با جوانان در ساحل خوشبختى
سيد حميد فتاحى
- ۱ -
ج - آنچه از آيات و احاديث در مورد فطرى بودن خداشناسى و تمايل به حق و و ... استفاده مى شود اينكه خداوند متعال ، وجود انسان را با اين ويژگيها آفريده كه او بدون آموزگار وجود خدا را درك نمايد همانطورى كه او در ادامه حياتش به هوا واكيسژن نيازمند است و بدون آنها زندگى براى او غير ممكن مى باشد توجه و يا نيازمنديش به خدا از هوا و اكيسژن هم ضرورى تر است چرا كه وى چند لحظه و يا دقيقه بدون آب و هوا مى تواند زندگى كند ولى يك آن ، بدون خدا زندگى برايش ممكن نخواهد بود ادله فطرت از ساختار و بافت وجود انسان خبر مى دهد كه يك چنين موجودى داراى اين ويژگيهاست هم چنانكه روشنائى روز براى او معلوم و آشكار است و مى داند كه علت آن وجود آفتاب است ولى خصوصيات خورشيد برايش مجهول است او نمى داند در كُره خورشيد با حرارت و روشنائى كه دارد چه واقعياتى هست حرارتش چندين مرحله دارد، نور او، در چه شرائطى مفيد و يا مضر است و و .... در اين صورت تعارضى در ميان آيات و احاديث بچشم نمى خورد چون هر كدام بخشى را مورد توجه قرار داده اند و در بخشى از آيات مى فرمايد: وَ عَسى اَن تَكرَهُوا شَيئا و هُوَ خَيرٌ لَّكُم وَ عَسى ان تُحِبُّوا شَيئا و هُوَ شَرُّ لَكُم وَاللهُ يَعلَمُ و اَنتُم لاتَعلَمُونَ .(59) خيلى از چيزهائى كه مورد علاقه شما نيست در حاليكه بسودتان است چه بسيار چيزهائى را شما دوست مى داريد در حاليكه به ضررتان است و تنها حقايق را خدا مى داند و شما از آن آگاه نيستيد بنابراين محدوده نادانى انسان بقدرى وسيع است كه هيچ وقت نمى تواند با كسب معلومات محدود خود را از محاصره آن نجات دهد. در جهان امروز پيشرفتهاى بزرگى كه انسان در علم و دانش بدست آورده و افكار عمومى را بسوى خويش جذب نموده است همه آنها چون قطره ايست كه در مقابل اقيانوس مجهولاتش قرار گرفته است يا مانند چراغ قوه اى كه در شب تاريك و ظلمانى بدست گرفته است بهر حال آيه .... وَ ما اُو تيتُم مِنَ العِلمِ اِلا قَليلاً (60) و آنچه از علم به شما داده شده بسيار اندك است [يعنى حقيقت هر چيزى را با اين علم جزئى خود در نمى يابيد] مؤ يد همين معناست . اين همه دلايل روشن و مورد اعتماد، حقيقت انسان را بخودش گزارش مى دهد زيرا خالق وجود، تنها كسى است كه تمام واقعيات از علم او عبور مى كند و سخنان قرآن يا پيشوايان معصوم عليهم السلام در مورد انسان و يا هر چيز ديگر، به همان علم الهى مستند مى باشند و در مورد معلومات بشر مى فرمايند اگر او بتواند در هر موردى با اعتراف به جهل و نادانى ، پاى به عرصه زندگى بگذارد به صلاح و مصلحت خويش حركت نموده است ، بعد از اين دلايل واضح و مورد وثوق خود انسان هم ، از ته دل ، قبول دارد كه آمار معلوماتش چندان رقمى را در برابر مجهولات بخود اختصاص نداده است . از علل محدوديت علم و دانش بشرى ، اين است كه او در ظرف زمان و مكان واقع شده است و نمى تواند از آنها عبور كرده تا آمار معلوماتش را بالا ببرد، و خاصيت موجود مادى همين است واگر در موجودات مجرد مانند ملائكه و يا فرشته و اجنة و روح بيانديشم مى بينم آمار معلومات آنها رقم بالائى را به خودشان اختصاص داده است و قابل مقايسه با موجودات مادى نيستند در هر صورت شناسنامه انسان از طرف پروردگارش اين چنين تنظيم گرديده و گفتن [نمى دانم ] براى او در هر موردى عنوان واقعيت بخود گرفته است يعنى همانطوريكه او بوجود خدا و حقايق دينى اقرار مى كند بايد به ندانستن و محدود بودن معلوماتش نيز اعتراف نمايد. اغلب انسانها هر زمان خصوصا در دوران جوانى تحمل اين معنا را ندارند مانند اينكه جملاتى از قبيل [نمى دانم ، نمى توانم ، يا بلد و آشنا نيستم و و ...] شكست بزرگى براى آنهاست در صورتيكه اين جمله ها واقعيتى را از انسان نشان مى دهد كه دربافت وجودش قرار گرفته است يعنى اگر بگويد [كاملاً مى دانم و مى توانم و و .... ] بايد ترديد كرد چون بر خلاف واقعيتش ادعاء كرده است . در اين جا ممكن است سؤ الى در اذهان عمومى پديد آيد، چرا انسان از پذيرفتن اين واقعيت بزرگ امتناع مى ورزد، علت اصلى قبول نكردن واقعيتى كه خودش قبل از ديگران آن را مى داند چيست ؟ ج - مهمترين عامل سعادت و موفقيت انسان بدست آوردن آرامش و يا اعتدال روحى است چنانكه توضيح داديم اين آرامش با ياد خدا و بهداشت روانى ميسر مى شود وقتى كه بشر در آرامش روانى و يا روحى قرار گرفت هيچ مشكلى را بين خود و قبول واقعيات نمى بيند بلكه پذيرفتن را در چنين مواردى از رشد و آگاهى خويش مى داند چون هر تكاملى كه در مورد انسانها در طول تاريخ واقع شده است از اعتراف به نادانى و جهل شروع گرديده ، بخاطر اينكه يكفرد معتدل مى داند كه نمى داند و هميشه تلاش مى كند تا از دانايان و آگاهان بپرسد و اين مسير را تا آخر زندگى ادامه مى دهد و به پيروزى بزرگى نائل مى شود بهر حال آرامش روحى مجال درست انديشيدن را به او مى دهد و موجب تفكر سالم در مغز انسان مى گردد كه بطور يقين مسير حق را انتخاب خواهد كرد اگر چه به زيانش باشد. اما اگر روح در نگرانى و اضطراب باشد و آرامشى در آن احساس نشود اين حالت ، موجب ناراحتى و افسرده گى و غرور بى جا و و ... مى گردد و هيچ مجالى ، براى درست انديشيدن به وى نمى دهد مثلاً: اگر از او بپرسند، از علم پزشكى ، مهندسى ، تفسير قرآن و حديث و و .... آگاهى دارى ، مى گويد بلى ، با اينكه هيچ دليلى به راست بودن ادعايش وجود ندارد ليكن در اثر اضطراب هاى روحى از گفتن كلمه [نمى دانم يا نمى توانم ] ناراحت مى شود ولى براى همگان لازم است حد و مرز خود را بشناسيم و مطابق شيوه بزرگان دين با خودمان رفتار كنيم و چون وجود بشر در مقابل مجهولات زيادى قرار گرفته است نبايد مدعى علم و آگاهى كامل باشد، زيرا خالق او با [لا تَعلَمُونَ شَيئا ...] ثابت مى كند كه او نبايد دعوى علم و آگاهى داشته باشد زيرا هر علمى كه او پيدا مى كند هزاران مجهول در اطرافش ظاهر مى شوند سيستيم زندگى ، و كيفيت انتخاب برنامه هايش كه با خسارتهاى بزرگى روبروست مهمترين دليل بر عدم آگاهى اوست . طهارت نفس موجب پذيرفتن مى شود حضرت امام سجاد (عليه السلام ) مى فرمايد: .... و طِيَّب بِقَضائِكَ نَفسى وَ وَسِّع بِمَواقِعِ حُكمِكَ صَدرى وَهَب لى اَلثِّقَةَ لاُِقِرَّ مَعَها بِاَنَّ قَضائَكَ لَم يَجرِ اِلا بِالخَيرَةِ، وَاجعَل شُكرى لَكَ عَلى ما زَوَيتَ عَنى اَوفَرَ مِن شُكرى اِياكَ عَلى ما خَوَّلتَنى ... .(61) پروردگارا، نفس مرا براى قبول قضا و سياسبت خود پاكسازى كن و حوصله و آماده گيم را بيشتر بنما تا اينكه مواقع حكم و خواسته هايت را تحمل كنم ، و در روح و روانم قابليت هاى لازم را ايجاد كن تا اينكه از صميم قلب باور كنم كه تمام خواسته هاى تو به صلاح و خير من مى باشد و برايم بينش و بصيرتى عطا فرما، تا در مقابل چيزهائى كه از دستم رفته ، بيشتر از آنچه بدستم مى رسد تو را شاكر و قدردان باشم . امام زين العابدين (عليه السلام ) به نكات ظريف اشاره مى كند و آن اينكه بهداشت و طهارت نفس تنها راه قبول واقعيات است اگر انسان بدان توفيق حاصل كند از طرق زيبا و ارزشمند، وارد زندگى مى گردد يعنى ضمن پذيرفتن ناتوانى خود از درك واقعيات ، تلاش خود را در زمينه تحمل آن بكار مى گيرد و از خدا مى خواهد كه باورش را به قدرى بالا ببرد تا اينكه اطاعت از دستورات الهى را در تمام مراحل زندگى به صلاح و سعادت خودش بداند و تحولات روزگار را تحت هر شرائطى اعم از سود يا زيان و خسارت يا مصائب و و .... در جهت مصلحت خويش تفسير نمايد. نكته مهمى كه حضرت سجاد (عليه السلام ) به آن اشاره مى كنند آشتى و سازش با حوادث روزگار است يعنى در روانشناسى اسلامى ، قبول واقعيات و يا سازش با مشكلات اولين قدم بسوى پيروزى و موفقيت است چون بزرگى و يا سنگينى حوادثِ زندگى با پذيرفتن آن ، كوچك و سبك مى شود روح و روان انسان در اين صورت بزرگى و عظمت خودش را بالا مى برد و با سرعت ، راه حل مناسبى را پيدا مى كند. اما اگر او در اثر قبول نكردن واقعيات ، جنگ و مخالفت را شروع كند خسارت جبران ناپذيرى را براى خود تدارك ديده است زيرا هر مشكلى با پذيرفتنش چون كوه ، كاه مى شود اما يك ناراحتى كوچك در اثر نادانى انسان كه مانع قبول آن مى گردد. بيك كوه بزرگى تبديل مى شود و او بتدريج جز فرار راه ديگرى ندارد در نتيجه بشكست انسان مى انجامد. يارى و مددت خواستن از خداى مهربان ، توان انسان را براى قبول واقعيات بيشتر مى كند تا اينكه بتواند مشكلات زندگى را نردبان موفقيت خويش قرار دهد و بجاى مخالفت و يا فرار از آن ، به استقبالش رود. و در دعاى ديگرى ، عرضه مى دارد: حَبِّب اِلَينا ما نَكرَهُ مِن قَضائِكَ وَسَهِّل عَلَينا ما نَستَصعِبُ مِن حُكمِكَ، و اَلهِمنا اِلانقِيادَ لِما اَورَدتَ عَلَينا مِن مَشِيَّتِكَ حَتى لانُحِبَّ تَاَخيرَ ما عَجَّلتَ وَلاتَعجيلَ ما اَخَّرتَ وَلانَكرَهَ ما اَحبَبتَ وَلانَتَخَيَّرَ ماكَرِهتَ .(62) پروردگارا .... توفيقى برايم مرحمت فرما تا بتوانم بقضا و تقدير تو راضى شده و سرنوشت خود را دوست بدارم و فرمان تو را هر چند كه دشوار و كمرشكن هم باشد مشتاقانه اطاعت نمايم و از صعوبت مقدرات تو وحشت نكنم . خدايا، قلب و روح مرا را در شعاع الهامات خود، آن چنان مهيا و آماده ساز، و در پذيرفتن اراده و مشيت تو، تسليم كامل ، نشان بدهم تا جائى كه دوستدار تاءخير و يا تعجيل هر آنچه تو براى مان در نظر گرفته اى نباشيم بلكه هر سر نوشتى را در حال حاضر و يا آينده با هر حوادثى كه دارد بپذيريم و آن چنان قلبمان را بيدارش كن تا از خواسته هايت ناراضى نباشد و بر خلاف اراده تو تمايل نكند. در سخنان حضرت امام سجاد (عليه السلام ) كلماتى مانند [نَكرَهُ، نَستَصعَبُ و و ...] نشاندهنده عدم آگاهى انسان از خاصيت هاى واقعى دستورات الهى است چون از عظمت و رحمت پروردگار بى خبر است و نمى داند كه صلاحديد او به خير و مصلحت و عافيتش مى باشد در نتيجه با ناراحتى كامل و احساس سنگينى و صعوبت ، بدستورات دينى مى نگرد و آماده تسليم و اطاعت ، با شوق و علاقه قلبى ، از خواسته هاى خالق متعال نمى باشد بلكه اگر اطاعت هم بكند مانند يك كار تحميلى بدون ميل و رغبت قلبى آن را انجام مى دهد، يا آرزوهائى را مطرح مى كند كه اصلاً به مصلحتش نمى باشد در هر صورت امام (عليه السلام ) از راه دعا به ما آموزش مى دهد كه انسان قادر بدرك اسرار و حكمت دستورات و سياستها و يا قضا و قدرهاى الهى نيست و هميشه با تلخى و ناراحتى از آنها ياد مى كند و نمى تواند آن نكات ظريفى كه در خواسته هاى خداوندى ، براى صحت و عافيت و موفقيت او در نظر گرفته شده است درك نمايد و بهمين جهت كه نادانى و جهالتها را براى هميشه با خود دارد و لذا نمى تواند با شوق و علاقه قلبى ، خود را تسليم سياسيت و تدبيرهاى خالق سبحان قرار دهد با اينكه خواست و يا تدبير الهى به خوشنودى كسى متعلق نيست ليكن اظهار علاقه قلبى ، افسرده گى و اضطراب و نگرانيهاى روانى را شفا مى دهد، وقتى كه امام عليه السلام با كلمه [حَبِّبِ الينا ....] مطلب را شروع مى كند يعنى خدايا، هر چيزى كه از قضا و قدر تو، بر ايمان ناخوش باشد آن را بر ما دوست داشتنى قرار بده ، اگر چه ما از حكمت و اسرار كامل آن آگاه نمى شويم ، ليكن عظمت و محبت تو در راءس تمامى اين برنامه ها، ما را دلخوش مى سازد مبنى بر اينكه خداى حكيم و عادل و رحمن ، هميشه مصلحت و خير بندگانش در نظر دارد امام سجاد (عليه السلام ) مى گويد در قلبم باور و اعتمادى براى خودت ايجاد فرما، تا با قدرت و شهامت در كنار تدبير و خواستهاى تو، بگويم كه قضا و تدبيرت هميشه به خير و صلاح من است . دفتر حكايات جهل ونادانى انسان به اين جا ختم نمى شود تا بگوئيم بعد از اين معلومات اوافزايش مى يابد بلكه جهان خلقت به تعداد عوالم و مخلوقات و و ... مجهولاتى هستند كه درمقابل انسان قرار گرفته است و او بايد به كمى معلومات و كثرت مجهولاتش اعتراف كند. گاهى انسان بدون قبول واقعيت خويش تصميم مى گيرد و وارد عمل مى شود و در اولين قدم به بن بست مى رسد و با تعجب بسيار از تصوراتى كه در مورد خودش داشته صحنه را ترك مى كند و اين شكست بزرگ با يك اعتراف كوچك و يا قبول واقعيت تبديل به پيروزى مى شود يعنى انسان با قبول نقايص و معايبش و يا اعتراف به جهل و نادانى خود بسوى رشد و كمال حركت مى كند. مثال بيمار وقتى كه وارد مطب پزشك مى شود و در حضورش به تمام بيمارى و كسالتهااعتراف مى كند، و از اين راه پزشك را براى پيدا كردن راه درست ، در معالجه خويش يارىمى كند و عافيت را بوجودش باز مى گرداند اما اگر او معايب و ناتوانى را كه در وجودش، يك واقعيت هستند قبول نكند قطعا معالجه اى در حق او مؤ ثر نخواهد شد. وقتى كه دكتر، دارو و يا آمپول و يا هر چيزى كه تلخى و اذيت با خود دارد براى مريض تجويز كند شيرينىِ سلامتى و عافيت ، تلخى نسخه پزشك را از ياد مى برد و او دوست ندارد مخالف ميل طبيب رفتار كند. درباره اوامر و نواهى الهى يا سياست و تدبيرهاى او هم در زندگى انسان ، بايد چنين تفكر وانديشه اى داشته باشيم تا بتوانيم تلخى مصائب و فشارهاى روزگار خود را، با لذت و شيرينى سعادت و موفقيت و قبول رضا و خوشنودى الهى تحمل كنيم . به سخنان حضرت على صلوات الله عليه بر مى گرديم ، تا به بينيم ايشان در اين مورد چه توصيه هائى دارند. ... فَتَفَّهَم يا بُنَّى وَصَيَّتى ، و اَعلَم اَنَّ مالِكَ المَوتِ هُوَ مالِكُ الحَياةِ، و اَنَّ الخالِقَ هُوَ المُمِيتُ، و اَنَّ المُفنِىَ هُوَ المُعِيدُ، و اَنَّ المُبتَلِىَ هُوَ المُعافِى ، و اَنَّ الدُّنيا لَم تَكُن لِتَستَقَّرَ اِلا عَلى ما جَعَلهَا اللهُ عَليهِ مِنَ النَّعمَآء والاِبتِلاءِ، واَلجَزاء فِى المَعادِ، اَوماشاءَ مِما لاتَعلَمُ، فَاِن اَشكَلَ عَلَيكَ شَى ءٌ مِن ذلِكَ فَاَحمِلهُ عَلى جَهالَتِكَ، فَاِنَّكَ، اَوَّلُ ما خُلِقتَ بِهِ جاهِلاً ثُمَّ عُلِّمتَ، وَ ما اَكَثَر ما تَجهَلُ مِنَ الا مرِ و يَتَحَيَّرُ فيهِ راءيُكَ وَ يَضِّلُ فِيهِ بَصَرُكَ ثُمَّ تُبصِرُهُ بَعدَ ذلِكَ ... .(63) با شناخت مالك واقعى اخلاق بشر تنظيم مى شود اى پسرم ، با دقت كامل وصيت مرا مورد توجه قرار بده ، و آگاه باش مالك مرگ همان مالك حيات و زندگى است ، و آفريننده همان كسى است كه مى ميراند، وفانى كننده همان كسى است كه جهان هستى را از نو بنا نهاده است آنكه بيمارى مى دهد خود شفا دهنده است و بدان كه دنيا پا بر جا نمى ماند مگر بر طبق قانونيكه خداى متعال قرار داده است گاهى نعمت ها و گاهى ابتلاءات روى آورند و بخشى با پاداش و رسيدگى در روز قيامت ، ظاهر مى شود يا آنطور كه او بخواهد با شرائطى كه ، تو نمى دانى دنيا را اداره مى كند اگر در مورد جهان و حوادث ها و يا برنامه هائى كه اتفاق مى افتد نتوانستى تحليل درستى داشته باشى و يا هضم علل آن برايت مشكل گرديد در اين حال آن را بر نادانى و جهل خويش حمل كن ، زيرا در هنگام تولدت جاهل ونادان آفريده شده ، و سپس در اثر تحصيل و تعليم ، عالم و آگاه گرديده اى ، و چه بسيار است از امورات زندگى ، كه تو از آنها آگاه نيستى و فكرت در آنها، سرگردان ، و چشمت در آن گمراه مى گردد و نمى توانى بطور كامل در مورد آنها، آگاهى حاصل كنى ، اما پس از مدتى بتدريج زمينه لازم در درست ديدن پيدا مى شود و تو آنها را مى بينى . نكات مهم 1 - مالكيت واقعى بر عالم هستى منحصر بخالق اوست و تمامى جريانات اعم از حيات و مرگ سعادت و خوشبختى ، عزت و ذلت ، شكست و پيروزى ، بيمارى و شفاى آن و و .... در زير قدرت نامحدود خالق ذوالجلال است و هر مالكيتى در مقابل او اعتبارى و قراردادى است حتى خود انسان با تمام تملكاتش ، در تصرف و تسلط پروردگار خويش مى باشد. بنابراين بر همگان مخصوصا نسل جوان ، لازم است كه از حريم خود تجاوز نكند و خود را در رسيدن به تمام خواسته هايش ، تسليم خداوند سبحان قرار دهد چون همه چيز در مالكيت اوست پس بايد در پيشگاهش مقام بندگى را احراز كرده تا سزاوار بخششهايش باشيم ، چنانكه در سخنان قبلى آن حضرت ، با صراحت آمده است [واَخلِص فى المَساءلِة لِرَبكَ فَاِنَّ بِيَدِهِ العَطاء والحِرمانَ ...] اى فرزندم در هنگام دعا به درگاه پروردگارت نيت خويش را خالص گردان و تنها او را قيوم خواسته هايت بدان ، براى اينكه بخشش و محروميت يا پيروزى و شكست در زير قدرت اوست ، و هيچ كس صلاحيت چنين كارها را جز خدا ندارد، پس تلاش كن تا دوران جوانى را با مقام بندگى خداى متعال آغاز كنى بخاطر اينكه موفقيت و پيروزى ها بدست اوست ، و شما بوسيله اطاعت از دستورات مالك مطلق شايستگى وصول و حصولِ عطايا و بخششها را، در خود ظاهر كرده و به آن نائل مى شويد. 2 - اعتراف به جهل و نادانى از درك حقايق موجود در جهان هستى ، اولين قدم ، در مسير كمال است براى اينكه جهل انسان ، از مسائلى كه در اطرافش قرار گرفته اند، يك واقعيت است و با انكار آن ، هيچ فايده اى ، جز ذلت و بدبختى نصيب وى نخواهد شد اما اگر بتواند خود را قانع كند كه او خيلى از چيزها را نمى داند به مصلحت و صلاح خود حركت نموده است چرا كه ساختمان وجودش همان را اقتضاء مى كند و نبايد تصور نادرستى را، در قبول واقعيات برخويشتن ، تحميل كند مبنى براينكه اعتراف به جهل و ناتوانى ، از عظمت او مى كاهد بلكه در اين راه ، پذيرفتن معايب قدم اول ، در رسيدن به رشد و كمال است . وقتى كه خداى متعال در قرآن مجيد به اين واقعيت اشاره مى كند و در احاديث زيادى هم به آن اشاره شده است چرا پذيرفتن اين حقيقت براى خود انسان تلخ و ناگوار است آيا او غير از اين معنا را درك مى كند؟ در حاليكه خالق وجود با تفسير درستى كه از قدرت و ظرفيت او خبر مى دهد مانع تصورات غلط و بى محتوائى مى گردد كه در ذهن بعضى از انسانها پيدا مى شود، بنابراين براى همگان لازم است در برابر واقعيات ، تسليم شده و راه اصلى را با اعتدال روح و روان خود بدست آوريم چنانكه در قرآن به آن اشاره شده است . اعتراف به جهل اولين قدم در مسير كمال است و حضرت على (عليه السلام ) به جهل انسان در هنگام ولادت اشاره مى كند و مى فرمايد: ... فَاِنَّكَ اَوَّلُ ما خُلِقَت جاهِلاً ثُمَّ عُلِّمتَ وَ ما اءكثَرَ ما تَجهَلُ مِنَ الاَمرِ، وَ يَتَحَّيَرُ فيهِ رَاءيُكَ، وَيَضِّلُ فيهِ بَصَرُكَ، ثُمَّ تُبصِرُهُ بَعدَ ذلِكَ ... . بنابراين تو [اى فرزندم ] در ابتداء ولادت چيزى نمى دانستى ، سپس علم و آگاهيهاى لازم را فراگرفتى و چه بسيار است جهل و نادانى انسان از امورات جهان خلقت ، كه فكر و انديشه تو در فهم و آگاه شدن به آنها، دچار حيرت ، و چشم با نگاهش به تشخيص كامل آن نائل نمى شود و سپس بعد از طى مراحلى آگاهى حاصل مى شود. نكات مهمى كه در فرمايشات آن حضرت به چشم مى خورد فراوان است و جهان امروز با اين امكانات وسيعى كه در اختيار دارد نتوانسته است به گوشه اى از اين حقائق دست يابد و هر مقدار به علم و آگاهيهاى او افزون مى شود چندين برابر آن مجهولات تظاهر مى كنند و انسان نمى تواند تمامى مجهولاتش را به معلوم تبديل كند و خود را از محاصره جهالت برهاند پس او با اعتراف به عجز وناتوانيش از درك و آگاهى يافتن به حقايق جهان خلقت باتمام اسرارى كه دارد بايد آموزش هاى لازم را از معلمان وحى بپذيرد تا از آمار مجهولاتش بكاهد در اين جا ضرورت وجود پيشوايان معصوم عليهم السلام بر هر عاقلى ثابت مى شود كه در هر عصر و زمانى ، تمام مخلوقات خصوصا انسان نمى تواند از كارشناسان آسمانى بى نياز گردد بلكه با ترقى علم و تكنولوژى و قدم گذاشتن انسان به ماه و ستارگان ، احتياج او به وجود امام معصوم بطور كامل احساس مى شود بدليل اينكه با اين پيشرفتها، آمار مجهولات به ارقام غير قابل تصورى مى رسد و انسان با ناتوانى كامل دست نياز بسوى رهبران آسمانى باز مى كند تا او را در رسيدن به آگاهى و معرفت كامل مساعدت نمايند و در ميان انبياء عظام وجود چهارده ، اختر تابناك ، حضرت محمد و جانشينان او يعنى حضرت على و حضرت فاطمه با يازده فرزندان معصومش كه آخرين آنها حضرت مهدى عجل الله تعالى له الفرج مى باشد [درود و سلام خدا و ملائك بر آنها باد]، در متن كارشناسان الهى مثل آفتاب مى درخشند. بعنوان مثال : حضرت على (عليه السلام ) در بالاى منبر فرمود: سَلُونى قَبلَ اَن تَفقِدُونى ، سَلُونى عَن طُرُقِ السَّماَّءِ فَاِنى اءَعرَفُ بِها من طُرُق الارض سَلُونى عَن كِتابِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ و ... .(64) تا از ميان شما نرفته ام هر چه مى خواهيد از من بپرسيد از راههاى آسمان سؤ ال كنيد من راههاى آسمانى را بهتر از راههاى زمين مى شناسم . از قرآن و آياتش سؤ ال كنيد كه به تمام حقايق آن آگاهم ... . اگر جهان بشريت از عظمت پيشوايان معصوم عليهم السلام آگاهى پيدا مى نمودند بطور يقين تمدن و پيشرفتهاى خيلى با ارزشى را نصيب خود مى ساختند چون لياقت و شايستگيهاى مهمى كه خداى متعال در نهاد بشر آفريده است در شعاع ولايت و پيروى از خاندان پيامبر اسلام صلوات الله عليهم اجمعين زنده مى شود و آنان را به رشد و كمالات غير قابل تصور نائل مى سازد. بنابراين تعليم و تربيت براى انسان امرى لازم و ضرورى است زيرا وى از هنگام ولادت قابليت و زمينه ها را با خود دارد ولى بايد با تلاش و كوششهاى زياد، از كلاس درس آموزگاران وحى فرمولهاى لازم را براى كسب آگاهى و بصيرت فراگيرد تا پيچيده گيهائى كه در وجودش قرار گرفته است به مرحله تجلى رحمت الهى سوق پيدا كند. در اينجا لازم است به وجود مشكلى از مشكلات بشر اشاره كنيم تا راه درمان و معالجه آن را از فرمايشات آن حضرت بدست آوريم . انسان از لحظه ايكه در خود احساس شخصيت مى كند به فكر موفقيت و پيشرفت خويش است و در اين ميان مشكلات و موانع بزرگى را در سر راه خود مى بيند كه موجب نگرانى و ناراحتى بزرگى ، قبل از رسيدن به خواسته و آرزوهايش ، در روح و روان وى مى گردد تا جائى كه خود را در معرض هلاكت و نابودى قرار مى دهد و همين بيمارى خيالى و يا توهمى ، آثار سمى خود را در اخلاق و رفتار و معاشرت و تحصيل و تجارت و يا كار و تلاش و و .... او آشكار مى سازد مانند اينكه در يك فضاى تنگ و بسته اى قرار گرفته است كه حتى براى نفس كشيدن هم ، اميدى ندارد بهر حال اين وضع خطرناكى كه در اغلب انسانها به وجود مى آيد مولود ضعف ايمان بقدرت و رحمت خالق يكتاست . اگر به آيات و روايات مراجعه كنيم خواهيم ديد چنين تحليل و يا طرز تفكر، مولود بى ايمانى انسان است كه را در يك محيط تنگ و بسته قرار مى دهد و در حل مشكلاتش تنها خود را مى بيند. يك موجود ضعيف ، مانند انسان وقتى كه در مقابل چنين تحليلى قرار مى گيرد خود را در محاصره مشكلات مى يابد و با يقين به عدم توانائى وكثرت مشكلات ، در روح و روان او نگرانى عميقى شكل مى گيرد و جز فرار راه ديگرى را نمى بيند ولى محاصره ناراحتيها چنان برايش تنگ مى شود كه اميد فرار را هم از دست مى دهد در نتيجه به ياءس كامل و انتحار روى مى آورد. بعد از اين تحليل سؤ الى را مطرح مى كنيم : انسان چگونه مى تواند روح و روان خود را از نگرانى هاى آينده نجات دهد و با اميدوارى كامل برنامه هاى خود را در تمام زمينه هاى زندگى آغاز كند؟ جواب : حضرت على (عليه السلام ) در اين مورد فرمول و نسخه شفابخشى را مطرح مى سازد و انسانها را براى بكار گرفتن آن دعوت مى كند چگونه آرامش روحى پيدا كنيم ؟ فَاَعتَصِم بِالَّذى خَلَقَكَ وَ رَزَقَكَ و سَوَّاكَ، وَليَكُن لَهُ تَعَبُّدُكَ، وَاَليِه رَغبَتُكَ و مِنهُ شَفَقَتُكَ ... .(65) به خالق و رازق خود و آنكه وجود منظم با اعضاى حساب شده بتو بخشيده است تمسك و اعتماد كن و بايد تنها او را بندگى نموده و به سويش ميل وعلاقه قلبى نشان داده و از او خوف و ترس لازم را داشته باشى . توضيح نكات مهم : نكته اول : نكاتى كه در اين نسخه آمده خيلى دقيق و روشن است وبراى هر انسان عاقل با مختصر ملاحظه قابل درك و هضم مى باشد زيرا هر كس به مخلوق بودن خويش بدون ترديد ايمان و يقين دارد. نكته دوم : مرزوق بودن خود را بدون هيچ نوع شك و شبهه اى قبول دارد چون خالقش قبل از ولادت وى ، در پستان مادرش غذاى سالم و مورد نياز او را آماده ساخته تا بدون كمترين فاصله زمانى و با هيچ زحمتى ، احتياجاتش تاءمين گردد. نكته سوم : هر عضوى از اعضاى انسان در جاى مناسب خود با تدبير و سياست قوى و محكم قرار گرفته چه اگر چنين نبود زندگى كردن براى او غير ممكن مى شد مثلاً اگر تمام انگشتان دستش يك اندازه بودند هيچ نوع استفاده از آنها ميسر نبود بنابراين هر انگشتى با آن وضع موجودش از اسرار بزرگ الهى حكايت مى كند كه درك تمام حكمتهاى آن از عهده انسان خارج است حتى در مورد خطوط سرانگشتان ، محاسبات خيلى دقيق صورت گرفته است كه در انگشت نگارى روشن مى شود و حاصل كلام اينكه خطوط سرانگشتان هركس منحصر به خود اوست ، دراين حال او به عظمت و قدرت خالق متعال ايمان پيدا مى كند و مى فهمد كه تحت سياست و تدبير دقيق و ظريفى اداره مى شود. توضيح مطلب : با اين سه نكته مهم ، آماده گيهاى قطعى براى آسايش و آرامش خاطر در انسان به وجود مى آيد چون داروهاى نسخه پزشكان الهى مانند داروهاى شيميائى نيست كه بيمار و بلكه خود پزشك هم در تاءثير آن شك و ترديد داشته باشد و نتواند بصورت قطعى اظهار نظر نمايد تا اينكه بعد از چندين آزمايش روى مريض و داروها باز هم از رسيدن به يك نتيجه قطعى و قابل درك ناتوان است ولى سخنان خدا داروهائى هستند هم پزشك و هم بيماران بدون هيچ مانعى به درك و آثار سودمندش يقين و ايمان دارند و از طريق همين يقين و ايمان ، به پالايش روح و روان خود از وجود ميكروبهاى بى ايمانى و ياءس ونوميدى ، مى پردازند و در يك مدت زمان خيلى كوتاه كه شايد يك لحظه باشد به تمام نگرانى واضطراب و دلهره هايش پايان مى دهد حالا به چگونگى تاءثير اين نكات بپردازيم : بعنوان مثال : در روانكاوى توجه دادن انسان به ريشه هاى مسائل و مشاكل لازم و ضرورى است زيرا او در اكثر موارد از ريشه ناراحتيهايش بى خبراست و در اثر همين عدم آگاهى به استرس و فشارهاى روحى او افزوده مى شود يك فرد آگاه به مسائل روانى ، اولين قدم را در معالجات يا نصايح خود، براى آگاهى دادن و شكافتن عقده و گره هائى كه بصورت يك غده خطرناك در روح و روان بيمار شكل گرفته و او را مى آزارد انجام مى دهد تا بتواند از همين راه براى ريشه كن ساختن بيمارى ، از خود بيمار كمك و يارى بگيرد وقتى كه مريض از راه آگاهيهاى يك كارشناس به ناراحتيهاى خود اطلاع حاصل كند وضع وى به يك حالت خاصى مبدل مى شود چه شايد نياز به دارو خوردن هم نداشته باشد، چنين شيوه را در تمام موارد اعم از بيمارى ، تربيت ، آموزش ، ايجاد اعتماد به نفس ، بايد به كار گرفت و شخص مورد نظر را در هر موردى بايد دخالت داد تا هم مقام انسانى او، مورد احترام واقع شود و هم نيروهاى موجودش را در كنار آموزشهاى كارشناس برعليه جبهه دشمنِ عافيت و سلامت و آرامش روانى خود بسيج نمايد تا زودتر از موعد مقرر بتواند پرچم موفقيت و پيروزى را در سرتاسرِ كشورِ وجودش به اهتزاز در آورد. وقتى كه به سخنان حضرت على (عليه السلام ) توجه مى كنيم : حضرت براى ايجاد يك روان آرام ، مطالبى را مطرح مى نمايد كه براى هر كس قابل قبول است و هيچ فردى اعم از عالم ، جاهل ، بيسواد، با سواد، كوچك و بزرگ و و ... در هضم و درك آن با هيچ نوع مانع و مشكلى رو برو نيستند زيرا نكات مذكور، واقعياتى هستند كه هر انسانى آنها را قبول دارد و نمى تواند منكر آن ها باشد مثلاً خلقت و زندگى وى در دنياى رحم مادر، و رسيدگيهاى كامل با سيستمهاى خيلى پيشرفته در آن محيط، يك قانون قطعى است و بعد از اتمام مدت زمان زندگى ، به دنياى جديدى وارد مى شود كه با دنياى رحم مادر خيلى متفاوت است و همچنين آماده ساختن ارزاق وى در اشكال گوناگون كه متناسب بار شد و نيازهاى وجودش مى باشد حكايت از يك حمايت و كفايت آگاهانه و دلسوزانه مى كند كه بدون اعلام نياز، به نيازهايش توجه مى شود و قبل از گرسنگى و تشنگى و يا هر نياز ديگرى كه دارد به تمام آنها عنايت شده است و متناسب با هر زمان برنامه تغذيه او را تغيير مى دهد مثلاً در شكم مادر از طريق ناف تغذيه مى كند ولى در خارج از آن بوسيله شربت سفيد رنگى كه در پستان مادر قرار داده از ايشان پذيرائى مى شود به هر حال تمامى اين موارد بدون كمترين چشم داشت در اختيار انسان قرار مى گيرد، پس با در نظر گرفتن اين حقايق روشن و مطالعه منصفانه در كيفيت رسيدگى و مراعات حال وى در تمام شرائط زندگى ، براى هر فرد عاقل ، لازم است در مورد برنامه هاى انتخابى خود، در هر عصر و زمان يك انديشه مطلوب و مطمئن ، داشته باشد، براى اينكه عمده ترين نگرانى و يا مشكل او، در هر زمان ، ترس و وحشتى است كه از اوضاع مبهم و نامعلوم آينده اش در روح و روان خود، احساس مى كند و با پندارهاى غلط و نادرستى ، يك دوران تلخ و ناگوارى را، در ذهنش پديد مى آورد و خود را در ميان آتش سوزان توهمات قرار مى دهد تا جائى كه بيك نتيجه نگران كننده در برنامه هاى زندگيش منتقل مى شود. اگر انسان بتواند باستناد واقعياتى كه خود قبول دارد مبنى براينكه در دوران جنين و بعد از ولادتش چه كسى ، ضامن و متكفل نيازهايش بوده است ، تصوير سالمى را براى آينده اش تنظيم كند بطور كامل از مسير نگرانى و وحشت ، كه حاصل بى توجهى به واقعيات مورد قبول خويش است ، به آينده نگاه نخواهد كرد بلكه با همان اميدوارى به توجهات خالق متعال كه در مراحل اوليه حياتش نصيب او نموده ، آينده اش را مدنظر قرار مى دهد چنانكه حضرت على (عليه السلام ) در توصيه اش بدان اشاره فرموده است . قضاوت صحيح نگرانى ها را بر طرف مى سازد سوال : وقتى كه انسان به واقعيات مذكور يقين دارد و بدون ترديد به آن اعتراف مى كند در اين جا لازم است به خصوصيات يك قاضى اشاره كنيم چون مسئله قضاوت تنها بهمورد اختلاف دو نفر، منحصر نمى شود بلكه هر نوع صدور حكم و يا رسيدگى بهپرونده ، قاضى واجدالشرائط ، لازم دارد. مثلاً گاهى مسئله قضاوت در ميان دو نفر كه با هم نزاع دارند صورت مى گيرد و يك نفر قاضى براى حل اختلاف به دعاوى آنها رسيدگى مى كند و سپس حكم ، صادر مى كند، و گاهى قضاوت در مورد خود انسان مطرح است ، يعنى او خودش را مورد رسيدگى قرار مى دهد و درباره خويشتن حكم صادر مى كند. بهر حال از خصوصيات مهمى كه درباب قضاء براى قاضى عنوان شده است ايمان و عدالت اوست ، در غير اين صورت احكام صادره اعتبار نخواهد داشت و هيچ تفاوتى در مورد رسيدگى به پرونده دو نفر متخاصمين ، يا پرونده خويش ، وجود ندارد چون مرحله قضاوت تحت هر شرائطى كه باشد بايد بوسيله قاضى واجد شرائط، انجام پذيرد، پس وقتى كه ايمان و عدالت از مهمترين خصوصيات قاضى به شمار مى آيد بخاطر اينكه وى در اثر همين دو صفت كمالى خواهد توانست رسيدگى و صدور حكم را مطابق با واقع انجام بدهد و از هجوم وسوسه هاى شيطانى و اميال نفسانى در امان باشد و براى هميشه در مسير حق ثابت و استوار بماند. اما سخت ترين و يا مشكل ترين قضاوتها براى قاضى آن است كه به پرونده خويش رسيدگى كند وقتى كه انسان وارد اين مرحله مى شود واقعيات بزرگى را، بعنوان بينه قطعى در سر راه صدور حكم خود مى بيند اگر نتواند احكام خويش را به آن واقعيات بسنده كند و يا قضاوت منصفانه اى را انجام بدهد در اين حال بطور يقين پايگاه ايمانش ضعف شديد دارد چون نتوانسته اميال نفسانى خود را تعديل كرده و قضاوت عادلانه اى را بانجام برساند و چون اغلب انسانها در جهت هوسها و بينشهاى مادى انديشيده بهمين سبب خود را بيك حالت ترس و وحشت زياد از آينده روزگارش گرفتار ساخته است به جهت اينكه نتوانسته به عنايات خداوندى كه از دوران نطفه و جنين شامل حال وى بوده است مؤ من باشد و حكم اميدوارى بخالق رئوف و مهربان را در فضاى روحى خويش صادر كند در نتيجه با قضاوت نادرست ، خود را در ياءس و نوميدى و فشارهاى روحى قرار داده است . لازم بذكر است كه عده اى از انسانها در مورد ديگران قضاوت درستى انجام مى دهند و سخنان پندآموز و نصايح ارزشمندى را مطرح مى سازند اما وقتى كه نوبت بخودشان مى رسد چندان لطفى را بكار نمى گيرند و از بكار بستن اندرزهاى مفيد و در برگيرنده خير و سعادت عاجز مى شوند و نمى توانند قبل از ديگران ، خود را به انجام دادن وظائف انسانى واطاعت كامل از دستورات الهى پاى بند سازند با اينكه به بهره هاى سودمند آن آگاهى دارند. اما اگر ايمان و عدالت در دلها تقويت گردد پرونده دوران زندگيش را بطرز زيبا، بررسى مى كند چون ايمان به پروردگار متعال ، روح و روان را از اضطراب و نگرانى نجات مى دهد و اميدواريها را در قلب انسان پديد مى آورد. در اين جا به قرآن مراجعه مى كنيم تا ريشه ناراحتى هاى روحى را پيدا كنيم ، خداى متعال مى فرمايد: فَمَن يُرِدِ اللهُ اَن يَهديَهُ يَشرَح صَدرَهُ لِلا سلامِ وَ مَن يُرِد اَن يُضِلَّهُ يَجعَلُ صَدرَهُ ضَيِّقا حَرَجَا كَاَنَّما يَصَّعَدُ فى السَّمآءِ كَذلِكَ يَجعَلُ اللهُ الرِّجسَ عَلَى الَّذِينَ لايُومِنُونَ .(66) كسى كه خداوند اراده بر هدايتش نموده آماده گى و حوصله او را براى تسليم گسترده مى كند و كسى كه اراده بر گمراهى او شده باشد سينه اش [روح و روانش ] را چنان تنگ قرار مى دهد [كه هيچ اميدى بر حق شناسى و قبول واقعيات باقى نمى ماند فشار و اضطراب بى ايمانى بخدا و قدرت لايزالش در روان وى آن چنان شديد است ] گويا در آسمان رو ببالا مى رود و هم چنين خداوند شك و ترديد را در دل كسانى كه ايمان نيآورده اند قرار مى دهد. بايد بدانيم كه اراده خداى متعال از طريق اعمال انسان صورت مى گيرد، يعنى پروردگار متعال هر اراده اى بكند متناسب با انتخاب و قضاوتهاى انسان مى باشد آنانكه در طريق ايمان ، اطاعت از دستورات خدا را بر خود لازم مى دانند و در انجام وظائف و تكاليفشان هيچ نوع تعلل ويا مانعى را ايجاد نمى كنند و روح خويش را براى تسليم محض آماده مى سازند در اين حال توفيق الهى نصيبشان مى شود و آنها را با پذيرش كامل از سياست و تدبير خالق هستى ، مزين ساخته ، تا اينكه زندگيشان را با اميدوارى بخداوند ادامه مى دهند اما اگر مسير انتخابى او در وابستگى هاى نفسانى و مادى واقع شود و با بى اعتنائى كامل بدستورات دينى وارد زندگى شود خود را از عنايات الهى محروم كرده و در گرداب بدبختى و شكنجه ها هميشگى روانى قرار مى گيرند در يك مثال روشن : كسانى كه بعد از رحلت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) امامت حضرت على صلوات الل ه عليه را به عنوان الگو ومعيار دين و ايمانشان انتخاب نمودند آمادگى كامل براى شرح صدر و درك حقايق دينى پيدا كردند چون انتخاب سالم و صحيح ، هميشه توفيق الهى را بدنبال دارد و آنانى كه خصومت و عداوت آن حضرت را در دل داشتند و خود را در اطاعتِ افراد گمراه و ستمگر، قرار دادند گرفتار تنگى عروق درك و معرفت گشتند تا جائى كه در آتش بدبختى و ضلالت انتخاب نادرست خودشان براى هميشه سوختند. بنابراين اراده الهى براى سعادت و يا گمراهى انسان ، از ميان اعمال او، عبور مى كند. خلاصه سخن : براى ايجاد يك روان آرام و رسيدن به موفقيتهاى زندگى راهى جز تمسك به خداى متعال وجود ندارد كه با هر توجه انسان ، آب خنكى برروى شعله هاى سوزان ناراحتيهايش ريخته مى شود و هر ياد كننده اى در همان حال ، آن را احساس مى كند بدليل اينكه وجود انسان تجلى قدرت و فيض رحمت حضرت بارى است و با [نَفَختُ فيه مِن رُوحى ... ](67) كه حكايت از اوج ارتباط و اتصال دارد زمينه تحقق تقرب او را بخالق متعال در رسيدن به يك آرامش حقيقى فراهم مى سازد و آنچه در اين ميان حائز اهميت است اينكه ياد خدا موجب آرامش خاطر انسان مى شود و اين چه نوع ارتباطى را نشان مى دهد؟ و چگونه در مقابل هر فشار و ناراحتى با يك توجه كوتاه آتش نمرودى به گلستان تبديل مى شود؟ ذكر [اِنا لِله و اِنا اِلَيهِ راجِعُونِ](68) در هر لحظه خطرناك چرا اينقدر آرامش مى دهد؟ آيا با تحقق علاقه وآرزوهاى انسان نيروى جديدى پا به ميدان مى گذارد و يا اينكه او را از وابستگيهاى دردآور به يك وابستگى دل گرم كننده منتقل مى سازد؟ در پاسخ به تمام اين سؤ الات و نظائر آنها بايد گفت موجودى به نام [انسان ] جايگاه ويژه اى در پيشگاه خداى سبحان دارد و در سيستم وجودش آنتن هاى خاصى براى دريافت رحمت و عنايت الهى قرار داده شده است كه به وسيله همين ذكر و يادآوريها، ارتباط برقرار مى شود و آرامشهاى مطلوبى را در تمام وجودش ايجاد مى كند. و حضرت على (عليه السلام ) مى خواهد افكار انسان را به اين مهم توجه دهد تا او با يادآورى نكات روشن و مورد قبولش ، از شر ناراحتيهاى روحى رهائى يابد لكن راه جذب و يا دريافت رحمت الهى بوسيله خاصى به نام مقام بندگى ميسر مى شود براى اينكه احراز اين مقام به منزله نصب ماهواره هاى خيلى دقيق بر ساختمان شخصيت انسان مى باشد كه او را در هر لحظه به دريافت الطاف و رحمت الهى موفق مى سازد و از حقائق پشت پرده وى را آگاهى مى بخشد تا وى بدينوسيله از عظمت الهى تصوير صحيحى بدست آورد كه با تمام وجودش از هر حركت انحرافى اجتناب ورزد و در ذائقه روحانى وى جز ياد خدا، هيچ لذت و شيرينى احساس نشود. حضرت امام زين العابدين (عليه السلام ) مى گويد: .... و اَعِزَّنى وَلا تَبتَلِيَنى بِالكِبرِ، و عَبِّدنى لَكَ(69) ... . پروردگارا، راه عزت نفس را برايم بشناسان و از تكبّر نجاتم ده ، و مرا براى بندگى خودت قبول كن ، تا فقط تو را بندگى كنم . اگر توفيق بندگى شامل حال انسان بشود او خود را در مقابل خداوند ذليل مى كند و راه تسليم را در مسير زندگى پيش مى گيرد، در اين صورت آرامش كامل را در روح و روانش احساس خواهد كرد. فصل سوم : موضوع روانشناسى دينى چيست ؟ وقتى كه در مسئوليت كارشناسان الهى مطالعه مى شود و حقيقت عمده ايكه در اهداف آنان جلب توجه مى نمايد ايجاد باور در قلب انسانهاست چون رشد و تعالى و يا موفقيت او از همين راه بدست مى آيد آنها پزشكان واقعى جامعه انسانى مى باشند كه از طريق سالم وارد معالجه مى شوند تا بتوانند در انجام وظائف خود، به نتايج مطلوبى نائل شده و در مدت زمان كوتاه ثمره فعاليتهاى خويش را مشاهده كنند. در مسئله تربيت و پرورش انسان ، مربيان دينى ، تنها كسانى هستند كه به موفقيتهاى چشم گيرى نائل گرديده اند و علت آن اين است چون از وجود وى و رمز موفقيت او بدون هيچ مشكل و مانعى آگاهى و شناخت كامل دارند و با روانشناسى و يا روانكاوى دقيق وارد دنياى درون انسان ها شده و او را تا رسيدن به باور و يقين در زير چتر رحمت و محبت خود قرار مى دهند و سپس با همكارى او به پاكسازى و پالايش روح و روان وى اقدام مى كنند چون بدون مساعدت و همكارى بيمار، هيچ توفيقى نصيب پزشك نمى شود و مريض زمانى كه به باور و يقين برسد، مبنى براينكه او مى تواند به عافيت كامل نائل آيد، دست هميارى به پزشك مى دهد و با هماهنگى هاى لازم موانع را از سر راه سعادت خود بر مى دارد و به رشد و آگاهى و عافيت خويش توفيق حاصل مى كنند. مثال : پزشكانى كه در متن جامعه براى نجات بيماران تلاش مى كنند زمانى موفق هستند كه بيماران در طبابت آنان ، مساعدت و هماهنگى لازم را بكارگيرند زيرا محيط اجراى تخصص دكتر، وجود بيمار است اگر او در اجراى برنامه پزشك همكارى ننمايد هيچ متخصصى نمى تواند در معالجات بيماران توفيقى حاصل كند. در جهان امروز روانكاوى و روانشناسى اين حقيقت را وسيله عمده خود قرار داده است مبنى بر اينكه يك كارشناس تربيتى يا پزشك يا كسى كه مى خواهد انسانهاى بيمار را اعم از روحى يا جسمى معالجه نمايد زمانى موفق خواهد بود كه بتواند با مساعدت خود بيمار، اندرون وى را مطالعه كند، و در اين زمينه طرح و نقشه هاى مناسبى را تصويب كرده و مريض را به اهميت و ارزش آن مؤ من سازد تا در مقام اجراى طرح هيچ ترديدى براى بيمار وجود نداشته باشد. در مقام قضاوت اگر انصاف را وظيفه خود قرار دهيم خواهيم گفت انبياء و پيشوايان دينى در هر عصر و زمان كارشناسانى هستند كه در تمام رشته هاى علوم ، از تخصص كاملى كه براى انسان غير قابل تصور است بر خوردار مى باشند در مورد روانشناسى و روانكاوى اولين پزشكان جامعه هستند كه از ابتداى خلقت انسان همواره در ساختن روان سالم و مطمئن براى او تلاش مى كنند. در اين رابطه به يك موضوع مهم اشاره مى كنيم . ((سلامت روان در بندگى خداست )) هر كسى درباره سلامت روح و روان بشر مى انديشد و با روشهاى خاصى آن را ارزيابى مى كند و متناسب با همان سنجش ، فرمولهائى را براى او در نظر مى گيرد تا اينكه بتواند وى را با بكار گرفتن توصيه هاى لازم ، به سلامت روان نائل سازد چنانكه در جهان امروز از طريق كتاب و جرائد و ميزگردهاى تلويزيونى و و ... اين برنامه ها صورت مى گيرد تا جائيكه جديدترين علم يعنى [روانپزشكى ] همان چيزهائى را تعليم مى دهد كه پيامبران به مردم مى آموختند چرا؟ براى اينكه پزشكان روانى دريافته اند كه دعا و نماز و داشتن ايمان محكم به خدا، نگرانى ، تشويش ، هيجان و ترس را بر طرف مى سازد. يكى از روانپزشكان مى گويد كسى كه حقيقتا معتقد به مذهب است هرگز گرفتار امراض عصبى نخواهد شد. دكتر ويليام جيمز استاد فلسفه در دانشگاه ((هاروارد)) مى گويد: مؤ ثرترين داروى شفابخش نگرانى ، همان ايمان و اعتقاد مذهبى است .(70) در روانشناسى دينى چنانكه از مفاد آيات قرآنى استفاده مى شود عمده ترين مسئله جهت دادن انسان بسوى بندگى خداست زيرا تنها راه وصول به سلامت روان و ايجاد آرامش كامل از اين طريق ممكن خواهد بود و اگر به ارزش و اهميت تسليم و بندگى انسان در مقابل پروردگار متعال بيانديشيم ، بايد به قرآن مراجعه كنيم كه مى فرمايد: ما خَلَقتُ الجنَّ والاِْنْسَ اِلا لِيَعْبُدُونْ .(71) ما انسان و جن را نيافريديم مگر اينكه خدا را بندگى كنند. در آفرينش انسان بندگى هدف قرار گرفته است و تمامى امكانات مادى و معنوى از ناحيه خداوند براى تحقق اين هدف در اختيارش واقع شده است كه عمده ترين آنها وجود پيشوايان معصوم عليهم السلام است چون بدون آنها هيچ زمينه اى براى تحقق اين هدف بزرگ ايجاد نمى شود و در قرآن به عنوان سرمايه حيات بشر مطرح شده اند. يا ايُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ستَجيبُوا لِلهِ وَ لِلَّرَسُولِ اِذا دَعاكُم لِما يُحييكُم ... .(72) اى گروه مؤ منان خدا و پيامبر را اجابت كنيد وقتى كه شما را به چيزى كه موجب حيات شماست دعوت مى كنند. بنابراين وجود كارشناسان الهى در مقام رسالت و نبوت و امامت سرمايه حيات انسانها هستند چون زنده بودن بشر به غذا خوردن و خوابيدن و و .... نيست بلكه با درك و معرفت و بندگى خداى سبحان ، كه بوسيله ، پيشوايان دينى محقق مى گردد حيات او ثابت مى شود در اين جا لازم مى دانم به كيفيت رهبرى و روانشناسى پيشوايان معصوم عليهم السلام اشاره كنيم تا ضمن الگو قرار دادن روش آنان ، از حقايق بسيار ارزشمندى كه در اندرون انسان ها آفريده شده است با خبر شويم . شيوه پيشوايان دينى در آگاه ساختن انسان مطالعه در روش و يا سيستيم تربيتى و روانكاوى ، كارشناسان الهى ، ما را بر آن مى دارد قبل از ورود به بررسى موضوع عنوان شده نكاتى را مطرح سازيم . 1 - پيشوايان معصوم (عليه السلام ) به اذن پروردگار متعال ، از شناخت و آگاهى كامل برخوردار هستند و به همين جهت مسئوليت خودشان را در تربيت و پرورش انسان به طرز زيبا و نتيجه بخش انجام مى دهند و هيچ مانع و مشكلى در اين زمينه ، جز بى توجهى خود انسان ندارند بخاطر اينكه پزشك هر اندازه حاذق و يا از تخصص بالائى برخوددار باشد با استفاده كامل بيمار از دارو و دستوراتش مى تواند صحت و عافيت او را تاءمين كند. پيشوايان معصوم (عليه السلام ) با شناخت كامل از وجود انسان ، و نيازهاى واقعى او، وارد صحنه زندگى مى شوند تا او را با قبول و حمايت خويش ، از چنگ بيمارى و كسالت هاى روحى نجاتش دهند اگر انسان از مربيان خود حمايت نكند و دستوراتشان را اجراء نه نمايد هيچ پيشرفتى در برنامه هاى آنان حاصل نخواهد شد، چون رشد و تربيت بشر وقتى كه هدف انبياء عليهم السلام واقع شده است بايد از طريق خود انسان تحقق يابد بخاطر اينكه اجبار و الزامى در ميان نيست بلكه او با آگاهى و اختيار خود، بايد در اين مسير قدم بردارد زيرا اگر هدف اين بود كه انسان با اجبار، در بنده گى خدا واقع شود براى خالق متعال مشكلى نبود كه او را مطيع و بنده خود مى آفريد اما وقتى كه هزاران انبياء و كارشناس را با كتاب و دلايل قوى بسوى آنان اعزام مى دارد روشن مى شود كه هدف اين است انسان با اختيار خود، بنده گى خداى سبحان را انتخاب نمايد. 2 - كاملترين انسانهاى هر عصر و زمان را مسئول تربيت آنها تعيين نموده است . چون اگر آنان با تخصص تنها وارد صحنه تربيت مى شدند نمى توانستند به موفقيتهاى درخشانى نائل شوند بلكه كمال آنان در به ثمر نشاندن تخصصهايشان نقش عمده اى را ايفاء مى كرد مبنى براينكه دلسوزى و علاقه خود را در زمينه تربيت و يا معالجه انسانها به بالاترين سطح رسانده و بيشتر از خود او براى عافيتش علاقه مندى نشان مى دادند، و اما روش و يا شيوه انبياء .... 1 - روانكاوى را بطور گسترده در مورد انسانها، انجام مى دادند براى اينكه عمده ترين محيط اجراى مسئوليت آنان روح و روان بشر است و تا در اين زمينه پيشرفتى حاصل نشود هيچ آموزشى مفيد واقع نخواهد شد چنانكه در آيات قرآن اولين برنامه انبياء عليهم السلام با [يُزَكيهم ](73) آمده است يعنى ابتداء به تزكيه و پاكسازى روح مى پرداختند و بعد از آنكه از سلامتى روان آنها مطمئن شدند آموزشهاى لازم را بكار مى گرفتند [و يُعلِّمهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ]. در مورد روانكاوى ، مساعدت و همكارى خود انسان لازم است چون بدون آمادگى او، هيچ توفيقى نصيب روانكاو، نخواهد شد. انبياء عليهم السلام با كاوش هاى دقيقى كه از طريق خود انسانها در روح و روان آنها انجام مى دادند، مى توانستند در بدست آوردن نتائج درست ، آنان را هم راءى خويش قرار بدهند چون اگر با همكارى صاحب خانه ، به بارزسى منزل وى پرداخته شود در كمترين زمان ممكن ، نتائج مورد نظر، بدست خواهد آمد كارشناسان الهى با شناخت كاملى كه از وضعيت روحى انسانها داشتند با هماهنگى آنها، مشكلات روانى را بررسى مى كردند تا اينكه بتوانند پذيرفتن واقعيات را براى وى سهل و آسان نمايند. مثال وقتى كه عده اى را در ستايش ماه و خورشيد، يا سنگ و چوب و و .... يا اينكه درمقابل انسانى چون فرعونها در اطاعت مى ديدند و يا برنامه هائى از اينقبيل را وقتى مشاهده مى كردند ابتداء آنان را به نكات روشن و غيرقابل انكار، در مورد اعمال نادرستى كه انجام مى دادند راهنمائى مى كردند تا اينكهخودشان را به روانكاوى وادار نمايند مبنى بر اينكه چرا به موجوداتِ بى حس ياناتوان و و .... دلبستگى يافته اند، آيا اين معبودها قدرتحل مشكلات و يا خواسته هايشان را دارند؟ وقتى كه آنان را با چنين شيوه اى ، به روانكاوى در مورد كارهاى نادرست خودشان وادار مى ساختند بتدريج نتائج مطلوب و مقبول را دريافت مى كردند. 2 - صبر و تحمل كافى را بكار مى گرفتند، براى اينكه در مورد رشد و تربيت هر موجودى مخصوصا انسان ، حوصله و تحمل زياد ضرورت دارد پيشوايان معصوم عليهم السلام نهايت صبر و بردبارى را در انجام دادن مسئوليت هاى خود بكار مى گرفتند و از خداى متعال توفيق بيشترى را در اين راه تقاضا مى كردند چنانكه قرآن از قول حضرت موسى (عليه السلام ) مى فرمايد: رَب اشرَح لى صَدرى وَيَسِّرلى اَمرى و اَحلُل عُقدَةً مِن لِسانى يَفقَهُوا قَولى ... .(74) پروردگارا، سينه ام را براى انجام دادن وظائفم گسترده فرما، و امورات را برايم آسان كن ، گره سخنانم را بگشا، تا شنونده گان حرفهايم را بفهمند.