جوانان و روابط

ابوالقاسم مقيمى حاجى

- ۴ -


6. احترام به شخصيت دختر و پسر و شكوفايى استعداهاى آن ها

سوال : جلوگيرى از روابط دختر و پسر، موجب روى آوردن جوانان به امورى مى شود كه شخصيّت آن ها را خدشه دار مى كند.
به عنوان مثال در هفته نامه ى «ايران جوان» آمده است:
«محدوديّت ارتباط ميان دختر و پسر، به روى آوردن جوانان به مسائل غير اخلاقى و پيدا شدن نوع پوشش عجيب و غريبِ برخى، به قصد جلب توجه انجاميده است.»[1]
و هم چنين پيرامون لزوم تجربه هاىِ عشقى قبل از ازدواج بيان شد:
«در حقيقت عاشق شدن يكى از ظرفيّت هاى خود شكوفايى است.»[2]
جواب : برچيده شدن محدوديّت هاى اجتماعى، در ارتباط دختر و پسر و غوطهور شدن در درياى پر تلاطم احساسات، شور و هيجان جنسى را در جامعه دو چندان كرده، سبب فزونى التهاب مى گردد. اين كار توجّه دختر و پسر را به يك ديگر جلب نموده، موجب گسترش جلوه گرى مى شود. در اين ميان تجارت عشق، شيوع يافته، افراد بازيچه ى هوس مى گردند و گرايش به آراستگى ظاهرى و آرايش افراطى، روز به روز بيش تر شده، پيروى از مُدِ روز، فزونى مى يابد; تا بدان جا كه همه ى فكر و انديشه ى جوان را تسخير مى كند و هويّت و شخصيت خود را در مقبوليّت و جذابيت و همراهى با دنياى مُد مى جويد. همان طور كه در صفحات قبل نقل كرديم، دختر تمام خوش بختى را در شكل بينى و مژه و پسر در پرورش اندام و آرايش مو و... مى بيند.
وقتى تمام هدف و آرزوى جوانان، جلب نظر جنسِ مخالف باشد، ناخود آگاه به ويترين هاى متحرّكى تبديل مى شوند كه بازيچه ى اميال توليد كنندگان كالا و شركت هاى تجارى اند و شخصيّت انسانى آنان مسخ مى شود.
در چند سال اخير، در اثر نفوذ فرهنگ غرب و گسترش روابط، مشاهده مى شود برخى از جوانان براى جلب توجه بيش تر با شكل و شمايل عجيب و غريبى در جامعه ظاهر مى شوند و حالتى مضحك و زننده به خود مى گيرند.
استاد شهيد «مرتضى مطهرى» در كتاب مسئله ى حجاب، به نقل از يكى از مجلاّت، متن شكايت نامه ى مردى از همسرش را اين گونه نقل مى كند:
زنم در موقع خواب به يك دلقك درست و حسابى مبدّل مى گردد. موقع خواب براى اين كه موهايش خراب نشود، يك كلاه تورى بزرگ به سرش مى بندد; بعد لباس خواب مى پوشد; در اين موقع است كه جلوى آيينه ى ميزآرايش مى نشيند و گريم صورتش را با شير پاك كن مى شويد. وقتى رويش را برمى گرداند احساس مى كنم او زن من نيست; زيرا اصلا شكل سابق را ندارد. ابروهايش را تراشيده و چون مداد ابرو را پاك كرده، بى ابرو مى شود.
از صورتش بوى نامطبوعى به مشام من مى رسد; زيرا كِرمى كه براى چين و چروك به صورتش مى مالد، بوى كافور مى دهد و مرا به ياد قبرستان مى اندازد ... و براى اين كه ناخن هاى دست و پايش مانيكور شده و دراز است و به لحاف نگيرد و چندشش نشود و احياناً نشكند، دست و پاى خود را در كيسه مى كند و به همين ترتيب مى خوابد.[3]
اين نمونه اى از زن به اصطلاح آزاد است كه در ورطه ى تجدّدمآبى به تباهى كشيده شده و ارزش و شخصيّت انسانى و زنانگى خود را از دست داده است و تنها مردى را كه در نظر ندارد شوهر بيچاره اش است. بديهى است ارزش و شخصيّت انسان بالاتر از آن است كه با اين گونه مسائل درهم كوبيده شود.
آزادى هاى غربى، افراد جامعه را به منجلاب فساد جنسى مى كشاند كه اسارت و نابودى فكر و جان و روان را به دنبال دارد و حيات سالم اجتماعى را به مخاطره مى اندازد.
نگه داشتن حريم ميان دختر و پسر، سبب جلوگيرى از مفاسد مذكور و افزايش قدر و منزلت زن به عنوان محبوب و مطلوب مى شود.
حيا و عفاف و ستر و پوشش، تدبيرى است كه خود زن با يك نوع الهام براى گران بها كردن و حفظ موقعيّت خود در برابر مرد به كار برده است. زن با هوش فطرى و با يك حسّ مخصوص به خود، دريافته است كه از لحاظ جسمى نمى تواند با مرد برابرى كند ... و از طرف ديگر نقطه - ضعف مرد را در همان نيازى يافته است كه خلقت در وجود او نهاده است كه او را مظهر عشق و طلب، و زن را مظهر معشوقيّت و مطلوبيّت قرار داده است. زن متوسّل به زيور و خودآرايى و تجمّل شده كه از آن راه، قلب مرد را تصاحب كند و با دور نگه داشتن خود از دسترس مرد، آتش عشق و طلب او را تيزتر كند و در نتيجه مقام و موقع خود را بالا برد.[4]
«راسل و ويل دورانت» درباره ى هسته ى مركزى عشق مى گويند:
نكته ى اساسى و هسته ى فكرى عشق رمانتيك، آن است كه فرد، معشوق را چيزى فوق العاده ارزشمند و صعب الوصول مى داند. هر چند بيش تر زحمت بكشد، احساس او بيش تر است و اين عشق با منع و جلوگيرى، به سوى درون نگرى و تخيّل سوق داده مى شود و قوى مى گردد.[5]
در جامعه اى كه در هر كوچه و خيابانى، دخترها و زن ها به جلوه گرى بپردازند و ميان جنس مخالف به راحتى ارتباط و دوستى برقرار باشد، دست يابى به ظاهر معشوقه ها سهل الوصول بوده و زن به قدر و منزلت حقيقى خويش در فلسفه ى وجودى اش، كه همان مظهر معشوقيّت است، دست نمى يابد.
و اگر زنى شايسته ى توهين باشد، آن است كه در غياب همسر، زيبايى خود را در معرض تجارت مى گذارد و براى تفنّن و اسراف در محبّت، به سوداگرى مى پردازد و سرتاسر روز را به آرايش و گرد زنى سر و صورت و پيچ دادن مو و پوشيدن لباس مى گذراند.[6] زنان بى شرم جز در لحظاتى زودگذر، براى مردان جذّاب نيستند.[7]

7. لزوم اختلاط ميان دختر و پسر در مدارس و دانشگاه ها

سوال : برخى جداسازى پسر و دختر در مدرسه ها و يا دانشگاه را صحيح ندانسته، قائل به اختلاط در محيط آموزشى شده اند.
در مجلّه اى در ضمن گفت و گو درباره ى چگونگى روابط دختر و پسر آمده است:
نكته ى ديگر اين كه روش غلط جداسازى دختران و پسران را در دانشگاه هم اجرا كرده اند و موجب شده اند كه معمّاى ارتباط دختر و پسر پيچيده تر شود; در حالى كه دانشگاه محيط سالمى است.[8]
جواب : بحث اختلاط زنان و مردان در مراكز آموزشى، بحثى دامنه دار و بسيار مفصل و طولانى است كه ما در اين جا به اختصار آن را بررسى مى كنيم[9]:
در ابتدا بايد گفت: اين مسئله حتى در ميان خودِ غربيان و به خصوص بعضى از كشورهاى اروپايى و امريكايى داراى مخالفان بسيارى است. در بيش تر كشورهاى جهان، مدارس به صورت غير مختلط اداره مى شوند و در بيش تر كشورهاى داراى مذهب كاتوليك در اروپا و امريكا، حتى فرانسه و انگلستان و نيز بسيارى از مدارس متوسطه و دانشكده ها در خود امريكا و امريكاى لاتين و بيش تر كشورهاى شرق، هنوز دختران در مدارس جدا از پسران تحصيل مى كنند. هم چنين در كشورهايى نظير بلژيك، آلمان، اتريش، مجارستان، اسپانيا و يونان، از آموزش مختلط در سطح مدارس متوسطه استقبال نشده است.[10]
حتى در كشورهايى نظير شوروى سابق، تا اواسط قرن بيستم، اختلاط جنس ها در مدارس به صورت رسمى و جامع نبود و بيش تر مدارس به صورت غير مختلط اداره مى شد.
قبل از هرگونه پيش داورى در اين رابطه، ابتدا برخى از نظرات موافق و مخالف را با استفاده از منابع معتبر نقل مى كنيم و سپس به بررسى آن ها مى نشينم:
الف. نظر موافقان
موافقان و حاميان تعليم و تربيت مختلط، مستندات و دلايل روى آورى جوامع گوناگون به اين شيوه را ذكر كرده اند كه مهم ترين آن ها بدين قرار است:
1. تعليم و تربيت مختلط با عدالت و انصاف سازگارتر است و همه از فرصت هاى تحصيلى و امكانات آموزشى، به يك اندازه استفاده مى برند.
2. غالباً گفته مى شود كه جوّ اخلاقى مؤسّسات آموزشى مختلط، بهتر از مؤسّسات غير مختلط است.
3. تعليم و تربيت مختلط از نوع غير مختلط آن اقتصادى تر است. برخى از آن ها معتقدند كه آموزش و تحصيل دختران جوان و زنان در كنار پسران و مردان، بسيارى از هزينه هاى اقتصادى را كاهش مى دهد و به عكس، اگر دو جنس در مدارس جدا از هم و در عرض يك ديگر تحصيل كنند، داراى هزينه هاى اضافى بسيارى خواهند بود. و اين را يكى از دلايل مهمّ آموزش مختلط مى دانند.
4. تجربه ى تحصيل و آموزش دختران و پسران جوان در مدارس مختلط، براى كارهاى گروهى آن ها در آينده مفيدتر است.
5. مردان و زنانى كه در مؤسّسات آموزشى، با فضاى باز و بدون قيد و بند جنسيّتى تحصيل و كار كنند، براى انجام كارهاى مشترك در آينده و ساختن جهانى بهتر، آمادگى بيش ترى خواهند داشت. از مجموعه ى اين دلايل استفاده مى شود كه مراكز و مؤسّسات آموزش، نبايد در انحصار مردان باشد; بلكه چنين مراكزى بايد براى زنان نيز وجود داشته باشد تا آن ها ضمن تحصيل و كسب معلومات و معارف، براى كسب درآمد و شغل نيز آماده شوند.[11]
در پاسخ بايد گفت ريشه ى اين تفكّر، تلقّىِ غلط از تساوى حقوق زن و مرد[12] و پيروى از نهضت «فيمنيسم»[13] است. پرسشى كه مطرح است اين است كه به چه دليلى حتماً بايد اين مراكز به صورت مختلط وجود داشته باشد و زنان در كنار مردان به تحصيل بپردازند؟ بلكه مى توان گفت به ظاهر يكسان قرار دادن زن و مرد در همه ى عرصه ها و كارها، در بسيارى از موارد نقض غرض نموده و سبب ظلم به زنان و ناديده گرفتن حقوق واقعى آنان مى شود; زيرا اصلى ترين حق زن آن است كه توانايى ها و استعدادها و ويژگى هاى فطرى و طبيعى اش مورد توجه واقع شود. در زمينه ى مسئله ى آموزشى نيز مى توان گفت: بايد پيرو آموزش جداگانه بود و با در نظر گرفتن استعدادها و نيازهاى هر يك از دو جنس، موادّ آموزشى را تدارك ديد. همان طور كه در بعضى از مناطق، نظير كشور اسپانيا اجرا مى شود كه مواد آموزشى در هر نظام براى هر يك از دو جنس دختر وپسر متفاوت بوده، براى هر كدام از آن ها به طور جداگانه كتاب هاى درسى متناسب با خودشان، با توجه به نيازهايشان، تهيّه و تدارك ديده شده است.[14]علاوه بر اين ها آثار و تبعات ديگرى - كه در ضمن نظر مخالفان آموزش مختلط بيان مى شود - نيز دامن گير آنان مى شود و همان طور كه گفته شد در بسيارى از كشورها صاحب نظران، از آن استقبال ننموده اند.
اين نكته كه جوّ اخلاقى مؤسّسات در صورت اختلاط بهتر مى شود، بر پايه ى نظر «فرويد و راسل» بنا شده است كه مى گويند محدوديّت و جدا بودن از هم، سبب حرص و حسّاسيّت بيش تر مى شود، اين را در ضمن عنوان دليل دوم در بخش دوم كتاب پاسخ گفتيم.[15]
اما دخالت مسائل اقتصادى، دليل ناقص و نادرستى است. نكته ى مهم در اين است كه آيا يك مركز آموزشى و تربيتى، يك بنگاه توليدى و اقتصادى است تا پيش از هر چيز تنها بُعد اقتصادى و صرفه جويى مادى آن در نظر گرفته شود! مراكز آموزشى به هدف توليد كالا تأسيس نشده اند، بلكه مقصودشان تربيت صحيح و هر چه بهتر انسان است، تا تمام استعدادهاى او به صورت كامل، شكوفا و پرورش يابد و اگر لازمه ى آن صرف هزينه هايى هم باشد، بايد براى تأمين هدف والاى تعليم و تربيت آن را پذيرفت. ونكته ى ديگر آن كه تربيت و بالندگى صحيح نيروى انسانى، از جهتى در دراز مدت، سبب صرفه جويى بسيار اقتصادى است.
آيا دلايل اقتصادى مى تواند توجيهى براى ناديده گرفتن آن همه تفاوت ها و نيازها باشد؟ جاى تأسف است كه بايد گفت به اعتراف اين قائلين، تعليم و تربيت مختلط، ابتدا از يك نياز اقتصادى ناشى شده و آن گاه به يك اصل تربيتى تبديل شده است.[16]
ب. نظر مخالفان
بيش تر دانشمندان و صاحب نظران علوم تربيتى و علوم اجتماعى، با تعليم و تربيت به شيوه ى مختلط به مخالفت پرداخته، آن را مخالف علايق و خصوصيّات و نيازهاى جنسى هر كدام از دو جنس و نيز مخالف علايق و ويژگى هاى فرهنگى در جوامع گوناگون دانسته اند.
1. به سبب تفاوت هاى زيستى و روانى دو جنس زن و مرد و در نتيجه، تفاوت آن ها در نيازهاى آموزشى، آموزش يكسان و مشابه براى دو جنس غير ممكن مى نمايد و بايد براى هر گروه، برنامه ريزى آموزشى مطابق با نيازهاى آن ها صورت پذيرد.
2. به دليل تفاوت هاى موجود، بخصوص اختلاف دختران و پسران در بلوغ، رقابت در مدارس مختلط، نابرابر شده، غالباً سبب افت تحصيلى پسران و ناراحتى هاى روحى آن ها مى شود.
3. هر يك از دانش آموزان دختر و پسر، در صورتى مى توانند با كيفيّت بهتر به تحصيل ادامه دهند كه با هم جنس خود در يك كلاس بوده، داراى كادر آموزشى و ادارى هم جنس خود باشند.
به گفته ى «آستن» وقتى هم دانشجويان و هم اعضاى هيئت علمى يك آموزشكده، به طور عمده از يك جنس باشند، تحصيل دانشجويان در آن مؤسّسه ى آموزشى، تأثيرات مثبت بسيارى در پى خواهد داشت.
در تحقيقات ديگرى ثابت شده است كه مهم ترين عامل تبيين الگوهاى شغلى موفّق براى زنان، تحصيل آن ها در مؤسّسات آموزشى زنانه است نه مختلط.
4. دوران جوانى و نوجوانى، زمان اوج احساسات و غرايز جنسى است و اختلاط سبب دل بستگى هر يك از دو جنس به ديگرى مى شود. همين مسئله، افت تحصيلى و افزايش انحرافات اخلاقى را در پى خواهد داشت و اداره ى آن مؤسّسات را براى مديران آن ها با مشكلات بسيارى همراه خواهد كرد.
در مجله اى به نام «پلين تروت» آمده است: تا چند دهه ى پيش، داشتن يك طفل نامشروع يكى از بدترين اشتباهاتى بود كه يك دختر جوان مى توانست در زندگى خود مرتكب شود; اما اكنون مدير يك دبيرستان دخترانه در يكى از شهرهاى بزرگ امريكا مى گويد: اين موضوعى است كه به طور كلى از جانب بچه ها پذيرفته شده است و اين ديگر يك داغ و نشان بدنامى - به آن صورتى كه قبلا تصور مى شده - نيست.
در دهه ى 1980، تعداد اطفال نامشروعى كه زاييده ى همين اختلاط و آزادى هاى جنسى است، سه برابر شده و ميزان سقط جنين در دهه ى 1960، يكصد هزار مورد، در دهه ى 1970، بيش از پانصد هزار مورد، و در دهه ى 1980، به بيش از يك و نيم ميليون مورد افزايش يافته است.[17]
دلايل ديگرى نيز وجود دارد از قبيل: به خطر افتادن سلامت جسمى و روحى، به ويژه براى دختران; ازدواج هاى زودرس و بدون شناخت كامل و احساسى، كه غالباً به جدايى و طلاق كشيده مى شوند; مشكلات برنامه ريزى مختلط براساس نيازهاى زيستى - روانى و تحصيلى دو جنس با در نظر گرفتن گرايش هاى تحصيلى و شغلى دختران و پسران كه چه بسا غير ممكن مى باشد. اين دلايل و دلايل ديگرى از اين قبيل، بسيارى از محقّقان و صاحب نظران علوم تربيتى را به مخالفت با اين نظريه وادار مى كند.[18] در نتيجه اختلاط در مراكز آموزشى، از جهات علمى مورد خدشه واقع شده و ذكر نكاتى كلّى و مبهم و بدون نظرات كارشناسى درباره ى اختلاط در دانشگاه ها صحيح نيست. در ضمن، جوان در دانشگاه نيز همچون ساير مراكز و نهادهاى اجتماعى، در معرض تبعات و آثار منفى اختلاط است.

8. افزايش مفاسد و جرم و جنايات

سوال : يكى از روان پزشكان چنين مى گويد:
اشاره ى مكرّر من به رفتارهاى همراه هم در همين رابطه است. هنگامى كه انسان ها از رفتارهاى طبيعى مثلا قدم زدن محروم باشند، رفتارهاى اغراض جنسى بيش تر مى شود و فساد گسترش مى يابد.[1]
آقاى دكتر سروش مى گويد:
(تحريم ابراز دوستى بين دختر و پسر) باعث شده ابراز محبّت بين هم جنس زياد شده و هم جنس بازى - كه در تاريخ فرهنگ ما متأسّفانه وجود داشت - گاهى شكل هايى به خود مى گرفت كه بعضى ها رنگ و لعاب اسلامى هم به آن مى داده اند.[2]
جواب : اندكى تأمّل در كشورهاى غربى و جوامع غرب زده كافى است تا به صحّت و سقم مطلب نخست پى برد. آيا در اين كشورها كه در اين زمينه آزادى كامل دارند و روابط دختر و پسر را تجويز نموده اند، فساد و فحشا از مجامع علمى و عمومى آنان رخت بر بسته يا اين كه سبب گسترش انحرافات شده است؟
آيا دختر و پسرى كه در خيابان ها آزاد بوده، در ايّام جوانى و زمان حكومت غرايز، عشق بازى را تجربه مى كنند، عشقى كه سرآغاز آن شوق جنسى و جسمى است، اين دوستى را همين جا رها كرده و به روابط عادى اكتفا مى كنند؟ و آتشى كه با اين گونه روابط شعلهور گرديده است، به راحتى فروكش مى كند؟
چه بسيار دوستى ها كه از روابط عادى آغاز شده; ولى نگاه هاى هوس آلود و تسلّط طبيعى شهوت، آن را به ناكجا آباد كشانيده، سبب بدبختى و بدنامى طرفين گرديد و حتى افشا شدن برخى از اين روابط بعد از ازدواج، كانون گرم خانوادگى را متلاشى نموده، سبب بروز مشكلات فردى و اجتماعى شده است.
در مجلات مختلفى كه درباره ى جوانان و مسائل خانوادگى چاپ مى شود، مى توان نامه ها و سرگذشت هاى زيادى را ديد كه حكايت از عشق نامشروعى دارد كه در اثر ارتباط و اختلاط زن و مرد به وجود آمده و سبب قتل و جنايت و يا تزلزل خانواده شده است.
در تحقيقى كه در نيواورلئان امريكا (1982) در مورد خودكشى انجام گرفته است، مشخص شده كه ويژگى مهم عدّه ى زيادى از زنانى كه دست به خودكشى زده اند، اين است كه پس از برقرارى ارتباط با مردان و بچه دار شدن، نتوانسته اند همسر را براى خود حفظ كنند. اينان تا توانسته اند از بدن خود به سايرين بهره داده اند، به اين اميد كه شايد كسى نيز حاضر باشد در غم ها و شادى هاى آن ها شريك باشد; ولى نتوانسته اند به اين مقصد نايل شوند.[3]
از جمله مفاسد آن، آمار سقط جنين است كه على رغم آموزش هاى گسترده و در دسترس قرار دادن وسايل ضد باردارى، حكايت تكان دهنده اى است:
يك پزشك امريكايى كه در زايشگاهى كار مى كند، ادعا نموده است:
چهل و هفت درصد از زايمان هاى تحت نظر وى، مربوط به مواليد نامشروع بوده است. به ادعاى اين شخص اكثر مواليد مربوط به زنان پايين تر از بيست سال، مربوط به فرزندان نا مشروع بوده است.[4]
بنابر آمارهاى منتشر شده ى سال 1993 هر ساله حدود يك ميليون زن نوجوان امريكايى حامله مى شوند كه چهل درصد از آنان داوطلبانه و سيزده درصد آنان به علت بيمارى، اقدام به سقط جنين مى كنند و چهل و هفت درصد با قيمانده فرزند نامشروع خود را به دنيا مى آورند.[5]
سقط جنين در امريكا در سال 1991 به تعداد يك ميليون و سيصد و هشتاد و هشت هزار و نهصد و سى و هفت بوده، در اين سال در مقابل هر هزار نوزادى كه متولد شده سيصدو سى و نه مورد سقط جنين صورت گرفته، كه نود درصد در درمانگاه هاى سرپايى بوده است و تمايلى به رفتن به بيمارستان ها نداشتند.[6]
كه در اين صورت آمار واقعى بيش از اين ميزان است.
وهم چنين در آمارى درباره ى ميزان مبتلايان به ايدز در كشور امريكا آمده است:
افراد (سيزده تا بيست و نه سال) از هر هزار نفر، پنج نفر در سال 1988 مبتلا بودند; در حالى كه در سال 1984 تعداد آن ها يك و نيم در هر هزار نفر و در گروه سنى (سى تا سى و نه) از هر هزار نفر يازده نفر بود; در حالى كه در آمار سال 1984، دو نفر بوده است.[7]
اين ها نمونه اى از افزايش مفاسد اجتماعى در كشورى است كه ضابطه مندى در روابط جنسى را از ميان برداشته و قائل به روابط آزاد شده اند.
بسى روشن است كه عادى سازى روابط و گسترش آن، پاسخى درست به نياز طبيعى جوانان نيست و موجب جلوگيرى از فساد نمى شود; بلكه جوانان را بيش تر در دنياى هوس و اميال جنسى سوق داده و پاكى و سلامت روحى و جسمى را دشوار مى سازد.
محدوديّت روابط دختر و پسر و رابطه ى آن با هم جنس بازى
در ابتدا نظر آقاى دكتر را به جوامع غربى جلب نموده، سؤال مى كنيم اگر در جامعه ى ما علت پيدايش اين انحراف اخلاقى، محدوديّت در روابط دختر و پسر و حجاب آن ها است، چرا در كشورهاى غربى كه اين گونه محدوديّت ها وجود ندارد هم جنس بازى، آن هم با اين گستردگى به وجود آمده و رواج يافته و سرانجام به ازدواج رسمى هم جنس بازان منتهى شده است؟
روزنامه ى «اطلاعات» بيش از سى سال پيش در مطلبى تحت عنوان «تلاش براى آزادى هم جنس بازى در امريكا» چنين نوشته است:
در واشنگتن، يك گروه مطالعاتى (تشكيل شده از: پزشك، حقوق دان، جامعه شناس و روان شناس) توصيه كرده است كه به پيروى از انگلستان هم جنس بازى ميان افراد بالغ را با رضايت آزاد بگذارد ... اين گروه نظر داده است كه، در امريكا سه تا چهار ميليون فردِ بالغِ هم جنس باز وجود دارد (البته در آن زمان، از جمعيت صد و هشتاد ميليونى امريكا در حدود نيمى زن و از نود ميليون ديگر نيز حداقل در حدود بيست ميليون نابالغ بودند; بنابراين از هر شانزده الى هفده نفر در امريكا يكى هم جنس باز بود.) در ادامه ذكر شده: در عدّه ى زيادى نيز تمايلات هم جنس بازى وجود دارد[8].
در آمارى كه در سال هاى اخير از كشور ايالات متحده گرفته شده، آمده است:
سى و پنج درصد از كل افراد جامعه ى امريكا و چهل و پنج درصد از جوانان آن موافق هم جنس بازى اند.[9]
و با كمى دقّت در مى يابيم، با گسترش آزادى جنسى در مغرب زمين و برداشتن مرزهاى اخلاقى و كشف حجاب و عادى شدن روابط زن و مرد، هم جنس بازى نيز گسترش پيدا نمود، تا بدان جا كه در سال هاى اخير در برخى كشورها به صورت ازدواج قانونى درآمده و موجب پيدايش امراض مهلكى گرديده است؟
استاد شهيد مرتضى مطهرى مى فرمايد:
در گذشته افراد بى خبر ... مى گفتند انحراف جنسى، يعنى هم جنس بازى، فقط در ميان شرقى ها رايج است و علتش هم دسترسى نداشتن به زن، بر اثر قيود زياد و حجاب است; اما طولى نكشيد كه معلوم شد رواج اين عمل زشت در ميان اروپايى ها، صد درجه بيش تر از شرقى هاست. ما انكار نمى كنيم كه دسترسى نداشتن به زن، موجب انحراف مى شود و بايد شرايط ازدواج قانونى را سهل كرد; ولى بدون شك آن مقدار كه تبرّج و خودنمايى زن در اجتماع و معاشرت هاى آزاد، سبب انحراف جنسى مى شود، به مراتب بيش تر از آن است كه محروميت و عدم دسترسى سبب مى گردد.[10]
ريشه ى شيوع هم جنس بازى، در تحريم روابط دختر و پسر نيست; بلكه ناشى از نبودن تربيت صحيح در خانواده هاست و علل تربيتى مختلفى دارد كه در جاى خود قابل بررسى است، به عنوان مثال، از عوامل مؤثر در ابتلاى به هم جنس بازى، مى توان از ساختار غلط خانواده و مسائل اجتماعى نام برد.
ساختار خانواده ى هم جنس بازان پسر به صورتى است كه پدر منزوى شده، رفتار خصومت آميز نسبت به وى ديده مى شود; مادر فريب دهنده و اغوا كننده و بسيار نزديك به فرزند و حامى وى است; در نتيجه نوجوان الگوى مردى و هويّت مردانگى خود را نمى شناسد.
در مطالعه ى خانواده ى اين نوجوانان، ديده شده است كه مادران از نظر عاطفى، ارتباط بسيار نزديكى با فرزندان خود داشته اند و بيش از حد از او حمايت كرده و اعتماد به نفس را از آنان گرفته اند. و هم چنين نقش هم سالان ناباب را نبايد ناديده گرفت.[11]
عامل ديگر، ساختار روحى ـ روانى نوجوان است نوجوانان، تازه موفق به كشف خود شده اند و در بيان مسائل شخصى با ديگران خجالت مى كشند و به دنبال محرم راز هستند. دوستانى پيدا مى كنند كه همدل آنان باشند. اين بحران غريزى و زمينه ى روانى، سبب مى شود كه با هم تن به انحرافات دهند.[12]
عوامل مختلف ديگرى نيز در پيدايش اين انحراف مؤثّر است و عدم دسترسى به جنس مخالف، تنها درصد كمى از آن را احراز مى كند.
آقاى دكتر در ادامه مى گويد: هم جنس بازى گاهى شكل هايى به خود مى گرفت كه بعضى ها رنگ و لعاب اسلامى هم به آن مى داده اند.
البتّه بر اهل تحقيق روشن است كه در هيچ يك از كتاب هاى فقهى و اخلاقى شيعه و علماى اهل سنّت، اثرى از اين كلام ايشان يافت نمى شود و در هر جا كه اسمى از آن به ميان آمده، به حرمت و قباحت آن تصريح شده و در احكام جزايى اسلام براى آن مجازاتى سخت تر از روابط نامشروع با جنس مخالف، مقرّر گرديده است.[13]
البته فرقه هاى انحرافى مختلفى در قرون گذشته با نام اسلام ظهور كردند كه پس از مدتى افول نموده و از صفحه ى تاريخ محو شدند. يكى از اين گروه هاى انحرافى «صوفيه» بودند كه دكّان زهد و دين فروشى گشوده و انحرافات اخلاقى در ميانشان ديده مى شد كه در همان زمان، علماى تشيّع با آنان به مخالفت برخاسته، كتابهايى در ردّ عقايد و اعمال آنان نوشتند و با سعى و مجاهده ى علماى راستين، اين گروه رسوا و از ميان برداشته شدند و اگر در گوشه و كنار اندكى باقى مانده باشند، ديگر كسى رفتار و افكار ايشان را به حساب اسلام و تشيع نمى گذارد.


[1]. ايران جوان، ش 135، ص 23.
[2]. براى اطلاع بيش تر بر سخنان آقاى سروش درباره ى عشق زمينى و نقد نظرات ايشان، ر.ك: سجاد فياضى، هم گام با سروش عشق.
[3]. دكتر على اصغر احمدى، تحليلى تربيتى بر روابط ...، ص 83.
[4]. سيماى زن در جهان، ايالات متحده ى امريكا.
[5]. همان، ص 36.
[6]. همان، ص 97.
[7]. همان، ص 93.
[8]. روز نامه ى اطلاعات 29/7/47. ص 3.
[9]. رونالد اينگلهارت، تحول فرهنگى در جامعه ى پيش رفته ى صنعتى، ص 321.
[10]. مسئله ى حجاب، ص 121 و 122.
[11]. دكتر سيداحمد احمدى، روان شناسى نوجوانان و جوانان، ص 123; هم چنين ر.ك: دكتر كرمانى، نوجوانى، ص 115 و 114.
[12]. دكتر على قائمى، شناخت، هدايت و تربيت نوجوانان و جوانان، ص 167.
[13]. ر.ك: مباحث حدود در كتاب هاى فقهى مانند: شرايع الاسلام; و الروضة البهية (شرح لمعه).

و چه بهتر بود آقاى «سروش» به جاى واژه ى «بعضى ها» كه دو پهلو و شبهه انداز است، اشاره ى مستقيم به اين فرقه ى ضالّه مى كردند، تا كسى گمان نكند در دوره اى از تاريخ اسلام، علماى اسلام[1] به خصوص علماى شيعه، به اين انحراف، رنگ و لعاب اسلامى دادند.
در صفحات گذشته دلايل آزادى ارتباط را بررسى نموده و به اين نتيجه رسيديم كه به پاس احترام به عشق و براى دست يابى به آرامش روانى و استوارى اجتماع و استحكام پيوند خانوادگى و ... روابط آزاد و مختلط دختر و پسر را نمى توان توصيه نمود.
اگر به سرنوشت جوانان و آينده ى مملكت خود بينديشيم، بايد راه كارى ارائه دهيم كه در عين پاسخ به نيازهاى طبيعى، آنان را از انحراف در فساد و تباهى باز دارد.
با نگاهى به جوامع غربى و مشكلات و معضلات فرهنگى و اخلاقى كه دامن گير آن ديار شده است، در مى يابيم كه آنان با شعار به ظاهر فريبنده ى آزادى جنسى، خود را در گردابى مهلك اسير و گرفتار نموده اند. اباحه گرى جنسى و ليبراليسم اخلاقى، انسان را هم چون برده اى حقير در برابر لذّات در آورده است.
امروزه در ميان انديشمندان غربى نيز نظرات «فرويد و راسل» و امثال آنان درباره ى اخلاق جنسى نخ نما شده و با صراحت اذعان مى كنند كه براى تضمين سلامت فرد و اجتماع، رعايت ضوابط خاصّى در زمينه ى مسائل جنسى لازم است.
«ايور موريش»، يكى از جامعه شناسان غربى، درباره ى نقش تربيت در امور جنسى مى گويد:
... زندگى، همواره در نكته ى ساده ى "زندگى چيست" خلاصه نمى شود; چگونه زيستن نيز در اين موضوع دخالت دارد. در واقع جامعه ممكن است براى اختلاط دو جنس تمهيدات كافى براى تغيير زيستى ـ اجتماعى مورد نظر «آبرال» فراهم كند، اما در عين حال، ممكن است خود را به عنوان يك جامعه نابود سازد.
تغييراتى كه امروزه در الگوهاى مناسبات جنسى صورت مى گيرد، بايد خواه ناخواه ما را به ملاحظه ى اين نكته رهنمون شود كه آيا در نهايت به خوش بختى انسان و به ادامه ى بقاى او منتهى خواهد شد يا خير؟[2]
نتايج بزرگ ترين تحقيقى كه تاكنون در مورد معاشرت آزاد دختران و پسران در امريكا صورت گرفت، بسيار ناخوشايند است. براساس اين تحقيق، در معاشرت دختران و پسران، تقريباً از هر ده دختر و ده پسر يك پسر و دختر توسط معاشر خود قربانىِ هتك حرمت و يا خشونت فيزيكى مى شوند. آن چه بر وخامت اين معاشرت هاى آزاد مى افزايد، اين است كه در جوانانى كه مورد سوء استفاده قرار مى گيرند، احتمال ابتلا به ناهنجارى هاى تغذيه اى يا اقدام به خودكشى، نسبت به ساير دانش آموزان به ميزان چشم گيرى افزايش مى يابد[3].
غرب با تحريف مفهوم آزادى و تساوى حقوق زن و مرد، جامعه ى انسانى را به انحطاط كشانده است. اسلام پرچم دار عدالت و تساوى است و همه ى انسان ها را از زن و مرد، برابر و يكسان مى داند و مطابق با روحيّات و نيازمندى هاى روانى و جسمى هر يك از آن دو، تكاليف و حقوقى را براى آنان معيّن نموده است; اما تشابه ظاهرى قوانين، درست نبوده، ظلم و جفايى بيش نيست.[4]
در بخش بعدى، پاسخ درست به نياز طبيعى جوانان و راه حلّ اسلام را بيان مى نماييم.


[1]. الفقه على المذاهب الاربعة، عبدالرحمن الجزايرى، ج 5، ص 139.
[2]. ايور موريش، در آمدى بر جامعه شناسى تعليم و تربيت، ترجمه ى غلامعلى سرمد، ص 38.
[3]. روزنامه ى كيهان، 10 شهريور 1380، ص 19.
[4]. براى مطالعه ى بيش تر ر.ك: مرتضى مطهرى، نظام حقوقى زن در اسلام; آيت الله جوادى آملى، زن در آيينه ى جلال و جمال.

پى‏نوشتها:‌


[1]. ايران جوان، ش 165، ص 41.
[2]. ايران جوان، ش 135، ص 20.
[3]. مسئله ى حجاب، 107.
[4]. همان، 69.
[5]. لذات فلسفه، ص 128 و 129; زناشويى و اخلاق، ص 67; و هنر عشق ورزيدن، ص 123.
[6]. لذات فلسفه، ص 160
[7]. همان، ص 129.
[8]. ايران جوان، ش 135 ص 35، و نوروز 1 / 5 / 80; سياوش (آتش و پنبه نيستم)
[9].براى اطلاعات بيش تر رجوع شود به مقاله ى اختلاط زنان و مردان در مراكز آموزشى، آقاى اسدالله طوسى، مجله ى معرفت، شماره ى 32، مؤسسه ى آموزشى و پژوهشى امام خمينى، مطالب مربوط به بحث اختلاط در مدارس ... در صفحات بعدى اين مقاله استفاده شده.
[10]. The American peoples Encyelopedia (1950), V.389, P.614. &V. 5, P.753 . Willysing Goodsell op. cit, V.384, P.614.
[11]. C. A. EG, OP. Cit, V. 7. p.14 / Willysing Goodsell op. cit.
[12]. براى اطلاع بيش تر بر معناى صحيح تساوى حقوق زن و مرد، ر.ك: مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، ص 114 و 122 و 159 تا 172.
[13]. Feminism.(عقيده به برابرى زن و مرد و طرفدارى از زنان)
[14]. موريس دوبس و هانرى پيرون، روان شناسى اختلافى، ترجمه ى محمد حسين سرورى، ص 197.
[15]. ص 33.
[16]. J. c. w. Op. citv. 6. P. 401.
[17]. روزنامه ى جمهورى اسلامى، 13 مرداد 1364.
[18]. The American Peoples Encyclodia, V.5, P.200
19 . مشكل
20 . مشكل
21 . مشكل
22 . مشكل
23 . مشكل
24 . مشكل
25 . مشكل
26 . مشكل
27 . مشكل
28 . مشكل
29 . مشكل
30 . مشكل
31 . مشكل
32 . مشكل