مى خرد.
2- لباس مافوق شاءنش مى پوشد.
3- غذاى مافوق شاءنش را مى خورد.(113)
نشانه هاى رياكار
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: رياكار سه نشانه
دارد:
1- در حضور ديگران حريص بر انجام عبادت است .
2- در تنهايى براى عبادت كسل و بى نشاط است .
3- هر چه مى كند، براى آن است كه مردم او را ستايش كنند.(114)
نشانه هاى دوست واقعى
على (عليه السلام ) فرمودند: دوست راستين كسى است كه نسبت به
عيبهايت نصيحت و خير خواهى كند و پشت سرت آبرويت را حفظ كند و تو را بر
خويش مقدم بدارد و ايثار كند.(115)
نشانه هاى غافل
على (عليه السلام ) فرمودند: در غفلت يك انسان همين بس كه همت و
تلاش خود را صرف چيزى كند كه به دردش نمى خورد و به كارش نمى آيد.(116)
خواندنيها
ماشه سيگار
هروئين اسلحه اى است كه ماشه آن را ترياك مى كشد. و ترياك اسلحه
اى است كه ماشه آن را سيگار مى كشد. و سيگار اسلحه اى است كه ماشه آن
را استعمار مى كشد.
نامه بى نقطه
حمد كردگار دادگر را، سرور مكرم على احمدى ، معلم گرامى كودكم !
سلام ، امر كردى كه رسوم معلمى را سوى سرورم درسى دهم . اول اساس كار
معلم ، علم ((كلام الله ))
و كمك كردگار عادل آمد كه گر معلم هر سحرگاه دل سوى او آورد، علم و حلم
و سلطه هر سه سوى او روى آورد. دوم اسلحه معلم آگاهى و احاطه علوم . و
سوم كردار الهى وى و كلام رسا، كه همه در راه مصالح عمومى كودك و
مداراى او مى گردد، اما عدم مطالعه معلم همواره هواى كلاس درس را راكد،
و روح كودك را كسل كرده ، و در حالى كه احاطه مواد درسى و آمادگى در
درس و سعه صدر او، كودك را ساعى و كارى عمل مى آورد. على اى حال كار
اساسى و مهم را معلمى كرده ، كه احوال الهى وى در اعمال كودك صلاح
آورد. معلم گرامى ! هر گاه در كلاس درس وارد آمدى ، سلام و درود را ادا
كرده و در كمال آرامى احوال كودك و عوامل دلگرمى و دلسردى او را آگاه
كرده ، حول و هراس در دل او راه مده كه كودك داراى اراده اى محكم گردد.
وى همواره سؤ ال دارد. معلم ساعى ، كودك را همراهى و مساله او را درك
كرده و راه حل را ارائه مى دهد.(117)
استعداد
استعداد چيزى است كه در جوانى پيدا مى شود، اگر آن را تقويت
كرديد و در صدد تربيت آن بر آمديد. مانند: بذرى كه در زمين مناسب كاشته
باشند، محصول خواهد داد. و اگر به حال خود گذاشتيد و آن را تربيت
نكرديد. مانند: تخمى كه در زمين شوره زار افتاده باشد، از بين مى رود و
محصول نمى دهد.(118)
فقير و غنى
((فقير)) و
((غنى )) هر دو عضو
اجتماع هستند. ((سرباز))
از هر دوى آنها دفاع مى كند. ((كشاورز))
براى هر سه نفر آنها غذا تهيه مى كند. ((كارگر))
براى هر چهار نفر آنها تلاش مى كند. ((بيكاره
)) و ((ولگرد))
سربار هر پنج نفر است . ((دلال
)) و ((واسطه ))
سر هر شش نفر را كلاه مى گذارد. ((محتكر))
كالاى مورد نياز هر هفت را پنهان مى كند. ((گرانفروش
)) جيب هر هشت نفر را خالى مى كند.
((پزشك ناشى )) هر نه نفر
را مى كشد. ((گوركن )) هر
ده نفر را دفن مى كند.
فرق ها
فرق دوچرخه و ماشين
دوچرخه را اول حركت مى دهند و بعد سوار مى شوند، ولى ماشين را اول سوار
مى شوند و بعد حركت مى كنند.
فرق مو با ديوار
مو را اول مى گذارند بزرگ مى شود و بعد مى چينند، اما ديوار را اول مى
چينند و بعد بزرگ مى شود.
فرق پياز و هندوانه كال
با بريدن پياز چشم مى سوزد، ولى با بريدن هندوانه كال ، دل مى سوزد.
فرق آب و برق
آب انسان را خيس مى كند ولى برق انسان را خشك مى كند.
فرق پليس و معلم
معلم نمره مى گذارد، ولى پليس نمره ماشين را بر مى دارد.
فرق آمپول و بيل
بيل را اول به زمين مى زنند بعد پر مى كنند، ولى آمپول را اول پر مى
كنند و بعد مى زنند.
فرق هواپيما و انسان
هواپيما اول راه مى رود بعد بلند مى شود، اما آدم اول بلند مى شود بعد
راه مى رود.
فرق سر و پيمان
سر اول مى شكند بعد مى بندند، ولى پيمان را اول مى بندند بعد مى شكنند.
فرق ترمز و عكس
ترمز را اول مى گيرند بعد ماشين مى ايستد، ولى عكس را اول مى ايستند،
بعد مى گيرند.
فرق توپ و كشتى گير
توپ را اول باد مى كنند بعد به زمين مى زنند، ولى كشتى گير اول رقيب
خود را به زمين مى زند، بعد باد مى كند.
فرق آهو و عينك
آهو را اول مى بينند آنگاه مى زنند، ولى عينك را اول مى زنند، بعد مى
بينند.
مناطق و محل اسكان انبياء
حضرت آدم : منطقه جزيره العرب (مكه يا جده ).
حضرت ادريس : شهر بابل در عراق .
حضرت نوح : در عراق منطقه جنوبى آن .
حضرت هود: پيامبر قوم عاد در احقاف (منطقه اى در جنوب عربستان ، شمال
يمن ).
حضرت صالح : پيامبر قوم ثمود در منطقه الحجر يا مدائن الصالح تقريبا در
شمال غرب عربستان و شمال شرق درياى سرخ .
حضرت ابراهيم : پيامبر قوم كلدانيان در شهر اءور عراق تقريبا در شمال
شرقى بصره فعلى .
حضرت لوط: پيامبر قوم لوط در شهر سدوم شام كه الان در اردن در جنوب
درياچه لوط واقع شده است .
حضرت اسماعيل : پيامبر عمالقه و قبايل يمن ، مكه و اطراف آن .
حضرت اسحاق : پيامبر قوم كنعانيون ، شهر الخليل در فلسطين كه امروزه به
همان نام است .
حضرت يعقوب : پيامبر بنى اسرائيل ، در شام همان منطقه الخليل .
حضرت يوسف : پيامبر بنى اسرائيل ، در مصر.
حضرت شعيب : پيامبر قوم مدين و اصحاب الايكة ، در شهر مدين در منتهى
اليه درياى سرخ .
حضرت ايوب : پيامبر قوم العموريون ، شهر حواران در شام در جنوب دمشق .
حضرت ذوالكفل : پيامبر قوم العموريون ، شهر دمشق و اطراف آن .
حضرت الياس : قوم فينيقيون ، شهر بعلبك در شام و لبنان امروزى .
حضرت اليسع : قوم بنى اسرائيل ، شهر بانياس در شام ، تقريبا شمال غربى
درياى مديترانه .
حضرت يونس : قوم آشوريون ، شهر نينوا در عراق در غرب موصل .
حضرت سليمان و زكريا و يحيى و عيسى : قوم بنى اسرائيل ، فلسطين .(119)
حضرت يوسف (عليه السلام )
از ديدگاه خدا = نبى ، از ديدگاه پدرش = نور چشم ، از ديدگاه
برادرانش = مزاحم ، از ديدگاه مسافرين = برده ، از ديدگاه شاه = مجرم ،
از ديدگاه زندانى ها = تعبير كننده خواب ، از ديدگاه زليخا = معشوق ،
از ديدگاه امت = امين ، از ديدگاه قرآن = صديق .(120)
تكيه كلام
شخصى تكيه كلامش نه چندان بود، روزى دوستى از او پرسيد: حال و
احوال چطور است ؟
گفت : خوب است ، اما نه چندان .
پرسيد: چطور مگه ؟
گفت : خوب در اين مدت ، عيالوار شدم و زن گرفتم .
گفت : خوب اين كه خوشى است .
گفت : بله اما نه چندان ، چون عيالم بد تركيب و زشت است . اگر چه هزار
ليره هم با خود جهيزيه آورده .
گفت : خوب ، پس اين پول ، جاى بدى قيافه اش بوده .
گفت : بله اما نه چندان ، چون با آن پول يك گله گوسفند خريدم كه
تمامشان مريض شدند و مردند.
گفت : اى بابا! پس اتفاق بدى افتاده .
گفت : بله اما نه چندان ، زيرا پوست همان گوسفندان مرده را فروختم و
منفعت زيادى بردم .
گفت : پس بد هم نبوده .
گفت : بله اما نه چندان ، چون پولها تماما اسكناس بود كه در خانه
گذاشته بودم ، از قضا حريقى وارد شد و تمام پولها با خانه سوخت .
دوستش گفت : پس اتفاق خيلى ناجورى بود.
گفت : بله اما نه چندان ، چون عيالم هم در آتش سوزى سوخت و خيالم راحت
شد.
شمارش معكوس
1000 جور زحمت كشيدم ،
900 فرسخ دويدم ،
800 پارتى و ضامن تراشيدم ،
700 جفت كفش پاره كردم تا دستم را به دامن
600 نفر بند كردم و
500 رقم حصير خريدم و در
100 كوچه و بازار گرداندم با
90 دور در كوچه به
80 نفر فروختم و
70 مرتبه مطالبه كردم ،
60 دفعه به زبان خوش پولم را خواستم ،
50 روز منتظر شدم ،
40 روز گشتم تا
30 نفر را در
15 منطقه پيدا كردم و با كمك
14 شاهد در
13 دادگسترى اقامه دعوى نمودم و توانستم
12 تومان آن را به گردن
11 نفر از آنها ثابت كنم و حالا
10 روز است كه رفته اند
9 تومان از آن را از
8 نفر جمع كنند و بياورند ولى
7 جور بهانه درست كردند و بالاخره
6 ساعت پيش
5 نفر از آنها آمده و از قول
4 نفر ديگر قسم ياد كردند كه اگر ما را
3 بار بكشيد و هر بار
2 قسمت كنيد
1 تومان هم از ما وصول نخواهيد كرد.
جلسه غيبت
موضوع جلسه = بردن آبروى مؤ من .
رئيس جلسه = شيطان .
دبير جلسه = نفس اماره .
منشى جلسه = هواى نفس .
زمان جلسه = وقت بيكارى .
مكان جلسه = هر جا خدا فراموش شود.
گفته ها
پيرى چيست ؟
پيرى يعنى اعضايت سست ، قوايت پست ، سينه ات تنگ ، پايت لنگ ،
كمرت خم ، ضعف بصر، درد كمر، ثقل سامعه ، ضعف هاضمه ، آب مرواريد، پا
درد، چروك صورت ، سفيدى موى سر و رو، بعد مى گويد آى ! همه جايم درد مى
كند و بعد آرزوى مرگ مى كند.
مهمترين خواسته ها
بوذرجمهر گفت : از استاد خود پرسيدم : كه در دنيا از خدا چه
خواهم كه همه چيز دنيا را خواسته باشم ؟
گفت : سه چيز 1- تندرستى 2- توانگرى 3- ايمنى .
گفتم : چه چيز است كه در همه وقت سزاوارتر است ؟ گفت : به كار خود
مشغول بودن .
گفتم : در جوانى و پيرى چه كارى بهتر است ؟
گفت : در جوانى دانش آموختن و در پيرى به كار بستن .
گفتم : سخاوتمندترين مردم كيست ؟
گفت : آن كه چون بخشد شاد شود.(121)
ملاقات هارون با جوان
ديوانه نما
روزى هارون براى تماشاى ديوانگان به ديوانه خانه رفت ، در بين
ديوانگان جوان زيبا و باادبى را ديد كه با كمال ادب نشسته است . هارون
جلو رفت و كنار او نشست و گفت : اى جوان آيا مرا مى شناسى ؟
جوان گفت : تو كسى هستى كه اگر در هر جاى كشور پهناور اسلام ، (كه تحت
قلمرو حكومت تو است ) به كسى ظلم شود، تو در گناه آن شريك هستى ، زيرا
امروز قدرت جلوگيرى از ظلم در دست توست .
هارون پرسيد: اى جوان آيا خداى خود را مى شناسى ؟
او گفت : آرى چگونه نشناسم ، خدايى را كه شيشه عقلم را به سنگ زده است
.
هارون با خود گفت : اين جوان را بى جهت به اينجا آورده اند و به او گفت
: اى جوان هم اكنون كه به طبقه بالا رفتم ، دستور مى دهم تو را آزاد
كنند.
هارون وقتى كه از پله ها بالا مى رفت ، جوان پريد و دست به هارون زد و
گفت : آهاى ! وعده اى كه دادى فراموش نكنى .
به هر حال اين جوان به يال و كوپال هارون نگاه كرد و براى او پشيزى
ارزش قائل نشد و شايد خود را به ديوانگى زده بود تا ابهت هارون مغرور
را در فرصت هاى مناسبى بشكند.(122)
عمر واقعى
گويند اسكندر در اثناى سفرى از گورستان شهرى عبور كرد، ديد بر
روى قبرها عمر آنها (از 5 تا 10 سال ) نوشته شده ، از كوتاهى عمر آنها
تعجب كرد. از يكى از بزرگان شهر علتش را پرسيد، او گفت : ما زندگى را
با نظرى ديگر مى نگريم ، ما زندگى حقيقى و عمر مفيد او را حساب مى كنيم
، نه زندگى حيوانى و نباتى او را.
سرانجام ها
سرانجام دنيا، زوال است .
سرانجام زندگى ، مرگ است .
سرانجام جمع مال ، حساب است .
سر انجام گناه ، خوارى است .