با جوانان در ساحل خوشبختى
سيد حميد فتاحى
- ۱ -
اگر كسى توفيق آن را داشته باشد كه بتواند زندگى گذشتگان را مطالعه كند بطور يقين عمر زيادى را براى خود ذخيره كرده است بجهت اينكه اين تجارب حاصل زحمتهاى طاقت فرساى گذشتگان است كه بدون زحمت و تلاش و صرف عمر، نصيب ما مى شود و زمينه هاى رشد و آگاهى نسل جديد را در كسب موفقيت فراهم مى سازد حتى پيدا كردن بعضى از علل و عواملى كه در عصر گذشتگان روشن نبوده ، بسرعت نصيب جوانان باشد مثلاً براى پيدا نمودن عوامل موفقيت در هر عصرى ، تلاش ها شده و انسانهاى موجود در آن زمان اغلب آنها را بررسى كرده و نتائج زحمات خودشان را به نسلهاى بعدى تحويل مى دهد تا اينكه جوانان با ملاحظه نتايج آنان ، بررسيها را شروع كنند تا با سرعت زياد بتوانند آمار معلومات را بالا ببرند، در اين صورت عظمت و اهميت تجربه خودبخود روشن مى شود. چنانكه حضرت على صلوات الله و سلامه عليه در ادامه وصيت مى فرمايد: اَى بُنَّى ، انى وَ اِن لَم اَكُن عُمِّرتُ عُمُرَ مَن كانَ قَبلى ، فَقَد نَظَرتُ فى اَعمالِهِم وَ فَكَّرتُ فى اَخبارِهِمِ، وَسِرتُ فى آثارِهِم ، حَتى عُدتُ كَاءحَدِهِم ، بل كَانِّى بِما اَنتَهى اِلىَّ مِن اُمُورِهِم قَدعُمِّرتُ مَعَ اَوَّلِهِم اِلى اَخرهِمِ، فَعَرفتُ صِفوَ ذلِكَ مِن كَدَرِه ، و نَفعَهُ مِن ضَرَرِهِ، فَاَستَخلَصتُ لَكَ مِن كُل اَمرٍ نَخيلَهُ و تَوخَّيتُ لَكَ جميلَهُ، و صَرَفتُ عَنكَ مَجهُولَهُ .... . پسرم ، درست است كه من به اندازه كسانى كه پيش از من مى زيسته اند عمر نكرده ام ليكن درباره كردار آنها نظر افكندم و در مورد اخبارشان تفكر نمودم و در آثار باقيمانده آنها به سير و سياحت پرداختم تا اينكه همانند يكى از آنها گشتم بلكه گويا در اثر آنچه از تاريخ آنها به من رسيده با همه آنان از اول تا آخر بوده ام ، در اين حال قسمت زلال و مصفاى زندگى آنها را از بخش كدر و تاريك شناختم و برنامه هاى سودمند را از زيانها تشخيص دادم از مجموع آنها قسمت هاى مهم را برگزيده و برايت خلاصه كردم ، از بين آنها مطالب زيبا را براى تو انتخاب نمودم و كارهاى مجهول و ناشناخته را از تو دور داشتم و لذا مانند يك پدر مهربان و دلسوز كه نيكى ها را براى فرزندش مى خواهد من نيز صلاح ديدم كه ترا بدين صورت تربيت كنم و بر اين كار همت خود را بكار گرفتم براى اينكه عمر تو رو به پيش و روزگارت روبجلو است و چون داراى نيت سالم و قلبى با صفا هستى ، مصلحت را در اين ديدم ، كه در آغاز مسئوليت خويش ، تو را با كتاب خدا همراه با تفسيرش و قوانين اسلام و احكامش ، و حلال و حرام الهى آشنا كنم و از اين مسير نمى خواهم جدا شوم آنگاه از اين ترسيدم هر آنچه براى مردم در اثر پيروى از هواى نفس و عقايد منحرف و باطل ، مشتبه شده و موجب اختلاف گرديده است براى تو هم مشتبه گردد، بهمين خاطر روشن ساختن اين بخش و محكم نمودن پايگاه عقيدتى تو، براى من بهتر است از اينكه تو را تسليم جرياناتى سازم كه از هلاكتت ايمن نباشم و اميدوارم خداوند تو را در مسير رشد و صلاحت توفيق دهد و به مقصد و هدفت هدايت كند ... نكات مهم اين بخش : 1 - مطالعه تاريخ گذشتگان ، هم چون آئينه صاف زندگى را با تمام خصوصياتش براى انسان تفسير و تعريف مى كند و راه پيدا كردن سعادت و موفقيت و هم چنين تشخيص عوامل خوشبختى و بدبختى را، بطور كامل نشان مى دهد چون تشابه انسانها در طى مسير سعادت يا گمراهى و نابودى ، عمده ترين عامل قطعى بودن پيام تاريخ است تا اينكه انسان در هر عصر و زمانى قرار بگيرد هيچ شك و ترديدى در مورد تاءثير عوامل موجود در تاريخ گذشتگان ، نداشته باشد و بعبارت ديگر: تحولات روزگار هيچ نقشى در مورد، علل و عوامل خير و سعادت انسانها، يا ذلت و بدبختى آنها ندارد مثلاً پنج هزار سال قبل از اين غرور و تكبر، ظلم ، خيانت ، مال و غذاى حرام خوردن و و .... هر تاءثيرى در نابودى انسان داشته در عصر حاضر هم ، همان نتيجه را با خود دارد يا تقوا و ايمان بخداوند، پاكدامنى ، تواضع و فروتنى ، عدالت و احسان و و .... در گذشتگان هر نوع آثار مفيد و مثبتى داشته در تمام زمانها، هم همان اثر را با خود دارد، بنابراين ملاحظه تاريخ در اثر شباهت امورات انسانها، نقش بسزائى را در آگاهى آنها ايفاء مى كند تا نسل جوان بفهمد زيربار غرور و تكبر رفتن سرنوشت ناگوارى را براى او رقم مى زند و اطاعت از خدا و والدين و سخنان كارشناسان الهى ، سرنوشت زيبا و شيرينى را براى او به ارمغان مى آورد. 2 - شيوه مطالعه تاريخ اين است در اعمال و كردار گذشتگان و هم چنين اخبار و گزارشاتى كه از آنها رسيده و آثار باقيمانده آنان را بطور كامل بررسى نمودن ، براى اينكه هر كدام پيام ويژه اى را با خود دارد تا هر كس بتواند خويشتن را مانند آنها بيانديشد چون درسى كه از آنان مى گيرد به نسل هاى بعد از خودش منتقل خواهد شد، يعنى روزى هم ، گروهى وارد زندگى مى شوند و تاريخ او را مطالعه خواهند كرد در اين صورت كيفيت دريافت او، از حوادث تاريخ ، و بكار بستن آن ، مورد توجه آينده گان واقع مى گردد مبنى براينكه او بعد از ديدن تاريخ و نتيجه اعمال آنها چه تصميمى در مورد زندگى خويش گرفته است آيا اشتباه آنان را تكرار نموده ، يا شيوه مناسبى را در گرفتار نشدن به بدبختيهاى موجود در تاريخ گذشتگان اتخاذ كرده است ؟ بهر حال در شيوه بررسى تاريخ بايد به جزئيات زندگى آنها توجه نمود تا در مورد هر كار جزئى خود نيز همان نتيجه را مد نظر قرار دهد. و اگر كسى بخواهد حوادث تاريخ را بفرزندان يا جوانان تعريف كند بايد زيبائى هاى آن را از زشتيهايش جدا كند منافع و زيانها را بصورت روشن توضيح دهد و از مجموعه آنها فرمولهاى زيبا و كاملى در اختيار نونهالان قرار دهد، چون قلب پاك و نيت خالص و سالم جوان نيازمند لطف و محبت خاصى است و تنها والدين و كارشناسان الهى مى توانند از عهده آن برآيند. 3 - تعليمات جوانان را چگونه شروع كنيم تا بدون مانع به سر منزل مقصود، يعنى رشد و كمال نائل شوند؟ قرآن مجيد بعنوان يك كتاب آسمانى ، حاوى قوانين و دستورات الهى است و رمز موفقيت و خوشبختى انسان ها را با خود دارد اين كتاب شريف و مقدس از آيات و اسرار بزرگ خداوندى است كه ببركت قابليت و كمال نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) در ميان انسانها ظاهر شده است و لذا هر نوع استفاده از آن را، بايد از طريق امامان معصوم عليهم السلام ياد گرفت چون سخن خدا كه همان قرآن است معصوم مى باشد و كلام معصوم بايد از زبان معصوم تفسير شود تا دستورات ارزشمند و حائز اهميت آن در تمام زمينه هاى زندگى نصيب انسانها بشود. در مورد تعليم كتاب خدا بجوانان ، حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايد: 1 آموزش خواندن قرآن . 2 - تاءويل و تفسير نمودن آيات ، يعنى شكافتن الفاظ قرآن ، و مغز شرين و لطيفش را در اختيار فرزندان گذاشتن ، چون اگر كسى در قرائت قرآن آموزشها به بيند ولى از معانى و حقايق آن بى خبر باشد بطور يقين از قرآن استفاده مطلوب را نخواهد داشت . 3 - در چهار چوب تفسير قرآن ، قوانين و دستورات دين مبين اسلام براى او گفته شود تا مانند يك سرباز آموزش يافته ، خود را براى مبارزه با نفس و شيطان آماده سازد زيرا اگر قارى قرآن تنها به صوت و صداى زيبا، يا رعايت قواعد تجويد، بسنده كند و هيچ آموزشى را در زمينه حلال و حرام ، و حق و باطل ، تقواى و پرهيزكارى و و .... فرا نگيرد نمى تواند آيات آسمانى را در وجودش با روشنائى بخشيدن بتمام جريانات زندگيش مشاهده كند. پس اين همه تاكيد براى فراگرفتن يا قرائت و حفظ، قرآن ، بخاطر اين است كه آيات الهى به روح انسان نفوذ كند و او را بيك روشنائى كامل موفق سازد تا اينكه ، در اثر پرهيزكارى و اطاعت از خدا، خود از آيات الهى بشمار آيد. 4 - محيط اعتقادى انسانها بيك مراقبت هاى ويژه اى نيازمند مى باشد خصوصا در مورد جوانان دقت بيشترى بايد انجام داده شود تا آنها به عقائد انحرافى و يا اعمال شبهه انگيزى كه موجب گمراهى و هلاكت آنها مى شود گرفتار نباشند در اغلب جوامع اسلامى اختلافات فرقه اى وجود دارد و اكثر شركت كنندگانشان جوانان هستند و اين از بزرگترين سياستهاى استعمارى است كه در هر عصر زمان نسل فرداى جامعه اسلامى را با طرق شبهناك و التقاطى ، از مسير حق منحرف ساخته و بجان همديگر مى اندازند تا نيروهاى جوان از حمايت حق محروم شده و در نتيجه به تحقق منافع دشمنانشان استخدام گردند ولى اين وظيفه والدين و مسئولين جامعه است كه نسل جوان را با الگوهاى واقعى آشنا سازند و حريم عقايد سالم را به آنها توضيح بدهند تا اينكه در مقابل هر نوع ، راه فريبنده اى بتوانند از حريم اعتقادات مسلمانى خودشان دفاع نموده و لقمه لذيذى بر دشمنان قرآن نباشند. يك آشپزى دقيق و سالم ، در مورد غذاى روحى جوانان بايد صورت پذيرد وقتى كه لذت عقيده سالم بكام آنها برسد، هيچ شبهه اى نمى تواند آنان را از مسير حق منحرف سازد ليكن سياست شيطانى كه بدست استعمارگران اجراء مى شود. در طول تاريخ حوادث تلخى را ببار آورده است ولى خداى متعال براى مبارزه كامل با دشمن ، الگو و معيارهائى را، مانند چراغهاى كنار خيابان ، در مسير راه مردم روشن ساخته تا اينكه آنان در ادامه مسير حق با هيچ مانعى مواجهه نشوند و اين معيار يا الگو براى مسلمان قرآن و امامت است كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) در اواخر عمر شريفشان به مردم فرمودند اين دو معيار الهى از هم جدا شدنى نيستند، چون قرآن بدون امام معصوم عليهم السلام هيچ وقت مفيد واقع نمى شود زيرا كارشناس الهى مى تواند مغز شيرين آيات خدا را در اختيار علاقمندان قرار دهد [ اگر كتابى را كه در زمينه سعادت انسان بزبان خاصى نوشته شده بدست كسانى كه هيچ نوع آگاهى از آن ندارند بدهند مطمئنا از همين كتاب سعادتبخش در اثر عدم آگاهى ، دنيائى ذلت بار براى انسانها بوجود مى آورند] قرآن بردوش امامت در هر عصر زمان ، هم چون آفتاب مى درخشد و شيفتگان خود را از شبهات و انحراف وگمراهى ها نجات مى دهد. اگر تمامى مسلمانان از پيامبر خود اطاعت مى كردند امروز مانند پروانه با عشق و علاقه كامل ، بدور شمع وجود امام عصر عجل الله تعالى له الفرج ، حلقه مى زدند و از روشنائى آن براى هميشه استفاده مى نمودند و هيچ وقت طعمه لذيدى براى شياطين و استعمارگران در طول تاريخ نمى شدند. و چون روزگار بسوى تعدى و تجاوز بحريم مقدس اعتقاد حقه مسلمانان پيش مى رود برتمام والدين لازم است كه جوانان را با اين دو الگوى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) بيشتر آشنا كنند و مقام امامت را در اجراى سياست الهى ، در روى زمين بر آنان توضيح دهند اگر جوانان قرآن را با امامت حضرت على و يازده فرزند معصومش صلوات الله عليهم اجمعين شناختند اگر جوانان دين و دستوراتش را از اين خاندان فرا گرفتند، اگر جوانان ارزشها و ضد ارزشها را از كلاس درس امامت آموختند، اگر جوانان حرمت بزرگان دين و والدين و اطاعت از آنان را در دانشگاه امامت فرا گرفته باشند. اگر جوانان حق و باطل را بوسيله معيارهاى الهى شناخته باشند، .... در هيچ موقعيتى خدا را فراموش نخواهند كرد و هميشه در حزب خدا كه از طريق امامت تفسير مى شود انجام وظيفه مى نمايند. بهر حال شياطين در گمراه ساختن افكار جوانان ، توطئه ها دارند و هميشه از طريق حق ، تفكر باطل خودشان را وارد صحنه زندگى مى كنند براى اينكه باطل و عقائد انحرافى تحت هر شرائطى جاذبه ندارد و هر انسان بطور فطرى از آن نفرت دارد ليكن دشمنان حق هميشه تلاش مى كنند تا از مسير حق ، وارد صحنه بشوند حضرت امام سجاد صلوات الله عليه در اين زمينه مى فرمايد: فَلَولا اَنَّ الشَّيطانَ يَختَدِعُهُم عَن طاعَتِكَ ماعَصاكَ عاصٍ، وَلَولا اَنَّهُ صَوَّرَ لَهُمُ الباطِلَ فى مِثالِ الحَقِّ ما ضَلَّ عَنِ طَريقِكَ ضالُّ ... .(49) خدايا پس اگر شيطان با خدعه و نيرنگ ، مردم را از اطاعت تو باز نمى داشت هيچ كس مرتكب عصيان نمى شد و هم چنين اگر او باطل را در لباس حق نشان نمى داد هيچ انسانى از راه تو منحرف نمى گشت . بنابراين علاقمندى انسان بسوى خداى متعال و اطاعت از دستوراتش ، در نهاد و فطرت وى آفريده شده است و اگر روزى به گمراهى و يا عقائد باطل گرويد بطور يقين از كانال پوششهاى حق و خداشناسى ، كه بر روى عقائد منحرف انجام داده شده ، زمينه گمراهى وى عملى گرديده است چون طبيعت پاك و سالم انسان ، از پذيرش باطل نفرت دارد. در اين جا سخن حضرت على صلوات الله عليه مفهوم پيدا مى كند، مبنى بر اينكه محكم كارى در عقائد جوانان ، و آشنا ساختن آنان با معيارهاى الهى ، زمينه انحراف را از قلب آنها مى زدايد. وقتى كه به اهميت سرمايه گذارى صحيح در قلب جوانان آگاه شديم لازم است به كيفيت اين حركت مهم و حساس نيز شناخت پيدا كنيم زيرا انجام دادن هركارى در جاى مناسب خود، مى تواند نتيجه معقول و مطلوبى را بدنبال داشته باشد و چون انسان از تشخيص آن عاجز است بنابراين بايد به اهل فن و كارشناس واقعى رجوع كند همانطورى كه در استفاده كردن از دارو، بپزشك احتياج داريم و او بايد زمان استفاده آنها را تعيين كند در مسير رشد و كمال و تقويت عقائد هم بايد از پيشوايان معصوم عليهم السلام سؤ ال كرد زيرا آنها پاسدار دين و قرآن و كارشناس جهان هستى مى باشند و نقشه ساختمان عقايد مردم ، بايد توسط آنان ، تنظيم و پياده شود. جريانات تاريخ را با درك و فهم بررسى كنيم حضرت على صلوات الله و سلامه عليه مى فرمايد: و اَعلَم يا بُنَّىَ اَنَّ اَحَبَّ ما اَنتَ آخِذٌ بِهِ اِلىَّ مِن وَصيَّتى ، تَقوَى الله ، والا قتِصار عَلى ما فَرَضَهُ اللهُ عَلَيك ، والا خذُ بِما مَضى عَليه الاَوَّلُونَ مِن آبائِكَ والصالِحُونَ مِن اَهلِ بَيتِكَ، فَانِّهَم لَم يَدَعُوا اَن نَظَرُوا لاِ نفُسِهِم كما اَنتَ ناظِرٌ و فَكَّرُوا كَما اَنتَ مُفَكِّرٌ .... فَليَكُن طَلَبُكَ ذلِكَ بِتَفَّهُمٍ وَ تَعَلُّمٍ، لابِتَوَرِّطُ الشُّبَهاتِ وَ عُلَقِ الخُصُوماتِ .... . پسرم ، بدان آن چيزهائيكه از ميان سفارشاتم پيش من محبوبتر و ثمربخش تر است و تو بايد به آنها تمسك كنى ، تقوا و پرهيزكارى است آنچه خداوند برايت واجب كرده كفايت كنى ، و نيز از راهى كه پدرانت و شايستگان و صالحان خاندانت آن طريق را پيموده اند حركت نمائى ، زيرا همانگونه كه تو درباره خويش ميانديشى ، آنها نيز در مورد خودشان چنين نظرى داشتند و چنانكه تو به صلاح خود فكر مى كنى آنها نيز مى انديشيدند. آنها پس از فكر و مطالعه و دقت به اين نتيجه رسيدند هر آنچه را كه بخوبى شناخته اند انتخاب كنند و چيزى را كه مكلف نيستند رها سازند. اگر روح و روان تو از قبول اين مطالب دلخوش نيست و مى خواهى همانند گذشتگانت بعد از شناخت كامل چيزى را انتخاب كنى مى بايست از راه درستى وارد شوى تا اينكه بعد از درك و فهم كامل مطلبى را بپذيرى ، نه اينكه خود را به شبهات بيافكنى و يا بدشمنيها تمسك جوئى . فرمولهاى رشد و كمال 1 - تقوا و پرهيزكارى . هر انسانى بايد براى ساختن يك شخصيت واقعى از فرمولهاى مناسب و دربرگيرنده ارزشهاى زندگى استفاده كند تا بتواند در برابر انواع حوادث روزگار خودش را نگهدارد چون بدون خيمگاه محكم و متحمل نمى توان در مقابل هجوم باد و طوفان بلا و آزمايشات زندگى سلامتى خويش را حفظ كرد و چون حوادث در دو چهره ظاهر مى شوند گاهى بصورت تلخ ، مانند مصيبت و فقرمالى ، ناگواريهاى زندگى ، و و .... و گاهى بصورت شيرين مانند عافيت دوران جوانى ، مقام و ثروت ، امكانات بيشتر داشتن ، و و ... خودش را نشان مى دهد انسانى كه بتواند در اين موقعيت ، مالك نفس باشد و كمترين وابستگى بحوادث روزگار نداشته باشد و با صبر و تحمل تمام جريانات را در مسير خوشنودى الهى قرار دهد بطور يقين بيك پاپگاه محكمى نيازمند است تا او را در چنين مرحله حساس و لغزنده ، از گرفتاريها نجات دهد. اولين پايه و ستونى كه در اين جا توسط كارشناسان الهى تعيين شده است تهذيب نفس و پرهيزكارى است بجهت اينكه روح و روان انسان ، با رعايت تقواى الهى ، قابليت و شايستگى هاى خاصى را در خود ايجاد مى كند تا جائى كه مى تواند ارزشهاى بزرگ معنوى را درك كند. اخلاقى كه انسان در مقابل حوادث تلخ و يا شيرين روزگار از خود نشان مى دهد و آنها را در جهت خواستهاى الهى هدايت مى كند همگى از طهارت نفس مايه مى گيرد چون ثمره پاكى نفس عدم وابستگى بجريانات زندگى است وكسى كه خود را بوسيله تقوا بخدا نزديك سازد بدون ترديد در تمام جهات زندگى موفق خواهد بود چون معناى موفقيت در پيش اهل تقوا اين است كه كارهاى خويش را از نيت قلب ، تا مرحله اجراى آنها، مطابق دستورات پروردگارش انجام بدهد زيرا تكاليف خود را در همين مطابقت مى بيند، اگر جوانان را با فرمولهاى رشد و كمال آشنا كنيم تا اينكه خودشان در مقام قضاوت ، بپذيرند كه رعايت تقوا و پاكدامنى مهمترين فرمول رشد آنهاست و اگر بخواهند در مقابل سيل هجوم حوادث روزگار در امان باشند و روح و روانشان در آرامش كامل قرار بگيرد بايد تلاش خود را در طهارت و تهذيب نفس بيشتر كنند تا آن را از وابستگى هاى دنيوى نجات دهند. 2 - به واجبات الهى پاى بند شدن ، يعنى انجام دادن فرائض الهى يك تكليف است و هر كس بايد بتكاليف خود عمل كند چون بساط زندگى انسان به رعايت دستورات خداوندى نيازمند است ولى بيشتر از واجبات الهى را نبايد براى خود تحميل نمود زيرا اگر هدف از زياد كردن آنها رسيدن به مقام قرب الهى است خداى متعال در تكاليف واجبه آن را مَد نظر گرفته است بنابراين واجبات را بايد در حدى كه پروردگار متعال تعيين فرموده انجام داد. 3 - توجه كامل به مسير انتخابى گذشتگان صالح خود، از مهمترين فرمولهاى رشد و كمال است زيرا يك انسان جوان وقتى كه بخاندان خود مى نگرد مى بيند افراد شايسته اى در ميانشان وجود دارد در اين صورت براى او لازم است در نيل به مقصود خويش روش بزرگان خود را كه از صالحان مى باشند مورد مطالعه قرار دهد تا اينكه بتواند رمز موفقيت آنان را پيدا كند حضرت على (عليه السلام ) بفرزند جوانش توصيه مى كند اى پسرم يكى از فرمولهاى موفقيت تو در رشد و كمال اين است كه به شايستگان از خانواده خود توجه نمائى تا اينكه از غربت زندگى نجات پيدا كنى و عوامل سعادت خود را بدست آورى چون آنها هم مانند تو در مسائل زندگى و معيارهايش فكر كرده اند و مانند تو بصلاح و خوشبختى خودشان مى انديشيدند، بهر حال ملاحظه حال آنان بهترين ياور تو، در رسيدن به موفقيت هاست چون عمده ترين نكته اى كه از بررسى حال خاندان صالح نصيبت مى شود مسئله شناخت و معرفت است براى اينكه آنان در مورد هر چيزى كه انتخاب مى نمودند آگاهى هاى لازم را وسيله پذيرش قرار مى دادند يعنى بعد از بررسى كامل و دقت كافى ، چيزى را انتخاب مى كردند. بنابراين بر همگان ، مخصوصا نسل جوان لازم است در مورد هر كار و يا شيوه اى كه براى خودشان در مسير زندگى ، انتخاب مى كنند شناخت كامل را داشته باشند. براى اينكه انسان يك موجود الگو پذير و انتخابگر است و كارهايش را غالبا مطابق الگو و معيارهائى كه مورد قبولش واقع مى شود انجام مى دهد ولى آنچه در اين مورد حائز اهميت است معيارهاى انتخابى را با نيروى عقلانى و امكانات زيادى كه در اختيار دارد سنجش و ارزيابى نمايد تا اينكه بتواند با شناخت كامل الگوهاى مناسبى را انتخاب كند در غير اين صورت جز ندامت و پشيمانى هيچ نتيجه اى نصيب وى نخواهد شد. در يك نگاه كوتاه بوضع انتخابات مردم در صحنه زندگى ، اعم از اعتقادى و اخلاقى و رفتارى يا رفيق و دوست يا همسر و يا در امورات سياسى و اجتماعى و و .... مى بينيم اغلب آنها هيچ اعتنائى به ارزشهاى انسانى خود ندارند و از راه هواهاى نفسانى و بدون كمترين شناخت و آگاهى از وضعيت معيارهاى انتخابى خويش ، وارد زندگى مى شوند و هر نوع راه و روشى را كه مطابق ميل و علاقه هايشان باشد انتخاب مى كنند و در نتيجه بيك روزگار سياه و پر آشوب گرفتار مى گردند. غافل از اينكه او نبايد بدون آگاهى و شناخت كامل ازمسائل زندگى ، تصميم بگيرد و خود را در اسارت اميال نفسانى قرار دهد. حوادثى كه بعد از رحلت نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) اتفاق افتاد و مسلمانان ، از طريق هوا و هوس ، نيروى عقلانى را تضعيف كرده و سخنان حيات بخش پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله ) را از ياد برده و با انتخاب غلط و نادرست ، و اطاعت كور كورانه از معيارهائى كه جز نابودى ارزش هاى انسانى عايدى نداشت ، صحنه زندگى را به جهنم سوزان تبديل نمودند و در آتش بى اعتنائى خود سوختند، تا اينكه بهترين انسانها را، كه مانند چراغ فروزان در شب ظلمانى مى درخشيدند از دست دادند بلكه به كشتن ونابود كردن آنان ، افتخار نموده و جايزه مى گرفتند. نتيجه بحث : در اين جا لازم است اين نكته را توضيح دهيم كه انبياء و امامان معصوم صلوات الله عليهم اجمعين با ارائه فرمول و شيوه هائى مانند تقوا و پرهيزكارى و احترام به ارزشهاى انسانى و توجه به انتخاب صالحان در نسلهاى گذشته ، و مطالعه دقيق تاريخ بشر، مى خواهند انسان را به مقام ارزشمندى كه با درك و فهم هر چيزى را انتخاب مى كنند نائل ساخته و از حركتهاى جاهلانه و تقليدهاى كوركورانه اى كه ننگ و يا ذلت بزرگى براى اوست اجتناب نمايد. اين همه تبليغات نادرستى كه برعليه كارشناسان و آئين آسمانى در هر عصر و زمان صورت مى گيرد و تصوير نامناسبى را از دين برجامعه بشرى عرضه مى كنند تا مردم نسبت به آن بدبينى پيدا كند اين سياست استعمارى و شيطانى هنگامى موفق خواهد شد كه مردم از دين و قرآن و امامت در الگو پذيرى و معيار شناسى بى خبر باشند اما وقتى كه انسانهاى مؤ من ، از دين و رهبرانش آگاهى هاى كافى را در اختيار دارند تحت هر شرائطى نمى توان در ميان آنان و اعتقاداتشان جدائى انداخت براى اينكه اولين قدمى كه دين اسلام و رهبرانش ، در تربيت و پرورش نسل بشر برداشته بيدارى و آگاهى آنهاست و با تاءكيد زيادى فرموده كثرت و زيادى اعمال امتيازى در بر ندارد بلكه به كيفيت آنها توجه كنيد چون معيار قبولى اعمال است يعنى پرستش و عبادات و هر عمل خير را بايد با آگاهى انجام داد چون بدون داشتن درك و فهم درست از خدا و دستوراتش ، اعمال انسان مطلوبيت و يا محبوبيت بخود نمى گيرد بنابراين عمده ترين هدف كارشناسان الهى ، آگاه ساختن انسان است و حتى با اطاعت ناآگانه گروهى از مردم ، در هر عصر و زمان مخالفت مى ورزيدند چون چنين اطاعت ارزشى را در بر ندارد نمونه زيادى در اين زمينه در روايات و تواريخ آمده است . در جنگ صفين كسى خدمت حضرت على (عليه السلام ) رسيد و عرضكرد شما را در اين سمت لشكر مى بينم و مى گويم اين گروه حقند و معاويه را در آن جهت مى بينم و مى گويم آن طرف باطل است آيا اين تشخيص درست است ؟ حضرت امير (عليه السلام ) فرمود: اِنكَ لَمَلبُوسٌ عَلَيكَ اَلحَقُّ، اِنَّ الحَقَّ والباطِلَ لايُعرَفانِ بِاَقدارِ الرِّجالِ اِعرِفِ الحَقَّ تَعرِفُ اَهلَهُ، واِعرِف الباطِلَ تَعرِفُ اَهلَهُ .(50) حق براى تو مشتبهه شده است براى اينكه حق و باطل با شخصيت مردان قابل تشخيص و تعريف نيستند اول بايد حق را بشناسى و سپس اهل حق را مى توانى تشخيص بدهى و در مورد باطل هم ابتداء باطل را بشناس سپس اهل باطل را بخوبى خواهى شناخت ] و اگر از هدف عمده خلقت انسان هم سؤ ال شود قرآن مجيد بندگى خداى متعال را كه از معرفت و شناخت او مايه مى گيرد هدف آفرينش وى قرار داده است . نكته ديگرى كه در معرفت و درك انسان مطرح است اينكه امتيازات او در هر موردى بدرك و آگاهيش وابسته است و هم چنين احساس لذت و آرامش او از كارهائى كه انجام مى دهد از اين راه ممكن خواهد بود زيرا اگر بدون فهم و آگاهى كارى را انجام بدهد مانند اين است كه مسئوليت وى را، فرد ديگرى بعهده گرفته است ليكن نتيجه بنام او مطرح مى شود در اين صورت هيچ امتيازى و يا احساس لذتى به ايشان نمى رسد. در ميان موجودات ، وقتى كه به زندگى زنبور عسل نگاه مى كنيم نتيجه تلاشهايش همگان را به امتياز و ارزش و مدح آن وادار نموده است چون عسل شيرين و لذيذى كه در قرآن از آن به شفا دهنده ، براى ناراحتى مردم ياد شده ، تحويل جامعه مى دهد. بخاطر اينكه اين حيوان اسرار آميز، گرده گُلها را با لعاب مخصوصى كه در خرطومش ترشح مى كند مخلوط كرده و از مجموع آن شربت لذيذ و معالجه كننده تهيه مى كند. اين حيوان بوسيله قوانين آفرينش خود، پاكيها را تعقيب مى كند و آنها را بطرز جالبى شناسائى كرده و با بهترين كيفيت كارهاى خويش را ادامه مى دهد. پس انسان هم بايد بعد از فرا گرفتن آموزشهاى دينى ، اعمال خود را آگاهانه انجام دهد تا به ثمر نشيند. زنبور عسل درس اخلاق مى دهد: در كلمات قصار حضرت اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) آمده است : كُن كَالِنحلةَ اِذا اَكَلَت ، اَكَلَت طَيِّبا وَ اِذا وَضَعَت ، وَضَعَت طَيّبا، وَاذا وَقَعَ عَلى عُوُدٍ لم تُكسِرهُ . به انسان توصيه مى كند كه در دوران زندگى مانند زنبور عسل باش وقتى كه دنبال غذا مى رود تلاش مى كند تا هميشه از غذاهاى پاك و تميز استفاده نمايد و در هنگام بهره دادن ، چيز پاك و سالمى را چون عسل مُصفا، در اختيار همگان قرار مى دهد و وقتى كه در ساقه گُلها مى نشيند آن را نمى شكند بنابراين انسان هم بايد بوسيله عقل و راهنمائى كارشناسان الهى تلاش خود را بسوى پاكيها متوجه سازد تا از عقائد سالم و غذاى تميز و پاكيزه و حلال و يا هر چيزى كه مرضى خدا است استفاده كند و نتائج اعمال خود را در چهار چوب آگاهى و درك سالم ، بصورت پاك و بدون آلوده گى به برنامه هاى غلط و نادرست ، تحويل دهد و هميشه منابع هدايت و آگاهيهايش را محترم بشمارد، و از آموزگاران و مربيان خيرخواه و مخصوصا از والدين خويش نهايت تشكر وقدردانى را بعمل آورد. حضرت على (عليه السلام ) در ادامه سخنانش مى فرمايد اگر نفس تو آماده نيست كه از برنامه هاى گذشتگان صالح خويش اطاعت كند و مى خواهى همانند آنها، تا آگاهى نيابى ، به هيچ كارى اقدام نكنى مى بايست از طريق صحيح و سالم اين مسير را بپوئى نه اينكه خودت را به شبهات و جريانات لغزنده گرفتار سازى . گاهى انسان علاقمند است كه تمام كارها را خودش انتخاب كند و بديگران وابستگى نشان ندهد مخصوصا در نسل جوان ، كه از احساسات بيشترى برخوردار است چنين طرز فكرى پيدا مى شود در هر صورت بايد، آگاهى و درك خويش را آن چنان رشد دهد تا اينكه بتواند از كارهاى انتخابى ، نتائج مطلوب و خدا پسندانه اى را، بدست آورد. آرامش روحى و نقش آن در زندگى مهمترين موضوعى كه بحث و بررسى بيشترى در آن ضرورى است چگونگى آرامش روحى انسان است براى اينكه او در هر كارى كه انجام مى دهد ابتداء به آرامش و كنترل نفس نياز دارد و تا آن را آرام نسازد فعاليت هاى فيزيكى وى مفيد واقع نخواهد شد و در ميان انسانها هيچ تفاوتى در اين بخش وجود ندارد عالم و دانشمند يا دكتر، مهندس ، معمار و بنا، راننده و كارگر، زن و مرد، پير و جوان ، بهر حال هر كسى در كار خودش نيازمند آرامش روانى است و تا آن را رام نسازد هيچ نتيجه و ثمره اى از كارهايش ، بدست نمى آيد. مثال روح در وجود انسان مانند نوزاد دربغل مادر است و اين كودك با گريه و ناله مادر را بخودش متوجه مى كند در اينحال ، وى تمام تلاش خود را براى آرام نمودن كودك ، بكار مى گيرد چون در چنينموقعيتى نمى تواند بكارهاى ديگرى رسيدگى كند كه با مهربانى و محبت لازم بهسراغ او مى آيد و با تمام وجودش آرامش كامل را در بيدارى و يا خواب ، با مراعاتبهداشت و نظافت كامل در وى عملى مى سازد سپس با اطمينان خاطر كارهاى بعدى را انجاممى دهد. روح و روان انسان هم چون نوزاد در حال اضطراب است و نيازهايش را با زبان و صداى خاصى كه دارد گوشزد مى كند و هر انسانى بايد قبل از انجام هركارى ، با محبت و مهربانى ، به خواسته هاى اندرونش پاسخ مناسب بدهد تا آرامش كامل را در او پديد آورد. عمده ترين نياز روح بشر تغذيه سالمى است كه با ياد خدا و استعانت از او تاءمين مى شود وقتى كه انسان روح و روان خويش را تسليم خدا كند مانند نوزاد در بغل مادر احساس آرامش و لذت و شادى مى نمايد و در جهت همين ارتباط و استعانت از خداى متعال ، بهداشت و نظافت آن نيز لازم و ضرورى است چون آلودگى روح انسان به لكه هاى گناه و معصيت و يا خوردن غذاى حرام ، مانند نجاست در بدن نوزاد است ، همانطوريكه شير مادر به تنهائى موجب آرامش كامل نمى شود و بايد آلودگيهاى موجود در بدنش نيز نظافت و پاكسازى شود، ياد خدا و استعانت از او هم بدون بهداشت روانى ، موجب و موجد آرامش كامل روح انسان نخواهد شد بنابراين با ياد و تمسك بخداى مهربان و حفظ نظافت روانى ، مى توان آرامش كامل روح را بدست آورد، در مورد آگاهى و درك ويا فهم مسائل انتخابى هم بايد به اين نكته توجه داشت زيرا درك و فهم بدون آرامش روح هيچ فايده اى را در بر ندارد به جهت اينكه گاهى انسان به مرحله يقين مى رسد ولى در مقام عمل با آن مخالفت مى كند يا منكر يقين خود مى شود اگر علل و عوامل چنين حالات ويژه اى را، بررسى نمائيم خواهيم ديد يقين آنان وقتى كه مورد انكار قولى يا مخالفت عملى خودشان قرار مى گيرد بخاطر اينكه از يك جايگاه روشنى كه حامل عنايت و توجهات خداوندى است مورد تاييد واقع نشده است در نتيجه درك و يقين منتخب صالحى را در چنين شرائط ببار نمى آورد، قرآن مجيد مى فرمايد: وَجَحَدُوابِها وَاَستَيقَنَتها اَنفُسُهُم ظُلما وَعُلُوا، فَاَنظُر كَيفَ كانَ عاقِبَةُ المُفسدِينَ .(51) آيات الهى و حقايق دينى را انكار و تكذيب كردند در حاليكه نسبت به حقيقت آنها يقين داشتند و با انكار يقين خويش ، ظلم و تعدى بر نفس خودشان روا داشته ، و برترى طلبى و خودپسندى را در مقابل ايمان ، پيشه خود ساختند پس بنگر و ببين كه عاقبت افراد فاسد چگونه مى باشد)). گاهى انسان در مسير درك و يقين واقع مى شود ولى توان قبول آن را ندارد يا تحمل پذيرش حق را ندارد چون ضعف ايمان بخداى يكتا و نداشتن آمادگى و قابليت لازم ، او را از تحمل واقعيات دينى محروم مى سازد. و در مواردى تسلط هواى نفس مانع قبول حقايق مى گردد. در بخش اول ، انكار و تكذيب از جهل و نادانى مايه مى گيرد اگر چه آگاهيهاى محدود و مختصرى هم داشته است مانند اينكه دانش آموز دوره راهنمائى ، مطالب دوره كارشناسى ارشد را منكر مى شود يا تكذيب مى كند، غرور نفسانى كه از نادانى مايه مى گيرد شايد بعد از طى دورانى ، شكسته شود و انسان را بقبول واقعيات نائل كند. ولى بخش دوم مربوط به تجاهل مى شود يعنى انسان با آگاهى و شناخت كامل ، منكر واقعيات مى گردد و يا آن را تكذيب مى كند چنانكه اغلب انسانها در طول تاريخ به آن گرفتار شده و با يقين كامل از حق ، آن را تكذيب مى كردند بعنوان نمونه بعد از رحلت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) اكثر مسلمانان با داشتن يقين به حقانيت خاندان عصمت و طهارت و چراغ فروزان آسمان ولايت و امامت ، يعنى حضرت اميرالمؤ منين على بن ابيطالب صلوات الله عليه ، آن را انكار نموده و بر خلاف يقين خودشان رفتار كردند با اينكه در كتابهاى مهم عامه ، احاديث بسيارى در مورد امامت و جانشينى آن حضرت ، از رسولخدا (صلى الله عليه و آله ) نقل گرديده ولى در اثر سُلط هواهاى نفسانى مفاد رواياتى را كه خودشان نوشته اند مبنى براينكه حق با على (عليه السلام ) و على (عليه السلام ) با حق است و و ..... قبول نكرده بلكه در مقام عمل منكر آن مى شوند، و كسانى كه اين حديث شريف و نظائر آن را نقل كرده اند عبارتند: تاريخ بغداد 14/14، مستدرك حاكم 3/119 مجمع الزوائد 7/235 كنزالعمال 6/157، صحيح ترمذى 2/298، ملل و نمل 1/103. حتى فخر رازى در تفسيرش مى نويسد: هركس به على بن ابيطالب اقتداء كند و اطاعت او را بر خود واجب بداند در حقيقت هدايت يافته است .(52) و نمونه هاى بسيارى در اين زمينه موجود است كه ما به اختصار نقل نموديم ، در هر صورت آرامش روحى انسان در كنار هر كار و حركت و يا سخن گفتن ، و كتاب نوشتن و و .... ضرورى است زيرا بدون آن ، عمل خالص ، و يا سخن حق را نمى توان انجام داد پس بايد در ابتداى هر حركتى نيازهاى روحى را تاءمين كرد و سپس وارد عمل شد و آن استعانت از پروردگار رئوف و رحيم و حفظ بهداشت و نظافت روح است و بهمين جهت مولاى متقيان على (عليه السلام ) در ادامه سخنانش مى فرمايد: وَابدَاء قَبلَ نَظَرِكَ فى ذلِكَ بِالاِستِعانَةِ بِالهكَ والرَّغبَةِ اِلَيهِ فى تَوفِيقِكَ، و تَركِ كُلِّ شائِبَةٍ اَولَجَتكَ فى شُبهَةٍ اَو اَسلَمَتكَ الى ضَلالَةٍ، فَاِن اَيقَنتَ اَن قَد صَفا قَلبُكَ فَخَشَعَ، وَ تَمَّ رَاءيُكَ فَاجتَمَعَ، وَكانَ هَمُّكَ فى ذلِكَ هَمَّا واحِدا فَانظُرفيما فَسَّر تُ لَكَ ..... . اى پسرم : .... اما پيش از آنكه در مسير آگاهى در اين باره قدم بردارى از خداوند خويش استعانت و يارى بجوى ، و براى موفقيت بيشتر در اين راه ، رغبت و علاقه نشان بده ، و هر گونه عاملى كه سبب اخلال در افكار و انديشه ات مى شود، يا تو را در ميان شُبهات مى افكند، و يا اينكه تو را به گمراهى و بدبختى تسليم نمايد، تمامى آنها را رها ساز، و خود را گرفتار مكن . پس آن گاه كه مطمئن شدى قلبت صفا يافته و در برابر حق خضوح مى كند و آمادگى قبول آن را دارد، راءى ونظرت تكامل نموده ، و در جايگاه اراده و تصميم تو تمركز و وحدت نظر حاصل شده ، در اين حال هر آنچه برايت تفسير مى كنم [وفرمولهاى قطعى و مسلمى را در جهت موفقيت و سعادت تو مطرح مى سازم ] با آگاهى كامل مورد توجه قرار بده ، و انديشه ات را بكارگير، اگر در سخنان من هر آنچه مى خواهى و يا مورد علاقه توست اگر برايت فراهم نشد و نتوانستى با فراغت كامل وآسوده گى خاطر در مورد راهى كه مى خواهى انتخاب كنى ، بيانديشى ، و تمام جوانب آن را بررسى و مطالعه نمائى ، پس آگاه باش ، در اين شرائط از طريقى كه برايت نا آشناست و از خطر سقوطش ايمن نيستى ، گام برداشته اى و در دل تاريكيها قدم مى زنى ، [العَشواءِ] در مثال آن شترى را گويند كه جلو پايش را نبيند و در هنگام حركت پاهايش را به هر چيزى مى زند كسى كه نتواند از اين راهنمائى هاى دقيق و روشن استفاده كند مانند كسى است كه سوار شتر نابينا شده است كه او را به باتلاقهاى تاريك نادانى و ضلالت مى اندازد. چون كسى كه در اشتباه يا در حال ترديد و تحير است نمى تواند طالب دين باشد و در چنين موقعى ، خوددارى و امساك از اين گونه مسيرها بهتر است . فرمولهاى سعادت بخش : 1 - بشر با پوشيدن لباس خلقت براندامش ، فقر و نيازمندى را در طول زندگى با خود دارد و هيچ وقت از معناى غنى برخوردار نخواهد شد چون او در بقاء و دوام حياتش هر لحظه به عنايت خالق متعال محتاج است همانطورى كه نور لامپ در روشنائى خويش هر آن ، به نيروى الكتريسته وابسته است ، موجودات زنده ، مخصوصا انسان هم در هر لحظه بقدرت خداوندى نيازمند است و دوام حيات خود را در هر حال از او مى گيرد بنابراين پوشيدن لباس خلقت برتن ، مانع استغناى او مى باشد و اين كلمه تنها در مورد پروردگار قادر و توانا صادق است و در قرآن مى فرمايد: يا اَيُّهَا الناسُ اَنتُمُ الفُقَراءُ اِلىَ اللهِ وَاللهُ هُوَ الغَنِىُّ الحَميدُ .(53) اى مردم شما هميشه بدرگاه خداوند محتاج و نيازمند هستيد در حاليكه خداوند، تنها، غنى و ستوده مى باشد. برهان وجوب و امكان در اصطلاح فلاسفه به همين معناست ممكنات كه بر تمام مخلوقات صدق دارد فقير و نيازمندان درگاه واجب الوجود و يا غنى مطلق هستند. غنى آن كس است كه ابزار را مى آفريند و به آن جان و حيات مى دهد و هر اراده اى داشته باشد آن مى شود و به همين سبب ستوده و حميد است . بهر حال بشر در هر شرائطى قرار به گيرد نمى تواند از فضاى فقر و نيازمندى خارج شود و تمامى محصولاتش اعم از علم و دانش و صنعت ، يا كارهاى فرهنگى و تربيتى و هدايتى همه و همه هيچ استقلالى در رساندن فايده از خود ندارند و اگر روزى بخشى از برنامه هاى انسان مفيد واقع شده است بايد يقين داشت كه با جهان معنا ارتباطى برقرار نموده است و خداوند به محصولات و تلاشهايش قدرت اثر داده است . همانطوريكه وجود [لامپ ] هيچ فايده اى در برندارد مگر اينكه از طريق خاصى به جريان برق متصل شود و نورافشانى كند، علم و تربيت و تبليغات ، نصيحت و و .... بدون اراده و عنايت خداوند مؤ ثر واقع نمى شود و انسان نمى تواند به تلاشهاى خود در زمينه شناخت و آگاهى و پيدا كردن يقين و و .... بسنده كند و تصميمات لازم را اتخاذ نمايد بلكه او وظيفه دارد نهايت تلاش و دقت را بدست آوردن آگاهى و معرفت ، انجام دهد ولى در هنگام تصميم به قدرت لايزال الهى تكيه كرده و از او يارى و مددت جويد، چون اطلاعات انسان هر اندازه كه بيشتر باشد باز هم در برابر علم الهى ، قطره اى در مقابل اقيانوس ، هم نمى باشد پس براى او لازم است كه مجموع تلاشهايش را در شعاع استعانت بخداوند متعال قرار دهد تا اينكه بتواند از موانع موجود در مسير راهش ، با سلامتى كامل عبور كند. وقتى كه او با استعانت از خداى متعال روح و روانش را به جهان معنوى متصل ساخت و مسئوليت سنگين ، بار زندگى را بخالق قادر واگذار كرد و خود را به اجراى دستورات موظف نمود در اين صورت هيچ نوع اضطراب و نگرانى و و ... نخواهد داشت . 2 - دو مين مسئله ايكه در آرامش روح انسان نقش اساسى را ايفاء مى كند بهداشت و نظافت روانى است و معناى آن اين است كه از اعمال و اخلاق و تغذيه ايكه با حرام و گناه آلوده گى دارند اجتناب ورزد و تا اطمينان حاصل نكند بدنبال كارى و يا خوردن غذائى اقدام نكند. وقتى كه دوران جوانى فرا مى رسد حالت خاصى در او بوجود مى آيد و با جرئت وارد زندگى مى شود و از شيب و لغزندگيها در مسير راهش وحشت ندارد اما بعد از مدت كوتاهى خود را در گرداب بدبختيها مى بيند و از تصميم خويش نادم و پيشمان مى شود، براى همگان خصوصا نسل جوان لازم است تحولات جسمى و احساسات شورانگيز را در جاى مناسب خود، مورد توجه قرار بدهند ولى نبايد در انتخاب راه سالم زندگى و اخلاق و رفتار مناسب ، و هم چنين در تقويت پايگاه اعتقادى احساسات جوانى را دخالت داد بلكه لازم است مطالعات خود را به افراد دلسوز و پر تجربه مانند والدين عرضه كند تا بوسيله مشاركت آنان مسير سالمى را از اولين روزهاى زندگى انتخاب نمايد و از هجوم حوادث تلخ و ناگوارى كه در اثر غرور و تكبر و يا تك روى ، زندگى آنان را براى هميشه بنابودى مى كشاند در امان باشد، براى اينكه به گودال ذلت و بدبختى افتادن هيچ امتياز و با لذتى ندارد تا يك جوان نيرومند به آن افتخار كند بلكه هميشه نفرت عمومى را بدنبال دارد چون ضعف عقل و عدم آگاهى وى پيش هركس فاش مى شود و از اعتماد ديگران كه در ادامه زندگى براى هركس لازم است محروم مى گردد بهر حال بى توجهى به خاصيت كارهاى زشت و گناه و راههاى وسوسه انگيزى كه از مسير فيلم هاى تلويزيونى ، يا سينما و ماهواره و و ... يا از طريق دوستان نالايق پيدا مى شود جز بدبختى و انحراف از طريق خوشبختى و سعادت ، عايد ديگرى بدنبال ندارد نسل جوان بايد از راه معقولى كه مورد قبول كارشناسان الهى و خواسته هاى قلبى والدين ومربيان دلسوز و آگاه اوست استفاده كند تا نيروهاى بزرگ دوران جوانى را بطرز زيبا و ثمر بخش بكار گيرد. بهداشت روانى و اجتناب از حرام و گناه ، در شعاع استعانت از خداى متعال ، مى تواند آرامش كامل روح انسان را در هر شرائط تاءمين نمايد وقتى كه او به اين مرحله نائل شد اعتدال مطلوب ، كه در برگيرنده تمام ارزشها و زيبائيهاى معنوى است در تصميمات وى ظاهر مى شود و هميشه او را به انتخاب اصلح در تمام زمينه هاى زندگى وادار مى كند و در توصيه هاى كارشناسان الهى آمده است كه هركارى را با ياد خدا شروع كنيد چون در غير اين صورت نتيجه اى با خود نخواهد شد همانطوريكه خداى متعال تمام سورهاى قرآن را جز سوره توبه با [بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ] آغاز كرده است به بندگانش آموزش مى دهد تا كارهايشان را با نام خداى مهربان شروع كنند، و در اولين روز ابلاغ مسئوليت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) به او چنين دستور داد. اِقرَ؛ بِاسمِ رَبِّكَ الَّذى خَلَقَ ... (54) بخوان بنام پروردگارت آنكه تو را آفريده است . وقتى كه انسان بدينوسيله كارها را شروع مى كند يعنى اعتماد خود را در به ثمر رساندن زحمت هايش بخالق قادر و توانا ابراز مى كند زيرا بدون عنايت و توجهات الهى ، هيچ فايده و نتيجه اى از عملكرد وى بوجود نمى آيد. اگر رشد و كمالات روحى انسان به عاليترين مرحله نائل بشود تاجائى كه بتواند تمامى امورات خويش را به خداى متعال واگذار كند هيچ نوع مشكل و يا ناراحتى در زندگى خود احساس نخواهد كرد و با اميدوارى كامل ، تواءم با آسايش و آرامش ، ارزشهاى مهمى را دريافت مى كند. و در قرآن آمده است ... وَ اُفَوِضُّ اَمرى اِلىَ اللهِ اِنَّ اللهَ بَصيرٌ بِالعِبادِ .(55) امورات خود را بخدا واگذار مى كنم زيرا خداوند به مصالح بندگانش آگاه است . ميوه هاى شيرين و زيباى ، آرامش روح موضوع آرامش روانى را باستناد سخنان حضرت امير (عليه السلام ) توضيح داديم و گفتيم موفقيت در كنار هر كارى براى انسان هنگامى حاصل خواهد شد كه او بتواند آرامش و اعتدال را در روح و روان خود حفظ كند و راه ايجاد چنين آرامش ، تكيه زدن بخداى متعال و رعايت بهداشت روانى است . وقتى كه انسان باطاعت از سخنان كارشناس الهى ، توفيق يافت و فرمولهاى توصيه شده را بكار بست ميوه هاى لذيذ و زيبا از اين پيوند مبارك و پاك در وجود و اخلاق و رفتار و سيستم زندگى او، ظاهر مى شود و براى هميشه موفقيت و پيروزى بر مشكلات و غلبه بر خواسته هاى شيطانى را نصيب وى مى سازد حالا بطور اختصار به بخش مهمى از اين نتائج اشاره مى كنيم : 1 - مالكيت واقعى را مخصوص خداى سبحان مى داند. و در مقام عمل به آن اعتراف مى كند در اين جا لازم است كه مالكيت با اقسامى كه دارد تعريف شود تا هر انسانى حد و مرز خويش را در دوران زندگيش ، بشناسد و از تعدى و ظلم بر حقوق ديگران ، دست نگهدارد مالكيت يعنى داشتن حاكميت و رياست و قدرت تصرف و تصاحب برچيزهائى كه تحت اختيار اوست تملُّك و تصاحب در ميان انسانها بر آشياء و املاك و حيوانات و و ... ناشى از وجود قوانين و شرائطى است كه در آيات و احاديث آمده است تا ديگرى مزاحم مالكيت او نباشد و در لسان اهل فن به اين نوع مالكيتها، مالكيت اعتبارى و يا قراردادى گويند، چون با نوشتن قراردادى و يا تحقق معامله اى ، در تملكات تغييرات و يا نقل و انتقالاتى حاصل مى شود گاهى فردى از طريق ظلم مى تواند تمام مالكيت و اختيارات را از انسانها حذف كند در اين مالكيت ها فقط عنوان مالك مطرح است . اما مالكيت واقعى آنست كه هر چيزى ملزم به اجراى سياست و دستور مالك باشد و هر نوع تصرفى را در تملكاتش اراده كند همان خواهد شد و شعاع مالكيتش تا بى نهايت است و اين تعريف منحصر بخالق هستى است چون شايستگى اين معنا در اين جهان پهناور فقط به كسى صادق است كه هستى و حيات را او آفريده است و همه مخلوقات را ملزم به اطاعت از اراده خويش ساخته است وهر برنامه اى را كه بخواهد همان را بدون مانع و مزاحم اجراء مى كند نه اينكه از جهت قدرت موانع را نابود مى كند بلكه خود موانع و مزاحم هم در مالكيت اوست در قرآن آمده است . 1 -مالِكَ يَومِ الدينِ (56) مالك روز جزا و قيامت ، [همان خداوند است ] 2 - قُلِ اَللهُمَّ مالِكَ المُلكِ تُؤ تىِ المُلكَ مَن تَشآءُ و تَنزِعُ المُلكَ مِمَّن تَشآءُ و تُعِزُّمَن تَشآءُ و تُذِلُّ مَن تَشآءُ بِيَدِكَ الخَيرُ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَى ءٍ قَديرٌ .(57) بگو، اى خدائى كه مالك ، تمام ملك و مالكيتها هستى ، بهر كسى كه بخواهى ملك عطا مى كنى و از هر كسى كه بخواهى ملك را پس مى گيرى ، هر كه را بخواهى عزت مى دهى و هر كه را كه بخواهى ذليل و نابودش مى كنى ، تمام خير و نيكيها بدست توست و تو بر هر چيزى قادر و توانا هستى . در اين آيه شريفه تصوير كلى از مالكيت واقعى عنوان شده تا هر انسانى بفهمد معناى مالكيت واقعى يعنى چه ، و كار بردش تا چه اندازه تعيين مى شود؟ وقتى كه خداى متعال مالكيت واقعى خود را در صحنه زندگى اجراء مى كند يا كسى را صاحب مقام و مسند، قرار مى دهد و يا از عده اى نعمت ها را مى گيرد بهر حال ، عزت و امتيازات و رسيدن به اوج ارزش ها، يا سقوط به ذلت و بدبختى ، و از دست دادن تمام امكانات خوشبختى و و ... همه در اختيار خداست وهر چه را بخواهد همان خواهد شد، تمامى اين مسائل مالكيت واقعى را روشن مى سازد انسان اگر موفق به آرامش و اعتدال روحى گردد مالكيت خداى متعال را بر كل عالم هستى حتى برخودش و قلبش قبول دارد، چون مالكيت حقيقى پروردگار بر مخلوقاتش از جمله انسان ، يك واقعيت است كه قابل انكار و تكذيب نيست ولى پذيرفتن هر واقعيتى محتاج آرامش و اعتدال روح و روان است . و در ميان روانشناسان اين سخن مطرح است كه قبول واقعيات از سلامتى روان انسان خبر مى دهد و در اين مورد بحث هاى مبسوطى شده است اگر كسى ببركت سلامتى و آرامش روانى خود بتواند حريم مالكيت خالق خويش را بشناسد و به آن احترام قائل شود و بطور يقين رمز سعادت و خوشبختى را پيدا كرده است چون خود و تمام خواسته هايش را در مالكيت خدا مى داند و از تمام نگرانى و اضطراب و برخوردهاى اخلاقى و رفتارى ، و و ... در امان مى باشد بخاطر اينكه اراده ، و خواست الهى را در هر كارى مؤ ثر مى داند در نتيجه تلاش مى كند تا شرائط لازم را در خود پديد آورد. و از اين عقيده منحرف نشود. 2 - جهل و نادانى خويش را پذيرفتن : از بركات و ميوه هاى شيرين و لذيذ آرامش روحى ، اعتراف به جهل و نادانى است چون انسان موجودى است كه از هنگام ولادتش با جهل و نادانى بدنيا آمده است و هر لحظه براى جهل زدائى و كشف معلومات خويش بايد تلاش كند وقتى كه توان وجودى او را ارزيابى مى كنيم مى بينيم اين موجود ضعيف و ناتوان در برابر آمار نامحدود مجهولات قرار گرفته است و نمى تواند از محاصره آنها نجات حاصل كند. در ميان دانشمندان اختلاف است مبنى براينكه آيا انسان قبل از تولد با طبيعت حالش به همه اشياء و حقايق علم داشته و در اثر فراموشى به استاد و معلم نيازمند است تا به او يادآورى كند؟ و يا اينكه او در هنگام ولادت هيچ چيزى نمى دانست و سپس در اثر پرورش و آموزش ها، عالم و آگاه مى شود؟ ج - آنچه از قرآن استفاده مى شود نكته دوم است چون مى فرمايد: وَاللهُ اَخرَجُكُم مِن بُطُونِ اِمهاتِكُم لاتَعلَمُونَ شيئا وَ جَعَلَ لَكُم السَّمعَ و الا بصار وَالا فئِدَةِ لَعَلَّكُم تَشكُروُنِ .(58) خداوند شما را از شكم مادرانتان خارج ساخت كه هيچ چيز نمى دانستيد و برايتان گوش و چشم قلب قرار داد تا اينكه شكر اين نعمت ها را بجا مى آوريد. و بيشتر از پانزده مورد كلمه [لاتَعلَمُونَ] در قرآن آمده است و همه مواردش به همين موضوع مربوط مى شود كه از حقايق آگاهى ندارد و در جهل و نادانى كامل بسر مى برد. مسئوليت پيشوايان معصوم عليهم السلام در طول تاريخ اين است كه لباس نادانى را با تعليمات خودشان از تن انسان بيرون آورند و كلاسهاى درس آگاهى را در هر شرائط مهيا كنند تا نسل بشر با ثبت نام و اعتراف بنادانى خويش در اين جلسات شركت نمايند و آمار معلومات خود را بالا ببرند. سوال : مسئله جهل و نادانى انسان ، چنانكه در آيات قرآن با صراحت از آن ياد شده است با ادله فطرى بودن خداشناسى و گرايش به زيبائى ها و تمايل به حق كه در نهاد انسان آفريده شده است چگونه قابل جمع هستند و آيا تعارضى در ميان دليل ها وجود ندارد؟